۱۴۰۲ تیر ۲۳, جمعه

جنبش کشف حجاب

و آغاز انقلاب

بر علیه حکومت آخوندی!


 

تغییر و دگرگونی در ساختار قدرت که بر تمام شئون زندگی اجتماعی سلطه افکنده است، بدون شکستن کاسه-کوزه ها، خواست همگان است.  اما، جای بسی بسیار تاسف است که باید اعتراف کنیم که این، یکی از ان کارهای نشدنی ست. چون، در شرایط کنونی، رسیدن بچنین هدفی، چه کاسه-کوزه های ناشکستنی وجود دارند که باید درهم شکسته گردند، کاسه-کوزه هایی که مقدس بشمار روند و بندگی و عبودیت می طلبند، کاسه-کوزه هایی که نه در بیرون از ما بلکه در درونمان لانه کرده، نشسته بر کف طاقچه دلمان، در کیستی و چیستی ما نقش اساسی و بعضا، تعیین کننده را بازی میکنند.

 آیا میتوان انتظار داشت این کاسه- کوزه های ناشکستنی، بهمین سادگی شکسته شوند؟ بدون تردید زمان شکستن شان فرا رسیده است. همین بس که لحظه ای بدرون خود بنگریم، با خود صادق باشیم و راستگو. چه زود در خواهیم یافت که کاسه-کوزه های بیرون از ما، هرگز شکست بر ندارند تا کاسه-کوزه هایی که دیرزمانیست بر طاقچه دلمان نشسته است، بزیر کشیده نشوند و زیر پا خرد و خمیر نشوند. در غیر اینصوت، کنشی عقلانی ست اگر هرگز فکر شکستن کاسه-کوزه های کهنه و فرسوده در بیرون از خود را بدرون خویش راه ندهی.

بعبارت دیگر، در دوران حکومت مقدس آخوندی، انقلاب و یا هرنوع تغییر و دگرگونی اجتماعی شکل مختص بخود را میگیرد. بعنوان مثال در جامعه ای، که دین بر آن حاکم است، نه ارباب و نه سرمایه دار و نه حزب کمونست، کشف حجاب یک کنش انقلابی محسوب میشود که در صورت رشد و گسترش میتواند آغاز کننده انقلابی بشود که حکومت آخوندی و یا اقتدار قشر مفتخوران  را براندازی نماید.

بویدیوی یکی از تحلیلگران اوضاع کنونی جامعه آخوندی، نگاه میکردم که متوجه شدم که جنبش زن زندگی آزادی و بهمین ترتیب جنبش جوانان را هم اساسا جنبشی علیه اقتدار بررسی نمود. خیلی بانتظار ماندم که اقای تحلیلگر، کلمه ای هم از منشا و یا از منبع آن اقتدار، اقتداری که بر علیه آن بخشی از مردم سر بقیام برداشته اند، کلمه ای هم بزبان براند، اما، انتظاری بود بیهوده، همچنانکه نادیده انگاشتن دین در امور جاری جامعه در رسانه های اینترنتی بیک امرعادی تبدیل شده است. حال انکه، هیچ حرفی بزبان رانده و یا نوشته نشود در حکومت آخوندی، اگر دین بنوعی در ان بازتاب نیابد. آخوندی که بر فراز منبر قدرت جلوس مییابد، این سوال را بر میانگیزد که آیا او حلوه دین است و یا قدرت؟ بچه زبانی سخن میگوید، زبان دین و یا زبان قدرت؟ پاسخ نه، هم باین است و هم بآن بلکه بزبان هر دو باهم سخن میگوید. در حالیکه آنچه مشاهده میشود جلوه دینی او بر فراز منبر است. اقتدار او در خطبه ای که میخواند بازتاب می یابد.

آخوند خامنه ای نیز در اولین نگاه، جلوه دین است، عمامه بسر و عبا به تن دارد و بر فراز منبر خطبه میخواند، خطبه دینی-سیاسی. هیچ چیزی در وجود عینی آخوند خامنه ای نخواهی یافت که در آن جلوه ای از دین بچشم نرسد. البته که نشانی از قدرت در آو نبینی، نه ینیفورمی زرین بافت بتن دارد و نه مدالهای گوناگون و رنگین بسینه اش آویزان کرده است. او، اول مرد خدا است بعد فرمانروای یک سرزیمن پهناور همچون ایران. این دوگانگی سبب شده است که آخوند خامنه ای در جایگاه خدا فرمانروایی کند وهر فرمانی که میل دارد صادر کند، بدون آنکه همچون خداوند یگانه، الله، کوچکترین مسئولیتی هرگز دامن پاک و مطهرش را آلوده نماید.

بخودی خود روشن است جنانچه آقای تحلیلگر، منبع اقتدار حکومت آخوندی را دین و ایمان و اعتقاد باصل و اصول اسلام شناسائی کند، مسلم بدان که بسیاری از حقیقت دوستان را نا امید مینماید. چرا که آقای تحلیلگر، چنان از اقتدار سخن میگوید، گویی اقتدار، بخودی خود دارای شعور و اگاهی ست، توانا به تمیز خوب از بد. که اگر چنین بود اقتدار هرگز مورد سوء استفاده قرار نمیگرفت.

در اینکه اقتدار میتواند باشکال مختلف جلوه یابد شکی نیست. اما، اقتداری که بر جامعه ما حاکم است چیزی نیست مگر افتدار دینی، از دین است که ریشه برگیرد اقتدار. یعنی که بسادگی نتوانی ساختار اقتدار را بر اندازی اگر هرگز بریشه نرسی و عرض و طول و عمق آنرا مورد سنجش قرار ندهی. شاید هم هرگز نتوانی آسیبی به ساختار اقتدار وارد آوری اگر در اندیشه براندازی ساختار اقتدار از بیخ و بن و یا بر کندنش از رییشه نباشی. این بدان معناست، اقتدار آخوند      خامنه ای از باور او بآگاهی از امیال و اراده الله بر میخیزد، از اراده خدایی که باوربآو را مردم از نسلها پیشین بارث برده اند. در پناه باور مشترک نظام و مردم به توحید و نبوت و کتاب مقدس، قران است که قشر آخوند و در راس آن آخوند خامنه ای، توانسته اند بر تمامی عرصه های اجتماعی سلطه افکنند.

بنابراین، هر تظاهر و اعتراضی که بر علیه ساختار اقتدار بوقوع می پیوندد باید آنرا علیه دین هم تلقی نمود.چرا که آخوندها بنام دین و بنام دفاع از یگانگی الله است که هرگونه سرکوب و کشتار و زندان و شکنجه ای را توجیه میکنند. بهمین دلیل هم نمیتوان جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی را صرفا جنبشی خواند بر علیه ساختار اقتدار. اگرچه در حال حاضر در افول و خاموشی ست. اگر کمی با دقت بیشتری بنگری در می یابی که هم اکنون انقلاب با جنبش  کشف حجاب آغاز گردیده است و همراه خود بسیاری از رفتارها، گفتارها و باورهاررا تغییر و دگرگون ساخته است. هر روز، نیز، برغم تهدیدهای نیروهای انتظامی و ارسال پیامهای ترسنک و اعمال محدویت ها و محرومیت ها در ورود بدانشگاه ها و گرفتن شغل، بر تعداد زنان بی حجاب افزوده میشود. نظام آخوندی هنوز باور نمیکند با آغاز یک انقلاب آخوند برانداز روی در روی است و بازگشت به پیش از مرگ مهسا غیر ممکن.

 آرامش کنونی را باید از پستی بلندیهای یک انقلاب دانست. مضاف بر اینکه جنبش کشف حجاب نه تنها نیروهای سرکوبگر را ضعیف و به نیرویی خنثی بدل کرده است بلکه، بعضا، ناپدید شده و یا تغییر شکل داداه اند، مثل، انصار جزب الله  و یا گشت های مختلف ارشادی. بر بنیاد این واقعیت است که میتوان جنبش کشف حجاب را آعاز یک تحول و دگرگونی بزرگ پنداشت و کنش کشف حجاب را یک کنش انقلابی بدانیم، کنشی برخاسته از مقاومت در برابر نیروی سرکوبگر حکومت اخوندی. بی دلیل نیست که در این زمان شعار زن زندگی آزادی ظهور می یابد و از کوته بینی است اگر آنراهم بخشی از قیام علیه اقتدار بخوانیم.

چرا که هر شعاری زائیده شرایط و زمان خویش است، شعار زن زندگی آزادی، نیز، زائیده زمانی ست که دین و احکام دینی بر تمامی امور اجتماعی سلطه مطلق افکنده است. زن را ساختار قدرت نفی نمیکند، ساختار دین است که وجود زن را اگر بطور کلی نفی نکند، در بهترین شرایط، خدمه مرد شناسائی و بارداری واسارت در دست مرد را توجیه میکند. آخوند در زمانیکه بر فراز منبر قدرت صعود نکرده بود، از ارزشهایی سخن میراند در خور زندگی خصوصی، باور و اعقتقاد شخصی، اموری که وقتی آخوند از گدایی به پادشاهی رسید و بر فراز منبر قدرت جلوس یافت همه هر آنچه اختیاری و دلبخواهی بود، محدود و اجباری گردیدند.، مثل، حجاب. یعنی که آخوند از جایگاه قدرت بزبان قدرت سخن میگوید. اگر دیروز پند و انداز میداد و روضه میخواند امروز دستور میدهد و فرمان صادر میکند و بر فراز منبر خطبه میخواند، خطبه دینی سیاسی. خطبه هایی که حجاب زن اگر در مرکزشان ظاهر نمیگردید، تردید مدار که در حواشی آن بارها بدان اشاره میشد.

بگذریم که اسلام اساسا دینی ست بیگانه با انسان، چه زن چه مرد. اما، زن هم بنده و اسیر الله است و هم بنده و اسیر مرد. بهمین تزتیب، زندگی واقعی در اسلام، نه در این جهان بلکه در آن جهان ماورایی ست که آغاز میگردد. زندگی در این جهان که زندگی ای ست موقتی و ناپایدار باید در خدمت رستگاری در زندگی ابدی در آن جهان  بکار رود. یعنی باید چشم از هر انچه بروح انسان لذت و طرب و شادی ببخشد، انسان را از رستگاری در آن جهان محروم ساخته و رهسپار شعله های سوزان دوزخ الهی میکند. زندگی اگر دارای مفهوم است در آن جهان است و نه در این جهان. منفورترین عنصر این شعار، آزادی است، که با آن اسلام هرگز سر آشتی نخواهد داشت. آزادی در اسلام همان شیطان رجیم است که انسان را اغفال میکند و وادار بتمامی اعمال و رفتاری میکند سراسر گناه و انحراف از راه "مستقیم" ، راهی که الله در آغازین صفحات متن مقدس اسلام، قران، بندگان را بسوی آن فرا خوانده است. بدون شناسائی خصلت ضد دین شعار زن زندگی آزادی، نمیتوان به براندازی حکومت آخوندی در کوتاه مدت چندان امیدوار بود. این البته در زمانی امکان پذیر است که حکومت آخوندی با دستهای آلوده بخونش، زن و زندگی آزادی را کفن کرده و با تلاوت آیه هایی چند از متن مقدس قران بخاک بسپارند، لحظه ای که هرگز واقعیت نیابد.

44 سال است که آخوندها در لباس حرفه ای یا مبدل در سنگر دین پناه گرفته اند. جنبش زن زندگی آزادی با بیرون کشیدن آخوند از سنگر دین و آشکار ساختن چهره فریبکارش به پیروزی نمیرسد، با تخریب و ویرانی سنگر دین بعنوان پناهگاه است که جنبش زن زندگی آزادی بهدف ولای خود میرسد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmoonjem@gmail.com

 

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر