۱۳۹۳ فروردین ۱۵, جمعه

پیام نوروزی خداوندگار خامنه ای :
آزادی،  بی آزادی



با فرا رسیدن عید نوروز، حضرت ولایت در تبعیت از سنتی که امام خمینی از خود بجای گذارده است، بار و بندیل را می بندد و به مشهد سفر میکند تا سال نو را با  پا بوسی امام رضا، هشتمین امام معصوم و مظلوم، آغاز نماید، امامی که تا کنون ثروت عظیمی انباشته است، حاجت هیچ بنده ای را بر نیاورده و معجزه ای هم از او سر نزده است.

در آغازین روز فصل بهار، فصل عطر و مشک و عبیر، فصل نو نواری  و تازه شدن، فصل شادی و شیرین کامی، پس ار کسب  "فیض " از امام، خداوند خامنه ای، فرمانروای کل نیروهای قهر و انتقام ستانی ، در دیدار با "مردم " ( لشگر جیره خوار بیت رهبری) که سراسر شبستان وسیع و گسترده حرم امام را پوشانده بودند، دیدار نمود.

 در خطبه سال نو، حضرت ولایت ضمن تخریب نوروز باستانی، از سر کینه دیرینه به آنچه از نیاکان ایرانی زنده مانده و زندگی بخش است، بجای تبریک و شاد باش، و امیدواری به آینده ای درخشان، این پیام را به مردم ایران مخابره نمود که خیال آسوده دارید «آزادی، بی آزادی.»  به تعبیری نه تنها در سال 1393، بلکه تا قیامت، تا ظهور امام عج. چرا که هرچه بلا ست در حکومت اسلامی، از آزادی بر میخیزد. مگر نه اینکه نشانه های ظهور به چشم میخورد؟

 اما، نه به این سادگی و راحتی بلکه به سبک و شیوه دیکتاتور های بزرگ تاریخ، که  باید "قوی " شویم. ضعیف بمانیم تو سری میخوریم و اهانت میشنویم. "قوی " باید بشویم تا بتوانیم  از خود  دفاع  و در برابر زور گویان جهانی مقاومت نموده و پوزه شان را بخاک بمالیم. همچنانکه "رهبر انقلاب گوید: باید خود را آنچنان قوی کنیم که زورگویان و باجگیران جهانی، نتوانند حقی از این ملت را نادیده بگیرند.

ولایت، عظمت دارد، بزرگ و همیشه بیدار است که از حق مردم دفاع نماید، چنانکه گویی ست ، مردم حرف ولایت را با جان و دل باور میدارد، البته اگر منظور از مردم، آنانی باشد که در روز آغاز سال نو در پای منبر رهبر حضور یافته بودند و مردمی همچون آنها. چه، مهم نیست که مردم در کشور خودشان در 35 سال گذشته هیچ تجربه نکرده اند مگر "زور گویی." بدون تردید بخود میگوید اینگونه بوده است و تنها راه بقای نظامی اسلامی آن است که همین گونه بماند. راه اسلامی آن نیز این است که بجنگ برویم، بجنگ شیطان، جنگی که هنوز ادامه دارد.

نه اینکه قوی بشویم که صلح و دوستی را در کشور خود و جهان بر قرار سازیم. نه اینکه قوی شویم تا کمر زور گویی و زور گویان را بشکنیم و باین مدار نکبت آور تاریخی پایان دهیم، از غارت های بزرگ به دست تبهکار ان بزرگ در حلقه قدرت جلو گیری کنیم، با فساد ی که چنین عمیق در بافت های جامعه رخنه کرده است در افتیم، گرانی و  بیکاری، فقر و تنگدستی، خرافه اندیشی و عقب مادگی ای که گریبان این ملت را گرفته است، از جا بر کنیم.

 اما، حضرت ولایت بر فراز منبر فرمانروایی، ور دی میخواند جادویی که این دردهای جانکاه زندگی اجتماعی، نا پدید شود. حال باید در اندیشه دفاع از حق مردم باشیم نه به فکر آزادی، آزادی از شیطان بزرگ، دشمن قسم خورده اسلام بر میخیزد.

از اینجاست که حضرت ولایت فضای نوروزی را به فضای صحرای کربلا تبدیل میکند. روضه   صحرای کربلا همان ورد جادویی ست که مردم سحر و افسون کند. که غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، در جهت چه هدف مقدسی طراحی شده است: که "حق " ما انکار نشود. اهانت نشنویم و در برابر زور گویان ایستادگی نمانیم، چنانکه گویی برپا داشتن مراسم مجازات اعدام بطور روزانه، اهانت ی نیست به ملت و نیز نشانی از "زورگیری " و زور گویی. ملت ایران 35 سال است که به دست آیت الله ها و حجت الاسلام ها، زور گیر و پیوسته به ضعف و ناتوانی کشانده شده است، آیا قوی شدن، میتواند چیزی بیش از یک فریب باشد؟ آیا میتوان چیزی جز فریبکاری هم از حکومت آیت الله و حجت الاسلام ها انتظار داشت؟ حضرت ولایت تصور میکند، ملتی که دارای قیم است، ملتی است بزرگ و شایسته احترام. حال آنکه ملتی که نیازمند قیم است، صغیر و یتیم محسوب میشود و فاقد شعور و فهم کافی که سرنوشت خویش را تعییین کند. آیا توهین بزرگتر از این هم هست؟ نه، ملت باید سپاسگزار ولایت بوده و بخود مباهات کند. حضرت ولایت ادعا کرد شرکت 18 میلیونی مردم در انتخابات دوره یازدهم رئیس جمهور و در بیست و دوم بهمن، بیانگر یکتایی و یگانگی ولایت است و ملت، ملتی که نمود آن در حرم امام با ولایت دیدار میکرد، مراسمی با دقت طراحی شده با برنامه و حساب شده تا چنین کذب بزرگی، را واقعی نشان دهند گویی مردم صغیر اند نمیدانند که در نظام ولایت مراسم "انتصابات " است که بر گزار میشود، نه انتخابات. که انتخابات در حکومت اسلامی چیزی نیست مگر "معرکه " گیری.

البته که خداوند خامنه ای، آزادی را یک "موهبت الهی " می خواند، اما، می افزاید که حتی این موهبت الهی "دارای ضابطه " است " و  با "ولنگاری و بی تفاوتی " فرق میکند. آنگاه روضه مظلومیت ادامه می یابد: که امروز در کشور ما کسانی هستند با استفاده از بیان آزاد و هنر و بسیاری از ابزار گوناگون فرهنگی،  تخم بی اعتمادی در میان مردم میپاشند. در تضعیف باورهای مردم نسبت به پایه های انقلاب اسلامی، از هیچ دریغ نکنند.  باورهای قلبی مردم را مورد تهاجم قرار میدهند. چه بسیار اند کسانی که در کشور در تلاش اند که تیشه به  به ریشه اعتقادات جوانان بزنند و مبانی اسلام را در ذهنشان متزلزل بسازند. برخی دیگر، "خلقیات " مردم  و "شعارهای انقلابی " را  بباد مسخره میگیرند. ازدواج را بی ارزش و خانواده را  بی معنی جلوه میدهند. آیا باید در برابر اینان و آن هایی که با توزیع هروئین، جوانان ملت را به نیستی و نابودی می کشانند، از خود واکنش نشان ندهیم و سکوت کنیم؟ یعنی که از عدالت اسلامی بگذریم و جنایتکار ان را به سزای اعمال شان نرسانیم؟ چه انتظارات بیجائی؟

 حضرت ولایت در ادامه بر شمردن مضرات آزادی بدون ضابطه های الهی، اظهار داشت، آنان که از آزادی سخن میگویند کسانی هستند که "لذت " جویی را ترویج میدهند. (در این لحظه دور بینن چهره زنان را دور میزند و با کلمات ولی فقیه هماهنگی میکند). اینان لذت را "مطلوب " و یک "ارزش " بشمار میآورند. هرچه مایه لذ ت است، مباح ست. که  لذت هم یکی دیگر از سوغات های اروپایی ها ست. اینان تحت عنوان آزادی "شهوت رانی " و "اباحی گری " را رشد میدهند. مرزهای قرمز اخلاقی را زیر پا میگذارند و  ملت را تحقیر و خوار میکنند. که یکدیگر را تحمل نمیکنند. حال آنکه مردم اروپا روا داری کنند.

عدم اعتماد به نظام اسلامی ، بی باوری، بیتفاوتی ، بی ارزش انگاری ارزشها، تحقیر و خوار داشتن  استقلال و اقتدار ملی؛  شهوت رانی و اباحی گری ای که خداوند خامنه ای ار آن سخن میراند، پدیده هایی هستند که در شرایطی نشو و نما میکنند، تهی از هر منفذ ی برای تنفس، برای تکان خوردن و جابجا شدن. مثل یک جامعه شریعتی، جامعه ای که با تکیه بر شمشیر و شلاق، خشونت و بیرحمی، غرایز طبیعی و انسانی را سرکوب و به تابعیت شریعت اسلامی در میآورد.
مگر کسی میتواند دهانش را بجز حمد و ثنا ی ولایت و نظام "مقدس " اسلامی بگشاید؟ آنها که به آزادی سخن گفته اند زبان را نظام ولایت از حلقوم شان بیرون کشیده است. چرا که حقیقت تنها در آزادی است که آفتابی شود. ولایت آزادی را به قتل میرساند که حقیقت را پنهان دارد. نمیداند که آزادی میراند نی نیست..

فرمانروای کل، شمشیر شریعت را بی درنگ بر گردن ت فرو خواهد آورد اگر حقیقت را آشکار سازی و نشان دهی که همین "ضابطه " های آزادی الهی بوده اند که شهوت رانی و لذت جویی را میسر ساخته است. جدایی و تبعیض بین جنسیت ها، مجبور نمودن زنان در پنهان ساختن وجود خود در پس "حجاب اسلامی، "برتری دادن به مرد نسبت به زن در تمام جنبه های حقوقی و قانونی، چند زنی  ازدواج موقت، همه بر گرفته از قوانین و مقرارت شریعت اسلامی ست. که از آغاز نه تنها بستر شهوت رانی و لذت جویی بوده است بلکه ویران سازی خانه و خانواده را نیز در پی داشته است. .اباحی گری و لذت جویی و شهوت رانی ارمغان حکومت اسلامی ست و گرنه در غرب از این خبرها نیست. اگر اروپایی ها و آمریکایی ها  در لذت جویی و شهوت رانی غرق بودند، چگونه میتوانستند خود و جهان پیرامونی خود را دگرگون ساخته و قوانین حاکم بر طبیعت را کشف نموده و از نیروی آن بهره برگیرند، پدیده ای که حضرت ولایت مادی گرایی و منشا برتری جویی غرب  بر ملت های ضعیف میخواند و محکوم میکند. 

حال آنکه، اخلاق "کار سخت " ارزشی ست که  مردم غرب مشترکا بدان عمیقا باور دارند. سخت کوشی  ارزشی ست که ریشه در کیش پروتستان ها دارد. جامعه شناس معروف آلمانی، ماکس وبر،  ظهور نظام سرمایه داری را به اخلاق سخت کوشی پروتستان های کلوین مسلک نسبت میدهد. البته که موی افشان و چهره پالایش یافته و برجستگی های اندام زنان،     " بد حجابی، "موجب تحریک مردان نمیشود و اگر هم بشوند، مردان آموخته اند که بر خود چیره شوند به حقوق دیگران احترام بگذارند. در غرب قانون برای تضمین آزادی ها ست در حالیکه در حکومت اسلام، شریعت برای محدود ساختن و محکوم ساختن و سرکوب آزادی ست.

البته که باید مردم را آگاه نمود که شریعت اسلامی یعنی اسارت و بندگی، یعنی حقارت و خواری، زمینه ساز فرهنگ زور گویی و زور شنوی. آنکه آزادی را ارزش نهد زمانی که در تبعیت "ضابطه " های الهی در آید، بویی از آزادی نبرده است،همچون رئیس جمهور، حسن روحانی که در جشن مطبوعات، گفته بود "آزادی مسئولانه " میخواهد، چنانکه گویی مسئولیت در اسارت و بندگی، در اطاعت و فرمانبری، آزادی ست. این آزادی مایه شرمساری ست و دون شان آدمی. مسئولیت ها و ضابطه ها از آزادی بر میخیزد، نه بر عکس، چه آنگاه بهتر است که از حیوان سخن گوییم تا انسان. چوپان است که مرزهای چراگاه گله خود را  تعیین  میکند. آزادی ای که ضابطه های آنرا قدرت، تعریف میکند، اسارت است و بندگی، نه آزادی.   

ما در زمانی شاهد افزایش خشونت، جنایت و آدم کشی، سرقت و نیز گسترش بی سابقه روسپیگری، تجاوز به عنف و زورگیری در میان مردان بیشتر از زنان و نیز، افزایش طلاق و از هم پاشیدن خانواده ها و صدها مصیبت اجتماعی دیگر هستیم که آزادی بیش از هر زمانی در صد سال اخیر در بند بوده است و زیر سلطه قواعد و قوانین شریعت و اخلاق اسلامی، بی رمق و بی جان گردیده است. یعنی که وضع موجود، سیه روزی و تیره بختی مردم ایران همه ناشی از سرکوب آزادی و رشد و توسعه نا آزادی ها بدست قشر روحانیت  برهبری ولایت بوده است.
.
واقعیت هم چیزی جز این نیست که بیش از 35 سال است که نظام ولایت، نه از درون حوزه های علمیه بلکه بر فراز منبر قدرت و بهره از شمشیر شریعت  با آزادی به مبارزه پرداخته است. تاریخ حکومت اسلامی را باید تاریخ مبارزه علیه آزادی دانست، آزادی از هر نوعی مگر آزادی در اطاعت و  فرمانبری. در اصل هر جا که خداوند خامنه ای و یا هر آیت الله و حجت الاسلامی  از آزادی سخن میراند باید آنرا همیشه آزادی در اطاعت و فرمانبری فهمید، و گرنه آزادی چیزی نیست مگر ولنگاری. بمنظور سرکوب قهر آمیز آزادی بوده است که رژیم دین دست به گروگانگیری زد، به جنگ کفرو باطل رفت و  غنی سازی هسته ای بهر قیمتی را علم نمود. مسلم است که اگر آزادی بود هرگز حکمرانان قادر نبودند که  قوانین بین المللی را زیر پا بگذارند، هشت سال جنگ پوچ و بیهوده را به قیمت تخریب و ویرانی کشور و صد ها هزار کشته، ادامه دهند. آزادی، حقیقت را برای ملت آشکار می سازد. بهمین دلیل باید قلم ها را می شکستند و دهان ها را می بستند.

این، هنرمندان، نویسندگان، اندیشمندان و روشنفکران نیستند که در باورهای مردم رخنه و آنها را نسبت به نظام بی اعتماد میکنند. درست است آرزومندند که چنین کنند. اما، هزینه ی سنگین و مصیبت بار آشکار ساختن حقیقت این قشر را خاموش ساخته است. آنها نیستند که سبب دل زدگی مردم از رژیم دین شده اند بلکه این  دین فروشی ست که نظام استبداد دین و قدرت را به فساد و تباهی کشانده است. بی اعتمادی مردم ناشی از هنر و ادبیات مخالف نیست، بلکه ناشی از فساد عمیقی ست که گریبان رژیم را گرفته است. هم اکنون تقدس و ثروت باهم در حال توازن اند .آیت الله ها و حجت الاسلام های بزرگ ثروت های افسانه ای انباشته اند. توی غارت ها و چپاولگری های بزرگ دست دارند. مثل همان غارت سه میلیارد دلاری که خداوند خامنه ای به مطبوعات هشدار داد که زیاد "کشش " ندهند.

سر انجام حضرت ولایت خط قرمزها را ترسیم نموده و هشدار میدهد که:

اگر کسی روح استقلال ملی را با تمسخر نشانه رود، وابستگی را تئوریزه کند، به مبانی اخلاقی و دینی جامعه اهانت کند، شعارهای اصلی انقلاب را مورد تعرض قرار دهد، زبان فارسی و خلقیات ملت را محقر جلوه دهد و ضمن ترویج اباحه گری، روح عزت ملی جوان ایرانی را نشانه رود، آیا باید در مقابل فعالیتهای مخرب او، بی اعتنا بود؟

چه نیازی به تعبیر و تفسیر است، خط و نشان کشیدن ولایت نسخه ای ست برای بقای نظام اطاعت و فرمانبری نه برای تضمین آزادی..

در پاسخ رهبر انقلاب باید گفت که نباید به چنین کسی بی اعتنا بود، صد البته که باید مدال قهرمانی به گردنش آویخت، چرا که استقلالی که به اسارت ختم شود، به بندگی و عبودیت، بنا بر اراده خداوند یکتا و یگانه، الله، به بر قرار نظام فرمانروایی و فرمانبری بیانجامد، البته که استقلالی ست تمسخر انگیز و شایسته ریشخند. البته که صدها بار وابستگی را باید ارجح بر استقلالی دانست که تحت سلطه استبداد مضاعف دین و قدرت بدست آمده است. البته که باید مردم را از دل بستن به چمکران انصراف داد. البته که خلقیات مردمی که به اطاعت و فرمانبری تن داده اند، بویژه تف لیسان ولایت را باید نوعی روسپیگری و خود فروشی خواند. چگونه یک ملتی میتواند دارای "روح  عزت ملی " باشد وقتی که روزانه شاهد بر مراسم کیفر اسلامی است. یعنی که شاهد بر مراسم خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی، مراسمی سخت قدسی شده. البته که باید به این سنگدلی ها اعتراض نمود. البته که نظام اخلاقی ای که این ارزشها را بر جامعه حاکم نموده است، باید براند ی شود و براندازی نیز میشود چنانکه بوی آن به مشام خداوند خامنه ای هم رسیده است.

حضرت ولایت باید بداند که تمایل به رهایی از بند اسارت یک غریزه انسانی ست. غریزه رهایی از بند را میتوان سرکوب کرد اما نمیتوان آنرا نیست و نابود ساخت. اندیشه رهایی، بنده را هرگز لحظه ای رها نکند.  فرو میرود، اما نشو و نما کند و بروید در تاریکی. در تمام لایه های زیرین رخنه کند و همچون آتشی در پس خاکستر میگذارد. دیر یا زود این آتش گداخته از زیر زبانه میکشد و بارگاه ولایت را در شعله های خود ذوب میکند. باید هم، ولایت و همقطاران ش در مجلس خبرگان نگران فرهنگ باشند. چون آزادی از لجنزار فقاهت رها یافته عاری از هر گونه ضابطه ای ارزش والای هر انسان ولایی شود. 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر