تاج قدرت
از سر دین برگیریم!
بهر جنبشی که بنگری، صرفنظر از محتوی و سوی و جهت ان، راست و چپ و یا میانه،
در روند رشد و نمو خود با فراز و نشیبهای بسیاری روی در روی گشته اند که با غالب
آمدن بر آنان در شرایط خاصی به پیروزی رسیده اند؛ از انقلاب ضد استعماری امریکا در 1776 و در پی آن انقلاب کبیر فرانسه در 1789
گرفته تا انقلاب بلشویکها در 1917 و در پی آن انقلاب چین و انقلابات دیگری که در
قرن بیستم بوقوع پیوستند. هیچ یک از این انقلابات بدون تجربه فراز و نشیب در مسیر
پیروزی هرگز به هدف خود نمیرسیدند. فراز و نشیبها هستند سازنده انقلابات بزرگ.
بدون تردید، باید انتظار داشته باشیم که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، جنبشی
استثنایی در تاریخ انسان، بیش از اینها دچار فراز و نشیب بشود. چه هنوز پیروز نشده
است. که این جنبش دارای ماهیتی ست مبتنی بر نفی اسلام سیاسی و برچیدن بساط
آخوندی. این بدان معناست که این جنبش چیزی را میجوید که حکومت آخوندی، بیش از نیم
قرن است که با آن خصومت و دشمنی ورزیده است با ابزار قهر و خشونت و انتقام سانی، و
نیز ابزار فرهنگی و هنری، تبلیغی و ترویجی، فعالیتهایی که حرفه آخوندیست.
هماکنون، پس از گذشت نزدیک به نیم قرن حکومت آخوندی، شاهد خیزش جوانان و نو
جوانان برهبری زنان هستیم، جنبشی که قبل از انکه به مسائل مادی و اقتصادی، گسترش
فقر و بیکاری و گرانی و نابرابری های بر خاسته از نظام اقتصادی، بهر شکلی، سرمایه
داری خصوصی، دولتی و یا اسلامی بپردازد توجه را بر ظهور جنبشی جلب میکنیم رهایی
بخش، جنبش رهایی از تحجر و خرافه گرایی، مطلق اندیشی و تاریک نگری، جنبشی ویرانگر
موانع بازدارنده، ازجمله موانع دینی، در زندگی مادی و معنوی. جنبش رهایی بخش زن
زندگی آزادی، جنبشی ست که عناصر سه گانه آن را دین اسلام نفی و انکار کند، دین اسلام فقاهتی، دینی بازمانده از صدها سال
پیش از این، دینی که هنوز در حوزه های
علمیه آموزش داده میشود.
اینجا، البته، از دینی سخن میگوئیم که بدست عالما و فقها و بطور کلی، قشر
آخوند، پیوسته با تنفش مصنوعی زنده نگاهداشته شده است؛ دینی که پس از قرنها با
گذاردن تاج قدرت برسر، از یک باور و ایمان خصوصی بیک ایدئولوژی سیاسی تغییر یافته
و برتمامی جامعه سلطه افکنده است.
پس از فروپاشی نظام شاهنشاهی، از آغازین لحظه ای که دین اسلام، بواسطه قشر
اخوند، قشر مفتخوار جامعه، مدافع و نگهبان دین اسلام، تاج قدرت بر سر نهاد، ساختار
اقتدار خود را بر ستیز و خصومت آشتی ناپذیر با زن زندگی آزادی بنیان گذاری نمود،
نیت و یا هدفی که آخوند زیرک، در آغاز، مخفی نگاهداشته بود، مبادا سبب رمیدن ساده
دلان گردد.
با گذاردن تاج قدرت بر سر خویش، دین اسلام حوزه ای برهبری قشر آخوند، به نفی
وجود زن و خواری وی پرداخت بعنوان یک انسان برخوردار کمتر از همه توانائیهای مشترک
در ابنا بشری، خرد ورزی و خلاقیت و سازندگی. در نتیجه، حکومت آخوندی، زنان را از
ابتدائی ترین حق و حقوق انسانی محروم ساخت، از جمله، حق برگزیدن پوشش که برای عملی
نمودن آن انواع اقسام گشت های ارشادی و سرکوبگر سازماندهی نمود که متخلف را
بمحاکمه کشانده و مورد تنبیه و مجازات، از جمله حبس و جریمه های نقدی قرار دهد. با
رجوع به متن مقدس قرآن، نیز توانستند زنان را عملا به نیمی از مرد تبدیل نمایند.
در همین چندین روز گذشته بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی، آخوند خامنه ای، بار
دیگر تکرار کرد که الله، خداوند یکتا و یگانه، زنان را برای خانه داری و فرزند
آوری خلق کرده است.
این بدان معناست، که دین اسلام، قبل از آنکه بتواند رقبای سیاسی را در میدان
مبارزه شکست دهد و آنانرا بجرم کفرگرایی، منافق و مشرک، با خشم و خشونت بسیار طی
یک محاکمه ی دو دقیقه ای بدار مجازات بیاویزد و یا بطور زنجیره ای و یا مشکوک و
مظئون بقتل برساند، ستیز و خصومت را با زنان آعاز نموده بود. با اجباری نمودن حجاب
زنان، حکومت آخوندی البته بخش کوچکی از چهره کریه ساختار دین و قدرت را آشکار
ساخت. اما، مردمی که آزادی و رفاه و آسایش در این جهان و رستگاری در آن سرای دیگر
را در شیفتگی و باور مطلق به امامت می جستند، نمیدانستند که به بیراهه
میروند. آنچه این فریب را بیک فرصتی تاریخی برای بازگشت نظام استبدادی تبدیل نمود،
حمایتی بود که احزاب، سازمانها گروه ها و دستجات سیاسی مختلف، نثار حکومت دین،
برهبری آخوند خمینی نمودند. نمیدانستند که چه آینده ی تیر وتار و اسفباری در
انتظارشان است.
اما، چهره کریه حکومت دین از آغاز بر زنان آشکار شده بود. چرا که آخوندی که در
حوزه های علمیه پرورش یافته است، از دیدگاهی بجهان مینگرد که در آن انسان در
طفولیت خود بسر میبرد. متاسفانه آنان از عواقب اسفباری که نفی زنان بعنوان موجودی
کمتر از مرد، محروم از استقلال و خود مختاری، ببار میاورد یا بی خبر بودند و یا
چندان اهمینی برای آنان نداشت. اگرچه به تجربه دریافته اند که بدون زن، زندگی وجود
ندارد. مگر نه اینکه بقای انسان وابسته است به باردار شدن زنان؟ اما، بجای
بزرگداشت و گرامی شمردن خدمت لایزال زنان به بقای بشر، عامل و فاعل آنرا باسارت در
اورده و تابع و مفعول مرد نمودند.
این نمیتواند همراه نباشد با نفی
زندگی. یعنی که حکومت آخوندی درک مناسبی از زندگی انسانی ندارد، بویژه در دورانی
که دیر زمانی ست که انسان از مرزهای مدرن هم گذشته است. این واقعیت است که اسلام
در اصل خود وقعی بزندگی، برفاه و آسایش نمی نهد. در واقع، پیوسته زندگی در این
جهان را فاقد ارزش می پتذارد. وقتی زندگی را ارزشمند می بینند که در خدمت تبلیغ و
ترویج دین خدا درآید و در راه رضای خدا مرگ و یا جهاد و شهادت را
بپذیرد.
این بدان معناست که زندگی در اسلام در این جهان باید وقف آمادگی برای زندگی در
آن سرا شود. اما، قبل از ورود بآن جهان، باید حساب پس دهی که چه داده ای و چه
گرفته ای. بعبارت دیگر، زندگی برای زندگی، بویژه زندگی در لذت و خوشگذارانی (بهر
تعریفی) بکوب و بزن و رقص و شادی عین انحراف است از دین و دینداری و راهی ست نه
بسوی بهشت بلکه در سوی سوختن در شعله های سوزان دوزخ.
اما خصومت و دشمنی حکومت آخوند با زن زندگی آزادی خاتمه نمی یابد، دین اسلام، بیش از
هر دینی دیگر سر هیچگونه سازشی با آزادی ندارد. آری در خطبه خوانیها، آخوندها در
باره آزادی چه سخنفرسائیها که نمیکنند، در حالیکه در سرکوب مطلق آن لحظه ای درنگ بخود
راه ندهند. متولیان دین، عقل و خرد انسان را بسی بسیار کوتاه و ناقص می پندارند در
مقایسه با عقل الله که قواعد و مقرارت لازم و کافی را برای اداره زندگی صادر نموده
است.
بنابراین، زندگی وقتی ارزش آنرا دارد
که ادامه یابد روزانه بر اساس احکامی که الله صدر کرده است. نادیده گرفتن احکام
الله در زندگی روزمره، البته، به بی بند و باری و بیعاری و معاشرتها، نوشدنیها و
خوردنی های حرام میانجامد، رفتاری که بشر را گرفتار آتش دوزخ میکند. از
اینهم که بگذریم، در اسلام، زندگی مهم نیست، این زندگی ابدی ست که مهم است. زندگی
ابدی را هم انسانها وقتی بدست میآورند که در راه الله آنرا در شهادت از دست بدهند.
در جنگ با کفار، هیچ باورمندی هرگز نمیرد بلکه بزندگی ابدی دست میابد، اگر هلاک
شود. بعبارت دیگر، زندگی در دین اسلام آخوندی، یعنی میرندگی، هرچه طولانیتر پیشانی
بر مهر ستایش الله نهی در رسیدن بزندگی ابدی دارنده شانس بهتری میشوی.
این است که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، ماهیتا در ستیز و خصومت است با دین
سیاسی، جنبشی است که در هم فرو میشکند آن موانع سنتی و یا دینی را که بر سر راه
دست یابی به آزادی زن زندگی بروید. که بسی بسیار دشوار است تصور زن و
زندگی، در اسارت و بندگی- در شرایطی که حکومت دین بوجود آورده است. تنها در آزادی
است که زن و زندگی واقعیت مییاند.. در آزادی یست که نه تنها زن میتواند به نیروها
و استعدادها و توانائیهای درون خویش آگاهی یابد و سبب تعالی نوع انسان گردد. مسلم
است، هنگامیکه موجودیت زن بعنوان یک انسان هم شان مرد مقبولیت عام یابد، سبب
خوشبختی و خوش زیستی همگان شود، چه زن، چه مرد.
خیلی زیاد از واقعیت دور نخواهیم شد اگر تصور کنیم، خرافه گرایی و باور و
ایمان بافسانه ها و اسطوره های دینی هنوز بخش وسیعی از جامعه را بانفعال، به سکوت
و سکون میکشاند. که آنها، نیز، در پی فرزندان خویش، باید در دینی که از نیاکان خود
بارث برده اند، نگاهی دوباره اندازند. چه تا زمانی که دین تاج قدرت بر سر دارد هیچ
جنبش و یا نیروی مخالقی نمیتواند ساختار قدرت را بچالش بکشد، اگر بخواهد از چالش
کشیدن باورهای دینی سر باز زند و از در گیری با آن چشم پوشانی نماید.
براندختن حجاب، برابری جنسیت ها، درهم شکستن قواعد و مقررات حاکم بر روایط
جنسیت ها، برگزاری مراسم عزاداری، نمازگزاری و اذان گویی از گلدسته های مساجد،
برچیدن سفره های خرافه پرستی و بسیاری دیگر از رفتار و پندار اجتماعی که باید از
زیر نفوذ دین بیرون کشیده شوند. چرا که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، قفل و
زنجیری را که بدست و پا و همچنین به نیروی فکری انسان بسته است در هم میشکند.
واقعیت اینستکه، همچنانکه کمی زودتر نشان دادیم، جنبش رهای بخش زن زندگی و
آزادی تنها میتوانست، پس از سالها مبارزه در نفی و مبارزه با نظامی زائیده شود که هیچگونه سر سازگاری با
زن و زندگی و آزادی نداشته و ندارد و ماهیتا جنبشی ست دین ستیز. وجه برجسته جنبش
که تحلیلگران، یا علاقه ای به وارد ساختن دین به روش تحلیلی خود ندارند و یا آنرا
بطور کلی بفراموشی می سپارند، چنانکه گویی دین نقشی در جامعه بازی نمیکند، برخوردی
که از محافظه کاری و ترس و واهمه از رنجاندن احساسات و عواطف ساده دلان بر میخیزد.
تاکید بر این نکته باین دلیل است که هرگز فراموش نکنیم که جنبش رهایی بخش زن زندگی
آزادی، جنبشی است برعلیه اسلام سیاسی و دینی که حاکم است بر تمامیت جامعه. بنا
براین تا بساط دین را در سطح جامعه بر نچیده ایم، حوزه ها و مساجد را به موزه
تبدیل نکنیم، باید انتظار داشته باشیم با فراز و نشیبهای فراوان دیگری در آینده،
نیز، روی در روی قرار گیریم.
فیروز نجومی
firoz
nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر