۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه

ولایت برگزیده الله
و انتخابات پر شور مردم

دیر زمانی ست که "انتخابات " محور گفتمان آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم از جمله ولی فقیه بوده است. چرا که بر کسی پوشیده نیست که نظام ولایت پیوسته بر با شکوه بر گزار کردن انتخابات اصرار ورزیده و سران نظام همیشه شدیدا علاقمند بوده اند که مردم با اکثریت خیره کننده ای در انتخابات شرکت نمایند. اما اگر بیاندیشی که نظام ولایت هزینه ای بس بسیار سنگین را تحمل میکند که تعداد هرچه بیشتری از مردم را به صندوق های رای گیری بکشاند به آن دلیل که مشروعیت و اعتبار خود را تجدید و تمدید و تشدید نماید، بدون تردید دچار "شبهه" شده ای.

  جهان نیوز، یکی از ارگانهای بیت رهبری، گزارش میدهد (15 آبان 90) که اصرار نظام در برپا ساختن انتخابات پر شور این شبهه را " در محافل اپوزیسیون و رسانه های بیگانه " بوجود آورده است چنانکه گویی نظام ولایت مشروعیت خود را از رای مردم کسب میکند. جهان نیوز به منظور شبهه زدایی، مبادرت به نقل سخنانی میکند که  "رهبر انقلاب" " در آذر ماه سال ۸۲ در دیدار اساتید و دانشجویان قزوین،" ایراد و سعی نموده است که توضیح دهد که چیست علت  اصرار نظام به شرکت پر شور مردم در انتخابات، اگر کسب مشروعیت نیست؟

در این سخنرانی ولی فقیه صریح و روشن اعلام میکند که مشروعیت نظام به رای مردم وابستگی ندارد و مستقل از رای آنان است. وی اظهار میدارد که:

"بعضى خيال مى‌كنند اگر ما انتخابات پُرشورى داشته باشيم، نظام جمهورى اسلامى مشروعيت پيدا مى‌كند و اگر انتخابات پُرشور نبود، نظام مشروعيت پيدا نمى‌كند. اين حرف، حرف درستى نيست (جهان نیوز، 15 آبان 90).".

بچه دلیل این حرف، حرف درستی نیست؟ ولی فقیه در توجیه عدم ارتباط بین رای اکثریت ملت و مشروعیت نظام، به نقد دمکراسی های  غربی میپردازد که رهبران بعضی از آنها با کمتر از نصف آرا، 30 یا 40 درصد  به قدرت رسیده اند و هیچ "احساس عدم مشروعیت " هم نمیکنند. وی خاطر نشان میسازد که :

"اين‌كه من بر حضور مردم اصرار مى‌كنم به‌خاطر اين است كه اين يك وظيفه شرعى و وجدانى و عقلانى است.
چون مجلس وقتى قانون تصويب كرد، همه بايد تسليم آن قانون باشيم، پس شما بايد در ايجاد آن مجلسى كه مى‌خواهد اين قانون را تصويب كند، نقش ايفا كنيد. اگر خودتان را كنار بكشيد، اين كنار كشيدن هيچ مشكلى را حل نمى‌كند؛ بايد وارد ميدان شويد. اگر تلاشتان را كرديد و آنچه را كه خواستيد نشد، شما تلاشتان را كرده‌ايد؛ وظيفه‌تان را انجام داده‌ايد."

. بعبارت دیگر، ولایت فقیه بر آن است که او شخصا نیازی به رای مردم ندارد. قصد و نیت او هدایت مردم  و دادن رهنمود است. که از ماهیت وظیفه خود و نتایج انجام آن و یا انجام ندادن آن آگاهی یابند. ولی فقیه میخواهد مردم را از بی تفاوتی بیرون بکشد. چون جهل به قانون، مصونیت از آن ببار نمی آورد. ولی فقیه، حاکمی است خیر خواه. این خیر خواهی ولی فقیه است که مردم را بسوی صندوقهای رای می کشاند. بهره بر گیری سیاسی به نفع ساختار ولایت، و یا کسب مشروعیت را نمیتوان به ولایت فقیه نسبت داد. چرا که او از بالا و راس، بزیر مینگرد. او به آسمانها نزدیکتر است تا زمین. ولی فقیه وقتی سخن میگوید قصد جمع آوری رای مردم برای نظام را ندارد. در پاسخگویی به فرمان و فراخوان ولایت است که مردم در انتخابات شرکت میکنند. بنابراین، قضاوت دشمنان در باره ی انتخابات اسلامی، قضاوتی ست سراسر اشتباه است. چرا که معیار، مشروعیت در کشورهای دمکراسی، رای مردم است. مردم تعیین میکنند که کیست مسئول و سرپرست جمهوری. حال آنکه، طبق آنچه ولی فقیه تلویحا استدلال میکند، در جمهوری اسلامی، آنجا که ولایت خود الهام بخش است و مردم را به وظیفه ی رای دادن تشویق میکند، رای مردم نمیتواند معیار مشروعیت نظام محسوب گردد. تنها دشمنان و مغرضان هستند، که براساس شرکت مردم، نظام ولایت را مورد قضاوت قرار میدهند.

"مردم به دعوت رهبرى، نظام و مسؤولان آمدند و مسؤولى را براى جمهورى اسلامى انتخاب كردند. وقتى كه شلوغ بود و جمعيت پاى صندوقها با درصد بالا شركت كردند، آن‌طور گفتند؛ در انتخابات شوراها هم كه در شهرهاى بزرگ، مخصوصاً تهران، شركت مردم خيلى پايين بود، باز گفتند مردم شركت نكردند؛ يعنى به جمهورى اسلامى گفتند نه! بنابراين و به‌نظر آنها اگر مردم در انتخابات شركت كنند، گفته‌اند نه؛ اگر شركت هم نكنند، گفته‌اند نه! تبليغات دشمن اين‌گونه است. هرچه هم مردم شركت كنند، تبليغات دشمن هست."

در زیر پوشش این سخنان، ولی فقیه این واقعیت را بیان میکند که مشروعیت ولایت از منبعی ست فرا زمینی و معنوی، باوری که ولایت فقیه از آن سخنی نگوید. که ولایت او ادامه ی رسالت پیامبر اسلام است. که او از تبار پیامبران است و امامان، کسانی که بدون اینکه هرگز احدی به آنان رای دهد، در قلب مردم جا گرفته اند، بویژه امامان که "معصوم " اند و "مظلوم." بزبان دیگر منشا مشروعیت ولایت، تقدس و "عصمت " پیامبران است در نتیجه نیازمند رای احدی نیست. روشن است که اگر نیازمند بود، دیگر نمیتوانست بر مسند ولایت جلوس یابد، مطلق بنگرد، مطلق بیاندیشد و همچون صخره ای، سخت و کژی ناپذیر ، فرمانروایی نماید. ولایت را که نمیتوان به رای مردم وا گذاشت. ولایت که رئیس جمهوری نیست. باین دلیل است که مشروعیت ولایت را از مردم دانستن، شبهه ای بیش نیست.

جهان نیوز نیز بعنوان یکی از ارگانهای مجیز گوی بیت رهبری، به این دلیل مبادرت به نقل دوباره سخنان ولایت فقیه میکند که یاد آوری کند که اگر "محافل اپوزسیون و رسانه های بیگانه " به تبار و منشا فرا زمینی ولایت فقیه آگاهی داشتند دیگر دچار شبهه نمیشدند و وسعت رای مردم را مبنای تجزیه و تحلیل های خود قرار نمیدادند. البته ضمن اینکه میتواند کوششی باشد در تقلیل انتظارات از انتخابات آینده است. باین معنا که حتی اگر تنها قشر قلیل خودمانی ها در انتخابات شرکت نمایند و اکثریت از رفتن به پای صندوق رای خود داری کنند، خدشه ای به مشروعیت نظام هرگز وارد نمی شود. چرا که نهاد ولایت، مستقل و قائم به ذات و بر سقف جامعه قرار گرفته  است. ولایت حرف آخر است و نهایی. یعنی که ولایت، زاده ی یکتایی و یگانگی دین است و قدرت ، قدرتی که بواسطه دین  نامحدود و رها از هر قید و بند و مسئولیتی ست، قدرتی که همه چیز را تعریف و تعیین میکند اما خود مصون از تعریف و تعیین است. در گفتار ممکن است که خود را تابع قانون اساسی جلوه دهد. اما در عمل در نادیده گرفتن و زیر پا گذاردن آن، ابایی هرگز بخود راه ندهد. چرا که هیچ مقام یا نهادی نیست که مطابق قانون بتواند ولایت فقیه را مورد بازجویی قرار دهد. نیست کسی در سراسر کشور که از پاسخگویی به ولایت فقیه سر باز زند. همگان از راس تا ذیل پاسخگوی ولایت اند. اما ولایت پاسخگوی هیچکس نیست. همگان نسبت باو مسئول اند اما او را هرگز مسئولیتی نیست.

در چنین شرایطی به نظر عاقلانه میرسد که باین نتیجه برسیم که انتخاباتی که در نظام ولایت صورت میگیرد، انتخاباتی است بسیار ویژه. آنرا نمیتوان با انتخابات در هیچ کشور دیگری حتی عراق در دوران صدام حسین که همیشه بیش از صد در صد رای مردم را جمع میکرد، مقایسه نمود. چرا که در هیچ کشوری، مقامی فرا زمینی، برگزیده ی، مقدسین و طاهرین، خود نشان و حجت الله، حضور ندارد که بر فراز جامعه قرار بگیرد و از آن بلندی ها فرمانروایی نماید. مهم نیست که انتخابات در تئوری و عمل چه باید باشد و یا چه میتواند باشد. باید انتخابات را از منظر ولایت فقیه مورد ارزیابی قرار داد. انتخابات بر اساس فهم ولایت، "یک وظیفه شرعی، عقلانی و وجدانی" است نه لزوما سیاسی و یا معیار اصلی مشروعیت حکومت و ساختار قدرت. انتخابات در نظام ولایت، تغییر و دگرگونی در برنامه ها و سیاست های داخلی و خارجی نیست، چه در سطح  انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری، ساختار قدرت مصون از هر گونه مسئولیتی ست، ولایت در برابر الله است که مسئول است. ولایت، رای الله را دارد نه رای مردم. به همین دلیل مردم به منتصبین رای میدهند یعنی آنها که التزام و تعهد شان به ولایت، از فیلتر شورای نگهبان، خود منتصبین ولایت، گذر کرده اند. یعنی به کسانی که برای خدمت به ولایت نه خدمت به مردم، برگزیده شده اند. چه خوب بود که مردم هنگامی که رای خود را به صندوق میاندازند به این واقعیت نیز آگاه باشند که آنها به پادو های ولایت رای میدهند، نه نمایندگانی آزاد و مستقل و مسئول.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org


من کافرم: «الله اصغر، رحمت بر آمریکا»

پس از گذشت 33 سال، هنوز یک شعار در برگزاری مراسم نمازگزاری های جماعت در روزهای جمعه و دیگر خطبه خوانی های رسمی بوسیله سران نظام، نقش محوری بازی میکند،  شعاری پیوند دهنده، ساده و کوبنده. این شعاراز دو بخش تشکیل یافته است "الله اکبر " و "مرگ بر آمریکا." اگرچه پس از سالیان دراز به امری عادی تبدیل گردیده است و بسیاری نسبت به آن بی تفاوت شده اند. بعضا، وقعی هم بدان نگذارند چنانکه گویی به آنها اصلا ارتباطی ندارد. واقعیت، اما آن است که بر دوش شعار "الله اکبر، مرگ بر آمریکا» ، نه «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی،» که نظام ولایت تاسیس گردیده، تحکیم و تداوم یافته است، و هم اکنون نیز از آن است که تغذیه میکند. این شعار در مواقع خاص و حساس خطبه خوانی های امام جمعه، در پاسخ به فرمان تکبیر از نقطه ای نا معلوم، تکرار میشود، همراه مشت های گرده کرده در حالیکه در هوا کوبیده میگردند. تکرار این شعار است که جماعت را بیدار نگاه میدارد و با هم یک صدا مینماید

. نظام ولایت بدون این شعار، بعید بنظر میرسد که میتوانست حکومت دین را به تکرار و مرتب و منظم به تایید و تصدیق مردم برساند. در مراسم نمازهای جماعت، بویژه در تهران، در صف اول قرار گرفته اند اشخاصی در مقام های فوقانی نظام ولایت، بزرگان، علما و فقها، وز را و روسا، فرماندهان نظامی و امنیتی. یعنی در ان مراسم آنچه که بیان میگردد بازتابی ست از خواست حکومت ولایت و جایگاه آن در جامعه جهانی. دستگاه ولایت و سران آن از تداوم و تکرار «الله اکبر، مرگ بر آمریکا.» بخود می بالند و از خویشتن بسیار خشنودند. البته یک راز و رمزی هست بین اکبر بودن الله و مرگ بر آمریکا. شرح این رابطه را باید در لابلای آیه های الهی در کتاب قرآن یافت.

مهم نیست که چه درصدی از کل جمعیت در جماعت های روزهای جمعه حضور می یابند، به رضای خود و یا برای مزد ناچیزی. آنچه دارای اهمیت است آنست که حاضرین به نماد ملت بدل میشوند، سخنگو و بیانگر احساسات و عواطف آن بخش بسیار بزرگ از جامعه میگردند که خاموش است و سکوت برگزیده است. به تجربه دریافته اند که دهان خود را یا باید بسته نگاه دارند و یا در تسلیم و اطاعت بگشایند. به جمع بپیوندند در درخواست مرگ برای آمریکا از خدایی که بزرگترین است. گویندگان «الله اکبر، مرگ بر آمریکا،» تنها گوینده هستند، بی رقیبند. تنها صدای آنها ست که بگوش میرسد. گویی که نشان همبستگی ملی است نه بازتاب اقتدار مطلق ولایت . از این اصل کسی را جرات و شهامت عدول نیست. چون در یک پرونده سیاسی در صدر جرایم متداول مثل توطئه بر علیه امینت و اخلاق ملی و براندازی حکومت اسلامی و اغفال اذهان عمومی و غیره و غیره قرار میگیرد. اینجا این یاد آوری لازم است که این تک صدایی برای لحظاتی در وقایع پس از انتخابات 88 ، خاموش گردید و در برابر آن "مرگ به روسیه " و "مرگ بر چین " هم بگوش رسید و یکی از تابوهای مقدس رژیم را در هم شکست.

شعار «الله اکبر، مرگ بر آمریکا» از همان آغاز پناهگاه مطمئن ولایت بوده است، پناهگاهی که با  شکست گروه ها و احزاب ملی و چپ انقلابی، مصادره گردید  و در انحصار ولایتمدار ان در آمد- از قشر روحانی تا اقشار پائینی جامعه. چرا که این شعار، شعاری ست رهایی بخش، رهایی از مسئولیت. که ولایت از تبار معصومین و مظلومین است، خطا نه از او نه از ملت ولایت که از آمریکا ست، یک قدرت شیطانی. در اصل، ولایت آمده است که آمریکا را از میان بر دارد، چون خطا کار است و" شیطان بزرگ،" شیطانی که بر جهان سلطه افکنده است. طبیعی ست که هر نرمش و انعطاف ی در این اصل عین خیانت است به ولایت. وای اگر سخن از دوستی و آشتی با آمریکا به زبان رانی. نه تنها ولایتمدار ان حتی دشمنان ولایت فقیه نیز، مثل چپ های انقلابی، ملی- مذهبی ها و مخترعین "اسلام رحمانی،" همه یکجا بر سرت ریزند. نظام ولایت و متحدین ضد امپریالیست و ضد سرمایه داری اش ، هنوز در دوران استعمار و جنگ سرد به سر میبرند. جهان بیرونی تغییر میکند، اما، بدیهی ست که قانونمندی های دینی و ایدئولوژی، تغییر نا پذیرند. نظام امپریالیستی همان است که بوده است، دست انداز و غارتگر. ماهیت سرمایه داری استثمار است و استعمار. در این چون و چرا نیست. حقیقت مطلق است. اما گویا با همین نظام چپاولگر آمریکا،  کشورهایی چون چین و ویتنام، دو کشور کمونیست و انقلابی خصم دیرینه امپریالیسم، نشست و برخاست میکنند و سخت در هم تنیده و بیکدیگر وابسته گردیده اند. مسلم است که ملایمت و مسالمت، گذشت و مدارا بیگانه است با آئین اسلامی، آئینی استوار بر اصل جهاد و شهادت، تسلیم و اطاعت در دفاع از یکتایی و یگانگی الله.

«الله اکبر، مرگ بر آمریکا،» شعاری نیست که نیازمند عقل محاسبه گر باشد، عواطف و احساسات است که بدان جان می بخشند. الله اکبر بالاترین و برترین شعار دینی است، بیانگر بیم و امید الله پرستان است. دلبستگی بدان به جان آرامش بخشد و آسایش. ناتوان را نیرو دهد و توانایی. "آمریکا " از طرف دیگر نیروی باز دارنده و سلطه گر است، نیرویی است شر بر انگیز. با توکل به الله است که آمریکا را دچار مرگ میسازی. امام خمینی آمریکا را "شیطان بزرگ " نامید. چرا که زرق و برق دارد و سیمایی فریبنده. گمراهی آورد و انحراف از "صراط مستقیم." در غرب، دیر زمانی ست که خدا را به خاک سپرده اند. حال آنکه الله، بزرگترین است و دشمن آشتی ناپذیر شیطان، نه امروز تا فردا بلکه از هم اکنون تا قیامت، پایان دوران ولایت.

شعار «الله اکبر، مرگ بر آمریکا،» دین را با سیاست میآمیزد. وحدت دین و قدرت، یکتایی و یگانگی شان را تایید مینماید. بواسطه دین در دل ساده اندیشان می نشیند و بواسطه قدرت بسیاری از سازمانها و احزاب انقلابی چپ از جمله حزب توده و اکثریت های چریک های فدائیان خلق و ملی گرایان و ملی - مذهبی ها را همه بخود جذب مینماید.  چرا که آنان نیز اخلاق فرا افکنی در ذات شان نهفته است که استبداد و عقب ماندگی تحمیل بیگانه است از بیرون. شاهان فاسد و بی کفایت را بر ما تحمیل کرده اند که ثروت ما را بچاپند. دین کاران حوزه ای، آیت الله ها و علما نیز خود را مالک مبارزات ضد استعماری میدانند. نفع آنها همیشه در دامن زدن به مبارزه با دشمن خارجی بوده است، البتعه که نه برای آزادی و رهایی بلکه بمنظور نگاهداری شریعت آئین الهی. رهبران جنبش ضد استعماری و مشروطه خواهی هرگز علاقه ی چندانی نسبت به آزادی، ندارند، چون آزادی ریشه گرفته است از فرهنگ استعمار و استثمار، از تمدن سرمایه داری.

تاثیر عمیق این شعار در فرآیند آن نهفته است، در فراموشی ای که میآورد، فراموشی درد و رنج، حقارت و خواری، تضاد و فقر و نا برابری، نبود آزادی و اسارت و بندگی. چنانکه گویی سبب و علت نگون بختی خود را یافته ایم، آمریکا، انگلیس، اسرائیل. قدرتهای خارجی ایرانیان را به این روز سیاه نشانده اند. اگر این دغل کاران تاریخ نبودند، علم و صنعت، اختراعات و کشفیات همه از آن ما بود. نمیتوانیم به حافظه تاریخ خود روی آوریم که بما بگوید که استبداد سیاه قرنها پیش از ظهور سرمایه داری در صحنه جهانی، بر این مرز بوم حاکم بوده است. حوزه های علمیه صدها سال، گردانندگان مکتب خانه ها بوده اند. حال آنکه اولین دبیرستان در ایران در اواخر قرن نوزدهم به دست امیر کبیر ساخته میشود. فراموش میکنیم شاهان سفاک و بیرحم و سرکوبگری که برای قرنها بر ما حکومت کرده اند. در غرب انقلاب صنعتی رخ میداد و شاهان مطلق پیشه یکی پس از دیگری سرنگون میگردیدند و بر ما خاندان قاجاریه حکومت میکرد. دست در دست روحانیت بجای جهش به پیش، عمیق تر در تاریکی فرو میرفتیم، نه بدست استعمار خارجی، بلکه بر عکس بدست استبداد بومی و فرهنگ دینی، فرهنگی که در حوزه های علمیه  تولید و باز تولید میگردید که مروج بیسوادی و کوری بود و خرافه پرستی و سنتگرایی و نهادین ساختن اخلاق فرمانروایی و فرمانبری. مبارزه روحانیون علیه استعمار خارجی هرگز ابزاری بیش نبوده است برای توجیه استبداد و استعمار داخلی.

مضحک و خنده دار آن است که پس از 33 سال شنیدن شعار مرگ بر آمریکا برخی از اسلام گرایان از نوع رحمانی آن اظهار نگرانی نموده و از مقدمه چینی های نقشه حمله ی آمریکا به ایران، اطلاع میدهند. این اسلام گرایان، برغم یدک کشیدن روشنفکری، سخت دچار تعصب ناشی از آموزشهای اسلامی اند، تعصبی که چشمان بینا ی شان را بر بند و زنجیر اسارتی که نظام ولایت بر گردن مردم ایران انداخته است، بسته است. فراموش کرده اند که آمریکا در پی تامین "منافع ملی،" اصل سیاست خارجی، در آغاز نسبت به حکومت اسلامی بسیار هم خوشبین بود. برنامه "فضای باز سیاسی " را شاه در ارتباط با سیاست خارجی جیمی کارتر، براه انداخت، برنامه ای که سر انجام به سرنگونی اش انجامید. توصیه آمریکا به شاه، ترک ایران بود. آمریکا بود که ارتش ایران را به تسلیم و اطاعت از آیت الله ها و حجت الاسلام ها فرا خواند. مردان مقدس، خدا پرستان زاهد و مومن، نه تنها مردم ایران را فریب دادند، ابر قدرت آمریکا را نیز فریفتند. آیت الله ها بودند که جیمی کارتر را از دوره ی دوم ریاست جمهوری محروم ساختند.

بعبارت دیگر، آمریکا پیوسته تلاش کرده است که با حکومت اسلامی روابط حسنه بر قرار کند. حال آنکه نظام ولایت ترجیح داده است که بگوید "مرگ بر آمریکا. " بر کسی پوشیده نیست که در پشت پرده زد و بند هایی که باید بشود، میشود. اما اگر به تاریخ روابط آمریکا با رژیم آیت الله ها، در سی سال گذشته رجوع کنیم، میتوانیم بگوییم اگر در سی سال گذشته آمریکا برغم فرصتها و بهانه های قابل توجیه به ایران حمله نکرده است، چه دلیلی خواهد داشت که در 30 سال آینده دست به این کار خطرناک بزند. مضاف بر این خواسته یا نا خواسته آمریکا بوده است که ایران را به یک قدرت منطقه ای مبدل ساخته است. دشمنان سر سخت و آشتی ناپذیر جمهوری اسلامی، حکومت طالبان را در شرق و صدام حسین را در غرب نابود ساخت. بزرگترین خسرانی که صدام حسین با حمله  خود به مردم ایران وارد آورد، تنها خونریزی و تخریب و ویرانی نبود، او سبب اصلی تحکیم و تداوم رژیم آیت الله ها و حجت الاسلام ها به رهبری ولی فقیه، گردید. سپاه پاسداران فرزند نا مشروع جنگ آیت الله ها علیه صدام حسین است. نفوذ روز افزون حکومت اسلامی (شیعی) در منطقه، پس از سرنگون سازی دشمنان ایران در شرق و غرب سبب رنجانیدن بسیاری از دوستان آمریکا در منطقه بویژه عربستان سعودی گردید.  آنها نیز به قصد و نیت آمریکا از براندازی دشمنان ایران در منطقه مشکوک و مظنون گردیدند. پیش بینی های پیامبر گونه مبنی بر حمله آمریکا به ایران، قیل و دادی ست کودکانه از برای جلب و توجه و بسر زبانها افتادن. حمله و دشمنی آمریکا نسبت به ایران افسانه ای ست ساخته ی دست، استبداد و استعمار داخلی. این دینمداران رحمانی،از قصد و نیت، آیت الله ها و حجت الاسلامها از ادامه ی شعار مرگ طلبی، سخنی به میان نیاورند، منکر اخلاق جنگ جویی و انتقامجویی در آئین اسلامی میشوند اما اعلام میکنند که عنقریب آمریکا قصد حمله به ایران را دارد که در آن صورت توصیه که برای دفع حمله  باید در کنار ولایت فقیه قرار بگیریم.

روشن است که شعار «الله اکبر، مرگ بر آمریکا،» ابزاری بیش برای خاموش سازی و خفه کردن دگر اندیشان و دگر با شان نبوده است. چماقی بوده است در دست چماقدار ان که یا با ما هستی و یا با دشمن، آمریکای غارتگر تذکری بس مرعوب کننده. ولایتمدار چماق بدست گرفته که  ملت را طبق فرمان ولایت براه مستقیم، راه برانداختن شیطان بزرگ، آمریکا، هدایت مینماید. از آمریکا در سطح جهانی مرتکب گناهانی بزرگ شده است و هنوز هم میشود. در این جدلی نیست. در حال حاضر در کشور من، شلاق و تازیانه، چماق و قداره نه در دست آمریکا که در دست ولایت است. این شلاق ولایت است که در پشت دگر اندیشان و مخالفان فرود میآید. این آمریکا نیست که دار مجازات را در میدانها ی شعر در حضور همگان بر پا میدارد بلکه هم کیشان ما که در دامن اسلام پرورش یافته اند. حال زمان در هم شکستن این شعار شوم و شرم بر انگیز، کوبنده و خفقان آور فرا رسیده است. آنرا باید باصل خود باز گردا نیم و کفر بگوییم که "الله اصغر، رحمت بر آمریکا.» در شرایط موجود تنها کفر گویی ست که بارگاه مقدس ولایت را از بنیان متلاشی میکند.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org