۱۳۹۲ دی ۶, جمعه

بمناسبت اربعین:
امامت یا خلافت؟ کدام حاکم است بر ما؟





اربعین چهلمین روز مقاتله امام حسین، امام سوم، در صحرای کربلا است  که نسل پس از نسل هر سال به زندگی باز گشت داده میشود که  بار دیگر در همان بیابان داغ و بیرحم، تشنه لبان، همراه با 72 نفر از افراد خانواده و یارانش به دست لشگر بیشمار خلیفه یزید به وضعی فجیعی  بقتل برسد. در این روز غم و اندوه همه جا را فرا میگیرد. همه چیز برنگ سیاه در میآید. جامه سیاه به تن کنند و همه چیز را با غبار عزا آغشته نمایند، چنانکه گویی در لحظه ای پیش امام حسین در خاک و خون غلتیده است. چه روضه های جانسوز و چه نوحه های درد انگیز که خوانده نشود، چه اشکها که نریزند و چه ناله ها که سر ندهند و چه خود زنی ها که نکنند ، همانگونه که چهل روز پیش از این نیز انجام داده بودند. یعنی که در ایام اربعین؛ همچون ایام عاشورا، روال زندگی عادی معلق میماند.

روزهایی مثل عاشورا و اربعین، تنها زندگی شیفتگان امام را تحت تاثیر خود قرار نمیدهد. در واقع، کمتر کسی هست که تحت تاثیر شیون و زاری و خود زنی ها قرار نگیرد. چه خود زنی هایی، با چه شور و شوقی با دست های عریان و با زنجیر و تیغ و قمه، سرها و تن های زخمین و خونین در دسته های عظیم و پر شکوه، همآهنگ و همرنگ با چهره هایی سخت افسرده. شبیه سازی ها بر پا شود و داستان غلتیدن حسین در خون خود را به نمایش در آورند، نمایشی که در مرز معرکه گیری و بازیگری در صحن تاتر قرار گرفته است. بعضا آنرا "تاتر سنتی "هم خوانده اند. چرا که اگرچه بواسطه بازیگران به نمایش گذارده میشود، اما نیازمند مهارت بازیگری نیست. بازی با کلمات و ادای آنها است که جانشین بازیگری شده است و بینندگان را تحت تاثیر قرار میدهند.

یاد آوری این نکته  لازم است که مراسم عاشورا و اربعین، در گذشته، در دوران پادشاهی نیز برگذار میگردید.اما با یک تفاوت کلی. در دوران شاهی سازماندهی دسته های  سینه زنی از پائین و در محله ها و حمایت بازاریان و جاهلان محله سازمان می یافتند. دستگاه امنیتی شاه به مراسم عزا داری با سوء ظن مینگریست و آنها را تحت نظارت داشت که از مرزهای دین خارج نشده و سوی سیاسی بخود نگیرند. بهمین دلیل بیشتر تمایل به تضعیف و حتی منسوخ نمودن عزاداری های محرم و سفر را در سر میپروراند، تا تداوم آنها. چون برگزاری مراسم عزا داری حسینی مورد تایید و تصدیق علما و فقها، بویژه مراجع تقلید بود، رژیم شاه خود را مجبور به مماشات با  ارباب ان دین می پنداشت، حرکتی از سر ضعف و حفظ قدرت.   

حال آنکه در شرایط کنونی، مراسم عزا داری  تحت نظارت و کنترل از بالا و هرچه وسیعتر و با شکوه تر بر گزار میشود، چنانکه گویی ولایت یکی است و یگانه با ملت. عاشورا و اربعین دیگر تنها روزهای عزاداری و شیون و زاری نیست بلکه بعنوان روزهای پر "برکت " و "فراوانی " نیز بر ساخته میشوند. برنج و گوشت و روغن مجانی از طرف نهاد های مربوط به دولت و بیت رهبری در بین افراد شناخته شده در سطح محله ها توزیع میشود تا شکم ملت عزا دار را  سیر کنند. اگر زمانی تنها فرو دستان بودند که در روز عاشورا شکم خود را سیر میکردند. اما امروز، غذای عاشورا به پدیده ای فراگیر تبدیل شده است. با کمی دوندگی، هرکس میتواند تا چند روز طعام خود را  بدست آورند. بدون تردید مضاف بر بودجه ای که دولت برای تامین هزینه های عزاداری، منظور میشود، بخشی از ثروت عظیم بیت رهبری نیز در این راه به مصرف میرسد. واقعا هم، چه روزهای پزرگی ست روز عاشورا و اربعین،  روزی که از صدقه خون امام حسین شکم های گرسنه سیر میشوند.

اگر در دوران پادشاهی، مراسم عزاداری ها، ساختار قدرت را نگران و هراسناک می ساختند، در این دوران، نظام ولایت خود را صاحب عزا میداند- اگر چه همانند یزید بر مسند قدرت جلوس یافته اند.  در عاشورای سال 1342، آیت الله خمینی بر فراز منبر روضه ای خواند که در آن اعلام کرد که مانند حسین حاضر است که برای شهادت عازم صحرای کربلا گردد. آیت الله خمینی در آن زمان مانند حسین بخاک و خون خود نغلتید و بدار مجازات آویخته نشد. چندان سعادتمند نبود که شربت شیرین شهادت را بنوشد. شاهنشاه از سر مماشات با علما و فقها، او را به تبعید بسر زمین امام خیز عراق فرستاد، خطایی که موجب باختن تاج و تخت شاهنشاهی گردید. پس از چندی، بار دیگر امام خمینی بجای آنکه مردم کوفه از او روی برگیرند و در در صحرای کربلا به شهادت برسد، به آغوش گرم و گشوده ملت امام پرور بازگشت و بر خلاف امام حسین که بدست یزید مقتول گردید، بر شاه پیروز گشت و بر اریکه قدرت جلوس یافت، همان جایگاهی که در اشغال یزید بود زمانیکه دست خود را بخون حسین آلوده ساخته بود.

آری، امام، یزید شده بود و خود نمیدانست. امام خمینی ساده تر از آن بود که بفهمد قدرت امام را یزید میکند و یزید را امام. اگر یزید، امام حسین و 72 تن همراه او را در میدان جنگ به هلاکت رساند، امام خمینی صدها بلکه هزاران نفر از مخالفین خود را بخاک و خون کشاند، آنهم نه در میدان جنگ، بلکه با دست ها و چشم های بسته، در بند و زنجیر اسارت. یزید به امام حسین فرصت اهدا نمود که بین جنگ و صلح یکی را بر گزیند. امام خمینی به هیچیک از مخالفین خود مهلت دفاع هم نداد، حتی به سران رژیم شاه که بجای ستیز و مقاومت از او امان خواسته و خود را تسلیم کرده بودند، همه را فجیع تر از امام حسین بقتل رساند.

نزدیک به 35 سال است که از روی کار آمدن امامت و ولایت میگذرد، سرزمین ما به صحرای کربلایی تبدیل شده است که روزی نیست که حسینی در خاک خون خود نغلتد. کیست که بتواند بگوید کشتار بختیار ها، فروهر ها، فرخزاد ها، رهبران کرد در اروپا و قتل عام زندانیان، قربانیان قتل های زنجیره ای و نیز سلاّ خخانه کهریزک از کشتار حسین و همراهان ش بدست یزید در صحرای کربلا فجیع تر نیست؟  آیا این بدان معنا نیست که اگر امام حسین بر خلیفه یزید پیروز میشد، چنین دست خود را بخون مخالفین خود آلوده میساخت؟ تردید نباید داشت. چرا که آرمان امامت توجیه گر همه جنایات و خونریزی ها میشود. اما، نه، خون حسین، خونی بود برنگ و جنسی دیگر، خون فرشتگان بود که در جسم او جاری بود. روایات بسیاری وجود دارد مبنی برخواست الله که حسین را آفریده بود که در صحرای کربلا به هلاکت برسد.  روایات نیز بسیار فراوان است که نه تنها حسین از سرنوشت محتوم خویش آگاه بود، حتی پیامبر اسلام حسین را پس از تولد در آغوش میگیرد و سخت اشک میریزد. چرا که او نیز از واقعه دلخراش کربلا اطلاع داشت.. 

آیا زمان آن فرا نرسیده است که از خود بپرسیم که این امام است یا یزید که بر ما حکومت میکند؟  که بپرسیم آیا قرنها ما ایرانیان در ایام عاشورا و اربعین به شیون و زاری و خودزنی برای امامی پرداخته ایم که وقتی بر مسند قدرت بنشیند، شمشیر بدست گیرد، همچون جد خود پیامبر اسلام، سرها بر زمین افکند و نظام فرمانروایی و فرمانبری را بر قرار سازد؟ آیا امامی که صد ها بلکه هزاران بار شرور تر از یزید میگردد، به آن نیست که در صحرای کربلا مدفون گردد؟ آگر امام حسین میتوانست در مسند قدرت از خود رحم و مروت، مهر و عطوفت نسبت به دشمنان خود نشان دهد، چگونه است که نمیتوان کوچکترین بارقه ای از آن احساسات و عواطف انسانی را در پیروان صدیق او امام خمینی و خامنه ای مشاهده نمود؟

آیا امام خمینی و جانشین وی علی خامنه ای، چیزی جز خشونت و بیرحمی و کین خواهی از خود بروز داده اند؟ مگر ممکن است که آنها دست بکاری بزنند بدون تایید و تصدیق امام؟ نه، هرگز.
آیا ما هنوز برای امامی باید به عزا بنشینیم و اشک بریزیم که دشمن آشتی ناپذیر خود فرمانی و     آزاد ی ست، امامی که هیچ نخواهد و نجوید مگر تسلیم و اطاعت؟ ما چگونه میتوانیم برای مرگ امام برخود سخت بگیریم و خود را آزار دهیم که اگر به شهادت نمیرسید، تمامی دگر اندیشان از دم تیغ میگذراند و به شهادت میرساند؟ این امام نه شایسته مهر ورزی ست و نه حتی احترام. آیا، به ، آن نیست که در پی امامی دیگر بگردیم، امامی که شمشیر ش بخون بی گناهان آلوده نباشد؟

چه خوب بود دوستان اندیشمند به دفاع از حسین بر نخیزند که این خمینی و خامنه ای هستند که اینگونه شقّی و خشن،  بیرحم و بی مروت،  ظالم و جبار اند نه امام حسین. که خشونت و کین خواهی در قاموس اسلام نیست. چرا انکار حقیقت که "اسلام ناب محمدی،" اسلام راستین است- اگرچه به پای اسلام پاک دینان طالبانی نرسد، اما باید آنرا معتبرترین نسخه اسلام خواند. نظام ولایت اسلام را "بهانه " قرار نمیدهند بلکه احکام آنرا به اجرا در میآورد. معلوم نیست که چه سودی میتوان تصور نمود از انکار این حقیقت که دین اسلام، دینی ست که نه انسان در ان جایی دارد و نه آزادی. بندگی و عبودیت، تسلیم و اطاعت، جهاد و شهادت، خشونت و کین خواهی از متن قرآن استخراج میشوند. آیا زمان آن نرسیده است که دل به دریا بزنیم و حقیقت را بر زبان آوریم که همه سیه روزی ها و تیره بختی هایی که امروز بدان دچار گشته ایم ناشی از باور به دین اسلام است، دینی که مظهر آن ولایت است و فقاهت. آری باید اعتراف نمود که درد ما درد دین است. آیا بهتر نیست در فکر دینی باشیم سازگار با انسان و آزادی؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر