۱۴۰۳ شهریور ۹, جمعه

 

آخوند و فرهنگ

!فریب و ریاکاری

 





بیش از یکهفته است که از دیدار ریئس جمهور جدید، دکترپزشکیان و اعضای کابینه، وزرایی که برای مدیریت کشور برگزیده بود با رهبر مقدس، ولی فقیه، آخوند خامنه ای میگذرد. این دیدار در نوع خود بی نظیر بود و خطبه ای هم که آخوند خامنه ای ایراد کرد، اگر چه تکراری بود، اما، نا دانسته، از آنجا که دوست دارد بزبان خدایی، سخن بگوید، خود را نیز، بیش از همیشه فاش کرد.

 

در آنچه که میاید، فهم و درک خود را از این دیدار و خطبه ای که فقیه اعظم، آخوند خامنه ای، ایراد کرد به خواننده عرضه میکنم. اما، قبل از پرداختن باین موضوع، دوست داشتم، مختصرا، خواننده را با محیط و یا محلی که این دیدار صورت گرفت، آنگونه که ویدیو نشان میدهد، آشنا نمایم، چرا که در این نوع دیدارها هر آنچه که مشاهده میشود با قصد و منظوری و رساندن پیامی به بینندگان، نمایش داده میشوند. مثلا، اگر برای اولین بار نباشد از موارد نادر است که فقیه اعظم را مشاهده کنی که، اگر چه در مرکز، در یک سطح با دیگر میهمانان، بر جایگاه خود قرار گرفته است. که خود قرار است حکایت از چرخشی نماید، هر چند کمرنگ، در رفتار اخوند خامنه ای، شبیه "نرمش قرمانانه،"  نسبت بروشها و سیاستها. در متن خطبه اش هم میتوانی به نشانه های از این چرخش، نیز برخورد نمود. مثل، وقتی که از روی بی میلی از اهمیت "ملت" و حفظ "ایران" سخن میگوید.

 

 بر اساس یک  تفسیر از  ویدیوی دیدار رئیس جمهور و ولی فقیه،  چینش مهمانان را بیانگر این واقعیت میداند  که ولی فقیه تنها با وزرای جدید ملاقات نمیکند که در واقع در کنار چپ او، پنج نفر اول، اعضای کابینه شخصی او قرار گرفته اند و در طرف راست او، ریاست جمهوری و دیگر وزرا و ردیف های پائین تر. در نتیجه فضای وسیعی که در وسط بوجود میاید که با گلیمهای، رنگ و رو رفته پوشیده شده اند، گلیمهایی گوئی که ده ها سال مورد استفاده قرار گرفته اند، بیش از هر چیز نمایان و بچشم میخورند و توجه را بخود جلب میکند. طرحی که با مشاهده آنها قرار است چیزی جز، فروتنی، بی مقدار شمردن دینای مادی و بی اعتنائی به زرق و برق آن به ذهن بیننده خطور نکند. در حالیکه، بسی بسیار زیرکانه تصویری را از آخوند خامنه ارائه دهد، چنانکه گویی، فقیه اعظم، نه در کاخهای مجللی زندگی میکند که زمانی در اشغال شاهان تاجداربوده اند بلکه همچون طلبه ای میزید، بیگانه با تجملات وزینتهای دنیایی، در جایگاهی حقیر پوشیده از گلیمهای رنگ و رو رفته و کهنه و پوسیده، تصویری که به تاثیر آن کمتر بیننده ای بیدرنگ بدان میتواند آگاهی یابد.

 

آخوند را نباید دست کم گرفت. چه، آخوند، قبل از هر چیز یک مبلغ حرفه ایست، بمعنای تبحر در تاثیر گذاری و نفوذ در باور و ارزشهای نهفته در شعور انسان بگونه ای مذبوحانه که در شکل خام و ناپخته، در فریب و ریاکاری بمنصه ظهور میرسند. آخوندها در این جهان، آن جهان دیگر را بفروش میرسانند، بعنوان یک حقیقت محض، با ترس از مکافات در جهنم و خوشزیستی در بهشت. یعنی که، در واقع، حرفه اصلی آخوند چیزی نیست مگر فریب و ریاکاری. حال یکی از فریبکارترین آخوندها، یکی از آنان که از کم زوری و از گدایی، به اقتدار و شاهی رسیده است، این جهان را برای یک ملت 85 میلیونی، به جهنم تبدیل کرده است تا بتوانی در آن جهان ماورایی پای در بهشت نهی و تا ابد در لذت و خوشی بسر بری. چه منطق بر خاسته از خرد انسانی؟ از این جالبتر هم میشود؟

 

 آخوند در زمانی حرفه تبلیعاتی را خلق کرد و آنرا نهادین نمود که تمدن غربی هنوز زاده نشده بود. اگر چه در دوران سلطه گری، بانیان کیش مسیحت، گرداندگان کلیسا خود دوران تاریکی را در تاریخ تمدن غرب بوجود آوردند. اما، برغم صدها سال تحمیل دین با ابزار غل و زنجیر، سرکوب و کشتار، زمینه ظهور روشنائی را بوجود آوردند. حال انکه، از آنجا که آخوند و فقیه و طلبه، دینمداران حرفه ای، زاده شیعه مسلک، بخش کوچکی از اسلام است، نه اسلام سنتی. یعنی که اسلامی فارغ از قشر دینمداران حرفه ای، بنام آخوند و فقیه و حکومت آنان بر جامعه. اسلام مدارن، نتوانستند با بر قراری دوران تاریکی، زمینه ظهور روشنائی را بوجود آوردند، چون اسلام از آغاز همزاد تاریکی بوده و همراه آن بجامانده است. تنها گاهی از روزنه ای بارقه از روشنائی به بیرون میجهید. بهمین دلیل هم علم و فلسفه در دوران اولیه اسلام پیشرفت چشمگیری را تجربه کرده است و دانشمندان، علما و فیلسوفانی همچون زکریای رازی، ابو علی سینا و فارابی در آن دوران بوجود آمدند. اگر قشر آخوند همچون دینمداران کلیسائی، تاریکی را بر سراسر اسلام در قرنهای اولیه بر جامعه حاکم میساختند، ممکن بود زمینه را برای ظهور روشنائی و آگاهی بآزادی را فراهم میآورد.

 

حال، اگر به متن خطبه رهبر مقدس، آخوند خامنه ای در دیدارش با رئیس جمهور و کابینه اش باز گردیم، خیلی طول نمیکشد که در یابی آخوند خامنه ای، کماکان، مثل همیشه، بازی فریب و ریاکاری را آغاز میکند. چرا که 35 سال است که هیچ مهمی، هیچ طرح و برنامه ای نیست که بدودن تایید او امکان اجرا را داشته باشد. در نتیجه، همگان آگاهند که امکان ندارد که مسند وزارتی را فردی اشغال کند که مورد تایید او نباشد. رهبر معظم، چنان با نرمخویی و آرامش در باره تایید وزرایی که میشناخته است سخن میگوید، چنانکه گویی او یک انسانی ست معمولی. مثل، همه آدمهای دیگر، پای را از گلیم خود فراتر نمی نهد. تنها وزرائی را که "صلاحیت" آنها "وثوق" شده بوده است تایید کرده است و خیلی ساده، مثل هرکس دیگر، از بیشتر آنان که شناختی نداشته است در باره آنها نظری نداده است. البته، آقای رئیس جمهور، دانسته یا نا دانسته برای جلوگیری از بحث و جدل در میان ولایتمداران مجلس، حقیقت را آشکار ساخته بود که وزرایی که به مجلس آورده بود برگزیده شخص ولایت فقیه بوده است و اخطار داد که بی جهت به جنک و جدل نپردازند. آنگاه هر اختلاقی در باره وزرای برگزیده، بزودی خاتمه یافت. حرف رهبر مقدس همیشه حرف اول بوده است و حرف آخر و هنوز هم هست.

 

اگر، آخوند خامنه ای خطبه اش را با خالی کردن شانه خود از زیر بار مسئولیت آغاز نمود. اما، مابقی خطبه خود را صرف آموزش وزارت و مدیریت و ریاست به وزرای برگزیده نمود. چنانکه گویی به دانش اموزان دبستان و دبیرستان درس میدهد که مبادا، غفلت کنید 4 سال مدت کوتاهی است اما کارهای بزرگی میتوان انجام داد، همانجا که از خدمات ارزنده ریاست جمهور گذشته، آخوند رئیسی، برگزیده خود، یاد کرد که در طول 3 سال به چه خدمات بزرگی که دست نزده است. آنگاه به آموزش درس وزارت پرداخت که شناخت ظرفیتها، استعدادها  و ایمان و شوق مذهبی و سیاسی، نقش مهمی در پیشرفت دولت در مدیریت کشور بازی میکند. که همکاران را باید از میان جوانان مومن و پر انگیزه برگزینند تا به سرمایه آینده کشور تبدیل گردند. که باید در برگزیدگان کارشناسان، مواظب بود که آنانی را که فقط لباس کار شناسی بتن کرده اند بر نگزیند و هرگز با آنها مشورت نکنند. و وزرا را به سفر به استانها، حضور در میان مردم و دیدن واقعیت از نزدیک تشویق نمود.

 

در میان خطبه اش، آخوند خامنه ای، سر انجام به مطلب مورد علاقه اش هم رسید، عدالت. که باید آنرا یک امر واقعی تصور کرد و طرح و برنامه ها باید بگونه ای تنظیم گردند که پیوسته باعث کاهش اختلاف طبقاتی شود. که اگر بدین منظور قانونی نیست دست بقانون ریزی بزنید، از الویت ها در ادراه کشور باید استفاده کرد. الویت هایی مثل تکنولوژی هسته ای و تکنولوژی هوش مصنوعی. بویژه فضای مجازی را نباید بدون کنترل "ول" کرد، آنرا در تبعیت از یک قانونمندی، باید بدامن مدیریت خود بکشانید. البته که الویت رهبر مقدس برچیدن بساط اینترنت است.

 

خطبه ای که رهبر مقدس، آخوند خامنه ای برای ریاست جمهوری و وزرای او سر داد، بسی بسیار طولانی تر از آن چیزهایی ست که در بالا، مختصرا، بدانها اشاره ای شد. اما، بسنده، همینقدر که نشان دهیم آخوند خامنه ای، مثل، تمام استبدادگران، در نزدیک به پایان حکومت مطلقه خود، بیشتر دچار توهم میشود و به جانشین سازی توهمات خود با واقعیت تمایل بیشتری نشان میدهد. در خطبه ی آخوند خامنه ای که باختصار در بالا ارائه شد، آیا سخنی از گرفتاریها، مشکلات، از درد و رنجی که مردم بطور روزانه تحمل میکنند اشاره ای هم دیده میشود. آیا از فقر و گرسنگی ای که دامن بخش بزرگی از جامعه را فرا گرفته و بیش از 50% آنان زیر خط فقر که رسما 20 میلیون تومن در ماه تخمین زده شده است، آخوند خامنه ای یادی هم کرد؟ شاید، اصلا از اعتصاب پرستاران بی خبر باشد و هرگز نداند که متوسط حقوق پرستاران 12 میلیون تومن است. یا شاید تصور میکند 12 میلیون تومن همانقدر دارای ارزش است که قبل از 57 دار بود و میتوان با آن چندین خانه و چندین اتومبیل شخصی و غیر شخصی خریداری نمود؟

 

یعنی که در شرایط موجود از هر زاویه ای که به حکومت اسلامی بنگری، نمیتوانی نظام را دست به گریبان بحران های  بیشماری نبینی، بحرانهایی بر ساخته دست نظام و تمامی گنده گویی های آخوندی، بحرانی هایی که زندگی روز مره را سراسر پر از اضطراب و دلهره، تشویش و نگرانی، ابهام و حیرانی میکند. قیمتها تا کجا بالا میروند؟ آیا فردا نان هم در سفره پیدا خواهد شد؟ آ یا آبی هست که بنوشیم و با خود را با آن بشوئیم و طهارت بگیریم؟ کمتر میتوانی کسی را بیابی که بتواند دور نمایی از فردایی نزدیک در ذهن خود رسم کند.

 

 

 آنها که میتوانند پا بگریز از کشور میگذارند و همه خطرات جانی و مالی را میپذیرند. مردم در حالیکه در هوا معلق اند، زندگی را میگذرانند، زندگی ای که بر آن خطر جنگ سایه افکنده است، زندگی ای که هر روز سخت تر شده است. گرانی بیداد میکند، رمق مردم را کشیده است. بیکاری و نا امیدی مزمن و کشنده ای بر دامن بسیاری از جوانان نشسته است. مردم خود را بی پناه احساس میکنند. وقتی ولی الله، حکومت میکند، مردم دیگر حتی نمیتوانند به الله پناه ببرند.

 

این گوشه ی بسیار کوچکی از واقعیت بود که رهبر مقدس، آخوند خامنه ای در خطبه ای که در دیدار با ریاست جمهوری و اعضای کابینه اش ایراد نمود، حتی اشاره کوچکی هم بان نکرد. البته، در اینجا به تمامی گرفتاریها از جمله رشد بی سابقه بی عدالتی و رشد نه اختلاف طبقاتی، بلکه اختلاف بین اقلیتی مالک ثروت عظیم و قدرتی خارج از مرزهای شناخته شده و اکثریتی فقیر و درمانده و مایوس. از فساد و تباهی، از رشوه و رانتخواری، از رواج تن فروشی و ربودن اشیا در ملا عام، از شیوع سرقت، بزرگ و کوچک، هر جا که فرصت دهد؛ نیز، از هوای آلوده و تخریب محیط زیست، و بطور کلی، از بلایای خانمان براندازی که در این 45 سال مردم ایران بدان گرفتار شده اند، نه تنها، رهبر مقدس، جانشین الله، خداوند یکاتا و یگانه، فقیه معصوم، آخوند خامنه ای در خطبه ای که در دیدار با رئیس جمهور و کابینه اش خواند، اشاره کرد و نه این نگارنده میتوانست بر تمام آن نگون بختی ها، آن ظلم و ستمی که مردم بواسطه باورهایشان تحمل کرده اند، بپردازد، حتی با مختصرترین شیوه بکارگیری و استفاده از کلمات و زبان.

 

اما، در پایان باید ابراز جای بسی امیدواری نمود که هم اکنون، جنبشی در خود و یا بالقوه وجود دارد که بسیاری را بهم پیوسته است. در شرایط موجود، بعید بنظر میرسد بتوان بردوش شخصیتی تاریخی، همچون گذشه، از حکومت آخوندی عبور کرد. با تغییر و متحول ساختن فرهنگ است، با عبور از فرهنگ جهاد و شهادت، باورها و ارزشهای حاکم و بر افراشتن پرچم ارزشهای نوین، ارزش زن زندگی آزادی است که میتوان، از حکومت آخوندی عبور کرد و ارزشهای رهایی و آزادی را از کوری و تاریکی و تعصب و کین خواهی نجات بخشید. در آن زمان است که میتوان دوران نظام استبداد مضاعف دین و قدرت را به پایان آورد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۳ شهریور ۲, جمعه

 

آرمان بازگشت بگذشته

و گریز از

جنبش زن زندگی آزادی!


 




وضع موجود در جامعه مقدس ولایت فقیه، وضع اسفناکی ست. پس از نزدیک به نیم قرن حکومت بنام الله، مصیبت و نکبت، فساد و تباهی، غارت و چپاول، سرکوب و خفقان در درون و تنش و دشمنی با کشورهای دیگر. سیاستی برگرفته از اندیشه دینی نه تنها مانع پیشرفت کشور گردیده است بلکه بلحاظ سوء استقاده از ثروت مادی و عدم سرمایه گذاریهای عظیم بمنظور بوجود آوردن یک زیربنای مستحکم اقتصادی، بویژه در عرصه تولید و توزیع کار و سرمایه، نابود سازی فقر و گرسنگی، توسعه رفاه و آسایش و کاهش اختلافات طبقاتی، با صعود دین بر منبر قدرت برهبری آیت الهی که بنوعی بامامت رسیده است، امام خمینی، همه سرمایه های مادی و معنوی کشور را که ملک خصوصی خود میدانست، در بازگشت بگذشته بکار گرفت، گذشته ای که بشر در دوران طفولیت بسر میبرد هم بلحاظ مادی و هم فرهنگی، بشری که در دوران صحراگردی و بادیه نشینی زندگی میکرد..

 

البته، این بازگشت بگذشته، بی درنگ با صعود دین اسلام به منبر قدرت، واقعه ای که کمتر به نتایج آن در عمل آگاه بودند. دین و قددت با هم یکی شده بوند. آنچه تا دیروز دین بود، سر و کاری با بگیر و ببند و متخلفین احکام دینی، مثل احکام حجاب و یا جدائی جنسیتها، برپاداری پارتی در محلها و امکان خوشگذرانی و یا تولید و مصرف مشروب طرب آور و شادیبخش نداشت. در نتیجه کمتر کسی میدانست یکتائی دین و قدرت، یعنی که تقسیم جامعه به جامعه مردان و جامعه زنان، یکی حاکم و ممتاز و برتر، دیگری، محکوم و محروم و فروتر..  

 

همچنین، حکومت دین برهبری آخوندها، با خشونت و خونریزی، بیرحمی و انتقام ستانی آغاز گردید. همه ارزشهایی نهفته در لابلایه آیه های آسمانی کتاب مقدس قران که گفته میشود در بر گیرنده سخنان الله است که مستقیما به پیامبربرگزیده خود مخابره کرده بوده است با ابزار "الهام." اگر چه حکومت الهی برهبری پیامبر برگزیده، محمد، با مرگ او و پایان خلاقت راشدین، خاتمه یافت و الله، خداوند سخنگو، آگاه بریز و درشت زندگی اجتماعی افراد بشر، نیز، پس از در گذشت پیامبر بسکوت همیشگی فرو رفت، چنانکه گویی الله هم در حلقوم مرگ فرو رفته است که موضوع این بحث نیست..

 

موضوع بحثی که میاید، مختصرا، ارائه این واقعیت است که چگونه بازگشت بگذشته، در حکومت آخوندی صورت گرفته است. چه اگر با دقت بیشتری بنگری، می بنیی که چگونه، هرچند دیر، با این وجود، در آواخر حکومت شاهنشاهی پی ریزی زیربنای اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی و علوم مدرن. با شدت بیشتری آغاز گردیده بود راهی که اگر بشکل تصاعدی ادامه میافت، میتوان انتظار داشت که شایستگی رقابت با چین را داشیم.

 

با صعود آخوندها بر فراز منبر قدرت، نه بر منبر روضه و موعظه، بازگشت بسوی گذشته آغاز گردید، بازگشت بگذشته ای که تنها میتوانست، با تخریب و ویرانی زیر بنای مادی حرکت به پیش، صورت بگیرد. پیشرفت در رمینه های مادی لزوما از الویتهای حکومت آخوندی نبود. حکومت آخوندی از آغاز مشتاق تغییر و تحول در روبنای فرهنگی بود که در مبارزه، مقابله و خصومت با فرهنگ غربی بازتاب مییافت. البته که آخوندهای حاکم با منت با جنگنده های هوایی آمریکا با جت های رادار گریز و تکنولوژی غربی، هرگز سر ناسازگاری نداشته اند. در دوران ریاست جمهوری روحانی بود که چندین هواپیمای مسافربری قرار بود از بوئینگ و ایرباس خریداری شود، قراردادی که بتصویب رهبر معظم، آخوند خامنه ای نرسید.

 

با این وجود آخوند و فقیه و طلبه را نمیتوانی گریران از زیور و زینت پنداری. اما، بیزارند از آنکه مردم آگاه شوند که آخوند امروز در کدام منطقه و در چه ویلاهایی زندگی میکنند. آخوند حاکم از یکطرف، به پس زدن زندگی مادی، رفاه و آسایش برای مردم دست میزند و خود از آن چه لذتها که نبرد، از طرف دیگر چه درسها در تقلید و تبعیت و تسلیم و اطاعت که نیاموزند. با این تفاوت که این بار آخوند این احکام را بر فراز منبر قدرت صادر میکند نه بر فراز منر روضه و موعظه.  گذشت آن دوران که میتوانستی لخت و عریان در خیابانهای پایتخت پرسه بزنی. در حال حاضر حجاب هم کافی نیست. کمرو هستند وگرنه خواستار برکه افغانستانی بودند.

 

نزدیک به نیم قرن تبلیغ و ترویج آخوند بر فراز منبرقدرت، مبنی بر بریدن از زندگی مادی، مصرف کم و تولید زیاد، درست است که اکثریت جامعه را بسکوت کشاند و منفعل نمود. اما، آنچه حکومت آخوندی بدان توجه میکند، آنست که باورها و ارزشها، نیرو نفوذ آنها بر افراد بشر انکار ناپذیر است، بویژه باورها و ارزشهائی که ریشه برگرفته از دین در 1400 سال پیش ار این، زمانی میتواند در شخص بماند ودر محیطی میتواند بزندگی ادامه دهد که بتواند در برخورد با باورها و ارزشهای دیگر انعطاف پذیر باشد. در واقع آنچه نظام ولایت فقیه را از آغاز با مقاومت و مقبولیتی محدود روبرو ساخت آن بود که انواع گشت های ارشادی، خود محروم و محدود و نارضی از زندگی، اماده هر خشونت و بیرحمی، دست بزنند که نه تنها مشکلی را حل نکرد، مسائل دشوارتری را هم بوجود آوردند. برغم همه دشواریها سر آنجام آخوندها توانستند جامعه ما را بیک جامعه اسلامی و یا جامعه شریعتی تبدیل کنند. اما پس از 45 سال، افول حکومت آخوندی  بسرعت در حال فرا رسیدن است..

 

این روزها خوشخیالی ست، اگر فکر کند کسی برای دین و مراسم دینی تره ای خورد میکند، بجز جمعی کوچک، بویژه، پس از ظهور زن زندگی آزادی. برغم تمامی خطبه خوانی ها بر فراز منبر قدرت مبنی بر تقلید و تبعیت و تسلیم و اطاعت، آخوندها را بالفاظی، همچون، آخوندهای فریبکار، دروغگو و هرزه کار و سلطه گر و بیرحم شناسائی میکنند. این واقعیتی ست که واکنش بدان بعضی اوقات بشکل عمامه پرانی ابراز میگردد. اما، بی اعتنائی زنان به احکام تحمیلی حجاب به بخشی از مقاومت و مبارزه زنان بطور روز مره تبدیل شده است. حال حکومت آخوند میتواند راه پیمائی های اربعین حسینی را براه بیانندازد با صرف هزینه و قراهم آوردن بسیاری از سرویس ها، به هزینه مردم گرسنه. راه پیمائی اربعنین یکی دیگر از ان شعبده بازیهایست که نظام برای ماندگاری خویس و اقناع خارجی ها در داشتن حمایت داخلی بر پا میکند. این در حالی ست که شعبده بازی پاسخ به ترور اسماعیل هنیه همچنان ادامه دارد. البته که الله، در کتاب مقدسش بکمک ولی فقیه آمد و مصلحت او را در تاخیرپاسخگویی  مورد تائید قرار داد..

 

 در بیرحمیها، خشونت و قهر و انتقام ستانی نهفته در ذات این نظام شک و تردیدی نیست. درست دیگر نمیتوان همچون سال 67 بیش 4000 زندانی سیاسی را در سکوت مطلق بقتل برساند. در شرایط موجود شاهد افزایش اعدامهایی هستیم که پیوسته تنها بدلیل خفظ صیانت انجام میگیرد. چه، بعید نیست که برای چندی بمنظور ادامه ترس و ارعاب شاهد افزایش اینگونه اعدامها باشیم.

 

 حال آنکه بعضا، بر آن باوراند انتخاب/انتصاب دکتر پزشکیان، از سیاست جدید نظام مبنی بر بسر رسیدن دوران سختگیری و توجه جدی بوضع و نارضائیهای مردم برخاسته است. اگرچه، تجربه نشان میدهد که روابط ریاست جمهوری و ولایت فقیه هرگز با خوشی و رضایت طرفین بپایان نرسیده است. اما، پزشکیان، برخلاف ریاست جمهوریهای گذشته، بدون هیچ پنهانداری نقش تعین کننده ولایت فقیه را در گزینش مستقیم وزرای کابینه آشکار ساخت که به داد و بیداد و جنگهای زرگری پایان دهند و چنین نیز شد. در این نمونه، ما نظاره گر نظامی هستیم که براساس ذوب همگان در راس  و یا ساختاری که بر بنیاد تسلیم و اطاعت و فرمانبری بنیادگذاری شده است هستیم. درست است که مجلس .ولایت هم در اقتباس با مجالس حکومتهای دمکراسی سازمان یافته است ولی روابط حاکم برآن از تعهد وشریعت دینی بر میخیزد که همچون یک کنش سیاسی بازتاب می یابد.

 

در مقابل حکومت آخوندی، بر روی  اعتصابات پرستاران، برغم گسترش آن بشهرهای دیگر، از جمله تهران. متاسفانه نمیتوان در حال حاضر حسابی بگشائیم. همچنین، نباید انتظار داشت که اعتصاب پرستاران در اقصا نقاط کشور گسترش  و زمینه ای مناسب برای براندازی نظام را فراهم آورد. واقعه ای که ممکن است در اینده ای نه چندان دور هم بوقوع بپیوندد..

 

با این وجود، نظر این نگارنده بر آن است تا زمانیکه حکومت آخوندی بنام الله حکومت میکند، بنام الله میگیرد، میزند، زندانی میکند، شکنجه میدهد و بر فراز دار ولایت بقتل میرساند، وحدت و یگانگی اعتصاب کنندگان اصناف و حرفه های متفاوت، امریست بسیار دشوار. اما، آنچه این واقعه نا محتمل را محتمل سازد، زمانیست که گروهای مختلف با هر جهان بینی و هر رنگ و رخ و لهجه ای، در کنار جنبش براندازی زن زندگی آزادی قرار گیرند. چرا که زن زندگی آزادی فراتر از یک شعار سیاسی ست،  چون ارائه دهنده جهان بینی خاصی  ست که میتواند جانشینی نظامی را بپذیرد که هم دشمن زن است و هم زندگی و آزادی.

 

باور به زن زندگی آزادی میتواند به آن جهان بینی دلخواهی تبدیل شود که تمامی آن عناصری که دین اسلام انکار و یا نفی میکند مورد تائید و تصدیق قرار دهد. آیا، اسلام وجودن زن را بعنوان یک انسان آزاد و مستقل، خود آئین و خود مختار می پذیرد؟  مسئله این است که اسلام انسان بودن مردن را هم برسمیت نمی شناسد. قران مقدس، انسان را با بنده شناسائی میکند، بنده ای که به تبعیت و تقلید میآموزد و به تسلیم و فرمانبری تن میدهد. شاید زشتر ازهمه آنستکه اسلام، دین نفی و انکار زندگی است، که اسلام، دین جنگ و جهاد و شهادت است، دینی ست که نیستی را بر هستی و رنج و درد را بر شادی و لذت ترجیح میدهد، گوئی زندگی اجتماعی در قرن 21 چندان تفاوتی با زندگی در چهارده قرن پیش تغییر و تفاوتی نکرده است. گویی که بر اساس تئوری قرآن، الله بندگان خود را آفریده است برای تحمل درد و رنج و دوری و خود داری از هر گونه لذت وخوشی و پایکوبی و خوش زیستی، عدم مصرف مشروبات طرب زا و کار سخت و مال اندوزی. که در واقع، فراخوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت و نفی زندگی  بامید دست یافتن به زندگی بهتری در آندنیای دیگر. به ازادی که میرسیم، از آن نمیتوانی یکجا با آسلام یاد کنی حتی در لفظه هم، اسلام و آزادی  با هم سازگاری ندارند، از معنا و مفهوم و تضاد آشتی ناپذیر انها سخنی نیافزایم که بسی بسیار طولانی خواهد شد..

 

 از این مقایسه نتیجه ای که میتوان گرفت انستکه که امروز دیگر نمیتوانیم از نبود آلترناتیو در برابر ناله سر دهیم وقتی شعاری همچون زن زندگی آزادی برآمده از مبارزه بر علیه یک حکومت دینی در دسترس مان است. چه جامعه و یا ساختاری را میتوان بنا کرد بدون این سه عنصر زن زندگی و آزادی.پ؟ دین نشان داد که تاریکی را بر روشنائی ترجیح میدهد. نفی زن بعنوان یک انسان، از تاریکی بر میخیزد یا از روشنائی؟ مسلم است که هر قانونی که در باره زن زندگی  آزادی وضع نمائی نمیتواند در جهت بهزیستی این عناصر حیاتی زندگی نباشد. شعار زن زندگی آزادی ارائه راهی ست بسوی روشنائی و خوشزیستی در این دنیا. آنکه بریدن از این دنیا و بازگشت بگذشته را توصیه میکند، دست به تقیه میزند اگر خود به زن و زندگی، اگر نه آزادی  باور و عمل نکند

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

۱۴۰۳ مرداد ۲۶, جمعه

عقب نشینی تاکتیکی

و یا حفظ آبرو و حیثیت

حکومت آخوندی!


 

واقعیت آنستکه آنچه هم اکنون در جامعه ما میگذرد، بویژه در ساختار سیاسی، از انتخابات ریاست جمهوری گرفته تا تحلیف در مجلس و سپس برگزیدن وزرا و تشکیل دولتی مسئول اداره کشور، ظاهری ست که نظام، از دیر باز برای گسترش مقبولیت خود برگزیده است. آیا پس از 45 سال، کم انتخابات تجربه کرده ایم؟ آیا تغییر و تحولی هم در شرایط اجتماعی بوجود آمده است در نتیجه انتخابات؟ البته که پاسخ منفی ست. چه، برگزاری چنین مراسمی، بمانند جادوگری ماند که کند بیننده را مات و مبهوت، بآن منظور که پنهان سازد چهره مخوف و خشونتبار ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت. همچنین، انحراف نماید اذهان عمومی را از این حقیقت که همه بلایا، مصیبتها، نکبتها، عقب ماندگی ها از حکومت دینی ست که بر میخیزد، از حکومت آخوندها، فقها و طلبه ها که بر اساس باور به لا الله الا الله، از آغاز در پی هدف دیگری نبوده اند، مگر ترویج جهاد و شهادت در خدمت دین اسلام آخوندی و کشتار معترضین بنام الله و نابودی کفر و الهاد.

 

 این در حالی ست که چهره کریه و مکار رهبر معظم مقدس، آخوند خامنه ای، دیر زمانیست که آشکار گشته است. نه ذره ای اعتماد به تقوا و تقدس وی بجا مانده است و نه مقدار ناچیزی از اعتبار. اجزا و نهادهای مختلف جامعه، بعلت کمبود انرژی در گرمای 45 درجه سانتی گراد تابستان داغ، در انجام وظایف خود فشل مانده و مردم را بخشم و خشونت میکشاند. هم اکنون کمبود انرژی، بسیاری را از خانه ها به بیرون کشانده و باعتراض وا داشته است. اخبار منتشر شده حاکی از آن است که کمتر خانواده ای را می یابی که چندین ساعت خاموشی در روز را تجربه نکند.

 

 کمبود انرژی، نیز، چه خساراتی را که بر زیربنای اقتصادی کشور وارد نساخته، و شیرازه یک زندگی عادی را از هم پاشیده است. نظام تا گلو در باطلاق بحران های بیشماری در حال غرق شدن است. از بحران های اقتصادی ، تورم و گرانی و فقر و بیخانمانی گرفته تا عدم سرمایه گذاری و گریز سرمایه ها تا تخریب محیط زیست و آلودگی هوا. خرابیها و ویرانیهای بیشمار، آنچنانکه، بنظر میرسد که جامغه آماده یک انفجار بزرگ و عظیم است. این احساس را بر انگیزد که  از درون  میجوشد و در التهاب میگذراند. همین بس که نظری به واکنشهای نظام بنگری در ارتباط با ترور اسماعیل هنیه و فرو روی در باطلاق امروز میزنم و یا فردا و  پس فردا.

 

 پس از گذشت دو هفته، معلوم شد که ولی فقیه چرا در انتقام ستانی از اسرائل، دچار شک و تردید و تاخیر شده بوده است. گویا سخت در پی یافتن راهی برای برون رفت از باطلاقی که اربده کشیها و گنده گوئیها و تهدیدهای خود و فرماندهانش بوجود آورده اند. در پی یافتن راهی که چگونه بعقب نشینی در برابر دشمنی که تا چند لحظه پیش خوار و حقیر میشمرد بپردازد، در حالیکه، ضعیف و مستاصل و درمانده و هراسان، بنظر نیایند. هم اکنون، نسبت بگذشته با نرمش بیشتری در شیپور پیروزی میدمند. سر انجام در روز چهار شنبه هفته گذشت در یک سخنرانی کوتاه، رهبر معظم و شجاع حکومت اسلامی همگان را از اراده الله با خبر ساخت که عقب نشینی غیر تاکتیکی را الله مورد تایید قرار نداده است. که شنونده را قانع کند که این نتیجه را بگیرد که عقب نشینی تاکتیکی را الله تایید و تشویق میکند و پاداش هم میدهد. مضاف بر اینکه آبرو و حیثیت انسان را هم ظاهرا حفظ میکند.

 

نقل مطلب بالا، بیش از هر چیز نشان میدهد چگونه دین و سیاست باهم ترکیب گردیده که نتوانی یکی را از دیگری جدا سازی. فرض که رهبری فرمان حمله باسرائیل را صادر کند، آیا ین یک حمله دینی است و یا حمله ای سیاسی و یا بکارگیری مزدوران در جنگ با دشمن، تصمیم دینی ست یا سیاسی؟ میتوان تا آنجا پیشرفت و پرسید که آیا راه پیمائی اربعین، براستی یک راهپیمای سیاسی و یا دینی ست؟ در پاسخ باین سوالات باید گفت، آخوند خامنه ای تبلور دین اسلام است. او دین را تنفس کند و همه ی تصمیماتش را در تطابق و همسازی با آیه های مقدس قران آتخاذ میکند.

 

او همچون پیروانش، قران، کلمات الله را در بر گیرنده دانش نهایی و غایی. علم می پندارد و بر آن باور است که آغاز و پایان را در قران است که میتوانی بیابی. دارای ایمانی ست خلل ناپذیر که سخنگوی قران هیچکس نیست مگر الله، خداوندی که بجز او خدای دیگری نیست. باین دلیل است که قران مقدس مشگل گشای همه مشکلات است. این باوریست کم و بیش تمامی جامعه بدان باور دارند. اما، از انجائیکه دین و قدرت در یکدیگر ادغام شده اند، اراده گزینش را محدود نموده است. مثلا، کشف حجاب را باید یک کنش دینی خواند و یا سیاسی.؟

 

بعبارت دیگر، در حالیکه حکومت آخوندی ماهیتا یک حکومت دینی است، اما، این تمایل وجود دارد درمیان ناظران شرایط سیاسی جمهوری اسلامی، که بعد دینی سیاستها، برنامه ها و تصمیمات نظام نادیده گرفته شود، حال آنکه همه چیز باید بنظر کسی برسد که دین تنفس میکند. اخوند خامنه ای از دیدگاه دین است که به جهان مینگرد. بر آن تصور است که اسلام، دینی جهانی ست، لا الله الا الله. که بجز الله خدای دیگر نیست. همه کافر و دروغگو و یا منافق و مشرک هستند، اگر بخدای دیگری باور کنند.

 

اگر بحث وحدت دین و قدرت و جزئیات آن را در همین نقطعه نگاهداریم و از جزئیاتی لازم برای رسیدن به نتیجه ای که به بیان آن مبادرت میکنیم آن است که تداوم حکومت آخوندی را باید ناشی از باور و حرمت و علاقه به سمبل های دینی، باور به یکتائیی ویگانگی خدا، همه باورهایی هستند مشترک بین قشر کوچک حاکمین و صاحبان ثروت و سرمایه و ما بقی جامع از وسط  تا زیرین ترین لایه ها، ارزشها و باورهایی که بخواهی یا نخواهی  فرمانروای سلطه افکن بر اساس آن حکمرانی میکند. حکومت آخوندی هم چیزی نخواهد مگر همانچیزی که الله میخواهد، تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

 

 

در اینجا لازم است که دو دین، اگر چه از یک جنس اند، اما، بمناسبت اینکه بر فراز چه نوع منبری صعود میکنند، آنها را از هم جدا میکنیم. مثلا در دوران شاهی، آخوند بر فراز منبردین یا منبر روضه و موعظه، صعود میکرد. این منبر با بحکومت رسیدن آخوند به منبر قدرت تبدیل شد. بر فراز منبر وعظ و موعظه، عمل به موازین شرعی از سر اراده است و اختیاری. حال، آنکه وقتی آخوند برفراز منبر قدرت صعود میکند، همه قواعد و قوانین شرعی را عرفی و قانونی میسازد.

 

چه، زیانی اگر بار دیگر بپرسیم آیا کشف حجاب، کنشی ست برخاسته از دین ستیزی؟ چه بسیارند دینمدارن که ادعا کنند که اسلام چه ارتباطی دارد با حجاب و حجابداری؟ حال آنکه او فراموش میکند که از اسلامی سخن میگوید که بر فراز منبر قدرت صعود کرده است. این دین هیچ سر ناسازگاری با علم هسته ای و دست یابی به اسلحه نابودی هستی، ندارد.

 

آخوند، ولی فقیه، سالهاست که آغوش خود را بر علوم هسته ای گشوده و میلیاردها دلار تا کنون بابت آن هزینه کرده است، بان امید که به اسلحه دست یابد نابود کنند. اسلحه ای که هرگز بدان دست نخواهند یافت. چرا که قدرتهایی که باید بدانند میدانند آخوند خامنه ای به نیستی میاندیشد و نه هستی. او حتی هستی را در این جهان وقتی دارای ارزش می پندارد که در خدمت آندنیا گذرانده شود. در این جهان چسم بر روی لذایذ و خوشی ها، خیزش و خروش و طرب و شادی دست بکشی و بهوش که مبادا روی زیبای خود آشکار سازی اگر زنی و اگر مردی مبادا چشمها را بزیر نیفکنی و یا الله را از خاطر برده باشی. خطاهایی همچون کشف حجاب و آمیزش زن و مرد و یا استفاده از نوشیدنیها و خوردنیهای شادی آور، اگر تنبیه و مجازاتی در شرع اسلام برای آن تعین شده است و در آن جهان باید پاسخگو آن باشی، در زمانیکه آخوند بر منبر قدرت صعود میکند  تنبیه و مجازات را در این جهان در پی خواهد داشت.

 

در پایان، باید اعتراف کرد که ما با واقعیتی تلخ روی در روی قرار داریم. زمان نشان خواهد داد که تا باورهای دینی خود را مورد نقد و بازبینی قرار نداده ایم، بعید بنظر میرسد که بتوان باین سادگیها نظام را بر اندازی نمود. چرا که عبور از حکومت آخوندی، لازمه اش پاکزدائی نهاد های اجتماعی ست در هماهنگی با پاکزدائی دین از درون و وجودمان است. دین و باورهای دینی ست که در لابلای نهادهای جامعه نفوذ کرده و بدون آنکه خود بدان آگاه باشیم بدرون ما راه یافته و حتی در سلولهایمان نفوذ کرده است. این است که بدشواری میتوان به براندازی حکومت دین اندیشه نمود اگر اماده نباشییم به پاکزدائی وجود خود از دین دست بزنیم.. اما، چه جای نگرانی ست، ریرا که، دیر زمانیست، هر انچه که نیاز داریم برای نقد و نفی دین بر منبر قدرت، میتوانیم در دیدگاه جنبش زن زندگی آزادی بیابیم .مطمئن که پشیمان نشوی.

 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۳ مرداد ۱۹, جمعه

افزیش اعدامها و بگیر و ببندها

پوششی بر

ضعف و نا توانی حکومت آخوندها!

 

 

شاید چندان غیر عادی نباشد اگر در این روزها شاهد بر افرایش تعداد قتل زندانیان در حکومت مقدس آخوندی باشیم. چون، نظام ضعف و ناتوانی در بیرون را پیوسته با سرکوب و قتل و جنایت در درون جبران کرده و میکند. با این وجود، بنا براخبار منتشریافته، در هفته گذشته، بیش از 29 نفر در یکروز بجرائم مختلف بر فراز دار بقتل رسیدند. نگارنده، نیز، آموخته است که اعدام یک امر قانونی ست. حال آنکه متهمین در حکومت آخوندی بقتل میرسند. با خاطر جمعی تمام، میتوان پذیرفت که تمامی محکومینی که بدار جنایت آویخته شده اند، صرفنظر از جرمی که مرتکب شده اند، از محاکمه در یک دادگاه عادل، در برابر هیئت منصفه بر اساس قانون محروم بوده اند.

 

بر این جنایت مقدس شرعی، قتل رضا رسائی در کرمانشاه هم باید افزود. متهمی که بنا بر رای چندین دادگاه بالاتر، بدلیل عدم ارائه اسناد و مدارک لازم  حکم اعدام را غیر قابل اجرا خوانده بوده است. با این وجود، رضا رسائی را بدون اطلاع بخانواده، بدار آویخته بقتل رسانده و در آرامستانی بسیار دور از شهر بخاک سپرده میشود.

در این رابطه نمیتوان از "کیفر" شروین حاجی پور، خواننده معروف "برای" بمناسبت قتل مهسا، یاد نکرد. وی اگرچه با خطر اعدام، بر عکس بعضی از رپرهای دیگر، مواجه نیست، بدو سال و هشت ماه زندان محکوم گردیده که باید برای گذراندن مجازت خود بزندان گزارش دهد. بدون تردید شروین سربلند از تحمل این مجازات بیرون خواهد آمد، اما، هنرش بچه سرنوشتی دچار میشود، هیچکس نمیداند. آیا میتوان از آخوند هم انتظار داشت هنر را هم برفراز دار مجازات بقتل نرساند؟ 

افزوده بر این، نمیتوان از قتل شگفت انگیز رهبر حماس، اسماعیل هنیه، پس از ملاقات با رهبر معظم، آخوند خامنه ای، گذشت. کشتاری سراسر سحرآمیز و جادویی. تا کنون تمامی آخوندهای امنیتی برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای نه کوچکترین اثری از ضارب و یا دست اندرکاران آن بدست آورده اند و نه از روش و متدی که بکار گرفته اند آگاه    گشته اند. تا کنون هیچگونه اطلاعات تازه ای به بیرون درز هم نکرده است. نمایشی دیدنی از تبحر و مهارت و سرعتی که حکومت آخوندی میتواند مرموزترین جنایات را کشف و متهم و متهمین را بپای میز عدالت میکشاند! 

همزمان، با وقایع بالا و یا با کمی پس و پیش، واقعه شرم آور دیگری چهره خشونتبار وقهقرائی نظام را در معرض دید مردم در درون و بیرون، در تمامی جهان قرار داد. ویدیوئی از مدار بسته در یکی از خیابانهای تهران انتشار یافت که نشان میدهد دو دختر نسبتا جوان را پس از لحظه ای بطور ناگهانی مورد حمله چهار زن سراپا پوشیده با چادر سیاه قرار میگیرند. یکی از دخترها ناپدید گشت. 4 زن دیگر که معلوم بود بسیار ورزیده و اموزش دیده اند، چنان دست و پای آن دختر جوان را میکشیدند گویی که میخواهند او را چار پاره نماایند. همه این اعمال خشونت بار و حیوانی بخاطر انسانی از جنس زن، از پوشاندن موی سر خویش سرپیچی کرده بودند.

مرادم، از نقل این وقایع، انتشار خبر نیست، بلکه درک و فهم کنشها و واکنشهای آخوند حاکم بر جامعه ما است. چرا که بدون فهم و درک گفتمان رفتاری نظام، تنها بعنوان نمونه ای از یک کلیت بزرگتری، نمیتوان در براندازی نظام تولید کننده آخوند و طلبه پیروز گردید و تولید اخلاق تسلیم و اطاعتت را متوقف نمود و نظام نوینی را جایگزین آن کنیم. 

پس رخصت بفهم آن "کل" که جامعه است بپردازیم. چه اگر نیک بنگری، جامعه ما، نه یک جامعه سرمایه داریست، نه یک جامعه صنعتی کشاورزی و یا سوسیالیستی. اما، بر طبق نظریه مارکس، جامعه ما نیز بر دو ستون مادی و معنوی ساخته شده است، ستون تولید مادی که در خدمت تامین نیازهای لازم برای بقای زندگی مادی. و دیگری ستون معنوی و تولید کننده فرهنک بر اساس کنشگریهای انسانی در عرصه غیر مادی، زبان، گفتار و رفتار، هنر و ادبیات و دین و سیاست و قوانینی برخاسته از روابط مادی زیربنایی و تولیدی. میگویند که روبنا آئینه ایست که منعکس میسازد آنجه اساسا در زیر بنای میگذرد. مارکس برآن باور بود که روابط زیربنائی ست که کیفیت روابط روبنائی را تعین میکند. مثلا، روبنا،  قوانینی را نمیتواند وضع کند در تضاد با آینده و بازگشت بگذشته. 

اما، جامعه ما، که میتوان گفت جامعه ایست با خصوصیات بر خاسته نه از زیربنای مادی بلکه از ویژهگیهای رو بنای فرهنگی، که بخش بزرگی از آن در جامعه ما به دین و نقش دین اسلام امامتی تعلق دارد. اگرچه، سالها پیش از سلطه دین، جامعه با سرعت بسوی صنعتی شدن و ورود در جهان سرمایه داری به پیش میرفت، اما، دیری نگذشت که با فروپاشی نظام شاهی، در 1357 دینمداران حرفه ای، فقیه و آخوند و طلبه و غیره، متولیان دین اسلام امامتی، قشر آخوند برهبری آخوند خمینی برخاسته از حوزه های علمیه، نهادی بازمانده از بیش از 300 سال قبل از این، بقدرت رسید، تحول و دگرگونی که از آغاز در تمایل به بازگشت به گذشته بیان میگردید. چیزی هم بطول نکشید که این بازگشت بگذشته هرچه بیشتر بشکل واقعیت در آمد: دین، قدرت شد و قدرت، دین، هر دو باهم یکی و یکتا شدند با عواقبی خطرناک اما شناخته نشده. 

پس اگر بگوئیم که قبل از هرچیز باید بشناخت جامعه خود بپردازیم، بآن دلیل است که بدون شناخت جامعه و نیروهای سازنده ان، تردیدمدار که بهدف نرسیده مایوس بازگردیم. رخصت که پس از 45 سال؛ این واقعیت را بپذیریم که جامعه ما، یک جامعه دینی ست. که جامعه ایست در زیر سلطه دین برهبری قشر حاکم بر جامعه، قشر آخوند، قشری که از گدائی بشاهی رسیده است. سلطه اخوند بر جامعه و دینی بودن جامعه را اگر کمی جدی میگرفتیم، بعید بنظر میرسد، بلحاظ فرهنگی و مادی خود را در چنین شرایطی بحرانی و حقارت آمیز میدیدیم. اگر چه ظهور جنبش زن زندگی آزادی همچون ستاره ای در آسمان تاریک ما میدرخشد و با خود امید و روشنائیی آورده است و میاورد.

شناخت یک جامعه بعنوان یک جامعه دینی به آن دلیل دارای اهمیت است که 45 سال است که حکومت دینی فارغ از هرگونه خطر جدی در ثبات بسر برده است، برغم تخریب و ویرانیها، برغم غارت و چپاولگریها، برغم فساد و تباهی، برغم رواج دروغ و دو روئی، از خصائل برجسته فقیه و آخوند و طلبه، قشری فریبکار و خطرناک. همین بس که بتاریخ دانی رجوع کنی تا بنقش مخرب و ریاکارانه آخوندها در بازی قدرت و سلطه گری بر قوه های مهمی همچون قوه قضائیه، قدری آشنا شوی. در این دوران آخوند هم درس تقدس و تقوا میدهد وهم بر فراز منبر قدرت همگان را به تسلیم و اطاعت و فرمانبری فرا میخواند. آیا، این بازگشت بگذشته و واپسگرایی نیست؟

واقعیت ان است که نقش و نفوذ دین در جامعه را نمیتوان نادیده گرفت. اگرچه بسیارند از تحلیگران و منتقدین نظام که از جزئیاتی که روزانه در نظام با آن رو بروست و از بند و بستهای مقامات و وزیر و مدیر و سردار سپاه و روسای نهاد ها و سازمانها، اطلاعت معتبر و جالبی تولید میکنند. اما، بندرت در تحلیلشان، بنقش دین اسلام و اسلاممداری در جامعه و باز داشتن جامعه از حرکت بسوی تمدن نوین، کلامی بنقد و یا به تعریف اشاره میشود، چنانکه گوئی دین در برنامه ریزیها و   نقشی بازی نمیکند و یا آنان که بر راس ساختار دین وقدرت نشسته اند، خود بازتابنده تقدس و تقوای دینی نییستند. 

در چنین شرایطی ست که زن زندگی آزادی معنا و مفهوم خود را ارائه میدهد و دیگر نمیتوان دست شکایت و ناله از نبود آلترناتیو به آسمان برد. چه، جئبش زن زندگی آزادی، نفی و نقد دین است در میدان سیاست و راندن دین بعرصه خصوصی. کدام جنبش براندازیست که میتواند پرچم پیروزی بر دروش بکشد بدون آنکه نقش نوین دین را در جامعه تعریف نماید. بعید میرسد هیچ جنبش بتواند به پیروزی برسد بدون آنکه بر نظام حاکم سلطه افکند، در شرایط کنونی نظام حاکم، نظام دین است برهبری حوره های علمیه، نظامی که عیب و عیوب و کارآئئ خود را در امور تخصصی، بویژه در دانش غیر فقهی یا غیر دینی در خارج از حوزه ها هرگز مورد شناسائی قرار ندهند. 

چون رهبر معظم برای تصمیم سازی و مدیریت داخل و خارج، با کلام و علم و دانش الهی، عاری از هر گونه گره، مشکل و یا معمائی مشاورت میکند. ولی فقیه که از تجربه جنگ استالین و روزولت و چرچیل و مائوتسه تنک نمی آموزد. ولی فقیه، هنر جنگ را از الله میآموزد و از تجربیات دوران رسالت پیامبر و دوران کوتاه امامت. معلوم است که مالکیت بر چنین علم و دانش و تکنیکی خود را مصون از هر بلائی ببینی. اما، اگر برحسب بد شانسی بلائی بطور نا گهانی ظاهر گردید و سبب شرم و حیا گردید، آنگاه چاره چیست؟ اما، الله، خداوند یکتا ویگانه در همان کتاب مقدس راههای بسیار مشروع و خدا پسند برای روپوشانی هر چه که برآید از نادانی و فریبکاری ارائه داده است. پس، حکومت آخوند را چه جای نگرانی ست. 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ مرداد ۱۶, سه‌شنبه

 

از  حجره و حوزه

تا کاخ نشینی و فرمانروایی



امروز فرمانروایان سرزمین ایران، آیت الله ها، حجت الا سلام ها، فقها و علما، امام جمعه ها و طلاب حوزه های علمیه در نقاط مختلف کشور، هستند. آنها خود را مقدس و روحانی میدانند و وارث رسالت و امامت و یا آغاز و نهایت و یا حقیقت و غایت. یعنی که فرمانروایان کنونی به آینده ای مینگرند که در گذشته به پایان رسیده است 

فرمانروایان امروز بر جامعه ایران، نه به شیوه پیشینیان، کلاه خود بر سر دارند و  نه زره در بر. نه مانند همقطاران متجدد شان کراوات می بندند و عطر و ادکلن بخود میزنند. حتی آنان که از بیرون از حوزه و بدون گذراندن دوره طلبه گری، در دانشگاه های تحصیل کرده و به اجتهاد رسیده اند، از پوشیدن پیراهن یقه دار هم خود داری میکنند. مثال خوب، رئیس جمهور است و  سراسر هیئت کارگزاران حکومت دین که ژنده پوشی و چرکین نمایی را الگوی مسلمانی خود قرار داده اند. چرا که ظاهر سازی یک ضرورت و اصل دینی است. فرمانروایان حاکم بر سر زمین بلا  خیز ایران فروشند گان زهد و تقدس اند 

آیت الله ها و حجت الا سلام ها که از حوزه های علمیه بر خواسته اند و  در کاخ ها سکنی گزیده اند، ظاهر سنتی خود را حفظ کرده اند. اگر چه ابزار  قهر و قدرت در انحصار خود دارند و دست هایی آلوده با این وجود نماد  و تبلور روحانیت اند. یعنی که بریده اند از این دنیای مادی و فانی. نه  به مال و ثروت دل می بندد و نه قدرت. پوشاکی دارند ساده و بی ریا، عمامه ای است و عبایی و قبایی،جامه ای عاری از آلایش و پیرایش. بدون هرگونه زینت و زرق و برقی. مجبور نیستند که البسه خود را به بوتیک های معروف پاریس و میلان سفارش دهند. استاد خیاطی در دکا نی محقر هم میتواند عبا و قبا و عمامه را بر سر هم کند. عبا و قبا و عمامه را باید یک لباس سنتی و بومی دانست. امامان و پیامبران که کت و شلوار و کراوات بتن نمیکردند. کت و شلوار و کراوات ساخت انگلیسی ها ست و ریشه استعماری دارد. به تقلید و تبعیت از امامان است که  نعلین و دم پایی استفاده میکنند، نه کفشهای براق ساخته شده از چرم های ورنی و آنچنانی. بعبارت دیگر، آنها، یعنی آیت الله ها و حجت الا سلام ها، علما و فقها و طلبه های حوزه های علمیه، سر تا پا نشانی هستند از سادگی و بی آلایشی، از وارستگی و فروتنی چنانکه میتوانی بیشتر از چشم خود به آنها اعتماد کنی. نه شمشیر خون آلود یزید را در دست آنها ببینی و نه میتوانی حیله و خدعه شان را رو و مچ آنها را باز کنی. فریبکاری نه تنها حرفه ی آنها ست بلکه ذات شان از فریب سرشته شده است، از دین.

محاسن این فرمانروایان، مردان زاهد و عابد، مطهر و پاکیزه بنظر رسد و مقدس و آسمانی. ریش مرتب و منظم دارند و  پیشانی های پینه بسته شان حکایت کند از سجده های طولانی و میزان تسلیم به اراده الهی. هرگز نه در اندیشه زیبا ساختن چهره خویش اند و نه در آئینه شمایل خود را بنگرند. با اینکه دارای چشمهایی هستند پاک  و پاکیزه و نافذ، به هیچ چیز خیر ه نشوند و یا حتی نیم نگاهی هم نی اندازند به چیزی و یا اندام غریبه ای بمنظور شناسائی. هیچ چیز نیست که نظرشان را بخود جلب کند. بویژه از نگریستن در چهره زن پرهیز کنند، حتی از نگریستن به همسر خویش خود داری جویند. بزیر می نگرند مبادا که در بالا چشمشان به چیزی افتاد گنه آلود و وسوسه انگیز و شیطانی. حال آنکه در آئین فقاهتی، هیچ مکروه ی نیست که مشروع نشود و نه هیچ حرامی هست که حلال نشود. ربا، سود بازرگانی میشود و زنا امر خیر محللی.

فرمانروایان امروز نه هر گز در کاخهای مجلل دیده میشوند، و نه در جشن و سرور و شب نشینی ها به سلامتی یکدیگر می و باده نوش جان میکنند.  طعام  آنها نه از زیر دست سر آشپز های فرانسوی بیرون آید و نه چلو خورش است نه بره بریانی. پنیر مانده را با  تیکه نانی بیات میل کنند و یا شکم را بطور کلی از طعام تهی نگه میدارند که در آن نور معرفت ببینند. گو اینکه چهره شان حکایت از اشتهایی سرکش و سیری ناپذیر میکند 

زن در زندگی آنها (آیت الله ها، حجت الا سلام ها، علما، فقها و طلبه های حوزه های علمیه و همچنین مجتهدین دانشگاهی) جایی ندارد. هرگز آنها را در کنار زنان شان مشاهده نکنی. عاشق نشوند و به زنان شان هرگز عشق نورزند. آنها عاشق خدا هستند و به خداوند عشق میورزند. دل به  پیامبران داده اند و امامان. با زنان شان هم آغوشی کنند اما در راه رضای خدا و تولید نسل و با چشمان بسته، نه به منظور لذت و فرو نشاندن غرایز سرکش و لجام گسیخته(شهوت). آنها پیوسته در جنگ و ستیز هستند با غرایز و امیال درونی. گریز انند از خواهش ها و تمنا های نفسانی، بویژه آنچه شهوت برانگیز است رضای تن را فراهم آورد. آنها بر آنند که نفس خود را باید نابود سازی تا به کمال انسانی برسی و به الله بپیوندی.

 مجتهدین فرمانروا، از شنیدن نوا و الحان دلنشین موسیقی پرهیز کنند. از صدای ساز و ضرب، پایکوبی و طرب و شادی بیزارند. آلات موسیقی در نزد ایشان آلات بی خبری ست. آلات لهو و لعب است. آیا تاکنون شنیده اید که طلبه ای تار و یا سه تاری را در گوشه حجره خود در حوزه ایکه تحصیل علم الهی کند، نگاه دارد و یا به زخمه های دل انگیز آن گوش فرا دهد؟ آیا هرگز آوای دلنشین اکبر گلپا یگا نی و یا شجریان و محمد اصفهانی، نمی گوییم حمیرا و هایده و مهستی را از بلند گو ها و گلدسته های مساجد و اماکن دینی، شنیده اید؟ که آنها جهنمی هستند و شنوندگان شان دوزخی. آیا هرگز آوایی بجز تسلیم و اطاعت و دعوت به بندگی و عبودیت، بگو ش رسیده است از آن گلدسته های  سر بآسمان کشیده؟ از دنیای خواب و رویا که بیرونت آورد. در صبح سحرگاهی در گوشت فریاد کشد برخیز، طهارت و وضو گیر، غسل جنابت لازم است اگر شب پیش دچار انزال شده و یا با همسر خویش هم آغوشی کرده باشی.  سپس فرمان دهد بر زمین افکن خود را  در برابر الله و سجده نموده و بندگی بجا آور پیش از آنکه زندگی آغاز کنی؟ در نیمه ی روز، یعنی آنزمان که گرسنه است شکم و تشنه است لب، بار دیگر فریاد و نهی اذان از آن بلندی های گلدسته به گوش ات رسد که مبادا یاد الله و ابراز عبودیت در برابرش را از ذهنت بزدایی. امر کند بشتاب به سو یش که اول باید او را بستایی  و حمد گویی اگر خواهی که از خشمش در امان باشی. غروب آفتاب نیز بار دیگر فرمان جار کشیده شود و به گوش جنبندگان رسد از گلدسته های مساجد. فرمانروایان امروز بر جامعه ایران فقط از تریبون های قدرت فرمان صادر نمیکنند بلکه از گلدسته ها نیز ما را باطاعت و فرمانبرداری و حفظ نظم و انضباط فرا خوانند. امروز گلدسته های مساجد هستند که نماد قهر و قدر تند. امروز عبادت نیست خدا پرستی ، سیاست است و قدرت.

 با اینکه دینداران حرفه ای هم اکنون از حوزه ها به بیرون زده اند و در کلیه نهاد های اجتماعی و اقتصادی و نظامی و امنیتی و فرهنگی حضور دارند، با این وجود بیزاری خود را از یک سلسله از فعالیت ها در جامعه با دوری جستن از آنها نمایان میسازند. مثلا به تاتر و سینما هرگز گام ننهند و در کنسرتهای موسیقی شرکت نکنند و تولید کنند گان هنر را مورد لطف و عطوفت فرمانروایی قرار ندهند. البته که دوست داشتند که موسیقی، تاتر و سینما و یا چیزی که ابزار لهو و لعب و بی خبری و بی بند و باری، مینامند اصلا وجود نداشت. چه باید کرد که کمی دیر به فرمانروایی رسیدند. از استخراج هنرها  از زندگی و حرام و ممنوع ساختن آنها کمی دوراندیشی از خود نشان داده و جانب مصلحت را برگزیدند و به زیست زیر زمینی آنها رضا دادند. یعنی وقتی از حجره ها و از درون حوزه های علمیه به بیرون خزیدند و کاخ نشین شدند از سر ضرورت پذیرفتند که هنر ها را استعمار، عمیقا آلوده نموده و در مان و یا نابودی آن در زندگی اجتماعی به زمان طولانی تری نیازمند است. بی انصافی ست اگر بگویی که دینداران حرفه ای  از نوای دلنشین موسیقی لذت نبرند و کیف بآنها دست ندهد. آنها از شنیدن قرائت قرآن بوجد و سرور در آیند و گاهی از خود نیز مهارتی بسزا بمنصه ظهور رسانند هنگام روضه ی عاشورا و مرثیه خوانی. از بازیگری و تاتر و نمایش، تعزیه خوانی و پرده داری را البته مجاز دانند و گرنه آنها نیز چیزی نیستند مگر انحراف از راه مستقیم و الله پرستی. 

فرمانروایان امروز بر جامعه ایران، همه عالم اند ، فقیه اند و مجتهد و دارای معرفت الهی. یا نشان خداوند شوند و آیت الله، و یا نماد دین شوند و حجت الا سلام. علم الهی و یا شریعت دین را در حوزه های علمیه در شهرهای مقدس قم و مشهد و اصفهان و شیراز و بسیاری از شهرهای کوچکتر میآموزند، و حافظ و نگهبان شریعت میشوند. زمانیکه در حوزه ها و حجره ها میزیند، از سهم امام و درآمدهای املاک موقوفه، اعانه و صدقه بازاریان حلال نمودن مال حرام، ارتزاق میکردند و به بخور و نمیری راضی بودند. باین دلیل استقلالی  داشتند نسبی. خیلی محتاج دریوزگی قدرت نبودند. زمانیکه حوزه ها به سهم امام و صدقه و اعانه وابسته بودند، حساب و کتابی از در آمدها و هزینه های خود نگاه نمیداشتند. مجتهدین نقدی دریافت و  زیر تشک نگاهداری میکردند و بشکل نقدی به مصرف تامین حوزه ها، پذیرش طلبه های جدید و تهیه  معاش آنها میرساندند. بودند بسیاری که وابسته بقدرت بودند بی آنکه نام و چهره خود پنهان کنند. دینداران حرفه ای چون خود را غرق مینمودند در آموزش رمز و رموز کلام و شریعت الهی، احادیث نبوت و روایات امامت، معاف بودند از خدمات بیگاری و اجباری در ارتش شاهنشاهی. از گرفتن شغل و تن دادن به کارهای تولیدی نیز از دولت معافی اخذ نموده بودند. باجی بود که قدرت به دین با طیب خاطر می پرداخت. حرفه ی آنها دینداری بود و منبع درآمد شان زهد بود و دین فروشی. 

حرفه دینداری آغاز شود با طلبه شدن و طلبه گری. با مقدمات زبان عربی و با صرف و نحو آغاز کنی تا رفته، رفته به آموزش«اصول کافی» در دامن حجب الا سلامی بپردازی.  اگر هوش و ذکاوت داشتی در گزافه گویی و مبالغه در "ب " و " حمزه " در ترکیبات مختلف اسم الهی، در ماهیت رحمان رحیم و رب العالمین؛ در تفسیر و تاویل کلمات الهی، آینده ای خواهی داشت پر برکت و مشمول رحمت خدایی. در آنجا ست که میتوانی خود را به مرز خدایی رسانی، یعنی به رمز و رموز کلمات الهی آگاه گردی و  به حقایق نهانی و  تمام ناشدنی الهی پی ببری. تدبیر و حکمت الهی را در امور دنیوی و مافوق آن براحتی بخوانی. در اینجا ست که به اجتهاد رسی. یعنی خود میتوانی احکام ضروری را برای زندگی در این دنیا از نهانی های قرآن استخراج نمایی و نشان (نامرئی) خدایی را زینت نام خود سازی. در این جا ست که به قله اجتهاد صعود نموده  و نور و درونمایه خدائی را از خود بروز دهی، به طلبه های جوان تر درس تقلید و تبعیت بیا موزی  و تسلیم و اطاعت، که شرط لازم و ضروریست در کسب علم الهی، واجب و ضروری سازی. یعنی که رساله توضیح المسائل به نگارش در آوری و به درجه و مقام آیت الهی نائل آیی. که هم اکنون مسیری ست در سوی کاخ نشینی و فرمانروایی. 

روشن است که حوزه های علمیه و مکتب خانه ها،  نه مکان پرس و جو است و نقد و کاوش و نه محل چند و چون  و کنجکاوی. مثلا  نتوانی انگشت ابهام و حیرانی بر لب گذاری و سوال بر انگیزی بر سر درس مجتهد  که براستی این چه خدائی ست که بسیاری از صفات و خلق و خویش همچون سیره و خلق و خوی دیکتاتوری ست قهار؟ در حرف رحیم است و مهربان در عمل پر از خشم است و خشونت؟ از  تبه کاران یعنی آنان که در یکتایی و یگانگی اش شک و تردید کنند انتقام جویی کند و آنها را در آتش دوزخ می سوزاند؟ که این چه خدایی ست که اگر از او وحشت نکنی و ترس او را در دل جا ندهی، ترا در ته دوزخ اندازد که نه یک جان بلکه صد ها بار جان دهی و بار دیگر جان گیرد، سوزاندت در آتش، شکنجه ات دهد نه یکبار بلکه هزاران هزار بار تا ابد، گر از شریعت او رو ی بر گیری. یعنی اگر از حمد و ستایش و سائیدن پیشانی خود بر خاک پایش گریخته و به خواهش ها و تمنا های نفس خویش گوش فرا داده باشی. آیا این خدا پرستی ست و یا خود پرستی، سوالی نیست که خطور کند از ذهن طلبه زیرا  که او آموخته است فن آوری در حرفه ی تقلید و تبعیت و پیروی. طلبه نتواند بپرسد از مرجع ش که خدا را چه به جباری و انتقام جویی؟ مگر نه اینکه این انسان است که جباری کند و انتقام جوید و به خون کشد، کشنده را، خدا اما چرا چنین کند؟ حوزه ها یا مکتب های الهی هرگز نبوده اند جایگاه بدعت و نو اندیشی. بلکه نهادهایی بوده اند حافظ و نگهبان راه و روش سنتی و کهنه پرستی، جمود و واپسگرایی، یعنی شریعت اسلامی. اگر بگوییم حوزه های علمیه آرامگاه سخن و گفتار در باره انسان است و وجود و هستی و نیستی او، چیزی به عناد نگفته ایم. در جستجوی شناخت الله است که طلبه در حوزه های علمیه گام می نهد، نه انسان و جهانی که ساخته دست انسان است. طلبه میآموزد و به شناسایی آن می پردازد که هست و وجود دارد، که چیزی نیست به جر الله که همه چیز با نام او آغاز میشود و با نام او پایان مییابد. اول و آخر، هستی و نیستی الله است. الله است که همه چیز است و بشر هیچ است و نیست. اما در حوزه است که میآموزی که چگونه نماینده الله و یا ولی فقیه و فرمانروای زمین شوی. 

بعضا ممکن است نگارنده را به غفلت از وجود کثرت و چند صدایی و مکتب های مختلف در عرصه اندیشه ورزی حوزه ای، متهم کنند. اگر چه در مشروعیت این ایراد تردیدی نیست. اما پرداختن به چند صدایی که کم و بیش دارای طنینی مشابه یک دیگر دارند، تنها ما را از اصل موضوع که فرمانروایی دین فریبکاران حرفه ای ست، دور میسازد.

از این حوزه ها و حجره ها ست که فرمانروایان امروز بال و پر گرفته و سراسر جامعه را به قلمرو خصوصی خود تبدیل ساخته اند. هیچ نهاد و موسسه ای نیست که تحت سیطره و سلطه دینداران حرفه ای نباشند. بر راس جامعه، دیندار اعظم، ولایت فقیه قرار دارد. ولایت فقیه از حجره به کاخ نقل مکان داده است، کلام الهی را  بر یکدست برافراشته اند  و در دست دیگر شمشیر تیز و برنده، آماده که بر هر گردنی فرود آید و هر سری را به تقلید و پیروی از  رسالت بر زمین افکند. فقیه و  عالم فقط فتوا و احکام الهی صادر نمیکند بلکه فرمان کشتار و اعدام  و مجازات نیز میدهد. در تاریخ ایران شاه خودکامه ای همچون ولایت فقیه، خشن و کین خواه وجود داشته است، اما جلوه ی الله و جانشین امام نبوده اند. در چنین جایگاه رفیع و مقدس است که میتواند هر فرمانی که اراده کند صادر نماید، از عزل و نصب رئیس و  وزیر و مامورین گرفته تا مجازات و اعدام محاربه با امیال الهی. فرمان او قانون است. او تبلور قانون است و قهر و قدرت الله، خدایی که بجز او هیچ کس دیگری نیست. 

شورای نگهبان و یا شورای فقاهت، هم نهاد های قانونی را در تحت کنترل دارد و هم نهاد های اجرائی. هم انتخاب شونده را بر گزیند و هم بر انتخابات نظارت دارند. هر فرد منتخب باید که به تایید شورای فقها رسیده باشد. آنها میتوانند به پیشینه و سلوک و بینش و دینداری او به تفحص و جستجو به پردازند. این است که اشخاصی را که شورای فقهای نگهبان بر میگزینند به حجت الا سلام بیشتر شباهت دارند تا یک مدیر نهاد بوروکراتیک اداری، مثل آقای رئیس جمهور و یا سردار پلیس تهران. ولی فقیه شخصا نیروهای انتظامی و امنیتی ، اطلاعاتی، جاسوسی و بسیجی را در کنترل خود دارد. نماینده های ش در تمام این سازمان ها حضور دارند.  کلیه منابع طبیعی و ثروت ملی، همچنین درآمد هنگفت حاصل از فروش نفت و گاز در انحصار و مالکیت ولی فقیه و کارگزاران او قرار دارد. بدلخواه خود هزینه کنند بی آنکه مجبور به حساب دهی باشند. امام های جمعه که شهرها  و شهرستانها، بخشها و قصبه ها و روستاهای کشور را تحت نظارت  و کنترل خود قرار دارند، همه برگزیده ولایت فقیه هستند و تحت نظارت دستگاه بیت رهبری اند.  نمایندگان ولایت فقیه نه تنها در نیروهای انتظامی و امنیتی و اداری حضور دارند بلکه نیروهای تولید صنعتی و فرهنگی نیز به فرمان آنان بگردش در میآیند. آنها نه تنها مالک بر کارخانه ها هستند بلکه نهاد های فرهنگی و علمی را تحت اختیار خود دارند، از دانشگاهها گرفته تا دبستان ها  و دبیرستان ها، از نشر کتاب و روزنامه گرفته تا فیلم و تاتر و موسیقی. رادیو و تلویزیون البته که ملک خصوصی دینداران حرفه ایست. که بکار گیرند در پرورش بندگی، یعنی پذیرش حقارت و خواری، و اخلاق جهاد و شهادت پروری، یعنی مهارت در خشم و خشونت و خونریزی، غرق در تعصب و خود بینی.

حجره نشینان حوزه ها، آیت الله ها، حجت الا سلام ها، امام جمعه ها و طلبه ها و یا فریبکار ان حرفه ای، فرمانروایان امروز در جامعه ایران هستند. فقاهت دیگر آن نهادها ی پیشین سنتی، مرکز آموزش و پرورش علم و علوم الهی نیست.  این نهاد ها به رهبری ولایت به مقر فرمانروایی، تبدیل شده ااست. اگر پیش از این حوزه های فقاهتی بر ذهن و آگاهی و هویت و فرهنگ ایرانی سلطه انداخته بودند، امروز نگهبان شریعت هستند و نظم و انضباط اجتماعی . آنها هم قانون اند و هم ابزار قهر و قدرت و خشم  و خشونت را در دست دارند. فرایضی را که در گذشته به میل و اختیار خود انجام میدادی، امروز یک امر اجباری ست. آیت الله ها و حجت الا سلام ها هستند که دادگاه های عدالت را در اختیار تام  خود دارند، بنام الله است که خطا کاران را محاکمه کنند و شلاق زنند و بدار مجازات می آویزند. فریبکاران حرفه ای دیگر به سهم امام و صدقه و اعانه و در یافت وجوهات نیازمند نیستند. چرا که خود توزیع کننده رزق و روزی اند. درست است که نهاد های ساخته دست غرب مثل قانون اساسی و قوای سه گانه و نهاد های وزارتخانه ها مسئولیت اداره کشور را بعهده دارند. اما همه آنها از انجام وظایف خود باز ایستند اگر به وظایف خدا پرستی خود بی توجهی کنند و از اجرای شریعت الهی لحظه ای غفلت ور زند. نظام ولایت فقیه، نظام دفاع از حق و حقوق الهی است. بنابر این فرمانروایان ساکن کاخها، صاحبان قهر و قدرت ریشه در حوزه و حجره و مسجد دارند و از همان مکان است که فرمانروایی میکنند. یعنی که دین و قدرت وقتی با هم در آمیزند و یکی شوند، نمیتوان آنها را از هم جدا ساخت و با آنان جدا گانه وارد کار زار شد. وقتی حوزه ها و مساجد به مقر فرماندهی تبدیل شده اند، آیا هنوز باید در پی ویرانی کاخها بود؟ آیا هنوز باید به سکوت تن دهیم و از اندیشه ویرانی حوزه ها و مساجد، سبب اصلی استعمار داخلی و تداوم جمود و واپسگرایی، اجتناب ورزیم؟ آیا میتوانی رهایی یابی و عروس آزادی را در آغوش گیری بدون آنکه بساط دین و حوزه های علمیه را در هم فرو کوبی؟ بدون آنکه حرفه ای زائد و انگل را یکبار و برای همیشه از صفحه ی تاریخ محو نمایی؟ آیا هستی ایرانی وابسته است به هستی شریعت الهی؟ پاسخ شما چیست ای خواننده ی ایرانی؟ 

فیروز نجومی

                   

                                                                                        FirozNodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com