۱۴۰۲ مرداد ۲۰, جمعه

چوب و چماق  

دین

یا شمشیر برنده قدرت!

 


آیا آیت الله ها، حجت الاسلام ها و طلبه های حاکم، آنها که خود را روحانی میخوانند، با تقوا و پرهیزکار، میتوانند همواره علمدار ارزشهای دین اسلام باشند و مظهر اخلاقیات و معنویات و همچنان روضه معصومیت و مظلومیت امامان را بخوانند؟ آیا، هنوز، برعم زشتکاریهایی که از مرشدین و مومنین سر میزند، میتوانند در باره معانی و مفاهیمی همچون لا الله الا الله و یا توحید و نبوت و حوادث تاریخی مثل عاشورا و قیام امام حسین علیه خلیفه یزید و بیرحمی ها و جنایات خلیفه بر فراز منبر قدرت داد سخن دهند، خلافت را محکوم و مردم را به تبعیت و پیروی از امامت دعوت نمایند؟ آیا میتوان روضه ها و خطبه هایشان را بر علیه ظلم و ستم باور نمود؟ آیا هنوز میتوان به تقلید و تبعیت از آنها اداب تقوا و پرهیزکاری، مراسم طهارت و وضو و نمازگزاری را آموخت؟

نه اینکه این سوالات را امروز مطرح میکنیم بآن دلیل که فساد و تباهی، از جمله لواط کاریهای بعضی از دینمداران و طلبه های حوزه های علمیه افشا گردیده است. خیر. چرا که کارنامه دینمدارن برخاسته از حوزه های علمیه از دیر باز سیاه بوده است و نقشی که فقها و علوم فقهی در حرکت جامعه بسوی تمدن مدرن بازی کرده اند، پیوسته چیزی نبوده است مگر بازدارندگی، بازتابنده اراده ی معطوف به تاریکی و بازگشت بگذشته.

حال باید پرسید پس از نیم قرن حکومت دین، باورمندان و ساده اندیشان، فقهای بزرگ، آیت الله ها و حجت الاسلام ها و طلبه های حاکم را مثل گذشته بر فراز منبر، همچون،نماد زهد و تقوا مشاهده میکنند یا جلادهایی را با شمشیر خون آلود بدست، نماد قدرت و بیرحمی؟

در شرایط کنونی  تنها رابطه ساختار قدرت با مردم نیست که بیش از همیشه تهی از اعتماد و اطمینان گردیده است بلکه رابطه مردم با دین، نیز، سئوال بر انگیز شده است. تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق مردم سخت فرود آمده است بلکه چوب و چماق دین است که جسم و جان مردم را زخمین و جریحه دار میسازد. دین است مسئول خون هایی که در این دوران ریخته شده و میشود. در واقع دین از لحظه ی صعودش بر مسند قدرت، در نزدیک به نمیم قرن پیش، خشم و خشونت،  خونریزی و انتقام جویی را آغاز نمود. اول سران نظام شاهی را بدون محاکمه به جرم محاربه با خدا به هلاکت رساند. در پی آن، دگر اندیشان چپ و دمکرات و لیبرال، مجاهد و ملی گرا، کرد و ترک و ترکمن را تار و مار نمود. سپس گروگانگیری و هشت سال جنگ با کفر و باطل را به قصد فتح قدس از راه کربلا را بآغوش کشید و پس از آن کشتار جمعی بیش از 4000 زندانی سیاسی و سرکوب هر جنبش و اعتراضی از جنبش دانشجویان در 78 و جنبش "سبز" گرفته تا خیزش های مردمی در 96 و 98 و سر انجام ظهور جنبش زن زندگی آزادی جنبشی که هرگز سرکوب شدنی نبوده است و نیست.

 اما، آنان که هم اکنون به حکومت دین اعتراض دارند این یا آن گروه، این دسته و یا احزاب سیاسی نیستند بلکه اکثریت باتفاق مردم اند که در حمایت از جنبش زنن زندگی آزادی به حکومت ولایت نه میگویند. بر سر این مردم است که چوب و چماق دین فرود آمده و میاید.

واقعیتی که هم اکنون خود را لخت و عریان به معرض نمایش گذارده است، این است که دین، قدرت است و قدرت، دین. هم چنانکه، قدرت زمانی در دست فاشیسم جنگ و خونریزی به پا کرده و میکند و زمانی هم در دست کمونیسم مردم را باسارت و بندگی میکشاند، در حال حاظر، بیش از 44 سال است که در جامعه ما، قدرت در دست دین است و بنام دین است که میزنند، میکوبند، ویران میکنند و خون میریزند. یعنی که در جامعه ما از دین است که قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی برمیخیزد، دینی که متولی آن آغاز قشر آخوند بوده است، قشر مفتخوار جامعه، قشری که کمترین ارزش را برای دسترنج انسانی، کار و کوشش و نوآوری قائل بوده و هست.

 اول، اخوند خمینی بود تصمیم گیرنده نهایی و گوینده حرف آخر.

در آن دوران کمتر کسی به تغییر و تحولی که در ساختار سیاسی جامعه بوجود آمده بود توجه خاصی نشان میداد و اگر هم بدان حساسیتی وجود داشت هنوز زبان بیان آن خلق نشده بود. چرا که واقعیت آن بود که  این دیگر انسان نبود که بر ما ایرانیان حاکم گردیده بود. الله، خداوند یکتا و یگانه بود که حکومت خود را بر جامعه بواسطه امام خمینی آغاز کرده بود و پس از او 34 سال از 44 سال گذشته را آخوند خامنه ای ست که حرف و کلامش، حرف و کلام الله است و حرف حقیقت و نهایی. امام جمعه ها جوانان کشور را پیوسته هشدار داده و میدهند که:

جوانان بايد بدانند در نگرش ما ولی‌ فقيه فقط رهبر سپاسی  نيست، حجت شرعی است. نایب امام زمان است و مخالفت با نایب امام زمان، مخالفت با امام زمان است. در ادامه خاطر نشان میکنند: کسی که دستور ولی‌ فقيه را زیر پا بگذارد، دستور امام معصوم را زیر پا گذاشته است و مخالفت با دستور امام معصوم، مخالفت با دستور خداست.

بخودی خود روشن است که دین و قواعد و مقررات دینی و یا شریعت اسلامی، ارجح بر قانون است، در جامعه آخوندی. این بدان معناست که کلام آخوند خامنه ای فرا تر از هر قانونی بوده و هست، همچنانکه کلام آخوند خمینی کلام نهایی بود. چون او و پس از وی آخوند خامنه ای معصوم و خطا ناپذیراند. که انان از تبار امامان مقدس اند. انها نه تابع قانون بشری که تابع قانون الهی اند. این قانون است که باید در تبعیت از اراده  و فرمان ولایت فقیه درآید. زیرا که او «حجت شرع» است، نه قانون و یا مجلس قانونگذاری و سه قوای مجزا از یکدیگر، همه زینیتی بیش نیستند در دستگاه ولایت فقیه. همچنانکه، امام جمعه ها پیوسته بر فراز منبر قدرت تکرار میکنند که مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت است با دستور الله، محاربه است با خد ا و لاجرم مجرم و سزاوار تنبیه و مجازات، در بالاترین سطح خود، مرگ. یعنی که تسلیم و اطاعت در برابر کلام خداوند خامنه ای چون و چرا پذیر نیست. اگر کلام او را در تعیین سیاستهای داخلی وخارجی نپذیری، مجرم هستی و محارب و معدوم، همچنانکه الله هم، از آن آدمی که در وحدت و یکتایی او شکی بخود راه دهد، انتقام خواهد گرفت و او را در آتش دوزخ الهی تا ابد خواهد سوزاند. آخوند از فرمان الله است که اطاعت میکند و خود را تسلیم میکند.

خداوند خامنه ای، نیز، در پیروی از فرمان الله است که از معترضین و منتقدین سیاستها و تدابیر خود انتقام ستانی میکند و دست ش را به خون بی گناهان، به خون کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیرو جوان آلوده مینماید. اما، دین را، دینی که آخوند خامنه ای چوب و چماق آنرا بر سر همگان فرود میاورد، کمترکسی مسئول میداند، مسئول فقر و فلاکت، مسئول سرکوب و خفقان سیاسی و سقوط بدره بدبختی و خواری.  بعضا، چنین کنشی را بلحاظ سیاسی، اصلا صلاح نمیدانند، کنشی که نتیجه اش چیزی نیست مگر بیگانگی بیشتر با مردم، اگر به لعن و نفرین، مرگ و میر ختم نشود. اما، جامعه- تمامی شواهد حاکی از آنست، از آن دوران عبور کرده است.

حال آنکه ساختار ولایت مردمی را مسئول این پسروی، این ذلت و خواری ا میداند که باعترض به حکومت دین و مصیبت و نکبتی که با خود بارمغان اورده است برخاسته اند. این مردمان مستاصل و معترض هستند که مورد اصابت گلوله های دین قرار گرفته اند و یا تیغ و تازیانه دین بر جسم و جان شان فرود آمده بدار مجازات، بدار مقدس ولایت آویخته شده و میشوند.

در این معنا، اعتراض و مقاومتی که هماکنون در جبش زن زندگی و آزادی تبلور مییابد،  قیل از آنکه ساختار قدرت را دچار بحران سازد، ساختار دین است که بحران بر دامنش نشسته است. کشف حجاب، یا آزادی زنان از قواعد و مقررات شریعت اسلامی، شرکت در جنبشهای اعتراضی، بحران در حجت شرع است، دال بر تمرد و سرپیچی است از شریعت دین اسلام، کنشی که در عدالتخانه های ولایت، محاربه با خدا محسوب میشود، جرم و گناهی نا بخشودنی. پس خشم و خشونت وبیرحمی و انتقام ستانی، زندان و شکنجه و اعدام، مشروع و برخاسته است از اراده الله معطوف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

بسیاری، فراموش میکنند که ولی فقیه قبل از آنکه نماد قدرت باشد، نماد دین است. این دین است که قدرت را توجیه میکند و بکار گیری خشم و خشونت را به انجام یک تکلیف الهی، یعنی جهاد و شهادت تبدیل مینماید. کلام آخوند خامنه ای در یک آن هم کلام دین است و هم کلام قدرت که بشکل اتمام حجت و یا تهدید و هشدار بیان میگردد. دین و قدرت، دو روی یک سکه اند. اگر در گذشته، دین با ابزار پند و اندرز، با خطابه و موعظه و در جامه ی "علم" فقه و اجتهاد بدرون احساسات و عواطف ما راه می یافت و نظام تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت را پا برجا مینمود. امروز باید به بر قراری ترس و وحشت متوسل شوند و شمشیر برنده بر کشند، دار تنبیه و مجازات بر پا دارند، سرها را بر زمین بر افکنده و خون بی گناهان، مظهر شجاعت و پاکی و زیبایی، همچون ندا اقا سلطانهاها، شاه کرمی ها و چلاویها، همراه دهها و هزاران زنان و مردان مبارز دیگر، بر زمین جاری سازند، تا حکومت خدا را تحکیم و تداوم بخشند. در تاریخ ایران هرگز ساختار قدرت، چنین خشمگین و وحشت آفرین، چنین سفاک و درنده، بر صحنه ی جامعه ظاهر نشده است که در وقایع اخیر ظاهر شده است. در اصل هم دین اسلام چیزی جز قهر و خشم و خشونت و انتقامی ستانی، نبوده است.

واقعیت آنست که محمد پیامبر اسلام، 10 سال حکومت کرد و بیش از 60 بار دست به لشگر کشی زد. اعتراف به یگانگی الله و یا لا الله الا الله همراه شمشیر بوده است که بر دل مردم نشسته است. طبری در تاریخ معروف خود گزارش میدهد که در جنگ بدر، اسیران جنگی را محمد بقیمت صدها درهم رها میساخت و آن اسیران که خانواده های تهی دست داشتند، گردنشان به شمشیر سپرده میشد. بذر دین اسلام پیوسته با خشم و خشونت است که کاشته شده است. به این اصل، یعنی به سوی این گذشته است که ولایت پرستان، بال و پر میکشند.

بنابراین، جنبش زن زندگی آزادی، با سپاهیان دین است که روی در روی قرار گرفته است. سپاهان دین در حمایت از دین و یک مقام و منصب دینی و یا نهاد دین است که دست به قهر و خشونت و انتقام ستانی میزنند. آنها میخواهند گذشته ای افسانه ای را به یک واقعیت تبدیل نمایند. یعنی که  یک ملت را باسارت و بندگی کشانده تا همچون حیوانی زبان بسته، سر در آخور خود فرو برند و در کمال تسلیم و اطاعت به نظام فرمانروایی و فرمانبری گردن نهند.

 جنبش اعتراض و مقاومت، بویژه جنبش زنان، در واقع، از آغاز همراه ظهور نظام ولایت پا بعرصه وجود گذارده است. این جنبش اعتراضی افت و خیز وزیر و بم  بسیار بخود دیده و پیوسته باشکال گوناگون در مقاطع مختلف زمانی، همچنانکه زودتر اشاره شد، ظاهر گردیده است. اما، هر روز که بر عمر آن افزوده شده است رنگ دین ستیزی نهاده شده در درونش غلضت بیشتری یافته و مییابد. خیزشی که اگر به ویرانی مساجد و حوزه های علمیه نیانجامد، بر نظامی که بر اساس "معصوم " و "مظلوم " پرستی بنا گردیده است ضربات  مهلک و کشنده ای وارد خواهد آورد.

حکومت معصوم پرستان اگر تا دیروز در لباس گشت های ارشادی به منظور برقراری امنیت اخلاقی و هنجار شکنی ظاهر میشد، هماکنون بشکل نیروهای ضد شورش، سراسر خود و زره  و چوب و چماق بدست، مسلح به اسلحه ی گرم و سرد، سوار بر موتور سیکلت های وحشت آفرین به منظور حفظ حکومت دین، ظاهر میشوند. اما، غافل از آنکه هر بیشتر حضور سپاه دین بخشی از زندگی روز مره جامعه درآید تا مخالف و معترض را سرکوب نموده تا نظام ولایت و یا حکومت آخوندی را حفظ نماید، باور و ایمان به نهادهای دینی، از نمازگزاری و روزه گیری نذر و نیاز گرفته تا معصوم و مظلوم پرستی متزلزل تر گردد. افسانه ها و اسطوره های دینی یکی پس از دیگری شکست بر خواهند داشت. پیشانی های پینه بسته بجای اینکه بیانگر زهد و تقوا باشد به نماد خشم و خشونت، توطئه و ریاکاری مبدل خواهند گردید.

هم چنانکه هیچ خدایی بدون وجود شیطان، وجود ندارد و هیچ شبی بدون روز، حکومت الهی، حکومت کیفر و کین خواهی، نیز، نطفه حکومت انسانخواهی، حکومت زن زندگی آزادی را در درون خود پرورش داده که اگر بماند بلوغ و کمال آنرا بچشم خواهد دید. بگذار که سپاهیان دین، سپاهیان اراذل و اوباش، با زندگی روز مره مردم هرچه آشنا شده و درد  مصیبت و نکبتی که دامنه ملت را گرفته است احساس کنند. چرا که آنها سر انجام به گورکن های حکومت دین مبدل خواهند شد. مگر ساواک و ارتش شاهی به وزارت اطلاعات و ارتش اسلامی تغییر شکل نداند، چه تضمینی وجود خواهد داشت که ابزار قهر و قدرت و خشم و خشونت نظام ولایت به ابزار آزادی و صلح و همزیستی تبدیل نشود. چرا که بحران اخیر، بحران دین است نه بحران قدرت.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

  

۱۴۰۲ مرداد ۱۳, جمعه

 

از ستیز مظلوم با سلطه

 تا ستیز با ظالم سلطه جو؟




 

تا پیش از فروپاشی نظام شاهنشاهی در سال 1357، در ماههای محرم، روایت میشد که امام حسین نه برای کسب قدرت بلکه ماموریت الهی داشته است که با خون خود درخت نو نهال دین اسلام را آبیاری نماید. که او در کمال رضا و خشنودی، خود را تماما به اراده الله، تسلیم نموده و شربت شیرین شهادت را نوشیده است. "برضای تو راضی ام" سخنانی ست که نقل شده است امام حسین  در آخرین لحظات زندگی خود در حالیکه در خون خود غلتیده بوده است، بزبان رانده است. یعنی که امام حسین، انسانی بود "مظلوم" که به ستیز با اقتدار سلطه خلیفه بر خاسته بود. تسلیم و اطاعت همواره از برجسته ترین خصال امام حسین شناسایی میشد.

شهادت طلبی امام حسین را روضه خوانان، واعظین و خطبه خوانان دهها بلکه صدها سال بر فراز منبر مورد ثنا و ستایش قرار داده، مردم را سخت شیفته امام ساخته و آنها را بمناسبت مظلومیت امام بشیون و گریه زاری، بخود زنی و خود آزاری تشویق کرده اند، رفتاری برخاسته از احساسات و هیجانات جمعی که در دوران حکومت ولایت باوج خود رسید.

اگرچه این تصویر از امام حسین در تمام اعصار میتواند در خدمت تحکیم ساختار قدرت قرارگیرد. باین وجود، پس از بقدرت رسیدن قشر آخوند برهبری آخوند خمینی، در سال 57، عاشورا بیشتر بواسطه سلطه ستیزی و مقاومت امام حسین در برابر ظالمان خدا ناشناس، مورد تاکید و ستایش قرار گرفت، الگویی که شکل دهنده گفتار و کردار حکومت اسلامی برهبری ولایت فقیه بوده و هست. این در حالی ست که امام حسین زمانی به ستیز با ساختار قدرت پرداخت، اگر چینین فرض کنیم] که بر مرکب قدرت سوار نبود. در حالیکه ولایت فقیه، تمامی قدرت را در دست خود متمرکز ساخته است و بر تمامی جامعه سلطه افکنده است.

در دوران ریاست جمهوری آخوند حسن روحانی، یک بحث حوزه ای بین وی و ولایت فقیه، اخوند خامنه ای در گرفت مبنی بر اینکه کدامیک، مقابله و یا مذاکره با آمریکا، یا با شیطان بزرگ، در تطابق است با روش امام حسین؟ که آیا بنا بر دعوی رئیس جمهور، آخوند روحانی، امام حسین برای اجتناب از جنگ به صلح و مذاکره پرداخته است و یا بنا بر قول ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، امام حسین مقاومت و ستیز با سلطه را به مذاکره و بده بستان با خلیفه  ترجیح داده است؟

روشن است که تفسیر آخوند روحانی از کنش امام حسین در فصل عاشورا،تفسیر تازه ایست، بویژه زمانیکه عاشورا بدست ساختار قدرت و بنفع بقا و تداوم استبداد مضاعف دین و قدرت، برگزار میشود و در خدمت سلطه در میآید. در نتیجه، شهادت امام حسین، نمیتواند همزمان هم تبلور سلطه ستیزی باشد و هم سلطه جویی و سلطه افکنی، همچنانکه در حکومت ولایت فقیه شاهد آن هستیم.

هماکنون ولی فقیه، اخوند خامنه ای بر اریکه قدرت نشسته است و تمامی ابزار قهر و قدرت و خشونت در دست او تمرکز یافته است، آیا او را باید جانشین امام حسین دانست و یا جانشین خلیفه، یزید بن معاویه؟ اگر امام حسین نتوانست لشگر یزید را شکست دهد و خود بر جایگاهش جلوس کند، جانشینان وی، ولایت اول و دوم، آخوند خمینی و خامنه ای، 44 سال است که با قدرت همآغوش گردیده اند. حال به تبعیت از امام حسین سلطه ستیز،  مردم باید در برابر کدام قدرت به مقاومت بر خیزند و بارگاه ظلم و ستم کدام ظالم و سلطه جو را باید ویران سازند، دستگاه خلافت و یا حکومت ولایت را؟ چه بسا، هماکنون، بسیاری بر آنند که اگر امام حسین بر یزید پیروز میشد، جامعه ای را بنا میساخت در الگوی آرمانشهر ولایت، بر بنیان قهر و خشونت و انتقام ستانی. نه جامعه ای، نماد بشر دوستی و صلح و مسالمت جویی؟

دکتر شریعتی معتقد بود که شهادت امام حسین بر خلافت خط بطلان کشید و در امامت جان  تازه ای دمید و خود را نامیرا نمود. که حسین با خون خود درخت اسلام را تا ابد آبیاری کرده است. وی تاکید میکند، با سلاح شهادت است که امام حسین به رویا رویی با یزید، مظهر باطل می ‏شتابد.

سوال وسوسه بر انگیز آنست که در شرایط کنونی، در شرایطی که حکومت ولایت فقیه بعنوان ادامه امامت، بر تمامی جامعه سلطه افکنده است با "سلاح شهادت" با کدام باطل باید به مبارزه برخیزیم؟ با حکومت ولایت فقیه؟ مگر حکومت ولایت فقیه در در ادامه امامت برپا نگردیده است؟ آیا میتوان هنوز روضه عاشورا خواند و مراسم عزاداری و شیون زاری هلاکت امام حسین بدست شمر را بر پا نمود و با ساختار حکومت ظالم برهبری آخوند خامنه ای،نیز، بستیز برخاست؟

حکومت ولایت بعنوان تداوم امامت تا قیامت، 44 سال است عاشورا را نه برای ستیز با ساختار قدرت بلکه برای تحکیم و تداوم قدرت و سلطه بکار گرفته است. هیچکس همچون آخوند خمینی باین حقیقت اعتراف نکرده است که اگر بر ساختار قدرت سلطه افکنده است بواسطه ماههای محرم و سفر بوده است. غافل از آنکه وقتی شهادت بعنوان ابزار جنگ و جهاد و سلطه افکنی بکار میرود، نه تنها نمیتواند به ستیز با ساختار قدرت در آید بلکه زمینه را برای نفی و نقد و بی اعتبارنمودن نهادهایی مقدس، همچون عاشورا را هموار مینماید.

44 سال حکومت اسلامی، حکومتی که عاشورا، روز شهادت امام سوم را بینان اقتدار و اعتبار خود میداند، منبعی مقدس، بلاشک و بلا منازعه، جامعه را در کل بسوی گریز از هر انچه مقدس و مشروع و مقبول بحساب میاید، سوق داده است که خود سبب شده است مقدس و مشروع و مقبول هر روز به موهن و زشت و حقارتبار نزدیکتر شود. بوی گند فساد هر روز شدیدتر از آنان که در سوک امام حسین بسر و سینه خود میزنند مشام را آزار میدهد. از ارشاد کنندگان بسوی تقدس و تقوا، از آموزگاران جهاد و شهادت و از قشر آخوند است که بوی گند فساد بر میخیزد، از ارتکاب به لواط گرفته، گناهی که سر متهم بارتکاب بدان بر دار آویخته شود، تا دروغگویی و غارت و چپاولگری و هر رفتار زشت و غیر اخلاقی دیگری در خفا.

حکومتی که اقتدار خود را مدیون عاشورا میداند، کم و بیش همگان را متقاعد ساخته است، که عاشورا آلوده بوده است با انگیزه کسب قدرت، جاه طلبی و سلطه افکنی، استبداد و مطلق گرائی، همه، ویژهگیهایی که بازتاب آنرا میتوان بخوبی در حکومت ولایت مشاهده نمود. چه جای تعجب! اگر عاشورا، نهاد مقدس شهادت و سلطه ستیز، دیگر از آن منزلت و جایگاهی که در فرهنگ دینی اشغال کرده بود برخوردار نباشد.

هماکنون، چندان نباید حیرت زده شویم اگر بسیاری بر این باور دست یافته باشند که اگر امام حسین بجای یزید می نشست، حکومتی را بر پا میداشت بسیار شبیه به حکومت ولایت فقیه، حکومتی که بر اساس، قهر و خشم و خشونت و انتقام ستانی بنیانگذاری شده است. در واقع حکومت ولایت فقیه رسما با ابزار خشونت و انتقام ستانی، با تیرباران سران رژیم گذشته بر بام نشیمنگاه امام مقدس، امام خمینی، یعنی که با خونریزی آغاز گردید وبا ابزار پیاده سازی احکام شریعت اسلامی، همچون حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها و ممنوعیت مصرف الکل و محدود نمودن فعالیتهایی مسرت بخش  همچون طرب و شادی، رقص و پایگوبی، بر تمامی جامعه، بویژه بر فرهنگ و هنر سلطه افکنده است. بی دلیل نیست که دیگر نه کسی مرتکب خطا و گناه میشود و نه جرم و جنایتی وقوع یابد و نه کسی دست بدزدی و سرفت، رانت خواری و رشوه گیری میزند. نه فقری هست و نه فلاکتی، نه بیکاری وجود دارد و نه  گرانی. همه چیز در ثبات است و آرامش در مدینه فاضله ولایت. هرگز نه دروغی و تقلبی، نه حیله و فریبی، نه غارتی و چپاولی در جامعه واقع میشود؛ افزوده بر این نه زندان و نه شکنجه ای، نه قتل عام زندانیان و سرکوب بیرحمانه هر اعتراض و ابراز مخالفتی. تنها مسئله ای که مدینه فاضله ولایت با آن رو بروست، حجاب زنان است و عفاف آنان.

مدینه فاضله ولایت بر بینان پیاده ساری قواعد و مقررات شریعت اسلامی، تنبیه و مجازات، شلاق و قطع اعضای گناهکار بدن آدمی بنا گردیده است. این است عدالت در دوران ولایت بعنوان ادامه امامت تا قیامت. نظامی که در آن همگان در تسلیم و اطاعت، در عبودیت و بندگی، با یکدیگر برابر و آزاداند. خشونت و انتقام ستانی، بنیان نظام اسلامی پس از چهل و چهار سال نه تنها تخفیف نیافته است بلکه بدرجه ای شدت یافته است بی سابقه در تاریخ طولانی جامعه ما.

با این وجود، در محرم امسال، برغم تداوم و بقای نظام خشونت و انتقام ستانی، کنشهایی بنمایش درآمد بازتابنده انقلابی سلطه ستیز در حال رویش و روئیدن. نه تنها شاهد تعییر و رویش بدحجابی به جنبش کشف حجاب بوده و هستیم بلکه شاهد بر دگرگونی ارزشها، نیز، هستیم، هر چند در سکوت و دور از چشم.

 در محرم امسال همگان متوجه شدند که چگونه براه اندازی مراسم سکواری و عزاداری برای امام حسین، تبدیل بر برآوردن آه از درون سینه در سوک جوانان وطن گردید، جوانانی که از خونشان لاله دمیده است، از خون جوانانی که بدست رژیم ریخته شده است، نظامی که موجودیت خود را مدیون مظلومیت امام حسین و ستیز او با سلطه میداند. نظامی که چندان تفاوتی هم ندارد با نظام خلافت. آری فصل براندازی نظام خشونت و خونریزی آغاز و فصل روئیدن و شکوفایی لاله ها فرا رسیده است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۲ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

:امام حسین

اگر دین ندارید

آزاده باشید!

 

در ماه محرم، یاد آوری این موضوع شاید زیاد زیانبار نباشد که دیگر نمیتوان از کنار واقعه عاشورا به سادگی گذشت. چرا که عاشورا بیشتر و عمیقتر از هر نهادی در ذات ما کاشته شده است. حتی آنانی هم که خود را سکولار میدانند و به رسالت و امامت هم اعتقادی ندارند، به سختی میتوانند از ستایش "قهرمانی" و "بزرگ منشی" امام حسین خود داری کنند. بعضا حتی تا آنجا به پیش میروند که او را آزادیخواه هم میخوانند. بهمین دلیل برآنند که نباید قهرمانی، مقاومت و ایستادگی او در برابر "ظالم " را ناچیز و کم اهمیت شمرد. نهاد عاشورا یکی از عواملی بود که در واژگونی نظام شاهی نقش اساسی بازی کرده است. هم اکنون نیز میتواند بر علیه نظام ولایت بکار گرفته شود، همچنانکه در این محرم مشاهده شد که بعدا در پیرامون این تحول جداگانه بحث خواهیم کرد.

باور به مظلومیت و شهادت حسین در برابر ظالم را باید باوری مشترک در جامعه دانست که همه اقشار و طبقات مختلف را برغم اختلافات مادی و معنوی شان، به هم پیوند میزند. چرا که اسطوره سازان دینی، از امام حسین شخصیتی فرا زمینی و افسانه ای ساخته که او جان شیرین خود و خانواده اش را بیدریغ فدای رستگاری بشریت نموده است. باینترتیب دین و آزادی در امام حسین تبلور یافته و ستیز و خصومت ماهوی شان بگونه ای سحر انگیز ناپدید گردیده است، واقعیتی که شک و تردید و نقد و بر رسی عاشورا را اگرنه نا ممکن، بسی بسیار دشوار ساخته است.  بعضا، معتقدند که سرنوشت حسین از پیش تعیین شده بوده است و عاشورا تقدیری ست که بازتابنده خواست و طراحی الله است. حال آنکه، با اطمینان خاطر میتوان گفت داستان امام حسین بر ساخته دست فقاهت است. آیا میتوان برای تحمیق یک ملت ابزاری بهتر از ماه محرم و سفر و برپا داشتن مراسم سکواریها و عزاداریها و خود زنیها یافت؟

 این اسطوره سازی را بوضوح میتوان در مطلبی که تحت عنوان "پیام عاشورا " در سایت پایگاه حوزه انتشار یافته است، مشاهده نمود. سایت حوزه از عاشورا چنان سخن میراند، گویی امام حسین به عمد و بنا بر تدبیر قبلی و بر اساس رسالت و مسئولیتی که نسبت به بشریت احساس میکرده است، عاشورا را بوجود آورده است که پیام سرنوشت ساز خود را به مردم ابلاغ نماید. اما شاید شرایطی که در آن امام حسین پیام خود را ابلاغ میکند از خود پیام مهمتر است. نویسنده سایت حوزه، واقعه عاشورا، آن لحظه ی سرنوشت ساز را که به آفرینش غم انگیزترین فاجعه بشریت انجامیده است، چنین توصیف میکند:

 از اینرو امام العارفین سید الشهداء(ع) که همراه پاکباختگان دین خدا به صحرای کربلا آمده بود، در آفتاب سوزان ظهر عاشورا همچون نگین انگشتری در محاصره دشمنان اسلام و قرآن قرار گرفت. در آن موقعیت دشوار که زنان و اطفال خردسالش در معرض اسارت وحشی ترین سفاکان روزگار قرار داشتند، در خیمه هایشان حتی قطره ای آب یافت نمی شد و فریاد «العطش » کودکان از هر سو به گوش می رسید، حسین بن علی - علیهما السلام - با دلی آرام، قلبی مطمئن و روحی بلند در برابر همه سردمداران کفر و مزدورانشان ایستاد و پیام عاشورا را چنین ابلاغ کرد، اقامه نماز،  ایستادگی در برابر باطل، تسلیم محض در برابر حق -جل و علا."

اینست، پیام آزادی امام سوم، بنابر تحلیل گر سایت پایگاه حوزه.

 بعبارت دیگر، شرایط دشوار و دلخراشی که امام حسین در آن قرار گرفته است، و اهدافی مقدسی که در پی رسیدن بدانها بوده است، او را از نقد و چند و چون مصون نموده و مقاومت در برابر پذیرش آن را در هم می کوبد. نه اینکه کشتار کربلا  بازتابنده ی خشم و خشونت و بیرحمی نیست، اما، باید اعتراف کرد که در آن دوران، جنگ قبیله ای و کین خواهی خانوادگی، یک رسم و سنت بوده است. پدر بزرگ امام حسین، محمد، پیامبر اسلام، پیوسته به قبایل دیگر حمله میکرد. پس از غارت و کشتار مردان، زنان و فرزندان مغلوب را باسارت خود در آورده و دختران و زنان سران آنها را به مالکیت خود در میآورد. این سنتی بود که دستگاه خلافت، پس از پیامبر کماکان ادامه یافت و دامنه اسلام را تا سر زمینهای دور گستراند.

بنا براین، عاشورا نه پدیده ای ست افسانه ای و نه اسطوره ای و نه فرازمینی. ده ها هزار خونین تر از واقعه عاشورا را مسلمانان هر روزه تجربه میکنند. در نظام ولایت برای خانواده های زندانیان سیاسی، هر روز روز عاشورا ست. اگر امام حسین مسلح به شمشیر بود و در نبرد و در دفاع از خود جان سپرد، قربانیان قتل های زنجیره ای، و کشتار جمعی در زندانها در سال 67، چشم و دست و پا بسته بخاک خون خود غلتیدند. وقایع غم انگیز و کشتاری که در مقاطع مختلف در دوران حکومت اسلامی، از جمله قیام 18 تیر 1375 و جنبش "سبز" در سال 88، خیزش های اعتراضی در 96 و 98 بوقوع پیوسته اند، هرگز از صفحه های تاریخ محو نخواهند شد.

 آنکس که برای مقاتله حسین خود زنی میکند، اشک میریزد، ضجه و مویه مینماید، نمیتواند به جنایات سران رژیم واکنش نشان دهد و حتی قادر نیست به قتل عام جوانانی که هریک با آرمانی، شاید مقدستر از آرمان حسین، بدون دفاع از خود در یک دادگاه صالح  ، بدار مجازات آویخته میشوند اعتراض کند. مقاتله امام حسین در صحرای کربلا را چنان غم انگیز و اندوهبار نموده اند، که هر غم و اندوهی در برابر آن رنگ می بازد، چنانکه گویی تنها انسانی که بدست دشمن قهار بخون غلتیده است، امام حسین بوده است، نه آنهائیکه هر روز در جنگ خانمانسوزی که سراسر منطقه را فرا گرفته زیر بمب بارنها ها بخاک خون میغلتند و یا مردم بی گناهی که در سرزمین امام حسین طئمه انفجارهای انتهاری گردیده و تیکه پاره میشوند، دارای جانهایی هستند فاقد ارزش. این واقعیتی ست حاکی از ادامه خشونت و انتقام ستانی های صحرای کربلا تا بامرروز. تاکنون نیز هیچیک از علما و فقها، باستثنای آیت الله منتظری، کشتار بی گناهان، آنان که در بوجود آوردن شرایط موجود نقشی نداشته اند را محکوم نکرده اند. نظام ولایت نیز بسیار مفتخر است که ادامه امامت است و به پیروی از امام حسین با شیطان  و باطل، بویژه شیطان بزرگ، امریکا دست بیعت نمیدهد و وارد در مذاکره و مصالحه با دشمن نمیشود.

آنچه واقعه ی عاشورا را  برغم بیرحمی و خشونت آن، به واقعه ای عادی تبدیل میسازد، جنگ بر سر قدرت است. اسطوره ی عاشورا، پس از گذشت 20 سال تحمل حکومت معاویه و سکوت امام حسین در تمام آن دوران، سخنی بمیان نمی آورد. اشاره ای هم به ساخت و پاخت امام حسن با معاویه در آن زمان، نمیشود. این بدان معناست که پس از مرگ برادر بزرگ و درگذشت معاویه، خلیفه ی مسلمین، است که امام حسین در مدینه از بیعت با دستگاه معاویه برهبری فرزندش، یزید، سر باز میزند و به بهانه دعوت مردم عراق از مدینه بآن سوی حرکت میکند. امام حسین فرمانروایی آن دیار را حق مسلم خود میدانست.

اگر این حرکت را سر آغاز حرکت امام حسین که بعاشورا در صحرای کربلا ختم میشود بدانیم، حرکتی ست نه در سوی تغییر روابط ظالم و مظلوم و نه سرنگونی ظالم و بر قراری حکومت مظلوم. پیامبر اسلام نه تنها دست به چنین امری نزد بلکه روابط ظالم و مظلوم را نظامند نمود. الله را از آسمان بزمین کشاند و خود را جلوه آن ساخت و همگان را بضرب دوگانه ی شمشیر و شریعت به تسلیم و اطاعت وادار نمود. نه در کلام الله ست و نه در سنت پیغمبر، منع فرمانروایی و فرمانبرداری، قبح نظام ارباب و رعیتی و، عبودیت و بندگی. در شریعت اسلام ظلم وقتی صورت میگیرد که شک و تردید ی نسبت به میل و اراده الله در ذهن آدمی جان بگیرد. این کنش به شرک میانجامد و کنشگر را مشرک مینماید. یعنی محارب میشود و منافق. از آنان ظلم بر میاید و ظالم میشوند. ظلمی که بر امام حسین رفته است و او را بقیام عاشورا بر میانگیزد، در واقع، محروم ساختن او از صعود باریکه قدرت بوده است. امام حسین، خود را وارث واقعی خلافت و شایسته فرمانروایی میدید. زیرا که او فرزند دخت پیامبر اسلام بود و همسر وی، علی، برادر زاده محمد، نخستین فردی که اسلام آورده بود.  

 در مسیر خود بسوی کربلا بسیاری از افراد قبیله و خیر خواهان و بزرگان به امام حسین اخطار کردند، پند و اندرز دادند که نباید چندان به دعوتنامه های عراقی ها، بخصوص مردم کوفه، اعتماد نمود. که آنها به پدر و برادرت خیانت کرده اند. اما، امام وقعی به گفته ی آنان ننهاد به آن دلیل که احساس میکرد محروم ساختن نوه ی پیغمبر، ظلم است و باید با آنکس که این ظلم را روا داشته است، یعنی با ظالم به نبرد برود.

بنابراین، نبرد امام حسین را در روز عاشورا هرگز نمیتوان بازتاب اراده ی معطوف به برانداختن نظام ظلم و ستمگری، نظامی که پیامبر اسلام، خود بجای نهاده بود، خواند. همه شواهد تاریخی از رضایت نسبی مردم در دوران خلافت حکایت میکند. زیرا  که در خلافت نرمش ها و ظریف کاری هایی در امر حکمرانی راه یافته بود که در ادامه ی سنت پیامبر بود. یعنی در بکارگیری شمشیر و شریعت حزم و احتیاط نشان میدادند. معاویه دست به نابودی دشمنان خود نمیزد، دشمنان خود را تطمیع میکرد. همین کار را هم با امام حسن کرد که در پی مرگ پدر دعوی امامت را در سر میپروراند. آنچه عمر حکومت معاویه را طولانی ساخته بود، تدبیر معاویه در مشاوره بود و مذاکره. بهمین دلیل توانسته بود که قدرت را در دست خود نگاه دارد و توسعه ی اسلام را ادامه دهد.

پیام چهارگانه عاشورا نیز برغم ظاهرشان، در سوی حفظ و نگاهداری نظام فرمانروایی و فرمانبرداری ست نه واژگونی آن. اما، نویسنده حوزه از تعهد امام حسین به آزادی در واپسین لحظات زندگی چنان سخن میراند گویی که حسین شهید راه آزادی بوده است. وی مینویسد که:

آن حضرت نزدیک ظهر نیز پیام "آزادی " را تکرار کرد و فریاد برآورد: هیهات منا الذلة، هرگز تن به ذلت نمی دهیم و زبونی و خواری از جمع ما دور است.

آری، امام حسین چیزی کمتر از خلافت را دون شان خود میدانست. برای فرزند پیامبر دوری از مسند فرماندهی بدون شک هم طراز حقارت بود و خواری. اما، در همان حال تعهد خود به آزادی را در وخیم ترین و دلخراش ترین شرایط همچنانکه نویسنده توصیف میکند بار دیگر به مردم ابلاغ میکند.

. در آخرین لحظات که پیکر پاره پاره اش بر روی زمین افتاده بود، خون خدا از رگهای   بریده اش بیرون می زد و آن نامردان از خدا بی خبر سمت خیمه گاهش یورش می بردند، در زیر لب آنان را به آزادگی فرا خواند و چنین زمزمه کرد

یا شیعة آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم; (4) ای پیروان خاندان ابوسفیان، چنانچه دین خدا را کنار گذاشته اید و از روز رستاخیز نمی هراسید پس در دنیای خویش آزاده باشید.

این عبارت را باید یک عبارت اسطوره ای دانست زیرا که آزادی را همطراز دین و شریعت اسلام میخواند. یعنی که بشریت آزادی را باید در دین اسلام جستجو نماید. که این یک واقعیت تردید ناپذیر است که دین اسلام مهد آزادی است، آزادی، اما، در تسلیم و اطاعت. درست است اسلام آزادی را بیش از هر چیز دیگری ارج مینهد زیرا که آزادی در بندگی است و عبودیت. بی دلیل نیست که عبارت آزادیخواهانه امام حسین بر سر در حسینه ها و مساجد از جمله حسینیه ارشاد نیز نقش بسته است.

در این عبارت امام حسین دشمنانی را مورد خطاب قرار میدهد که بندگی و عبودیت خود را نسبت به الله روزانه بجا میآوردند و با نام الله آغازمینمودند و به اتمام میرساندند هر کاری را ازجمله حکومت و برقراری نظم و انضباط شریعت. مسلم است که بنده نیز میتواند آزاد باشد بمعنای جوانمرد، دارای ظرفیت گذشت و سخاوت. امام حسین بدشمنان خود میگوید حال که  نوه ی پیغمبر الله را از حکمرانی محروم میکنید و به امامت به مثابه ادامه رسالت اعتقاد ندارید، میتوانید جوانمرد باشید و شمشیر خود را به سوی خلافت نشانه روید. این در حالی است که  خود شمشیر بر کشیده و آماده ی ریختن خون آنان تا آخرین قطره ی خون خود میشود، یعنی که آماده ی نبردی میشود که در آن پیروزی نیست. تحلیل گران عاشورا بر آنند که با شهادت به معنای پیوستن به نیستی است که میتوانی هستی بدهی به آرمانی، مهم نیست که آن آرمان تسلیم و اطاعت است و عبودیت و بندگی، و وا نهادن خود مختاری و آزادی، برجسته ترین خصلت انسانی.

امام حسین، پیام آزادی را همزمان با پیام عبودیت و بندگی در اثنای اقامه نماز در جنگ ابلاغ مینماید. چون بر آن تصور بود که ریختن خون دیگران تا آخرین قطره خود و خانواده اش، بر دشمن سفاک خود فائق آمده و همچون اسطوره ای زندگی ابدی مییابد. اقامه نماز در اثنای جنگ، پیام حقارت است و خواری، گویی که غفلت از رکوع و سجود و اعتراف به ناچیزی خویش، خشم الله را بر میانگیزد و دروازه دوزخ را برویش میگشاید. تعهد امام حسین به عبودیت و بندگی، در واقع  پیام سوم عاشورا را که بنا بر قول نویسنده سایت پایگاه خوزه، مبارزه بر علیه باطل است، مورد شک و تردید قرار میدهد.

مسلم است که نهادین ساختن عاشورا به نفع پایداری و حفظ سلطه دین است که در قشری بنام قشر آخوند، قشر مفتخوار جامعه جلوه یافته است. قشری که عقل و خرد و دانش آنان، چالش ناپذیر است. در واقع عاشورا یکی از وقایع مهم تاریخی ست که حوزهویان، از پائین، روضه خوان و طلبه گرفته، تا فقیه و مجتهد در راس ، آنرا فرصتی میبینند برای تجدید و ترمیم سلطه دین و شریعت اسلامی، برای بر قراری نظام فرمانروایی و فرمانبرداری. یعنی که آنان که علم و دانش الهی را مالک خود دانند، فرمانروا و ارباب هستنند و آنها که از دانش و دانستن محرومند رعیت اند و بنده. بنابراین، عاشورا را باید جلوه ای از ایدئولوژی فرمانروایان و اربابان خواند. عاشورا سالانه جان تازه  ای در باورها و ارزش ها و نهاد های دینی میدمد و به نظام تسلیم و اطاعت،عبودیت و بندگی، تداوم می بخشد.

"پیام عاشورا" در سایت پایگاه حوزه در پیوند زیر ملاحظه فرمایید

http://www.hawzah.net

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

  fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ مرداد ۶, جمعه

رمز و راز

آغازیدن با نام مقدس الله!




بسم الله... شاید مقدس و ساده تر از این عبارت نتوان در سراسر جهان یافت. صدها میلیون نفر با راندن آن بر زبان، زندگی را آغاز میکنند، در لحظه ای که نطفه بسته میشود، در ان زمان که هیچی نیستند و از جهان بی خبر و پاره ای از وجود مادران خود هستند. وای اگر پدران و مادران، یا هر زوج دیگری، در بحبوحه همآغوشی، لذت بری از تن و فرو نشاندن آتش شهوات نفسانی، ایراد «بسم الله» را بدست فراموشی سپرده باشند. چه احساس شرم و گناهی که بفراموش کاران دست ندهد. چرا که آغازیدن با نام الله است که حلال  و حرام بسته شدن نطفه ی ما را تایید و تصدیق میکند. بی دلیل نیست که حلال زاده و یا حرامزاده شناخته میشویم. زیرا که  بسته به ضعف و قدرت یادآوری پدران و مادران ما در هنگام همآعوشی. که آیا به خاطر شان بوده است که با نام الله بیاغازند یا نه؟ البته، اگر در دوران کودگی سر براه و سر بزیر و یا به زبانی دیگر تسلیم و مطیع و یا فرمانبر و مقلد باشد، حلال زاده شناخته میشود. انطفه ای ممکن است به حرامی بسته یشود و آن زمانیست که همآغوشی و یا به زبان فقاهتی نزدیکی بین زنان و مردان  با راندن نام الله بر زبان آغاز نگردد. چنین موجودی را حرام زاده میخوانیم. چون  نطفه اش به حرامی بسته شده است. درست باین دلیل است که حرامزاده رفتاری غیر عادی از خود نشان میدهد، از جمله نافرمانی و سرپیچی. که میشود یکی از خصایل ذاتی حرام زاده. حرام زاده، ذاتا بد است و شر برانگیز. چرا که نطفه اش با نام الله بسته نشده است.

 استاد محمد حسین طباطبایی، مولف تفسیر المیزان (در 21 جلد) بزرکترین تاویلگر کلام الهی، قرآن مقدس، در جهان اسلام شیعی، حدیثی از پیامبر اسلام نقل میکند که- بنا بر قول وی مورد قبول سنی و شیعه ست: هر کار با اهمیتی که بنام خدا شروع نشود ناقص میماند(ص 16).

 

چیزی از ورد به جهان هستی نمیگذرد که میآموزیم، اگر آرزومندی که همه چیز بر وفق مراد، راست و درست انجام شود، طبیعی ست که باید با نام الله آغاز نمایی. مثلا اگر راننده ای و یا رانندگی میکنی و مسئولیت جان دیگران را نیز بر دوش میکشی، صلاح در آن است که نام الله را بر زبان برانی و یا برای اطمینان خاطر در روی شیشه اتومبیل بسم الله را بنویسی. رانندگی زمانی حرفه ای بود که اصلا نیازمند تحصیلات رسمی نبود. اما راننده ای که نوشتن را نمیدانست آموخته بود که بسم الله را بر روی شیشه اتوبوس خود رسم نماید.

 

در شرایط کنونی هیچ نامه ای نگاشته نمیشود، هیچ کتابی بزیر چاپ نرود، هیچ سخنی ایراد نشود و نیز هیچ سندی نیست که ارائه شود و با نام الله و بسم الله... آغاز نگردد. مهم نیست چقدر پر اهمیت، سندی و یا پیامی و قراردادی، اگر در سر آغاز آن نام الله نقش نبندد، هرگز به امضا نرسد و رسمیت نیابد. بعبارت کلی تری، آغازیدن با نام الله یکی از ضروریات زندگی ست. به چه کس دیگری بجز الله میتوان دل بست و امیدوار بود که ما را از گزند روزگار حفظ نماید و در رو در رویی با مشکلات بکمک ما آید؟ این البته زمانی ست که از دین سخن میرانیم، دین اسلام. اما همین واقعیت را نیز میتوان به زبان سیاست و یا قدرت ایراد نمود و آن پذیرفتن سلطه و تسلیم شدن به اراده الله است، موجودی که خودش را خلق کرده است و بعد جهان هستی را. جهان گردون بر نوک انگشتان الله است که می چرخد. با این وجود ما باورمندان، هرگز احساس نمیکنیم که الله بر وجود ما سلطه افکنده است. بدون آنکه به ضعف خود اعتراف کنیم خود را محتاج و وابسته به الله میدانیم. با نام الله آغاز میکنیم به آن دلیل که در دست های پرقدرت الله خود را در آسایش و امنیت احساس میکنیم.

 

روشن است که اگر نطفه ی ما با نام الله بسته شده باشد که حتما بسته شده است، بدان معنا است که الله- با وجود ما عجین گشته است. همانگونه که نپرسیم چرا قلب ما میزند و یا چگونه ریه ها و هریک از اعضای بدن ما کار میکند، از خود نیز هرگز نپرسیم که الله در وجود ما چه میکند؟ چگونه در وجود مان وارد شده است؟ آیا الله وجدان درون ما ست و ما را در اختیار خود دارد؟ البته که شناخت قدرتی ماورایی، اقتدار و علم و دانشی که به الله نسبت داده میشود ناشناختنی ست. چون نا محدود است و لایتناهی. نادر هستند آنان که میتوانند نا شناختنی را مورد شناسایی قرار دهند و اماده باشند در راهی چنین پر مخاطره، راه خدایی و یا شناسایی خدا قدم بر نهند. نیز، بسی بسیار مهم است که بیاد داشته باشیم که شناخت الله بر شناخت خویشتن ارجحیت دارد. یعنی که برای غرق شدن در دریای بیکران علم و دانش الله، مستلزم فراموشی خود است و بریدن از نفسانیات و ریاضت بسیار، تا آن حد که تقدس می یابد. بآن دلیل که زبان الله را میتوان آموخت، زبان قرآن را که الله خود در آن سخن میگوید، دستورات، فرمانها و احکام خود را برای زندگی بشر صادر و ما را بسوی  راه مستقیم هدایت میکند. تنها فقها ومجتهدین و مراجع تقلیداند میتوانند احکام ضروری زمان را در تبعیت از اراده الله صلدر به بندگان الله ابلاغ نمایند. آنها هستند که در یافته اند که چگونه و به چه دلیلی الله نام یکی از سه بت بزرگ کعبه را برای خود برگزیده است. اینان، مجتهدین و آخوندها و فقها، در واقع، متخصصین فهم و درک زبان الله هستند. الله خود هرگز فکر نمیکرد که شناخت او و فهم سخنان ش به یک حرفه ای ممتاز تبدیل بشود.

 

نیازی شاید به توضیح نباشد که  شناخت عامه ی مردم از الله و حتی تحصیل کرده ها، از درک و فهم زبان الله ریشه نمیگیرد بلکه از عدم شناخت او و نداشتن توانایی فهمیدن زبان و اندیشه ی الله، آن قدرت نقصان ناپذیر ریشه بر گرفته است. چگونه عقل کوتاه بشر میتواند به عقل بلند و لایتناهی الله برسد؟ حتی تحصیل کرده ها نیز قادر به  غور در کلمه ی پر قدرت و سحر انگیز الله نیستند. هم چنانکه اشاره شد، فهم زبان الله، ویژه ی آنانی ست که از این جهان بریده. چشم بر لذایذ مادی، بویژه لذت تن بسته، تمنای جنس مخالف را در خود کشته و بر وسائس شیطانی فائق آمده اند. تنها در آن زمان است که  تقدس یافتگان، میتوانند به منویات ظاهری و باطنی الله واقف گردند. به تعبیر و تفسیر این از خود گذشتگان و ریاضت کشان، از کلام الله است که باید گوش فرا دهیم، اگر بخواهیم رمز و راز «بسم الله» را بگشائیم.

 

 بدین منظور بعید بنظر میرسد که بتوان منبعی یافت معتبر تر از «تفسیر المیزان» که به زبان عربی- زبان علمی حوزه های علمیه، همچنانکه زودتر اشاره شد ، بدست استاد آیت الله محمد حسین طباطبایی نگاشته شده است که  بوسیله ی مرجع تقلید دیگری همچون آیت الله مکارم شیرازی ترجمه شده است همراه پاورقی هایی که آیت الله مرتضی مطهری بر آنها نوشته است. که خود بیانگر برکندن کوهی عظیم است از جای خود بدست موجوداتی کوچک و حقیر. استاد طباطبایی شاید در شماراولین «طلبه» ها بوده است که نگاهی فلسفی به کتاب قرآن را برغم مخالفتهای آیت الله های محافظه کار در دوران مرجعیت آیت الله بروجردی، آنان که تنها معانی و مفاهیم ظاهری قرآن را قابل فهم میدانستند، به حوزه علمیه قم برد و بکار تفسیر و تاویل و تفحص و تدریس قرآن پرداخت. بنا براین، ما اگر بیاندیشیم که زمان آن رسیده است که از خود بپرسیم چرا همه چیز باید به اسم الله آغاز گردد و چرا الله چنین نامی بر خود نهاده و این قدرت سحر انگیز را چگونه کسب کرده است به تاویل استاد طباطبایی در جلد اول تفسیرالمیزان باید رجوع کنیم.

 

اینجا لازم به یاد آوری ست که استاد روش و یا متد خود را در فهم قرآن، تاویل میخواند. یعنی باز گرداندن الفاظ با معانی ظاهری که با روش تفسیر مورد فهم قرار میگیرد، به اصل و ریشه ی قرانی آنها، به معنا و مفاهیم باطنی شان. تنها با رجوع به عقل و استدلال درون قرآن است که میتوان مفاهیم ظاهری و باطنی آنها را مورد فهم قرار داد. تاویل قران با قران، تنها روشی ست که میتواند شناخت الله را از هرگونه شائبه تاثیر، نفوذ و یا تعصب شخصی برهاند، گویی که چنین چیزی ممکن است و یا امکان پذیر است که در شناخت الله غرق شوی، چه رنجها و ریاضت ها تحمل نکنی و آنچه را که یافتی چیزی جز حقیقت مطلق و نهایی نخوانی، بدون کوچکترین تاثیری از نظر و خواست خویش حتی بطورناخود آگاه. آیا اعجاب آور نخواهد بود؟    

 

استاد طباطبایی، نیز، تفسیرالمیزان را با تاویل "بسم الله الرحمان الرحیم،" آغاز میکند. اما، اینجا بر تاویل «بسم الله» متمرکز میشویم. استاد در جستجوی ریشه معنی بسم الله و برگزیدن نام الله، ابتدا به فلسفه نامگذاری در فرهنگ بشر می پردازد  و میگوید که  مردم نام های حرمت انگیز و پر احترام بر اشیا و اشخاص  می نهادند که  ماندنی بشوند:

مثلا، بسیاری از مردم برای احیاء نام پدران خود، آنرا بر یکی از فرزندان خویش میگذارند تا همواره بیاد آنها بوده باشد.

 این، رسمی رایج بوده است در میان مردم جهان از جمله مردم بیابانگرد و بادیه نشین عرب. بنابر قول استاد طباطبائی، الله، خداوند یکتا و یگانه، نیز، از این رسم رایج میان مردم عرب بهره برده و کلام بزرگ خود، قران کریم را با این گلمه آغاز کرده است و آنرا بنام نامی خود افتتاح فرموده است، بنام الله، نامی که بیش از هر نام دیگری در جامعه آن دوران بکار برده میشد

 

استاد، تفسیرالمیران را با تاویل بسم الله... آغاز میکند که هم برای شناسایی افراد و اشیا بکار برده میشود و هم بعنوان نشانی از معانی عمیقتر، مثل، کلمه عالم که هم دلالت دارد به جهانی که در آن زندگی میکنیم و هم دلالت دارد به ذات عالم، یا بنا برقول افلاطون، جهان سایه ها . اما، استاد بحث در باره معضل اسم را از اعتبار خارج، بر آن خط بطلان میکشد و میگوید: این مطالب یک تحلیل عقلی بیش نیست و نمیتوان آنرا بعنوان یک معنی لغوی پذیرفت اگر چه اعتراف میکند که در صدر اسلام بحث هایی نظیر آیا اسم عین مسما ست و یا غیر آن  در گرفته بوده است. حال آنکه وی اظهار میدارد که:پاسخ اینگونه سوالات امروز برای ما به اندازه ای روشن است که احتیاج به بحث و گفتگو ندارد. با این وجود، وی اظهار میدارد که

 

الله اسم مخصوص خداست چرا که در میان مردم از الفاظی بوده است  که بیش از هر لفظ دیگری تکرار شده است از اینرو الله نامی شده است ویژه خدا. همچنانکه وی خاطر نشان میکند که برگزیدن "این اسم (الله- مولف) نام گذاری خاصی نداشته و بواسطه استعمال زیاد ( بهمان ماده اصلی)- که الله اول «الاله» بوده است و بمعنی پرستش و یا حیرانی از قدرت جهانشمول الله بوده است.

 

اما، اینجا چاره ای نیست مگر جستجوی ریشه معانی «اسم» و «الله» را معلق بگذاریم. چون ما را در فهم قدرت سحر انگیز «بسم الله،» قدرتی مطلق و نامتناهی، بجایی نمیبرد. چرا که هنوز نتوانسته ایم بفهمیم که چرا باورمند هر کاری را باید با نام الله آغاز کند این ضرورت آغازیدن با نام الله از کجا بر خاسته است؟ کیست که میگوید باید با نام الله بیاغازیم. این پاسخ را استاد طباطبایی قبل از آنکه وارد بحث در باره اسم و نام الله شود، به تاویل معانی آن در متن کلی سوره حمد، سوره ای که کتاب قران با آن آغاز میگردد می پردازد و میگوید که:

 

چون غرض نهایی از سوره حمد، بطور یکه از آیاتش پیداست، ستایش خدا، اظهار بندگی، پرستش او، و بالاخره در خواست کمک و راهنمایی از او ست، و در واقع سخنی است که خدا برای تعلیم و سر مشق بندگان، از جانب آن میگوید، لذا این مقصد مهم باید بنام مقدس او شروع شود - یعنی خداوندا بنام تو ستایش و اظهار بندگی میکنیم(ص 17).

 

فهمیدید چه گفت؟ فهمیدید که چرا همه چیز را باید با نام الله آغاز نماییم؟ اما، واقعیت اینست که استاد حرفه اش پنهان ساختن حقیقت است و راز و رمزها نه آشکار ساختن آنان. که این الله است که فرمان میدهد که بشر بنام او آغاز کند، و به او درس بندگی و چگونه بنده بودن را میآموزد. این ضرورت اعلام بندگی و عبودیت است که باید همه چیز را با نام الله آغاز نمود، عادتی که در ما نهادین گشته است، یعنی براحتی لفظی را بزبان میرانیم بدون آنکه به معانی و مفاهیم اسارت بار آن آگاه باشیم. این بدان معناست که در شرایط کنونی بسم الله همان معنی را میدهد که الله در نظر داشته است: اظهار تسلیم و اطاعت، استعانت خواستن، اعتراف به ضعف و ناتوانی ، خود را هیچ و الله را همه چیز کردن، موجودی ماورایی که فرمان میدهد، موجودی که هرچه بیشتر او را میجوئی هر چه افزون تر باید ابراز بندگی و عبودیت، نمایی، برغم این واقعیت که این الله است، همچنانکه استاد زودتر بدان اشاره نمود که از بشر فعل نامگذاری را میآموزد و نام الله را برای خود بر میگیزند. بعبارت دیگر، بنا بر تاویل استاد، الله است که از بندگان و رسم و رسوم آنها میآموزد و نام الله را بر میگزیند و بزبان بخش کوچکی از جهان بشریت سخن میگوید. این است راز و رمز آغازیدن بنام الله.

 

روشن است که اگر بگوییم که ما نسل پس از نسل چیزی را بزبان رانده ایم که خوی بندگی، خوی تسلیم و اطاعت  را در سرشت ما نهاده است، سخنی به گزاف نگفته ایم. ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که یک شبه حرمت آزادی را برتر از حرمت الله بدانیم. اما تا زمانیکه اولی جانشین دومی نشده است نمیتوان انتظار داشت که از بندهای احکام خشک و انعطاف ناپذیر، تعصب و تبعیض و جزم اندیشی و مطلق گرایی دست بکشیم، چنان شیفته ی آزادی شویم که به بی حرمتی به الله، نیز، حرمت نهیم.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

 

  

۱۴۰۲ مرداد ۳, سه‌شنبه

پیام عاشورا!




محرم برای ما ایرانیان همیشه عبارت بوده است از فصل عزاداری و شیون و خود زنی، فصل معوق گذاردن زندگی و پیوستن به نیستی، به غم و اندوه و اشک گیری. زیرا که امام حسین نزد ایرانیان و شیفتگان امامت در سراسر جهان جایگاهی بسیار ویژه دارد. چرا که در عاشورا، دهمین روز محرم، امام حسین همراه 72 تن از افراد خانواده و یارانش، به دست لشگر خلافت به شهادت میرسد. در این روز است که احساسات و عواطف بجوش میآید. در سراسر ایران منبر ی را نجویی که بر فراز آن روضه ی شهادت حسین، به خاک خون غلتیدن او خوانده نشود و از مناقب و بزرگی و تقدس و معصومیت و مظلومیت او داستانها نگویند. بعضا خود زنی را باو ج خود میرسانند. تیغ بسر و تن خود زنند. دست ها را همچون پتکی سنگین بر سینه های عریان خود فرود میآورند و یا بر سر و جان خود زنجیر میزنند. هر سال که محرم میرسد بار دیگر جشنواره ی درد و سوکواری آغاز میشود. بوی خون امام حسین در فضا می پیچد و خبر از فاجعه ای غم انگیز می دهد. در روز عاشورا کمتر کسی است که در عزا داری امام حسین شرکت نکند، حتی آنان که لحظه را ارج مینهند و از فضای غم و اندوه و خشم و خشونت گریزان میشوند. آنان نیز مشاهده میکنند صحنه های عزاداری و وعظ و روضه خوانی ها را و آوای نوحه خوان را میشنوند بدون آنکه خواسته باشند. یعنی حتی اگر تماشاگر، منفعل یا بی تفاوت باشد و وقعی ننهد بر چنین مراسمی ، بر دوش امواج غم و اندوه، اوج گیرد و فرو افتد. بویژه که هم اکنون حکومت و دولت خود از سازمان دهندگان اصلی مراسم عاشورا هستند. رادیو و تلویزیون یا سراسر هق هق گریه است و یا وعظ و سخنرانی در باره درسها و پند های عاشورا که ریشه این اسطوره هرچه عمیق تر و محکم تر گردد در روح و روان امام پرستان . دولت هزاران تن برنج و مواد خوراکی در میان هیئت ها و سازمانهای دینی و افراد معتبر محله ها توزیع میکند، تا عزاداران حسین را در پایان عاشورا با طعامی مطبوع مورد پذیرایی قرار بدهند. 

اما امروز دیگر نتوان تماشاگر این جشنواره  درد و غم در روز عاشورا بود. هیچ کس نمیتواند نام دگر اندیش بر خود نهد اگر بی اعتنا از کنار عاشورا بگذرد. امروز قبل از آنکه در اندیشه ی یک حکومت غیر دینی ، یا برپا داشتن جمهوری، حکومت کارگری و یا پادشاهی  باشیم ، باید به ارزشیابی ارزشهای دینی به پردازیم، ارزشهایی که ما را چنین سیه ورز و تیره بخت ساخته است. تنها با فهم و نقد عاشورا است که میتوانیم از نیروی نهادین آن بکاهیم. عاشورا را چگونه تعبیر نمایی، مهم نیست، آنچه حائز اهمیت است آن است که امام حسین در ذات ما ایرانیان نهادین گشته است. حتی در نزد انقلابیون چپ از جمله خسرو گلسرخی از عز و احترام و حرمتی به سزا برخوردار بوده است. زیرا که حسین نماد پذیرش شهادت برای آرمان و ایمان بوده است. دکتر علی شریعتی  شهادت را پر ارج ترین کنش انسانی میداند. آنرا "انتخاب " و "پیام " میخواند، کنشی از سر ایمان و آگاهی، عشق به آزادی و مهربانی. وی شهادت را تنها اسلحه برنده و پیروز  در دفاع از اسلام و شریعت اسلامی میداند. تحلیل گر اندیشه شریعتی در خبر آنلاین میگوید که:

  "با سلاح شهادت است که امام حسین به رویارویی با یزید، مظهر باطل می ‏شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز می ‏شود و با شهادت خود دین الله را یاری کرده است؟  سیدالشهداء سمبل و الگوی خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است(خبر آنلاین)."

چنین بنظر میرسد که چندان مهم نیست که انگیزه حسین، الهی و دینی بوده است و یا تحت مهمیز رسم و رسوم و سنت، باید تن به کار زار میداده است و اهل بیت خود از جمله  فرزندان شیرخوار خود را به میدان جنگ میبرد. و یا بالعکس انگیزه او کسب قدرت بوده است و حکومت. اینجا حتی ما نمیخواهیم مرتکب ارتداد شویم و بگوییم خدایی که شهادت را  که نهایتا چیزی نیست مگر مرگ و نیستی، با اهدای زندگی ابدی پاداش میدهد، چیزی کمتر از خدا است. بل میخواهیم بگوییم که خیر و زیبایی"شهادت " را باید موردشک و تردید قرار دهیم، بویژه در مفهومی که دکتر شریعتی آنرا بیان میکند. دکتر شریعتی شاید از نخستین کسانی بود که سعی نمود به عاشورا و شهادت حسین، معانی انقلابی، مقاومت و مبارزه بر علیه ظالم بدهد. اما بنظر میرسد که او بیشتر شیفته ی شهادت بعنوان یک هدف بود. شهادت خوب است و خیر میآورد، آرمان را ممکن میسازد. بنظر شریعتی شهادت حسین است که بر خلافت خط بطلان کشید و در امامت جان دمید و خود جاودانه گردید، چنانکه گویی که اسلام از خون حسین است که روئیده است. او شهادت را «خوب مردن» تعریف میکند. انتخاب شهادت، یعنی برگزیدن نیستی و دل بر کندن از زندگی مادی. برای شریعتی شهادت یک امر آرمانی ست و البته  ارجح است بر بقا و هستی. به نظر شریعتی اگر  مسلمان به منجلاب انحطاط غلتیده است به آن دلیل است که نمیتوانند مانند امام حسین جان را نثار چیزی بالاتر از خود کنند.

گمان میرود که شریعتی شهادت حسین را شبیه شهادت سقراط و یا عیسی مسیح، میپندارد. گویا فراموش کرده است که امام حسین، خود شمشیر کش بوده است. شمشیر برکشیده و سر های بسیاری را بر زمین افکنده است. که او تا آخرین قطره های خون خود، خون دیگران را ریخته است، که خلافت را واژگون سازد و قدرت را در دست امامت مستقر نماید.  مسلم است که اگر خلافت تسلیم امامت شده بود و یا بالعکس، خونی ریخته نمی شد و سری بر زمین افکنده نمیگردید. به فرض که حسین و یزید بر سر قدرت به جنگ یکدیگر نرفته و حسین گام به قتلگاه کربلا ننهاده بود.  آیا خشم الله را بر می انگیختند و بنیان آئین اسلام را متزلزل میساختند؟ در چنین صورتی نه الله سربلند از این داستان خروج می یابد و نه حسین. چرا که خداوندی که برای تثبیت آئین اسلام، مسلمان را مکلف به  شهادت به معنای اصلی ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش، کند، خداوند بیرحمی است و خشونت، خداوندی ست که انسانها را مثل حیواناتی میبیند، درنده و تشنه ریختن خون یکدیگر. بعبارت دیگر ، شهادت قبل از هر چیز همراه است با خشم و خشونت. زیبا و مقدس و خیر و نیک شمردن شهادت، شکوه و عظمت بخشیدن به خشم است و خشونت و یا آنچه زشت ترین است در وجود و هستی انسانیت. مضاف بر این هیچ شهادتی نیست که به بغض و کینه، کین خواهی و انتقام جویی نکشد. قرنها است که امامت و خلافت خون یکدیگر را بر پای الله میریزند و این داستان از زمانی آغاز گردید که حسین در خون خود و خون دیگران غلتید.

تحلیلگر اندیشه ی علی شریعتی در باره شهادت میگوید که امام حسین:

"پس از این که همه عزیزانش را در خون می ‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمی ‏بیند - فریاد می ‏زند که: «آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» این بدان معنا ست که کین خواهی پدیده ای است فرهنگی که محمد آنرا بنام الله مصادره میکند، به آن تقدس میبخشد و شهید را زندگی ابدی. امام حسین در واپسین لحظات زندگی به انتقام می اندیشیده است. یعنی که در بهترین وجهش، امام حسین تداوم امامت را در کین خواهی، میدید. تحلیل گر اندیشه شریعتی در ادامه میافزاید که: این «سؤال»، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان می‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانی که برای شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام می ‏نماید."(خبر آنلاین)

فتوایی که نویسنده صادر میکند در واقع در بزرگداشت شهادت، ارزش نهادن به خشم و خشونت و انتقامجویی ست تا ابدیت ، فرو نهادن هستی و پیوستین به نیستی ست و مرگ و نابودی، پاسخ تحلیل گر اندیشه دکتر شریعتی است به تاریخ. سقراط و مسیح با اهدای خون خود به شهادت میرسند. زندگی خود را میدهند تا بتوانند به دیگران هستی ببخشند. اما شهادت امام حسین را نمیتوان در ردیف این شهادت ها قرار داد. چرا که شهادت حسین نفی زندگی ست، همان زندگی ای که حسین پرستان دو دستی چسبیده اند و در مسند قدرت و امتیاز از آن هم بسیار لذت میبرند. خون میریزد تا آنزمان که نفس بر میآورد. چه باک اگر پس از کشتار بسیار خود نیز کشته شود. چه شهادتی؟ حال آنکه نه سقراط و نه مسیح هرگز دست خود را به خون کسی آلوده نکرده بودند. دست امام حسین به خون آلوده است. ریختن خون در سوی کین خواهی، فاصله بسیار دارد با انسانی که شریف است.

 ما باید حقیقت را به مردم بگوییم. باید شهادت حسین را همانگونه که هست مشاهده کنیم، زشت و قبیح و غیر انسانی. باید عاشورا را منسوخ بدانیم تا منسوخ شود. باید مردم خود را از بزرگداشت شهادت به شیوه ی امام حسین منع کنیم، اگر خواهان رهایی هستیم و نه کسب قدرت.

بازتاب شهادت حسین را باید در تاریخ و زندگی مردم مشاهده نمود. قرنها است که ما ایرانیان در روز عاشورا به چنان سوکی می نشینیم که گویی خون حسین را در جلوی چشمانمان در همین جا و هم اکنون ریخته اند. هیچ کودکی نیست که جد خود را بیاد آورد و یا بداند که در چه تاریخی از دنیا در گذشته است، اما تاریخ شهادت امام حسین، دهمین روز محرم، عاشورا را بخاطر میآورد. چرا که در این روز مردم بطور جمعی به تنبیه و مجازات خود می پردازند. بعضا عزاداران حسین تن و جسم خود را مورد خشم و خشونت خویشتن قرار میدهند. تیغ کشیدن بر جسم خود و یا دستهای سنگین را بر سینه  کوبیدن و یا زنجیر به تن زدن را باید  انتقام کشیدن از تن و جسم دانست. شیفتگان حسین بخود خشم و خشونت را روا میدارند چون قادر به پیمودن راه حسین، فرو نهادن زندگی، ترک تن و دنیای مادی، نیستند. شیفته حسین، خویشتن را مورد تنبیه و مجازات قرار میدهد به آن دلیل که میداند که بیشتر شیفته ی زندگی است تا مردگ و نابودی. شهادت حسین در حسین پرست، احساس شرم و گناه بر می انگیزد. زیرا که زندگی را دوست دارد و از آن لذت میبرد. این است که تن را مورد مجازات قرار میدهد، آنرا زخمین میسازد و از آن انتقام میکشد چون او را به این جهان زشت و زودگذر وابسته ساخته است.

عزاداران حسینی را اما ناظر انی هست و  تماشا گرانی. هر تیغ زن و سینه زن و زنجیر زنی، خشم و خشونتی را که بخود روا میدارد به معرض نمایش میگذارد تا  درد و رنجی که خود برای معصومیت و مظلومیت امام حسین تحمل میکند به تماشا کران انتقال دهد و تار و پودش ان را بلرزه در آورد. پیام شهادت امام حسین در بر پا داشتن جشن عاشورا- وعظ و روضه خوانی، نوحه های سوزناک و به نمایش در آوردن خشم و خشونت نسبت به تن و انتقام کشیدن از جسم، بازتاب میابد، در انکار زندگی. که تن را میتوان رها کرد. چون بی ارزش است و آلوده به غرایز و هوای نفس. تن است که او را به جهان مادی پیوند میزند. تن نماد، زندگی است حال آنکه شهادت نماد نیستی ست. شهادت حسین خشم و خشونت را هرگز بسوی برانداختن نظام ظلم و ستم رهنمون نساخته است، بلکه شهادت را به اراده ی الله نسبت میدهد. تحلیلگر اندیشه شریعتی میگوید. شهادت یک باخت نیست یک انتخاب است: ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش، در راه تحصیل رضا و خشنودی الله و شریعت دین اسلام.

بعبارت دیگر، پیام شهادت امام حسین، پیام تسلیم است و اطاعت، نیز تن دادن به حقارت است و خواری. این هم در گذشته تاریخ ما ایرانیان مصداق داشته است و هم اکنون که تحت نظام ولایت بسر میبریم. بی جهت نیست که بیش از سی سال است که بر شدت و غلظت عزاداری ها افزوده شده است. چرا که به عادی سازی خشم و خشونت و کین خواهی و در نتیجه حفظ بقای رژیم ولایت، امداد میرساند. روزی نیست که مردم سری را بر دار قصاص و انتقام جویی نبینند. سنگسار و قطع اعضای بدن به اجرا در میآید. شکنجه و تجاوز در زندانها رواج دارد. نه گویان و دگر اندیشان هستند که هدف خشم و خشونت و انتقامجویی نظام اند، چون آنان از جنس یزید بن معاویه هستند، مشرک هستند و منافق و مجاهد و مرتد. خشم و غضب مردم نسبت به یکدیگر چنان افزایش یافته است، که خون یکدیگر را در پیش چشمان مردمی میریزند که نظاره گری خنثی هستند. چرا که خون امام حسین تمام خونها را در چشم مردم ما کم رنگ ساخته است. وصف کشتار کربلا در واقع هر کشتار ی را در نظر آنها عادی نموده است از جمله کشتار و قتل عام کردها و جوانان انقلابی در اسارت گاه های نظام. با کشتار خود، جمعی را به کشتار کشیدن، یک پدیده ی روزمره و عادی ست در جهان اسلام.  یعنی که رابطه ای دیرینه است بین نظام استبداد و شهادت و خشونت و کین خواهی. عاشورا هم در نظام شاهی کار آیی داشته است و هم در نظام ولایت. به بیان دیگری شهادت حسین درمان نیست، نه نجات است و نه رهایی بلکه عین درد است و بیماری، اسارت است و بندگی. چه باک اگر این حقیقت را از زیر ابر تیره و سمج، خارج سازیم تا نور آن اختر بزرگ بر تاریکی چیره شود.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.co