۱۴۰۴ خرداد ۲۹, پنجشنبه

 

 

بازی هسته ای

 و اسطوره جهاد و شهادت




مسلم است که حکومت دین تا کنون نتوانسته است قدرتهای جهانی را قانع سازد که کامل ساختن چرخه سوخت هسته ای دارای هدفی است صلح آمیز، در سوی سعادت و بهزیستی ملت ایران و مسلمانان جهان. چرا که باور و اعتمادی به حکومت دین نیست. زیرا که حکومت دین رهرو راه انبیا است و بیزار از  تدبیر و درایت، قرار داد  و پیمان بشری.  به فرمان و احکام الهی ست که تعهد دارد نه اصل و اصول همزیستی و سازگاری. در حکومتی که خود را حکومت الهی اعلام میدارد و برای نجات ابنای بشر پا به عرصه وجود گذارده است، فرمانروا(ولایت فقیه) مسئولیتی نیست، نه در برابر قانون و نه مردم . آنکه مسئول است، کار گزار است و رئیس جمهور و صادر کننده فرمان نیست. مسئولیت کار گزار، آن است که به رقص آید به سازی که فرمانروا می نوازد. 

آگاهی به این واقعیت، یعنی عبث بودن مذاکره با کار گزاران حکومت دین، یعنی مسئولین عاری از قدرت تصمیم گیری،  قدرتهای بزرگ را متقاعد ساخته است  که تا آنجا که ممکن است باید از دست یابی حکومت دین حتی به دانش هستی ای، جلو گیری به عمل آید. زیرا اگر بیاموزد که چگونه  سلاح هسته ای ساخته میشود، نه تنها آنرا می سازد بلکه در بکار بردش برای توسعه دین لحظه ای تردید نخواهد کرد. این  چیزی ست که قدرتهای بزرگ از آن سخت هراسناک اند. این است که وارد شده اند به بازی تحریمات اقتصادی از یکطرف و تهدیدات نظامی از طرف دیگر. در این میان چین و روسیه دو دوزه بازی میکنند. هم میخواهند با غرب روابط حسنه ای  داشته باشند و هم بداد و ستد پر سود و منفعت خود با ایران ادامه دهند. و حتی روابط خود با ایران را بعنوان یک کارت در بازی سیاسی با آمریکا و اروپا بکار گیرند. چین و روسیه بر آنند که حکومت دین حتی اگر هسته ای هم شود و صاحب سلاح هسته ای ، لزوما نمیتواند تهدیدی برای منافع آنها باشد. این غرب بویژه آمریکا ست که سخت احساس خطر میکنند. رئیس جمهور آمریکا تا آنجا پیشرفت که چندی پیش اعلام نمود که دست یابی حکومت دین به دانش و توانائی هسته ای گامی ست بسوی جنگ جهانی سوم. 

حکومت دین نیز به نوبه خود حاضر است همه گونه باجی به چین و روسیه تقدیم کند که آنها را در طرف خود نگاه دارد. ولی این سبب نشود که تحریمات و تهدیدات و قطعنامه ها را به شیشکی نبندد. تهدیدات نظامی آمریکا و اروپا را چیزی بیش از یک جنگ روانی نخواند.  هرگونه واقع بینی بر اساس منافع و سر افرازی ملی به معنای انفعال و جدی گرفتن آن تهدیدات است و سازش با «استکبار جهانی». حکومت دین از یک طرف دست به وسوسه میزند و بر سر میز بازی دیپلماسی در باره موضوعی به مذاکره می نشیند که مدعی ست مذاکره پذیر نیست، یعنی غنی سازی هسته ای. از طرف دیگر، تهدید و تحریک میکند و  به استقبال  آرایش نظامی آمریکا و انگلیس همراه با چند کشور اروپایی دیگر در آبهای خلیج فارس و کشورهای همسایه میرود: که باران موشک بر سرشان فرو خواهد ریخت؛ که سپاهان جان نثار دین آماده اند که با ده ها هزار قایق انتحاری ناوگان های دشمن در خلیج فارس را نابود سازند. که یاران جان نثارش در منطقه از جمله در عراق و لبنان و غزه، آماده ضربه زدن به دشمنان هستند. 

 سخن گوی وزارت امور خارجه، چندی پیش به قدرتهای بزرگ اخطار کرد که حمله به حکومت دین مثل دست بردن به درون لانه زنبور است. دبیر شورای نگهبان، آیت الله جنتی نیز در یکی از خطبه های عبادی روزهای جمعه، به حضور قدرتهای جهانی در خلیج فارس اشاره نموده  و اظهار میدارد که دشمن هم اکنون در تیر رس حکومت دین قرار گرفته است. دشمن با پای خود به تله آمده است. فرمانده سپاه پاسدار فراتر هم رفت و اعلام نمود که 300000 گور در مرزهای کشور برای دفن سربازان مهاجمین آماده ساخته است. زمانیکه شورای امنیت قطعنامه اول را مبنی بر بعضی از تحریمات اقتصادی- البته محدود و ملایم، علیه حکومت دین صادر نمود، آقای رئیس جمهور احمدی نژاد در یکی از سفرهای استانی اش بر منبر موعظه، خطاب به شورای امنیت گفت که شما تحریم کنید ما به پیش میرویم (نقل به مضمون). وی هم چنین در سخنرانی اش در نشست جامعه بین الملل اعلام نمود که پرونده هستی ای ایران بسته شده است. بدان معنا که غنی سازی حق ماست و در آن سازش و مذاکره ای نیست. این موضوع را بار دیگر بعد از آخرین گزارش البرداعی در آخر سال گذشته تکرار نمود و اظهار داشت قطعنامه های شورای امنیت کاغذ پاره هایی بیش نیستند.

 در واکنش به بازیهای دیپلماسی غرب مبنی بر ایزوله ساختن جمهوری اسلامی بود که، ولادمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه به ایران دعوت گردید. البته که نه تنها از چاپلوسی و تملق گویی هیچ دریغ نکردند بلکه، افزون بر این نشان دادند که آماده اند هر گونه هزینه ای را برای جلب حمایت روسیه در مصاف با غرب  به پردازند، از چشم پوشی منافع ملت در بحر خزر گرفته تا پذیرفتن توضیح ساده لوحانه پوتین که چرا در براه اندازی رآکتور هسته ای که ساخته است هنوز تاخیر دارد. ( که مقصر روسیه نیست بلکه جفت کردن تکنولوژی قدیم، مانده از سی سال پیش با تکنولوژی جدید نقش موثری در تاخیر داشته است. همچنین باید کره جنوبی را نیز مقصر دانست که در تحویل بعضی از ابزار امتناع ورزیده است). جهانیان با چشمان خود نظاره کردند که در استقبال از پوتین، رئیس جمهور ایران از خوشحالی نزدیک بود برقص در آید. دیدند آن لبخند عظیمی که  لبانش را تا بیخ گوش هایش گشوده بود.  

واقعیت آنست که رفتار و کردار رقبای این بازی هسته ای، بویژه اروپا و آمریکا کم و بیش قابل فهم است. حال آنکه فهم و درک کردار حکومت دین و یا آنچه بمنصه عمل در میآورد، چندان ساده نیست. کمتر کسی هست که نداند آمریکا و اروپا از چه منظری به بازی هسته ای با حکومت دین می نگرند. منافع ملی که در اصل با منافع شرکتها و کنسرسیوم های جهانی در وحدتند، نیروی محرکه سیاستهای آمریکا و اروپا است. چرا که کنسرسیوم ها هم اشتغال زا هستند و ملت را بکار آوری گیرند و هم منبع اختراعات و نو آوریها و تولید کننده ثروت اند. آنها اساسا کشورهائی هستند سرمایه داری و تابع قانونمندی های داد و ستد آزاد در بازار جهانی. باین دلیل  درپی آرامش و ثبات هستند. از رقابت در زمینه های تکنولوژی، علم و صنعت ترس و واهمه ای بخود راه نمی دهند. اما از نا امنی و شرایط اضطراب آمیز و تشویش زا بسیار ترس و وحشت دارند. آنها قدرتهای استعماری به سبک قرن نوزدهم نیستند. اهل معامله و مذاکره اند. آمریکا و اروپا، کشور چین را به مستعمره خود تبدیل نکرده اند بلکه با دولت چین وارد معامله و مذاکره شده اند. آنچه چین را تبدیل بیک قدرت جهانی ساخته است، گشودن دروازه هایش برروی شرکتهای غربی و خوشامد گوئی بآنها بوده است. اگر چین راه و روش مائو تسه تنگ را ادامه میداد، احتمالا هنوز در انقلابات فرهنگی  مکرر و یکی پس از دیگری غوطه ور بود و کتاب کوچک قرمز حاوی اندیشه مائو هر چه بیشتر مقدس و آسمانی میگشت و مردمش هر چه عمیق تر در فقر و تنگدستی به پرستش رهبر می پرداختند. آنچه چین و بویژه آمریکا، این دو خصم دیرینه را به یکدیگر نزدیک ساخت منافع  ملی و مادی و بینش دنیا گرایی بود. هرچند بینش ارزشی و آرمانی، آنها را از یکدیگر جدا می ساخت. آنچه این نزدیکی و همزیستی، معامله و مذاکره - بین چین و اروپا و آمریکا- بار مغان آورده است رشد سیصد میلیونی طبقه متوسط در چین، یعنی اشتغال زایی برای جمعیتی بیشمار و عظیم، تولید کالای های ارزان و فراوان برای ملتها و ثروت هنگفت برای سرمایه گذاران بوده است. سود دوجانبه بوده است بر اساس اراده آزاد و مستقل و برابر عهد و قرار داد امضا شده است. نه اینکه حکومت دین پذیرای این واقعیت نیست، بلکه مذاکره و مصالحه و کنار آمدن با شیطان است که ایجاد مشکل میکند. چرا که وجود حکومت دین وابسته است به وجود شیطان. 

 واقع آنست که حکومت دین در دنیای دیگر میزید، در دنیای اسطوره ها و افسانه ها. اسطوره های رسالت و امامت، یا جهاد و شهادت و یا خشم و خون  و خشونت در راه خشنودی خداوند. حکومت دین در آنچه بوده است زندگی میکند. عزم ش جزم است که بازگردد به آنچه در زمانی بوده است، آنزمان که مستقیما تحت فرمان پیامبر بوده است. یعنی زمانی که همتای ش هرگز تکرار نشود در تاریخ بشری. یعنی دوران حکومت الله و تسلیم و اطاعت تام و تمام به میل و اراده و وحی الهی. زمانیکه هرچه بود جهاد بود  و شهادت، جنگ و خشونت و خونریزی. به عبارت دیگر، این اسطوره ها و افسانه ها هستند که الهام بخش حکومت ولایت فقیه بوده است. چرا که خود را ادامه دوران رسالت و امامت می پندارد. فقها، آیت الله ها، حجت الا سلام ها و یا فرمانروایان حکومت دین ترجیح میدهند که در پیروی از پیامبر و امام در راه الله گام نهند و در خشنودی او بکوشند تا پاسخ گویند به نیازهای مادی، رفاه و آسایش و بهزیستی ملی. اما مگر میتوان از حکومت دین انتظار داشت که از راه انبیا انصراف دهد و براه مادی گرایان دنیا پرست به پیوندد و با شیطان بزرگ نشست و بر خاست کند؟ 

 پیروی از اسطوره رسالت و امامت است که  ولایت فقیه و رئیس کارگزاران ش، احمدی نژاد، مستکبرین خدا ناشناس (بزبان فقه سیاسی)، یعنی رهبران قدرتهای جهانی را سخت هراسناک ساخته است. آقای احمدی نژاد وقتی که دانشمندان و پژوهشگران دنیا را به تعمق در حقایق و احکام اسلامی  و بازگشت براه انبیا دعوت میکند، وظیفه خود را به پیروی از قرآن و پیامبر و امام انجام میدهد. روشن است که مادی پرستان و صاحبان زر و زور، همچون کافران زمان پیامبر از گوش فرا دادن و شنیدن ندای الهی سرباز میزنند. آیا نباید عدم اعتنا به این دعوت الهی را همچون اخطار کفار به جنگ با جانشینان رسالت و امامت و یا حکومت فقها و آیت الله ها و حجت الا سلام ها تعبیر نمود؟ تبلیغ و ترویج و توسعه دین یک وظیفه ی الهی ست. در صورت بی اعتنائی به دعوت الهی، جهاد به معنی قهر و خشونت ضروریست. اگر چه معانی متعددی با ابزار تفسیر به مفهوم جهاد  پیوند زده اند اما در معنی حقیقی و نهائی ش، جهاد چیزی نمیتواند باشد مگر آنچه خدا خواسته است و امر نموده است که آنرا میتوان  در آیه صد و هشتاد و هفتم از سوره بقره یافت: و قاتلوا فی سبیل الله. این آیه معنای دیگری در درون خود پنهان ندارد. صریح است و شفاف. الله امر بجنگ و کشتار در راه خود میدهد. آنها که به وجود یکتای او اعتراف نکنند باید به مجازات برسند. خونشان ریخته شود و مالشان به غارت برده شود.  الله مسلمان را موظف ساخته است که از قهر و خشونت در راهش دریغ نکند. 

آقای دکتر خزائلی در کتاب خود احکام قرآن، توضیح میدهد که وقتی کفار و منافقین به دعوت پیامبر بی اعتنائی نمودند خداوند بوی ماموریت داد که بجنگ کفار برود.

در هرحال از سال دوم هجری پیغمبر اسلام مامور به ابلاغ حکم جهاد شده است، زیرا مشرکان و اهل کتاب بهیچوجه حاضر برای گوش کردن واقعیات و تعمق ورزیدن در حقایق و احکام اسلامی نبوده اند و جز آنکه سپاهیان اسلام در مقابل ایشان مجهز شوند و آنان را پیش از جنگ به اسلام بخوانند، امید آن نبود که دعوت اسلام و احکام این دین مبین به گوش کافران برسد و آنان را به تدبر و تفکر در این آیین مقدس وا دارد. جهت ترویج و تبلیغ اسلام در حدود بیست و شش غزوه و سی و شش سریه انجام یافت. جنگ هایی که پیغمبر بزرگوار شخصا در آن شرکت داشته اند اعم از آنکه قتال صورت می گرفته یا بدون کشتار پایان یافته است، غزوه نامیده شده و جنگی که پیغمبر خود در آن حضور نداشته و سپاهیان را تحت فرمان انیری اعزام می فرموده است "سریه" جمع آن "سرایا" نام گرفته است( احکام قران،ص519،چاپ پنجم، 1361). 

 در زمینه چنین بینشی است که میتوان اصرار بر دست یابی به فن آوری هسته ای را درک نمود. در مصاف با کفار باید به اسلحه نهائی دست یافت، تنها از این راه است که میتوان به ظلم و ستم قدرتهای بزرگ بر مسلمین جهان و نیز به استثمار و استعمار سرزمین اسلامی نقطه پایان گذاشت. چگونه میتوان بجنگ دشمنی رفت که با تکیه بر اسلحه نهائی از سجده در برابر خدا و اعتراف به حقارت و ناچیزی خود سرباز میزند؟ تنها با دست یابی به اسلحه نهایی ست که میتوان بقای حکومت دین را تضمین نمود. 

 با اندیشه نیستی قدرتهای جهانی بخوبی آشنایی دارند و آنرا و نتایج آنرا تجربه کرده اند. بی جهت نیست هراس و وحشت بسیار دارند از آن زمانی که حکومت دین به اسلحه ی نهایی دست یابد؟  شاید بآن دلیل که بر آن باورند که شیفتگان اسطوره جهاد و شهادت آماده اند که زندگی مادی و فانی، نیز منافع ملی را به نفع زندگی روحانی و ابدی بگذارند و بگذرند و شربت شیرین شهادت را بنوشند، چیز یکه مکرر در گفتار و کردار دینداران حرفه ای انعکاس می یابد که اساسا بر این باور بنیان گذارده شده است که زندگی مادی بی ارزش است. زندگی زهد است و تقوا، ژنده پوشی است و کم خوری و کم خواهی، پرهیز از لذت است و خوشی و خوشگذرانی.  و چون زندگی مادی تهی از ارزش است،  فانی است و گذرا، باید آنرا گذاشت و گذشت. در راه خدا باید زیست و به او باید پیوست. او حق است و با باطل باید به مبارزه و مصاف برخاست. باید تن بامر الله داد. اجرای امر الله  ارجح است بر منافع مادی و ملی. از حکومت ولایت فقیه نباید انتظار داشت که مانند کشور چین اصول آرمانی را فدای نیازها و پیشرفتهای مادی و ملی کند. آنچه هراس آور است این عشق و علاقه ای است که جهاد پرستان و رهروان راه پیامبران به نیستی و نابودی نشان میدهند. در منظر آنان زندگی واقعی وقتی آغاز میگردد که نیست شوی بزیر خاک فرو روی. آنها عاشق و کشته مرده الله هستند، نه عاشق انسان، بویژه انسانی که زندگی را دوست دارد و میخواهد در رفاه و آسایش و آزادی زندگی کند. این انسان، به نظر آیت اله ها و  حجت الا سلام های فرمانروا، انسان نیست. شیطان است. حریص و طمّاع، است. افزون طلب و زیاده خواه و شی پرست است. فقهای حاکم غنی سازی اورانیوم را در راه الله و در دفاع از سروری و فرمانروایی او بکار میگیرند. به عبارت دیگری حکومت دین، نیستی را به هستی ترجیح میدهد. بدیهی ست که این عزم جزم برای خون و خشونت بمنظور تحصیل رضای الله هراس آور است، بویژه برای آنان که دنیای مادی برانگیزنده زندگی ست، آنان که در پی سود هستند و ثروت مادی.

بعضا عنوان کنند که شعار و سخن شعاری را باید رفتاری دانست برخاسته از نیاز بظاهر سازی. فقاهت خود قائل به دوگانگی در چیزها است بویژه در سخن و گفتار الهی. ظاهر، فرع است و باطن، اصل.  فراخوانی براه انبیا و مصاف حق علیه باطل، و یا یکتاپرستی ریشه کن ساختن شرک و ماده پرستی، همه را باید سخنانی آرمانی دانست نه سخنانی که در حوزه عمل بتوانند فعال گردند. این سخنان ظاهر سازی ست. حکومت دین، حکومتی است که در آن دینداران حرفه ای نه تنها قدرت را در انحصار خود در آورده اند بلکه به لحاظ اقتصادی نیز به طبقه ی حاکم با منافع مادی تبدیل گردیده اند. باین معنا که دلبستگی شان به زندگی مادی نه تنها کم نیست بلکه شدت هم دارد. تاکنون دیده اید که مجتهد و یا مرجع تقلیدی در محنت و تنگدستی بسر برد؟ بسیاری از آیت الله ها و حجت الا سلام های حجره نشین حوزه ای که زمانی دارای زندگی محقر و مرتاضانه ای بودند به بزرگترین سرمایه داران کشور تبدیل گردیده اند. بعنوان نمونه ثروت و مکنت آقای رفسنجانی و ناطق نوری زبانزد خاص و عام است. وزیر کشور، صادق محصولی نیز در میان چپاولگران ثروت ملت لقب «سردار میلیاردی» گرفته است. دینداران حرفه ای بخوبی آگاهند به ارزش زندگی مادی و از آنهم لذت بسیار برند. در آن راه به هر حرامی هم تن دهند. آنها فرق حجره و کاخ نشینی را بخوبی میدانند. دلیلی ندارد که از زندگی مادی لذت نبرند و در تقلید و تبعیت از امام آماده نوشیدن شربت شهادت باشند.  قطعا به سازش و بند و بست پنهانی هم  دست میزنند. باید باطن را نگریست نه ظاهر را.

اما دوران اسطوره ای صدر اسلام نشان میدهد که ثروت و مکنت لزوما در تضاد با آرمانخواهی نیست، بویژه زمانی که وسیله هدف شود و هدف وسیله. جهاد را میتوان با انگیزه مادی یعنی غنی سازی و ثروت اندوزی از طریق تقسیم غنایم جنگی در آمیخت. با این حال بنیان جهاد بر این اساس نهاده شده است که جهاد گر در صورت نابودی و هلاکت، به زندگی ابدی، به زندگی  رویایی، آرامش و آسایش ابدی در بهشت دست خواهد یافت. جهاد گر اگر پیروز شود غنی میشود و اگر شکست خورد و نیست شود، هستی واقعی یابد و  غنی گردد. آنچه لشگر اسلام را در شصت و دو مصاف –به نقل از دکتر خزائلی همچنانکه در بالا بدان اشاره رفت) با دشمنان خود به پیروزی رساند نهایتا این باور بود که قهر و خون و خشونت در راه خداوند مورد تصدیق و تایید است. هم پاداش در این دنیا دارد وهم در آن دنیای دیگر. کافر کشته شود و در آتش جهنم بسوزد. حال آنکه مومن به زندگی دوباره آنهم در نعمت و فراوانی دست خواهد یافت. در لشگر کشی های پی در پی ضمن توسعه ی دین، بسیاری از جنگنده های اسلام از جمله پیامبر به ثروت و مکنت متنابهی دست یافتند. بهمین دلیل پیروزی در یک مصاف با دشمن کافر، تشویق و قوت قلبی بود برای آغاز مصافی دیگر. چرا که با یک تیر دو هدف را نشانه میرفت. هم دین گسترش می یافت و هم ثروت انباشته میگشت.

واقعیت آنست که  بینش ها و دیدگاهها، ارزشها و باورها در رفتار و کردار آدمی  رخنه میکنند و هدایت گر آن میشوند. قدرتمدارانی چون هیتلر و استالین، مائو تسه تنگ و کاسترو و حتی رهبر مهربان و بزرگ کره شمالی، پدر بزرگوار،  جامعه را بر اساس باورها و آرمانهای خود بنا نهادند، باورهایی که اگر نه  مشترک ولی مسلط بر جامعه بودند. باور و بینش آنها بود که به نهاد ها و سازمان های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی شکل و سامان میداد و  همگن  و هماهنگ با خود می ساخت.  به عبارت بهتری نمیتوان اندوختن ثروت و منافع مادی را همه جا و در هر شرایطی نیروی محرکه جامعه دانست. براه اندازی ماشین جنگ، تجهیز تمام نیروها  و منابع طبیعی و انسانی در خدمت باور و ایمان بآرامان نژاد پرستی و سوسیالیسمِ عادل ترین نظام اجتماعی، یک تجربه تاریخی ست. سرمایه داران آلمانی با رویای سلطه بر جهان  سرمایه خود را در خدمت به هیتلر بکار انداختند. آنها نیست انگار نبودند اما بسوی آن بسرعت در حرکت بودند، بی آنکه خود با خبر باشند. استالین نیز خود را تجسم سوسیالیسمِ میدانست. نظام مخوف و سهمناک تنبیه و مجازات را بنیان گزارده بود که بهشت کارگری را برقرار سازد. بدیهی ست که نمیتوان نفوذ هدایت گر جهاد و شهادت را در رفتار و کردار دینداران حرفه ای در بازی هسته ای نادیده گرفت. جهاد گر، الله را می بیند و از او کسب قدرت میکند.  رفتار و کردار حکومت دین را نمیتوان با رجوع به منافع ملی و یا منافع طبقات سرور و ممتاز جامعه و یا سود و بهره مادی فهمید. در حکومت دین منافع دین است ارجح نه منافع ملی. چرا که اولی یکی است با حفظ و تحکیم قدرت. غنی سازی اورانیوم به قیمت جنگ و تخریب و ویرانی، در جهت منافع دین است و دینداری و نیز قدرتمداری. دست یابی به انرژی اتمی، یک بازی انحرافی ست. هدف دست یابی به اسلحه ی نهایی ست. حکومت دین نه معامله میداند و نه مذاکره. ترجیح میدهد که مردم در زندگی روزمره به جهاد و شهادت بیاندیشند تا تورم و بیکاری، یا به بی خا نمانی و دربدری، و یا فقر و محنت و گرسنگی. غنی سازی  اورانیوم و روبرو ساختن ملت با خطر جنگ و ویرانی در سوی برقراری و تجدید و تداوم ارزشها و باورهای دینی ست و نابودی سخن و اندیشه ی آزادی. درگیری با قدرتهای بزرگ نه تنها به نابودی دین نمی انجامد بلکه آنرا استحکام و انسجام بیشتری می بخشد. این است هدف نهایی بازی هسته ای.


فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail,com


سه‌شنبه ۲۴ دی ۱٣٨۷ - ۱٣ ژانويه ۲۰۰۹ م

۱۴۰۴ خرداد ۲۳, جمعه

الهه حسین نژاد

قربانی حکومت اسلامی

!خصم آشتی نا پذیری زیبائی





قتل الهه حسین نژاد، دختری تحصیل کرده، زیبا رو، شاغل و نان آور، ظاهرا، بدست اوباشی متعصب با سابقه خلافکاری و رفتاری خشونتبار، در چند روز اخیر، توجه همگان را بسوی خود جلب کرده است. اگرچه، قتل هر انسانی، میتواند یک تراژدی بسی بسیار غم انگیز بشمار آید، در عین حال میتواند یک یاد آوری محسوب شود به همه آنها که خود را انسان میدانند، که هرگز فراموش نکنند که چه حیوانهای درنده و بیرحمی ممکن است در درون ما، زاده شده و تحت شرایط پیرامونی رشد نموده که در زمان مناسب میخروشد و به بیرون خروج میابد.

 

البته، میتوان این سوال را مطرح کرد که این حیوان درونی که مرتک اعمالی خشونتبار میشود بر علیه انسانهای دیگر در طبعیت ما نهفته است یا بر ساخته جامعه ایست که در ان زندگی میگذرانیم؟ سوالی که ژان ژاک رسو بدان در نیمه قرن هیجدهم، در کتاب "نابرابریهای اجتماعی" پاسخ داده است؛ که انسان برساخته طبیعت ذاتا نیک است. اما، از لحظه ای که به جامعه ورود کند، دانه های شرارت نیز در انسان زاده میشود که میتواند در شرایط مناسب، بانواع و اقسام خلافکاریها و هنجارشکنی ها دست بزند.

 

اگرچه، قتل الهه حسین نژاد در هاله ای از ابهام و پیچیدگی قرار گرفته است، که تحت شرایط موجود امکان پاسخ بانها امکان پذیر نیست. بعنوان مثال، جسد الهه پس از 11 روز در بیابانهای نزدیک فرودگاه کشف میشود، در حالیکه چنانکه گوئی نه 11 روز بلکه همین چند ساعت و یا یکروز گذشته بقتل رسیده است. چه سوای تکه های کبود بر صورت و دستهای الهه، پس از یازده روز، بر طبق گزارشهای رسیده، بر جسد الهه، نه اثار حمله حیوانات و جانوران مشاهد شده  و نه نشانی از ورم جسد بچشم میخورد، نه بوی گندیدگی از آن بمشام میرسید. برخی بر آنند راننده ای که بجرم قتل الهه مورد سوال قرار گرفته بود، خود جعلی بود و آنچه بزبان میاورد باو آموخته بوده اند. بهمین دلیل بسیاری در توضیح اینکه قتل ناشی از قصد تجاوز بوده است و یا سرقت تلفن تناقضاتی را دیده اند که اصالت متهم را مورد شک و تردید قرار میدهند.

 

اگر پیگیر یافتن علت هنجارشکنی ها اجتماعی، بطور کلی، و انگیزهای قتل هایی، همچون، قتل الهه حسین نژاد باشیم، فکر نکنم نیازمئد ارائه سندی باشیم مبنی بر افزایش نابرابری های اجتماعی، که بنا بر ادعای رسو علت بسیاری از قانون شکنیها، قتلها و جنایتها، غارتها و سرقتها وبسیار دیگر از خلافکاریهای اجتماعی بشمار میروند. واقعیتی که حکومت دین اسلام، حکومت اخلاق بواسطه آخوندی که بر فراز منبر قدرت صعود میکند انکار میکند. حتی در برخی از موارد بد اخلاقی و هنجار شکنی را مشروع میدانند، مثل، راه اندازی فاحشه خانه ها. گفته میشود که در حال حاضر بزرگترین فاحشه خانه ها در کشور، درشمال شهر مقدس مشهد، بر قرار گردیده است، شهری که امام هشتم، عربزاده ای برخاسته از اجداد تازیان، فاتحان ایران، بخاک سپرده شده است. بدون تردید، مقدسین حاکم بر شهر مشهد، ارضای زیارتگران را خدمت به حضرت امام هشتم، میپندارند و بسی بسیار با ثواب و مشروع.

 

چه عمامه ها که آخوندها بر زمین نمیکوبیدند و چه قباها و عباها که تکه پاره نمیکردند بشنیدن راه افتادن فاحشه خانه ای در مشهد مقدس بفرمان شاهنشاه آریامهر. چه تعجب، اگرچه خونها، نیز، که بزمین ریخته نمیشد. بیان این مطلب، در واقع، سطح و فهم و دانش یک مجتهد را نشان میدهد، اما، نه مجتهدی بر نشسته بر تشکی و "علم کافی" ثقه الاسلام کلینی را تدریس میکند، کتابی تالیف قرن یازدهم، حاوی علم فرا زمانی، مصون ار هر تغییر و تحولی. اما، واقعیت بیانگر آن است که مجتهدین مجهز بعلم کافی، هرگز، فکر نمیکردند، زن را نیمه مرد دانستن، خود گسترش دامنه نابرابریهای اجتماعی ست. زیرا که نا برابریها جنسی بین زن و مرد، نیر، بآنها افزوده شده است بمثابه بعدی در نظام نابرابری های اجتماعی، نا برابریهائی که در دین اسلام، اگر، چه ریشه قرانی آن مبهم است، یکی از واجباتی ست که در جوامع اسلامی، زن، دانسته یا نا دانسته، باید بدان تن بدهد.

 

اما، در هیچیک از جوامع اسلامی، برغم انواع تبعیضات جنسی، "زن کشی" به یک پدیده عادی و روز مره، انگونه که در جامعه اسلامی- آخوندی بوقوع پیوسته است، هرگز شکل نگرفته است. بنا بر گزارش نشریه سایت نزدیک به حکومت، اعتماد، در سال گذشته بیش از 370 زن بدست مردان بقتل رسیده اند. بنا براطلاعات موجود اکثر قتلها بدو دلیل یکی "اختلافات خانوادگی،" واژه ای مبهم، بیانگر عدم تمایل به پاسخگوئی و دیگری قتل های "ناموسی،" این نیز واژه ای مبهم و نا مفهوم، اما، قابل حدس و گمان.

 

بیان این مقدمه، ضروری بود، از آنروی  که به درک و فهم بهتری از قتلهای ناموسی و اختلافات خانوادگی برسیم. چه اگر، نیک بنگری نابرابری های جنسی، اگر چه، جامعه شناسان، دیر بمعرفی آن پرداختند، خود، بعد مهمی است در نظام نابرابریها. مردان، صاحبان دارائیها و قدرت بزبان آورن حرف آخر، در برابر زنان، در یک جامعه اسلامی، بویژه جامعه اسلامی تحت سلطه اخوند و فقیه و طلبه، قشر دینمداران، مروج تعصب و جزم نگری و خرافه اندیشی و موهوم پرستی در جامعه.

 

مطلبی که به بیان این مقدمه نیاز داشت، آن بود که بتوانیم بگوئیم که قتل الهه حسین نژاد و اکثر قتل های مبهم و نا مفهوم ناموسی و اختلافات خانوادگی را باید به خصومت آشتی ناپذیر اسلام  با "زیبائی" نسبت داد، بویژه، اگر، زیبائی بشکل مادی و عینی بتظاهر درآید در وجود زن. بعبارت دیگر، میتوان دشمنی حکومت آخوندی را با زن ناشی از دشمنی با زیبائی دانست، بمثابه یک مقوله کلی، بمثابه جهانی بزرگ که در بر میگیرد جهان علم و فرهنگ و هنر، جهانی بس وسیع و گسترده تر از هر هنر و مهارت و دانش خاصی. شاید تکنولوژی هوش مصنوعی این جهان را اگر تا حال حاضر در بر نگرفته باشد در آینده ای نزدیک در بر بگیرد.

 

تردیدی نیست که تا کنون با چشمان خود دیده اید که در تابلو و طراحی های اسلامی چگونه چهره های مقدس پوشیده شده اند. آیا تا بحال از خود پرسیده اید چرا و بچه دلیل باید چهره مقدسین را پوشاند؟ زنانی که از پوشاندن چهره خود امتناع میکنند مرتک گناه میشوند شوند و یا بینندگان چهره های بیحجاب هستند که مرتک گناه میشوند میشوند؟

 

زودتر، اشاره شد که در منظر مقدسین حوزه ای، علما و فقها و مجتهدین، زیبائی را باید هدیه ای تعریف کرد شیطانی، فریبنده، وسوسه آمیز و گمراه کننده. شاید باین دلیل است که اخوندها چهره های مقدسین را میپوشانند. بعبارت دیگر، در جامعه اسلامی- آخوندی، تنها زنان نیستند که بقتل میرسند. بعبارت دیگر، افزوده بر قتل زنان، نظام قاتل زیبائیها، نیز، هست. اگر، بچهره زنان و یا دخترانیکه بدست نظام بقتل رسیده اند بنگری، بلحاظ زیبارویی هر یک برجسته تر و زیباتر از دیگری، چنانکه گوئی بدلیل چهره های زیبایشان جان خود را از دست داده اند. چهره هائی فراموش نشدنی و منفعل کننده افعال و افکار اعتراض آمیز. 

 

واقعیت آنست که در کشتار زیبائی، فقط زنان نیستند که قربانی میشوند. بلکه مردان نیز، گویی بواسطه چهره جذاب و دلپذیر شان برای تنبیه و مجازات و انتقام ستانی برگزیده شده اند، جوانانی همچون مجید رضا رهنور، محسن شکارچی و محمد حسینی را میتوان در میان صدها دیگر نام برد. با این وجود کشتار زیبائی فراتر از کشتار انسان بعنوان تجسم مادی، میرود و بر عرصه هنر هم که میتوان گفت عرصه خلق زیبائیها بدست انسان است سلطه میافکند. هنوز تصویر آلات موسیقی را در تلویزیون ملی کشوری که خود را مالک علم کافی میداند به نمایش در نمیآورند. البته که آخوندهای خرافه اندیش و واپسگر، به برخی از نوگرائیها، بر اساس ضرورتها در برنامه ریزی ها تن داده اند.

 

اما، کشتار زیبائی نمیتواند همراه نباشد با ظهور زشتیها و شرارت ها و خشونتها و تخریب و ویرانی ها. همین بس نگاهی کوتاه به تاریخ حکومت آخوندی بپردازیم. در داخل با خشونت و انتقام ستانی و تیرباران سران نظام رژیم گذشته بر فراز بام نشیمنگاه امام خمینی آغاز گردید و درپی آن گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا و در همان حال اغاز جنگ با عراق و 8 سال ادامه ان. چیزی طول نکشید که توسعه اسلام تا مرزهای غرب باوهامی واقعی در ذهن ولایت فقیه آخوند خامنه ای به یک تعهد و وظیفه ای الهی واقعیت دست یافتنی تبدیل گردید. بهمین دلیل به توسعه حضور نظامی خود، در منطقه پرداخت، بویژه در سوریه، از طریق ارسال پول و اسلحه.

 

یعنی که نظامی که به زیبائیها و پی آمد آنها، دوستی و مهربانی، طرب و شادی و گسترش استعدادها و خلاقیت های نهفته در نهاد انسانی، خصومت میورزد، نمیتواند خصم زن زندگی آزادی نباشد. پس از نزدیک به نمی قرن حکومت آخوندی، خاطر آسوده دار که سرکوب زیبائیها به پایان خود رسیده است. در حالیکه، جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی در حال گسترش است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۴ خرداد ۱۶, جمعه

زن زندگی آزادی

یک آرمان ملی!



در شرایط موجود، شرایطی که چهره زشت و کریه آخوند، باز تابنده زهد و تقدس  تقوا، در دورانی که، هنوز، منبر وعظ و روضه بمنبر  خطبه و قدرت تبدیل نشده بود، آشکار گردیده و رویای بازسازی امپراتوری اسلام تحت رهبری آخوندهای شیعه مسلک، نه فقط در منطقه خاورمیانه بلکه، نهایتا، در سراسر دنیا، برخاسته از توهمات ذهنی آخوند خامنه ای، کم و بیش، بپایان رسیده است. در واقع، زمینه ظهور یک رهبر استثنایی را در جامعه ما بوجود اورده، رهبری که بتواند جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی را به پیش براند، جنبشی،   از اینجا تا ابدیت، مورد حمایت و حرمت جهان بشری.

 

بسیاری از تحلیلگران وضع موجود حاکم بر کشور، در میان آنان چهره های برجسته و درخشانی، همچون ایرج مصداقی، رستمی که دیو سفید را بتور اسارت در آورد، بر آن باورند که شاهزاده رضا پهلوی، در شرایط کنونی، میتواند آن فردی باشد، که جامعه را از سلطه نکبت و خواری، اسارت و بندگی، بر خاسته از 46 سال حکومت اسلامی، رهایی بخشد.

 

بدون تردید، شاهزاده درشرایط  دشواری قرار گرفته است که ظاهرا باید وارد میدان مبارزه با کسی شود که بنام الله، بنام خدائی که بجز او خدای دیگری نیست، خدائی میکند. حکومت بنام خدائی که نه تنها اکثریت جامعه ما بدان باور دارند بلکه در سراسر جهان، باورمندان الله به صدها میلیون میرسد. در حکومت آخوندی، حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، بازتابنده اراده و امیال الله پذیرفته شده و گاهی نیز از زبان اوست که الله بسخن میآید، بنابر اظهار آخوند خامنه ای بر فراز منبر قدرت. بخصوص، زمانیکه، رئیس جمهور امریکا، دونالد ترامپ را مورد توپ و تشر قرار میدهد و نهیب که غنی سازی هسته ای من چه ربطی بتو دارد. که تو چکاره هستی؟!

 

گفتمانی زیرکانه، اما، باورنکردنی و کم اثر، اگرچه، ظاهرا، شجاعانه و بسی بسیار بی باکانه در برابر رئیس جمهور امریکا. اما، کیست که نداند که او برای بقای نظام در خفا تن بچه خفت و خواری ها که ندهد. هر گز نباید دچار تعجب گردید اگر آخوند خامنه ای، مجوز بمبباران بخشی از تاسیسات اتمی را بدست نیروهای امریکائی، البته، بخش فرسوده و قدیمی آنرا صادر نکرده باشد. چون نه کسی میتواند آنرا مشاهده کند و یا خبر آنرا بشنود. اما، آخوند خامنه ای، رهبر مقدس، بخوبی ار حقیقت آگاه ست، تنها مفهومی که آگاهانه از راندن آن بزبن پیوسته خوداری میکند.  

           

حال رخصت که لحظه ای به تاریخ بومی خود بنگریم، نظام پادشاهی پس از شکست از تازیان بار دیگر باز سازی گردید. اما، اینبار نه در تبعیت از اراده اهورا مزدا، خدای ایرانی، خدای خوبیها و زیبائیها بلکه در تبعیت از خدایی، بنام الله که دارای ویژهگیهایی ست در تصاد و خصومت با آنچه که اهورا مزدا ارائه میدهد.الله، خدائی ست که هیج نجوید جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری، خواستی که نهایتا به خشونت و خونریزی میکشد و انتقام ستانی. خدائی که کشتار را در دفاع از یکتا پرستی بسیار توصیه میکند.

 

با صرف ذره توجه در یابی که الله؛ خدائی ست که انسان را حیوانی بیش بشمار نیاورد، حیوانی که بدون اموزش قواعد و مقررات حاکم بر جزئیات هرگونه کنشگری در هر نوع شرایطی، بویژه در بر گزاری عبادات روزانه از صبح سحر تا غروب آفتاب و تاریکی های شب، و همچنین در ورود به معاملات گوناگون از جمله عقد و عروسی.

 

این بدان معناست، در شرایطی که دین بزبان قدرت بیان میشود، هر قاعده و هر امر و فرمانی، حتی بجا آوردن انواع مراسم دینی، مثل، بجا آوردن مراسم طهارت و وصو و عبادت، نمودی مینمایاند ماهیتا بیانگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، کنشهائی که براحتی میتواند سیاسی شود، بیانگر رابطه زور مدار و بی زور.

 

ترسم، صرفنظر از چه خواهد گذشت در مذاکره بین حکومت الله، و حکومت آمریکا و به چه نتیجه ای خواهند رسید، در شرایط کنونی، شرایطی که مردم در آن رندگی میکنند، تا زمانیکه، باور به الله، باور یه خدای یکتا و یگانه، باوری ست که دراراده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و غیره...بازتاب مییابد و بساط دبن در زندگی اجتماعی همچنان گشوده بماند، و بقلمرو خصوصی گسیل نگردد، آگاهی به ماهیت شعار و جنبش زن زندگی آزادی کم رشد و محدود میماند و از رویش باز میایستد و هرگز بیک فرهنگ تبدیل نمیشود، مگر آنکه  آگاهی  و شناخت به قدرت رهائی بخش شعار زن زندگی آزادی گشترش یافته و به یک آرمان ملی تبدیل گردد، ارمانی که در دست شاهزاده پهلوی درخشیدن خواهد گرفت.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۴ خرداد ۹, جمعه

 

تناقض گویی

و وارونه سازی حقایق

ابزار ادامه سلطه

در دست آخوند!




هرگز تعجب نخواهم کرد، اگر رهبر معظم انقلاب، آخوند خامنه ای، بدون کوچکترین شرم و حیائی از آنچه در گذشته در باره امریکا، بعنوان "شیطان بزرک،" شیطانی که تمامی شرارتها، توطئه چینیها، خرابکاریها در سراسر جهان را بدو نسبت میداد، بدست فراموشی سپرده و در مذاکره با شیطان بزرگ، درخفا بهر خفت و خواری تن در دهد. اما، در ظاهر بر طبل پیروزی بر استکبار جهانی بکوبد.

 

 فهم بهتر کنش و اراده آخوند خامنه ای مبنی بر مذاکره با امریکا، از یکطرف و توصیف وضع موجود از دیگر طرف، خود سندیست در تناقض گویی گفتمان حضرت ولایت. همین بس که به اخیرترین سخنان وی در دیدار با وزیر کشور و استانداران، ایراد نمود، بنگریم. براحتی میتوانیم مشاهده کنیم که آخوند خامنه ای، بر خلاف زمانی که بر فراز منبر قدرت، خطبه های دینی و سیاسی، سراسر شور و هیجان میخواند و شنوندگان مشتاق خود را بشور و شوق در میاورد، بر کف یک صندلی معمولی بر نشسته، کمی بلندتر از مدعوینی بر چار زانو، حلقه زده در برابر وی. یعنی  که ولی فقیه، در محلی کم و بیش تنگ و کوچک، بادای مطلب خود پرداخت، با لحنی بسیار آرام و ملایم، گوئی که از سر لطف و عطوفت و یا دور اندیشی و دورنگری پدرانه سخن میگوید. اما، این سخنان کوتاه هم سراسر خلاف واقع گویی بود، چنانکه، سخنانی که در دیدار با استانداران بیان کرد، سراسر دروع بود و لبریز از وارونه سازی حقایق. کمتر کسی توانست نشانه ها ی شقاوت و بیرحمی و انتقام ستانی و خونهائی که از آستینش میچکید مشاهده نماید. او نه یک شمشیر بلکه انواع اقسام ابزار کشتار و خونریزی را در زیر عبای خود پنهان دارد و مشاهده شدنی نیست.

 

آنگاه، آن نظاره گران تیز بین آخوند خامنه ای را به فرا افکنی و شانه خالی کردن از زیر بار هر مسئولیتی متهم میکنند که در واقع، هدف از دیدار با استانداران کشور در انظار عمومی، آن بود که مسئولین را به جامعه معرفی کند. که همگان بدانند و آگاه باشند که این نه من که استانداران هستند که مسئول هستند، همه گونه قدرت و بودجه لازم در خدمت آنها قرار داده شده است که بدرد و نیازهای مردم برسند.

 

اگر چه در دیدار با استانداران، حضرت ولایت شرایط حاکم بر جامعه را، شرایطی نزدیک بدلخواه معرفی نمود. و افزود که کشور بلطف خدا، نه با بیماری واگیری، همچون کرونا دست بگریبان است و نه خطری امنیتی کشور را تهدید میکند. آرامش سایه اش را بر سراسر کشور گسترده است و جای هیچگونه نگرانی نیست(نقل بمضمون).

 

آخوند خامنه ای، همچنین، به استانداران کشور، یادآوری نمود که چگونه بر تماس و نزدیگی خود با مردم عادی بیافزایند و به حرفهای انان حرمت نهاده و توجه نشان دهند و بآنها بیاموزند چگونه با تعهد و پشتکاری بخدمت نظام  ادامه دهند(نقل بضمون)

 

گویا از اعتصاب کامیونداران، هم اکنون یکی از اعتصابات بزرگی که درتاریخ کشور بوقوع پیوسته، و صدها اعتصابات کوچک دیگر در سراسر کشورچیزی هنور بگوش رهبر معظم انقلاب نرسیده است. بزودی خواهیم دید که فقر و کمبود آب و برق و گاز، هرچند احتمال عامدانه بودن آن بسیار است، چگونه مردم را به سکوت و خاموشی و یا خیزش و خروش خواهد کشاند. پیشا پیش، نظام بر قراری هرگونه رابطه و پیوندی را در میان مخالفین خود دشوار و غیر و ممکن ساخته است. بدرستی روشن نیست در تاریکی و گرسنگی و تشنگی با چه استراتژی و تاکتیکی بمبارزه با لشگر دین باید پرداخت.

 

 آیا، واقعا، کشوری که در آن حمل و نقل کالاها و رساندن آنها بدست مصرف کننده متوقف گردیده؛ که ممکن است نتایج تاسف انگیزی ببار آورد، چگونه میتواند در آرامش بسر ببرد. آیا، برکسی روشن است که حضرت ولایت از کدام پیشرفت سخن میگوید؟ این در حالی ست که هیچ تصمیم مهمی امکان ندارد بدون امضای ولایت هرگز باجرا در آید. اما، تناقض در گفتار و رفتار امریست عادی، در حکومت آخوندی، بویژه زمانیکه کنشگر جایگاه مهمی را در ساختار قدرت اشعال کرده باشد.

 

سخنان آخوند خامنه ای نمونه خوبی در ارائه خلاف واقع گویی، تناقض گویی و وارونه  سازی حقایق و یا خیلی ساده تر، دروغگویی، قلمرویی که آخوند، فقیه و طلبه در ان پرورش میابند و میاموزند که چگونه دروغها را بجای حقیقت، درونی نموده، چنانکه گوئی حقیقت دیگری وجود ندارد بجز حقیقتی که خود بدان باور دارد، همچون باور به لا الله الا الله. مگر میتوان در یکتائی و یگانگی الله شک و تردید بخود راه داد؟. گناهی که بجرم آن، بجرم کفر و مشرک و کافر و منافق، الحاد و مفسد فی الارض، نخستین فرمانروای حکومت اسلامی، امام خمینی، بیش از 4500 تن از فعالین سیاسی را که در زندان نظام بسر میبردند، بدار مجازات آویخت، پس از کشتار بیش از ده هزار فعال سیاسی، بهمین جرم در دهسالی که در جامعه ما خدائی میکرد، قتل و جنایتی که پس از او در چندین مورد دیگر تکرار گردیده است تا کنون.

 

حال شاید بیشترین تناقض را در ظاهر گوینده مطلب، در آنچه هست و مینماید و دیده میشود و آنچه که اخوند خامنه ای نیست و نادیدنی ست. یعنی که آگر بآخوند خامنه ای  بنگریم همانگونه که هست، عمامه و عبا و قبا، پوششی ظاهرا عادی، البته نه در شرایط موجود که برغم ظاهرش، عاری از هر گونه نشانی و زرق و برقی آو یخته از سینه ینیفورم نظامی و یا مدالهای رنگ وارنک و یا مد و طرحی مخصوص. چرا که پوشش آخوندی قرار است که نشانی باشد بر فروتنی و کمجویی، تقوا و پاکدامنی، پوششی گویند، بازمانده از دوران رسالت، بیش از 1400 سال پیش از این، دورانی که حضرت ولایت، آخوند خامنه ای خود، هم اکنون، در آنزمان زندگی میکند. زمانی که آخوندها و بازگشت بآنند. که حکومت آخوندی را در این بازگشت بگذشته، در برگرداندن امروز و حال و اکنون به گذشته و کهنه و پوسیده، موفق و پیروز بوده اند.

 

این در حالی ست که آخوند خامنه ای قبل از آنکه بعنوان جانشین الله بر روی زمین خدائی بکند، فرمانروائی ست تا دندان مسلح، بیرحم و کینه جو. هست کسی که او را جلادی تصور کند که بیرحمانه سر هر جنبنده ای را از تن جدا میکند. درست است که شمشیری که حضرت ولایت بکمر بسته است، دیده نمیشود، اما، او در بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی بی مثل و مانند است، همچون الله، یکتا است و یگانه.

 

یعنی که دورویی و دوگانه و چندگانه گویی و دودوزه بازی، سفید شوئی سیاهی ها، تاریک سازی روشنائیها، خشونت و بیرحمی را ستودن و یا عین عطوفت و مهربانی دانستن و فریب و ریا کاری را  تقوا و پرهیزکاری بر شمردن، حلال سازی حرامها و بالعکس، بازتابنده فرهنگی ست صرفا اسلامی. در خدمت به الله، بد خوب میشود و خوب بد، اگر لازم باشد. مگر، الله، خود کشتار در دفاع از یکتائی و یگانگی و قدرت لایتناهی خود را به باورمندان جهاد دوست تو صیه نمیکند. مگر بهمین ترتیب هر عمل زشت و ناروائی را اگر در خدمت باو انجام بگیرد مورد تایید قرار نمیدهد. اگر این یک باور دینی نبود، نه گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا، در اوائل انقلاب بوقوع می پیوست، نه جنگ و بسیاری دیگر از ترورها صورت میگرفت و نه پرچم هفتم اکتنر، پرچم جنایت و نفرت را حماسی ها در تاریخ می افراشتند.

 

جامعه ایکه هنوز خدا بر آن حکومت میکند.، تنها با بر انداختن خدا است که جنبش زن زندگی آزادی به پیروز خواهد رسید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ خرداد ۲, جمعه

آیا خدا مرده است؟





اندیشمندان و نخبگان حکومت و سیاست، بر آن باورند که در نظام مارکسیستی، قدرت و سیاست مقوله هایی هستند زاییده روابط نظام تولیدی و اقتصادی. یا بعبارت دیگر، ساختار قدرت را متعلق به روبنایی میدانند فرهنگی باز تابنده ی مناسبات زیربنایی. فرمولی که لویی آلتوسر «اقتصاد گرایی خام» می نامد. اما، قبل از ظهور گرایشهای ماتریالیستی، جنبش روشنگری غرب، از اواسط قرن هیجدهم، مبارزه را بر علیه ساختار قدرت آغاز کرده بود. ژان ژاک روسو، یکی از رهبران جنبش روشنگرائی، قراردادهای اجتماعی را کلید فهم روابط اجتماعی و تداوم مسالمت آمیز آن، شناسائی نمود. اندیشمندان جنبش روشنگرائی، دین و قواعد و مقررات الهی را ناسازگار با انسان بعنوان موجودی طبیعی، با رشد و کمال انسانی بشمار میآوردند و به براندازی دینمداران حرفه ای از مسند قدرت همت گماردند، روندی که در کمتر از صد سال بعد، فردریک نیچه، اندیشمند و فیلسوف آلمانی، اعلام کرد که خدا مرده است، که مفسرین نیچه، منظور او را از خدا مرده است، اعلام  پایان رسیدن مسئولیت خدا بوده است و آغاز مسئولیت انسان. باینترتیب، عصر نوی در تاریخ بشر آغاز گردید.

 

تاریخ کوتاه انقلاب اسلامی برهبری آیت الله خمینی، نشان میدهد که نزدیک به نیم قرن است که بر عکس دوران نیچه، خدا درجامعه ما بدست آخوند بزندگی بازگشت و زنده شد، سالم و تندرست، با انرژی و نیرویی بیشتر از همیشه، بگونه ای که روزی نبود و نیست که در حکومت اخوندی انسان و یا انسانهائی بدون محاکمه و اثبات جرم و گناهی، در دادگاهی بنام خداوند یکتا و یگانه، بدارمجازات آویخته نشوند. که کشتار و سرکوب و زندان و شکنجه و محکومیت به مرگ  بعنوان منافق، مشرک و کافر و الحاد و مفسد فی الارض، امری ست روزانه، در ادامه تیر بارانهای گروهی در آغاز صعود آخوندها بر منبر قدرت در 57 که در 67 با قتل عام بیش از 4500  زندانیان سیاسی باوج خود رسید.

 

البته که نظام ولایت فقیه، برهبری آخوند خامنه ای، جانشین الله بر روی زمین، از آغاز پرونده و تاریخ مستقل، ویژه خود را داراست. آخوند خامنه ای، همینکه برفراز منبر قدرت صعود نمود، طولی نکشید که اعتماد بنفس بیشتری کسب نمود و دست به سرکوب و کشتار هر جنبش مخالفی زد،  سرکوب جنبش دانسجوئی، دستگیری و زندانی و قتل چندین تن از دانشجویان در 77 و سپس سرکوب بزرگترین جنبش تاریخ حکومت آخوندی، جنبش سبز در 88، جنبشی که در تهران، بنابرگزارشات انتشار یافته، بیش از 3 میلیون تن در آن شرکت جسته بودند. یکی از رهبران جنبش سبز، میرحسین موسوی، اولین و آخرین نخست وزیر جمهوری اسلامی، هنوز در زندان خانگی بسر میبرد. در میان سرکوب بی سر وصدای جنبش های کوچکتر، شاهد بر ظهور جنبش بزرگ دیگری در 96 هستیم که از مشهد، نا دانسته آغاز گردید و بسراسر شهرهای کشور رسید،  که در پی آن جنبش اعتراصی 98 ظهور یافت و آن نیز شدیدا سرکوب و بسیاری کشته بجای گذارد. در پی آن، شاهد برآمد جنبشی بودیم که پس از قتل مهسا امینی، در 401 بوجود امد که بنام جنبش زن زندگی آزدی شهرت یافت، جنبشی که بدیل نظام اسلامی را به مردم ایران و بجهانیان ارائه داد. چرا که حکومت اسلامی با هر سه عنصر این شعار زن زندگی آزادی، ذاتا در تصاد و خصومت است.

 

همه، هر آنچه که در بالا آمد، درست و راست. ولی تکلیف چیست، راه نجات از کدام سوست؟ در پاسخ باید گفته شود که اگر بخاطر داشته باشیم اشاره ای داشتیم به نیچه که  مرگ خدا را اعلام کرده بود. در حالیکه در کشور ما در 57 خدا زنده شد و لحظه ای سایه اش را از سر هموطنان کم نکرد. اما، در اینجا، قصد ان داریم سخنی را در گوشی زمزمه کنیم بآن امید که کسی نشنود. بنگر که در این 46 سال گذشته که پاکان و معصومین حاکم بر کشور بودند، چه بر سر یک ملت آورده اند. برای پرهیز از دراز گویی، کمی زودتر اشاره ای رفت به نیچه و اعلام مرگ خدا، شرایط غیرقابل نقل و توضیح و تشریح  اما، بی درنگ، خدا بدست آخوندهای بر خاسته از حوزه های علمیه، بزندگی بازگشت داده شد، حوزه علمیه آنجا که به تحصیل علوم فقهی، بویژه فقه سیاسی در دورانی که آخوندها بر جامعه حکومت میکنند میپردازند.

 

اما، قصد این نگارنده، افشای حقیقتی است که راندنش بزبان ممکن است بمذاق بسیاری خوش نیاید. چون باید دست خود را بخون خدائی آلوده کنم که نیچه مرگش را اعلام کرده بود و نا گهان در 57 بدست آخوند مقدس و آسمانی، آخوند خمینی زنده شد، و بنام الله، خداوند یکتا و یگانه، چه خونها که نریخت و دست خود را به چه نجاساتی که آلوده نکرد. امام خمینی، خوشبختانه سایه شوم خود را از سر ملت بر گرفت و در اغوش حوری ها بآسمانها پرواز کرد تا از خدمات او در روی زمین قدردانی نمایند، بویژه، از اعدامهای دسته جمعی. فرشته های اسلامی هم در آسمانها در خدمت بمومنین لذت میبرند.

 

 اخوند خامنه ای که بیش از 36 سال است که در قالب همان خدایی که مرگ او را نیچه اعلام کرده بود در آمده است و همچون خدا تمامی شکایات را بدقت میشنود ولی هرگز اتفاقی نیفتد. اگر الله باین همه شکایات پاسخ میداد، دیگر الله نبود. چرا که الله خدائی ست ساکت و یا بی زبان، بیش از 1400 است که از سخن گفتن باز ایستاده است. شاید بآن دلیل که الله در کتاب قران خود پاسخ بهر مشکلی را در هر زمانی که پیش آید میتوانی براحتی راه حل را بیابی. آخوند خامنه ای که چند صباحی ست بر تخت ولایت جلوس یافته است ، نه سوالی از او پرسیده شده و نه تاکنون بسوالی  هم پاسخ داده است. این است که آخوند خامنه ای را باید خداوند خامنه ای خواند، تاکنون کسی شنیده است بسئوال که هیچ به تضرع و التماس، درماندگانی در معرض خطر مرگ و نابودی پاسخ داده باشد. چه اگر پاسخ میداد، دیگر خدا نبود. فرض که بزرگترین جنگ و خونریزیها را بخدا نسبت دهی. آیا، کسی تا کنون شنیده است که بجنایت خود آعتراف کند. در چنین صورتی چگونه میتوان ولایت فقیه را باقسام جرایم و جنایات و خیانت متهم نمود، نه تنها هرگز کسی پاسخی دریافت نخواهد کرد، چه بسا پرسنده سوال مفقود و ناپدید شود.

 

اما، مشکل ما، مشکلی ست رو بنائی، در سطح فرهنگی، فرهنگی که در ما نهاین میشود و هویت ما را شکل می بخشد. مشکل ما با این تغییرات جزئی، هرگز حل نمیشود. ما باید به براندازی سلطه الله، خداوند یکتا و یگانه برخیزیم. چه، الله این خداوند بی همتا بوده است که بما تسلیم و اطاعت و فرمانبریی را میآموزد با ابزاری بیانی و حرکات فیزیکی که از ایستادن مستقیم آغاز میشود و سپس تعظیم از کمر و سر انجام بسجده رفتن و نهفتن پیشانی بر یک مهر گلی. البته که همراه راندن کلماتی بر زبان،اکثرا، در ستایش بزرگی و عظمت او و اعتراف به حقارت و ناچیزی خویش. این اختصار عبادتی است که 5 بار در روز باید تکرار کنی و از عجز و نا توانیی خود بنالی و قدرت لایتناهی خدا را بستایی.

 

مبادا که تاثیر این تعلیمات را دست کم بگیریم. همین تعلیمات است که بمنظور ارتقا همیشه، هرچه که هستیم به مقام بالاتر ارائه بدهیم ، از تملق و چاپلوسی گرفته تا ارائه خدماتی بمنظور خوش خدمتی. روشن است که هرچه وضع مادی در جامعه دشوار تر گرد و بر کمبودها افزوده شود، رفتارهایی مبنی بر تحقیر وحقارت خویش، برای چیز کم ارزش بسیار بچشم میخورد. نیاز شیر درنده را به روباهی حیله گرتبدیل میکند.

 

شرایط اقتصادی که هم اکنون برکشور حاکم است، فساد پدیده ایست همه گیر. فسادی که اینجا از آن سخن میگوئیم فراتر میرود از فساد در روابط اداری و بروکراتیک و تقدیم هدیه و در یافت قرارداد پر سود و منفعت. روابط اجتماعی و احساس و عاطفی، روابط دوستی و دوستمداری همه تو خالی و محض تعارف ارائه میشود. همه این ها بسرعت تغییر نموده و باصل خود باز میگردند، اگر در خاطرمان بماند تا زمانیکه به خدایی پناه میبریم که ما را بنده خود میخواند و براه مستقیم هدایت میکند، متاسفانه در این چاله خواهیم ماند.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi  

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۶, جمعه

فساد

 از ساختار دین

 برمیخیزد 

یا از ساختار قدرت؟






این دستگاه شاهنشاهی، دستگاهی سکولار و سیاسی نیست که تا گلو در فساد فرو رفته است. این آیت الله ها، حجت الاسلام ها،علما و مراجع تقلید، مجتهدین دانشگاهی و حوزه ای و در راس آنها ولی فقیه، آموزگاران بزرگ اخلاق و ایمان آند آلوده به فساد، کسانی که ظاهرا غرق در معنویت و خدا ترس اند، ساده زیست و اشرافیت ستیزاند. یعنی که از قدرت سوء استفاده می کنند. اما، این نه ایران شاهی بلکه جمهوری اسلامی، تحت حاکمیت دین و قرآن است که منشا فساد است، فساد مضاعف دین و قدرت. چرا که اگر فساد از قدرت بر میخیزد، قدرت خود در ذات دین اسلام نهفته است.

چگونه میتوان این سقوط در منجلاب فساد را در حکومت اخلاق و معنویت، در حکومت شریعت اسلامی، توجیه نمود؟ زندانها سر ریز از کسانی ست که برای به کف آوردن لقمه نانی به بیراهه کشانده شده اند. روزی نیست که دار مجازات در ملا عام بر پا نشود و متهم و یا متهمانی را که معلوم نیست که در کدام دادگاه محاکمه شده اند به جرم های گوناگون به دار نیاویزند. حال آنکه کاشف به عمل آمده است که حضرت ولایت خود یکی از بزرگترین غارتگران و چپاولگران بزرگ است. همین چندی پیش بود که خبرگزاری های خارجی  آشکار ساختند که رهبر معظم ایران یک غول عظیم اقتصادی در اختیار دارد بنام "ستاد اجرایی فرمان امام " به ارزش بیش از 90 میلیارد دلار. البته این بخشی کوچکی بیش  از ثروت کلانی که در مالکیت ولایت فقیه  قرار دارد، نیست 

در هر کجای جهان اگر "فساد" از سوء استفاده از قدرت برخیزد، در جمهوری اسلامی فساد از سوء استفاده از دین بر میخیزد. نه بدان معنا که آخوندهای حاکم دامن اسلام را آلوده ساخته اند. این استنتاج تمامی آن کسانی ست که از دینی بودن خود آگاهی ندارند، چنانکه گویی که نظام آخوندی براصل و اساس و میل و اراده الله، همانگونه که در کلام الله بازتاب یافته است، معماری نگردیده است. که "روحانیت" حاکم، اصل و اصولی را بر حسب منافع حکومت "فقیه" اختراع کرده است و بر آن برچسب اسلامی زده است که دین مبین اسلام را تفاوت بسیار است با اسلام روحانیت حاکم. چنانکه گویی حکومت آخوندی، حکومت علما و فقها، حکومت امام جمعه ها، چیزی از مردم خواسته است مغایر با اراده و میل الله همانگونه که در کلام آسمانی بازتاب یافته است. این نیز برهانی ست بنفع دین بمثابه باورها و ارزشهای خصوصی، نه اسلام، بمثابه یک گفتمان سیاسی. که قران یک سند مقدس است و آسمانی نه یک سند سیاسی. این در حالی ست که کتاب مقدس با تاکید بر "تعبد" با حمد و ستایش الله اغاز و پایان میگیرد. کمتر سوره و یا مضمونی را میتوان در قران یافت که از آن بوی گند تعبد و بندگی بر نخیزد.

سازمان شفافیت جهانی در گزارش اخیر خود "ایران " را یکی از "فاسد ترین کشورها " خوانده .است، که تایید و تصدیق این واقعیت تاریخی ست: قدرت همیشه بستر فساد بوده است، حقیقتی  که در ایران بگونه دیگر مصداق پیدا میکند. چرا که در ایران قدرت، دین است. یعنی که فساد نه از قدرت که از دین است که بر میخیزد. این تفاوت که در ایران، دین، قدرت است ممکن است دارای اهمیت چندانی برای بازرسان سازمان شفافیت بین المللی نباشد، چرا که این سازمان در پی سنجش سوء استفاده قدرت در خدمت منافع شخصی است در نظام های اداری و مالی و تجاری. بر این اساس  سازمان شفافیت جهانی، سوء استفاده از قدرت را در 177 کشور مورد سنجش قرار داده است. از آن میان "ایران " با یازده پله سقوط، در  مقام 144 قرار گرفته است. به لحاظ گسترش فساد نیز از 100، نمره 25 گرفته است که نشانی ست بر غرق شدن، نه "ایران " بلکه بعبارت صحیح تری، نظام مدیریت حکومت اسلامی ، حکومت ولی فقیه، حکومتی از تبار رسالت و امامت، حکومت شریعت اسلام،  در منجلاب فساد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com