بارگاه
خرافات را از بیخ و بن برکنیم
و بازار دین فروشان را
بکسادی بکشانیم!
ترسم که بیهوده در پی یک
ساختار سیاسی هستیم برای جانشینی نظام کنونی. حال آنکه پس از گذشت بیش از چهل سال
از حکومت دین، باید در آندیشه گذار از ساختار دین باشیم. چه، این ساختار سیاسی
نیست که باید از آن گذر کنیم. ما با فروپاشی
نظام پادشاهی، از ساختار سیاسی گذر کردیم و حال نوبت به گذار از ساختار دین
رسیده است. چرا که این دین، همان دینی نیست که قبل از فروپاشی نظام پادشاهی، مردم
بدان باور داشتند و حرمت می نهادند و زیر بال و پر خود گرفته و هزینه
نگاهداشت آن را با میل و رضا بگردن میگرفتند. دین هم اکنون با قدرت یکی و یگانه گشته است،
رابطه ای که نور پاشیدن بر آن کار ساده ای نیست .
از آغازین ترین لحظات
صعود دین بر مسند قدرت، قبل از هر چیز این دین بود که دچار تحول و دگرگونی گردید.
دین دیگر ابزاری نبود در میان ابزارهای بسیاری دیگر در خدمت چیره شدن بر نفس و کسب
حرمت و قداست، ابزاری در خدمت ارام سازی درون های پریشان و روح های آزرده و
سر گردان، یا وسیله ای برای پرورش اخلاق
تحمل دردها و سختی ها، و فراغت از تلخی های روزگار، چنان چون ملجا و پناهگاهی برای درمندان و
رنجبران و ستمدیدگان. چرا که دین خود هدف شد و نهایت، آرمانی مقدس نیازمند ایثارگری و فداکاری. دین سلطه افکن و
سلطه جو گردید، خشونتبار و بیرحم و انتقامجو. دین فرمانبران، بدین فرمانروایان
تعییر یافت، بشمشیری در دست قشر روحانیت، در خدمت تنبیه و مجازات نافرمانی و تخلف
و یا جرم و گناه و مخالفت، تحولی عمیق با پیامدهایی مخرب و ویرانگر.
از سه قرن پیش از این، کراهتی وجود داشت در میان
رده های فوقانی نظام فقاهت از آلوده کردن خود به پلیدیهای قدرت وسیاست. ترجیح
میدادند که خلوت گزینند و بعبادت نشینند و ریاضت که بر ولع و حرص و شهوت نفس چیره
گردند که این خود راهی بود برای صعود ببالاترین مرتبه حرمت و قداست، پدیده
مرموزی که دل برباید از برجسته ترین نخبگان، از شاعر و نویسنده گرفته تا انبوه
ساده دلان، حرمت و قداستی که آیت الله خمینی نماد آن بود و چه دلهای ساده و مغزهای روشنی را که شیفته خود نساخت!
اما، پس از گذشت بیش از
چهار دهه از سلطه حکومت دین بر جامعه،
رودربایستی با دین و مماشات با هر آنچه که از دین بر میخیزد، از
جمله خرافات گرایی و موهوم پرستی، هنوز ادامه دارد، چنانکه گویی دین همان دین است،
همان دینی که برای رهایی از سختیها و گرفتاریهای زندگی ست، دینی که برای آرامش روح
است و برقراری صلح و صفا، نه دینی که بر مسند فرمانروایی جلوس یافته و از ساختار
قدرت بعنوان یک وسیله به نفع سروری و حفظ مقام و قدرت بهره برگیرد، دینی که بر
جامعه سلطه افکند و خود را با پلیدیها و دوروییهای سیاست آلوده نماید. این دین نه
مصون از نقد خرد است و نه شایسته احترام و حرمت. جایگاه واقعی دینی که چیره گر و
خود سر و خودکامه است، زباله دان تاریخ است و بس.
دینی که بر مسند فرمانروایی جلوس مییابد و از ساختار قدرت بعنوان یک وسیله
به نفع سروری و سلطه خود بهره برمیگیرد،
دین نیست که آئینی ست در خدمت حکمرانی و خشونت و انتقام ستانی.
بگذار که سیاست ورزان خود
را پشت سپر احترام بباورها و ارزشهای ساده دلان و خوشباوران، پنهان نموده، به
مماشت با دین ادامه داده و در اندیشه نظام سیاسی جایگزین، هرچه بیشتر غرق گشته و
مشت بر سر یکدیگر بکوبند. غافل از آنکه کنش سیاسی در دوران سلطه دین، ضرورتا در
سنیز با دینی بازتاب می یابد که فرمانرواست
و سروری خواه و تمامیت طلب.
بیش از چهل سال است که
قدرت بدست دین است، بدست کسانی که خود را مظهر دین میدانند. که قدرت بدست آخوندهای
خرافه اندیش است و مطلق پیشه، شیفته مقام و ثروت، نه بدست سیاستمدارانی آزموده در خدمت سرافرازی و
رفاه و آسایش ملت. همه ی پسروی ها، عقب ماندگیها، بلاها و آفات آسمانی و زمینی،
تمامی سیه روزیها و تیره بختیها، از حکومت دین برمیخیزد. حکومتی که از دین آرمان
میسازد، نمیتواند به سعادت و خوشبختی در این جهان بیاندیشد و نگران تندرستی و
بهزیستی ملت باشد. دینی که بفرمانروایی میرسد چه دماری بر نیارد از آنان که براه
دین نروند. طناب دار بگردنشان افتد تا عبرت دیگران شوند. با این وجود، نوید افکاری
و روح الله زم، بجای آنکه درس عبرت شوند و هراس و وحشت در دلها افکنند، بر فراز
دار فقاهت بزندگی جاودانه دست یافتند و نفرت و انزجار جامعه بشری را نسبت بنظام
ولایت برانگیختند.
در توصیف آنچه
از دین پروری بر ما رفنه است زبان به لکنت افتد و قلم بکندی و تنبلی. ما قبل از
آنکه چوب استعمارگران خارجی را بخوریم، چوب دین و دین پروری را خورده ایم، چوب
دینی که مظهر آن قشر مفتخوار و بیزار از کاری بنام روحانیت است و منشا تمامی باورهای خرافی. ایا میتوانیم
بر بیش از چهل سال حکومت دین، چشم ببندیم و همچنان در اندیشه ساختار قدرت جانشین
باشیم، قبل از آنکه به دین جانشین بیاندیشیم و جامعه را برای گذار از دین فرنفرما
به دین اختصاصی و عزلت نشین آماده سازیم؟ آیا آزادی و دمکراسی
میتواند بیش از یک رویای شیرین باشد در حالیکه هنوز از اسارت در دست دین رها
نیافته ایم؟
البته که جای بسی
امیدواری و دل گرمی ست، وفتی شعارهای
تظاهرکندگان در سالهای 96 و 98، بگوش میرسند. چه، از آنان بوی خوش رهایی
بمشام میرسد، همچون: حکومت اسلامی نمیخواهیم، نمیخواهیم، توپ و تانک و فشفشه
آخوند باید گم بشه و بسیاری دیگر نظیر اینان که گرمی بدل اورند و بروح شادی
بخشند. این خود بیانگر واقعیتی ست تاریخی که جامعه، دشمن اصلی خود را شناسایی کرده
است و فاصله چندانی با رهایی ندارد. که آگاهی بماهیت دین سلطه گر و سلطه افکن، دین
نکبت آور و مصیبت زا، بسی بسیار افزون گردیده است.
اما، در مقابل نیر، درست بدلیل آنکه حکومت
آخوندی خود را متولی دین میداند، قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی را اخیرا
باوج خود رسانده و نشان داده است که آماده
است در خدمت بدین، دینی که آخوند خامنه ای و پیروانش خود را مظهر آن میدانند،
شمشیر شریعت را بر هر گردنی فروآورد و هر سری را بدارمجازات بیاویزد.
چرا که آخوند در آن اندیشه است که الله را در جانب خود دارد و برای رضایت خاطر
اوست که دست به جهاد و شهادت میزند و خون جاری سازد. بی دلیل نیست
که در آبان ماه 98 کمتر از سه روز حکومت
آخوندی، بنابر روایت یک خبرگزاری خارجی بیش از یکهزار و پانصد نفر و بر اساس منابع
داخلی تعداد بسی بسیاربیشتری از مردمی که در واکنش به افزایش 300 درصدی قیمت بنزین
باعتراض بر خاسته بودند بخاک و خون کشاندند، جنایتی هولناک که هرگز از داعشی ها هم
بر نیامده است. آخوندهای حاکم، فکر کردند که میتوانند از نابودی سردار حاج قاسم
سلیمانی بهره بر گرفته و به فرهنگ جهاد و
شهادت جان تازه ای بدمند. اما، دیری بطول نیانجامید که سردار سلیمانی از قله رفیع
شهادت به منجلاب ذلت و حقارت فرو غلتید. با این حال نمیتوان به نیروی قهر و خشونتی
که در دست ولی فقیه و پیروانش متمرکز شده است، کم بها داد و نباید حکومت آخوندی را
رو بقبله خوابانده و مرثیه خوانی را آغاز کنیم، چنانکه گویی نظام نفس های آخر را
برمیکشد.
حال تجربه باید به ما
آموخته باشد که مبارزه با حکومت دین، افزوده بر برگزاری تظاهراتی که هزینه آن با
از دست دادن جان های آزاد، بهترین جانها، همراه است، باید از شیوه های کم خطرتری
نیزبهره برگرفت، شیوه هایی که کمتر خطر جانی در بر دارند، مثل تبلیغ و ترویج
امتناع از پرداخت وجوه و یا سهم امام به هر فقیه، مجتهد و یا آخوندی که در فرآیند
باز تولید اخوند و فقیه و عالم شرکت میکند.
درست است که نهاد فقاهت
همچون گذشته وابسته بدریافت وجوه و سهم امام نیست و بخش عمده ای از بودجه دولتی
صرف زنده نگاهداشتن هر آنچیزی میشود که قرنها پیش از این باید بخاک سپرده میشد.
بعنوان مثال میتوان پرداخت وجوه به آخوند مفتخوار را زشت و ناپسند شناسایی کنیم،
که چگونه پرداخت وجوه، مردگان را زنده نگاه میدارد که بر ما حکومت کنند که بنام
دین به ظلم و ستم خویش دادمه دهند.
همانگونه که دین به
نهادهای اجتماعی زاده تجدد خواهی مثل بانکها و سینماها، کافه ها و کاباره ها حمله
میبردند و تخریب میکردند و بآتش میکشاندند.مثل بآتش کشیدن سینما رکس آبادان که بیش
از 300 انسان را زنده زنده در کام خود فرو برد، امروز نیز نهادهایی را باید به
تخریب و ویرانی کشاند که در خدمت دین فرمانروا و خرافات پروراند. باید تخریب
امامزاده هایی که بر زاد ولدشان هر روز افزوده میشود، به شیوه های گوناگون و
مخفیانه اقدام نمود. در برابر گلوله های دین که از سنگرهای مخفیانه قلب و مغز
جوانان این کشور را هدف قرار میدهند، باید به تخریب ویرانسازی اماکن دینی از جمله
مساجد را توصیه نمود و با باورمندان را از شرکت در مراسم خرافی خودزنی و عزاداری
بازداریم. بجای اینکه روش شهادت را در مبارزه با دین بکار بگیریم باید
روش حفظ خویشتن را برگزینیم و نابودی هر آنچه دین را بازتاب میدهد.
افزوده بر این، باید بخود ترک عادت بیاموزیم و
از کنش هایی که رنگ و بوی دینی دارند پرهیزکنیم و حتی عبادات روزانه را بعنوان
رفتاری از سر تقلید و تهی از هر معنا و مفهومی بنقد خرد بکشیم و در رفتار و گفتار،
در ادبیات و هنر خود نیز بازتاب دهیم. این در ادبیات ما بی سابقه نیست. در واقع
بهترین ادبیات ما با ستیز با دین شکل گرفته است. آیا میتوان ستیز ذکریا رازی، حافظ
و خیام و منصور حلاج را با دین در دوران گذشته و میرزا فتحعلیخان آخوند زاده و
جمالزاه و صادق هدایت و از همه مهمتر احمد کسروی که جان خود را بر سر نقد شیعیگری
نهاد نادیده گرفت؟ آیا میتوان از نقد
گزنده سعیدی سیرجانی از دین فرمانروا که خشم
خرافه پرستان را برانگیخت و بدست آنان تحت
آزار و شکنجه به جاودان تاریخ پیوست در مبارزه با دین آخوندها بهره بر
نگیریم؟
نظام نشان داده است که اگر در تظاهرات شرکت کنی
باید جان خود در کف نهی. چندان لزومی نیست که همگان اماده باشند که چنین هزینه ای
را پرداخت نمایند، همین بس که به زیارت امامان و جوجه امامان نرویم، و از پهن کردن سفره های رنگین حضرت عباس و زینب خود داری
کنیم. از نذر و نیاز و سفر باماکن مقدس و شرکت، در مراسم مذهبی چه در عاشورا چه در
رمضان، اجتناب ورزیم تا بازار دین را بکساد کامل بکشانیم، اگر میخواهیم از شر دین
فروشان خود را رها سازیم.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر