از امام بیزارم
و یزیدم آرزوست!
تا قبل از انقلاب 1357
روایت میشد که امام حسین نه برای کسب قدرت بلکه ماموریت الهی داشته است که با خون
خود درخت نو نهال اسلام را آبیاری نماید. که او در کمال رضا و خشنودی خود را تماما
به اراده الله، تسلیم و شربت شیرین شهادت را نوشیده است. در واقع اگر امام حسین
مقام ولایی را در میان تمام امامان بخود اختصاص داده است به آن دلیل است که او را
نماد تسلیم و اطاعت، در برابر خداوند یکتا و یگانه، الله، ساخته اند، الگویی که
همه پیروان امام باید رهنمای راه خود قرار بدهند. برضای تو راضی ام، سخنانی
که نقل شده است امام در آخرین لحظات زندگی
در حالیکه در خون خود غلتیده بوده است بزبان رانده است، پیوسته بر فراز منبر مورد
ثنا و ستایش قرار میگرفت. یعنی که تسلیم و اطاعت پیوسته از برجسته ترین خصال امام
حسین شناسایی میشد. اگرچه، کتاب "شهید جاوید" تالیف نعمت الله صالحی
نجفی آبادی، زودتر شهادت طلبی امام حسین را به چالش کشیده و کسب قدرت را انگیزه اصلی قیام عاشورا خوانده
بود، که البته خیلی سریع بزیر قالی پنهان گردید.
روشن است که شهادت طلبی امام
حسین در معنای فوق، میتواند در تمام اعصار در خدمت ساختار قدرت قرار گیرد، اما، پس
از انقلاب تصویر دیگری، از امام حسین وارد در ادبیات دینی گردید، تصویری که عاشورا
را الگوی "سلطه ستیزی" ترسیم میکند، تصویری که از پی تعبیر و تفسیر دکتر
علی شریعتی برساخته شده است.
دکتر شریعتی شاید از نخستین
کسانی بود که سعی نمود به عاشورا و شهادت حسین، معانی انقلابی، نفی و مقاومت بدهد.
اما بنظر میرسد که او بیشتر شیفته راه
شهید بود، شیفته ی شهادت، یعنی فرو نهادن هستی به نفع نیستی، تا هدف و آرمان شهید.
بنظر شریعتی، شهادت حسین بر خلافت خط
بطلان میکشد و در امامت جان میدمد و خود جاودانه میگردد. که اسلام از خون حسین است
که روییده است. او شهادت را خوب مردن تعریف میکند بآن دلیل که یک انتخاب است و آن
برگزیدن نیستی و دل بر کندن از زندگی تنی و مادی ست. برای شریعتی شهادت یک امر
آرمانی ست و البته ارجح است بر بقا و
هستی. به نظر شریعتی اگر مسلمان به منجلاب
انحطاط غلتیده است به آن دلیل است که نمیتواند مانند امام حسین جان را نثار چیزی
بالاتر از خود کند. دکتر علی شریعتی شهادت
را پر ارج ترین کنش انسانی میداند. آنرا "انتخاب " و "پیام "
میخواند، کنشی از سر ایمان و آگاهی، عشق به آزادی و مهربانی. وی شهادت را تنها
اسلحه برنده و پیروز در دفاع از اسلام و شریعت اسلامی میخواند.
همین چندی پیش بود که یک بحث حوزه ای بین
ولایت فقیه و کارگزار برگزیده اش، حجت الاسلام حسن روحانی در گرفت که طبق الگوی
مبارزه امام حسین با یزید باید به مقابله و یا مذاکره با امریکا برخاست؟ بنا بر دعوی رئیس جمهور، امام حسین برای اجتناب
از جنگ به صلح و مذاکره پرداخته است. این، یزید بوده است که جنگ را بر امام حسین
تحمیل کرد. پس درست انست که از در تعامل با امریکا در آئیم. در حالیکه حضرت ولایت
مقاومت و مقابله را به مذاکره و بده بستان با امریکا ترجیج میدهد همچنانکه امام
حسین از در مقابله با خلیفه درآمد.
روشن است که مراسم
عاشورا، بویژه زمانیکه بدست ساختار قدرت و بنفع بقا و تداوم سلطه استبداد مضاعف
دین و قدرت برگزار میشود و در خدمت سلطه افکنی در میآید، نمیتواند در همان حال
تبلور سلطه ستیزی هم باشد. هم اکنون ولی فقیه، بر اریکه قدرت نشسته است و تمامی
ابزار قهر و خشونت در دست او تمرکز یافته است. آیا او جانشین امام حسین است و یا
جانشین خلیفه یزید؟ اگر امام حسین نتوانست لشگر یزید را شکست دهد و خود بر جایگاهش
جلوس کند، جانشینان وی، ولایت اول و دوم، خمینی و خامنه ای، نزدیک به چهار دهه است
که با قدرت همآغوش گردیده اند، شمشیر بر گرفته و بر هر گردنی که اراده کنند فرود
آورده و میاورند. حال به تبعیت از امام حسین، مردم باید در برابر کدام قدرت به
مقاومت بر خیزاند و بارگاه ظلم و ستم کدام ظالم و ستمگری را باید ویران سازند،
دستگاه خلافت و یا حکومت ولایت را، حکومت برخاسته از شهادت امام حسین را؟
آیا اگر امام حسین بریزید پیروز میشد، جامعه ای
را بنا میساخت در الگوی آرمانشهر ولایت، سراسر تبعیض و نابرابری، غارت و چپاولگری،
خشونت و خونریزی، تنبیه و مجازات، قصاص و انتقام ستانی، جامعه ای سراسر فقر فساد و
فحشا، شتابان بسوی انحظاط و تباهی؟ آیا، امام پیروز شده بر یزید، آنانی را که حسین
وار، بطور فردی و یا جمعی، در برابر بارگاه ظلم و ستم قد برافراشته و به مقاومت می
پردازند، پس از زندان و آزار و شکنجه، از طناب شریعت آویزان نمیکند؟ این در حالی
ست که یزید، امام سوم را در جنگ کشتار نمود. یعنی که یزید به حسین اجازه داد که
شمشیر بر گیرد و بجنگد و تا اخرین قطره خون خویش خون بریزد و خون بسیاری هم ریخت
قبل از آنکه در خون خود بغلتد، اگر رویای فرمانروایی را از سر بیرون نکند. شکست و
یا پیروزی.، به حسین و تصمیم او بسته بود که وارد جنگی نابرابر بشود و یا نه، جنگی
که در آن شکست اجتناب ناپذیربود. یزید نه به
امام حسین توهینی روا داشت و نه تحقیری. نه مشت و لگد نصیب او ساخت و نه به
نام الله زنان و مردان را مورد تجاوز قرار داد. حال آنکه حضرت ولایت که تبار خود
را به رسالت و امامت نسبت میدهد، شبانه به خانه و کاشانه مخالفین تاج و تخت ولایت
حمله برده آنها را از آغوش خانواده با ضرب و شتم و تحقیر توهین جدا نموده و یا
آنها را در مسیر کار یا بازگشت به خانه، می رباید و چه اهانت ها، تحقیر و توهین ها، و چه
خشم و خشونتی که بانها روا ندارد، چنانکه حاضراند، سر به طناب شریعت بدهند و بهر
جنایتی که هرگز مرتکب نشده اند اعتراف کنند.
حال پس از چهل سال، این
سوال مطرح میشود که چه کسی بر ما حکومت میکند، امام یا یزید؟ اگر این سوال را به
نظر سنجی بگذاریم، تردید مدار که اکثریت 85 درصدی پاسخ میدهند که از امام بیزارم و
یزیدم آرزوست!
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر