۱۳۹۳ فروردین ۲۳, شنبه

دین
خصم آشتی ناپذیر
آزادی





وعده بر این بود که وقتی دین به قدرت رسید، بساط کهن سال استبداد و دیکتاتوری، زور گوئی و قلدری برچیده شود. مردم از سرکوب و خواری و حقارت دوران شاهی رهائی یافته، برای اولین بار در تاریخ ایران، روی به آزادی و آزاد زیستی گذارند و فعالانه ظرفیت ها و توانائی های خود را بدون ترس و هراس بمنصه ظهور رسانند. ظاهر و باطن را یکی گردانند و  بنمایند همان که هستند. برگزینند آنچه خواهند و بدست آرند آنچه توانند.  که برای بودن دیگر مجبور نخواهند بود که پوزه خود به درگاه قدرت بسایند، مجیز گوئی  و تملق و چاپلوسی کنند و حمد و ستایش قدرت گویند. که  گفتار و یا بیان آدمی از بند سانسور، تفتیش و ممیزی نجات خواهد یافت. چه این بیان شعر و موسیقی و تاتر باشد چه رقص و نوازندگی و نقاشی و چه فیلم و بیان سیاسی و ادبی باشد. مردم  دیگر مجبور نخواهند بود، اول  به اطراف خود بنگرند، اصل و اصول دور اندیشی و مصلحت در نظر گیرند آنگاه کلمه ای به نفی و یا به نقد از قدرت در گوش یکدیگر پچ پج کنند. یعنی که خود سانسوری لغو خواهد گردید. مردم به آزادی نماینده های خود را بر گزینند تا اراده ملت و نه قدرت  را قانونمند سازند. خانه قانون گذار متعلق به ملت گردد  و از برای حفاظت و دفاع از حق و حقوق ملت در برابر قدرت، برخیزد. داد و ستد، و اقتصاد کشور، تولید و توزیع مستقل از قدرت، شکوفا و جامعه را از  فقر و محنت نجات بخشد، یعنی آزادی و استقلال را حکومت دین قرار بود به ملت باز گرداند و نقطه پایان را بر نظام استبدادی بگذارد.

کمتر کسی میدانست پی آمدهای پیوند دین و قدرت، چه خواهد بود. یا بعبارت دیگر، وقتی که امام بر جایگاه شاهنشاه نشیند، جامعه و ملت روی به کدام سوی خواهد نهاد؟ آزادی و استقلال ، آینده نگری و نیکبختی یا بازگشت به گذشته ای مغایر با خصایل و سرشت انسانی، نظام استبداد و اسارت و بندگی؟

طولی نکشید که دین نقاب عطوفت و مهربانی از چهره برگرفت و صورت زشت و کریه، خشن و جبار خود را آشکار  نمود. رحم و رحمانی اگر بود بلافاصله از دین رخت بر بست.  جای خود را به قهر و خشونت داد. کمتر کسی میدانست که در راه الله و بنام نامی اش، آلوده ساختن دست خود بخون  انسانهای سرکش نه تنها سهل و آسان تر است بلکه  لذت بخش است و غرور آمیز.  دشمنان را به جرم "محاربه با خدا " و "مفسد فی الارض " در بام رهبر انقلاب، و یا  گدایی  که به شاهی رسیده بود، به جوخه های اعدام سپردند. چه تعجب از نزدیکی و آمیزش امام با کشتار و خونریزی.  دین امام پرستان، دین خون است و خونریزی، شقاوت و قهر است و  خشم و خشونت و انتقامجویی. بی دلیل نیست که دکتر شریعتی در ستایش دین شیعه  آنرا "تشیع سرخ،" می خواند. حق با او بود، امام شجاعتش در کشتن و کشته شدن است، در ریختن خون دیگری تا آخرین خون خود، یعنی در "جهاد " است و "شهادت، " تکلیقی که الله مسلمانان را بدان مکلف ساخته است.

در دوران موسوم به "بهار آزادی "  امام خمینی، رهبر انقلاب، در دیداری با وزنه بر داران ایران که به خدمت ش شرفیاب شده و در محضر ش، چهار زانو، بر زمین نشسته بودند، گفت: (نقل به مضمون) ورزشکار، امام علی بود. با یک ضربه شمشیر دشمن را به بدو نیم میساخت. این است برجسته ترین خصال بهترین امامها، امام علی، کشتن و ریختن خون است با مهارت و تردستی. چرا که نه؟ الله را راضی و خشنود سازد و دروازه بهشت را بروی شهیدان گشوده نگاه میدارد. آنجا که زندگی ابدی ست. چیست بالاتر و برتر از این. رضایت الله است که شنیع ترین اعمال بشر را توجیه میکند.  صدها سال است که امام پرستان خونریزی روز عاشورا را جشن میگیرند. بر سر و سینه خود میکوبند. خود را آزار و شکنجه میدهند. شیون و زاری میکنند و آتش انتقام جویی را در درون خود و جامعه،  شعله ور نگاه میدارند تا سال دیگر همآنرا تکرار کنند.


آیا میتوان از آنان که قرنها در آتش انتقام سوخته اند، و آرزومندند که در رکاب امام خون ریزند تا آخرین قطره خون خویش، انتظار رحم و مروت نسبت به دگر اندیش و مخالف را  داشت؟ یا انتظار احساس شرمندگی و شرمساری  از سرزدن و دو نیم ساختن، دشمن که بجای خود، رقیب و مخالف را داشت؟ این سوی آزادی نبود که به رهبری امام و دین  در آن ره میسپردیم، بلکه سوی تاریکی بود و سوی بازگشت بگذشته و برقراری نظم و انضباطی جدید بر اصل و اساس رسالت و امامت و یا نظام فرمانروایی و فرمانبر ی و ارباب- رعیتی.
به قدرت رسیدن دین

چرا انقلاب اسلامی با کشتار و بیرحمی آغاز گردید.

با جلوس امام بر تخت سلطنت، پیوند دین و قدرت نیز آغاز گردید. شیخ و طلبه،  تسبیح و سجاده، زهد و تقوا، را  رها کرده، از حجره ها و حوزه های علمیه به  بیرون خریده ، شمشیر زن امام شدند و بعنوان دژخیم دین، شهیر گردیدند. هزاران فقیه و آیت الله و شیخ و یا حجت الا سلام و طلبه، کار و حرفه طلبه گری را ترک کردند.  امور اجرائی،  بازجویی و باز پرسی و یا ابزار قهر و قدرت را در انحصار خود گرفتند. دادگاه های انقلاب را به  تسخیر خود در آوردند.  آن طلبه که در حجره به آموزش اصول طهارت و عبادت، حدیث و روایت  اشتغال داشت، به  مفتش و پاسدار، تفنگدار و قمه زن  دین، مبدل شد. شکنجه گاه ها و زندانها را زیر نعلین خود گرفتند.  مهارت دیندار حرفه ای- طلبه و یا کلاهی-  در شقاوت و بیرحمی البته که شگفت آور است، غافل از آنکه او از نسل «تشیع سرخ» است، یعنی از نسلی که از ریختن خون هیچ انسانی در راه خدا رویگردان نبست. هرچه کشتار غیر دین  بیشتر، مقام ش بالاتر در نزد الله. او بنده و فرمانبر الله بود و در راه او شمشیر میزد و سر ها بر زمین می افکند و هنوز هم. به همین دلیل  با مهارت، باقدرت و بدون ترس میزد که هنوز نیز میزند. او بر اساس باور و ارزشهای الهی است که به سادگی و سهولت خون می ریخت و سرکوب میکرد  و هنوز هم  میکند.  چشم پوشی، عفو و بخشایشی در کار نبود و نیست. پرچم عاشورا برافراشته بودند اما با شمشیر یزید بود که سر از تن جدا میساختند و هنوز هم. مغلوب شد گان و اسیران جنگ قدرت و رقابت  را تحت آزار و شکنجه وادار به اعتراف و توبه میکردند و سپس آنها را به جوخه های اعدام میسپردند که هم اکنون شدت بیشتری یافته است. انتظار ترحم از امام پرستان حرفه ای، از پاسدار گرفته تا بسیجی و لباس شخصی، انتظاری ست بیجا. آنها در پی تحصیل رضای الله بودند و هنوز هم. خدای امام پرستان عاشق شهید است و شهادت. اینست که آنها زندگی ابدی همراه فرشتگان همیشه باکره بهشتی را از الله پاداش گیرند، باوری که ریشه در رسالت و امامت دارد و لاجرم  سر آشتی ندارد با آزادی.

به معنا و مفهوم این پدیده نوظهور، یعنی وقتی که امام، شاهنشاه شود و یا دین با قدرت پیوند خورد، کمتر کسی با شک و تردید مینگریست. بسوی تاریکی روان بودیم، بسوی استبداد دین و قدرت، اما خود بدان آگاهی نداشتیم. چرا که حکومت دین را تاریخ ما تجربه نکرده بود. در ادوار مختلف تاریخی، دین پیوسته خود را در پس قدرت پنهان ساخته بوده  است.  با شاهان قرنها در مسالمت زیسته است.  باین رضا بوده است که شاهان در راه دین شمشیر زنند. بهمین دلیل  در مقر خود یعنی حوزه ها ی علمیه و مساجد، لانه گزیدند و سلطه خود را در عرصه های دیگر جامعه ازجمله در عرصه فرهنگ، در عرصه شیوه زندگی،  آداب و رسم و رسوم و رفتار و گفتار ملت نفوذ و رخنه یافتند. این زمینه تاریخی و سابقه ی فرهنگی راه انحصار قدرت را در دست دین هموار ساخت. باین دلیل ملت از پیوند دین با قدرت رم نکرد و هراسان و سراسیمه نگردید که خود موجبی شد که از کشتار دین، بویژه، کشتار فاجعه آمیز سالهای 60 و بعدا قتل عام زندانیان در 66-،67  چشم بر گیرند. بی خبری میتواند توجیه گر باشد اما کافی نیست.

 پس، روی بدوران تاریکی  نهاد ه بودیم  از آن جهت که نظم و انضباط دینی را مضاف بر نظم و انضباط استبدادی نیز پذیرا شده بودیم. ملت ما که آزادی را تجربه نکرده بود، هراسناک از آزادی، در مدار غیرت و سنت و تعصب گرفتار ماند. تسلیم گردید بدون چون و چرا.  سپس باطاعت و فرمانبرداری،  به عادت دیرینه فرهنگی، بازگشت نمود. ملتی که دست پرورده امام است و امام در سرشت ش نشسته است، براحتی و بدون مقاومت،  پیوند دین و قدرت را می پذیرد. از خطر آزادی، از شک و تردید و ابهام  گریختند که در پناه دین و نظم و انضباط دینی و حقایق مطلق احساس امنیت و آسایش کنند. آسایش و امنیتی که هم اکنون بسر آمده است.

اما چرا گریز از آزادی ،از آنچه جوهر وجود انسانی ست؟ یکی از آموزشهای دینداران حرفه ای و حوزه های علمیه پیوسته، نظم بوده است و انضباط که از طریق تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت میسر میگردد. باین معنا که به نظام باید ها و نباید ها، ارزشها و باورهایی باید  تن دهیم که الهی اند و نهائی. که حقیقت اند و مطلق، از آداب عبادت و طهارت گرفته تا رمز و رموز اجتهاد و خدا شناسی.  در نزد فقیه و طلبه، آزادی در انضباط دینی ست. آزاد آنست که به الله خود را تسلیم کند، در عمل و اندیشه، در گفتار و کردار. خرد انسانی نیز مراتب کمال را زمانی بپیماید که خود را غرق در اندیشه ی الهی کند. از خود بریده، و پرهیز جوید از آنچه به نفع خویش باشد و ارضای تن. ترک دنیای ماده و مادی کند و به پیوندد  به دنیای معنوی و روحی، یعنی زیستن نه با عشق     بزند گی، بلکه زیستن با عشق به مرگ و نیستی. چنین نظم و انضباطی جامعه را به دو گروه  فرمانروا و فرمانبردار تقسیم سازد. فرمانبر مقلد است و فرمانروا مجتهد. یکی عالم بغایت است و حقیقت، دیگری نابینا است و ضعیف، که نیازمند راهنمائی است و هدایت.  فرمانبردار را چاره ای نیست جز پذیرش، زیرا که نه تنها در گزینش، آزاد نیست بلکه وابسته هست و نادان.  بدین ترتیب فرمانبر پیوسته از تجربه سرشت انسانی خویش، یعنی آزادی و آزاد زیستی محروم و بیگانه میماند و از آن گریزان میشود.

 آنان که در این نظام بال و پر میگشایند با یک نقص ذاتی به بلوغ و پیری رسند: ناتوانی در درونی ساختن نظم و انضباط اسلامی. چرا که  تنها انسان آزاد است که میتواند نظم و انضباط را  درونی سازد. آنکه تابع نظم و انضباط از بیرون است، انسانی ست نه آزاد و نه مستقل، او فرمانبردار است. چرا که او، خود نیست سازنده نظم و نظام  و یا آفریننده ارزش و ارزش سنجی. او به ارزشهایی باور دارد که داده شده است از بیرون و از بالا. این دین است که  میگوید ربا خوری بد است. اگر مقلد از این امر اجتناب میکند بآن دلیل نیست که خود بعنوان انسان با رجوع به عقل و غریزه انسانی خویش باین نتیجه رسیده باشد.  روی اگر  گرداند از رباخواری،  بخاطر اجتناب از گناه  است و ترس و وحشت از سوختن  در آتش دوزخ. چنین نظم و انضباطی ذاتا بیرونی ست. هم چنانکه حجاب است و تمام آنچه حرام است و حلال و یا واجب است و مستحب. انضباط  بیرونی انسان را به حیوانی فرمانبردار تبدیل میسازد بی آنکه خود بدان آگاه باشد. انضباط بیرونی نه تنها فرمانبر را تولید میکند بلکه فرمانروا را  نیز. یکی بدون دیگری نمیتواند
وجود داشته باشد. فرمانروا  یا مالک قدرت است و یا دانش و یا هر دو باهم، همچون شرایط کنونی. آنها که حقیقت را دانند و یا علم آنرا دارند حاکم اند و فرمانروا.  در چنین شرایطی نیاز قدرت و دین  به نظم و انضباط بیرونی با یکدیگر پیوند خورند و غریزه  فرمانبرداری را در ملت هرچه بیشتر تقویت کند و او را از مسئول ساختن وجدان در درون محروم میسازد. مسئول فرمانبران اند و فرمانروایان، دینداران قدرتمدار اند، مجتهدین و فقهای عالم اند،  که هم کلام الله، شریعت را میدانند و هم شمشیر(قدرت) بدست دارند. آنجا که حرف آخر و نهائی را کسی زند که هم قدرتمدار است و هم حقیقت شناس، نه استقلال میتواند وجود داشته باشد و نه آزادی.

بنابراین، نظام فرمانروایی و فرمانبرداری و نظم و انضباط دینی نمیتواند سازگار باشد با استقلال و آزادی . چرا که آزادی آدمی را بی نیاز میسازد از تن دادن به نظم و انضباط بیرونی و نظام تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت.  برقراری انضباط بیرونی تنها میتواند بقای خود را تامین سازد با سرکوب غرایز طبیعی. آزادی غریزه ایست انسانی که نهفته است در طبیعت و نهاد بشری. تنها در آزادی ست که میتوانی نیاز به نظم و انضباط را درونی سازی و در پیروی از آن خود را به کمال رسانی. هنرمندان شهیر و نامدار، ورزشکاران قهرمان هرگز به مقام شامخ خود دست نیابند اگر تن بیک انضباط درونی ندهند. هنرمند و قهرمان، کمال را در انضباط یافته اند. چرا که برگزیده است به آزادی. آنچه او را به کمال میرساند  احساس مسئولیت است از درون، نه اجبار از بیرون. فرمانبر نیکی کند چون خدا را خشنود سازد. اما آزاد پیشه نیکی کند چون بدان ایمان دارد. فرمانبر نیکی کند بمنظور پاداش و از شر پرهیز کند به دلیل هراس از عقوبت و جزا. اما آزاد پیشه نیکی کند و بپرهیزد از بدی براساس ارزش سنجی انسانی، سازگار و همساز با سرشت و طبیعت آدمی، یعنی آزادی.  

بعبارت دیگر، برخلاف تعبیر و تفسیر دینداران حرفه ای، آزادی نه یکی است با بی انضباطی و بی بند و باری، یا با "اباحی گری " و "ولنگاری و بی تفاوتی،" نه با بی مسئولیتی و بیعاری هم چنانکه فقها و علما تصور کنند. مسئولیت تنها میتواند ناشی شود از آزادی. آزادی، گزینش است و آفرینش. فرمانبر را نتوان مسئول دانست چون او محروم است از حق گزینش. نیا فریده چیزی در بندگی که خود را مسئول آن بداند در آزادی.  فرهنگ امام پرستان، فرهنگ فرمانروایان و فرمانبرداران، فرهنگی است که در آن آزادی چیزی ست نافی نیاز به نظم و انضباط اجتماعی. چیزی ست ضد اخلاق و فساد آور.  آزادی شر زا است و زشت، بر خلاف اطاعت و فرمانبرداری که زیباست و دلپذیر.

شکی نیست که انضباط بیرونی، یا انضباط دینی  که ستون نظام فرمانروایی است و  فرمانبرداری، تنها میتواند برقرار بماند با ابزار سرکوب و قهر و خشونت، چرا که مواجهه است با سرپیچی و نفی و مقاومت. چرا که تمایل به آزادی غریزه ایست انسانی. آنرا میتوان مهار کرد و در نهان محبوس نمود اما نمیتوان آنرا در انسان کشت و نابود ساخت. بهمین دلیل بعد از گذشت بیش از سه دهه از عمر حکومت دین، شاهد شورش هستیم و نا آرامی، چرا که حکومت دین شکست خورده است در نهادین ساختن نظم و انضباطی که بر قرار گردیده است بر اساس احکام دینی و یا مکتب ولایتی – فقاهتی. رمز استمرار و دوام دین را باید در برکناری اش از حوزه قدرت دانست. این رمز هم اکنون گشوده شده است. اگر تا پیش از 22 خرداد ،88 یک ارتباط ارگانیک به بهانه دین بین مردم و حکومت، وجود داشت، هم اکنون این ارتباط ا در هم فرو ریخته است. معلوم شده است که کی حاکم است و کی محکوم و یا ظالم و مظلوم.

آداب و عادات و سنتی که از نسل به نسل انتقال یافته و حقارت و بندگی را میسر ساخته است، دیگر نمیتواند جوانان این جامعه را باسارت بکشد، نه در این عصر و در این زمان. آتش آفرینش و آفرینندگی در درون آنها شعله ور گردیده است. آنها از بازگشت به گذشته ، از پرستش جهاد و شهادت و پیمودن راه پیامبران روی گردانیده اند و به آینده مینگرند. آنچه هم اکنون به جوشش و غلیان رسیده است سالهاست که در حال رشد و نمو بوده است. مقاومت زنان و مردان در برابر رژیم دین پیوسته بشکل پدیده های بد حجابی و هنجار شکنی ظهور یافته است. گشت های ارشاد دقیقا برای سرکوب هنجار شکنی بوده است که بوجود آمده است. انتخابات 22 خرداد 88 مقاومت ها  را همگانی نموده بهم پیوند زد و سیلاب هنجار شکنی را براه انداخت. آزادی تنها میتواند بر ویرانه های نظام تسلیم و اطاعت و سنت ها و خرافه پرستی بنا گردد.

در همین هنگام است که بار دیگر دور اندیشان و مصلحت طلبان و سیاست ورز ان، هشدار دهند که مبادا چیزی علیه دین بر زبان آری که خصومت و ستیزی با دین، پیش روی نیست. که مردم با دین خود در یک لانه هستند، "الله اکبر " میگویند و "یا حسین، " گویی که اینان مفاهیمی هستند مطلق و تغییر ناپذیر. بار دیگر ترس و هراس در دل بی باکان اندازند مباد که علیه دین چیزی بزبان آوری که بهانه بدست قدرت دهی برای سرکوبی و براه انداختن خون و خونریزی. امروز، «الله اکبر» و « یا حسین» مفاهیمی هستند دفاعی، دفاع انسانهایی فاقد ابزار دفاع از قبیل تیر و تفنگ و تیغ و تازیانه، چوب و چماق، چاقو و قمه ی هلاک کننده. امروز «الله اکبر» و  «یا حسین،» یعنی نزن، نکوب، نگیر و نبند، ای بسیجی، ای پاسدار.

 این قدرت نیست بلکه دین است که شمشیر میکشد. از این واقعیت باید روی گردانیم و همچنان دست به خود سانسوری زنیم مبادا که دین بر آشفته شود؟ اگر امروز هم مصلحت نیست که به ستیز با دین بر خیزیم، زمان مناسب کی فرا خواهد رسید؟  اشتباه است، اگر بیاندیشیم که خامنه ای  و شورای نگهبان و دیگر نهادهای امنیتی نه بخاطر دین که بخاطر قدرت است که شمشیر میزنند. آنها برای افکندن هر سری بر زمین و فرو آوردن هر تازیانه ای بر گرده ی معترض، توجیه دینی دارند. درست است هنوز در حوزه های علمیه هستند آیت الله ها و حجت الاسلام هایی که سر سازگاری با رژیم دین ندارند، ولی هرگز علیه رژیم دین و به نفع آزادی بر نخاسته اند. حتی آیت الله منتظری در آخرین اعلامیه خود در محکوم کردن خشم و خشونت نظام ولایت صدها اما و اگر میآورد. او حکومت ولایت را امری ضد دین و کفر آمیز و در ستیز با آزادی های انسانی نمیداند. اگر انسان در پرستش آزاد نباشد در چه چیزی است که میتواند آزاد باشد؟ آنها که تنبیه و مجازات را به جان میخرند و در زیر قمه ها باتوم های بسیجی تاب مقاومت میآورند، به تایید و تصدیق هویت خود بعنوان یک انسان می پردازند. از هویت دینی خود روی برگردانده اند چه بر این امر آگاه باشند چه نباشند. بر نظم دین است که شوریده اند چون دین را به تجربه خصم آشتی ناپذیر آزادی در یافته اند.

فیروز نجومی
Firouz Nodjoumi

fmonjem@gmali.com

  







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر