۱۳۹۴ شهریور ۶, جمعه


فریبکاری مضاعف





بیائید فرض را بر این بگذاریم که نزاعها، دعواها، مرافعه ها و درگیریهای بین دو جناح سیاسی "اصولگرایان" برهبری ولی فقیه و  و دستگاه دولت برهبری رئیس جمهور که ارائه کننده نسخه ای   گفتمان اصلاح طلبی ست، در نگیرد. همه با هم، همانگونه که "رهبر معظم " توصیه کرده است، "همدل " و "همزبان " شوند. در آنصورت بجای آنکه این خصم های سیاسی، دندانهای تیز خود را به یکدیگر نشان داده، موی بر پشت سیخ نموده و قصد جان یکدیگر کنند، باید یکصدا و همآهنگ و همسو با هم به حمد و ستایش آن عقل و خردی بپردازند که مثلا طراح اصلی سیاستهای خارجی و داخلی، از جمله "دست یابی به غنی سازی هسته ای بهر قیمتی،" و "اقتصاد مقاومتی "، طرحی که سبب سرفرازی حکومت اسلامی و البته ملت ایران گردیده است.

در چنین صورتی بازی دین و قدرت به یک بازی حوصله بر و خسته کننده تبدیل میشود، بازی ای که در آن نه مهارتی بچشم میخورد و نه زبردستی و نه زیرکی، نه هیجانی  بر انگیزد و نه شوری بپا کند. حتی ممکن است که نظام را شکننده تر نماید همچون نظام شاهنشاهی. شاه، غره و مست قدرت، اصرار داشت که خود را مسئول سرنوشت کشور بداند و پرواز ملت بسوی دروازه های "تمدن بزرگ" بنام او نوشته شود. هیچ چیز بیشتر از آری گویی، از حمد و ستایش او را سخت خشنود نمیساخت. رئیس دولت و وزرای او تا کمر خم میشدند که بر دست او بوسه بزنند. بهمین دلیل، ساختار دیکتاتوری شاهنشاهی، بسی بسیار شکننده بود. چون بر یک پایه بنیان گذاری شده بود: تمرکز قدرت در دست یک فرد. همه چیز از او آغاز و باو ختم میشد. همیشه در لباسهای شاهانه با نقش و نگار، رنگهای زیبا و  مدالهای درخشان بر تخت سینه آویخته، نظر فرو دست ترین را در تحتانی ترین مرتبه اجتماعی بخود جلب مینمود. از آن لایه های زیرین میتوانستند نه شاه بلکه مسنول را در راس مشاهده نمایند. چند حزب دولتی مثل حزب ایران نوین که میتوانستند در اوضاع نامناسب منفذی از بهر گریز از مسئولیت انگاشته شوند، همه  را شاه منحل و حزب رستاخیز را بنیان گذارد و خود را هرچه بیشتر بعنوان مسئول به جامعه شناساند. در دوران "فضای باز سیاسی،" برنامه ای که با بی میلی باجرا در آورد، آنگشتها بطرف او نشانه رفت که او ست علت اصلی سیه روزیها و تیره بختی ما.  دیری نگذشت که شاه مرتکب یکی از بزرگترین اشتباهات خود گردید، اشتباهی مهلک. وی با تواضع و فروتنی برای نخستین بار بهمه ندانم کاریهای خود اعتراف و از همه فاجعه آمیز تر خود را "مسئول " وضع موجود شناسایی نمود.  بیچاره شاه نمیدانست که مردم شاه ضعیف، شاهی که خود را مسئول بداند و به اشتباه خود اعتراف کند، دوست ندارند. وی خبر نداشت که در واقع مرثیه نظام شاهنشاهی را میخواند، وقتی اعلام نمود که صدای شما را شنیده ام. غافل از اینکه هیچ خدایی نیست که هرگز صدای بنده ای بگوشش برسد. آیا تا کنون صدای کسی بگوش ولی فقیه رسیده است؟ خیر. چرا که او خداوند است یکتا و یگانه، او جلوه الله است. نه هرگز میشنود و نه هرگز پاسخ گوید. مهمتر از همه او عاری از هر گونه مسنولیت است. حال بندگان همه نسبت بدو مسئول اند.

اما، ساختار نظام ولایت بر دو پایه  دین و قدرت  بنا گردیده است. در این نظام در آمیختن دین و قدرت، همه مرزهای تعریف شده فرهنگی و اخلاقی و اجتماعی را مخدوش ساخته است. هرگز با یقین نمیتوان گفت که حضرت ولایت و یا ریاست جمهوری، بزبان دین سخن میگویند و یا قدرت یا هردو زبان را باهم ادغام میکنند و بزبان جدید سخن میگویند، زبانی که خود مرزهای مسئولیت ها را نیز در هم میکوبد. نظامی که مسئولیتها در آن مخدوش میشود. در نتیجه روابط جانشین ضوابط میشود. همه چیز پر رمز و راز است. بدرستی نیز روشن نیست که جرایم ماهیتا دینی هستند و یا سیاسی. مثلا دشورار است که بفمی "محاربه " و "مفسد فی الارض" سیاسی و یا دینی ست. بی جهت نیت که کشور ما بر اساس شاخص های شناخته شده بین المللی، در ردیف یکی از فاسدترین و ناشفافترین کشورها قرار گرفته است. اما، نظام بر سر پای خود محکم ایستاده است، برغم تمام درد ها و آسیب های اجتماعی. چرا که نه مسئولی را میتوان شناسایی نمود و نه پاسخگویی وجود دارد. بحساب و کتابها در دنیای دیگر میرسند. بعنوان مثال آیا تاکنون کسی و یا کسانی مسئول این عارت گریها و چپاولگریها میایاردی شناسایی شده اند؟ مسئولیت گریزی، ضرورتا نیازمند فریبکاری ست،، فریبکار مضاعف، فریبکاری دین و قدرت. بر خلاف دیکتاتوری سیاسی که روابط اجتماعی شفاف و زلال اند. مثلا در رابطه صدام حسین ساده اندیش، دیکتاتور بیرحم عراق، با مردم هیچ گونه راز و رمزی وجود نداشت. او نیز مانند شاه دوست داشت که همچون ستاره بدرخشد و بندگان همه او را ستایش کنند. حال آنکه مردم ایران حیران مانده اند که این دین است و یا قدرت است که حکومت میکند؟ مسئول کیت، دین و یا قدرت؟

واقعیت آن است که دیرزمانی ست نظام ولایت در یافته است، زد و خورد و درگیری در بالا، سود رسان نظام است. در صحت و سلامت رژیم نقشی ثبات زا بازی میکند، بازدارنده هر جوش و خروشی خواهد بود از پائین. بعبارت دیگری، مخالفت از بالا مخالفت از پائین را خنثی بلکه اخته میکند. چرا که مطالبات مردم را مصادره نموده و یا بهتر است بگوییم میبلعند بعد جویده جویده بیرون میدهند، از عدالت و آزادی گرفته تا یارانه های نقدی در زمان رئیس جمهور "پاکدست،"  محمود احمدی نژاد. آقای رئیس جمهور کنونی، خود لباس مقدس روحانی به تن، بدفاع از حقوق زنان و نقش آنان در برابر مواضع پوسیده ولایت می پردازد که جایگاه زن را  بخانواده محدود و تنها نقش مادری و همسری را برای زنان مناسبت اعلام نموده بود. این رئیس جمهور است که از بهر زنان سخن میگویند، چنانکه گویی این زنان ایران اند که سخن میگویند، در حالیکه صدای زن از نخستین توانایی های زن بود که ممنوع گردید که هرگز بگوش مردی نرسد و احتمالا مرد را تحریک نسازد. اما رئیس دولت اعتدال، صدای خفه شده آنانرا بکوش مردم میرساند.
  وی همچنین نظر ولایت و باطل داستن علوم انسانی را بچالش میکشد و از استقبال دولت از پژوهشها و نظریات اجتماعی و ضرورت آموختن آنها در دانشگاه ها سخن میراند گویی که از اصل و اصول اعتقاداتی وی بوده است و هماکنون از آن پرده برداری میکند. احمدی نژاد، رئیس جمهور سابق غرب را مورد سر زنش قرار میداد به آن دلیل که به "کرامت " انسانی ارزش نمی نهد اما هرگز نهان آشکار نمیکرد که در اسلام کرامت انسانی ناشی است از تسلیم و اطاعت از امام که خود نماد آن بود، حتی در دورانی که تاریخ مصرفش بپایان رسیده بود.

 بگذریم که رقابت، تضاد و تصادم بین ولایت و ریاست و تنش آلود بودن روابط فی مابین، بخشا ساختاری ست و ناشی از تنش بین رای ولی فقیه و رای مردم است که رئیس جمهور نیمه تبلوری از آن ست. رئیس جمهور ظاهرا  خود را متعهد و ملتزم به رای مردم نشان میدهد و از آن جایگاه بعضا مواضع ولایت را به چالش میکشد، در حالیکه بخوبی آگاه است که بدون رای ولی فقیه، هرگز توانا به بدست آوردن رای مردم نمیشد. حسن روحانی نیز ظاهرا منتخب مردم، مثل پیشینیان خود، حکم  "تنفیذ "  را ازدست ولی فقیه دریافت نموده است. التزام او اول به نظام ولایت فقیه ست، نظامی که خود یکی از معمارانی ست که در دامن آن پرورش یافته و پیوسته در تداوم و استحکام آن کوشیده است. اما، در زمانیکه مردم گوینده خود را نیافریده اند، گوینده آنها کسی خواهد بود که از درون نظام و از بالا برخاسته باشد چه حوزه ای باشد چه دانشگاهی، چه مثل حجت الاسلام محمد خاتمی باشد چه مانند احمدی نژاد که اگرچه درجه دکترای  در ترافیک، یکی از علمی ترین رشته های دوران مدرن، احراز کرده بود، خود جوجه مجتهدی بود پرورش یافته در دامن مصباح یزدی، آیت الله ی شیفنته قدرت خدایی. رئیس جمهور کنونی، پیشا پیش از محدودیت های ریاست در برابر ولایت آگاه بوده و هست. حقیقت آن است که نه رئیس جمهور و نه وزیر امور خارجه و یا وزیر ارشاد و یا هر وزیر دیگری، هیچیک از فریبکاری برکنار نبوده اند و نیستند. چرا که آنکس که در دامن نظامی ذاتا فریبکار زاده شود نمیتواند به فریبکاری آلوده نباشد.

مسلم است که هسته ای شدن کشور از آغاز بیش از یک فریب نبود و هم اکنون هم چیزی جز فریبکاری نیست. اگر حضرت ولایت جنگ هسته ای را آغاز نکرده بود شاخ کدام شیطان بزرگ را در دسته های پر قدرت خود میپیچاند تا اقتدار خدایی بدست آورد. حضر ولایت هر روز یا آمریکا وارد گود مبارزه میشود تا فساد و جرم و جنیات دزدی، گسترش استفاده از مواد مخدر و کاهش سن روسپیگری، گسترش فقر و گرسنگی، محنت و تنگدستی را انکار نماید. همگان بخوبی آگاهند که حضرت ولی فقیه آغاز کننده دعوای هسته ای و پایان دهنده آن است. که این حضرت ولایت، برغم رهنمود "نرمش قهرمانانه " به تیم مذاکره کننده، بر فراز منبر شخصا و مستقیما به مذاکره با آمریکا به بده بگیر و بده بستان میپردازد و در عین حال اظهار "بد بینی " به نتایج مذاکرات مینماید.  که دشمن از پشت خنجر زن است و خیانت پیشه و نمیتوان باو اعتماد کرد. روشن است که تا کنون، ولی فقیه سخنی بر زبان نرانده است بدون آنکه منفذی از بهر گریز از مسنولیت در آن تعبیه نکرده باشد، کنشی که ضرورتا نیازمند فریبکاری ست.

واقعیت آنست که همه، هر آنچه فساد برانگیز است و جامعه را به بفساد میکشاند از فریب دین و قدرت بر میخیزد، از فریب مضاعف که فقاهت برهبری ولایت، مظهر راستین آن است. تمامی فساد و گندیدگی که وجود نظام را در بر گرفته است ناشی از مسنولیت گریزی ست، مرضی  که از راس نظام  آغاز و سراسر نظام را بدان آلوده ساخته، مرضی نیازمند فریبکاری. بی جهت نیست که فرهنگ فریبکاری در رفتار و گفتار مردم عادی گشته است. که ظاهر همه چیز شده است. اصلا مهم نیست که چه در نهان داری ظاهر باید فریبنده باشد، باید خیره کنند و تشخص آور باشد. مهم آن است که چه چیزی را به نمایش در آری. بی جهت نیست که  کشوری که قوانین شریعت مردم را به بند میکشد و قوانین حجاب و جدایی جنسیت را بضرب شلاق و توهین و جریمه، حاکم ساخته اند، یکی از بزرگترین مصرف کننده لوازم ارایش در جهان شناخته میشود و در آن بزرگترین رقم پلاستیک جراحی صورت میگیرد. این ظاهرپرستی، این بت وارگی ظاهر که از مادیگرایی ریشه میگیرد، در دامن جامعه ای پرورش یافته است که  بر اساس انکار جهان مادیات و لذت زندگی، بنیان گذارده شده است.  چه فریب آشنایی.

با این وجود، بعضا  زد و خورد های لفظی، بندرت حذفی را بین ولایت و ریاست و پیروان آنان بسی بسیار جدی شمرده و روی ان حساب باز میکنند، چنانکه گویی از درزی موی گونه در ساختار دین و قدرت، نظام ولایت درهم فرو خواهد ریخت، همانگونه که چنین انتظاراتی را در دوران دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد، بوجود آورده بودند، دوره ای که ستتیز و خصومت بین ولایت و ریاست به جاهای بسی بسیار باریک کشیده میشد که نه تنها در عزل و نصب وزیر اطلاعات، حیدر مصلحی، بازتاب می یافت بلکه در کشف یک خط "انحرافی " و استفاده از "جن گیران " و "رملان،" در حلقه دولت، نیز بیان میگردید. سرانجام شاهد بودیم که قطره ای خون از بینی هیچ یک از بازیگران دین و قدرت سرازیر نشد برغم مشتهای کوبنده ای که نثار یکدیگر میکردند. اما، رئیس جمهور ژنده پوش ساده زیست اشرافیت ستیز، نمیدانست که تاریخ مصرفش بپایان رسیده بود.  کم نبودند و نیستند کسانی، در آن زمان و هم اکنون که بانفجار نظام ولایت از درون دلبسته بودند و هنوز هم.

شاید بصرفه باشد که حسابی از بهر ستیز و خصومت بین ولایت و ریاست و یا بیت رهبری و دستگاه دولت، نگشاییم. چرا که فریبکار، تنها یکبار دست به فریبکاری نمیزند. زیرا که یک بار فریبکار همیشه فریب کار. فریبکار بهر کاری که دست میزند آلوده است بفریبکاری. با ابراز تاسف است که باید بپذیریم تمامی آنانی که لباس "مقدس " "روحانیت " به تن دارند، فریبکار اند و در   فریبکاری است که آنها باجتهاد میرسند. چه خوب بود تحلیگران از  آنچه در نظام ظاهری ست مثل بالاگرفتن دعوا ها و مرافعه های لفظی بین ولایت پرستان تف لیس و دولت اعتدال را کمتر بها میدادند و مشت فریبکار نظام را میگشودند. چه اگر ولایت و ریاست و پیروان آنان بجان یکدیگر، نیفتند، آنگاه منفذی گشوده شود در ساختار ولایت که از آن ملت سر بر میکشد و بجان ولایت افتد. در سال 88 این منفذ گشوده شد و ستیز و خصومت رای ولی فقیه را با رای مردم بمعرض نمایش گذارد. این ستیز و خصومت، تحت خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی ولی فقیه ، خاموش و فرو کش نمود و بار دیگر دچار فریب مضاعف گردیدیم، فریب دین و قدرت، یوغی با بار مضاعف، که چون بآن خو گرفته ایم سنگینی آنرا بر دوشهای خود احساس نمیکنیم.
  
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر