۱۴۰۴ خرداد ۹, جمعه

 

تناقض گویی

و وارونه سازی حقایق

ابزار ادامه سلطه

در دست آخوند!




هرگز تعجب نخواهم کرد، اگر رهبر معظم انقلاب، آخوند خامنه ای، بدون کوچکترین شرم و حیائی از آنچه در گذشته در باره امریکا، بعنوان "شیطان بزرک،" شیطانی که تمامی شرارتها، توطئه چینیها، خرابکاریها در سراسر جهان را بدو نسبت میداد، بدست فراموشی سپرده و در مذاکره با شیطان بزرگ، درخفا بهر خفت و خواری تن در دهد. اما، در ظاهر بر طبل پیروزی بر استکبار جهانی بکوبد.

 

 فهم بهتر کنش و اراده آخوند خامنه ای مبنی بر مذاکره با امریکا، از یکطرف و توصیف وضع موجود از دیگر طرف، خود سندیست در تناقض گویی گفتمان حضرت ولایت. همین بس که به اخیرترین سخنان وی در دیدار با وزیر کشور و استانداران، ایراد نمود، بنگریم. براحتی میتوانیم مشاهده کنیم که آخوند خامنه ای، بر خلاف زمانی که بر فراز منبر قدرت، خطبه های دینی و سیاسی، سراسر شور و هیجان میخواند و شنوندگان مشتاق خود را بشور و شوق در میاورد، بر کف یک صندلی معمولی بر نشسته، کمی بلندتر از مدعوینی بر چار زانو، حلقه زده در برابر وی. یعنی  که ولی فقیه، در محلی کم و بیش تنگ و کوچک، بادای مطلب خود پرداخت، با لحنی بسیار آرام و ملایم، گوئی که از سر لطف و عطوفت و یا دور اندیشی و دورنگری پدرانه سخن میگوید. اما، این سخنان کوتاه هم سراسر خلاف واقع گویی بود، چنانکه، سخنانی که در دیدار با استانداران بیان کرد، سراسر دروع بود و لبریز از وارونه سازی حقایق. کمتر کسی توانست نشانه ها ی شقاوت و بیرحمی و انتقام ستانی و خونهائی که از آستینش میچکید مشاهده نماید. او نه یک شمشیر بلکه انواع اقسام ابزار کشتار و خونریزی را در زیر عبای خود پنهان دارد و مشاهده شدنی نیست.

 

آنگاه، آن نظاره گران تیز بین آخوند خامنه ای را به فرا افکنی و شانه خالی کردن از زیر بار هر مسئولیتی متهم میکنند که در واقع، هدف از دیدار با استانداران کشور در انظار عمومی، آن بود که مسئولین را به جامعه معرفی کند. که همگان بدانند و آگاه باشند که این نه من که استانداران هستند که مسئول هستند، همه گونه قدرت و بودجه لازم در خدمت آنها قرار داده شده است که بدرد و نیازهای مردم برسند.

 

اگر چه در دیدار با استانداران، حضرت ولایت شرایط حاکم بر جامعه را، شرایطی نزدیک بدلخواه معرفی نمود. و افزود که کشور بلطف خدا، نه با بیماری واگیری، همچون کرونا دست بگریبان است و نه خطری امنیتی کشور را تهدید میکند. آرامش سایه اش را بر سراسر کشور گسترده است و جای هیچگونه نگرانی نیست(نقل بمضمون).

 

آخوند خامنه ای، همچنین، به استانداران کشور، یادآوری نمود که چگونه بر تماس و نزدیگی خود با مردم عادی بیافزایند و به حرفهای انان حرمت نهاده و توجه نشان دهند و بآنها بیاموزند چگونه با تعهد و پشتکاری بخدمت نظام  ادامه دهند(نقل بضمون)

 

گویا از اعتصاب کامیونداران، هم اکنون یکی از اعتصابات بزرگی که درتاریخ کشور بوقوع پیوسته، و صدها اعتصابات کوچک دیگر در سراسر کشورچیزی هنور بگوش رهبر معظم انقلاب نرسیده است. بزودی خواهیم دید که فقر و کمبود آب و برق و گاز، هرچند احتمال عامدانه بودن آن بسیار است، چگونه مردم را به سکوت و خاموشی و یا خیزش و خروش خواهد کشاند. پیشا پیش، نظام بر قراری هرگونه رابطه و پیوندی را در میان مخالفین خود دشوار و غیر و ممکن ساخته است. بدرستی روشن نیست در تاریکی و گرسنگی و تشنگی با چه استراتژی و تاکتیکی بمبارزه با لشگر دین باید پرداخت.

 

 آیا، واقعا، کشوری که در آن حمل و نقل کالاها و رساندن آنها بدست مصرف کننده متوقف گردیده؛ که ممکن است نتایج تاسف انگیزی ببار آورد، چگونه میتواند در آرامش بسر ببرد. آیا، برکسی روشن است که حضرت ولایت از کدام پیشرفت سخن میگوید؟ این در حالی ست که هیچ تصمیم مهمی امکان ندارد بدون امضای ولایت هرگز باجرا در آید. اما، تناقض در گفتار و رفتار امریست عادی، در حکومت آخوندی، بویژه زمانیکه کنشگر جایگاه مهمی را در ساختار قدرت اشعال کرده باشد.

 

سخنان آخوند خامنه ای نمونه خوبی در ارائه خلاف واقع گویی، تناقض گویی و وارونه  سازی حقایق و یا خیلی ساده تر، دروغگویی، قلمرویی که آخوند، فقیه و طلبه در ان پرورش میابند و میاموزند که چگونه دروغها را بجای حقیقت، درونی نموده، چنانکه گوئی حقیقت دیگری وجود ندارد بجز حقیقتی که خود بدان باور دارد، همچون باور به لا الله الا الله. مگر میتوان در یکتائی و یگانگی الله شک و تردید بخود راه داد؟. گناهی که بجرم آن، بجرم کفر و مشرک و کافر و منافق، الحاد و مفسد فی الارض، نخستین فرمانروای حکومت اسلامی، امام خمینی، بیش از 4500 تن از فعالین سیاسی را که در زندان نظام بسر میبردند، بدار مجازات آویخت، پس از کشتار بیش از ده هزار فعال سیاسی، بهمین جرم در دهسالی که در جامعه ما خدائی میکرد، قتل و جنایتی که پس از او در چندین مورد دیگر تکرار گردیده است تا کنون.

 

حال شاید بیشترین تناقض را در ظاهر گوینده مطلب، در آنچه هست و مینماید و دیده میشود و آنچه که اخوند خامنه ای نیست و نادیدنی ست. یعنی که آگر بآخوند خامنه ای  بنگریم همانگونه که هست، عمامه و عبا و قبا، پوششی ظاهرا عادی، البته نه در شرایط موجود که برغم ظاهرش، عاری از هر گونه نشانی و زرق و برقی آو یخته از سینه ینیفورم نظامی و یا مدالهای رنگ وارنک و یا مد و طرحی مخصوص. چرا که پوشش آخوندی قرار است که نشانی باشد بر فروتنی و کمجویی، تقوا و پاکدامنی، پوششی گویند، بازمانده از دوران رسالت، بیش از 1400 سال پیش از این، دورانی که حضرت ولایت، آخوند خامنه ای خود، هم اکنون، در آنزمان زندگی میکند. زمانی که آخوندها و بازگشت بآنند. که حکومت آخوندی را در این بازگشت بگذشته، در برگرداندن امروز و حال و اکنون به گذشته و کهنه و پوسیده، موفق و پیروز بوده اند.

 

این در حالی ست که آخوند خامنه ای قبل از آنکه بعنوان جانشین الله بر روی زمین خدائی بکند، فرمانروائی ست تا دندان مسلح، بیرحم و کینه جو. هست کسی که او را جلادی تصور کند که بیرحمانه سر هر جنبنده ای را از تن جدا میکند. درست است که شمشیری که حضرت ولایت بکمر بسته است، دیده نمیشود، اما، او در بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی بی مثل و مانند است، همچون الله، یکتا است و یگانه.

 

یعنی که دورویی و دوگانه و چندگانه گویی و دودوزه بازی، سفید شوئی سیاهی ها، تاریک سازی روشنائیها، خشونت و بیرحمی را ستودن و یا عین عطوفت و مهربانی دانستن و فریب و ریا کاری را  تقوا و پرهیزکاری بر شمردن، حلال سازی حرامها و بالعکس، بازتابنده فرهنگی ست صرفا اسلامی. در خدمت به الله، بد خوب میشود و خوب بد، اگر لازم باشد. مگر، الله، خود کشتار در دفاع از یکتائی و یگانگی و قدرت لایتناهی خود را به باورمندان جهاد دوست تو صیه نمیکند. مگر بهمین ترتیب هر عمل زشت و ناروائی را اگر در خدمت باو انجام بگیرد مورد تایید قرار نمیدهد. اگر این یک باور دینی نبود، نه گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا، در اوائل انقلاب بوقوع می پیوست، نه جنگ و بسیاری دیگر از ترورها صورت میگرفت و نه پرچم هفتم اکتنر، پرچم جنایت و نفرت را حماسی ها در تاریخ می افراشتند.

 

جامعه ایکه هنوز خدا بر آن حکومت میکند.، تنها با بر انداختن خدا است که جنبش زن زندگی آزادی به پیروز خواهد رسید.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۴ خرداد ۲, جمعه

آیا خدا مرده است؟





اندیشمندان و نخبگان حکومت و سیاست، بر آن باورند که در نظام مارکسیستی، قدرت و سیاست مقوله هایی هستند زاییده روابط نظام تولیدی و اقتصادی. یا بعبارت دیگر، ساختار قدرت را متعلق به روبنایی میدانند فرهنگی باز تابنده ی مناسبات زیربنایی. فرمولی که لویی آلتوسر «اقتصاد گرایی خام» می نامد. اما، قبل از ظهور گرایشهای ماتریالیستی، جنبش روشنگری غرب، از اواسط قرن هیجدهم، مبارزه را بر علیه ساختار قدرت آغاز کرده بود. ژان ژاک روسو، یکی از رهبران جنبش روشنگرائی، قراردادهای اجتماعی را کلید فهم روابط اجتماعی و تداوم مسالمت آمیز آن، شناسائی نمود. اندیشمندان جنبش روشنگرائی، دین و قواعد و مقررات الهی را ناسازگار با انسان بعنوان موجودی طبیعی، با رشد و کمال انسانی بشمار میآوردند و به براندازی دینمداران حرفه ای از مسند قدرت همت گماردند، روندی که در کمتر از صد سال بعد، فردریک نیچه، اندیشمند و فیلسوف آلمانی، اعلام کرد که خدا مرده است، که مفسرین نیچه، منظور او را از خدا مرده است، اعلام  پایان رسیدن مسئولیت خدا بوده است و آغاز مسئولیت انسان. باینترتیب، عصر نوی در تاریخ بشر آغاز گردید.

 

تاریخ کوتاه انقلاب اسلامی برهبری آیت الله خمینی، نشان میدهد که نزدیک به نیم قرن است که بر عکس دوران نیچه، خدا درجامعه ما بدست آخوند بزندگی بازگشت و زنده شد، سالم و تندرست، با انرژی و نیرویی بیشتر از همیشه، بگونه ای که روزی نبود و نیست که در حکومت اخوندی انسان و یا انسانهائی بدون محاکمه و اثبات جرم و گناهی، در دادگاهی بنام خداوند یکتا و یگانه، بدارمجازات آویخته نشوند. که کشتار و سرکوب و زندان و شکنجه و محکومیت به مرگ  بعنوان منافق، مشرک و کافر و الحاد و مفسد فی الارض، امری ست روزانه، در ادامه تیر بارانهای گروهی در آغاز صعود آخوندها بر منبر قدرت در 57 که در 67 با قتل عام بیش از 4500  زندانیان سیاسی باوج خود رسید.

 

البته که نظام ولایت فقیه، برهبری آخوند خامنه ای، جانشین الله بر روی زمین، از آغاز پرونده و تاریخ مستقل، ویژه خود را داراست. آخوند خامنه ای، همینکه برفراز منبر قدرت صعود نمود، طولی نکشید که اعتماد بنفس بیشتری کسب نمود و دست به سرکوب و کشتار هر جنبش مخالفی زد،  سرکوب جنبش دانسجوئی، دستگیری و زندانی و قتل چندین تن از دانشجویان در 77 و سپس سرکوب بزرگترین جنبش تاریخ حکومت آخوندی، جنبش سبز در 88، جنبشی که در تهران، بنابرگزارشات انتشار یافته، بیش از 3 میلیون تن در آن شرکت جسته بودند. یکی از رهبران جنبش سبز، میرحسین موسوی، اولین و آخرین نخست وزیر جمهوری اسلامی، هنوز در زندان خانگی بسر میبرد. در میان سرکوب بی سر وصدای جنبش های کوچکتر، شاهد بر ظهور جنبش بزرگ دیگری در 96 هستیم که از مشهد، نا دانسته آغاز گردید و بسراسر شهرهای کشور رسید،  که در پی آن جنبش اعتراصی 98 ظهور یافت و آن نیز شدیدا سرکوب و بسیاری کشته بجای گذارد. در پی آن، شاهد برآمد جنبشی بودیم که پس از قتل مهسا امینی، در 401 بوجود امد که بنام جنبش زن زندگی آزدی شهرت یافت، جنبشی که بدیل نظام اسلامی را به مردم ایران و بجهانیان ارائه داد. چرا که حکومت اسلامی با هر سه عنصر این شعار زن زندگی آزادی، ذاتا در تصاد و خصومت است.

 

همه، هر آنچه که در بالا آمد، درست و راست. ولی تکلیف چیست، راه نجات از کدام سوست؟ در پاسخ باید گفته شود که اگر بخاطر داشته باشیم اشاره ای داشتیم به نیچه که  مرگ خدا را اعلام کرده بود. در حالیکه در کشور ما در 57 خدا زنده شد و لحظه ای سایه اش را از سر هموطنان کم نکرد. اما، در اینجا، قصد ان داریم سخنی را در گوشی زمزمه کنیم بآن امید که کسی نشنود. بنگر که در این 46 سال گذشته که پاکان و معصومین حاکم بر کشور بودند، چه بر سر یک ملت آورده اند. برای پرهیز از دراز گویی، کمی زودتر اشاره ای رفت به نیچه و اعلام مرگ خدا، شرایط غیرقابل نقل و توضیح و تشریح  اما، بی درنگ، خدا بدست آخوندهای بر خاسته از حوزه های علمیه، بزندگی بازگشت داده شد، حوزه علمیه آنجا که به تحصیل علوم فقهی، بویژه فقه سیاسی در دورانی که آخوندها بر جامعه حکومت میکنند میپردازند.

 

اما، قصد این نگارنده، افشای حقیقتی است که راندنش بزبان ممکن است بمذاق بسیاری خوش نیاید. چون باید دست خود را بخون خدائی آلوده کنم که نیچه مرگش را اعلام کرده بود و نا گهان در 57 بدست آخوند مقدس و آسمانی، آخوند خمینی زنده شد، و بنام الله، خداوند یکتا و یگانه، چه خونها که نریخت و دست خود را به چه نجاساتی که آلوده نکرد. امام خمینی، خوشبختانه سایه شوم خود را از سر ملت بر گرفت و در اغوش حوری ها بآسمانها پرواز کرد تا از خدمات او در روی زمین قدردانی نمایند، بویژه، از اعدامهای دسته جمعی. فرشته های اسلامی هم در آسمانها در خدمت بمومنین لذت میبرند.

 

 اخوند خامنه ای که بیش از 36 سال است که در قالب همان خدایی که مرگ او را نیچه اعلام کرده بود در آمده است و همچون خدا تمامی شکایات را بدقت میشنود ولی هرگز اتفاقی نیفتد. اگر الله باین همه شکایات پاسخ میداد، دیگر الله نبود. چرا که الله خدائی ست ساکت و یا بی زبان، بیش از 1400 است که از سخن گفتن باز ایستاده است. شاید بآن دلیل که الله در کتاب قران خود پاسخ بهر مشکلی را در هر زمانی که پیش آید میتوانی براحتی راه حل را بیابی. آخوند خامنه ای که چند صباحی ست بر تخت ولایت جلوس یافته است ، نه سوالی از او پرسیده شده و نه تاکنون بسوالی  هم پاسخ داده است. این است که آخوند خامنه ای را باید خداوند خامنه ای خواند، تاکنون کسی شنیده است بسئوال که هیچ به تضرع و التماس، درماندگانی در معرض خطر مرگ و نابودی پاسخ داده باشد. چه اگر پاسخ میداد، دیگر خدا نبود. فرض که بزرگترین جنگ و خونریزیها را بخدا نسبت دهی. آیا، کسی تا کنون شنیده است که بجنایت خود آعتراف کند. در چنین صورتی چگونه میتوان ولایت فقیه را باقسام جرایم و جنایات و خیانت متهم نمود، نه تنها هرگز کسی پاسخی دریافت نخواهد کرد، چه بسا پرسنده سوال مفقود و ناپدید شود.

 

اما، مشکل ما، مشکلی ست رو بنائی، در سطح فرهنگی، فرهنگی که در ما نهاین میشود و هویت ما را شکل می بخشد. مشکل ما با این تغییرات جزئی، هرگز حل نمیشود. ما باید به براندازی سلطه الله، خداوند یکتا و یگانه برخیزیم. چه، الله این خداوند بی همتا بوده است که بما تسلیم و اطاعت و فرمانبریی را میآموزد با ابزاری بیانی و حرکات فیزیکی که از ایستادن مستقیم آغاز میشود و سپس تعظیم از کمر و سر انجام بسجده رفتن و نهفتن پیشانی بر یک مهر گلی. البته که همراه راندن کلماتی بر زبان،اکثرا، در ستایش بزرگی و عظمت او و اعتراف به حقارت و ناچیزی خویش. این اختصار عبادتی است که 5 بار در روز باید تکرار کنی و از عجز و نا توانیی خود بنالی و قدرت لایتناهی خدا را بستایی.

 

مبادا که تاثیر این تعلیمات را دست کم بگیریم. همین تعلیمات است که بمنظور ارتقا همیشه، هرچه که هستیم به مقام بالاتر ارائه بدهیم ، از تملق و چاپلوسی گرفته تا ارائه خدماتی بمنظور خوش خدمتی. روشن است که هرچه وضع مادی در جامعه دشوار تر گرد و بر کمبودها افزوده شود، رفتارهایی مبنی بر تحقیر وحقارت خویش، برای چیز کم ارزش بسیار بچشم میخورد. نیاز شیر درنده را به روباهی حیله گرتبدیل میکند.

 

شرایط اقتصادی که هم اکنون برکشور حاکم است، فساد پدیده ایست همه گیر. فسادی که اینجا از آن سخن میگوئیم فراتر میرود از فساد در روابط اداری و بروکراتیک و تقدیم هدیه و در یافت قرارداد پر سود و منفعت. روابط اجتماعی و احساس و عاطفی، روابط دوستی و دوستمداری همه تو خالی و محض تعارف ارائه میشود. همه این ها بسرعت تغییر نموده و باصل خود باز میگردند، اگر در خاطرمان بماند تا زمانیکه به خدایی پناه میبریم که ما را بنده خود میخواند و براه مستقیم هدایت میکند، متاسفانه در این چاله خواهیم ماند.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi  

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۶, جمعه

فساد

 از ساختار دین

 برمیخیزد 

یا از ساختار قدرت؟






این دستگاه شاهنشاهی، دستگاهی سکولار و سیاسی نیست که تا گلو در فساد فرو رفته است. این آیت الله ها، حجت الاسلام ها،علما و مراجع تقلید، مجتهدین دانشگاهی و حوزه ای و در راس آنها ولی فقیه، آموزگاران بزرگ اخلاق و ایمان آند آلوده به فساد، کسانی که ظاهرا غرق در معنویت و خدا ترس اند، ساده زیست و اشرافیت ستیزاند. یعنی که از قدرت سوء استفاده می کنند. اما، این نه ایران شاهی بلکه جمهوری اسلامی، تحت حاکمیت دین و قرآن است که منشا فساد است، فساد مضاعف دین و قدرت. چرا که اگر فساد از قدرت بر میخیزد، قدرت خود در ذات دین اسلام نهفته است.

چگونه میتوان این سقوط در منجلاب فساد را در حکومت اخلاق و معنویت، در حکومت شریعت اسلامی، توجیه نمود؟ زندانها سر ریز از کسانی ست که برای به کف آوردن لقمه نانی به بیراهه کشانده شده اند. روزی نیست که دار مجازات در ملا عام بر پا نشود و متهم و یا متهمانی را که معلوم نیست که در کدام دادگاه محاکمه شده اند به جرم های گوناگون به دار نیاویزند. حال آنکه کاشف به عمل آمده است که حضرت ولایت خود یکی از بزرگترین غارتگران و چپاولگران بزرگ است. همین چندی پیش بود که خبرگزاری های خارجی  آشکار ساختند که رهبر معظم ایران یک غول عظیم اقتصادی در اختیار دارد بنام "ستاد اجرایی فرمان امام " به ارزش بیش از 90 میلیارد دلار. البته این بخشی کوچکی بیش  از ثروت کلانی که در مالکیت ولایت فقیه  قرار دارد، نیست 

در هر کجای جهان اگر "فساد" از سوء استفاده از قدرت برخیزد، در جمهوری اسلامی فساد از سوء استفاده از دین بر میخیزد. نه بدان معنا که آخوندهای حاکم دامن اسلام را آلوده ساخته اند. این استنتاج تمامی آن کسانی ست که از دینی بودن خود آگاهی ندارند، چنانکه گویی که نظام آخوندی براصل و اساس و میل و اراده الله، همانگونه که در کلام الله بازتاب یافته است، معماری نگردیده است. که "روحانیت" حاکم، اصل و اصولی را بر حسب منافع حکومت "فقیه" اختراع کرده است و بر آن برچسب اسلامی زده است که دین مبین اسلام را تفاوت بسیار است با اسلام روحانیت حاکم. چنانکه گویی حکومت آخوندی، حکومت علما و فقها، حکومت امام جمعه ها، چیزی از مردم خواسته است مغایر با اراده و میل الله همانگونه که در کلام آسمانی بازتاب یافته است. این نیز برهانی ست بنفع دین بمثابه باورها و ارزشهای خصوصی، نه اسلام، بمثابه یک گفتمان سیاسی. که قران یک سند مقدس است و آسمانی نه یک سند سیاسی. این در حالی ست که کتاب مقدس با تاکید بر "تعبد" با حمد و ستایش الله اغاز و پایان میگیرد. کمتر سوره و یا مضمونی را میتوان در قران یافت که از آن بوی گند تعبد و بندگی بر نخیزد.

سازمان شفافیت جهانی در گزارش اخیر خود "ایران " را یکی از "فاسد ترین کشورها " خوانده .است، که تایید و تصدیق این واقعیت تاریخی ست: قدرت همیشه بستر فساد بوده است، حقیقتی  که در ایران بگونه دیگر مصداق پیدا میکند. چرا که در ایران قدرت، دین است. یعنی که فساد نه از قدرت که از دین است که بر میخیزد. این تفاوت که در ایران، دین، قدرت است ممکن است دارای اهمیت چندانی برای بازرسان سازمان شفافیت بین المللی نباشد، چرا که این سازمان در پی سنجش سوء استفاده قدرت در خدمت منافع شخصی است در نظام های اداری و مالی و تجاری. بر این اساس  سازمان شفافیت جهانی، سوء استفاده از قدرت را در 177 کشور مورد سنجش قرار داده است. از آن میان "ایران " با یازده پله سقوط، در  مقام 144 قرار گرفته است. به لحاظ گسترش فساد نیز از 100، نمره 25 گرفته است که نشانی ست بر غرق شدن، نه "ایران " بلکه بعبارت صحیح تری، نظام مدیریت حکومت اسلامی ، حکومت ولی فقیه، حکومتی از تبار رسالت و امامت، حکومت شریعت اسلام،  در منجلاب فساد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

  

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۹, جمعه

دیر یا زود

حکومت آخوندی

عازم زباله دان تاریخ!




 چندان ضرر بار نیست که بیاد داشته باشیم که مبارزه با حکومت آخوندی، بعنوان یک ساختار سیاسی، بعید بنظر میرسد، تحول مهمی را در ساختار نظام ولایت فقیه سبب گردد. بنگر که حکومت آخوندی، نزدیک به نیم قرن با حداقل تغییرات ساختاری، هنوز، حرف اول و آخر و تصمیم نهایی را پس از 36 سال حکومت، تنها از یک آخوند بر میآید، آخوند خامنه ای، ولایت فقیه که از طلبگی و روضه خوانی، هنوز، بمرتبه اجتهاد هم نرسیده، بر فراز راس قدرت جلوس مییابد، جایگاهی که حضرت ولایت فقیه، این اقتدار را داراست، که بطور روزمره هزاران فرمان را صادر کند. چون او فرمانروای نهایی ست. اینکه چه نتایجی، آن فرمانها ببار آورده و یا میآورند، مفید بوده اند و یا ضرر بار؟ سوالی هایی هستند که نه پرسشگر دارتد و نه پاسخگو.

    

همزمان، نا رضایی و نا خشنودی فرا گیر شده است. هم سرمایه دار و کارفرما سخت می نالند و هم کارمند و کارگر، هم استاد و معلم دل پر از اعتراض دارند و هم دانشجو و دانش آموز، هم زنان و مردان و کودکان در شرایطی زندگی میکنند که با رشد و نمو سریع و سرطانی فساد و فحشا و اعتیاد و خود فروشی، نهادین شدن دو رویی و دروغگویی ، ظاهر سازی و خود نمایی روی در رویند.

 

این، بدان معناست شرایط ذلت باری که جامعه با تحمل کمبودها و "نا ترازیهایی" که در آن فرو رفته است، روشن است که ناشی از اراده معطوف است بولایت و امامت، یعنی اقتداری رها از هرگونه مسئولیت یا تعهدی. تا کنون، در طی 37 سال حکومت، ولی فقیه، آخوند خامنه ای، یکبار هم اتقاق نیفتاده است که مورد سوال قرار گیرد و بسوالی پاسخ بگوید. این در حالیست که در مقایسه با رژیم گذشته، شاه از پاسخ به خبرنگاران استقبال میکرد و شاید، اعتماد بدانش خود و تسلط ش بر دو زبان برای همیشه او را آماده پاسخگویی میکرد.

 

آیا، همن جا نباید لحظه ای توقف کرده و بپرسیم، چگونه است که شاه با تمام هیبت و اقتدار، در مقایسه با آخوند خامنه ای، از زیر بار سوال شانه خالی نمیکرد، حال آنکه، در 36 سال گذشته، آخوند خامنه ای بیک سوال هم پاسخ نداده است. آنچه، هر ایرانی را باید دچار شرم کند، آنست که بفریب تن داده ایم، بفریب ولایت فقیه، بجانشینی امامت.

 

شاید، اگر ذره ای چشمهای خود گشوده و حقیقت را زیر زبان زمزمه میکردیم، اکنون، چنین خوار و ذلیل نبودیم. با کمی دقت در میافتیم که سخن از امامت، ریشه برگرفته از مقوله ای زائیده ی فرهنگی بیگانه، "فرهنگ" تازیان مهاجم، در قرن هفتم. که بقواعد و مقررات دینی تن میدهیم بر آمده از فرهنگ بیگانه و در برابر خدائی بزبان بیگانه بحقارت وخواری خود اعتراف میکنیم که خود بر ساخته فرهنگ بیگانه است. در عبادات روزانه، اکثرا با زبانی با الله، خدای بیگانه، سخن میگوییم که آن زبان خود بیگانه است. هرچند هم اکنون راندن الله بزبان، گوئی، امری ست نهفته در نهاد ما.

 

 

غرض از بیان این مقدمه آن بود که ما وقتی به حکومت آخوندی مینگریم، باید در نظر اول بآن همچون یک پدیده دینی بنگریم. ولی فقیه، پیروان و فرماندهاشان، همه قبل از آنکه بازتابنده یک پدیده سیاسی باشند، تبلور یک پدیده دینی اند. ولی فقیه نیز معمولا سخنانش را با کلماتی دینی آغاز میکند و تمامی بخش اول سخنان خود را منحصرا، جنبه ای از دین مورد بحث قرار میدهد که مستقیم یا غیر مستقیم توجیه گر بخش سیاسی خطبه است که معمولا تابلوئی بسیار زیبا و فریبنده بزک شده واقعیت. که آنگاه ولی فقیه یاد آوری کند که اگر هم نقص و عیبی هم اینجا و آنجا بچشم میخورد، مجریان بهترین مهارتهای خود را بکار نگرفتند وگرنه  این نقصها واقعیت نمییافتند.

 

البته که بر فراز منبر خطبه چه چیزی میتوان انتظار داشت بجز واقعیتی عاری از نقص و هرگونه عیبی، واقعیتی که همه جا در پیش چشمان ما قرار دارد. حال اگر به حضور دین در دانشگاهها و موسسات فرهنگی و هنری و سراسر نظام ارتباطاتی، رادیو و تلویزیون و نظام اینترنتی توجه کنیم، شاید بتوانیم میزان و عمق نفوذ تعلیمات دینی را در ساختن برنامه های خبری و نمایش و سرگرمی، تصور نمود، نفوذی مزورانه در شعور نو جوانان، البته که مبارزه با نظام را بسی بسیار دشوار ساخته و میسازد. معلوم است که نظام با تحریف گزارشها و یا انتشار اخبار دروغین، در پی پوشش چهره زشت و وحشتبار خویش است و خدمت به تحکیم نظام.  

 

مسلم است که نقد حکومت اخوندی بمثابه یک ساختار و سامانه سیاسی، بیش از 46 سال است که چندان لرزش بر ساختار حکومت آخوندی نیانداخته است. این بدان معناست، برای مبارزه با حکومت دینی، در دورانی که از دوران مدرن گذر کرده است، باید ابزار و تکنیکهای جدیدی اختراع کرد. چه، باید به مبارزه با باورها و ارزشهایی پرداخت که از نسلی به نسلی دیگر ارثی انتقال یافته است. البته که ریشه و عمق دین در شعور و آگاهی انسانها یکسان نیست. ممکن است که  کیشی مشترک باشد بیین حاکم و محکوم، با این، وجود نمیتواند دارای معانی متفاوتی متناسب با جایگاه حاکم و محکوم نداشته باشد.

 

این، بدان معناست مبارزه سیاسی با حکومتی که بر اساس باورهای دینی انجام وظیفه مینماید، نباید روی از نقد دین برگیرد. درست است. ساده نیست درگیری با دین. اما، چرا هرکس آزاد به پرستش نباشند. هرکس آزاد است که در خلوت خویش به پرستش هر خدایی را که دوست دارد بپردازد. یعنی که این یک واقعیت است، چه نیازی به حوزه های علمیه ست و تولید طلبه و آخوند و فقیه. تردید مدار در جامعه ی بعد از ولایت، آخوندها عمامه ها از سر برگیرند و عبا و قبا را در خانه مینهند و ناپدید میگردند. دیر یا زود آنروز خواهد رسید.

 

نزدیک به نیم قرن حکومت دین، بندرت، شاهد بر انتشار نقد باورها و ارزشهای دینی یوده ایم، ارزشهائی که حکومت آخوندی خود را متولی آن میداند. این بدان معناست که نقد ساختار قدرت اگر به نقد ساختاردین و تقدس نکشد، وظیفه خود را نا تمام گذارده است. اما، آنچه دوران زندگی اش بسر آمده است، نظامی نیست مگر نظام ولایت فقیه که هیچ کجا را در شان مقدسش نیابی مگر زباله دان تاریخ.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۲, جمعه

 

صلح امام حسن با معاویه

و الگوی نظام ولایت

در مذاکره با امریکا!

 


احتمالا، بعید نیست که سخنان حضرت ولایت فقیه، آخوند خامنه ای را در باره صلح امام حسن با معاویه، شنیده و یا دیده اید و یا ممکن است بگوشتان رسیده باشد. اما، قبل از ادامه نقل آنچه آخوند خامنه ای بر فراز منبر تقدس و قدرت در باره صلح امام حسن با معاویه ایراد نمود بپردازیم. مختصرا، لازم است که یاد آوری کنم که حضرت ولایت فقیه، معمولا، در حسینه خصوصی خود، بر فراز منبری، فاقد هرگونه شباهتی به منبرهای سنتی دارای چندین پله که بر راس ان واعظ در معرض همگان قرار میگرفت، دارای سطح فراخ و گسترده ایست که بر فراز آن، معمولا، حضرت ولایت فقیه به خطبه خوانی میپردازد. 

 البته در دوران جوانی، آخوند خامنه ای لوله تفنگی هم در مشت خود میفشرد و چنان بخطبه خوانی می پرداخت که آتش بپا میکرد. اگر بطور سریع به پشت سر حضرت ولایت و در و دیوار حسینیه بنگری، محلی که معمولا حضرت ولایت خطبه خوانی های رسمی خود را در آنجا میکند، آیه های قران را مشاهده نمایی با صدها نشانه ی زیر و زبر و ضمه و کسره و تشدید و بسیاری دیگر از نشان های زبان عربی که برغم شناسائی با آن زبانی ست بیگانه. 

 تزئیناتی که در آراستن حسینیه بکار برده اند، جملاتی که بر پارچه های سیاه نقش بسته وتزئین شده اند، جملاتی اند بر گرفته، معمولا، از متن قران و، گاهی هم از متون دینی دیگر، ترسیم شده بگونه ای راز انگیز و .زیبا، اما، نا فهمیدنی. چرا حضرت ولایت در حسینه خصوصی سخنرانی میکند، ظاهرا دارای چندان اهمیتی نیست. اما، نقش مهمی بازی میکند در تعیین و تعریف جایگاه ولایت فقیه، بعنوان فرمانروای کل قوای نظام، این اخری، مقامی ست که در سراسر حسینه نشانی از ان بچشم نمیخورد. مقام ولایت فقیه از آنجا که مقامی ست خدائی نیازی به نشانی ندارد. چه نیازیست که قدرت خدا را بنمایش در اری.

 این رجوع مختصر به ویژگیهای مکانی که ولایت فقیه معمولا به خطبه خوانی میپردازد، بآن دلیل است که نشان دهیم حکومت ولایت فقیه ذاتا یک حکومت دینی ست و بر اساس باورها و ارزشهای دینی به روابط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قانونی، نظامی مینگرد. بر رسی و بازگوئی صلح بین امام حسن و معاویه، بیانگر این واقعیت است که آخوند خامنه ای بچه نقطه ای از تاریخ رجوع مکند برای فهم مسائلی که بر خاسته است از روابط اجتماعی در قرن  بیست و یکم! 

حال سوال اصلی آن است که وقتی ولی فقیه، آخوند خامنه ای، بر مرکز آن سطح وسیع منبر، جلوس مییابد و در باره صلح امام حسن با معاویه، سخن میراند، باید بتوانیم عرصه سخنان او را بعنوان دینی و یا سیاسی توصیف نمائیم. یعنی که وقتی آخوند خامنه ای از صلح امام حسن و معاویه سخن میگوبد، باید بتوانیم خصلت دینی و یا سیاسی انرا شناسائی کنیم. در غیر اینصورت، است که دین و قدرت در هم آمیخته میشوند. دین، قدرت میشود و قدرت، دین. 

ظاهرا، در صلح امام حسن و معاویه، آنچه حصور داشت ادعاهای قبیله ای بود و مالکیتهای گوناگون. اما، بنا بر نقل آخوند خامنه ای، گویا معامله حسن و معاویه و خصومت بین آندو از باورهای دینی شان نیز ریشه بر گرفته است. چنانکه گویی که معاویه مسلمان نبود و به توحید و نبوت اعتقادی نداشت. بگذریم از اینکه تاریخ از معاویه بعنوان مدیر و سیاستمداری عملگرا یاد کرده است. در چنین صورتی، در صورت صلح با معاویه، کنش امام را باید کنشی خواند در خدمت وحدت بین حق و نا حق، بین مشروع و نا مشروع، بین خوب و بد. بهمین دلیل تصمیم امام مبنی بر صلح با معاویه بعضی از پیروان امام را به اعتراض وا میدارد که در پاسخ امام، میگوید این عهد با "کفر" موقتی ست تا ابد نیست. آخوند خامنه ای نقل میکند که: 

حضرت میفرمودند که: «ما تَدری لَعَلَّه فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاعٌ الی حین»؛ این تا یک وقتی است، این موقّت است. یعنی حادثه، این کفر و نفاق، بنا نیست دائمی باشد؛ در تقدیر الهی این موقّت است. تا کی؟ تا در کلمات امام حسن مجتبیٰ (علیه السّلام) اشاره شده به اینکه این تسلّط سال ۷۰ 

اینجا، نیز، قبل از آنکه پیشتر برویم، لازم است که صریجا بگوئیم که واقعا چندان مهم نیست آخوند خامنه ای بچه منظوری به نقل صلح امام حسن و معاویه، میپردازد، چه میگوید، منبع و ماخذ اظهاراتش درست است یا نه که هر چه بنام روایت نقل میشود لزوما معبر نیست. مهم آن است که بدانیم وقتی حضرت ولایت، آخوند خامنه ای سخن میراند بعنوان یک اخوند روحانی، غرق در امور معنوی و گسترش مهر و محبت با ابزار صلح و رفاه و آرامش الهی در سراسر جهان، سخن میگوید. یا بعکس، حضرت فقیه آخوند خامنه ای در جایگاه فرمانروائی سخن میگوید و با قدرت مطلق بر انبوه فرمانبران حکم میراند. که گوینده حرف اول و آخر اوست. آیا نشانی از این قدرت خدائی را میتوان در عمامه و یا عبا وقبای او، پوششی بازمانده از دوران رسالت، در 1400 سال پش از این؛ مشاهده نمود؟ همین بس اگر به پوشش ظاهری آخوند خامنه ای در مقایسه با ینیفرمهای شاهنشاهی مقایسه نمائی. شاید پوشش مجلل شاهنشاهی سهمی در کم مهری جامعه نسبت به شاه داشت. اما، شواهد حاکی از آن است که در حال حاضر؛ جامعه زرق و برق شاهی را بر فقر و گدایی ترجیج میدهند. 

غرض از آنچه که در بالا آمد، آن استکه نشان دهیم چگونه دو نهاد پر قدرت که هر یک یر جنبه، یا بر بعدی از زندگی سلطه می افکند، در وجود آخوند خامنه ای در هم آمیخته و تبلور می یابد، بطوریکه جدا سازی دین وقدرت را ناممکن  ویا ، حد اقل، بسی بسیار دشوار میسازد. همین بس که به ویدیویی بنگرید که آخوند خامنه ای با عمامه ای بسر، و عبا و قبایی به تن و مهمتر از همه عصائی بدست که آنرا یکمتر در پیش خود بزمین مینهد، از قوای نظامی سان میدید، در حالیکه در دو طرفش نظامیان با اوراق و شمشیر طلائی بر شانه، دستها بر شقیقه، رق و مستقیم نهاده و سخت و محکم قدم بر میداشتند. آنچه این تصویر، بمعرض نمایش میگذارد تناقض و تضاد، دوگانگی در کار و حرفه دینمداری و قدرتمداری همزمان. آخوند حوزه ای، سر تو کتاب، فرمانروا،  در میدان و آموزش نبرد و مستلزم تمرینهای فیزیکی و میدانی. برغم این تناقض در ترکیب دین و قدرت که در حکومت آخوندی تبلور میابد، ممکن است برای چند صباح طولانی تر ادامه یابد. 

در اینجا، چندان نیازی با ادامه بحث در باره متن سخنان آخوند خامنه ای در باره صلح امام حسن و معاویه نیست. تا حد و حدودی میتوان تا آنجا پیشرفت که بگوییم مهم نیست که آخوند خامنه ای چه بزبان میراند، مهم انست که بیاد داشته باشیم که هرگاه در هر محل و یا هرجایگاهی سخن میگوید  در پوشش هویتی مجهول سخن میگوید. هویتی که به شخص او آن تونائی را میبخشد که هر چه میخواهد بزبان آورد، به میل و دلخواه خویش نه در ارتباط با مسئولیتی که در مدیریت یک جامعه 90 میلونی دارد. چرا نه؟ زمانیکه حضرت ولایت از تبار چهارده معصوم، مصون از ارتکاب به هر گناه یا خطا است. چگونه میتوانی در پی یافتن مسئول هرگز بدربار ولایت راه یابد. چه، اگر هم خطائی رخ داده است، ناشی نه از رهنمودها و تصمیمات حاصل مشورت ولایت فقیه با فرشتگان الهی، بلکه برخاسته است از نحوه اجرایه رهنمودها. که نقص را باید در مرحله اجرا یافت.

اتفاقا، در همین سخنرانی در باره صلح امام حسن با معاویه، آخوند اعظم، فرصتی هم بدست میآورد که شانه از زیر بار مسولیت خالی کند. بیش از 36 سال بر راس ساختار قدرت قرار گرفته است هنوز بیک سوال از یک شهروند پاسخ نداده است. مسئول است پاسخگو، نه بر عکس، همچنانکه، در حکومت آخوندی مرسوم است. 

اما، سخنان حضرت ولایت در باره صلح امام حسن با معاویه را نیز میتوان در تناسب با زمان حال دانست، زمانی که امریکا، شیطان، بزرگ وارد میدان شده است. اما، مثل، معاویه، حاضر به باج دهی به بستگان ارثی پیامبر نیست. اینجا، معاویه ی زمان، تا کنون چیزی کمتر از تسلیم نخواسته است و گرنه عواقبی بسیار وخیم و خطرناکی را در برابر جانشین امام حسن نهاده است

اگر، رک و صریح سخن گفتن را نشان بر اعتماد بنفس بدانیم، باید پنهان کاری و سوراخ نشینی را نشانی بر ترس و زبونی بیابی. نظام تا کنون، بویژه در میدان بین المللی چیزی جز زبوئی و حقارت، چیزی جز خواری وذلت از خود بروز نداده است. میلیاردها دلار خرج سوریه و حزبه الله و حماس و جهاد اسلامی و حوثی ها و حشد شعبی ها کرده اند. اکنون، نظام چگونه میتواند از این نیروها بنفع خود استفاده کند. همه نابود شده و یا در حال نابود شدن اند. هر سو که مینگری نظام را می بینی که در راه رسیدن باخر خط است. وطولی نخواهد کشید که از هم فرو می پاشد. 

از هر زاویه که بحکومت آخوندی بنگری، به حکومتی مینگری که در ورشکستگی بسر میبرد، کمبود آب و برق و گاز، تنها مسئله نیست عدم توازن بین دخل و خرج دولت، یا بعبارت ، خزانه خالی دولت است که جامعه اسلامی- آخوندی را با فروپاشی رو برو میسازد.

حال، اگر وحدت و یا یکتائی و یگانگی دین و قدرت، واقعیتی ست انکار ناپذیر ، چگونه میتوانی به برچیدن بساط آخوندی در سطح جامعه اقدام نمائی و از درگیری با دین امتناع ورزی؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که باورهای دینی را خانه نشین کنیم و ارزشهای نوین زن زندگی آزادی را در جامعه شناسایی نموده و ارتقا دهیم؟ 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com