۱۳۹۲ آبان ۳, جمعه

خلع دین از حکومت






ما ایرانیان، بر خلاف مردم کشورهای استبدادی، بویژه کشورهای اسلامی، تنها با دستگاه عظیم قدرت،نیروهای امنیتی و نظامی و قضایی  روی در رو نیستیم، همچنانکه مصری ها، تونسی ها و لیبی ای ها در کمتر از سه سال پیش تجربه نمودند. ما با  نهاد دین هم روی در رو قرار داریم، نهادی که ارزشها، باورها و اخلاقیات آن در سرشت ما نهفته شده و با ذات ما یکی گردیده است.  البته که ما تا کنون به رو در رویی با دین، تن نداده ایم. اگر هم از نقش ویران کننده دین آگاه بوده ایم از تقابل با آن پرهیز کرده ایم و میکنیم. لزومی ندارد که خشکه مقدس بود و تمامی امور زندگی را در تبعیت با احکام شریعت اسلام در آری تا به دین خود نگاهی تازه اندازی، دینی که تبار آن نه به نیکان مان بلکه به بیگانگان و مهاجمان میرسد. روی سخن با دین گریزان است. چه اگر دین گریزی به رهایی و آزادی و زایش انسان نیانجامد، چیزی نیست مگر بی تفاوتی.

این در حالی است که نمیتوان در برابر ساختار قدرت دست به مقاومت زد بدون آنکه روی در روی با دین قرار بگیری. ولی فقیه، شاه نیست که براندازی شود، ولی فقیه مظهر دین است. نمیتوان از براندازی نظام ولایت سخن راند و دین را کنار گذاشت. اما ما در عمل نظام موجود را یک نظام سیاسی بشمار میآوریم در حالیکه این نظام براساس احکام شریعت اسلامی بنیان گذارده شده است. رفتار و گفتار رهبران و کار گزاران نظام، همه تبلور دین اسلام است، دینی که با قدرت یکی ست و جدا ناشدنی از آن. تسلیم و اطاعت، بندگی و عبودیت در برابر اراده الله و یا به این باور که الله یکی است و بجز او کسی دیگری نیست، اساسی ترین اصل دین اسلام است. یعنی که خواست الله اراده ای ست معطوف به قدرت، معطوف به سلطه و فرمانروایی.

بعضا از "اسلام سیاسی " سخن میرانند و یا آنرا محکوم میکنند، چنانکه گویی اسلام دیگری هم وجود دارد که سیاسی نیست و اراده الله معطوف به چیزی دیگری بجز قدرت است. درست است که الله خود را در آغاز کتاب خویش رحمان و رحیم میخواند اما به آن دلیل که او مالک بر دو جهان است، ارباب جهان حال است و آخرت، صاحب بهشت و دوزخ، و انسان، بنده و رعیت، مطیع و فرمانبر. وای اگر از راه مستقیم منحرف شوی و از حکم ولی الله سر باز زنی، تسلیم نشوی و اطاعت نکنی، آنگاه در آتش دوزخ نه یکبار بلکه تا ابد از خاکستر بر خیزی تا بار دیگر  بسوزی تا به خاکستر بنشینی. 

محمد در واقع پیامبری خود را با فراخوان تسلیم و اطاعت به اراده الله، اراده ای که خود تبلور آن بود، آغاز نمود.  محمد وقتی توانست مردم بادیه نشین عرب را وا دار به تسلیم و اطاعت به اراده الله کند که  شمشیر بدست گرفت و سرها را بر زمین فرو علتانید. آئینی که پیامبر اسلام با خود آورد چیزی نبود مگر آئین اسارت و بندگی. با خود قواعد و مقرراتی آورد که بر تمامی شئون زندکی انسان سلطه می افکند. باید و نباید ها را باید اطاعت کنی بدون چون چرا، حلال و حرام ، پاک و نجس را هم در تمام امور باید بکار گیری و مو به مو به اجرا دار آوری تا آخرت رستگار شوی، در غیر اینصورت، یعنی انحراف از راهی که الله نشان داده است، از "راه مستقیم " سزاوار تنبیه و مجازات است. تازیان نیز زمانیکه به ایران باستان هجوم آوردند، تنها چیزی که میخواستند تسلیم و اطاعت به اراده الله بود. که سلطه الله را شاه و مردم ایران بپذیرند. که ایمان  آوری که الله است آگاه  بر تمامی جزییات زندگی بشری. که او هست و بجز او کسی دیگری نیست. تازیان بیش از دویست سال خون ریختند و دست به کشتار و تخریب و ویرانی زدند تا توانستند کیش خود را بر ایرانیان تحمیل نموده و آنها را به تسلیم و اطاعت، وا دارند.

هم اکنون نیز بضرب شمشیر ولایت است که گردن نهاده ایم. از ترس لشگر قمه کش لباس شخصی ها، از ترس جاسوس ها و خبر چین ان بسیجی، از ترس گرفتاری در دست ماموران امنیتی و بازجویان اسلامی ، تنبیه و مجازات، زندان و شکنجه، تحمل حقارت و خواری است که وادار به تسلیم و اطاعت شده ایم. تازیان بومی منفذ ی برای تنفس بجا نگذارده اند. مقرارت شرع را بر رفتار و گفتمان جامعه حاکم ساخته. محلی برای جنبیدن بجا نگذارده اند.

 بنابراین، حفظ شرایط موجود، بر قراری نظام تسلیم و اطاعت، بندگی و عبودیت نسبت به اراده ولی فقیه محور تمام سیاست های داخلی و خارجی اند. مهم نیست که بر سر ملت چه واقع شود. مهم نیست که ملت چه احساسی دارد و یا فکری میکند. حرف، حرف ولی فقیه است. چقدر هزینه؟ چقدر خسارت مهم نیست. حرف ولی فقیه بهر قیمتی: یا مرگ و یا غنی سازی. مگر مهم است که مردم احساس میکنند در جامعه شرعی همچون یک زندانی گرفتار نظارتها های تجاوز گرانه گارد های زندان اند؟ آنچه که دارای اهمیت  است آن است که خواست فقیه بر چه چیزی قرار گرفته است. مگر خواست ولی فقیه، مظهر دین، میتواند خواستی بجز خواست معطوف به قدرت باشد؟ با خیزش علیه باورها، ارزشها و ایمان ولی فقیه است که باید خیزش بر گیری. رفتار و گفتار ولی فقیه از دین است که ناشی میشود، با رجوع به کلام الله و رسول و امام او ست که توجیه میگردد. آیا میتوان بر علیه قدرت بر خیزی در حالیکه دین را درآغوش کشی؟

ولی فقیه یکبار در زمان اصلاحات تن به تعلیق غنی سازی هسته ای داده است، حد اقل در ظاهر. در دوران انقلابی گری احمدی نژاد به عهد و قرار داد ها با قدرت ها ی بزرگ پشت پا زد. غنی سازی هسته ای را از سر گرفت و با گسترش آن عمدا به تهدید و تحریک پرداخت و سیاست تشنج و تنش آفرینی را در پیش گرفت. حال که رژیم از بر قرار ی و تثبیت نظام تسلیم و اطاعت و بندگی و عبودیت، خاطر جمعی حاصل کرده است و نیاز به رهایی و آزادی را سرکوب و خاموش ساخته است، روش و تاکتیک خود را عوض کرده است. در هر حال آنچه در اینجا حائز اهمیت است، آن است که مهم نیست که مذاکره با قدرت های جهانی به کجا میرسد و روابط با آمریکا به کدام سوی، تیرگی و یا بهبود روی خواهد کرد، مهم آن است که تا زمانی که دین در رگ و پی ما ریشه دارد، چندان نمیتوان به بروز اشتیاق برای رهایی و آزادی امیدوار بود. چرا که تنها بیداری غریزه رهایی و آزادی ست که میتواند که نظام استبداد دین و قدرت را بر اندازد. این البته به بار ننشیند اگر به درون خود ننگریم و نگاهی تازه به باورهای دینی خود نیاندازیم. در چنین زمانی ست که حکومت دین خود را با خطر فرو پاشی روبرو خواهد دید و یا حد اقل با خوبی و خوشی دین از حکومت خلع میشود.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
  fmonjem@gmail.com


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر