نه ببیعت
با آخوندی که خدائی کند!
آنچه، ولایت فقیه، آخوند خامنه ای در خطبه اخیرش
(یکشنبه 17 اردیبهشت) ایراد نمود چیزی نبود مگر بیان حقیقت: که ولی فقیه،
آنکه بر جایگاه امام زمان تکیه زده است، نه تنها نیازی به وزیر امور خارجه ندارد،
نیارمند هیچ وزیر و رئیس و مدیری هم نیست، حتی نیازی به رئیس جمهور هم ندارد. مجلس
که دربست، دست بسینه ولایت است و از نمایندگانی پرشده است که در تف لیسی ولایت از
یکدیگر سبقت میگیرند. قوه قضایی هم تحت فرمان مستقیم فرمانروای کل قوا، آخوند
خامنه ای بگردش در میاید. رئیس قوه قضائیه برگزیده و ملتزم و متعهد بولایت است. در
قوه مجریه نیز هرتصمیم مهمی که در مراتب فوقانی نظام، از ریاست جمهوری و زیرشاخه
های آن، اتخاذ میشود باید بازتابنده اراده ولایت باشد. یعنی که تصمیم گیرنده، در
هر مقام و مرتبه ای، یا باید از عزت نفس خود بگذرد، دم فروبندد، چشمان خود بر روی
واقعیات بسته و تن بخواری دهد، مطلق و
بدون و چرا و یا عطای قدرت را به لقای ببخشد. روشن است که در چنین نظامی، جناب
آقای وزیر امورخارجه، سید جواد ظریف، دچار چه گناه کبیره ای گردیده است. وقتی خود
سرانه سخنهایی بزبان رانده است که سبب کدورت
خاطر حضرت ولایت گردیده است. تاوان چنین درشتی ای را، تردید مدار که آقای ظریف
باید بپردازد. بعد ها روشن خواهد شد چگونه؟
خطبه آخوند خامنه ای، همچون خطبه های دیگرش خیلی
شفاف نشان میدهد که کیست که در حکومت دین حرف آخر را میزند. که هر حرف دیگری، حرفی
ست بیجا و بیخودی. که هرنگاهی منفی به شرق، به چین و شوروی و، هرنگاه مثبتی بسوی
غرب هموزن خیانت است و جنایت. اما، اندیشه ولایت فراتر از این مسایل بپرواز درآید.
اگر چه اعتراف میکند که از بخت بد روز گار از فضایل برجسته ای که امام علی از خود
بروز میدداد، از جمله قاطعیت در عدالت و شجاعت، تدبیر و درایت، عقب مانده است- که
معلوم است، چیزی جز تعارف و ابراز فروتنی نیست. چرا که در آنچه از پی ستایس فضایل
امام علی میاید، اخوند خامنه ای، بسی بسیار فراتر هم از امام علی میرود. او نه از
جایگاه نایب امام، یا ولایت و یا حتی خود امام بلکه از جایگاه الله است
که سخن میگوید. چرا که او از هر آنچه در جامعه
میگذرد آگاه ست و بر تمامی آنها
نظارت دارد. از قدردانی و عزت و حرمت به معلمان و کارگرانی که فغانشان از
فقر و تهیدستی بپاست، اخوند خامنه ای از هیچ دریغ نکرد. حتی بمشکلات حقوقی و
معیشتی این اقشار خدمتگزار جامعه اشاره و به نیازمندی آنها اعتراف میکند. اما
چگونه باید به رفع و رجوع مشکلات و درد هایی که بطور روزمره اقشاری فرو دست جامعه
با آن دست بگریبان است رسیدگی شود، مسئولیتی ست که آخوند خامنه ای بر دوش دولت مینهد.
دولتی که خود در پنچری چرخهایش نقش اصلی را باز کرده است و هنوز هم میکند.
آخوند
خامنه ای اگر بویی از صداقت بمشامش رسیده بود، بروضه و خطبه ای که میخواند عمل
مینمود و مسئولیت رسیدن بدشوریها و مشکلات را یکبار شخصا بدوش میگرفت و متوجه دولت
نمیکرد. بگذریم که در مقام مقایسه، تمامی دوران حکومت امام علی، برغم ارتباطش با
عالم غیب، از چهار سال بیشتر نبوده است، و هیچ یک از امامان دیگر هرگز به مسند آمامت
نرسیدند حال آنکه آخوند خامنه ای 33 سال است که یک تنه برجامعه ای بسیار وسیعتر و
پر جمعیتری، نه امامت که خدایی میکند.
پس از حمد و ستایش کارگران و معلمانی که خود به
فلاکت و ناله وزاری کشانده است، آخوند
خامنه ای به میدان اقتصاد و نیروهای تولیدی وارد میشود. که چه مصیبتها بر سر تولید
نخواهد آمد، اگر برخی بخاطر سود بیشتر کارگاه های تولیدی را به زمین مستغلاتی
تبدیل کنند. که این جرم است، هم بیکاری ایجاد میکنند و هم بر واردات کالاهای ضروری
میافزاید. که با تقویت نیروهای تولیدی ست که میتوانیم تحریمات را شکست دهیم. که
معلوم است که در لفافه اظهار میدارد بیخود دل به مذاکراتی که در جریان است نبندید.
آنچه، این ماجرای غمانگیز را شنیدنی میکند آن
است که آخوند خامنه ای، در خطبه اخیر خود همچون گذشته، بدون هیچ دغدغه ای خواسته
یا نا خواسته اعلام مینماید که همچون الله یکی هست و بجز او هیچ خدای دیگری نیست و
بارها نشان داده است، اوست که حرف آخر و نهایی را میزند، در حالیکه، نه هرگز بفرامینی
که صادر کرده است باز گشته است و نه هرگز پذیرای هیچگونه مسئولیتی در صدور آنها
بوده است. همچنانکه الله خود را مسئول هیچ جهاد و شهاد و یا جنگ و خونریزی
نمیداند. آخوند خامنه ای نه تنها خودر مسئول خونریزیها و سرکوب قهر آمیز آنان که
دهان باعتراض میگشایند، نمیداند بلکه انتساب هرگونه مسئولیتی بولایت، مثل مسئول
شناختن الله، چیزی نیست مگر کفر، مگر ارتداد که معلوم است چه تنبیه و مجازاتی درپی
خواهد داشت.
با این وجود، آخوند خامنه ای از انتخابات، اهمیت
و ضرورت شرکت در انتخابات سخن راند. که انتخابات راز استمرار و استحکام نظام است.
البته که دیر زمانی ست که انتخابات از مهمترین موضوعاتی ست که آخوند خامنه ای بدان
میپردازد. روشن است که اصرار بر اهمیت انتخابات در جامعه ایکه خداوند یکتا و یگانه
بر آن حکومت میکند، حرف اخر را میزند و تصمیم نهایی را اتخاذ مینماید، بیش از هرچیز
نماینگر چهره فریبکار آخوند خامنه ای است. چرا که آنچه در پس انتخابات میجوید، بیعت
است. بیعت در این معنا که مردم بصف در آیند و هریک به تسلیم و اطاعت و فرمانبری
خود از خداوند یکتا و یگانه رای بدهند. انتخابات در حکومت اسلامی نمیتواند مفهوم
دیگری جز بیعت با ولایت دارا باشد. البته که بیعت بر طول عمر نظام میافزاید. اما، مردم
باید بدانند و آگاه باشند که شرکت در انتخابات چیزی نیست مگر یکبار دیگر بیعت با
ولی فقیه، بیعت با آخوندی که خدایی میکند.
تاکنون، نیز انتخابات در حکومت فقیه، در حکومتی
که دین امامتی حاکم است، چیزی نبوده است مگر بیعت با جانشین امام زمان که
تنها میتواند بیانگر فریبکاری ای باشد نهفته در ذات حرفه اخوندی. چه اگر اخوند
خامنه ای ذره ای بانتخابات باور میداشت، به نتایج آن نیز تن میداد و استقلال قوای
سه گانه را تایید و از تبدیل آنها بزائده های
بیت رهبری خود داری میکرد.
آنچه اینجا باید بدان اهمیت داده شود آن است که
خطبه اخیر آخوند خامنه ای بیانگر دیدگاه و نگرشی است ریشه بر گرفته از دین اسلام،
اسلام امامتی، دینی که قدرت در نهادش نهفته است. یعنی که از دیدگاه دین اسلام که
مظهر آن کتاب مقدس، قران است، دین و قدرت غیر متمایز از یکدیگرند. بهمین دلیل دین
اسلام، دین فرمانروایی است و فرمانبری. چون الله فرمانروا است و ابنای بشر را بنده
خود می پندارد، بنده ای که نیازمند هدایت براه مستقیم است. تسلیم و اطاعت
تردید مدار که سبب رستگاری ست در آخرت، در این جهان نیز موجب قدرت است و ثروت.
آخوند خامنه ای، نیز، همان چیزی را میخواهد که الله میخواهد، تسلیم و اطاعت و
فرمانبری، محتوای مرکزی کلام الله، همچنانکه تکرار میشود در سراسر قرآن مقدس.
اگر برشمردن آخوند خامنه ای بعنوان خدا از یک
واقعیت عینی بر میخیزد، آنگاه باید با این واقعیت نیاز کنار بیآئیم که ما قبل از
آنکه با یک حکومت بعنوان یک نهاد سیاسی روی در روی باشیم با حکومتی مواجه هستیم که
ذاتا دینی است. حکومتی ست که بر اساس اصل و اساس دین اسلام بر قرار گردیده است،
براصل تسلیم و اطاعت و فرمانبری. آخوند خامنه ای اول مظهر دین است بعد نماد قدرت.
انچه مشکل آفرین است، یکتایی و یگانگی دین حاکم
است و دین محکوم، یکی بودن اسلام انسان ستیز با اسلام انسان پرور، اسلام،
دین قهر و خشونت و یا دین صلح و دوستی، دین فرمانروایی و فرمانبری و یا دین آزادی
و خرم زیستی- اگر چنین اسلامی هرگز وجود داشته و یا بوجود خودهد آمد. پس بی نیاز
از گفتن است که زمانی میتوان بفروپاشی حکومت دین امیدوار بود که محکومین آگاه و
بینا شوند به تمایز و تفاوت دین خود با دین حاکمین- اگر هست تمایز و تفاوتی بین
دین اسلام حاکم و اسلام محکوم. تنها در آنصورت است که میتوان انتظار داشت که
بندگان الله بپا خیزند و خدایی را که از بیرون با بکارگیری ابزار قهر و خشونت بر
آنها حکومت میکند، حکومت دین برهبری ولی فقیه را براندازی کنند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر