۱۴۰۴ فروردین ۱۸, دوشنبه

 

حرف روشنایی:

گفتیم بازهم میگوئیم


 

 

گفتیم بازهم میگوئیم. میگوئیم و هرچه در دلمان هست میگوئیم. چه جای رودربایستی ست؟ چه جای ملاخظه است و دم فروبستن؟ اگر میگوئیم و میگوئیم که بازهم میگوئیم وصد بار دیگر هم میگوئیم ، بآن دلیل است که تو هم بگوئی، که او بگوید، آنها نیز بگویند. اگر نگوئیم چگونه بدانیم کیستیم و چیستیم؟ چکونه بدانیم چیزی مشترک در دل و یا چیزی در تضاد باهم داریم؟

 

درست است که هرچه دیروز گفتیم آزادی،ا ستقلال، عدالت اجتماعی، امروزدینداران حرفه ای، آیت اله و حجت الاسلامها میگویند، آنهم باچه غروری که الهی است و آسمانی.  تنها آنها این حق را داردند  که بگویند. چون نه تنها تیغ و تازیانه بدست دارند، بلکه از پیش خداوند آمده اند و مجهز بکلام الهی. آیا این کافی نیست که دم فروبندی، شک و تردید کنی و دیگر نگوئی؟ اگر گوئی با ملاحظه، رودربایستی و با احتیاط بگوئی؟  وآنچه در دل داری نگوئی، عصیان و طغیان و اعتراض نکنی. چون گوئی اگر اعتراض کنی اخطار جنگ بخداوند داده ای. نه تنها نپرسی، بلکه منع پرسیدن کنی، که این چه آزادی، چه استقلال و چه عداالت اجتماعی خدا دادیست؟ چرا که با این پرسش، گوئی نفی کنی هرچه خدائیست، هرچه مقدس است و الهی..

 

پس باید زبان را بپائی و جانب حزم وا حتیاط  محکم نگاهداری. البته درست در زمانیکه باید بشوری و ویرانسازی، آنچه دیندارن حرفه ای نامند " آزادی و استقلال و جمهوری اسلامی"، یعنی تسلیم و اطاعت، بندگی و فرمانبرداری: باید گوئی و کنی آنچه ولی فقیه بزبان راند.  باید اندیشه کنی هر آنچه او اندیشه کند. بمیدان جنگت فرستد، باید اطاعت کنی، فرمان خون ریزی دهد، باید اطاعت کنی. جنک را متوقف، صلح را اعلام دارد، باید اطاعت  کنی، انرژی هسته ای را علم کند، باید اطاعت کنی. حجاب بر سرت کشد، دهانت را گشاید واستشمام کند، در هر زمان ومکانی که خواهد بآشیانه ات هجوم آورد، بهزار و یک بهانه از جمله ابزار الکترونیک و ماهواره ای، باید اطاعت کنی. اگر گوئی،  بنفی و نقد، تهمت است و ا فترا، تنبیه است و مجازات، آنگاه اعتراف و پشیمانی. آزاد هستی، اما مجرم، پس تازیانه برپشتت زند، باید اطاعت کنی. ماجرا جوئی کند، شاخ و شاه کشد و جهان را تهدید به نابودی کند، ملک و ثروت ملت بباد دهد، بگدائی و تنگدستی وادارت سازد،  باید اطاعت کنی. 

 

برطبق فرمانش باید این خوری و آن نوشی و آن پوشی، باید این، نباید آن کنی. چرا که اگر سرپیچی کنی، در این دنیا سرخود بر چوبه دار و در آن سرای دیگر جان دچار آتش سوزان جهنم کنی. هرچه تو گوئی از آزادی، از استقلال و از عدالت اجتماعی ، فحشا است و فساد، خیانت است و خود فروشی، ستم است و ستمگری. برعکس هرچه ولی فقیه گوید، پاک است و مطهر، سعادت دنیویست و در آخرت اجر است و رستگاری.  

 

اما این تهمت و افتر نچسبد بروشنایی. چه زبونی، تسلیم و اطاعت نیست خصلت روشنایی. بی پرواتر از همیشه درقلب تاریکی به پیش میرود روشنایی. کیست این ولی فقیه، این بارگاه فقاهت؟ این قدرت لایتناهی، این حرفه زائد، این قشر انگل، این زالوان خونخوار اجتماعی؟ کیست که سیلی زند و تحقیر کند وبدار آویزد هموطن را؟ کیست مکار و حیله گر، عوام فریب و زاهد و دین فروش؟ کیست عامل پس روی، تحجر و خرافات و موهوم پرستی؟ کیست جز ولی فقیه و فقها، آیت الله ها و حجت الاسلامها،  دینداران حرفه ای و  باصطلاح انقلابی. 


بنام دین و خداست که دست بخون صدها هزار هموطن آغشته و در دل مردم رعب و وحشت و نیز تخم کینه و نفرت کاشته اند. بنام دین و خدا است که خاک وطن به توبره کشیده آسمانش تیره و تارساخته اند. اینست حرف روشنایی. حرفی که چون شلاق بر پیکر فقیه و فققاهت فرود آید و در چشمانشان آذرخش افشاند. بر پیکر این زالوی خونخوار شلاق خود فرود آور. بگو تا او هم بگوید و تا آنها نیز بگویند.


 از قدرت حرف غافل مباش. این اسلحه آتشین بردار و کاخ فقاهت ویران ساز. درست. کارزاریست نا عادلانه و پیکاری نابرابر. اما پیروزی با حرف روشنایی ست، یعنی با اندیشه آزاد سازی اجتماعی. چون پا در میاورد و میرود، اینجا، آنجا، همه جا میرود چهره دژخیم آشکار و درغگویان یاوه سرا را رسوا سازد. بکاخ جماران هم میرود،بکاخ ریاست جمهوری و نیز حجره و حوزه ها.  لرزه بر پیکر فقها و دینداران حرفه ای افکند. چون میگوئیم، باز هم میگوئیم و صد بار دیگر هم میگوئیم. چه جای رودر بایستی ست؟ این دوران، دوران دیگر است، دوران همبستگی است و آگاهی از فاصله های دور از این سر تا آن سر دنیا، نه دوران اسطوره سازی رسالت و امامت تا روز نهائی . اینست حرف روشنایی.

 

فیروز نجوومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjm@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 


۱۴۰۴ فروردین ۱۵, جمعه

 

آیا به نقطه سرنوشت ساز

 در تاریخ خود رسیده ایم؟



جامعه ای پهناور، همچون، جامعه ما، ایران، با نزدیک به 90 میلیون جمعیت "متکثر" که بر روی زندگی میکنند، با خطر جنگ و تخریب و ویرانی با بزرگترین قدرت نظامی در تاریخ بشری، قرار گرفته است. از این درگیری چنان سخن میرود گوئی که با راه یافتن دونالد ترامپ بکاخ سفید، در امریکا، رئیس جمهوری بسیار متفاوت از پیشینیان خود، باین نقطه رسیده ایم، به نفطه ای سرنوشت ساز، به نقطه ای که بدرستی میتوان حدس زد چیزی نخواهد بود مگر زوال و فروروی. بر همگان آشکار است چنانکه بعنوان یک جامعه در این نقطه حساس تاریخ، در درگیری نظام آخوندی با ابر قدرت آمریکا، تردید مدار که محکوم به بازگشت بعقب هستیم و پسروی.  چه بسا، تخریب و ویرانی زیرساختهای کشور، جامعه ما را برای همیشه به جامعه ای فقیر و عقب مانده تبدیل کند. ترمیم خسارات وارده بر زیرساختهای جامعه، چندان امر ساده و کم هزینه ای نیست. یعنی که امریکائیها میتوانند، با بمباران منابع ضروری کشور، جامعه ما را بیش از یکصد سال به عقب باز گردانند. 

درست است که حمله نظامی امریکائیها مردم ایران را هدف قرار نمیدهد. اما، مردم هستند که نهایتا صدمه می بینند و باید هزینه آن حملات ویرانگر را بپردازند، مردم هستند که باید درد و رنج صدمات جنگی را تحمل کنند. مثلا، اگر نیروگاه های تولید کننده برق را بمب باران کنند، آیا میتوانند بسرعت ترمیم شوند و بیدرنگ به بهره دهی بپردازند؟ چه مدتی خاموشی و بچه وسعتی وچه تعدادی از خانوارها صدمه خواهند دید؟ قابل پیش بینی نیست. حال، اگر منابع دیگری ، همچون منابع آبی و گازی را بمباران کنند، آنگاه، تردید نباید داشت که راه بخش بزرگی از جامعه را به آینده مسدود خواهند کرد. بنظر میرسد که حضرت ولایت بر آن باور است که سخن از جنگ و در گیری با ابر قدرت امریکا، هیاهوئی بیش نیست و برای ایجاد و ترس و وحشت است که انتشار میابد. 

اما، چرا باید جامعه ما باین نقطه سرنوشت ساز برسد؟ نقطه ای خطرناک، پر ز اضطراب، نگرانی و دلشوره، نقطه ای در معرض مصیبتهای غیر قابل تحمل و فلج کننده، نقطه ای که قیمت دلار بزودی به چندین صد هزار تومن خواهد رسید، یک دلاری که در 57، در زمان انقلاب آخوندی، فقط دارای ارزشی معادل 7 تک تومنی بود. که خود میتواند به مثابه معیار مناسبی بکار رود برای توضیح و نمایندن و اندازه گیری فقر و فلاکتی که روزانه در حال گسترش و توسعه در جامعه است. شکافی بس عظیم و عمیق، بین ارزش دلار در این دو نقطه تاریخی، که میتواند به ایجاد حفره ای منجر گردد در ساختار نظامی که بدوران معاصر و تمدن مدرن تعلق ندارد. نظامی که بگذشته مینگرد که آماده زندگی در آینده شود. نظام ولایت، نظامی ست در خدمت بقا و زنده نگاه داشتن آنچه هم اکنون بیجان گردیده و در زباله دان تاریخ جای دارد. این است که حضرت ولایت، آخوند خامنه ای خود، نیز، باید در انتظار سرنوشتی محتوم باشد. چه با امریکا وارد جنگ بشود یا نشود. او باستقبال جنگ با امریکا میرود که دشمنان نظام، مردم را در درون سرکوب نماید. 

 برغم این واپسگرائی و خصومت با زمانی که پیوسته در حال گذر است و کهنه سازی هر آنچکه زمانی نو و مدرن بوده است، که حکومت اسلامی به تحمل هزینه های هنگفت اقتصادی، سیاسی، امنیتی تن میدهد برای دست یابی به اسلحه کشتار جمعی، یکی از فراورده های تکنولوژی مدرن، تکنولوژی هسته ای، چنانکه گویی باورمندان اسطوره ها و افسانه ها، سخت در تلاش اند که بقله مدرنیته صعود نموده و آماده اند که از آنهم عبور کرده و به جنبشهای پست مدرنیته به پیوندند. در حالیکه، نظام آرزومند بازگشت بگذشته است و ادامه رسالت و یا حکومت الهی، در "امامت" با برپا داشتن نظام ولایت فقیه، در دوران غیبت امام دوازدهم. 

همچنانکه ملاحظه میشود، نظام ولایت در درون خود تناقضاتی را پرورش داده که بازتاب آنرا میتوان در سیاستها و تصمیمات نظام، مشاهده نمود، از جمله گروگانگیری و هشت سال جنگ با عراق و تحمل خسارات جبران ناپذیر آن. هنوز ویرانیهای جنگ در بعضی از شهرها، ترمیم نگردیده اند. این جنگ را، نیز، بوجود تمایلات متناقض درونی نظام برهبری امام خمینی باید نسبت. امام، قصد آن داشت که از راه کربلا به قدس برود، با بکار گیری ابزار خشونت و کشتار و انتقام ستانی. این امر را نظام در 67 با قتل عام بیش از 4500 زندانی سیاسی، در سنین جوانی، بجرم کفر و نفاق و الحاد و مفسد فی العرض، همه جرایمی دینی باوج خود رساند. اما، اعتراضات جمعی به جنبشهایی تبدیل کردید که همه یکی پس از دیگر شدیدتر سرکوب شدند. میتوان از چندتا از شناخته شدگان این جنبشها اینجا یاد کرد، سرکوب جنبش دانشجوئی در 78 ، جنبش سبز، جنبشی میلیونی در 88، خیزشی در 96 که بیش از صد شهر را در برگرفت، خیزش در 98 و کشتار بیش از 1500 نفر و خیزش در اعتراض به قتل مهسا و ظهور جنبش زن زندگی آزادی. 

اما، این درگیری درونی را نظام به فتنه برانگیزی های نیروی های خارجی برهبری امریکا نسبت میدادند. از همان آغاز، نظام خود را خصم آشتی ناپذیر امریکا میدانست. بی دلیل نبود که کارکنان سفارت امریکا را بر خلاف قراردادهای بین المللی گروگان گرفتند. حکومت آخوندها، از آغاز امریکا را دشمن اصلی خود میدانست. و هر مخالفت و مقابله را در درون، مهم نیست چه گروهی، از دست نشستگان امریکا محسوب میشدند. چرا که در نزد حاکمیت آخوندی همه "بداخلاقی" ها، بیعاریها، بی بند و باری ها، بیعاریها، فساد و فحشا و برهنگی و گناهکاریها، قتل و جنایتها در امریکا ست که بوقوع می پیوندد و به دیگر نقاط جهان منتشر میشود. باین دلیل ودلایل مشابه دیگر است که نظام آخوندی امریکا را کشوری ازاد میداند و گرنه امریکا را "شیطان بزرگ" نمیخواندند. البته قرار بود که نظام آخوندی با شرق هم در بیفتد، اما، برغم عدم باورشان بخداوند یکتا و یگانه، خود را در هیچگونه تضاد و خصومتی با آنها نمیدند. چرا که در روسیه و چین، چیزی بنام آزادی وجود ندارد. نظامها، بمردم اجازه نمیدهند آزاد باشند که بهرکاری که بخواهند دست بزنند. همچون کشور امریکا.  

حکومت آخوندی از آغاز خود را رقیب ابر قدرت امریکا میدانست. چنان به نیروی جاذبه دین اسلام باور داشت که فکر میکردند تمامی منطقه خاورمیانه را به تحت نفوذ خود در میاورند. البته جند کشور هم کیش، مثل سوریه و بخشی از لبتان و غزه و عراق و یمن را با ابزار رشوه و کمک های مالی و نظامی به تبعیت از خود در آورد. امآ، نظام آخوندی، همچنان بر آن تصور بود  که رفته رفته، در دیگر نقاط جهان هم نفوذ امریکا را بجالش خواهد کشید. 

با این وجود، هنوز، روشن نیست که آیا این وجهه وجذبه الهی آخوند خامنه ای بود که اسماعیل هنیه و دیگر رهبران جنبشهای فلسطین، مثل، رهبر جهاد اسلامی را بدیدار وی میکشاند یا بوی دلارهای سبزرنگ؟ چرا که آخوندها فکر میکردند با حضور نظامی و مالی، میتوانند انها را در دوران بحرانی و درگیری با اسرائیل و امریکا بکار بگیرند. البته، زمانی بود که آخوند های حاکم بر آن باور بودند که کم و بیش امریکا را در ادامه غنی سازی هسته ای، برغم تمامی تحریمات، وادار بعقب نشینی کرده اند. چرا که نظام بر آن باور است که با از سر گرفتن غنی سازی هسته ای و اخراج بازرسان سازمان بین المللی انرژی اتمی، توانسته است قدرتهای 5+1 را وا دارد که به جمهوری اسلامی با نگاهی تازه بنگرند، با اقتدار و قابل احترام. بدین ترتیب رژیم، در آنزمان، بسی بسیار بخود مفتخر بود که نقشه امریکا را مبنی بر ادامه مذاکرات عقیم گذارده است. سرمقاله کیهان در همان زمان، فروردین ماه، 91، با لحنی طنز آمیز به ارزیابی رابط امریکا ونظام آخوندی پرداخته و اظهار میدارد که 

در يك بستر يك دهه اي، تاريخ مواجهه ايران و آمريكا را مي توان از يك منظر، تاريخ تعديل خط قرمزهاي غرب در مقابل ايران دانست. آمريكايي ها هميشه از راديكاليسم شروع كرده اند و اغلب به سمبوليسم رسيده اند. 

ترسم که آن زمان سپری شده است. یعنی که آنزمان که تنها خصم حکومت آخوندی امریکا بود بسر آمده و بسیاری از کشورها در منطقه به امریکا پیوسته اند. افزوده براین، نیازی به گفتن نیست که حکومت آخوندی در ضعیف ترین وضعیت، بلحاظ نظامی قرار گرفته است. مهمترین ابزار پدافندی را بمب افکنهای اسرائیل نابود ساخته و قادر نیست در برابر بمب افکن های اسرائیل و امریکا، دست نخورده و سالم بمانند. اینجا باید گفت، اگر نظام آخوندی مورد حمله ای قرار بگیرد، آن حمله، نخست با بمب افکن های اسرائیل صورت میگیرد. چرا که هدف حکومت اسلامی از دست یابی به بمب آتم، چیزی نیست مگر نابودی کشور اسرائیل، قصد و غرضی که نظام بارها از آن سخن گفته است. تنها  در مراحل بعدی و در حمایت از حمله های اسرائیل است که بمب افکنهای سنگین امریکا، بمب هایی بوزن 14000 تن، وارد میدان میشوند. بمب افکنهای امریکایی، میتوانند تمامی زیر ساختهای اقتصادی نظام را در اندک زمانی ویران کنند. 

نگارنده علاقمند است که اعتراف بکند که بسی بسیار خوشحال است که اینبار، در برابر ولی فقیه، آخوند خامنه ای آنچه قرار دارد، گزینش بین تسلیم است و یا جنگ. که ممکن است بیک نتیجه ختم شود. پایان نظام آخوندی. که آخوند خامنه ای، باید به نیروی بخشایش مردم امیدوار باشد، پس از آنکه خود را مورد بخشایش قرار دهد. این نقل بمصون اندرزی است که دکتر مصطفی مهرآئین در نامه اش به حضور آخوند خامنه ای تقدیم کرده است. اندرزی که این نگارنده، نیز، پیشنهاد میکند که آخوند خامنه ای بطور جدی در باره آن اندیشه کند. خود را مورد بخشایش قرار بدهد، پس از آنکه از مردم طلب بخشایش نمود. توصیه که تاخیر روا نیست. چرا که هر روز شاهراه های گریز محدود شده و بزودی هرگونه کوششی برای گریز از سرنوشتی محتوم نا کام خواهد ماند. اندرز دکترمهرآئین، اندرزی ست که با خود رهایی و ازادی بارمعان میاورد. والاتر از امید به نیروی لایزال بخشایش مردم، کدام جواهر را میتوان درخشنده تر از آن یافت؟ 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com