۱۴۰۴ آذر ۲۱, جمعه

نبود آب و برق گاز و...

کیست مسئول

دین و یا سیاست؟

همچنانکه نفسهای نظام مقدس ولایت فقیه، برهبری آخوند خامنه ای، بشماره افتاده است، جا دار بخود یاد آوری کنیم که حکومت ولایت فقیه اول یک حکومت دینی ست و بعد سیاسی. با این وجود، تحلیلگران و کارشنان از وقایع و حوادث گوناگون اقتصادی، از تورم و بیگاری، هوای آلوده و کشنده، نه برق است و نه آب و نه گاز. فقر بطور روزز افزونی درحال گسترش است که در همین چند روزه اخیر رسما اعلام گردید در کمتر از 5 سال نزدیک به 6 میلیون به اقشار فقرای زیرخط فقر افروده شده است

 دیدن ساختار حکومت ولایت تنها بعنوان یک ساختار سیاسی، آگاهانه و یا نا آگاهانه به عفلت و نادیده انگاشتن نقش دین و باورهای دینی در تعین و تعریف سیاستها و تصمیم گیریهای مهم داخلی و خارجی میانجامد که خود بر طول عمر نظام میافزید. در واقع آنچه بقای نظام را تداوم می بخشد، چیزی جز دین و باور و ایمان دین نبوده است. آیا میتوان گفت که ولی فقیه ارائه کننده دین یا سیاست. تردید مدارد که دین وسیاست را یکجا در وحدت با هم ارائه میدهند. مخالفین سیاسی و دگر اندیشان، چاره ای ندارند مگر آنکه توجه بیشتری به نقش دین نشان بدهند.  

حال رخصت که دز این روزهای و یا ماه های پایانی نظام، به به شفاف سازی نقش دین در سیاست دست به تابو شکنی بزنیم، بپرسیم و بجوئیم، از ظاهر بگذریم،  به کشف و آشکار ساختن انچه پنهان گشته است در ماورا آنچه مور مشاهده، قرار میگیرد، بپردازیم. چرا که نقد متون مقدس میتواند از مرزها ممنوعه عبور نموده و احساسات و عواطف عامه را، نه علامه های حوزه های علمیه، مظهر علم و دانش الهی را جریحه دار نماید.

چه راحت، شکستن تمامی کاسه کوزه ها را بر سر عدم تحمل عامه مردم در شنیدن حرف حق، نه بر سر قدرت مطلق ولایت فقیه. چرا که حرف ولایت فقیه حرف اول است و حرف آخر، نه پرسش و جویی نه جند و چونی. آنچه در زیر میآید چیزی نیست، مگر بر طرف کردن هر سو تفاهمی، که ممکن است نقد یک متن مقدس موجب  گردد. هز چند تمامی سعی وکوشش بکار گرفته میشود که نقد متن مقدس موجب کاهش حرمت آن نگردد، هرچند ممکن است اعتبارش جرعه ای کاهش یابد.. بخوانید و قضاوت کنید. توضیح واضحات باشد، اگر، از اهمیت نقشی که قران مقدس، در زندگی ما، و یا بطور کلی، تمامی مسلمانان جهان، بازی میکند، هر آنچه که در باره قرآن بگوئیم، هرگز، ،سخنی بگزاف بیان نکرده ایم. واقعیت آن است که دین و باور به مقدسات دینی در زندگی ما، در اکثر مواقع، مقدم بر هر چیزی ست. کمتر آداب و رسومی را در سراسر کشور میتوان یافت که متاثر از دین نباشد. کتاب الله، قران مقدس، کتابی ست که هم شفا بخش مریض بشمار میرود و هم ناجی غریق و، هم، در کل، نجاتبخش گرفتاریهای مختلف، در حوادث گوناگون زندگی اجتماعی. هم در پای سفره های هفت سین مراسم عید نوروزی حضور دارد، هم در پای سفره عقد و عروسی، هم در دورانی سراسر شادی و سرور و هم در زمان عم ودرماندگی. نمیتوان گفت، یا مدعی شد که کتاب، بمثابه یک مفهوم کلی در نزد جامعه ما دارای چندان ارزشی باشد. اما کتاب قرآن چیز دیگری ست. نه تنها در نزد ما ایرانیا بلکه در منظر مسلمانان جهان، کتابی مقدس تر، پر شکوه و پر عظمت تر از قرآن هیچ کتابی در جهان نمیتوان یافت.

احادیث و روایات بسیاری از پیامبران و امامان نقل شده است که قرآن منبع نور خالص است و همچون ستاره ای درخشان، آسمان تاریک انسان را روشنایی میبخشد. که خواندن و فراگیری، حفظ و بکارگیری آن در بر دارنده ی چه فضیلت ها که نمی باشد.

کتاب قرآن و یا کتابی که بنا بر باور مسلمانان، خدا در آن سخن میگوید، باسم الله آغاز میگردد، یعنی که بعدا در یابیم که الله اسمی است که خدا بر خود نهاده  است. .چگونه و به چه دلیل، الله بر خود اسم گذارده است، یکی از معضل های قرآنی ست که صدها سال است که مورد تاویل و تفسیر علمای اسلامی قرار گرفته است. چرا که اسم گذاری، کنشی است خالص انسانی و ریشه دارد در روابط اجتماعی. ابزار مهار ساختن و شناخت جهان اشیا است و دانش و دانایی، وسیله ای ست برای بیان مکنونات ضمیر و نیازمندی ها، خواهش ها و تمنا های انسانی. حال آنکه کنش الهی باید کنشی باشد ویژه، نه اینکه آلوده شده باشد با کنش بشری. 

استاد علامه طباطبایی که یکی از بزرگترین تاویلگران جهان اسلام بویژه جهان شیعه است تفسیرالمیزان بیست و چند جلدی قران را با استفاده از روشی بنام "تاویل،" مورد فهم قرار میدهد، متن مقدسی که گفته میشود "گوینده" ان الله، خداوند یکتا و یگانه است، کتابی آسمانی بازتابنده اراده و امیال و احکام و فرمانهای الله.

آقای علامه طباطبائی، تجزیه و تحلیل، فهم و درگ خود را با  "معضل بسم الله،" آغاز میکند. اما بجای آنکه به چند و چون و زیر و بم کنش اسم گذاری الله به پردازد، تفسیر خود را با تاویل کنش مردم، مبنی بر آداب و رسم و رسوم و روش و معنای خاصی که دارد، میگشاید. او میگوید:

«مردم معمولا هنگامیکه میخواهند شروع بکاری کنند آنرا بنام شخصیت برجسته ای افتتاح می نمایند، باین نظر که آن کار بوسیله این عمل فرخنده و میمون گردد و یا برای اینکه یادبودی از آن شخصیت بزرگ بوده باشد. نظیر این موضوع در موقع نامگزاری نیز دیده میشود، باین معنی که نوزاد، یا اختراع جدید، و یا موسسه نوبنیاد را بنام فردی که مورد احترام و علاقه آنهاست مینامند، باین منظور که تا آن موضوع تازه باقی است آن نام هم بر قرار بماند، و در حقیقت صاحب اصلی نام نیز باین وسیله نوعی از بقا و حیات را پیدا کند- مثلا: بسیاری از مردم برای احیاء نام پدران خود آنرا بر یکی از فرزندان خویش میگذارند تا همواره بیاد آنها بوده باشند».(ص15).

در اینکه اسم گذاری روشی است که افراد بشر دانش و دانایی خود را از نسلی به نسل دیگر انتقال میدهند، بحثی نیست. آنچه بحث بر انگیز است آن است که استاد علامه، روش الله برای اسم گزاری بر خویش را با روش مردم شناسایی میکند و اظهار میدارد که الله در اسم گذاردن بر خویش آنچه در میان مردم مرسوم بوده است بکار گرفته است و بر خود نام الله را نهاده است که همه چیز با آن آغاز شود و تا ابد ماندگار بماند. بعبارت دیگر، الله با مشاهده کنش مخلوق خود، به تقلید از آنها  بر خود نام گذاشته است. استاد علامه، در توضیح کنش نامگزاری الله، میگوید: 

«خداوند متعال نیز کلام بزرگ خود را باین روش آغاز کرده و آنرا بنام نامی خود افتتاح فرموده است، تا معانی کلماتش بآن نام مربوط و نشانه ای از آن داشته باشد- ضمنا سرمشقی برای بندگان باشد تا کردار و گفتار خود را بنام مقدسش شروع کنند و اعمال آنها نشانه ای از حق و هم برای او بوده باشد، و باین وسیله فنا و نقصان بآنها راه نیابد زیرا بنام خداوندی آغاز شده که دست زوال و نیستی بدامان کبریای او دراز نمیشود» (ص15).

تاویل استاد از این بخش متن مقدس قرآن، دشواری هایی چند بوجود میآورد که اگر به آن بپردازیم تردیدی در افسانه ای بودن الله بجای نمیگذارد. یعنی که الله، خدایی نیست که خالق باشد، بلکه خود مخلوق و ساخته و پرداخته ذهن بشری ست. که این الله نبوده است که محمد را برگزیده است، بلکه این محمد بوده است که الله را خلق کرده است. چرا که الله برای اینکه  از روش و رسم و رسوم بشر در نامگذاری استفاده کند، باید که تابع زمان و مکان بوده باشد و نه مستقل از آن. چرا که تا آن زمان و مکان، الله کجا بوده است و به چه دلیل بی نام و گمنام میزیسته است، ابهام آمیز است و سهر انگیز و جادویی. افزوده بر این، الله از طریق زبان و مفاهیم زبان بشری ست که بخود هستی میدهد و هستی خود را ابدی میسازد.

چنین بنظر میرسد که تاریخ بشر با نام الله آغاز گردیده است. حال آنکه صدها قرن است که بشر بر عرصه هستی ظاهر گشته است، مگر آنکه الله پیشین و بی زمان بوده است. اما، تاریخ نشان میدهد که بیش از یکهزار سال قبل از ظهور الله بواسطه پیامبرش محمد، ایرانیان به خدایی باور داشتند بنام اهورا مزدا،. خدائی حلوه نور و روشنائی، عقل و خرد و مهربانی، خدایی بیگانه با هر خشم و خشونت و کین خواهی. بهمین دلیل، پس از هجوم تازیان، حداقل بیش از 200 سال بطول انجامید که ایرانیان شکست خورده بتدریج بوجود خدایی نو خو بگیرند.

آنچه، اینجا شایسته توجه و دقت است، این است که این الله نیست که بما توضیح میدهد که به چه دلیلی نام الله را بر خود نهاده است. الله در این مورد سکوت برگزیده است و هرگز نیازی ندیده است که کنش خود را توجیه نماید. چرا که گوینده بسم الله، نمیتواند الله باشد

 استاد علامه طباطبایی ست که بنظر میرسد آگاه است از ضمیر و قصد و نیت الهی در گذاردن نام الله بر خود. یعنی که او عقل و خرد خود را بکار میگیرد تا ابهام را از کنش الله بزداید. چرا که تا کنون بشری یافت نشده است که در لحظه ی ورود به عرصه هستی بر خود نام نهد. استاد علامه معتقد است که الله روش نام گذاری را از مخلوق خود آموخته است. یعنی چون بشر از طریق نامگذاری ست که جهان را شناسایی و دانش انباشته نموده و به نسل بعدی انتقال میدهد، خدا، نیز، با گذاردن نام الله بر خود، خواسته است همچون بشر، خود را ماندگار  و ابدی سازد.

فیروز نجومی

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 


۱۴۰۴ آذر ۱۴, جمعه

 

رمز پیروزی بر

ابر قدرت جهانی، امریکا

پرهیز از اسراف و افراط!

 




همگان، بی خبر از گذراندن زندگی در عالم برزخ، عالمی آفریده الله، خدائی بی همتا، باوضاع اسفبار کنونی مینگرند و با خود میاندیشند که چه بودیم و چه شدیم و چه خواهیم شد؟ در شرایط کنونی، نه بزندگی علاقه ای دارند و نه چاره دیگری در پیش روی خود میبینند. این است زندگی در عالم برزخ. سوالهائی کلی که زودتر در ارتباط با سرنوشت ملت،  مطرح شد، بدون تردید، اولین بار نیست که پرسیده میشوند. اما،  پاسخهاایی که بآنها در اینجا داده میشود، انستکه حداقل در دو روایت متفاوت بیان میگردند، یکی بزبان وحدت دین و قدرت، یا همان زبانی که(ذر شرایط کنونی)  آخوند خامنه ای، ولی فقیه، خطبه خوان و فرمانروای نهائی، جلوه مطلق دین و قدرت بیان میکند که در سراسر حوزه های علمیه، مدارس تحصیلات علوم فقهی، تعلیم و تدریس و سپس در جامعه انتشار مییابد. نه شک و تردیدی و نه چون و چرائی، فقط تسلیم و اطاعت و فرمانبری؛ و دیگری، روایتی ست که از ترس قهر و خشونت و تنبیه ومجازات بعنوان محارب و مفسد فی الارض و یا کافر و اتهام الهاد، به بیان در نیاید و در وجود آدمی میماند و همچون موریانه، درون را میخورد. این بدان معناست که روایت دیگری، روایت دگراندیشان است و روایت محرومان از قدرت و ثروت. بنگر که در کدام عالم زندگی میکنند، دگر اندیشان و ناقدان و مخالفان نظام، وقتی که به نفی و نقد وضع موجود پرداخته و در خدایی آخوند خامنه ای، شک و شبهه ی خود را بزبان نفی و نقد نظام اسلامی، دهان بسخن گشودند.که در بعضی مواقع برای همیشه، در زیر خاک دفن گردیدند. بلائی که پس از 47 سال حکومت آخوندی، هنوز تلفات میگیرد.

البته که بنظر میرسد، برغم شک و تردید و چون چراهای بسیار نسبت بوجود الله و توانائیهای او، در همان زمان، 14 قرن پیش از این الله، در قران مقدس سخن میگوید و خود را در آغازین سوره قرآن، بخشنده و مهربان میخواند. باوری که باید چشمان عقل و منطق را بست و آنرا پذیرفت، روشی که اکثرا مسلمانان با چشمان بسته بدون کمی آگاهی و یا هیچگونه فهمی از کلمات الله. با این وجود، بعصا، آنچنان، بدان باور میآورند، چنانکه گویی، آماده اند برای اثبات ان جان فدا کنند. کمتر کسی خوشحال خواهد شد که پیامبری که باو ایمان میورزد از اشکار ساختن حقیت خود داری کرده است. حقیقتی که بعدا، در سراسر کتاب خود اشکار میسازد، بویژه در بخش دوم کتاب آسمانی که چیزی نیست مگر، داستان انتقام ستانی، شقاوت، قساوت، بیرحمی و انواع گوناگون شکنجه و سر انجام سوختن در آتش دوزخ تا ابد.

آنچه که سوال برانگیز است، آنست که اگر، الله خود را بخشنده و مهربان میخواند، چه نیازی به نگاهداری، عالمی دارد سراسر درد و رنج و شکنجه و سوختن و جوشیدن و تکه تکه و بلعیده شدن بوسیله هیولاهائی که از دهانشان آتش سوزان شعله بر کشد؟  آنچه، الله ناگفته میگذارد آن است که مهر و محبت و مهربانی او مشروط است، مشروط باینکه شک و تردید نسبت به یکتائی او بخود راه ندهی  به فرامین و احکام او تن داده خود را باراده اش تسلیم و از امیالش آنگونه که  در احکام شرع بازتاب میابند، تبعیت نمائی. معلوم است که نتیجه نا فرمانی و سرپیچی از انجام واظایف روزانه نسبت بذات الهی ست، همچون، برگزاری مراسم نمازگزاری در پنیج مقطع مختلف در روز. اگر، هم از  شرح عدم تناسب برگزاری مراسم نمازگزاری با زمان که خود قصه ای است طولانی بگذریم، نی بیتینپم که مراسم نمازگزاری خود، نیز، تکرار اعتراف به عظمت و شکوه و یگانگی الله، اعتراف که او رب عالمین است، مالک بر دو جهان هستی و نیستی، بود و نبود، اعتراف به حقارت و خواری خویش، نه تنها با راندن کلمات ستایش و تضرع آمیز بلکه با بکارگیری زبان بدنی، از مستقیم ایستادن و تعظیم و بزمین افتادن، حرکاتی که هیچگونه معنا و مفهوم دیگری را نمیتوانند انتقال دهند مگر رضایت بخواری و حقارت و تکرار اعتراف به بزرگی و عظمت لله، و کوچکی و ناچیزی بنده. که الله پاک است و خوب و تو نا پاکی هستی و پلید.

ایا این دلیل خوبی نیست برای "وضو،" که خود مراسمی ست جدا گانه در ارتباط با طهارت که امروزه بدون آن زندگی ممکن نیست. اما، وضو قبل از آنکه، مراسم پاکزدائی نجاست از وجود باشد در هنگام ظهور در برابر الله،  مراسمی است که بندگی و عبودیت و تسلیم و اظاعت را بطور نمادین به باورمندان میاموزائند. بآن امید که تسلیم و اطاعت و یا عبودیت و بندگی در آن جهان بالاتر از بدکاریهایش نشان داده شود و به بهشت راه یابد. مسلم است جنین آموزشهائی در دوران هوش مصنوعی، تفاوت خود را در افزایش فاصله کشورهای پیشرفته و عقب مانده نشان دهد. بی جهت نیست که جمهوری اسلامی در میان 135 کشور بلحاظ میران پیشرفتگی و همچنین میزان رفاه و آسایش در مرتبه 131 قرار گرفته است. با کمی توجه باین نکات در مییابیم که ملت در چه شرایط دشواری زندگی میکند. در واقع، باید گفت اکثریت ناظر بر نابودی جامعه ای هستند که در آن زندگی میکنند و خود نیز از هر اقدامی عاجز است.

بی نیاز از توضیح است که روایت وحدت دین و قدرت، در انحصار آخوند و فقیه و طلبه است برهبری ولی فقیه، فقیهی سراسر شور و هیجان و شیفته گسترش دین اسلام و حکومت اسلامی، تنها حکومتی که در منظر حضرت ولایت، در برابر قدرتهای جهانی، مرکز کفر و الهاد، قد بر افراشته و شکوه و عظمت را به دین اسلام، بویژه به اسلام امامتی- فقاهتی بازگردانده میشود ظاهراآخوند خامنه ای، در پیروی و تبعیت از امام شهیدان، امام حسین، در    برابر ظلم و ستم، هر آنچه که داشته است تقدیم کرده است و تا زمانیکه بتواند امدادهای میلیاردی، کماکان برای مبارزین  حزب اللهی ها، درلبنان و دیگر کشوها خواهد فرستاد. که حضرت ولایت در برابر اتحاد نیروهای اسرائیلی و آمریکائی نه تنها ایستادگی کردند بلکه آنها را شکست دادند. حضرت ولایت باد اقتدار را به ته گلو انداخت و از شکست و خسارات دشمن سخن گفت که اری، (بنقل) نیروهای مهاجم آمدند یکدست کتک خوردند و یک اوردنک و خسارات مالی فراوانی را تحمل کردند و رفتند. صداقت را فقط در نزد ولایت فثیه میتوان یافت.

پس، چه باک، اگر هم، ناله و شکوه و شکایتی در جامعه اسلامی شنیده شود، ظبیعی ست که باشد و از آغاز حکومت آخوندی هم بوده است. اما، گوید جای بسی امیدواریست که مسئولین بتدریج راهکارهای مناسب را برای حل این مشکلات خواهند یافت. چه جای نگرانی ست. باید به امدادهای الهی امیدوار بود. در این درگیری، تنها چیزیکه حضرت ولی فقیه، اخیرا، خواسته است، توقف است، در اصراف. چرا که بر آن باور است کم و بیش وضع موجود ناشی از افراط و زیاده روی در مصرف است، از اصرف در مصرف بنزین و آب و گاز و برق گرفته تا مواد خوراکی، از گوشت و مرغ گرفته تا میوه جات و حبوبات و لبنیات. شنیذم یکی از منقدین اینترنتی در توضح اینکه چرا آدمهایی را می بینیم که تا کمر در سطل آشغال خمیده اند، در واقع؛ باید سندی پنداشت مبنی بر خوشزیستی ملت و نشانی بر اصراف و افراط، در جامعه. درعیر اینصورت بعید بنظر میرسد در یک اشغالدانی بتوان چیزی قابل مصرف یافت. آیا، اسفبارتر از این نخواهد بود که هموطنی را مشاهده کرد که در پی سیری شکم باید در میان اشغالدانها تا کمر خم بشود بآن امید که چیزی بجورد و رفع جو کند.

واقعیتی که هم اکنون، بیش از همیشه، خود را لخت و عریان به معرض نمایش گذارده است، وحدت و یکتائی دین و قدرت است. وحدتی که  تمامی شوربختی ها و تیره روزیها و مصیبتها و نکلبتهایی  که ملت ما بدان دچار شده از همخوابی نامشروع دین و قدرت ریشه برگیرد.

هم چنانکه، قدرت زمانی در دست فاشیسم، برهبری موسیلینی و هیتلر، جنگ و خونریزی به پا کردند و کم و بیش هم زمان، حکومت کمونیستی در روسیه و کشورهای اقمار، مردم را باسارت و بندگی میکشاندند. امروز، در جامعه ما قدرت در دست دین است و بنام دین است که میزنند، میکوبند، ویران میکند و خون میریزد. یعنی که قدرت خود تهی از عقل و خرد است. این عقل و خرد انسان است که در زمانهای مختلف قدرت را در خدمت آرمانها و اندیشه های خود بکار گرفته است. نزدیک به نیم قرن است که دین، در جامعه ما، محرک قدرت بوده است، آنرا توجیه نموده بمثابه بکار گیری خشم و خشونت بمنظور انجام یک تکلیف الهی، همچون جهاد و شهادت.

البته که در دوران حکومت آخوندهای مقدس (تقریبا در نیم قرن اخیر)، در آغاز، کلام آخوند خمینی و پس از او کلام آخوند خامنه ای در یک آن هم کلام دین بوده است و هم کلام قدرت که بشکل اتمام حجت و یا تهدید و هشدار بیان میگردد. پس از صعود آخوند بر فراز منبر قدرت، دین بود تعیین کننده و تصمیم گیرنده. این انسان نیست که بر ما ایرانیان حکومت میکند، بر ما الله است که حاکم است البته از طریق واسطگانش، آخوند و فقیه و طلبه. الله و یا خدای ما، زمانی امام خمینی بوده است و اکنون آخوند خامنه ای ست که حتی در زمانیکه بزندگی مخفیانه ادامه میدهد، هنوز، بر آن باور است حرف و کلامش، حرف و کلام الله است، حرف و کلام آخر.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

۱۴۰۴ آذر ۷, جمعه

                  

از جایگاه شیطان

 

        فرود آی     

 

        ای فقیه!

 

 

 

 

·        ای فقیه، سالها پیش از این با تو پند و اندرزی گفتم که همه قرائن حکایت از آن دارند که بگوش مبارک فرو نرفته است. اگر چه چنین انتظاری را هرگز نداشته ام. البته که این نگارنده آنقدرها خام نیست که گریبان خود بدست چنین توهماتی بسپارد. چرا که خوب میداند پند و اندرزهایی از این نوع، پند و اندرزهایی از سرعشق بمام میهن و نگرانی از فرو روی جامعه در عمق فقر و فلاکت مادی و معنوی، چندان تاثیری در روح اسلام نثارتان تدارد. گفتار و پندار و رفتار شما نشان میدهد که همچنان در اسارت "شیطان" بسر میبرید. اما، شرایط موجود، این نگارنده را واداشت که آن پند و اندرز قدیمی را یکبار دیگر هم تکرار کنم نه به آن امید که شما از بارگاه خدایی فرود آمده و به پند و اندرزی گوش فرا دهید که دیو استبداد را در درونتان بزنجیر بکشد بلکه بآن امید که آیندگان با ساده دلی فریب "تقدس" و "تقوا" و خطبه "جهاد" و "شهادت" را نخورند. حال بار دیگر با تو گویم ای فقیه:

از جایگاه شیطان و یا اریکه قدرت برصایت، با احترام و صلح و صفا فرود آی. مصلحت اینست. امروز به فردا مینداز که ابن مسند(منبر قدرت) را جایگاه شیطان است نه جایگاه دین و دیانت. کمتر کسی را میتوان یافت که به اریکه قدرت تکيه زند و به اعمال شنیع ضد بشری، برخلاف وجدان و اخلاق دست نزند. بیرحم و مروت سفاک و "فتاک" نشود؟ دروغگوئی، رياکاری و دو روئی نکند و ظلم و ستم روا ندارد، مرتکب خیانت و جنایت نشود، حرص نزند و طماعی نکند، غنی را غنی تر و فقیر را فقیرتر ننماید، دچار توهم نشود و از دریافت واقعیت رویگردان نباشد و رویاهای خود را جایگزین واقعیت نکند، حرف حقیقت گوش هایش را آزار ندهد و از فکر رو در روئی با آن دچار کابوس نشود؟ای فقیه، تو نیز نه  تنها از اين قانون، اسارت در دست قدرت و پیامدهای آن مستثنی نیستی بلکه بیش از هر حاکم دیگری، قدرت، پاک مست و مدهوشت ساخته است. بهوش نیستی که چه کنی و بسوی چه ناکجا آبادی روانی.

 حال، زمان آن فرا رسیده است که خوب گوش فرا دهی ای فقیه. محمد رضا شاه را بخاطر دارید؟ خوب یا بد، دیدید که بچه سرنوشتی دچار شد. شاهان پیشین وهمچنین سرنگونی دیکتاتورهایی، مثل، صدام حسین در کشور همسایه، عراق، تیز، در کشورهای آفریقای شمالی، از جمله، حسنی مبارک، در مصر، سرهنگ فذافی، در لیبی، زین العابدین بن علی در تونس بهمان سرنوشت شوم دچار شدند. شاید این یاد آوری لازم باشد که هیچیگ از آن حاکمان که زودتر نامی از آنها برده شد، هرگز، بنام، خدا و پیعمبر و امام حکومت نکرده اند. حکومت در اصل نهاد سیاسی بود. باين دلیل حاکمان در گذشته تنها گور خود را میکندند، اما، تو ای فقيه هم گور خود کنی هم گور دين و آئین. آن حاکمان با اعمال خود زمینه ساز يک دگرگونی در ساختار سياسی شدند، ولی تو ای فقیه "مقدس" زمينه ساز انقلابی هستی که  رهایی آورد از اسارت در زنجیر تقدس و افسانه های ماورائی، و خود از اين موضوع بی اطلاعيد.

 ای فقیه خاطر آسوده دار که تنها ساختار قدرت نيست که در معرض خطر سرنگونی است بلکه منبر خطبه و خطابه و موعظه و روضه، دستگاه فقاهت و حق و حقوق ولايت است که در لبه پرتگاه قرار گرفته است. در انقلابی که بسرنگونی استبداد مضاعف دین و قدرت برهبری ولی فقیه و دستگاه ولایت خواهد انجامید، هر آنچه نهان است، لخت و عريان گردد، حرام و حلال، حجاب و مقنعه، امر به معروف و نهی از منکر همه بر چوبه دار آویخته شوند و کلام الهی بر سر نیزه ها رود، گویی که قیامت فرا رسیده است. خر دجال ظاهر شود و امام عج از غیبت خروج یابد و شمشیر برکشد و سرها بر زمین فروغلتند. بساط فقاهتی از هم فرو پاشد و پايه های دين و مذهب اگر متلاشی و ویران نگردند، اعتبار و منزلت خود را از دست دهند و مساجد از خانه خدا به آبریزگاه عمومی تبدیل شوند. اگر جامعه به بی دينی نگراید، با چشمانی مضنون و مشکوک به دين و دینداری، به توحید و نبوت، خواهد نگریست.

 مگر نه اینکه، شما، ای ولی فقیه، برگزیده خداوند یکتا و یگانه، الله هستید و از تبار امامان معصوم و مظلوم؟ مگر، نه اینکه بعنوان نایب امام، قصد آن دارید که "رسالت" و "امامت" را تا قیامت ادامه داده و بنام آنها حکم برانید؟ بنابراین، تنها نام خود نيست که با زشتی و پلیدی، با خشونت و بیرحمی یکی سازید بلکه نام دين و خدا و پیغمبر و امام است که به رسوایی  میکشانید. اين دشمنان اسلام نبستند که اسلام را تهی از معنا و مفهوم انسانی کنند. چه نيازيست. چنین، هرگز کسی بهتر از شما، فقیه حاکم، نکرده است و نکند. اسلام را چنان ذلیل و خوار ساخته ايد که نیش انسانی ناچیز  در پیکر عظیم  و پهناورش لرزه افکند. اين چه بنائي فولادين و ابدی ست کیش اسلامی که بسخن ناخوشی احساس فرو ریزی در بنيانش نشيند!

بسیارند آنان که اسلام را سبب فقر و عقب ماندگی و همسان تحجر و سکون، انجماد فکر و استبداد رای، قهر و قدرت، و خشم و خشونت پندارند، نیز دشمن رشد و تکامل و پیشرفت ارزیابی کنند. ادعائی که به سادگی نتوان بر آن مهر باطل زد و به دسیسه های شیطانی نسبت داد. چرا که شاهد زنده حکومت فقاهت است. آيا  ميتوان بدستآورد های انقلاب اسلامی برهبری خداوند خمینی و خامنه ای نگريست و چيزی جز پسروی ديد؟  پسروی نه یک و دو سال، حکومت فقاهت نزدیک به نیم قرن دائم پس رفته است. همین بس به مبلع هنگفتی از پول بنگرید که حضرت ولایت فقه یه حزب الله امداد رسانده است، مبلغی حوالی یک میلیارد دلار. در حال که بسیاری از مردم در فقر گرسنگی زندگی میکنند. اینرا باید"اسلامروی" خواند، نه پسروی.

 ای فقیه، عمامه خويش بالا بزن و منصفانه به قضاوت بنشین. آيا بجز قهر و قدرت، ستم و سرکوب، جنگ و خونريزی، تخریب و ویرانی، غارت ها و چپاولگریهای بزرگ، نهال دیگری هم  نشانده ايد؟ آيا بجز قساوت و درنده خوئی و خشم و خشونت, بذر دیگری هم کاشته ايد؟ با توسل به شمشیر و شلاق، مردم را خاموش و تسلیم و فرمانبردار ساخته و خاطر آسوده داشته اید که چرخ گردون پیوسته بر وفق مراد گردد. ذهی خیال باطل؟

       از جایگاه شیطان فرود آی، ای فقيه، برغم زیرکی و ذکاوت ذاتی ات، اين مردم را هنوز بجا نیاورده ايد، از مردمی  که به تسلیم و اطاعت واداشته اید، شناخت چندانی ندارید. مردم ایران از آن گونه اند که در لحظه تسلیم جان به جان آفرین، ناگهان بپا خیزند و شور بپا کنند. برگرده بار سنگین بسیار حمل کنند و نفسی به اعتراض نکشند. به اسارت تن دهند و تسلیم و فرمانبردار شوند. به کم راضی و به اميد نجات بانتظار نشينند. دست بسوی تقدیر برند، سوزند و سازند، و روزگار به آه و ناله سپری کنند، گوئی نفس آخر را امروز و فردا ست که برآرند، در اين لحظه است که کار ساز شوند. بپا خيزند و بساط ظلم و ستم از بيخ و بن برکنند. تاکنون  چندین بار بپا خاسته اند،هم اکنون نیز بار دیگر برخاسته و هر لحظه ممکن است  طومار حکومت دین و قدرت را در هم بکوبند و خواهند کوبید. آنروز هر لحظه ممکن است برسد. 

از جایگاه شیطان فرود آی، ای فقيه. مصلحت اين ست،  پيش از آنکه دير شود و کار از کار بگذرد. مردم ايران بزرگوارند و بخشنده، اگر عذر گناه به فريب شيطان بخواهيد، خود را از صحنه سياست بيرون بکشيد، به مسند و منزلت روحانيت باز گرديد و مردم را به محبت و مهربانی با یکدیگر فرا خوانده، راستی و درستکاری را توصیه نموده و از امر و نهی دست بشویید. مردمان را آزاد گذارده به عقل و خرد آنها اعتماد داشته باشید. به مردمان نه مثل بنده و نادان بلکه همچون انسان و دانا بنگرید. بدعوت بپردازيد و از سر راه پيشرفت و ترقی کنار رويد. روحانی و نورانی شويد خدعه و فریبکاری بس کنيد. بيش از اين بخنایت و جنايت دست خود آلوده  و مهمتر از همه اسلام را بيش از اين که هست بد نام نکنيد.

زمان آن فرا رسیده است که ای فقیه از جایگاه شیطان برضایت فرود آئی. قدرت بسی فریبنده است و زیبا ، بهمین دلیل شیطانی ست. ای فقیه، فریب شیطان را نخور. زیرا که جبرئیل قرنهاست که باز نشسته شده است. انتظار نداشته باشید که آیه های شیطانی را از سر زبانت برگیرد. مصلحت بزرگ این است ای فقیه،  به رضا از اریکه قدرت فرود آی قبل از آنکه بارگاه فقاهت با خشم و خشونت در هم فرو ریزد همانگونه که بارگاه شاهی فرو ریخت. بخود غره نشو  و شیطان را از خود بدور بدار ای فقیه.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogposts.com

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۴ آذر ۵, چهارشنبه



زن:

ناقوس مرگ ولایت!




سرانجام آنچه رژیم دین را بزیر فرو میکشد، جنب و جوش زنان است. چرا که حکومت اسلامی زن را دشمن اصلی و آشتی ناپذیر خود میداند. همه ی دشمنان خود را بویژه خصم های ایدئولوژیک را حکومت ولایت از میدان رقابت بیرون رانده و در واقع ویران ساخته است. اما هنوز زنان را همچون مردان، بنده و عبد خود نساخته است. البته، نه آن زنی که تسلیم گردیده و احکام الله و اسلام را در باره خود پذیرفته و به سنت تن داده است، نه زن دیروز، بلکه زن امروز، زنی که آزادی طلبد، و برابری. با زن امروز است که رژیم دین به خصومت و ستیز بر خاسته است و بر میخیزد. سی سال است که رژیم ولایت، زن امروز را هدف ستم، و خشم و خشونت خود قرار داده و به او اجحاف روا داشته است. رژیم نیروهای انتظامی و ارشادی خود را در واقع بطور دائم روی سرکوب زنان متمرکز نموده، پیوسته کوشش کرده است که همانطور که الله گفته است زن را به باغ مردان مبدل سازد تا مردان هرچه که خواستند در آن کشت و زرع نمایند. مردی را که خود بنده است و رعیت و محروم از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، ارباب و مالک بر زن نموده، منافع مرد را علیه زن حفاظت، او را حاکم و زن را محکوم مینماید. بی دلیل نیست که رژیم ولایت از آغاز زن را هدف سرکوب خود قرار داده است. چه بخوبی آگاه است که آزادی زن همراه است با فرو ریزی حکومت ولایت.

لایحه ی پیشنهادی  قوه قضائیه و دولت در باره حمایت از خانواده، اساسا لایحه ای است که ستیز و خصومت دیرینه ی رژیم ولایت را با زن تشدید و تحکیم نموده سعی برآن دارد که غل و زنجیر اسارت و انقیاد را هرچه محکمتر به دست و پا و گردن زن امروزی ببندد. آنچه تا کنون مسلم گردیده است آن است که رژیم ولایت،  پس از گذشت سی سال هنوز نتوانسته است پای زن را ببندد و خانه نشین و مطیع مرد خود سازد. حجاب را بر او تحمیل نموده  و نیروهای انتظامی و ارشادی را در هر کوچه و پس کوچه گمارده است تا مبادا زنی موهای خود افشان، رخ زیبا نمایان و قوزک پای خود را عریان کند. یا مبادا که روسری "قیطانی،" مانتوهای "تنگ و کوتاه" به تن کرده و برجستگی های اندام خود را در معرض دید مردان بگذارند.

اما زن امروز، علیرغم این بگیر و ببندها از خانه به بیرون آمد، به مدرسه و دانشگاه رفت و وارد در بازار کار و مشاغل گردید. رژیم دین با انواع قطع نامه ها و بخشنامه ها متوسل گردیده است که از ورود زنان در جامعه و شرکت آنان در عرصه های عمومی جلوگیری بعمل آورد و راه های پیشرفت را بر زنان مسدود نماید. اما زن امروز با همه ی آن مقررات و قواعد زن ستیز بمبارزه بر خاسته اند. سالها ست که زنان به کمپین یک میلیون امضا دست زده اند و بدان منظور هزینه های سنگین پرداخته  مورد خشم و خشونت قرار گرفته، زندانی داده اند. زن امروز از همان لحظات آغاز ظهور دین بر مسند قدرت، در برابر آن قد برافراشته به مقاومت و مبارزه پرداخت. هم اکنون بیش از 60 درصد دانشجویان دانشگاه ها را زنان تشکیل میدهند. در برابر این پیشروی مدتهای مدیدی ست که رژیم تلاش نموده است که از طریق سهمیه بندی و بومی گزینی، تحصیلات دانشگاهی زنان را به نفع مردان محدود نماید.  اما زن امروز، دیگر با این باور پا به بلوغ نمیگذارد که باید روزی بخانه بخت برود، به شوهرداری و بچه داری بپردازد. بویژه در زمانیکه درآمد اکثر مردان، از کارمندان گرفته تا کارگران، در برابر کرایه خانه های سنگین، و نرخ تورم و افزایش روز افزون هزینه های زندگی، بسیار ناچیز و ناکافی ست. زن امروز آگاه به تواناییها و ظرفیتهای خود است. درست است که مرد خود محروم از حق و حقوق اساسی است ولی این بدان معنا نیست که زن باید به مقامی فروتر از مرد بلحاظ حقوقی و سیاسی تن بدهد.

 

پیشروی زن امروز در تمامی عرصه های اجتماعی علیرغم سرکوب و خشم و خشونت رژیم دین است که نظام ولایت را سخت هراسناک ساخته است. لایحه حمایت از خانواده که به پیشنهاد قوه قضائیه و دولت به مجلس شورای ولایت ارائه شده است، نه تنها زن ستیز است بلکه انتقامجویانه است. چرا که رژیم دین شاهد نقش فعال زنان در جوش و خروش وقایع پس از انتخابات،89 بوده است. حرکت زنان پیشا پیش مردان در برابر گاردهای شورشی را مشاهده نموده است. زنان برغم تحمل ضرب و شتم، دستگیری و حبس و تجاوز، به مبارزه خود کماکان ادامه داده اند. مبارزه زنان، مبارزه ای ست که هرگز در آن وقفه ای ایجاد نشده است. مبارزه زنان علیه رژیم بخشی از زندگی روز مره زن امروز است. زن امروز هر روز تحت نظارت دائمی نیروهای انتظامی و ارشادی و امنیتی قرار دارد. علمای حوزه های علمیه، امام جمعه ها در سراسر کشور زبان به شکوه از رواج بد حجابی و رونق آلایش و آرایش، زنان میگشایند. کمتر کسی تاکنون شنیده است که یکی از امام جمعه ها در     نقطه ای از کشور از افزایش جنایت و دزدی و سرقت، از بیکاری و فقر و عقب ماندگی، ناله ای سر دهد ولی ضجه های دلخراش آنان در باره حجاب زنان رسانه های ارتباطاتی را اشباع میسازد.  لایحه جدید حمایت از خانواده را باید پاسخی به نقش فعال زنان در جنبش سبز تلقی نمود.

 

آسیه امینی در سایت روز( 8 شهریور 89)، گزارش میدهد که فعالین حقوق زن معتقدند که لایحه پیشنهادی قوه ی قضائیه و دولت، حق و حقوق زن را به نفع مرد در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و حقوقی و نیز خانوادگی، هرچه بیشتر محدود نموده خانواده را به میدان جنگ بین شوهر و پدر با همسر و فرزند تبدیل میکنند. وی خاطر نشان میسازد که فعالین حقوق زن بر آنند که قانون پیشنهادی به باور مردم مبنی بر برابری زن و مرد بی اعتنا مانده است و قصد دارد که زمان را بعقب باز گرداند و زن را هرچه بیشتر محدود و محروم از حق و حقوق اجتماعی شان کنند.

 

مسلم است که رژیم ولایت نمیتواند قانونی را وضع کند که جهت آن بسوی حفظ حق و حقوق زن بعنوان موجودی برابر با مرد باشد. رژیم آیت الله ها و حجت الاسلامها امر و اراده الله را بکار میبندند و میخواهند که کنترل زن را به دست مرد بسپارند. یعنی که رژیم دین به اراده الله پاسخ مثبت میدهد اما با اراده ی زمان به جنگ و ستیز بر میخیزد. نظام اسلامی زمانی میتواند ادعا کند که در ساختار مدینه فاضله ولایت، موفق شده است که به گذشته باز گردد، گذشته ای که الله زن را مالک مرد بشمار آورده است. بدین منظور قانون وضع میکند که وابستگی زن به مرد را نهادین سازد. زن  را از حق طلاق مردی که با او سازگاری ندارد، چه احساسی و عاطفی و چه مادی محروم میکند. او را مجبور میکند که بسازد و بکشد تا زمانی که مرد بخواهد و اراده کند.

 

رژیم ولایت با برپا داشتن موانع و محدویت ها بر سر راه حضور زن در جامعه، در واقع دو نوع ارزش را رواج میدهد غیرت و تعصب. مردانی را که تحت عنوان سوء ظن، همسر و فرزند  و خواهر  خود را به قتل میرسانند، در دادگاه اسلامی یا از تنبیه و مجازات بطور کلی معاف میشوند و یا در بدترین وجهش، رودستی ای بیش بر آنان وارد نمیسازد. مرد میتواند از صیغه های کوتاه مدت و بلند مدت بهره بر گیرد و شهوت خود فرو نشاند، اما زن را بجرم زنای محصنه سنگسار میکند. چرا که زن تبدیل به ناموس مرد میشود که حفظ آن یک وظیفه ی شرعی ست. حفظ ناموس یعنی مشروعیت بخشیدن به خشم و خشونت نسبت به زن.

بدیهی ست که نظام ولایت از وجود زن امروز یک دشمن آشتی ناپذیر ساخته است، دشمنی که با زمان به سوی آینده به پیش میراند. اما رژیم دین به جلو میرود که بگذشته باز گردد. سوی یکی آزادی ست و سوی دیگری اطاعت است و عبودیت. مسلم است که نظام ولایت وقتی از هم فرو میپاشد که زن آزادی خود را کسب کند. این نیز زمانی میسر میشود که مرد امروز خود را از غیرت و تعصب رها نموده، عفاف را نه در حجاب بلکه در فرا سوی آن ببینند. با مبارزه برای آزادی زنان است که مردان میتوانند خود را آزاد کنند. این اتحاد بین جنسیت ها ست که هراس به دل رژیم انداخته و به کین خواهی از زن وادار میسازد. این زن است که سر انجام ناقوس مرگ ولایت را بصد در میآورد.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogpost.com/

 

۱۴۰۴ آبان ۳۰, جمعه

حکومت آخوندی

محکوم بفروپاشی!




وقتی بدورانی باز مینگریم که به قدرت رسیدن قشر آخوند برهبری آیت الله، آخوند خمینی انجامید، گویی همه چیزبگونه ای ترتیب یافته بود که شور و هیجان سراسر پیکر جامعه را از شادی بلرزه در آورد. حال، معلوم میشود که آن ظاهر و یا سطح واقعیتی یود که بچشم میخورد و در پس آن حقیقتتی تلخ پناه گرفته بود چه اگر، پس از گذشت نزدیک به 50 سال، بدوران پیش از فروپاشی نظام شاهنشاهی بنگری، بعید میرسد که تاسف نخوری، بدورانی که تحت حاکمیت شاه گذراندیم. حتی، اگر، هم شخصا، چندان در شرایط مناسب وآرامی بسر نبردم.

شاید ساده ترین مقایسه یین زمان شاهی و زمان آخوندی. همین بس که بارزش دلار، در زمان حال، در مقایسه با دوران شاهی، قبل از 57 بنگری، هفت تک تومنی یک دلار در برابر عددی حوالی یک صد و ده هزار تومن. تنها میتوانی با دو دست بر سر بکوبی تا بدانی وقتی عقل و خرد را در خود، در گوشه ای تاریک وجود محبوس میکنی، آنگاه ممکن است در یابی چه فرصت تاریخی را برای تسریع تحول و پیشی گرفتن در بنای زیرساختهای یک جامعه آباد با تاریخ و فرهنگ باستانی، از دست داده ای.

در تحولاتی که در 57 بوقوع پیوست و برای اولین بار در تاریخ 2500 ساله کشور باستانی ایران، فردی از قشر دین پیشگان، آنهم دین بیگانگان با تعهد و وقوف عمیق، ساختار قدرت را در دست گرفت. البته، نه به تنهائی یا گروهی و حزبی بلکه بر سر دستان مردمانی بیشمار بدون وجود منفذی برای نفس کشیدن، چنان چسبیده بهم. بعضا، کارشناسان برآنند جمعیتی که در استقبال آخوند خمینی شرکت کرده بودند، بی نظیر بود در سراسر ایران و کمتر جنبشی را در سراسر جهان میتوانی بیابی با شرکت پنجاه درصد آن جمعیت.

بران باور هستم که هرگز نتوانم مقایسه ای از جامعه پیش و پس از سرنگونی نظام شاهنشاهی، ارائه دهم در این فرصت کوتاه. چه اگر بسطح اخلا ق و ارتقاع ارزشهای انسانی بنگریم، مشاهده میکنیم که نه تنها ارتقائی را تجربه نکرده ایم در حکومت مقدس اسلامی بلکه چنان در قعر ذلت و نکبت در دوران حکومت آخوندها و فقها فرو غلتیدیم که صعود دو باره را باین زودیها بسی بسیا دشوار ساخته است.

 اگرچه، شخصا، در پرداخت رشوه چندان تجربه شیرینی ندارد. با این وجود، باید اعتراف کرد، بدون رشوه، حتی، کارت در امور کم اهمیت هم بانجام نرسد. اختلاس و چپاولگری، بنظر میرسد حرفه اختصاسی افرادی هستند در مراتب فوقانی قدرت. معروف ترین این چپاولگران، بابک زنجانی، هنوز، بیش از 2 و چند تریلیون دلار بدولت بدهکار است و بعید بنظر میرسد در بازپسگرفتن ثروت ملت، بانکمدرادن دولتی، نه چندان در تعجیل و سرعت دیده میشوند و نه مضطرب و نگران بنظر میرسند. از رونق دروغگویی و کلاهبرداری و حقیه بازی هرگز باین وسعت با اطمینان کامل میتوانم بگویم که گسترش پیداه نکرده است.

در کنار فساد در دستگاه بروکراسی در سراسر کشور، باید از گسترش تجارت سگس سخن گفت، امروز، نه بعنوان یک حرفه تخصصی، بلکه میتوان در سر هر کوچه و بازاری براحتی آماده عرضه اند، از دختران کم سن و سال دببرستانها گرفته تا دختران دانشجو و زنان شوهردار. همه راه هائی برای ادامه بقا در شرایط فقر و فلاکت.

 در این میان، دیده میشود که چگونه نظام سعی میکند نشان دهد که فهمیده است که تغییرات اجتناب ناپذیراند، در نتیجه، آهسته، آهسته میروند بسوی نرمش و گسترش بیشتر. غافل از آنکه، همیشه زمان دوام نیاورد، حتی، برای ادامه عمل. اگر، هم، نظام قصد هرگونه شل کردن بندها و زنجیرها را در سر میپروراند، نظام بهتر از هرکسی آگاه است و یا حداقل بر آن باور است که تنها کافی ست، بند ها را ذره ای بگشاید. بیدرنگ، کار از کار میگذرد و همه چیزفرو میریزد آنگاه، حتی، زمان برای هرگونه اصلاحاتی هم دیر شده است.

درست است، چه بسا، گفتگوها، حرفها و بگیر و ببندهائی بین نظام و قدرتهای بزرگ در جریان است. اما، بعید بنظر میرسد که قیل و قال را بخوابانند و بازار فرضیات در باره کنشگریهای نیروهای متخاصم و تاکتیک و استراتژی آنها را گرم کنند. در خاتمه، خاطر آسوده دار اسرائیل اینبار فرصت سوزانی نمیکند و نظام را در هم میکوبد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@ggmail.com

 


۱۴۰۴ آبان ۲۳, جمعه

 

غیبت

انسان وآزادی

در متون مقدس اسلامی!






 هیچ عالم و فقیهی به قله تقدس هرگز نرسد، اگر، در میدان رقابت مبالغه و غلو گویی، در باره کتاب مقدس قرآن و یا آنچه از محمد، پیامبر اسلام و امامان نقل شده است، وارد نشود.

اصولی که فقها از آن سخن میرانند، اصولی هستند کافی. آئین نامه زندگی اند، از روز ازل تا لحظات ابد. با این وجود، در درون این منابع کافی، قرآن و حدیث، و یا آنچه، الله، از بیخ آسمانها فرستاده و یا پیامبر، خود، شخصا به زبان رانده است و یا جانشینان او در تایید و تصدیق امیال الله گفته اند و عمل نموده اند، دو واژه هرگز یافت نمیشود. در "اصول کافی،" نیز، که بعد از قرآن در نزد فقها و علما، کتاب دوم خوانده میشود و در حوزه های علمیه سالیان دراز صرف درک و فهم معانی عمیق و الهی آن نموده و هنوز هم مینمایند. با این وجود، در آن کتاب با واژه ی «آزادی» هرگز برخورد نخواهید کرد.  سوال این است آیا، واقعا، میتوانستند در ن مقطع تاریخی، چیز چندانی در باره انسان اگر میدانستند بعید بنظر میرسد بانسان بعنوان یک موجود آزاد و مستقل میاندیشیدند..

غیبت واژه ی آزادی در متون مقدس اسلامی تصادفی نیست بلکه یک امر ساختاری ست. یعنی آزادی در خصومت و ستیز کامل است با تفکر و اندیشه ای که آغاز و پایان تاریخ باشد. اگر تاریخ ظهور اندیشه را بتوانی با فرضیه های اصولی و منطقی تعیین و تعریف کنی هرگز نمیتوانی از پایان آن سخنی به میان آوری.

 پایان تاریخ یعنی انکار وجود آزادی. چرا که تنها چیزی که انسان را جدا میسازد از حیوان آزادی ست. آزادی یعنی نفی حقیقت مطلق و تغییر ناپذیر. در آزادی است که انسان میتواند حقایق را کشف نموده و در یابد که مرز کمال و کرامت انسان نا شناختنی و نا محدود است. الله، انسانی را که به جستجوی حقیقتی بجز آن که او بر ما آشکار ساخته است، ازجمله «او هست و بجز او هیچکس نیست» بپردازد، او را کافر و یا مشرک و منافق میخواند و آنها را به عذاب الیم در تاریخ محکوم میکند.

چه، جای تعجب، اگر، نتوانیم واژه های آزادی و انسان را در کلام الله بیابیم. چرا که روشن است که اندیشه الله، اندیشه ای است محدود به زمان و مکان خود. در آنزمان حتی در اروپا هم شناختی از انسان و آزادی وجود نداشت. به جرات میتوان گفت از زمان افلاطون تا ظهور دوران مدرن نه از انسان سخنی میرفت و نه آزادی. برای افلاطون و تمام آنانیکه بعد از او آمدند، جهان خارج را مجازی میخواندند و سایه ای از دنیای دیگری که حقیقی ست. اما اندیشه  در باره ی انسان و آزادی با دکارت آغاز گردید که سر انجام تنها میتوانست از هستی انسان یقین حاصل کند چون میتواند اندیشه کند.

 اما، ژان ژاک رسو ، یکی از اندیشمندان دوران روشنگری در اروپا، اعلام میکند که انسان را طبیعت خلق کرده است و او را بر خلاف حیوانات دیگر آزاد و نیکخو به وجود آورده است. اما، با ظهور جامعه مدنی بر اساس مالکیت خصوصی، انسان آزادی خود را از دست میدهد. لذا بسوی انحطاط و تباهی به پیش میرود. شریر و انتقام جو میشود. یا برای غنی سازی و حفظ آنچه به مالکیت خود در آورده است، خون همنوع را میریزد. یا دست به کشتار میزند به آن دلیل که گرسنه است و ناچار است که شکم خود را سیر و بقای خود را تامین نماید. تحت تاثیر همین سخنان و تحقق آزادی انسان بود که انقلاب کبیر فرانسه در 1789 بوقوع  پیوست.

 از آن پس دیگر سوال دانشمندان و فیلسوفها این نبود که انسان از کجا آمده است. بلکه سوال این بوده است که انسان کیست و چیست و چگونه این جهان را خلق کرده است. چرا در این مسیر سیر کرده است؟ عقل و خرد بشر در این دوران کشف گردید. آغازگر این جستجو کانت بود. در ادامه این جستجو هگل اعلام کرد تاریخ بیانگر حرکت بشر است بسوی آزادی. در کمال آزادی است که میتواند به حقیقت نهایی برسد. در همین راستا مارکس اظهار داشت که هگل ما را به تفکر دوران باستان که با افلاطون آغاز گردیده است بازگشت میدهد. حال آنکه انسان است که تاریخ را میسازد. اما آنرا بر اساس میل خود نمی سازد. به این کار زمانی توانا خواهد شد و زمانی آزادی خود را کسب خواهد نمود که بتواند نظام استثمار انسان از انسان را از میان بر دارد.

نزدیک به 2000 عنوان وجود دارد که در باره  پیامبر و امامان بخصوص امام جعفر صادق سخن رانده اند، اما در آن نه حدیثی و نه روایتی میتوانی راجع به آزادی و انسان بیابی. واژه های آزادی و انسان، اگر هم یافت شوند در ارتباط با تسلیم و اطاعت بکار گرفته شده اند و عبودیت و بندگی. یعنی الله، خدایی که ما میپرستیم، اگر از آزادی و انسان سخنی بمیان آورد به آن دلیل است که بر اسارت و بندگی تاکید نماید.

البته که تعجب آور نباید باشد که الله در کتاب کریم خود، قرآن مقدس از آزادی و انسان، کلامی بزبان نیاورد. چون الله عبد و بنده را می شناسد و انسانها را همچون رعیت های خود می پندارد. چرا که الله احکام زندگی را برای بشر از بدو تولد تا زمانیکه رخت از این دنیا بر میگیرد، صادر نموده است. الله، احکامی را به زمین فرستاده است که به زندگی ما نظم و ترتیب و معنی بدهد. الله هرچه خوب و هرچه بد است، شناسایی نموده است، «راه مستقیم» و علم پایان ناپذیر خویش را بر پیامبر خود نازل ساخته است که به افراد بشر ابلاغ نماید.

عمل به آحکام الهی، ضروری است بآن دلیل که بشر را به سرحد کمال و عبودیت میرساند. خوشبخت و رستگار میسازد. مضاف به آنچه در کتاب الله، قرآن کریم آمده است، پیامبر و امامان(برای شیعیان 12 امامی) نیز با گفتار و کردار خود، یعنی  «حدیث» و «سنت» و «روایاتی» که برای ما بجای گذارده اند، بشر را به اطاعت و گردن نهادن به احکام الله توصیه نموده اند. نه الله، نه پیامبر و امامان جانشین ش، هرگز انسان را به آزادی فرا خوانده اند. درست است الله «بندگان» خود را به عقل و خرد ورزی توصیه نموده است، اما نه بمنظور آنکه حقیقت را بجوید و به کشف قانونمندی های طبیعی پرداخته و مرزهای ناشناخته شده ی دانش و دانایی، کمال و کرامت انسان را بعنوان یک موجودی مستقل،خود مختار و آزاد شناسایی کند.

ثقته الاسلام کلینی در کتابی که یازده قرن پیش از این نگاشته است و در نزد علمای شیعی بعد از قرآن کریم، مقدس ترین و معتبر ترین کتاب محسوب میشود، در بخش «کتاب عقل و جهل» از امام باقر نقل میکند که
چون خدا عقل را آفرید از او باز پرسی کرد. باو گفت پیش آی، پیش آمد. گفت باز گرد، بازگشت. فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقی که از تو پیشم محبوبتر باشد نیافریدم و ترا تنها بکسانیکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهی، کیفر و پاداشم متوجه تو است.(ص 10).

به این ترتیب، الله در می یابد که عقل انسان نمیتواند موجب هراس و نگرانی ش شود، چرا که اطاعت و فرمانبرداری عقل را مورد آزمایش قرار داده بود. بهمین دلیل عقل راپاداش دهد و هدیه. چنانچه بر احکام الهی گردن ننهد، تنبیه است و کیفر. براستی کیست خشن وبیرحم، کیست مهربان و بخشنده. در پایان ناچار باید این چند کلمه را بیافزایم که ما باید خواهان خداوندی باشیم بی نیاز از حهنم سوزان، سراسر اذیت و آزار و بیرحمی و هر ابزار آزار دهنده ای برای تنبیه خطا کار و گناهکار.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ آبان ۱۹, دوشنبه

 

 

قتل امید سرلک

و فرا رسیدن فروپاشی

حکومت اسلامی!


در فکر تمرکز بر خطبه خوانیهای حضرت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای بمناسبت واقعه تسخیر سفارت امریکا، در 13 آبان ماه 57 و بر رسی تحلیلها و یا مطالبی که پیرامون آن بدست میآوردم. اما، بزودی دریافتم که وامانده و درمانده ام. چرا که فکر قتل امید سرلک، جوانی از شهر الیگودرز، اجازه نمیداد که به مطلبی دیگری بیاندیشم، بجز بجنایت هولناک قتل آن جوان، بجرم ارتکاب به یک کنش سیاسی، بآتش کشیدن تصویر ولی فقیه، آخوند خامنه ای بیاندیشم. بدون تردید، کنشی زشت و سزاوار تنبیه در نظام اسلامی، اما، نه اعدام ، آنهم ، بشیوه کانگستری؟ شرم کجاست؟ در امامت باوری؟

اما، ورود به بحث گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا در ،57 چندان ساده بدون دغدقه، اضطراب و گیج کننده نبوده، و نیست، در حالیکه بتازگی از قتل امید سرلک آگاه شده ای، جوانی 22  ساله ای که خلبان بود. تصاویر بازمانده، او را تنومند و پر قدرت و حتی بی باک و شجاع نشان میدهند. بعید بنظر میرسد، اگر، تحقیقات و بررسی های جنائی و قضائی صورت بگیرد، بتوانند هموطنان امید سرلک را اقناع کنند که او خود را با اسلحه ای که در کنار پیکر او یافته اند، دست بخود کشی زده است.

آنچه، این قصه را غیر قابل باور میکند، آنستکه  چندین روز جلوتر، امید سرلک تصویری از آخوند خامنه ای را در حالیکه صدای محمد رضا شاه در پیرامون بگوش میرسید بآتش کشیده بوده است. باینترتیب، سرلک بزرگترین کفر را مرتکب و موجودیت حکومت اسلامی را بخطر انداخته بود، کنشی کافی و وافی برای محکومیت خویش باعدام.

پس از این واقعه بوده است که خودروی سرلک باپیکر بیجانش را در زیر پلی مییابند. همچنانکه، زودتر اشاره شد، با یک اسلحه کمری در کنارش. حال آنکه، تردیدی نیست که قتل امید سرلک بدون ارتباط با بآتش کشیدن تصویر ولی فقیه، آخوند خامنه ای بوقوع نپیوسته است. که البته، میتوان، آنرا واکنشی دانست برخاسته از احساس نا آرامی و نا امنی در نظام، در برابر خیزش ملی و فراگیری جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی برهبری شاهزاده رضا پهلوی، تبلور الترتاتیوی معتبر و مطمئن برای آینده کشور. در عین حال، باید بخاطر داشته باشیم چنین قتل هایی را باید ناشی از ضعف نظام و فروپاشی تدریجی آن از درون دانست، روندی که دیر زمانی ست آغاز گردیده و یکی از این روزها بپایان میرسد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۴ آبان ۱۶, جمعه

آخوند خامنه ای:

قوی باید بود!



وقتی با دقت بیشتری به خطبه خوانی حضرت ولایت، بمناسبت روز 13 آبان، روز تسخیر سفارت امریکا و بگروگان گرفتن بیش از 54 تن از کارکنان سفارت بذست دانشجویان مینگری، بسیار جالب است بآن لحاظ که با بحث و ایراد کلمات دینی آغاز و با سخن در باره ساختار قدرت با بیان کلماتی نقد آمیز و چالش بر انگیز پایان مییابد، چنانکه گوئی، حضرت ولایت، سراسر اماده است که بر جهد بر مرکز میدان مبارزه. بسیاری از ادیشمندان نیز به آنچه در این خطبه ها بیان شده است توجه نشان داده اند و اگر هم تحلیلی از این خطبه ها ارائه داده اند، مشترکا، تمرکز یافته اند بر مسائل و معضلاتی برخاسته از قدرت و یا توانائی کنترل و غلبه در رقابت و چالش بر انگیز که در خطبه های سیاسی یا خطبه دوم مورد بحث قرار میگیرند.

اما، تنها نگاهی به سخنان حضرت ولایت فقیه بمناسبت 13 آبان 57،  کافی ست که باین حقیقت پی ببریم که حضرت ولایت، بجای پیروی از آنچه انسانی و رواداریست، به ستایش و تحسین، زشترین عمل انسان میپردازد، گروگانگیری، عملی برخاسته از خوی حیوانیت و تسلیم باراده الهی بدلیل جهل و نادانی. افروده بر این، اکر، بتمامی سخنان حضرت ولایت بنگری بیشتر احساس پوچی میکنی. این در حالی ست که وقتی به خطبه حضرت ولایت مینگری، بسیار بعید خواهد بود اگر از خود نپرسی که آیا او جدی سخن میگوید و یا قصد مزاح دارد،. بویژه، وقتی در باره امریکا سخن میگوید و شرط و شروطی که برای  برقراری روابط با جمهوری اسلامی ارائه میدهد. بنظر میرسد که فرمانروای بزرک، ولی ققیه آخوند خامنه ای کمی بیش از حد نئشه بوه است. چون جایگاه خود را در حهان بفراموشی سپرده است.

افزوده براین، بر چیزی مثل قوی شدن تاکید میکند  قوی باید بود چنانکه گویی کسی گفته است باید ضعبف بود. چه سعادتمندیم که حضرت ولایت در شرایط کنونی بیاد قوی افتادن افتاده است. نه اینکه رویای قوی بودن را از سر بیرون کرده. گویا که جضرت ولایت فراموش کرده است چندین میلیارد هزینه بشار اسد را پرداخته است، تنها بیک منظور قوی شدن. هزینه های هنگفتی، نیز، به حماسی ها در غزه، به حزب اللهی ها در لبنان، به حشد شعبی ها، در عراق و حوثیها ئر یمن. همگان جیره خوار خوان قدرت ولایت بوده و هستند، تنها بیک دلیل، قوی بودن. از آغاز هم، تمامی منابع و انرژی کشور را بچه دلیل نظام اماده بود بهر وسیله ای به تکنولوزی غنی سازی دست یابد که در خدمت چیزی دیگر بجز قوی بودن هم نبوده است. موشکهای دوربردی که بر روی آنها کلمات نابودی اسرائیل میدرخشید، آیا برای چیز دیگری جز قوی شدن ساخته شده است؟ پهباد سازی چه؟ مگر برای هدف دیگری ساخته شده است بخز قوی بودن. اما، اگر، نظام تاب تحمل نمامی این هزینه های سنگین را برای کسب تکنلوژی هسته ای و پیشرفته  و نیز، هزینه سازماندهی تمامی نیروهای نیابتی در نقاط مختلف منطقه تنها زمانی میسر میگردد که نظام بتواند بربایش ثروت مردم ادامه داده و کشور را فرسوده و فقیه نگاه دارد.آری مشت محکم و شکم خالی که آنهم معلوم شد مشتی بود تو خالی، سیاستی که خواسته یا ناخواسته با فزایش و رشد فقر و نارضائی و خیزش و خروش عمومی انجامیده است و میانجامد. در نتیجه برای فرونشاندن خشم اجتماعی، نظام انتظار میرود که همان نقشی را بازی کند که در آن مهارت یافته است، بکار گیری خشونت و ضرب و شتم ، بگیر و ببند و سرکوب و ایجاد رعب و وحشت. و در پی آن سکوت و خاموشی.

البته، اخیرا، حضرت ولایت فقیه، گفتمانی را بکار میگیرد که محور توسعه و سلطه افکنی سامان یافته است. این در حالی ست که حکومت آخوندی در کوتاهترین مدت شکست بسیار بزرگی را متحمل شده است، بدلیل سیاستی بوده است برخاسته از کوته اندیشی وتنگ نگری و جزم انگاری، چه انتظاری میتوان داشت؟ آیا میتوان چیز دیگری بجز فقرو خواری، و حقارت انتظار داشت؟

سر انجام آنروز خواهد رسید، اگر تا آن زمان حضرت ولایت زنده مانده باشد و یا دست بخود کشی نزده باشد، که ولایت دیگر نمیتواند پوششی بر حرامیهای انباشته شده باشد. اما، تا رسیدن آن زمان یکی دیگر از آن واژه هایی که آخوند خامنه ای و بتقلید از او دیگر آخوندها در گفتمان خود بکار میگیرند، شامل بر بکار بردن کلماتی میشود که هنوزهم با بی میلی بکار میگیرند ، مثل، ملی و ملیگرائی، مثلا، حضرت ولایت در همین آخرین خطبه ای که بمناسبت 13 آبان خواند به جنبش ملی نفت برهبری دکتر مصدق هم اشاره کرد. بهمین ترتیب، بنظر میرسد آخوند از جمله خود حضرت ولایت فقیه از ایران و نقش آن در تاریخ سخن گفته است .پس هموظنان عزیز باید بیاد داشته باشند چگونه واژه ایران در قاموس اسلامی آغاز بدرخشیدن کرده است.

تا اینجا، آن بخشی از خطبه 13 آبان مورد بحث قرار گرفت که در ارتباط بود به ساختار قدرت و بکارگیری آن در خدمت توسعه و گسترش دین اسلام بعنوان یک ایدئولوژی سیاسی که در واقع تحت حکومت آخوند بچیزی کمتر از سلطه بر جهان نمی اندیشد. این تند روان ممکن است در حکومت آخوندی در اقلیت باشند، آما آنها هستند که قدرت را در دست دارند.که افزوده بر اقتدار دینی، قدرت سیاسی هم در دست خود متمرکز ساخته اند. بی دلیل نیست در نمازگزاریهای جماعت جمعه، یک خطبه اختصاص بدین دارد. با این وجود بسیار دشوار است که حضور دین را مشاهده نمائی.

در واقع، خطه اول بگونه ای بیان میگردد که مشروعیت خطبه دوم، خطبه سیاسی، خطبه ای در خدمت بقای نظام.  

حضرت ولایت در این خطبه، مثل، تمامی خطبه های دیگش  است که میاموزد چگونه دین را بعنوان یک ابزار سیاسی بکار گرفت. در عین حال باورمندان را به خوانش قران بسی بسیار تشویق میکند. او میگوید:

به همه سفارش میکنم که اُنس با قرآن را فراموش نکنید. بارها گفته‌ام؛ قرآن را هر روز بخوانید، ولو نیم صفحه از هر جای قرآن؛ قرآن را باز کنید، نیم صفحه قرآن بخوانید، یک صفحه قرآن بخوانید، هر چقدر رغبت و میل دارید بخوانید.

 چرا اینقدر اصرار و تبلغ و ترویج خوانش قران، حتی یک جمله. اکنون، پاسخ بآن روشن است، باور بقران زیربنای فرهنگ مشترک تمامی جامعه است. آنچه این نظام را بر سریر قدرت نگاهداشته است، باور مشترک به کتابی ست که کمتر کسی، از جمله باسوادان توانا بخوانش و یا فهم آنند. اکنون در زمانی که در آن زندگی میکنیمف ممکن است قرآن، کتاب مقدس هنوز بتواند بخش بزرگی از جامعه را بهم پیوند بزند. اما، آنچه ملت رنگین کمان را نگاهداری میکند، شعار زن زندگی ازادی ست، شعاری که تقدس آن را زمان تعین میکند. اکنون باید زن زندگی آزادی را باید رشته ای دانست که تمامی جامعه را برغم گوناگونی محلی و فرهنگی، همچون، رشته ای بهم پیوند میزند. آیا، دین آسلام، آنگونه که بدست آخوندها عرضه شده است هنوز میتواند همچون رشته ای از کثرت و گوناگونی و تفاوتها، وحدت و یکتائی بسازد؟ شرایط سیال سیاسی، همچنانکه شاهد آن هستیم، ممکن است بزودی پاسخی برای همگان داشته باشد.

فیروز نجومی

https://firoznodjomi.blogspot.com/.

fmonjem@gmail.com