۱۳۹۸ دی ۲۷, جمعه





ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما!





.حقیقت این بوده و هنوزهم هست ای هوطن! چرا که ولی فقیه همه چیز است و همه کس در برابر 
او هیچ. که او یکتا است و یگانه، جلوه الله و "ننگ" ماست.. که همه هرچه حق هست و حقوق، همه به ولی فقیه تعلق دارد. نیست در جامعه ما، کس دیگری که در برابر ولی فقیه دارای حق و حقوقی باشد. ولی فقیه، هم قانون است و هم ماورای قانون. او هم تبلور شریعت است و هم شمشیر. او مالک و ارباب بر سراسر خاک ایران زمین است از جمله مالک بی چون چرای ثروت عظیم و هنگفتی که از فروش منابع طبیعی بدست میآید، ثروتی که بر روی میز قمار امریکا ستیزی می بازد و جنبنده ای را جرات نیست بپرسد که جبران این همه خسارت چگونه توانی؟ جهاد و شهادت را رها کن ای فقیه و گرنه ننگ ما خواهی ماند  

ولی فقیه غالبا از کمال و کرامت انسانی سخن میراند که در بندگی و عبودیت بیان میگردد و در تجلیل بنده ای همچون سردار سلیمانی نه در رهایی و آزادی. آزادی شر است و نکبت. آیا میشود که برای انسان حق و حقوقی قائل باشی و هزاران هزار جوانان انقلابی یک جامعه را به جوخه های اعدام و و بدار شریعت بیآویزی؟ این در حالی ست که خلیفه یزید بن معاویه که در نزد ما پیروان امام، بیرحمترین و خونخوارترین بشمار میآید، بامام حسین فرصت داد تا شمشیر برگیرد و از خود و اعضای خانواده اش بدفاع برخیزد. چه پنهان که اینجا یک موی سر یزید هموزن ولایت است و تبار وی، امامت. این است که بینایان و بیداران و دانش پژوهان این آب و خاک فریاد برآوره اند که رهبرما الدنگ و مایه ننگ ماست.

  در تحت یوغ ولایت، زندگان را نه توانایی  گفتن نه هست و نه شینیدن و دیدن نه. نه، حرام است و مکروه ، سراسر گناه و معصیت. بندگان نه میتوانند بپوشند و بنوشند و نه  سوال کنند بآزادی، بجویند بر حسب میل و اراده انسانی. حال آنکه ولی فقیه میتواند، سخن بگوید، خطبه بخواند، فرمان بدهد و فتوا صادر کند برحسب آنچه باور و ایمان دارد و سپس آنرا قانون حاکم بر جامعه سازد، حاکم بر من و تو. ولی فقیه این روزها سخت میکوشد که "پاکدامنی" را بیابد تا راهش را پس از او ادامه دهد، یعنی سلطه فقاهت را بر جامعه حفظ و استحکام بخشد.

مهم نیست که ولی فقیه برفراز منبر، خطبه ی الهی میگوید و بندگان را به اطاعت و فرمانبری فرا میخواند و یا در مقام فرمانده کل قوا به بازدید سپاهیان خود میرود و آمادگی آنها را برای "جهاد " و "شهادت،" می ستاید و یا زمانیکه در لباس مدیر مدبر، رئوس طرح سیاست های داخلی ، خارجی ، اقتصادی و سیاسی ، علمی و صنعتی را برای مدیران، نخبگان و اساتید دانشگاه ها توضیح میدهد. در لحظه ای که ولی فقیه دهان خود را میگشاید، نفس در سینه ها همه حبس میشود. دهان ها بدون استثنا، همه، بسته، همه جا سکوت بر قرار میشود. در باره هر موضوعی، هر معضل و یا مسئله ای که سخن میراند، از جنگ و صلح گرفته تا تقوا و احکام زهد و عبادت، از تهدید به سرکوب گرفته تا دعوت به اطاعت و فرمانبرداری، هرچه که خواست و اراده اوست بسی بسیار ماهرانه، آنرا بازتابی از خواست ملت جلوه دهد، چنانکه خواست او همیشه یکی و یگانه است با خواست ملت. هرچه که بحال ولایت و بیت ولی فقیه سودمند باشد، بحال ملت نیز سودمند است. غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، ساختار یک اقتصاد مقاومتی وغرب ستیزی، چون خواست ملت و جهشی بزرگ بسوی تمدن بزرگ اسلام، همچون یک وحی الهی باید بان عمل شود.

 مضاف بر این، هر خطبه ای که ولی فقیه میگوید و هر فرمانی که صادر میکند، حق است و حقیقت، نهایی و آخری. روی حرف و فرمان  ولی فقیه هیچ حرف و فرمانی نیست.  البته که  رسانه های جمعی از رادیو و تلویزیون گرفته تا روزنامه ها و شب نامه ها و نیز امامان جمعه که  در سراسر ایران و هر دهکده و قصبه ای حضور دارند، بی درنگ به تکرار و حمد و ستاییش  اندیشه و گفتمان مقدس ولی فقیه می پردازند و گوش امت اسلامی و غیر اسلامی را پر و لبریز منماینداین است که ولی فقیه طلب ثنا کند و ستایش. حال انکه، امروز این ندا در گوش او زنگ زند که کشته ندادیم که رهبر قاتل را ستایش کنیم.
.
·         . اقتدار ولی فقیه را نمیتوان با هیچ معیار و خطکشی اندازه گرفت و یا مرزبندی نمود، قدرت او دارای مرز و حدودی نیست.چون پاسخگویی در ذات او نیست. او میتواند به سپاهیان خود فرمان دهد که به خیابان ها و کوچه پس کوچه ها سرازیر شده، بزنند، بکوبند، بگیرند، خونین و زخمین کنند و سپس به بازجویان دوزخ تسلیم نمایند، آنانی را که سر بر کفت نهاده و فریاد بر آورده اند که ما هم هستیم، این است که نظام درحالیکه به دریوزگی افتاده است هزاران جان برکف فریاد بر می آورند که دیکتاتور سپاهی، داعش ما شمایی، حقیقتی که در آن چون و چرایی نیست.
·          

اگر در نظام شریعت، تمام حق و حقوق به ولی فقیه تعلق دارد بدان سبب است که ولی فقیه «معصوم» است. معصومیت است که ولی فقیه را به مالک و اربابی در ردیف الله، مبدل ساخته است. معصومیت یک ودیعه ی الهی ست. تنها آنرا میتوان در افراد دستچین الله یافت. معصومیت است که اقتدار مطلق خدایی را در کف ولایت نهاده است. ولی فقیه، معصومیت را از پیامبر اسلام به ارث برده است. چه از پیامبر اسلام نقل شده است که  چگونه فرشتگان آسمانی براو وارد شده، سینه و شکم او را شکافته قلب او را خارج نموده و در طشتی طلایی شستشو داده و همه آلودگیها و نا پاکیها را از درون او زدوده اند و بدین ترتیب او را گناه ناپذیر ساخته اند( جلد اول، ض843).

این است که معصومیت الهی، نهفته در نهاد ولی فقیه، او را از هرگونه مسئولیتی رها میسازد. او اگر خود را نسبت به فرد و یا گروهی و یا ملتی مسئول بداند، از مسئولیت خود به ذات الهی کاسته است. چگونه میتوانی کسی را که هرگز مرتکب گناه و خطا نمیشود، مسئول بدانی. ولی فقیه هرگز چیزی به جز خیر و نیکی نگوید. مهم نیست که در عمل ممکن است که به شر بیانجامد  و شرارت. مسئولیت آنرا نمیتوان به ولی فقیه نسبت داد. مسئولیت به واسطه وجود خطا است که موجودیت پیدا میکند. اگر ولی فقیه را مسئول آنچه میگوید و آنچه بعمل در میآورد، بدانی، باید که به او نسبت خطا و گناه بدهی، که این رد معصومیت ولی فقیه است. اما، در فتنه اخیر ولایت که سردار سلیمانی با تیر غیب به هلاکت رسید و یک هواپیمای مسافر بری پر از نخبگان جوان و زوج های عاشق و پدران و مادران بیگناه با موشک های سپاهی بدیار عدم پیوست،  مردم براین معصومیت نیز مهر باطل زدند و فریا برآوردند که رهبر ما قاتل است ولایتش باطل است.

 اما داستان در اینجا خاتمه پیدا نمیکند. چرا که عدم مسئولیت بواسطه معصومیت، تمامیت نظام را بفساد و تباهی کشانده است. چه مسئولیت ناپذیری میشود یکی از امتیازات پاکدینی. بی جهت نیست که در جامعه اسلامی، حساب و کتابی، حسابرسی و یا محاسبه ای در کار نیست. آیا تاکنون معلوم شده است که کیست مسئول غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، کیست مسئول صدور قطعنامه های شورای امنیت و تحریمات اقتصادی، کیست مسئول ملیاردها دلار خسارتی که در نتیجه تحریمات برملت وارد آمده است، کیست مسئول غارتها وچپاولگری های بزرگ، ورشکستگی اقتصادی، تورم و بیکاری،  فقر و عقب ماندگی، گسترش فساد و فحشا و اعتیاد و اپیدمی ایدز و خود کشی؟ هوا آلوده و مسموم، آب آلوده و کشنده، نا امنی در برابر فجایع زیست محیطی، جان مردم را بلب رسانده است، اما، این چه ربطی به حضرت ولایت دارد؟ این است که مردم در کرمان، زادگاه سردار ولایت، قاسم سلیمانی در مراسم تشیع او فریاد بر آورند که عزا ست، عزاست امروز، ایرانی بی پناه صاحب عزاست امروز.

البته، اگر بعضا از سر تعهد به حقیقت واقعیات جامعه اسلامی را اشکار کنند، غالبا، از معلولها است که سخن میرانند نه از علت ها. مثلا روزبه کردونی در مقاله ای در شرق به بعضی از معضلات ویران کننده جامعه اشاره میکند و میگوید:

کشور ما در برخی حوزه‌ها و شاخص‌های اجتماعی وضعیت مطلوبی ندارد. ابعاد مختلف پدیده شوم اعتیاد (کاهش سن، تغییر الگوی مصرف، اعتیاد کودکان، افزایش مرگ‌ومیر زنان بر اثر سوءمصرف مواد مخدر)، تغییر الگوی مبتلایان به ایدز، چالش‌های کودکان کار و خیابان، آمار بالای کودکان بازمانده از تحصیل، روند صعودی طلاق، آسیب‌های نوپدید ناشی از فضای مجازی، تعداد چندصد‌هزار نزاع منجر به معاینه در سال، تعداد چند‌میلیونی پرونده‌های قضائی، آسیب‌های اجتماعی مرتبط با سالمندان، مشکلات زنان سرپرست خانوار، روند صعودی خودکشی در کشور همه مواردی هستند که نشان از ضرورت اهتمام ویژه، مدبرانه و غیرشعاری سیاست‌گذاران و مسئولان به معضلات اجتماعی دارد.

چنانکه گویی مهم نیست که چرا و بچه دلیلی کشور ما چنین در منجلاب انحطاط و تباهی فرو رفته است. حقیقت آنست که تا زمانیکه ما از شناخت ولایت فقیه و فقاهت و یا قشری از جامعه که خود را بنام روحانیت و حافظ شریعت و معصومیت بطور نهادین تولید و باز تولید میکند، غفلت میورزیم، برغم همه شعارهای رهای بخش، برهایی از استبداد دین و قدرت، چندان امیدوار نمیتوان بود. از ولی فقیه و آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم نمیتوان حق و حقوق بشری را گدایی کرد. این قشر 1400 سال است که  رسم و رسوم و راه و روش زندگی، خلق و خوی، و نیز ادبیات و گفتمان جامعه را به تبعیت از شریعت در آورده، پیوسته بر آن سلطه افکنده و خوی فرمانبری را در ما نهادین ساخته اند. اگر ما ایرانیان از ابتدایی ترین حق و حقوق خود محروم مانده ایم به آن دلیل است که نسبت به محرومیت خود همانند رعیت خو گرفته ایم. اما نسل حاضر سر انجام نشان دادند، بویژه در این چهار سال اخیر، که اشتباهات نسل گذشته را تکرار نخواهد کرد. نسل امروز به تجربه در یافته است که تا ریشه معصومیت و شریعت از بیخ و بن بر کنده نشود، نه دین مسئولیت پذیر شود و نه قدرت و لاجرم رهایی و آزادی و کسب ابتدایی ترین حق و حقوق بشری، همچون یک رویا باقی خواهد ماند مگر انکه ایمان آوریم که ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما ست.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi




۱۳۹۸ دی ۲۰, جمعه

نزول امداد الهی
و بقای نظام اهریمنی!


برای عینیت بخشیدن به توهماتی که در طی یک تاریخ  طولانی از یک نسل به نسل دیگر انتقال یافته است، ممکن است که به نبوغی که از عقل و خرد انسانی بر میخیزد نیازی نداشته باشی، ولی یقین بدان که به عقل و خردی که از "اجتهاد" برمی خیزد سخت محتاجی. برای این امر نه به نبوغ بلکه نیازمند نظامی هستی از معانی و مفاهیمی برخاسته از توهماتی که ریشه در فراخوان بشر به "تسلیم" و "اطاعت" از خداوند یکتا و یگانه، الله دارد. یعنی که به مجموعه ای از باورها و ارزشهای دینی نیازمندی که تنها عقل برخاسته از اجتهاد میتواند بدان وقوف یابد. وقتی دین که مظهر آن فقها، علما و طلبه ها به رهبری خمینی بر مسند قدرت جلوس یافت کمتر کسی میتوانست ظهور استبداد مضاعف دین و قدرت و پی آمدهای آنرا پیش بینی کند، آنهم دینی که بر بنیاد "تسلیم" و "اطاعت،" بنا گردیده است. از اینروی بینش و دیدگاههای مخالف، از ملی و مارکسیست گرفته تا پیکاری و مجاهد، از آغاز بجای آنکه به مبارزه با حکومت دین بپردازند دست به مماشات با آن زدند بی خبر از آنکه استبداد مضاعف دین و قدرت به چه نیروی قهرآمیز و خشونتباری مبدل خواهد شد، چنانکه شاه ستیزان و منتقدین و مخالفین نظام شاهی، امروز به شاهپرستان و ثناگوی خدمات شاهی در آمده اند. با این وجود هنوز ترجیح میدهند که با حکومت دین به مماشات بپردازند تا به رهایی، رهایی نه از دین که ذاتا امری ست خصوصی و شخصی بلکه از دینی که انسان را باسارت و بندگی میکشد.
 این واقعیت، یعنی اراده معطوف به رهایی را مردم با زبان شعار در تظاهرات 96 بصراحت اعلام داشتند که حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم. این بدان معناست که نظامی که بر دوش باورها و ارزشهای مشترک با ملت و یا دین رسمی بقدرت رسید، هم اکنون به هیولایی بی شاخ و دم تبدیل شده است که زندگی عادی و روزمره مردم را به یک زندگی دوزخی تبدیل کرده است. چهل سال است که حکومت ولایت فقیه، جامعه را به یک زندان بزرگ مبدل نموده است. مردم، از راس تا زیر، از غنی تا فقیر، در منظر، ولی فقیه که ولایتش از نوع همان ولایتی ست که الله به رسول خود اهدا کرده است، "بنده اند،" نه "انسان." یکی عاری از عقل و خرد، تهی از انگیزه ها و غرایز طبیعی و بیگانه با آزادی و خود فرمانی، دیگری، انسان برعکس بنده، اندیشمند است و محاسبه گر و انباشتی از غرایز طبیعی که سرکوب آنها، انسان را به بند بایدها و نبایدها، محرومیت و محدودیتها، به زنجیر داده شده ها در دوران بیابانگردی و بادیه نشینی میکشد. با این وجود و برغم اسارت در دست قواعد و مقررات دینی، "آزادی" و "خودفرمانی" در ذات انسان نهفته است. در واقع این حرکت تکوینی، رهایی از بندگی و اسارت واراده معطوف به آزادی ست که تاریخ انسان و فلسفه تاریخ را رقم میزند.
ترویج و تبلیغ "یندگی،" انسان عاری از حق و حقوق، تبدیل جامعه بیک زندان بزرگ و ستیز با هرآنچه انسانی ست و برخاسته از اراده معطوف به رهایی و آزادی، در سیاست امریکا ستیزی حکومت اسلامی بازتاب می یابد، ستیز و خصومتی که از آغاز کلید بقای نظام ففاهتی را رقم زده است. چرا که در منظر روحانیت، امریکا نماد آزادی بوده و هست، آزادی نه به معنای مثبت بلکه به معنای منفی و اساسا ضد دین و حیوانی ساختن انسان، اسیر مادیات و کالاوارگی، رها از قواعد و ارزشهای اخلاقی. ولی فقیه آمیزش و اختلاط و دوستی با قدرتها خداناشناس و کافر شرقی را نه تنها شرعا مذموم نمیداند بلکه خود را در آغوش آنها نیز افکنده و بدان افتخار هم میکند، چون آنها به نظامی از معانی و مفاهیمی اعتقاد دارند که در تضاد با نظام معانی و مفاهیم اسلام ناب محمدی نیست. نظام ایدئلوژیک آنها نیز به انسان دهان بسته و چشم بسته نیاز دارد. اگرچه در زمان بحران و درگیری با شیطان بزرگ، آخوند خامنه ای بتواند به دریافت امداد از خداناشناسان و قدرتهای بزرگ شرقی دل ببندد. پس، بهتر است که همچنان دراین شرایط اضطراری در انتظار دریافت امدادهای الهی بماند.
واقعیت این است که زخمهای ناشی از تحریمات و فشار حداکثری امریکا، حکومت اسلامی را سخت بیمار و رنجور ساخته است، چنانکه نظام را بفکر یافتن راهکاری برای جبران از دست رفتن درآمد هنگفت نفت، وا داشت که به افزایش 300 درصدی قیمت بنزین انجامید، راهکاری که خشم و اعتراض مردم را بر انگیخت. برغم سرکوب خونین و خشونت بار بی سابقه جنبش اعتراضی مردم که بنابر گزارش رویترز بیش از 1500 نفر کشته و هزارها مجروح و هزاران بیشتر زندانی ببار آورد، گسست بین جامعه و حکومت اسلامی را بسی بسیار عمیق ساخت.
در این شرایط بحرانی است که امداد الهی از همان امدادهایی که الله، خداوند یکتا و یگانه برای رسول خود در"جنگهای" بدر و احد، گسیل داشت و پیامبر خود را به پیروزی رساند، از آسمان نازل گشت و نظام اهریمنی آخوندها را بر سر پا نگاه داشت . این امداد را الله بواسطه شیطان بزرگ، امریکا برای "ولی" منتخب خو،د آخوند خامنه ای ارسال نمود. این امداد الهی بشکل یک موشک ویران کننده، موشکی که از یک پهباد امریکای شلیک و پرقدرت ترین و پر جذبه ترین سردار اسلام، معمار امپراتوری اسلامی، قاسم سلیمانی که اشتیاقش برای نوشیدن شربت شهادت باو هاله ای از تقدس و وارستگی بخشیده و او را محبوب خاص و عام کرده بود، به پودر تبدیل و بدیارنیستی رهسپار نمود. قتل سردار ولایت به مصیبتی غم انگیز جلوه یافت و گسست بین حکومت ولایت و مردم که در آبان ماه خونبار باوج خود رسانده بود، ترمیم نموده، مردم را به حکومت اسلامی، حکومتی که تنفر و انزجار عمومی را برانگیخته و در تشویش و هراس فروپاشی بسر میبرد، پیوند زده و در تبدیل یک جنایتکار خون آشام به یک "قهرمان" ملی، با نظام همراه ساخت، جنایتکاری که در بخاک و خون کشیدن بهترین جوانان این آب و خاک پیوسته نقش کلیدی بازی کرده است.
البته که این امداد الهی، امدادی بود دو بعدی، هم حکومت اسلامی را از فروروی در منجلاب فساد و دروغ و دورویی و وررشکستگی درهمه عرصه های اجتماعی جلوگیری کرد، هرچند کوتاه و موقتی، در عین حال هم سبب گردید اقکار عمومی که بر روی استیضاح رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ بخاطر تمایلات خودکامگی و قانونگریزی، تمرکز یافته بود منحرف گردد. این مصداق سکه ای ست که یک روی آن ملیگرایی ست وروی دیگر آن، دینگرایی،* سکه ایکه یک روی آن دانالد ترامپ است و روی دیگر آن ولی فقیه، آخوند خامنه ای. تقابل و خصومت بین ملی گرایی و دینگرایی ست که سیر بشر ازبندگی و اسارت بسوی رهایی و آزادی را دچار وقفه و فراز و نشیب میکند.
برای توضیج بیشتر به مقاله ملی گرایی و دین گرایی، دو روی یک سکه!  بقلم این نگارنده رجوع شود.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۸ دی ۱۲, پنجشنبه


سردار حاج قاسم سلیمانی،
سردار ولایت
 به آرزوی دیرینه خود رسید
 و شربت شیرین شهادت را نوشید!



سردار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسدارن، دیر زمانی ست که شهرتی بسزا یافته و نامش بر سر زبانها افتاده است. البته بیشتر در بیرون مرزها تا در درون.* از میان سرداران حکومت اسلامی، تصاویر او ست که به روزنامه ها و مجله های کشورهای غربی راه یافته است،  تصاویری که سردار سلیمانی  را پیوسته پراقتدار و مرموز و پرجذبه، جلوه میدهند، اما بگونه ای که خط و خطوط شر و شوری هم در چهره اش خود نمایی میکنند. تا مدتها تنها آوازه اش بگوش میرسید که هم اکنون بنظر میرسد که همخوانی دارد با تصاویر او. رسانه های حکومت اسلامی بویژه در فضای مجازی او را چنان حمد و نثا گویند و ستایش کنند چنانکه گویی همان پهلوان افسانه ای است که همیشته یک تنه پوزه دشمنان شاه و کشور را بخاک میرساند.

گویا شهرت وی از زمانی آغاز میشود که حضرت ولایت فقیه، فرمانروای کل قوا، سردار سلیمانی را بفرماندهی سپاه قدس منصوب مینماید که حضور آمریکا در عراق و منطقه را رصد نموده و به خنثی سازی نفوذ آن در منطقه بپردازد. در مقام فرماندهی قدس است که آوازه سردار سلیمانی در غرب می پیچید. رسانه های اینترنتی سردار سلیمانی را فرماندهی توصیف میکنند که هراس در دل ژنرالهای آمریکایی انداخته است.

جام نیوز گزارش میدهد که در نزد غربیها شهرت یافته است که "سلیمانی همه جا هست و هیج جا نیست." که سلیمانی "خطرناک ترین مرد سال از نگاه آمریکاست." یک سایت اینترنتی از یک ژنرال آمریکایی نقل میکند که گفته است "سردار سلیمانی از ما چه میخواهد."

جام نیوز از روزنامه لبنانی "الاخبار" (23/281/1393) نقل میکند که:

سردار "قاسم سلیمانی" فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و فرزندان عراق در حماسه جرف الصخر  که در بین عراقی ها به "جرف النصر" معروف شده است،  ثابت کردند که داعش ببری کاغذی و  مترسکی  بیش نیست که آن را بزرگ جلوه می دهند.

چنانکه گویی سردار سلیمانی داعشی ها را شکست داده و از عراق بیرون رانده است و یا در سوریه داعشی ها را از پیشروی باز داشته است. همچنانکه فتح قدس از راه کربلا  یک طبل تو خالی از آب در آمد چه دلیلی دارد که این برداشت نیز تحریف واقعیت نباشد.این "ببر کاغذی" گویا دارای دندانهای برنده و چنگال تیزی ست که درنده خویی خود را با بخک وخون کشاندن طئمه خود، بسی بسیار زبرد دست و چابکند و بیشتر شباهت به اژدهایی دارد که از حلقومش آتش بیرون میزند و در حال بلعیدن هر چیزی ست که در برابرش قرار گیرد.

سردار سلیمانی تنها سر در آخور خاورمیانه ندارد و جنبش های ضد داعش و ضد آمریکایی را به پیش نمیراند. او در سیاست داخلی نیز از اقتدار بسزایی برخوردار است و این واقعیت را از شیوه بیان او میتوان فهمید که از دانش بیکرانی حکایت میکند که بزبان ریشخند و تمسخر "جاهلان" محله ایراد میشود. سروش پاکنهاد، یکی از مدحان سردار سلیمانی مینویسد: این "فرمانده بی محابا فحاشی میکند،" البته به معنای مثبت آن. بعنوان مثال از سردار نقل میکند که در باره اصلاح طلبان گفته است: "از سروش تا گوگوش همه در مقابل حزب الله ایستادند و شدند صف واحد در مقابل حزب الله." پاکنهاد از سردار فرازهای نغز دیگری رانقل میکند که در اینجا  به دو فراز آن بسنده میکنیم. در نقد قوه قضائیه در دوران خاتمی، سردار سلیمانی گفته است:

 در این مدت مافیاهای اقتصادی کلفت شدند، آقازاده شدند، دستگاه قضائی ما هم می‌خواست با دستمال کثیف شیشه تمیز کند، که حضرت آقا هم گفتند نمی‌شود و اگر به من گفته بودند بیایم جای آقای شاهرودی بنشینم، خودم را از طبقه چندم برج میلاد پایین می‌انداختم.

در فراز دیگری وی اعلام میکند که:

اگر کسی آمد و در سیاست خارجی ما گفت که قبل از آنی که باید به فلسطین و لبنان برسیم باید به کشور خود برسیم باید در دهان او زد.

 خبرگزاری ایسنا، گزارش میدهد که سردار سلیمانی طبق "نظرسنجی چند رسانه تا حدودی مستقل به عنوان چهره سال و شخصیتی محبوب شناخته شده است." ایسنا توضیح میدهد که دلیل آنرا باید در خصائل برجسته و استثنایی وی از قبیل وطن دوستی، از خود گذشتگی، یگانگی گفتار و کردار دست و دل پاک بودن و عاری از آلودگی به بلیه قدرت و ثروت، جستجو نمود(نقل به مضمون)، خصوصیاتی که اعتبار شان را نمیتوان در ترازوی واکاوی و نقد و سنجش قرار داد، زیرا بدرستی معلوم نیست که سردار، بچه فتوحات و پیروزیهایی در میدان جنگ دست یافته است و یا بر چه اساسی باین نتیجه رسیده است که سردار سلیمانی، از "بلیه قدرت و ثروت " بر کنار مانده است. چه نیازی ست به جمع آوری سند و مدرک، همین بس که به چهره پر جذبه سردار سلیمانی بنگری، بیدرنگ قانع شوی که آنچه در باره سردار میگویند چیزی جز حقیقت نیست. مگر چند و چونی هم هست؟ بهمین دلیل، در حکومت مقدس اسلامی، حقایق را باید در وارونگی شان فهمید.

در هشت سال جنگ تجاوزکارانه ای که بدان نام"دفاع مقدس " داده اند و امام خمینی، "تحفه " الهی میخواند، بدرستی روشن نیست که سردار سلیمانی بعنوان فرمانده لشگر 41 ثارالله ، جنگی که به شکستی مفتضحانه انجامید چه نقشی بازی کرده است بویژه در شکست عملیات کربلای 4  با تلفاتی بس بسیار عظیم، خبری که اخیرا به به بیرون درز کرده و آفتابی شده است، مقدمه شکستی بزرگ که  امام خمینی را برغم انتظار تزلزل ناپذیرش در دریافت امدادهای الهی، از آن نوع  که الله به یاری رسول خود در راهزنی بدر گسیل داشته بود، مجبور به نوشیدن شربت ذلت نمود. تا کنون نیز از رشادت و جسارت بی مانند سردار در تار و مار نمودن دشمن، اطلاعی در دست نیست و نباید هم باشد. چرا که در دامان شکست، قهرمان زاده نشود، مگر آنکه وارونه اش نماییم. مگر آنکه شکست را پیروزی بخوانیم، همچنانکه هاشمی رفسنجانی شکست در جنگ هشت ساله با عراق، کشور هم کیش را در هنگام امضای قعطنامه صلح با صدام حسین، صلحی که میتوانست در دوسال اول جنگ امضا شود با دریافت ملیاردها دلار غرامت جنگی،، پیروزی "شگفت انگیز" خواند. سردار سلیمانی پرورده حداقل 6 سال جنگی بوده است که از بیخ پوچ و بیهوده بوده است. حال اگر ادامه جنگ برای فتح قدس از راه کربلا، جنگ با کفر و باطل، جنگ ابلهان نیست، جنگ چه کسانی میتواند باشد؟

تحلیلگران بطور کلی در اینکه حضرت ولایت، مدیریت نفوذ و اعتبار حکومت اسلامی در منطقه خاورمیانه را بدست سردار سلیمانی سپرده است، توافق دارند، چنانکه عراق و سوریه و لبنان و بخش حماس نشین فلسطین، باریکه غزه و اخیرا یمن نیز به ملک خصوصی سپاه قدس بفرماندهی سردار سلیمانی در آمده اند. زمانیکه، سردار سلیمانی آفتابی شد، سر از نقاطی در آورد که غرق در منجلاب جنگ و خونریزی، گرسنگی و آوارگی بوده اند و هستند. سردار سلیمانی در سوریه و یا در لبنان و یمن، حضور می یافت نه برای پایان خاموش ساختن آتش جنگ و نالودی سیه روزی و تیره بختی، نجات مردم آن دیار از استعمار داخلی، براندازی استبداد و تبعیض و نابرابریهای اجتماعی بلکه بآندلیل که نظام استبدادی را از فرو ریزی باز دارد، به نظام بشار اسد، بعنوان مثال، امداد برسا ند تا بر سر مردمش بمب بریزد، خانه و کاشانه شان را  تخریب و ویران نموده که اگر زیر آوار زنده بماندند به آوارگی کشانده شوند. تا کنون بیش از 200 هزار نفرکشته و بیش از 4 میلیون سوری، زن و مرد و پیرو وجوان، کودک و شیر خواره آواره، کشور های همجوار شده اند و در بدترین شرایط ممکن زندگی میکنند. بعضا، پناهجویان بزندگی در اردوگاه های پناهندگان، زندگی در نومیدی و خواری، تن نداده و در راهی پر مخاطره گام نهادند، راه اروپا بویژه راه  آلمان را در پیش گرفتند، راه صلح و سعادت و امنیت، راه گریز از استبداد و زندگی در سایه آزادی.

اما بر افروختن آتش جنگ و خونریزی را باید برخاسته از "جهاد " و "شهادت " دانست، تکالیقی اسلامی. شاید آنچه بر اقتدار و جذبه سردار سلیمانی افزوده است، اشتیاقی ست که نسبت به شهادت و جهاد بیان میکند. سایت الف گزارش میدهد که:

وی با اشاره به اینکه فرهنگ بسیج و شهادت به هم گره خورده اند در مقابل تهدید به ترورش توسط مقامات آمریکایی گفت: من این امر را تهدید نمی دانم بلکه این مسئله کمکی به شوق چندین ساله است که در راه خدا و دینش شهید شوم و امروز دعا می کنم که خدایا شهادت در راه دینت را نصیبم کن( سایت الف، 3 آذر 1390)..

آری سردار سلیمانی تشنه نوشیدن شربت شیرین شهادت است در راه دین اسلام، دینی که شهادت را نه مرگ میداند و نه نیستی بلکه زندگی ابدی و هستی. یعنی که دشمن بهتر است بداند که سردار اسلام  چندان ارزشی برای زندگی قائل نیست. لذا در ادامه ی سخنانش میافزاید که:

من سرباز امام خمینی(ره) هستم و زمانی که ایشان می گویند که جان من فدای ملت ایران اسلامی در این میان جان من که سرباز کوچکی هستم در راه اسلام چه ارزشی دارد؟

بدرستی روشن نیست که سخنان سردار طراحی شده است که آمریکایی ها، دشمنانی که هرگز ممکن است با آنها روی در رو نگردد، به انفعال بکشاند و در دلشان هراس اندازد و یا طراحی شده برای ارعاب مردمی که در تحت نظام ولایت به رعیت هایی تبدیل شده اند، محروم از حق و حقوق انسانی؟ آنچه سردار سلیمانی در ادامه بیان میدارد، نشان میدهد که تعبیر دومی به حقیقت نزدیک تر است. زیرا که او از ملت ایران میخواهد که در تبعیت و پیروی از وی بیاندیشند، به این زندگی ارجی ننهند. آماده باشند که در راه دین و ولایت در کام مرگ فرو روند تا به پیروزی برسند، درسی که باید از شهادت امام حسین آموخت. سردار تاکید میکند که:
.
امروز تک تک ما باید به فکر حمایت از اسلام و ولایت باشیم و در این راه جان ما ارزشی ندارد.

از آنجائیکه سنگر دین، محکمترین سنگرهاست، سردار بزرگ ولایت، سردار سلیمانی را کسی تاب و توان پرسش نیست که چرا؟ و به چه دلیل؟ برای بذر پر باری که اسلام و ولایت در     جامعه ی ما کاشته است؟ برای حاصلی که به ارمغان آورده است؟ برای نگاه داری استبداد مضاعف دین و قدرت، استوار بر  خشونت و انتقام ستانی، قصاص و سنگسار، جوخه ی اعدام و طناب دار و زندان و شکنجه و تجاوز و سرکوب؟ با این وجود سردار اسلام از افول و فروپاشی آمریکا و "بیداری اسلامی "خبر میدهد که از مرزهای کشورهای عربی هم گذشته و به وال استریت هم رسیده  است. وی با تمسخر خطاب به غرب میگوید:

شما که این قیامها را تحلیل می کنید نمی بینید که تمام این قیامها از مساجد شروع شده است و ملتها به ندای اسلام روی آورده اند و از ظلم شما روی گردانند.

اینجا نیز روشن نیست که آیا سخنان سردار، سوریه راهم در بر میگیرد؟ چرا که جنبش ضد دیکتاتوری سوریه از مسجد ها آغاز گردیده است و در مسجد ها بود که ادامه یافت. این رژیم بشار اسد بود که با امداد و همکاری متحدین خود در جمهوری اسلامی، مردم را بخاک و خون کشاند. با این وجود، فرمانده سپاه قدس، نمود بارز انسانی ست که در دامن آرمان و ارزشهای آئین اسلام پرورش یافته است و به دلیل "ذوب " در آن در راس ساختار دین و قدرت نیز قرار گرفته است. او بر این باور است که آنچه مردم را در کشورهای عربی بر علیه نظام استبدادی شورانده است اسلام است. یعنی که غرب با خیزش اسلام است که روی در روی است و آنهم اسلامی که از نظام ولایت در ایران الهام گرفته است، از اسلام "ناب" مهمدی. بعبارت دیگر، او به دین اسلام همچون ابزاری برای کسب و نگاهداری قدرت و ثروت نمی نگرد، بلکه اسلام و ولایت را هدف و غایت می پندارد. همچنانکه از عشق به شهادت چنان سخن گوید گویی که والاترین ارزشها ست، خود هدف است نه وسیله.

در واقع،سردار سلیمانی جهاد و شهادت را با سخنان خود باصل وریشه شان باز میگرداند به آنچه در واقعیت تاریخی بوده اند: خشونت و انتقام ستانی خونریزی و کشتار دگری تا آخرین قطره خون خویشتن که ارکان اساسی دین اسلام است، ارکان اسلام راستین، دینی که محمد به بشریت ارئه داده است، دین قدرت و ثروت، دین جنگ و سلحشوری. این شوق بی نظیر برای پیوستن  به مرگ و نیستی ست، نه زندگی و سازندگی. نیز به دلیل تبعیت از احکامی در نفی انکار شیرینی و لذت زندگی  و فرآیند بی حد و حدود آنست که سردار سلیمانی، مورد تحسین و ستایش فرشته های مقرب ولایت، امامان جمعه در خطبه خوانی های خود قرار میگیرد. حقیقت این است که شهادت، مرگ است و دشمن زندگی. شهادت، جنایت است و ریختن خون دیگری تا زمانی که جان در پیکر داری. سردار سلیمانی، شمشیر ولایت بود، سردار استبداد مضاعف دین و قدرت، فرماندهی ست فرمانبردار به همین دلیل در راس نگهبانان رژیم ولایت قرار گرفته است. در تعجبم که آیا مردم میدانند که چه کسانی بر آنها حکومت میکنند؟ و آیا میدانند که چرا در ورطه ی پرتگاه قرار گرفته اند؟

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
firoznodjomi,blogspot.com

۱۳۹۸ دی ۶, جمعه

آخوندهای حاکم،
جانورانی
 برخاسته از حوزه های علمیه!

اگر حکومت آخوندی که هماکنون باید آنرا حکومت "تازیان" "بومی" و حکومتی مهاجم و اشغالگر، دشمن آشتی ناپذیر حقیقت و آزادی خواند، قهر و خشونت را در آبان ماه 98 باوج خود میرساند و مردم را به بهانه اعتراض به افزایش قیمت بنزین برگبار مسلسل میبندد و دست به "کشته سازی" میزند تا نظام ولایت را حفظ نماید، بآن دلیل بوده است که کمتر کسی در چهل سال پیش از این میتوانست بفهمد که چه "جانورانی" بر ما حکومت میکنند. چرا که هرگز نخواسته ایم باور کنیم که دین ما، دین اسلام، در دامن خود نه انسان که "جانور" پرورش دهد، جانورانی بس موذی و مزور، فریبکار و در عین حال بالقوه درنده خو و با چنگالهای تیز و نیش های زهرآگین و گزنده. اگر این ویژگیها وصف امام امامان، امام خمینی، علما و فقها و حجت اسلامهایی همچون هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای و حسن روحانی و قاضی های معروف به قاضیان مرگ، طلبه هایی که نخوانده ملا شده بودند، ابراهیم رئیسی، مصطفی پور محمدی و علی رازینی و تمامی بازجویان روحانی، آنها که لباس پیامبری به تن دارند و هم اکنون بر مسند ریاست ووزات نشسته اند، نیست،  کدام قشری را در جامعه میتوان  یافت که در دامن خود چنین جانواران درنده خو، اما، خوش خط و خال را در دامن خود پرورش دهد، جانورانی که بجای آنکه بغرند و دندانهای تیز نشان داده و مو بر پشت سیخ نمایند، روضه فریب و ریا سر دهند و مردم ساده دل را مجذوب و شیفته خود نمایند؟ مگر او، امام خمینی، علما و فقها و نهاد فقاهت  پیرو او نبودند که بنیاد ولایت را در خون و خشونت بنا ننهاد و هر آنکس که از "تسلیم" و "اطاعت" سرباز میزد بخاک و خون غلتیدن میگرفت؟ مگر آنان که بر سر "موضع" خود ایستادند، بفرمان خمینی و بدست قاضیان مرگ در زندانها کشورد در 67 بدارشریعت آویخته نشدند. امروز نیز شاهد هستیم که این جانوران قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی را باوج خود رسانده اند، به سطحی بی سابقه، بگونه ای که هم اکنون معلوم شده است که بر طبق گزارش رویتر در اعتراضات آبان ماه بیش از 1500 نفر در مدتی کمتر از 5 روز با گلوله های جنگی بقتل رسیده اند. البته که تا کنون رژیم دین از ارائه هرگونه آماری از جانباختگان و دستگیریها و مجروحان خود داری کرده است. چه بخوبی میداند که جنایاتی که بدان دست خود را آلوده کرده اند، زدوده شدنی نیست.
آخوند های حاکم بر ما که بر خود نام "روحانیت" نهاده اند و خود را بجانشینی پیامبر و امامان منصوب کرده اند، نخستین بودند که پرچم اسلام ناب محمدی را بر افراشتند، اسلامی که "تسلیم" و "اطاعت" و فرمانبری را از یک باور ذهنی به یک واقعیت عینی مبدل ساختند. دین دیگر عبادت و نمازگزاری نبود بلکه به یک کنش سیاسی، در تایید و تصدیق مطلق حکومت آخوندی و التزام بولایت فقیه تبدیل گردید. آخوندهای ناب محمدی، بمحض صعود بر منبر قدرت، اعلام کردند که دوران "امامت" که با غیبت امام دوازدهم در بیش از 1200 سال پش از این عملا به پایان رسیده بود در "ولایت" ادامه خواهد یافت، از همانگونه ولایتی که الله به  محمد، پیامبر اسلام اهدا کرده بوده است. پس ولایت فقیه را با ولایت پیامبر در بوق و کرنا دمیدند و دورانی جدیدی را آغاز کردند که در اشتیاق به بازگشت بدوران "رسالت،" دورانی که  پیامبر اسلام فراخون خود را بسوی "تسلیم" و "اطاعت" از خدایی بی همتا، خدایی که بجز او هیچ خدایی دیگری نیست فرا خوند و"شریعت" اسلامی را با شمشیر وحدت بخشید، دورانی که ده سال بطول انجامید و در آن محمد بیش از 60 بار بجنگ و لشگر کشی پرداخت. با شمشیر، اسلام را در سینه ها نشاند و "غنائم" جنگی ای بسیاری بدست آورد که او و سپاهیانش را به مال و مکنت بسیار رساند.
 امام خمینی و جانشین وی آخوند خامنه ای، دوران فرمانروایی پیامبر اسلام و چهار خلیفه ای که بخلفای راشدین معروف گشته اند الگوی حکومت خود قرار دادند، حکومتی که در ذاتش قهر و خشونت نهفته است، و هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، هم در گفتار و هم در کنشگری و رفتار. حکومت ولایت هم وقتی به ناگهان قیمت بنزین را افزایش داد، چیزی جز تسلیم و اطاعت، فرمانبری و شنوائی از مردم انتظار دیگری نداشت، گویی که معترضین نه انسان که حیوانی بیش نیستند، که باید سر بزیر افکنده و بزمین بنگرند و بزندگی گله وار خود ادامه دهند تا ساختار مدینه فاصله ولایت تحکیم و تداوم یابد.
اگر حکومت دین جز تسلیم و اطاعت، جز فرمانبری و تصدیق و تکریم چیز دیگری می جست چه نیازی به گسیل یکانهای ویژه به خیابانها، سرکوب و قتل و خونریزی داشت؟ مگر نظام ولایت با سربازان امریکایی روی در روی قرار گرفته بود که با ابزار جنگی، مسلسل و خمپاره و تیر بار و تانگ، بمیدان آمده بود.  فرمانده کل سپاه پاسداران، سردار سلامی، روی  در رویی با معرضین را همچون  یک جنگ بزرگ جهانی توصیف میکند که در آن دشمن را تار و مار ساخته است، و سخت و با افتخار بر طبل پیروزی میکوبد،  چنانکه این نه هموطنان و هم کیشان بوده اند که بخاک و خون کشانده که دشمنانی بوده اند با هویتی نا معلوم که از بیرون بدرون نفوذ کرده بوده اند.  
اما، حتی همانگونه که فرمانروای کل قوا، ولی فقیه  اعلام کرد معترضین از "اشرار" بوده باشند، شرارت از هر نوعی هم که باشد جزایش مرگ با گلوله های آتشین پاسدار دین نیست. نظام کسانی را دشمن می خواند و بخاک و خون می کشاند که فریاد شان از چهل سال بیداد بلند بود، فریادی که در هرجا و هر زمان و بهر دلیل که از حلقوم مردم بگوش رسیده است بی درنگ نظام ولایت را سراسیمه ساخته و چنان بوحشت انداخته که با تمام بیرحمی و سفاکی دست بکشتار و سرکوب و انتقام ستانی از معرضین زده است.
 جانوران برخاسته  از حوزه های علمیه، در آبان ماه 98 ، اما،  زخمی عمیق برداشته اند، عمیقتر از جراحتهایی که تا کننون بر آنها وارد آمده است، چه در تیر ماه 75 که دانشجویان بپا خواستند و نقاب را از چهره جانوران حوزه ای برگرفتند و چه در خرداد 88 که میلیونها مردم همچون اقیانوسی بهم پیوستند و رای خود را مطالبه کردند، چه دردی ماه  96 که مردم در بیش از یکصد شهر مهر باطل را بر حکومت اسلام کوبیده و تابوی امریکا ستیزی را شکسته فریاد برآوردند که "دزد" خانگی ست نه امریکایی. در طی این دوران نیز نظام هرچه بیشتر زخم خود را لیس زده است کمتر شفا یافته است. در نتیجه عفونت سراسر پیکرش را فرا گرفته  و دچار تب و لرزی کشنده کرده است. نظام مرگ را در پیش چشمهای از حدقه در آمده خود می بیند.  چرا که پس از چهل سال خشونت و بیرحمی، قهر و انتقام ستانی، مردمی که سوار بردوش احساسات و عواطف شان، آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه، برمسند قدرت صعود کرده اند، بینا و بیدار و آگاه گشته اند که چه جانورانی بر آنان حکومت میکنند، جانوازانی که در خونخواری و درندگی، در سفاکی و"فتاکی"  کمتر مثلشان را میتوان در تاریخ یافت. همین بس بنگریم به تاریخ صد سال اخیر تا ببینیم که آیا هرگز جنایتی چنین شنیع و گسترده، حتی در دوران حکومت پهلویها که به دیکتاتوری و خودکامگی، خود سری و قاتونگریزی شهرت یافته بودند، بحق یا نا حق البته که جای بحث ش اینجا نیست، بوقوع نپیوسته است. اما، از آنجا که نظام  زخم خورده و وحشت بر او مستولی گشته است، میتوان انتظار داشت که همه توش و توان خشونتبار خود را بکار بگیرد تا هر خیزشی را سریع و صریح سرکوب و نابود سازد.
واقعیت آن است که نظام های استبدادی، از تجربه نمی آموزند و تا آخرین لحظه از فرود آمدن از اریکه قدرت خود داری میکنند. اما، تردید مدار که نظام با خشونت و بیرحمی بی سابقه ای که در انتقام ستانی از مردمی که از اطاعت و فرمانبری،سرپیچی نموده و از این همه بیداد، فریاد برآورده اند، بمنصه ظهور رسانید، به فروپاشی حکومت آخوندی شتاب بیشتری بخشیده است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۸ آذر ۲۹, جمعه

جنک صفین
و بر نیزه کردن قرآن!


همه شواهد حکایت از آن دارند که نظام مقدس اسلامی، اهمیت و وزن  چندانی برای  تظاهرات و اعتراضات اخیر قائل نیست و بر حسب معمول آنرا "فتنه" ای خوانده است بر ساخته دست دشمنان رژیم که بدان بسادگی و در اسراع وقت پایان بخشید و بقول سخنگوی سپاه "بساط  اعتشاش 48 ساعته جمع شد." این در حالی ست که تا کنون از بدوش گرفتن هرگونه مسئولیتی در خشونت و کشتار بی دلیل تظاهر کنندگان سر باز زده و ارئه تعداد کشته شدگان، مجروحان و دستگیر شدگان یا خود داری نموده و یا داستانهای مبهم و گمراه کننده عرضه میکنند که مسئولیت را نظام کتمان نمایند.. مثلا، دبیر شورای حقوق بشر قوه قضائیه، اوضاع را اینگونه بیان میکند:
  :
85 درصد کشته‌های حوادث آبان ماه مربوط به به نیرو‌های امنیتی یا افرادی بود که در حال دفاع از منازل خود بودند / ۱۵ درصد کشته‌ها مربوط به نیرو‌های «تروریستی» است / تعداد معترضان کمتر از ۱۲۰ هزار نفر بود / اکنون چند صد نفر در زندان هستند نه هزاران نفر؛ تا ۲۰ روز آینده تکلیف آنها مشخص می‌شود / نیرو‌های امنیتی پیش‌بینی این اتفاقات را نداشتند، اما قدرت خود را نشان دادند.

چه جای نگرانی ست همه چیز خوب و آرام است. چه کسی میتواند روایت و ارقام چنین مقامی را بچالش کشد، بویژه این ادعا را که " نیروهای امنیتی پیش بینی این اتقاقات را نداشتند." نا گفته روشن است که وای اگر نیروهای امنیتی از پیش آگاه بودند. شاید دیگر مجبور نبودند که "قدرت خود را نشان دهند،" آنگاه حتما جوی خون براه میانداختند.

نمونه ای دیگری از داستانسرایی های مقامات فوقانی نظام از آنچه در اواخر آبان بوعوع پیوست، خالی از طنز نیست. غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه، اینگونه اطلاع رسانی میکند:

  اکثریت بازداشت شدگان حوادث اخیر تا امروز آزاد شدند. عدد قبلی که در نشست قبلی گفتم به ۵۰ درصد کاهش یافته است. بنا داریم که بازداشتی‌ها به اراذل و اوباش و اشرار و مفسدین اقتصادی و قاچاقچیان مواد مخدر محدود شود.

 

همچنانکه ملاحظه میشود، سخنگوی قوه قضائیه خیال میکند با این اطلاع رسانی، شفافیت را باوج خود رسانده و نکته ای ابهام امیز بجای نگذارده است. بهمین دلیل است که از "اکثریت" و از "درصد" سخن میگوید. گویی که اینها مفاهیمی هستند بازتابنده شفافیت و تهی از هرگونه ابهامی. درحالی که هر عدد بزرگتری نسبت بعدد کوچکتری میتواند اکثریت باشد، از اکثریت کدام عدد سخن میگوید در پرده ابهام میماند. "درصد" هم میتواند تعدادی از یک جمع باشد و وقتی شفافیت زا است که  معلوم باشد چه تعداد از تعداد چه جمعی. ابهام گویی را باید کلاهی شرعی بر کنش دروغگویی و فریبکاری، یکی از خصائل برجسته آخوند، خواند. چه آخوند بالغ باشی چه جوجه آخوند. تا کنون چه کسانی را از بند آزاد کرده اند، آنهم چندان مهم نیست که کسی باطلاع کسی رساند، مهم آن است که مردم بدانند که رژیم تنها آدمهای نابکار و فرومایه را باسارت میکشد، نه اینکه بخدمت گیرد. نه بیگناهان معترض را باسارت میگیرند و نه مغزشان را متلاشی میکنند.

شاید برای دریافت اطلاعات بیشتر، بهتر است پای منبر یک سردار نظامی هم بنشینم، شاید که به شفافیت و اطلاعاتی دقیقتری دست یابیم.  سردار سلیمانی واکنش مردم بافزایش قیمت بنزین را ادامه "فتنه" سال 96 میخواند و اظهار میدارد که:

دشمنان در فتنه سال 96 شکست خوردند اما امیدوار بودند که با تحریم های ظالمانه ما را به زانو دربیاورند اما این بار هم با شکست مجدد مواجه شدند.

جناب سردار گویا فراموش کرده است که قیمت بنزین را سران نظام افزایش دادند و نه "دشمنان" نظام که امیدوار بودند تحریمات بتواند مردم را به شورش و قیام علیه نظام تشویق نماید. همچنانکه جرقه "فتنه" سال 96 هم بدست امام جمعه مقدس استان رضوی، آخوند علم الهدی زده شد. وی در ادامه میافزاید که:

این بار دشمنان با شبکه سازی های گسترده و با بهره گیری از روش ها و تاکتیک های جدید در فتنه اخیر اقتدار امنیتی نظام را نشانه گرفتند اما بحمدالله مشاهده کردیم که مردم بصیر و صبور ایران در همان ساعات اولیه آشوب ها با جدا کردن صف خود از اغتشاشگران توطئه ها را خنثی کردند.

البته که جناب سردار نیازی ندارد که بگوید کدام "شبکه سازیها" و یا چه "روش ها و تاکتیک ها " را بکارگرفته بودند که "اقتدار امنیتی نظام را نشانه" رفتند. با این وجود، بنا بر اداعای سردار، نه شلیک گلوله های آتشین بسوی سرو سینه معترضین که مردم بودند که سریعا با جدا کردن "صف خود از اعتشاشگران توطئه ها را خنثی کردند." چگونه و تحت چه شرایط مردم توانستند صف خود را از اعتشاشگران جدا سازند،" چندان نیاز مند توضیج نیست. همین بس که مردم بدانند که نیروهای انتظامی دستشان بخون معترضین بی گناه به افزایش قیمت بنزین آلوده نبوده است.

اما، نظام  یک دشمن را در سرکوب خونین آبان ماه شناسایی کرده است، دشمنی که از دیر باز سعی در نابودی آن کرده است: اینترنت، چه نظام بخوبی دریافته است که اینترنت میتواند چه نقش تعیین کننده ای در فرهنگ سازی، در اطلاع ر سانی و سازماندهی بازی کند، این است که همیشه بمبارزه با آن برخاسته و سعی کرده است که اینترنت ملی را به تقلید از کره شمالی جانشین آن سازد ولی تا کنون موفقیتی بدست نیاورده است.

حجت‌الاسلام شکرالله بهرامی، برخاسته از حوزه های علیمه، رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح، فضای مجازی را فضایی بشمار میآورد که "قلب قرآن را نشانه گرفته اند،" چگونه؟ چیزی نمیگوید. اما، در ادامه میافزاید:

مسئولان تلاش بسیاری کردند تا ارتباط اینترنت قطع نشود، اما در نهایت دیدند که اینطور نمی‌شود و مجبور شدند اینترنت را قطع کنند. حال دشمنان ما عزا گرفته‌اند که چرا مدتی است اینترنت قطع شده و نتوانستند کاری انجام دهند.

اما، حجت الاسلام نگفتند که دیری نکشید که نظام دریافت، فعلا قطع اینترنت شمشیری که از هر دو سو میبرد، چندان ساده نیست. ممکن است خطر جنبش براندازی را برای اندک زمانی به تاخیر بیاندازد و لی نظام آخوندی را با صدها مشکل در زمینه ارتباطات سیاسی و روابط تجاری با جهان، روی در روی نموده،  خسارتهای سنگین ببار آورده و نظام ورشکسته ولایت را ورشکسته تر مینماید. این است که سردار غلامرضا سلیمانی، رئیس سازمان بسیج، اعلام میکند که او خواستار اینترنت "پاک" است. چرا که اینترنتی که دانایی و بینایی ببار آورد و از آنچه در جهان میگذرد خبر دهد و آگاه سازد، البته که "نجس" و "مکروه" است و آنرا باید "حرام" و نابود ساخت، همچنانکه وی اظهار میدارد:

فضای مجازی امروز در دنیا نقش آفرینی می‌کند و ما هم بهره برداری صحیح از فضای مجازی می‌کنیم و معتقدیم اینترنت در کشور ما باید اینترنت پاک باشد و این اعتقاد را با صراحت بیان می‌کنیم.

ترسم که اینترنت پاک هم نتواند نظام را از سرنوشت محتومی که در انتظارش است نجات بخشد. چه مردم میآموزند که نه با ساختار قدرت بلکه با ساختار دین هم روی در روی اند. که آنها در دو جبهه باید بمبارزه ادامه دهند: جبهه دین و جبهه قدرت. حتی بجرات میتوان گفت که مبارزه برعلیه دین؛ "اسلام ناب محمدی،" بر مبارزه بر قدرت ارجحیت مییابد، واقعیتی که بندرت مورد توجه مبارزین و سیاست ورزان و کار شناسان نظام، قرار میگیرد. چرا که هرگز خود را نه در ستیز و خصومت با دین حاکم دیده اند و نه با دین محکوم. در نتیجه راه های مبارزه با آنرا نیاموخته ایم. بعنوان مثال، هرگز نتواسته ایم برگی از تاریخی که آخوندها خود را متولی آن میدانند، از تاریخ اسلام برگیریم و بر آن اساس استراتژی و تاکتیک جنبش براندازی را تعریف و تعیین نمائیم.

بعنوان مثال وقتی جنبش اعتراضی مردم با نیرویی پر ز قهر و خشونت، درنده خوی و جسور و بی باک تا بیخ دندان مسلح، نیرویی سرکوبگر و خون آشام روی در روی قرار میگیرند، باید تدبیری را بکار گیرند که در تاریخ اسلام تجربه شده و به نتیجه مثبت هم رسیده است.

تاریخ نویسان نقل میکنند که سرپیچی معاویه از فرمان خلیفه چهارم، علی بن ابیطالب و برخاستن وی بخون خواهی عثمان، به جنگ و لشگر کشی بین آندو کشید که در منطقه "صفین" باوج خود رسید. لشگر معاویه در معرض فروپاشی قرار گرفته بود. در این اثنا معاویه با مشورت با مشاورین خود، ازجمله باعمروبن عاص به لشگر خود فرمان داد که قرآن ها را بر نیره نموده و شعار بدهند که حاکم بین ما کتاب خداست. بسیاری از جنگجویان علی اسلحه را بر زمین گذارده و از جنگ دست کشیدند. جنگ متارکه گردید و حکمیت بسود معاویه و پایان خلافت امام علی انجامید.

شاید هم راه نجات ملت از این کیش اهریمنی، همان تاکتیکی ست که معاویه برای منفعل ساختن دشمن قویتر بکار گرفت. اگرچه این نگارنده نمیتواند با اطمینان بگوید که قران بر سر نیزه بتواند نیروی سرکوبگر و خون آشام ولایت را وادار کند که اسلحه بر زمین گذارده و از کشتار مردم بی گناه دست بکشد. با این وجود، رهایی نزدیک است و آن روز خواهد رسید که قرآن بر نیزه ها برود، که این رویدادی ست اجتناب ناپذیر. اما، آزمایش آن در نبردی دیگر، نبردی که در راه است، بسی بسیار آموزنده خواهد بود، اگر از شهامت و شجاعت بهره بر گرفته باشیم.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi