۱۴۰۲ شهریور ۱۰, جمعه

زن زندگی آزادی

خصم آشتی ناپذیر

ولایت تسلیم اطاعت!


حکومت آخوندی از آغاز بر اساس قهر و خشونت و انتقام ستانی، قدم بعرصه وجود نهاد و بر فراز منبر قدرت صعود کرد. تاکنون، نیز، بر همان پایه و اساس ادامه یافته است. تا کی بقا خواهد یافت، کمتر کسی میتواند از نقطه زمانی سخن بگوید که در آن عمر نظام بسر رسد و حکومت اخوندی از نفس کشیدن باز ایستد. آری، به حدس و گمانه زنی میتوان پرداخت. اما، آنچه اینجا دارای اهمیت است درک این واقعیت است که برغم وخامت اوضاع، و رو در رویی نظام با بحرانهای گوناگون در تمامی عرصه های اجتماعی، از جمله افزایش نارضاییهای عمومی، وضع موجود، سلطه تمام آخوند بر جامعه، ممکن است باین زودیها بپایان دوران خود نزدیک نشود. چرا که وضع موجود، لزوما وضع خیلی ناگواری در نزد رژیم نیست. نظام اسلامی، بسی بسیار سریع رمز بقای خود را در بحران های گوناگون یافت و از آنها در تحکیم اقتدار نظام سود فراون کسب نمود، چنانکه فرمانرویان را آنگونه بخود غره ساخت که احساس کنند هیچ طوفانی، هر چند ویرانگر نخواهد توانست ساختار نظام را  بلرزه درآورد.

واقعیت، اما، آنستکه وقتی حکومت آخوندی از هاشمی رفسنجانی، یکی از معماران حکومت آخوندی و واعظی مبرز و خطبه گو، به آخوند ریئسی میرسد، که نه خود زبان خویش را درک کند و نه دیگران میفهمند که او چه میگوید. معلوم است که این حکایت از پسروی میکند و توسعه و گسترش فقر و فلاکت در جامعه. حکومت آخوندی هنوز بر آن باور است که نظامی که در پی کسب غنی سازی هسته ای از صرف هر هزینه ای کوچکترین دریعی نکند، حتی بقیمت گرسنگی و درماندگی و حقارت و خواری ملی ، نمیتواند خصم جهان مدرن و ضد آنچه مدرن است بشمار رود.

اگر تا کنون نشنیده ای که اولین بار از علم هسته ای در قران، کتاب مقدس آسمانی، کتاب الله، سخن رفته است، تردید نکن که حتما روزی بگوش ات خواهد رسید. عقل اجتهاد، به آخوند فن فریبکاری را میآموزد، فنی که بخصوص بدرد کسب قدرت میخورد. حکومت آخوندی بر آن باور است که میتواند جهانیان را اقتاع کنند که آنها قصد پرواز و حرکت بسوی آینده را دارند و در درون نظام جز اندیشه بآینده چیزدیگری یافت نمیشود. همچنانکه علم الهدی، امام جمعه معروف مشهد، در کنار ابراز رضایت از موفقیتهایی که در عرصه انرژی هسته ای بدست آورده اند، اظهار میکند که  در این کشور کشف حجاب معنایی ندارد؛ دولت باید مقتدرانه این مشکل را حل کند( انتخاب، 13 شهریور 1402). این حکایت یک قدم به پیش و دو قدم بعقب است. آیا، خنده دار نیست که پس 44 سال بکارگیری انواع و اقسام نیروهای انتظامی، از انصار امام تا گشتهای ارشاد و خوهران زینب و تنبیه و مجازات گوناگون، هنوز از حل مقتدرانه مشکل حجاب سخن میراند؟ حکومت آخوندی بر آن باور است که این قدرتهای بزرگ هستند که میخواهند نظام بآینده نیاندیشید. آنها هستند که کسب علم را از ئظام مقدس اسلامی دریغ میکنند و آنها را بسوی گذشته سوق دهند.

هر چند، در حال حاضر حکومت آخوندی ممکن است قصد بازگشت بدوره خلفای راشدین، امویان و یا عباسیان را نداشته باشد، ولی تردید مدار که حکومت آخوند خامنه ای در آرزوی بازگشت به گذشته شعله ور است، البته به گذشته ای نه چندان دور، بازگشت  بگذشته ای کمتر از نیم قرن پیش، بازگشت به دوران صعود قشر آخوند برهبری امام خمینی بر فراز منبر قدرت، آخوندی که نظامی را بنیان نهاد، بظاهر، فرا طبقاتی، فرا گروهی و فرا سیاسی نه بر دوش گروه، طبقه یا حزب و سازمان خاصی بلکه بر دوش باورهای دینی ملت، باورهایی مشترک که افراد یک ملت را بهم پیوند میزند و با هم همدرد میسازد. حمایت و استقبال عموم از ودای شاهنشاهی و ورود امام خمینی، چنان گسترده و وسیع بود که هر مخالفت و اعتراضی و دوری گزیدن از حکومت آخوندی، نمیتوانست بیش از زمزمه ای باشد در گوش جامعه ای غرقه در شور و هیجان حرکت بسوی آینده، آینده ای سراسر امید به نیک بختی و دست یافتن به یک زندگی معمولی، حتی بهتر از دوران شاهنشاهی.

چه معدود بودند افراد و یا گروه هایی آگاه به این حقیقت که راهی که ملت برهبری آخوند خمینی و در پیروی از او، پیشروان روشنفکر و گروه ها و احزاب سیاسی برگزیده اند، نه بسوی آینده و نیک بختی بلکه بازگشتی ست بکذشته، بگذشته ای که الله، خداوند یکلتا و یگانه بواسطه رسول برگزیده خود، محمد چوپان، تصمیم میگیرد که در صحرای سوزان عربستان حضور یابد و بادیه نشینان آنزمان را بسوی تسلیم و اطاعت باراده خویش فرا خواند، باراده خدایی مالک بر دو عالم هست و نیست (رب عالمین). فرا خوانی که تا با قهر و خشونت و انتقام ستانی همراه نگردید، پس 13 سال تبلیغ در مکه، نتوانست بجز تعداد انگشت شماری را بسوی خود جلب کند. تنها وقتی که شمشیر محمد بنام الله بر گردنهای بر افراشته معترضین، از جمله گردن دوشاعر منتقد آن دوران، کیش یکتا پرستی، کیشی نبود که مردم باستقبال ان بشتابند. همین بس که بخاطر داشته باشیم، پیامبر محمد دهسال حکومت کرد و بیش از 60 بار بنام الله دست بلشگر کشی زد و سرها بر زمین افکند تا توانست کیش یکتاپرستی را حاکم مطلق سازد، استراتژی و تاکتیکی که پیروان وی، نیز، زمانیکه بمرزهای امپراتوری ایران رسیدند در پیش گرفتند و با شمشیر اسلام سرهای بسیاری را بر زمین افکندند و خون بسیاری را بنام الله جاری ساختند.

البته که امام خمینی هم بنام الله حکومت اسلامی را بنیان نهاد، اما، با این تفاوت که یکتاپرستی را بمردمانی ارائه میداد که بندگی الله و تسلیم و اطاعت باراده او را، همچنانکه در کتاب مقدس قران بازتاب مییابد، از اجداد خود بارث برده بودند. آنها با دین الله زاده و با عشق و امید بدان از کودگی ببلوغ رسیده بودند. در واقع، بر طبق باورهای دینی، همگان انتظار هم داشتند که روزی ناجی فرستاده الله ظهور یابد و آنان را از وضع ناگوار کنونی رها سازد. مردمان ساده دل، همچنین روشندلان و روشنفکران هرگز نمیدانستند که پذیرفتن الله و تسلیم و اطاعت به اراده و احکام او بعنوان حاکم مطلق، نه تنها گریز از آینده است بلکه با خود چیزی جز مصیبت و نکبت، جز حقارت و خواری بارمغان نیاورد.

بدون تردید، از آغاز این انتظار میرفت که مردمان باورمند باسارت و بندگی در دست آخوندها تن ندهند و فریب خطبه خوانیها و وعده های نیک بختی و عدالت و برابری، صلح و دوستی آخوند ها را نخورند. اما، واقعیت ان است که این امر، گشودن چشمها و گسترش آگاهیها در عصر دیجیتالی، بیش از 44 سال بطور انجامیده است، 44 سال قهر و خشونت و انتقام ستانی در اوج بیرحمی، بگیر و ببند و بزنجیر کشیدن و زندان و شکنجه و اعدام های مکرر بطور روزانه بدون هیچگونه احترامی بحقوق بشر و رعایت انسانیت، بطور یقین مانع رشد و نمو آگاهی های اجتماعی و ظهور سازمان های سیاسی شده است.

 نزدیک به نیم قرن است که حکومت آخوندی بقای خودر را مدیون فریب و ریاکاری از یکطرف و قهر و خشونت از طرف دیگر است. با این وجود، حکومت آخوندی فکر میکند که میتواند حکومت ولایت را در جایگزینی امامت ادامه دهد تا قیامت. هنوز گویا با تمام علم و دانشی که در باره هستی و نیستی از مطالعه سخنان الله، بدست آورده اند، فکر میکنند که میتوانند با بکار گیری خشم و خشونت و انتقام ستانی، با ایجاد رعب و وحشت و ترس و هراس، با دستگیری هنرمندان و ورزشکاران معترض، روزنامه نکاران و مدافعین حقوق بشر و اخیرا تصفیه دانشگاه ها و اخراج چندین استاد دانشکاه، بدوران تاریکی باز گردند، دورانی که بیش از 4 هزار جوانانی که دوران زندانی خود را تحمل میکردند، کمتر از دوماه بر فراز دار ارتداد، بفرمان ولایت فقیه، آخوند خمینی، بقتل رسیدند و بوی این جنایت عظیم بمشام کمتر کسی در جامعه رسید. سکوت در باره جنایاتی که بدست مقدسین و یکتا پرستان جامعه، در دوران تاریکی بر قرار گردیده بود، در سالهای اخیر با دستگیری یکی از جلادان زندانها ولایت، بنام حمید نوری و محاکمه وی در دادگاههای سوئد بکوشش ایرج مصداقی، از زنده ماندگان قتل عام 67 در زندانها، شکسته شد و گوشه ای از جنایات نظام مقدس اسلامی را افشا نمود.

اگرچه حکومت آخوندس بخوبی آگاه است که پس از قتل مهسا بدلیل حفظ تقدس و پاکدامنی در جامعه اسلامی، جامعه پاک و منزه از هرگونه گناه فریبکاری و دروغزنی، بویژه در زمانی که جنبشی بنام جنبش زن زندگی آزادی بنیان پیوندی نوین اجتماعی، جایگزین همه پیوندهای دیگر، حتی پیوندهای دینی میگردد، فریب و ریاکاری، قهر و خشونت و بیرحمی دیگر کارآئی خود را در برابر بیداری و آگاهی مردم از دست داده اند. با این وجود، حکومت آخوندی، برغم توانایی بی مثال در تطابق و همسازی با شرایط گوناگون، بنظر میرسد که همچون زورگویان و زور داران دیگر تاریخ، گرفتار توهم بقا شده است تا آخرت. یعنی که فریب قدرت و اقتدار گریبان ولی فقیه، آخوند خامنه ای را سخت فرا کرفته است.

این نیز ضروریست که بدانیم که خطراتی که موجودیت حکومت آخوندی را در معرض انقراض قرار میدهد، آگاهی و بیداری مردم بفریب و ریاکاری قشر مفتخوار جامعه، خطری ست بیرونی، عینی و قابل رویت، مثل جنبش کشف حجاب، جنبشی که بنیان حکومت اسلامی- آخوندی را در تمام عرصه ها بچالش کشیده است. این در حالی ست که نظام ولایت با ظهور نیروهای متخاصم و ناسازگار با یکدیگر در درون، نیز، مواجه است که قابل مشاهده نیستند و عمدتا بر خاسته اند از ناسازگاری حکومت ولایت فقیه با نهاد های مدرن دموکراتیک، همچون تفکیک و استقلال قوای سه گانه از  یکدیگر.

اخیرا، آخوند ذولنور تاکید کرد که (نقل بضمون) فاصله بین نهاد رئیس جمهور و ولایت فقیه بسیار زیاد است. ولی فقیه خلبان است و ریاست جمهور دستیار اوست. یعنی که ولایت فقیه بتمام جزدییات آگاهی دارد و اوست که سوی و جهت و هدف هواپیما را بر میگزیند و نهایتا هواپیما را هدایت میکند، شفافیت سازی در برگزیدن راه و هدف، در ستییز و نفی اراده ولایت فقیه است (انتخاب، 9 شهریور1402).

آخوند ذولنور، خود یکی از نمایندگان مجلس ولایت است که بیشتر خود را دانسته و یا دانسته تابع اراده ولایت میداند تا یک نیروی قانونگزار مستقل از نهاد ولایت. یعنی نمیتوان استقلال قوای سه گانه را تحت رهبری ولایت فقیه چندان جدی گرفت. نگاهی کوتاه بلوایجی که با سرعت بتصویب مجلس میرسد و یا لوایحی هم که بدون آنکه به رای مجلس گذاشته شود در کمیسیون های کوچک 8 نفری و 10 نفری مورد تصویب قرار میگیرد، مشاهده میکنیم که مجلس قانونگذاری در نظام ولایت فقیه نمیتواند دارای همان معنا و مفهومی باشد که در غرب داراست و یا دارای وظایف و تعهداتی مشابه باشند. تصویب لوایح قانون بروشنی بازتابنده اراده ولایت فقیه ست، تا خدمت و بهسازی شرایط مردمی که آنها را برگزیده اند.

مثلا، اگر زمانی که برای تصویب لایجه ای مثل لایجه شفاف سازی مذاکرات نمایندگان لازم است با زمانیکه برای تصویب لایجه  عفاف و حجاب از زمان هنگام دریافت آن از دولت مقایسه کنیم، مشاهده میکنیم که لایحه قانون حجاب و عفاف، بدون گذراندن دوران آزمایشی، کمتر از شش ماه بتصویب میرسید در حالیکه لایحه های بقول خبرنگار انتخاب، "فساد ستیز" در انتظار میماند. سایت انتخاب گزارش میدهد که:

مقایسه سرعت بررسی لایحه حجاب با طرح‌های فسادستیز توسط نمایندگان تصویب لایحه موسوم به عفاف و حجاب روی دور تند، یکبار دیگر تصویرگر سرنوشت متفاوتی بود که در مجلس یازدهم پیش روی لوایح و طرح‌های محدودیت‌زا و البته به قول مدافعان «صیانت کننده» در قیاس با لوایح و طرح‌های «فساد ستیز» قرار دارد.  

لوایح فساد ستیز،سرانجام هم زمانیکه بمجلس میرسید، بخشی از نمایندگان عنوان نمودند که طرح شفاف سازی قوه مقننه را باید مشروط به طرح شفاف سازی بدیگر نیروهای مجریه و قضائیه، شورای نگهبان و مجمع مصلحت نمود. بخشی از ان لایحه هم اکنون گرد و غبار گرد میخورد و بخش دیگر ان در مجمع مصلحت نظام نفی میگردد. چرا که عنوان شده است که شفاف سازی مذاکراتی که به تصمیم سازی ختم میشود، مغایر با اراده رهبری ست. نیازی هم بتوضیح دیگری نیست. تاکنون، برهمه روشن گردیده است، که حکومت آخوندی شیفته تاریکی است و هر روزنه ای که از آن نوری به بیرون تابیده است، با تمام نیرو به مسدود ساختن آن از هیچ دریغ نداشته است.

افزوده بر تهی بودن مجلس قانونگذاری، از معنا و مفهوم سیاسی، بمثابه یکی از شاخه های مهم حکومت دمکراتیک که نظارت بر قوه مجریه را بعهده دارد، نهاد وزارت علوم عالی نیز دست بگریبان تضادها و خصومتهایی گردیده است بر خاسته از سوی و جهت و مستقلی که بعصی از استادان برگزینده اند و در حمایت از جنبش زن زندگی آزادی شرکت کرده اند. از همین روی وزارت علوم اخراج استادان را آغاز نموده است، سایت انتخاب گذارش میدهد:

وزارت کشور: اقدام وزارت علوم در برابر اساتیدی که دچار رکود علمی بوده، اما نقش مهمی در نمایش های رسانه ای داشتند، قانونی بود؛ جای تقدیر هم دارد / اینها سپهر سیاسی دانشگاه ها را آلوده به نگاه ضد ملی می کردند

در واکنش باین سیاست، حسن خمینی هشدار میدهد:

یکی از نتایج وحشتناک این اتفاق مهاجرت نخبگان است که بی تردید سنگین‌ترین آسیب را به کشور وارد می‌سازد و هم چنین باعث دمیدن روح یأس و رکود علمی و فرهنگی می‌شود.

این سخنان یاد آور اختلاف دردیدگاههای مشوطه خواهان و مشروعیت طلبان است که چندان نقشی مهمی در ساختار حکومت آخوندی بازی نکرده است. مشروطه خواهان یا بهمکاری پرداختند و یا سکوت نمودند. البته که تصاد و خصومت، حکومت آخوندی با دانشگاه و دانشگاهیان پدیده تازه ای نیست. این نظام دو سال قفل زدن بدرب دانشگاهها را در کارنامه دارد که بخش اساسی حرکت نظام بود بسوی دوران تاریکی، دوران پیاده سازی احکام الهی در زندگی روزمره، دورانی که نه نیاز به دانش دارد و نه دانایی، دورانی بسیار بیزار از روشنایی.

اما، برغم تمام اقتدارو ترس و وحستی که نظام برای بقای خود میآقریند، از این حقیقت غافل مانده است که جرقه زده شده است زن زندگی آزادی در برابر ولایت تسلیم اطاعت، تنها راه بقای حکومت، پا بعرصه هستی نهاده است. بی دلیل نیست که نظام راه بازگشت بدوران تاریکی را در پیش گرفته است. مبارزه تازه ای را بر علیه کشف حجاب، نظام بتازگی آغاز کرده است با بکارگیری زنان با چادرهای سیاه سراسری، دستها پوشیده، اما، آماده دستگیری. بغایت روشنگر ضعف نظام، چون شکست آن حتمی ست. همچنانکه اخراج استاد دانشگاه، حرکتی نیست مگر مسدود سازی روزنه ای که از آن روشنایی به بیرون میتابد، کنشی که در مجلس بشکل نادیده انگاشتن لایجه های فساد ستیز در برابر لایحه های مشروعه طلبان که بیش از هرچیز نگران حجاب و عفاف در جامعه هستند، چنانکه گویی جامعه به هیچ مسئله ای پر اهمیت تر از حجاب مبتلا نیست. اما، مشروعه خواه، کودک نیست خود از واقعیت آگاه است. آگاهی او از واقعیت است که او را بیزار و متنقر از روشنایی ببار میاورد و دوستدار تاریکی. دشمنی او با حجاب و یا لوایح فساد ستیز در مجلس  بازتاب دشمنی او با روشنایی ست. چون فقط در تاریکی و یا در دوران ولایت است که تسلیم و اطاعت میتواند اساس نظم حاکم گردد، دورانی که بی تردید با رشد و نمو جنبش زن زندگی آزادی، رو به پایان است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۲ شهریور ۳, جمعه

بحرانهای پی در پی

توطئه دشمن

یا ناشی

از جهل و نادانی آخوند؟


در 26 مرداد ماه، دو روز قبل از کودتای 28 مرداد 32، ولی فقیه، آخوند خامنه ای، در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران، خطبه ای ایراد نمود که بسیاری از کارشنان، بر حسب معمول، آنرا یک سخنرانی "ایدئولوژیک" و سیاسی تعریف کردند. زیرا که جهان هستی را از دیدگاهی خاص با بکارگیری مفاهیمی که نظام ایدئولوژیک در اختیارش میگذارد، درک و تفسیر و تعبیر میکند که اساسا سیاسی ست و با سیاست سرو کارد دارد.

 اما، آنچه در اینجا ناگفته میماند، شناسائی ریشه و اصل مفاهیمی است که اخوند خامنه ای در بیان خطبه های خود بکار میگیرد. واقعیت آنستکه هر آنچه که از دهان آخوند خامنه ای خروج مییابد از مبانی دین اسلام و یا شریعت اسلامی برمیخیزد. بنظر میرسد کارشناسان نظام ولائی تفاوت چندانی بین دین و ایدئولوژی نمی بینند، هر دو همچون ابزاری بکار گرفته میشوند در خدمت ساختار قدرت. معلوم است که آخوند خامنه ای اگر کمونیست بود بمنظور اعتبار بخشیدن به سخنان خود از مارکس و لنین نقل میکرد. اما، همگان میدانند که او یک طلبه است و در دامن حوزه های علمیه و در محضر مراجع تقلیدی، همچون، آخوند خمینی پرورش یافته است. این بدان معناست که آخوند خامنه ای نه تنها بزبان دین سخن میگوید بلکه سرتاپا نماد دین است. همین بس که بعمامه اش که هر روز گنده تر میشود و عبا و چفیه زیر آن بنگری.

اگر کوتاه، باخیرترین خطبه آخوند خامنه ای که در دیدار با فرماندهان سپاه ایراد نمود بنگریم، می بینیم که با بسم الله... آغاز میکئد و همچنانکه برهان و استدلال خود را ارائه میدهد بطور افزاینده ای گفتمان خود را هرچه محکمتر در نقل قول های پی در پی از قران می پیچد. بدون تردید بآن امید که مشروعیت بیشتری به گفتار خود ببخشد. اگر چه میتوان گفت که گفتمان آخوندی اساسا گفتمانی ست دینی. ایدئولوژی را جانشین دین ساختن و یا در اذای دین بکار بردن، بیانگر احتیاط و صیانت نفس است در نظامی که متولیان دین بر آن حاکم اند و شریعت و شمشیر را در کف دارند- که گرفتی هم بر آن نیست.

ولی فقیه، آخوند خامنه ای، بیانات خود را با شکل گیری سپاه از آغازین روزهای انقلاب اسلامی برهبری آیت الله، آخوند خمینی و رشد و بلوغ آن از یک مجموعه چند صد نفری تا یک سازمان نظامی، سیاسی، تجارتی، معماری درگیر بنای زیر ساختهای فنی و صنعتی و تکنولوژی متمرکز نمود، رشد و نموی که البته برخاسته است از گرایش و باور به ارزشهای دینی.

حضرت ولایت، آخوند خامنه ای در دیدارش با فرماندهان سپاه پاسداران، در بزرگی و عظمت و هیبت و منزلت سپاه از هیچ دریغ نداشت. ازتولد و بلوغ و رشد و زایش سپاه، حماسه ای پر شور و هیجان انگیز بنا ساخت و آنرا معجزه آسا خواند. او خاطر نشان نمود که سپاه همه جا در کنار مردم قرار گرفته است در بلایای طبیعی و سیلهای خانمان برانداز و حتی به رفع محرومیت اقشار ضعیف مردم هم شتافته است. بخودی خود روشن است که توصیف آخوند خامنه ای از سپاه، وصفی ست دینی، او از سپاهی سخن میگوید که پاسدار یک انقلاب است، یک انقلاب دینی، در مقایسه با انقلاب هایی که دینی نبودند مثل انقلابهای فرانسه و روسیه و چه تفاوت عمیقی وجود دارد بین آنها و انقلاب اسلامی. در وصف لشگر بیگانگان میگوید:

آنها ویرانگر بودند، خودسر بودند، بی‌انضباط بودند، بدون پایبندی به مبانی و اصول بودند، سپاه نه؛

برعکس لشگرخدا ناشناسان، بنا بر روایت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، آنچه سپاه را به نیرویی شگفت انگیز تبدیل نمود:

 سلامت انسانی و سلامت خدایی بود، بویژه سلامت معنوی و اخلاقی و سیاسی، برامده از ارزشهای دین و انقلاب، مثل ایثار، مثل فداکاری، مثل حضور جهادی دائمی و شبانه‌روزی، مثل اطاعت و تسلیم در مقابل امام بزرگوار.

در ادامه، آخوند خامنه ای به خدماتی که بدست سپاه آنجام شده، اشاره نمود و از از نوع خدماتی دانست که در تاریخ بی سابقه بوده است. بعنوان مثال، از آغاز سپاه اجازه نداد که انقلاب اسلامی به بیراهه برود و توطئه های دشمنان را همیشه خنثی کرده و جلوی بیست‌وهشتم‌ مردادها را گرفت. عمل بوظایف چنین گرانبار است که سپاه را بنا بر قول رهبر انقلاب، آخوند خامنه ای به پدیده ای جذاب تبدیل نموده است که ناشی میشود از:

تأثیراتی که حرکت سپاه و وجود سپاه و آرمانهای سپاه و نوع جهت‌گیری و اقدام سپاه در جوانهای کشورهای دیگر گذاشته...

بنا بر روایت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای آنچه به شکل گیری سپا جان داد کنفرانس گوادلپ بود، کنفرانسی که سران چهار کشور باین نتیجه رسیدند که شاه نجات دادنی نیست ولی هر قدرتی هم که جانشین شود هرگز روی ثبات و آرامش را نبیند. پیوسته با بحران های متوالی روی در رو خواهند گردید. یعنی که از 44 سال پیش از این کشورهای غربی سعی کرده اند به بهانه های گونا گون در کشور بحران تولید کنند، کرده و میکنند. در برابری و مقابله با بحرانسازی و توطئه های قدرت های بزرگ، سپاه پاسداران بوجود آمد و توسعه یافت. چه اگر سپاه نبود، بقول ولی فقیه، کدام نیرو میتوانست با "اغتشاشات" اخیر روی در روی شود و توطئه پس از توطئه را خنثی سازد؟

آخوند خامنه ای، هم چنین بر آنست که حوادثی که در چندین ماه گذشته در کف خیابانها بوقوع پیوسته است هرگز خود جوش نبوده و عمدتا آنها را بر ساخته دست دشمنان میشمرد. اغتشاشات همیشه از بیرون هدایت میشده و میشوند. البته که نه اسارت و ممنوعیت و بندگی وجود دارد، نه گرانی بیداد میکند و نه بیکاری و نه فقر و گرسنگی. توطئه گوادلپ هنوز ادامه دارد. اغتشاشات در کردستان و بلوچستان، برساخته دست دشمنان بود که ممکن بود به تمام کشور سرایت میکرد، اگر سپاه نبود. سیاست بحرانهای پی در پی که معماری آنرا دشمنان بعهده گرفته بودند، چه نیرویی خنثی مینمود. آری، سپاه ناجی بوده و هست.

افزوده بر این، چیزیکه دشمنی غرب را بر علیه حکومت اسلامی بر می انگیزد، بنا بر روایت آخوند خامنه ای، اخلاق ظلم ستیزی است و خصومت ورزی با ظالم، که خود الگوی رهایی نظام هایی شده و میشود وابسته بنظام غرب. این سوی و موضعگیری نظام است که قدرتهای بزرگ را نگران نموده است و حسّاس، چنانکه آنها را وادار به عکس‌العمل و واکنش میکند.

تا اینجا، آنچه در بالا آمد برداشتی ست از خطبه خوانی ولی فقیه، آخوند خامنه ای. بچه دلیل دست باین خطبه خوانی زده است، چه چیزی او را بر انگیخته است؟ چه پیامهایی در طی بیان خطبه ارسال شده است، کلید چه رمزهایی را در این سخنرانی میتوان یافت؟ همه سوالاتی ست که پاسخ بدانها، بدون تردید، از  تاریکیها و ابهامت میزداید. با این وجود، خطبه اخیر را میتوان همچون دریچه ای دید که در درون آخوند خامنه ای گشوده میشود. آخوند ها در خطبه خوانی های خود، بویژه آخوند خامنه ای، در خطبه اش در دیدار با فرماندهان سپاه، حقایقی را آشکار میسازند که خود بدان آگاه نیستند. خطبه خوانی اخیر رهبر انقلاب و اختصاص ان به سپاه پاسداران و قله های بلندی که کسب کرده اند، بخوبی عمق توهمی که در آن گرفتار شده است آشکار مینماید.

آیا ممکن است فردی بر راس جامعه قرار بگیرد، و مصیبت و نکبتی که دامن جامعه را فرا گرفته است انکار بکند و از مشاهده توسعه فقر و فلاکت بیش از 70 در صد جامعه و ناپدید شدن قشر میانی آن سر باز بزند؟ بی ارزش شدن پول ملی، ورشکستگی اقتصادی، بیکاری و گرانی روز افزون، تخریب محیط زیست و خشک شدن دریاچه ها و تالاب ها و رودخانه ها، مهاجرت روستائیان به حاشیه شهرهای بزرگ، نبود بنزین و کمبود آب و برق، آیا همه این مشکلات برساخته دست دشمنان حکومت ولایت فقیه است و یا بر خواسته است از جهل و نادانی ای که بر حوزه ها علمیه سلطه افکنده است؟

 ولی فقیه شاید دچار این توهم هم باشد که با انکار و نادیده انگاشتن واقعیات، حقایق ناپدید میشوند. و یا دست به ناپدید کردن حقایق میزنند با وارونه ساختن و یا با ابزار مصادره بمطلوب آنها. آخوند خامنه ای در پایان خطبه اش وقتی خیلی گذرا بوقایع اخیر میپردازد،  آنها را بحران هایی میخواند برساخته توطئه دشمنان نظام. این در حالی ست که جامعه در حال غرق شدن در منجلاب فساد و انحطاط و تباهی مادی و معنوی است.

 تا قبل از قتل مهسا، قهرمان زن کرد، بدست همان پاسدار و یا بسیجی و یا موجوداتی که آخوند خامنه ای، افراد دارای طهارت ... دارای تقوا میخواند، اطمینان و اعتماد بدیگری در میان جامعه رخت بر بسته بود. خودخواهی و خود پرستی باوج خود رسیده بود. همگان، تحت حکومت دین به دوگانگی چهره و یا دو شخصیتی، خواسته یا نا خواسته گرفتار شده بودند. در بیرون و در حضور دیگران باید  یک چیز باشند و یا وانمود کنند، هستند که در واقع نیستند. زنانی که با ابزار تنبیه و مجازات، حجاب بر آنان تحمیل میشود و چاره ای ندارند حز تن دادن بآن، باید به موجودی تبدیل بشوند که نیستند. چنانکه گویی حجاب نشانی ست بر تقوا و پرهیزکاری، حال آنکه حجاب، بلحاظ تاریخی، بعنوان ابزار پوشنده فحشا بکار گرفته شده و هنوز هم میشود. اگر آخوند کوته بین نبود، تردید مدار که هماکنون، کشور ما یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان بود.

رهبری که برای بقای نظامی که تحت سلطه انحصاری او قرار دارد تکیه بر نیروی سرکوب و خشونت و بگیر و ببند بکند و تنبیه و مجازات و شکنجه و سرانجام بدار آویختن، ممکن است چند صباحی طولانی تر بماند، اما بچه قیمتی و تا چه زمانی؟ نظام ولائی در پی توسعه و نهادین سازی تقوا و پرهیزکاری، جامعه را بیک زندان بزرگ تبدیل کرده است، زندانی که دیر یا زود دروازه هایش فرو خواهد ریخت و آزادی زنجیرهای اسارت را در هم فرو میشکند.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۲ مرداد ۲۷, جمعه

 

فرا رسیدن

پایان زمان

و ظهور دجال!




آیا زمان خروج امام عج از غیبت فرا نرسیده است؟ ما منتظرظهور امام هستیم. امام در انتظا ظهور کیست؟ اگر، امام عج، منتظر ظهور دجال است، که نقل شده است، قبل از خروج امام از غیبت و در زمانیکه گناه همه جا را فرا گیرد و بدی به نیکی تبدیل شود و حق را از باطل نتوان تمیز داد ظاهر میگردد. محترمانه باید بگویم چه انتظار بیهوده ای؟ دجال، بیش از 44 سال است که ظهور یافته است، اما، بنام امام و در جامه آخوندی، سوار بر یک هواپیمای فرانسوی به جامعه ما وارد گردید و چنان همگان را شیفته خود ساخت گویی که خلق همه در سُکر و مستی فرو رفته، هرگز نتوانند بعقل و خرد بازگردند. چه شوق و شعفی، چه شور و احساساتی که سراسر جامعه را فرا نگرفته بود. بر زبان همگان بود که چون شیطان از خانه بیرون شود فرشته پدیدار گردد.

البته که کمتر کسی میتوانست، حتی تصورش را بکند آنکه بر دوش ایر فرانس بر سر زمین ما قدم نهاد، دجال بود و نه امام. که این خود نشانی بود بر فرا رسیدن آخر زمان و قیامت. چه، از هر زاویه ای که بنگری شرایط هرگز چنین حاظر و آماده برای خروج امام از غیبت فراهم نبوده است. شرایط کنونی چنان تیره و تار گشته است که سفید را نتوان از سیاه تمیز داد، فراموش کن اگرجدایی حق از باطل بفکرت رخنه کند؟ با یک صفحه کیفر خواست سر چه جوانهای پاک و قهرمانی که بطناب دار ولایت آویخته نشده اند. افزوده بر این مگر زندگی بر پاشنه چیز دیگر بجز دروغگویی و فریبکاری و زشتکاری هم میچرخد؟

درست است که آخوند خمینی، همچون دجال که بنا بر روایات، داری یک چشم در وسط پیشانی، سوار بر الاغی که پشگلش نقل و نبات و خرما جلوه گر میشود ظاهر نشد که خلق را فریفته و بدنبال خود بکشاند. اما، با گوشه ای از بهشت برین بر دوش، در چشم زندگان ظاهر گردید  و هوش و درایت، عقل و خرد را از آنان ربود، از راس تا زیرین ترین لایه های جامعه. آری، او با عهد و قرارداد رفاه و آسایش و آرامش با ابزار پاسخگویی به برآوردن نیازهای اولیه جامعه بطور رایگان، از سرویس اتوبوس گرفته تا برق و آب و مسکن و ریشه کن سازی بیکاری و گرانی، عدالت و برابری و آزادی، وعده و وعیدهایی، که ساده دلان را فریب داد، ولی سر انجام در  مصیبت و نکبت، در خفت و خواری در قهر و خشونت و انتقام ستانی گرفتار گردیدند.  

در اینجا، شاید این یاد آوری لازم باشد که فرهنگ دهخدا در ادامه نقل روایاتی در باره چیستی و کیستی دجال، خاطر نشان میکند که مقصود از آن نام (دجال)  شخص معینی نیست; بلکه هر کسی که با ادعاهای پوچ و بی اساس و با تمسک به انواع اسباب حیله گری و نیرنگ در صدد فریب مردم باشد، دجال است. در اینجا ، نیز، دجال را بعنوان یک مفهوم بکار میگیریم که خمینی دجال بود دقیقا بآن دلیل که خصوصیاتی همچون تزویر و ریا، حیله گری و حقه بازی، حق و باطل را در هم آمیختن و از حق برای رسیدن به اهداف پلید و پلشت خود استفاده کردن در او بحد کمال وجود داشت. و هیچکس بهتر از آخوند خمینی یافت نشود که بتواند به دجال باین معنا عینیت بخشیده و نمونه کاملی از آنرا بواقعیت در آورد.

 بنام خداوند یکتا و یگانه، بنام الله، آخوند خمینی حکومت آخوند ها و یا حکومت دجالان را تشکیل داد، چون قشر آخوند، قشر مفتخوار جامعه همگان از تبار دجال هستند، چون چیزی مینمایند که نیستند و عاری از صداقت راستی اند، بهمین دلیل، بدلیل سلطه دجالان بر جامعه، جامعه، نیز، بجامعه دجالان تعییر ماهیت داد، بجامعه ای تبدیل گردید که در آن ادامه زیست وقتی امکان پذیر میشود که بشوی آنکس و یا آن چیزی که نیستی، بشوی یک دجال. که این یک امر اجباری ست و به هنجاری تبدیل گشته است ضربه نا پذیر. یعنی که از سر ضرورت باید دست بفریب و ریکاری زنی و تزویر و دروغگویی تا حقیقت چیستی و کیستی خویش را پنهان سازی و راه و روش دجال را پی گیری بدون آنکه هرگز بدانی که خود نیز به دجال تبدیل شده ای. یعنی که حتی اگر هم آگاه بودی که آخوند خمینی، دجال بود و نه امام، باید این حقیقت را پنهان میداشتی و با کسی در میان نمیگذاشتی. با ارائه کدام سند و مدرکی میتوانستی جامعه را اقنا نمایی که اخوند خمینی، دجال است و نه امام. در نتیجه، انتظار میرود که وانمود نمایی که به ادامه ولایت فقیه، بجای امامت تا قیامت هم باور داری و نا خودآگاه همچون دیگران خود، نیز دجال شوی.
آنچه شرایط را بحرانی نموده است و بنظر میرسد زمان را بپایان خود نزدیک میکند، آنست که اخلاق انحراقی، مردم را متقلب، دودوزه باز و فریبکار و یا همچون یک دجال ببار آورده است. اخلاق انحرافی بگونه ای در مردم رخنه نموده است که برای منافع مادی آماده اند که دست بهر کاری آلوده نمایند. از دولت میدزدند، ازیکدیکر میدزدند، رشوه میدهند و رانت خواری میکنند، دست بغارت های بزرگ و چپاولگری های حیرت انگیز میزنند. به یکدیگر خشم و نفرت نشان میدهند، ناسزا میگویند، با یکدیگر گلاویز میشوند. اگر کشته ای بجای نگذارند، دهان یکدیگر را خون آلود میکیند. از پشت بیکدیگر خنجر میزنند، بیکدیگر دروغ میگویند، چشم دیدن یکدیگر را ندارند، حسادت، بینایی را از آنان سلب کرده است. دهان معترض را میکوبند و مذبوحانه قیافه های حق بجانب بخود میگیرند تا بلکه لقمه نانی بکف آورند و در حقارت بدندان بکشند. این رخنه و نفوذ دجال است که این گونه مردم را به تباهی و انحطاط کشانده، مادی گرایی و لذت پرستی را بر دل وجان امت شهید پرور مسلط گردانیده است.

آری، آیت الله ها و پاکدینان از فراگیر شدن معاصی و فرا رسیدن آخر رمان سخن میگویند، ولی حاظر باعتراف نیستند که ظهور دجال خمینی یکی از نشانهای مهم آن است. چرا که این کشور مقدس اسلامی بسوی سقوط در منجلاب اخلاق انحراقی رهنمون است. لواط کاری، فحشا و تن فروشی بیداد میکند. آری، آیت الله ها دروازه قزوین ها را بآتش کشیدند، اما، جامعه را بیک فاحشه خانه زیر زمینی تبدیل نمودند. هم اکنون سن خود فروشی طبق آمار رسمی به زیر 13 سال کاهش یافته. از همه کفر آمیزتر پیوستن زنان شوهردار به زنان خیابانی ست، آنهم با اطلاع شوهر. 60 درصد زورگیری میان مردان صورت میگیرد. مقاماتی که این آمار را انتشار میدهند خود اعتراف میکنند که این ارقام بهیچ وجه بازتابنده میزان و درجه فحشا و روابط تنی در میان هم جنسان در جامعه نیست، وضعیت وخیم تر از آن است که این ارقام بیان میکنند. آیا وضع موجود یاد آور اخلاق انحرافی ای که گریبان قوم لوط را گرفته بود، نیست؟

 چه تعجب اگر شهدای عزیز در گور تنک و تاریک خود از درد، شب و روز بخود به پیچند و از پشیمانی بخواهند گور را شکافته از آن به بیرون بجهند. بدحجابی، استفاده "روسری های قیطانی" و ساپورت پوشی بسرآمده و از زمان قتل مهسا امینی به جنبش کشف حجاب تبدیل شده، جنبشی که بزنان باز گرداند، آنچه را دجالان از آنها ربوده بودند، آزادی و زندگی. البته که قتل مهسا بدست مزدوران دجال، جنبش رهایی بخش زنان را روح و جان تازه ای بخشید و زنان را به براه اندازی جنبشس واداشت، که زنان در آن موی خود افشان، رخ پالایش و مانتوهای رنگین و تنگ و کوتاه به تن کنند، برجستگی های پیکر خود را نمایان و مردان را بسوی مبارزه با حکومت دجالان برهبری دجال خامنه ای فرا بخوانند.

همچنانکه مشاهده میشود، شواهد و نشانه های بسیاری مبنی، بر فرا رسیدن پایان زمان و ظهور دجال، افزوده بر آنچه تا اینجا برشمردیم، بویژه رواج لواط کاری در میان مسئولین ارشادگر و حافظین حجاب و عفاف، گسترش موزیک و بزن و بکوب در ملع عام، براه اندازیهای کنسرتهای آواز و رقص و برقراری ارتباطات از طریق شبکه های ماهوره ای و اینترنتی، فیس بوک و یوتیوپ و رسانه های اینترنتی، فعالیتهایی که ارتباطات نامشروع و حرام بین جنسیتها و پوشش های تن نما و برهنگی را تشویق و رواج میدهند، فعالیتهائی که مجتهدین و آخوندهای مقدس از دیر باز مخالف با اصل و اصول شریعت اسلامی خوانده وسعی در محدود و ممنوع نمودن آنها داشتند. مثلا، مراکز اینگونه فعالیتها، مثل، سینما و تاتر و رادیو و کافه ها و دانسینگها کاباره ها را حرام میپنداشتند و مردم را از شرکت در آنها منع میکردند.

بعداز فروپاشی جامعه شاهنشاهی، وقتی آخوند  بر فراز منبر صعود میکرد، بویژه در روزهای جمعه، تفنگی را با خود حمل میکردند که لوله آنرا در دستان خود در میفشردند، از آغاز تا انتهای خطبه خوانیها. بنظر میرسید که آخوندها کمتر میل به روضه خوانی و موعظه علاقه نشان میدادند. حال منبر هم باصل خود بازگشته بود و تندیل شده بود بمنبر قدرت و اقتدار و بر فراز آن دجالان خطبه خوانی میکردند، خطبه های که در دو قسمت، اول عبادی و دوم سییاسی ایراد می شد. چنانکه گویی، حال همه جهانیان فهمیده بودند که اسلام بر خلاف مسیحت و یهودیت، دینی است سازگار با تمدن مدرن است بلکه از دیر باز در پیش پیش آن روان بوده دست. این استکبار جهانی بوده است عامل بازدارندگی و هنوزهم  از دشمنی و خصومت با نظام ولایت دست بر دار نیست.

 این در حالی ست که زندانها پر است از آنان که کم و بیش پی برده اند که دجال است که بر راس حکومت قرار گرفته، اول دجال آخوند خمینی و جانشین او دجال آخوند منه ای بوده و هستند که حکومت دجالان را بر پا ساخته اند. بی دلیل نیست که بخش بزرگی از جمعیت زندان را روشنفکران، فعالین سیاسی، حقوقی، مدافعین حقوق بشری، روزنامه نگار و هنرمند و هنر پیشه و کارگردان و معترضین و تظاهر گرنندگان و بسیاری در حرفه ها و اصنافی دیگر تشکیل داده اند. نه اینکه اگر امام عج ظهور یافته بود، امامی که میگویند وقتی ظاهر میشود آنقدر کشتار میکند که خون تا رکاب اسبی که بر آن سوار است میرسد(باور عام) وضع خیلی بهتر بود و با خود ممکن بود قطره ای عدالت و انصاف، رحم و مروت میاورد، توهمی بیش نیست.

مشکل، اما، آنجاست که ظهور دجال نشانی ست بر فرا رسیدن قیامت و خروج  امام عج از غیبت. البته که انتظار میرود که امام آنقدر آگاه باشد در سن 1200 سالگی و بیشتر که بداند بمحض قدم گذاردن در جامعه ای که دجالان بران حکومت میکند، بیدرنگ او را بعنوان دجال شناسایی میکنند و احساس نفرت خود را بوی ابراز میکنند و هیچ بعید نیست که او را بدار درغگویی آویزان نمایند. ، اگر حکومت آخوندی در حال حاظر با خطر سقوط روی در روی گردیده است، بان دلیل است که امروز بخش بزرگی از جامعه باین حقیقت آگاه گشته اند، که در کمی کمتر از نیم قرن پیش، فریب نه امام که فریب دجال را خودره اند که آخوند خمینی دجالی بود که در جامه مقدس امام ظاهر شده است که با نشان دادن دروازه های بهشت توانست عامی و غیر عامی را بفریبد و بسوی دوزخ رهنمون سازد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۲ مرداد ۲۰, جمعه

چوب و چماق  

دین

یا شمشیر برنده قدرت!

 


آیا آیت الله ها، حجت الاسلام ها و طلبه های حاکم، آنها که خود را روحانی میخوانند، با تقوا و پرهیزکار، میتوانند همواره علمدار ارزشهای دین اسلام باشند و مظهر اخلاقیات و معنویات و همچنان روضه معصومیت و مظلومیت امامان را بخوانند؟ آیا، هنوز، برعم زشتکاریهایی که از مرشدین و مومنین سر میزند، میتوانند در باره معانی و مفاهیمی همچون لا الله الا الله و یا توحید و نبوت و حوادث تاریخی مثل عاشورا و قیام امام حسین علیه خلیفه یزید و بیرحمی ها و جنایات خلیفه بر فراز منبر قدرت داد سخن دهند، خلافت را محکوم و مردم را به تبعیت و پیروی از امامت دعوت نمایند؟ آیا میتوان روضه ها و خطبه هایشان را بر علیه ظلم و ستم باور نمود؟ آیا هنوز میتوان به تقلید و تبعیت از آنها اداب تقوا و پرهیزکاری، مراسم طهارت و وضو و نمازگزاری را آموخت؟

نه اینکه این سوالات را امروز مطرح میکنیم بآن دلیل که فساد و تباهی، از جمله لواط کاریهای بعضی از دینمداران و طلبه های حوزه های علمیه افشا گردیده است. خیر. چرا که کارنامه دینمدارن برخاسته از حوزه های علمیه از دیر باز سیاه بوده است و نقشی که فقها و علوم فقهی در حرکت جامعه بسوی تمدن مدرن بازی کرده اند، پیوسته چیزی نبوده است مگر بازدارندگی، بازتابنده اراده ی معطوف به تاریکی و بازگشت بگذشته.

حال باید پرسید پس از نیم قرن حکومت دین، باورمندان و ساده اندیشان، فقهای بزرگ، آیت الله ها و حجت الاسلام ها و طلبه های حاکم را مثل گذشته بر فراز منبر، همچون،نماد زهد و تقوا مشاهده میکنند یا جلادهایی را با شمشیر خون آلود بدست، نماد قدرت و بیرحمی؟

در شرایط کنونی  تنها رابطه ساختار قدرت با مردم نیست که بیش از همیشه تهی از اعتماد و اطمینان گردیده است بلکه رابطه مردم با دین، نیز، سئوال بر انگیز شده است. تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق مردم سخت فرود آمده است بلکه چوب و چماق دین است که جسم و جان مردم را زخمین و جریحه دار میسازد. دین است مسئول خون هایی که در این دوران ریخته شده و میشود. در واقع دین از لحظه ی صعودش بر مسند قدرت، در نزدیک به نمیم قرن پیش، خشم و خشونت،  خونریزی و انتقام جویی را آغاز نمود. اول سران نظام شاهی را بدون محاکمه به جرم محاربه با خدا به هلاکت رساند. در پی آن، دگر اندیشان چپ و دمکرات و لیبرال، مجاهد و ملی گرا، کرد و ترک و ترکمن را تار و مار نمود. سپس گروگانگیری و هشت سال جنگ با کفر و باطل را به قصد فتح قدس از راه کربلا را بآغوش کشید و پس از آن کشتار جمعی بیش از 4000 زندانی سیاسی و سرکوب هر جنبش و اعتراضی از جنبش دانشجویان در 78 و جنبش "سبز" گرفته تا خیزش های مردمی در 96 و 98 و سر انجام ظهور جنبش زن زندگی آزادی جنبشی که هرگز سرکوب شدنی نبوده است و نیست.

 اما، آنان که هم اکنون به حکومت دین اعتراض دارند این یا آن گروه، این دسته و یا احزاب سیاسی نیستند بلکه اکثریت باتفاق مردم اند که در حمایت از جنبش زنن زندگی آزادی به حکومت ولایت نه میگویند. بر سر این مردم است که چوب و چماق دین فرود آمده و میاید.

واقعیتی که هم اکنون خود را لخت و عریان به معرض نمایش گذارده است، این است که دین، قدرت است و قدرت، دین. هم چنانکه، قدرت زمانی در دست فاشیسم جنگ و خونریزی به پا کرده و میکند و زمانی هم در دست کمونیسم مردم را باسارت و بندگی میکشاند، در حال حاظر، بیش از 44 سال است که در جامعه ما، قدرت در دست دین است و بنام دین است که میزنند، میکوبند، ویران میکنند و خون میریزند. یعنی که در جامعه ما از دین است که قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی برمیخیزد، دینی که متولی آن آغاز قشر آخوند بوده است، قشر مفتخوار جامعه، قشری که کمترین ارزش را برای دسترنج انسانی، کار و کوشش و نوآوری قائل بوده و هست.

 اول، اخوند خمینی بود تصمیم گیرنده نهایی و گوینده حرف آخر.

در آن دوران کمتر کسی به تغییر و تحولی که در ساختار سیاسی جامعه بوجود آمده بود توجه خاصی نشان میداد و اگر هم بدان حساسیتی وجود داشت هنوز زبان بیان آن خلق نشده بود. چرا که واقعیت آن بود که  این دیگر انسان نبود که بر ما ایرانیان حاکم گردیده بود. الله، خداوند یکتا و یگانه بود که حکومت خود را بر جامعه بواسطه امام خمینی آغاز کرده بود و پس از او 34 سال از 44 سال گذشته را آخوند خامنه ای ست که حرف و کلامش، حرف و کلام الله است و حرف حقیقت و نهایی. امام جمعه ها جوانان کشور را پیوسته هشدار داده و میدهند که:

جوانان بايد بدانند در نگرش ما ولی‌ فقيه فقط رهبر سپاسی  نيست، حجت شرعی است. نایب امام زمان است و مخالفت با نایب امام زمان، مخالفت با امام زمان است. در ادامه خاطر نشان میکنند: کسی که دستور ولی‌ فقيه را زیر پا بگذارد، دستور امام معصوم را زیر پا گذاشته است و مخالفت با دستور امام معصوم، مخالفت با دستور خداست.

بخودی خود روشن است که دین و قواعد و مقررات دینی و یا شریعت اسلامی، ارجح بر قانون است، در جامعه آخوندی. این بدان معناست که کلام آخوند خامنه ای فرا تر از هر قانونی بوده و هست، همچنانکه کلام آخوند خمینی کلام نهایی بود. چون او و پس از وی آخوند خامنه ای معصوم و خطا ناپذیراند. که انان از تبار امامان مقدس اند. انها نه تابع قانون بشری که تابع قانون الهی اند. این قانون است که باید در تبعیت از اراده  و فرمان ولایت فقیه درآید. زیرا که او «حجت شرع» است، نه قانون و یا مجلس قانونگذاری و سه قوای مجزا از یکدیگر، همه زینیتی بیش نیستند در دستگاه ولایت فقیه. همچنانکه، امام جمعه ها پیوسته بر فراز منبر قدرت تکرار میکنند که مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت است با دستور الله، محاربه است با خد ا و لاجرم مجرم و سزاوار تنبیه و مجازات، در بالاترین سطح خود، مرگ. یعنی که تسلیم و اطاعت در برابر کلام خداوند خامنه ای چون و چرا پذیر نیست. اگر کلام او را در تعیین سیاستهای داخلی وخارجی نپذیری، مجرم هستی و محارب و معدوم، همچنانکه الله هم، از آن آدمی که در وحدت و یکتایی او شکی بخود راه دهد، انتقام خواهد گرفت و او را در آتش دوزخ الهی تا ابد خواهد سوزاند. آخوند از فرمان الله است که اطاعت میکند و خود را تسلیم میکند.

خداوند خامنه ای، نیز، در پیروی از فرمان الله است که از معترضین و منتقدین سیاستها و تدابیر خود انتقام ستانی میکند و دست ش را به خون بی گناهان، به خون کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیرو جوان آلوده مینماید. اما، دین را، دینی که آخوند خامنه ای چوب و چماق آنرا بر سر همگان فرود میاورد، کمترکسی مسئول میداند، مسئول فقر و فلاکت، مسئول سرکوب و خفقان سیاسی و سقوط بدره بدبختی و خواری.  بعضا، چنین کنشی را بلحاظ سیاسی، اصلا صلاح نمیدانند، کنشی که نتیجه اش چیزی نیست مگر بیگانگی بیشتر با مردم، اگر به لعن و نفرین، مرگ و میر ختم نشود. اما، جامعه- تمامی شواهد حاکی از آنست، از آن دوران عبور کرده است.

حال آنکه ساختار ولایت مردمی را مسئول این پسروی، این ذلت و خواری ا میداند که باعترض به حکومت دین و مصیبت و نکبتی که با خود بارمغان اورده است برخاسته اند. این مردمان مستاصل و معترض هستند که مورد اصابت گلوله های دین قرار گرفته اند و یا تیغ و تازیانه دین بر جسم و جان شان فرود آمده بدار مجازات، بدار مقدس ولایت آویخته شده و میشوند.

در این معنا، اعتراض و مقاومتی که هماکنون در جبش زن زندگی و آزادی تبلور مییابد،  قیل از آنکه ساختار قدرت را دچار بحران سازد، ساختار دین است که بحران بر دامنش نشسته است. کشف حجاب، یا آزادی زنان از قواعد و مقررات شریعت اسلامی، شرکت در جنبشهای اعتراضی، بحران در حجت شرع است، دال بر تمرد و سرپیچی است از شریعت دین اسلام، کنشی که در عدالتخانه های ولایت، محاربه با خدا محسوب میشود، جرم و گناهی نا بخشودنی. پس خشم و خشونت وبیرحمی و انتقام ستانی، زندان و شکنجه و اعدام، مشروع و برخاسته است از اراده الله معطوف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

بسیاری، فراموش میکنند که ولی فقیه قبل از آنکه نماد قدرت باشد، نماد دین است. این دین است که قدرت را توجیه میکند و بکار گیری خشم و خشونت را به انجام یک تکلیف الهی، یعنی جهاد و شهادت تبدیل مینماید. کلام آخوند خامنه ای در یک آن هم کلام دین است و هم کلام قدرت که بشکل اتمام حجت و یا تهدید و هشدار بیان میگردد. دین و قدرت، دو روی یک سکه اند. اگر در گذشته، دین با ابزار پند و اندرز، با خطابه و موعظه و در جامه ی "علم" فقه و اجتهاد بدرون احساسات و عواطف ما راه می یافت و نظام تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت را پا برجا مینمود. امروز باید به بر قراری ترس و وحشت متوسل شوند و شمشیر برنده بر کشند، دار تنبیه و مجازات بر پا دارند، سرها را بر زمین بر افکنده و خون بی گناهان، مظهر شجاعت و پاکی و زیبایی، همچون ندا اقا سلطانهاها، شاه کرمی ها و چلاویها، همراه دهها و هزاران زنان و مردان مبارز دیگر، بر زمین جاری سازند، تا حکومت خدا را تحکیم و تداوم بخشند. در تاریخ ایران هرگز ساختار قدرت، چنین خشمگین و وحشت آفرین، چنین سفاک و درنده، بر صحنه ی جامعه ظاهر نشده است که در وقایع اخیر ظاهر شده است. در اصل هم دین اسلام چیزی جز قهر و خشم و خشونت و انتقامی ستانی، نبوده است.

واقعیت آنست که محمد پیامبر اسلام، 10 سال حکومت کرد و بیش از 60 بار دست به لشگر کشی زد. اعتراف به یگانگی الله و یا لا الله الا الله همراه شمشیر بوده است که بر دل مردم نشسته است. طبری در تاریخ معروف خود گزارش میدهد که در جنگ بدر، اسیران جنگی را محمد بقیمت صدها درهم رها میساخت و آن اسیران که خانواده های تهی دست داشتند، گردنشان به شمشیر سپرده میشد. بذر دین اسلام پیوسته با خشم و خشونت است که کاشته شده است. به این اصل، یعنی به سوی این گذشته است که ولایت پرستان، بال و پر میکشند.

بنابراین، جنبش زن زندگی آزادی، با سپاهیان دین است که روی در روی قرار گرفته است. سپاهان دین در حمایت از دین و یک مقام و منصب دینی و یا نهاد دین است که دست به قهر و خشونت و انتقام ستانی میزنند. آنها میخواهند گذشته ای افسانه ای را به یک واقعیت تبدیل نمایند. یعنی که  یک ملت را باسارت و بندگی کشانده تا همچون حیوانی زبان بسته، سر در آخور خود فرو برند و در کمال تسلیم و اطاعت به نظام فرمانروایی و فرمانبری گردن نهند.

 جنبش اعتراض و مقاومت، بویژه جنبش زنان، در واقع، از آغاز همراه ظهور نظام ولایت پا بعرصه وجود گذارده است. این جنبش اعتراضی افت و خیز وزیر و بم  بسیار بخود دیده و پیوسته باشکال گوناگون در مقاطع مختلف زمانی، همچنانکه زودتر اشاره شد، ظاهر گردیده است. اما، هر روز که بر عمر آن افزوده شده است رنگ دین ستیزی نهاده شده در درونش غلضت بیشتری یافته و مییابد. خیزشی که اگر به ویرانی مساجد و حوزه های علمیه نیانجامد، بر نظامی که بر اساس "معصوم " و "مظلوم " پرستی بنا گردیده است ضربات  مهلک و کشنده ای وارد خواهد آورد.

حکومت معصوم پرستان اگر تا دیروز در لباس گشت های ارشادی به منظور برقراری امنیت اخلاقی و هنجار شکنی ظاهر میشد، هماکنون بشکل نیروهای ضد شورش، سراسر خود و زره  و چوب و چماق بدست، مسلح به اسلحه ی گرم و سرد، سوار بر موتور سیکلت های وحشت آفرین به منظور حفظ حکومت دین، ظاهر میشوند. اما، غافل از آنکه هر بیشتر حضور سپاه دین بخشی از زندگی روز مره جامعه درآید تا مخالف و معترض را سرکوب نموده تا نظام ولایت و یا حکومت آخوندی را حفظ نماید، باور و ایمان به نهادهای دینی، از نمازگزاری و روزه گیری نذر و نیاز گرفته تا معصوم و مظلوم پرستی متزلزل تر گردد. افسانه ها و اسطوره های دینی یکی پس از دیگری شکست بر خواهند داشت. پیشانی های پینه بسته بجای اینکه بیانگر زهد و تقوا باشد به نماد خشم و خشونت، توطئه و ریاکاری مبدل خواهند گردید.

هم چنانکه هیچ خدایی بدون وجود شیطان، وجود ندارد و هیچ شبی بدون روز، حکومت الهی، حکومت کیفر و کین خواهی، نیز، نطفه حکومت انسانخواهی، حکومت زن زندگی آزادی را در درون خود پرورش داده که اگر بماند بلوغ و کمال آنرا بچشم خواهد دید. بگذار که سپاهیان دین، سپاهیان اراذل و اوباش، با زندگی روز مره مردم هرچه آشنا شده و درد  مصیبت و نکبتی که دامنه ملت را گرفته است احساس کنند. چرا که آنها سر انجام به گورکن های حکومت دین مبدل خواهند شد. مگر ساواک و ارتش شاهی به وزارت اطلاعات و ارتش اسلامی تغییر شکل نداند، چه تضمینی وجود خواهد داشت که ابزار قهر و قدرت و خشم و خشونت نظام ولایت به ابزار آزادی و صلح و همزیستی تبدیل نشود. چرا که بحران اخیر، بحران دین است نه بحران قدرت.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

  

۱۴۰۲ مرداد ۱۳, جمعه

 

از ستیز مظلوم با سلطه

 تا ستیز با ظالم سلطه جو؟




 

تا پیش از فروپاشی نظام شاهنشاهی در سال 1357، در ماههای محرم، روایت میشد که امام حسین نه برای کسب قدرت بلکه ماموریت الهی داشته است که با خون خود درخت نو نهال دین اسلام را آبیاری نماید. که او در کمال رضا و خشنودی، خود را تماما به اراده الله، تسلیم نموده و شربت شیرین شهادت را نوشیده است. "برضای تو راضی ام" سخنانی ست که نقل شده است امام حسین  در آخرین لحظات زندگی خود در حالیکه در خون خود غلتیده بوده است، بزبان رانده است. یعنی که امام حسین، انسانی بود "مظلوم" که به ستیز با اقتدار سلطه خلیفه بر خاسته بود. تسلیم و اطاعت همواره از برجسته ترین خصال امام حسین شناسایی میشد.

شهادت طلبی امام حسین را روضه خوانان، واعظین و خطبه خوانان دهها بلکه صدها سال بر فراز منبر مورد ثنا و ستایش قرار داده، مردم را سخت شیفته امام ساخته و آنها را بمناسبت مظلومیت امام بشیون و گریه زاری، بخود زنی و خود آزاری تشویق کرده اند، رفتاری برخاسته از احساسات و هیجانات جمعی که در دوران حکومت ولایت باوج خود رسید.

اگرچه این تصویر از امام حسین در تمام اعصار میتواند در خدمت تحکیم ساختار قدرت قرارگیرد. باین وجود، پس از بقدرت رسیدن قشر آخوند برهبری آخوند خمینی، در سال 57، عاشورا بیشتر بواسطه سلطه ستیزی و مقاومت امام حسین در برابر ظالمان خدا ناشناس، مورد تاکید و ستایش قرار گرفت، الگویی که شکل دهنده گفتار و کردار حکومت اسلامی برهبری ولایت فقیه بوده و هست. این در حالی ست که امام حسین زمانی به ستیز با ساختار قدرت پرداخت، اگر چینین فرض کنیم] که بر مرکب قدرت سوار نبود. در حالیکه ولایت فقیه، تمامی قدرت را در دست خود متمرکز ساخته است و بر تمامی جامعه سلطه افکنده است.

در دوران ریاست جمهوری آخوند حسن روحانی، یک بحث حوزه ای بین وی و ولایت فقیه، اخوند خامنه ای در گرفت مبنی بر اینکه کدامیک، مقابله و یا مذاکره با آمریکا، یا با شیطان بزرگ، در تطابق است با روش امام حسین؟ که آیا بنا بر دعوی رئیس جمهور، آخوند روحانی، امام حسین برای اجتناب از جنگ به صلح و مذاکره پرداخته است و یا بنا بر قول ولایت فقیه، آخوند خامنه ای، امام حسین مقاومت و ستیز با سلطه را به مذاکره و بده بستان با خلیفه  ترجیح داده است؟

روشن است که تفسیر آخوند روحانی از کنش امام حسین در فصل عاشورا،تفسیر تازه ایست، بویژه زمانیکه عاشورا بدست ساختار قدرت و بنفع بقا و تداوم استبداد مضاعف دین و قدرت، برگزار میشود و در خدمت سلطه در میآید. در نتیجه، شهادت امام حسین، نمیتواند همزمان هم تبلور سلطه ستیزی باشد و هم سلطه جویی و سلطه افکنی، همچنانکه در حکومت ولایت فقیه شاهد آن هستیم.

هماکنون ولی فقیه، اخوند خامنه ای بر اریکه قدرت نشسته است و تمامی ابزار قهر و قدرت و خشونت در دست او تمرکز یافته است، آیا او را باید جانشین امام حسین دانست و یا جانشین خلیفه، یزید بن معاویه؟ اگر امام حسین نتوانست لشگر یزید را شکست دهد و خود بر جایگاهش جلوس کند، جانشینان وی، ولایت اول و دوم، آخوند خمینی و خامنه ای، 44 سال است که با قدرت همآغوش گردیده اند. حال به تبعیت از امام حسین سلطه ستیز،  مردم باید در برابر کدام قدرت به مقاومت بر خیزند و بارگاه ظلم و ستم کدام ظالم و سلطه جو را باید ویران سازند، دستگاه خلافت و یا حکومت ولایت را؟ چه بسا، هماکنون، بسیاری بر آنند که اگر امام حسین بر یزید پیروز میشد، جامعه ای را بنا میساخت در الگوی آرمانشهر ولایت، بر بنیان قهر و خشونت و انتقام ستانی. نه جامعه ای، نماد بشر دوستی و صلح و مسالمت جویی؟

دکتر شریعتی معتقد بود که شهادت امام حسین بر خلافت خط بطلان کشید و در امامت جان  تازه ای دمید و خود را نامیرا نمود. که حسین با خون خود درخت اسلام را تا ابد آبیاری کرده است. وی تاکید میکند، با سلاح شهادت است که امام حسین به رویا رویی با یزید، مظهر باطل می ‏شتابد.

سوال وسوسه بر انگیز آنست که در شرایط کنونی، در شرایطی که حکومت ولایت فقیه بعنوان ادامه امامت، بر تمامی جامعه سلطه افکنده است با "سلاح شهادت" با کدام باطل باید به مبارزه برخیزیم؟ با حکومت ولایت فقیه؟ مگر حکومت ولایت فقیه در در ادامه امامت برپا نگردیده است؟ آیا میتوان هنوز روضه عاشورا خواند و مراسم عزاداری و شیون زاری هلاکت امام حسین بدست شمر را بر پا نمود و با ساختار حکومت ظالم برهبری آخوند خامنه ای،نیز، بستیز برخاست؟

حکومت ولایت بعنوان تداوم امامت تا قیامت، 44 سال است عاشورا را نه برای ستیز با ساختار قدرت بلکه برای تحکیم و تداوم قدرت و سلطه بکار گرفته است. هیچکس همچون آخوند خمینی باین حقیقت اعتراف نکرده است که اگر بر ساختار قدرت سلطه افکنده است بواسطه ماههای محرم و سفر بوده است. غافل از آنکه وقتی شهادت بعنوان ابزار جنگ و جهاد و سلطه افکنی بکار میرود، نه تنها نمیتواند به ستیز با ساختار قدرت در آید بلکه زمینه را برای نفی و نقد و بی اعتبارنمودن نهادهایی مقدس، همچون عاشورا را هموار مینماید.

44 سال حکومت اسلامی، حکومتی که عاشورا، روز شهادت امام سوم را بینان اقتدار و اعتبار خود میداند، منبعی مقدس، بلاشک و بلا منازعه، جامعه را در کل بسوی گریز از هر انچه مقدس و مشروع و مقبول بحساب میاید، سوق داده است که خود سبب شده است مقدس و مشروع و مقبول هر روز به موهن و زشت و حقارتبار نزدیکتر شود. بوی گند فساد هر روز شدیدتر از آنان که در سوک امام حسین بسر و سینه خود میزنند مشام را آزار میدهد. از ارشاد کنندگان بسوی تقدس و تقوا، از آموزگاران جهاد و شهادت و از قشر آخوند است که بوی گند فساد بر میخیزد، از ارتکاب به لواط گرفته، گناهی که سر متهم بارتکاب بدان بر دار آویخته شود، تا دروغگویی و غارت و چپاولگری و هر رفتار زشت و غیر اخلاقی دیگری در خفا.

حکومتی که اقتدار خود را مدیون عاشورا میداند، کم و بیش همگان را متقاعد ساخته است، که عاشورا آلوده بوده است با انگیزه کسب قدرت، جاه طلبی و سلطه افکنی، استبداد و مطلق گرائی، همه، ویژهگیهایی که بازتاب آنرا میتوان بخوبی در حکومت ولایت مشاهده نمود. چه جای تعجب! اگر عاشورا، نهاد مقدس شهادت و سلطه ستیز، دیگر از آن منزلت و جایگاهی که در فرهنگ دینی اشغال کرده بود برخوردار نباشد.

هماکنون، چندان نباید حیرت زده شویم اگر بسیاری بر این باور دست یافته باشند که اگر امام حسین بجای یزید می نشست، حکومتی را بر پا میداشت بسیار شبیه به حکومت ولایت فقیه، حکومتی که بر اساس، قهر و خشم و خشونت و انتقام ستانی بنیانگذاری شده است. در واقع حکومت ولایت فقیه رسما با ابزار خشونت و انتقام ستانی، با تیرباران سران رژیم گذشته بر بام نشیمنگاه امام مقدس، امام خمینی، یعنی که با خونریزی آغاز گردید وبا ابزار پیاده سازی احکام شریعت اسلامی، همچون حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها و ممنوعیت مصرف الکل و محدود نمودن فعالیتهایی مسرت بخش  همچون طرب و شادی، رقص و پایگوبی، بر تمامی جامعه، بویژه بر فرهنگ و هنر سلطه افکنده است. بی دلیل نیست که دیگر نه کسی مرتکب خطا و گناه میشود و نه جرم و جنایتی وقوع یابد و نه کسی دست بدزدی و سرفت، رانت خواری و رشوه گیری میزند. نه فقری هست و نه فلاکتی، نه بیکاری وجود دارد و نه  گرانی. همه چیز در ثبات است و آرامش در مدینه فاضله ولایت. هرگز نه دروغی و تقلبی، نه حیله و فریبی، نه غارتی و چپاولی در جامعه واقع میشود؛ افزوده بر این نه زندان و نه شکنجه ای، نه قتل عام زندانیان و سرکوب بیرحمانه هر اعتراض و ابراز مخالفتی. تنها مسئله ای که مدینه فاضله ولایت با آن رو بروست، حجاب زنان است و عفاف آنان.

مدینه فاضله ولایت بر بینان پیاده ساری قواعد و مقررات شریعت اسلامی، تنبیه و مجازات، شلاق و قطع اعضای گناهکار بدن آدمی بنا گردیده است. این است عدالت در دوران ولایت بعنوان ادامه امامت تا قیامت. نظامی که در آن همگان در تسلیم و اطاعت، در عبودیت و بندگی، با یکدیگر برابر و آزاداند. خشونت و انتقام ستانی، بنیان نظام اسلامی پس از چهل و چهار سال نه تنها تخفیف نیافته است بلکه بدرجه ای شدت یافته است بی سابقه در تاریخ طولانی جامعه ما.

با این وجود، در محرم امسال، برغم تداوم و بقای نظام خشونت و انتقام ستانی، کنشهایی بنمایش درآمد بازتابنده انقلابی سلطه ستیز در حال رویش و روئیدن. نه تنها شاهد تعییر و رویش بدحجابی به جنبش کشف حجاب بوده و هستیم بلکه شاهد بر دگرگونی ارزشها، نیز، هستیم، هر چند در سکوت و دور از چشم.

 در محرم امسال همگان متوجه شدند که چگونه براه اندازی مراسم سکواری و عزاداری برای امام حسین، تبدیل بر برآوردن آه از درون سینه در سوک جوانان وطن گردید، جوانانی که از خونشان لاله دمیده است، از خون جوانانی که بدست رژیم ریخته شده است، نظامی که موجودیت خود را مدیون مظلومیت امام حسین و ستیز او با سلطه میداند. نظامی که چندان تفاوتی هم ندارد با نظام خلافت. آری فصل براندازی نظام خشونت و خونریزی آغاز و فصل روئیدن و شکوفایی لاله ها فرا رسیده است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com