۱۴۰۴ فروردین ۸, جمعه

  

 


جایگزینی فرهنگ

زن زندگی آزادی

با فرهنگ اسلامی:

تسلیم و اطاعت و فرمانبری!

در حکومت آخوندی، بهر سو که بنگری، پدیده یا عرصه ای را در جامعه نیابی که دست بگریبان
 بحران پس از بحران نباشد، هریک شدیدتر از دیگری. مثل، بحران در کمبود ضروریترین کالاها برای پاسخگوئی به ابتدائی ترین نیازها، همچون، کمبود آب و برق وگاز، که افزایش بیکاری، تورم لحام گسیخته، بحران در عرصه سالم زیستی و وجود دارو درمان و کادر پزشکی و پرستاری ، نیز، بحرانهای بسیاری در عرصه های دیگر که باید به لیست نا تمام، بحرانهای رسیده است و قرار است که در آینده بسی  موجود افزوده شود، از جمله بحران در محیط زیست که تنفس را مشکل و خطرناک ساخته است. در میان همه این بحرانها، بحران معیشت دامن بیش از 80 در صد جامعه را گرفته  و آنان را بسوی فقر و فلاکت سوق داده و میانه حالان جامعه را هم بدرون خود فرو برده است. آیا میتوان از بحران در عرصه های گوناگون جامعه سخن گفت و از فروریزی ارزش تومن(نه ریال) نسبت به دلار سخنی نگفت که اخیرا قیمت یک دلار به بیش از یکصد هزارتومنبسیار بالاتر از این هم برود.   

 همچنانکه ملاحظه میشود در شرایط کنونی، جامعه آخوندی در بحران غرق گردیده است، واقعیتی که با روضه خوانی و خطبه گوئی نه ناپدید میشود و نه انکار شدنی ست. جالب آنجاست که اگر چه بحران بر سراسر جامعه سلطه افکنده است و همه جا سخن از بحران میرود. اما، کمتر شنیده شده است که سخنی از بحران در شریعت اسلامی برود. سخن از قواعدو مقرارت و رسم و روسومی که  سراسر جامعه از غرب تا شرق و از شمال تا جنوب، همگان را بهم پیوند میدهند.اما، نه آنزمانی که دین حاکم مطلق بر ساختار قدرت است.

 آیا تعجب آور نیست، عنصری، همچون شریعت اسلامی که ممکن است مادر تمامی بحرانهایی دیگری باشد که جامعه را بسوی استیصال و بحران و در مانگی سوق دهد وخود مصون از بحران بماند؟ آیا دلیل و یا برهانی وجود دارد که بتواند مصونیت شریعت اسلامی را در برابر بحرانهای گوناگون، توجیه و توضیح دهد؟ مگر شریعت اسلامی، چیزی یست بیشتر از مجموعه ای از قواعد و مقرراتی که تسلیم میطلبد و اطاعت و فرمانبری؟ یعنی که شریعت اسلامی، چیزی نیست مگر خواست قدرت.

حال، چنانچه از تعصب و تحجر قدری فاصله بگیریم، بوضوح مشاهده میکنیم که  شریعت اسلامی چیزی نیست مگر آئئین یکتا پرستی. که شریعت است که مراسم ستایش و پرستش، خداوند یکتا و یگانه را تعریف و تنظیم میکند. مضافا، بتدریج و در نتیجه تکرار، خوی و عادات و رسم و رسومی را در باورمندان نهادین مینماید بگونه ای که بقای حکومت شرع  را در آینده،  در سراسر جهان بقدرت میرساند و سر انجام حتی حکومت خداوندگار خامنه ای را امکان پذیر میسازد. چرا که شریعت اسلام هستی ما را تابع نظم و انضباطی میکند که ظاهرا ناظر بر روابط فرد با خدای یکتا و یگانه است. حال آنکه شریعت نفوذ خود را در سرتاسر زندگی گسترده و در تمام لحظات زندگی حضور می یابد، بدون آنکه بدان هرگز آگاه باشیم.  از بدو تولد تا وا پسین دقایق هستی. هم  در عقد و نکاح و زناشویی حضور دارد و در مقاربت ها و آمیزش های جنسی. یعنی که در هنگامه خصوصی ترین و طبیعی ترین روابط انسانی، و هم  در تجارت و معاملات و ربا خواریها.

 بسیاری، فهمی محدود از شریعت دارند.و بر آن باورند که مجموعه از قواعد و مقرراتی ست لازم برای بجا آوردن مراسم طهارت و وضو و برگزارای مراسم عباددات و نمازگزاری. اما، شریعت اسلامی نقش بسیار گسترده تری را در زندگی باورمند بازی میکند. شریعت تا آنجا به پیش میرود که بما میآموزد که راه چیست و منزل کدام است. شریعت است که خوب و بد، خیر و شر، زشت و زیبا، و حرام و حلال  را تعیین میکند. شریعت است که میگوید هستی را چه منظور ی ست و نیستی را چه هدفی. شریعت برغم زمان است که میماند. زمان همه چیز را تغییر میدهد اما شریعت را بلا تغییر بجای میگذارد. همه چیز  کهنه و پوسیده میشوند و حقایق، پوچ و باطل. حال آنکه، بنای فولادین شریعت را هیچ طوفانی به لرزه در نیآورد. چرا که همانگونه که آنرا از نسل پیشین در یافته ایم، به  نسل دیگر انتقال میدهیم. در واقع آن نظم و انضباطی که بر زندگی سلطه می افکند ریشه در شریعتی  که در ما نهادین شده است، همچنانکه از طفولیت به بلوغ و شباب میرسیم. 

روشن است که اصل و اصول شریعت ماورا هرگونه چند و چون است و مصون از هر نفی و نقدی. که خود یکی از لوازم اولیه نظام یگانه پرستی ست. حقیقت وقتی معرض و بدیهی شد، تسلیم و اطاعت طلب میکند و حمد و ستایش. همچنانکه الله، بندگان خود را بعمل بدان توصیه میکند. یعنی که آیا میتوان در این حقیقت که خدا یکی است و بجز او دیگری نیست، شک و تردید نموده از تسلیم و اطاعت سر باز زنی؟ چنین امری البته که به شرک و انکار و کفر و الحاد میانجامد، چیزی که با شریعت سازگاری ندارد. خوف و ترس و هراس از مجازات در دوزخ خدایی که خود را الرحمان و الرحیم میخواند باورمند را بانجام وظایف دینی خود وامیدارد. در نتیجه نه تنها به حقیقت یکتایی و یگانگی خداوند باور و ایمان داریم بلکه به تکرار آن در لحظات و دقایق زندگی، خو میگیریم. با نام او برخیزیم و بخسبیم. فراخوان به تسلیم و اطاعت، و انجام عبادت و نمازگزاری از بلندیهای مناره های مساجد، بگوش میرسد، بی آنکه برانگیخته شویم و یا اعتراضی کنیم. در شریعت محلی برای اعتراض نمیتوان یافت. چرا که اعتراض و مقاومت در ستیز و خصومت است با تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. کنشی که هرگز مورد نقد قرار نگیرد و ضرر و زیانی که به شان انسان وارد میسازد، نه مضر می بینیم و نه  زیان بار. حال آنکه مراسم عبادات و نماز گزاری ، مراسمی ست که در ما خوی سلطه پذیری میکارد.

غرض از آنچه آمد، آن بود، که نشان بدهیم، که در حکومت اسلامی  کنش براندازی با سرنگونسازی ساختار سیاسی خاتمه نمی یابد. چرا که جامعه، تنها، وقتی بسوی سعادت و رفاه و آسایش حرکت میکند که بتواند فرهنگ زن زندگی آزادی را جانشین فرهنگ تسلیم و اطاعت و فرمانبری نمائیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi  

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@fmail.com

 

۱۴۰۴ فروردین ۱, جمعه

 

سوی نوروز،

سوی زندگی است و شادی  

و نفی نیستی است و غم و اندوه!




در دوران غریبی زندگی میکنیم، دورانی آبستن شرایطی پر اضطراب و بسی بسیار نگران کننده. کشور ما هم اکنون با خطر جنگ و تخریب و ویرانی روبروست. درسال آینده هم، کمتر کسی انتظار سالی بهتر از سال گذشته را داراست. در عین یاس و نا امیدی، امید وارند که عمیقتر در تاریکی و سیاهی فرو نروند. هر چند شرایطی که ملت در آن زندگی میکند از ذلت و خواری بیشتری، در آینده، خبر میدهد، از ادامه جنگ و تخریب و ویرانی، از گسترش فقر و گرسنگی و بیکاری و کمبود و نایاب شدن ضروری ترین کالاها برای گذراندن زندگی روزانه، یک زندگی معمولی برخوردار بودن از آب و برق و گاز و بنزین.

 با این وجود، ملت آماده میشود که با برپا نمودن جشن و سرور به پیشواز نوروز بروند، به استقبال روزی که به آینده ای بهتر مینگرد و به آنچه نو است و تازه، نه فقط در عرصه مادیات بلکه در عرصه ی باورها و ارزشها، کردارها و پندارها و، در کل، گفتمانی بازتابنده زمان حال. همین بس که بشهرهایی که منزلگاه ابدی بزرگان تاریخ ما از پاسارگاد گرفته تا حافظیه و آرمگاه فردوسی بزرگ بنگرید و نظری بتعداد شرکت کننده گان و جوش و خورش آنانی افکنی که به تجدید عهد با میراث ایرانی آمده اند، آنگاه متوجه میشوید که در عمق تاریکی، چراغ امید، هر چند ضعیف و کم سو، هنوز میدرخشد.

کیست که میتواند با امید و گرایش و کوشش بسوی نوگرائی و تازه خواهی، با حرکت بسوی نوروز بمخالفت برخیزد؟           

پس از نزدیک به نیم قرن حکومت دینمداران حرفه ای، فقها، آخوندها و طلبه ها، چهره واقعی زهد و تقوا و تقدس، چهره دین و متولیان آن، برخاسته از حوزه های علمیه، را مردم مشاهده و تجربه کرده اند. مگر ممکن است، از خاطر برده باشند که از آغازین لحظات رسیدن بقدرت، آخوند و فقیه و طلبه، به خصومت با مراسم باستانی بویژه با مراسم نوروز برخاستند، مراسمی که چندین روز، بیشتر نزدیک به دوهفته، ادامه می یابد، مدتی نسبتا طولانی که در منظر نظام آخوندی، مومن و دین باور را از امور دینی، عبادت و نمازگزاری بدور نگاه میدارد.

بگذریم که حکومت آخوندی، از آغاز، بهار 57، همراه گردید با ایام نوروزی. ولی، از آن پس، پیوسته، نظام هر سال به یک بهانه ای، کوشش کرده است از محبوبیت و حرمت و گرامیداشت فرا رسیدن نوروز بکاهد. تا قبل از ظهور اپیدمی کرونا، هر سال ولی فقیه در نوروز، روز جشن و سرور و شادی یادگار عظمت و بزرگی نیاکان ایرانی، بجای آنکه به زادگاه عید "نوروز" رود و در گرامیداشت دوران پر شکوه ایران باستان سخن براند، به خاک بوسی امام هشتم، امام رضا، در مشهد می شتابید، امامی، نه تنها بیگانه و غریبه با نوروز و عناصر نمادین و پر معنا و مفهوم آن، از چهارشنبه سوری و پریدن از روی آتش تا پهن نمودن سفره هفت سین سبزی و سیر و سماق و سمبل و غیره بلکه امامی از تبار تازیان مهاجم که خاک ایران را در سالهای 620 به توبره کشیدند.

حکومت آخوندی از بدو صعود بر منبر قدرت، از خصومت و دشمنی با هر آنچه که ایرانی بوده و هست و یا با هر آنچه که بوی ایران از آن بمشام رسیده است- که مهمترین آنها فرا رسیدن نوروز بوده و هست، لحظه ای باز نایستده است. چرا که سو و جهت نوروز، مشترک است و همگانی، شادی است و سرور بواسطه بر قراری روابط و دید و بازدید با نزدیکان و دوستان. یعنی که سوی نوروز، بسوئی ست در نفی خشونت و انتقام ستانی، در سوی نفی جهاد است و شهادت و دوری از تنفر و غم و اندوه، در سوی نفی و مبارزه با خو گرفتن به تحقیر و حقارت خویشتن است، بگونه ای نمادین، با برگزاری مراسم عبادت و نماز گزاری، تعظیم و تکریم و بخاک افتادن و راندن کلماتی عربی بزبان، بدون فهم و درکی از آنها، مبنی بر اعترف به ناچیزی خویش پنج بار در روز از صبح سحرگاهی تا غروب افتاب.

این در حالی ست که رهبران نظام در جنگ با عراق و جنگ ایدئولوژی در جهان، همیشه نوروز را فرصتی دیده اند مناسب در ستایس و ستودن جنگ بعنوان یکه "تحفه الهی،" بنا بر قول امام خمینی، که بعدا شامل حال تحریمات اقتصادی و انواع دیگر تحریمات هم شد، که همه "برکت الهی" بوده و هستند که از آسمانها بزمین نازل شده و میشوند. البته که آخوند بر فراز منبر است که نشان میدهد که اراده او اگرچه برخاسته است از دین، اما، معطوف بقدرت است، بویژه وقتی به توجیه تحریمات اقتصادی و برشمردن ثمره و باروری ناشی از انواع تحریمات در عرصه های دیگر، از جمله عرصه تجارت و تکنولوژی میپردازد، بدون آنکه هرگز به محاسبه خسارات جبران ناپذیری که به نظام و بنیه خودکفائی ان وارد آورده، و تولید متخصص و کارشناس و انواع و اقسام مهارتها را از رشد و افزایش باز داشته است.

چرا که ساختار دین و قدرت آگاه بوده و هست که آیام نوروزی، ایام شادی ست و پایکوبی که بعضی وقتها هم همراه میگردد با روز عاشورا، مقدس ترین روزهای مقدس در کیش شیعه، همچنانکه، عید امسال هم مصادف شده است با ضربت خوردن امام علی. بی جهت نبود که حضرت ولی فقیه، آخوند خامنه ای، در پیام نوروزی خود ماتم زده و سراسر غم و اندوه، ناخواسته بهمه نشان داد که او چقدر بیگانه و غریبه است با احساس و عواطف مردم جامعه خود. اما، ولی فقیه در موضعی قرار داراد که اراده اش معطوف بقدرت است و چون و چرا ناپذیر.

 حال آنه، خیزش و خروش جمعی، در جشن و سرور نوروزی، آنهم همزمان با ضربت خوردن امام علی، امام امان، بروایت امامپرستان نه تاریخ نگارنی، همچون، طبری که او را یکی از بیرحمترین سرداران پیامبر میخواند که در یک درگیری قبیله ای، گردن بیش از هفصد تن از یهودیان بنی قریظه را از تن جدا ساخت، تصویری که بسیار متقاوت است از آنچه آخوندها بر فراز منبر قدرت و بعضی از دانشگاهیان از امام علی ارائه میدهند. بر خلاف واقعیت تاریخ نگاران، آخوند خامنه ای، برای ارائه پیام نوروزی در سوک امام علی، چنان غمگین و اندوهبار در تلویزیون ظاهرکردید، گویی که یکی از معصومترین و مهربانترین و مقدسترین سرداران پیامبر اسلام بقتل رسیده است، نه یک جلاد خون آشام. این بدان معناست، خواسته و یا ناخواسته آخوند خامنه ای از خود تصویری به بینندگان ارائه نمود که براحتی    نشانه های ضعف و ترس را میتوانستی، در چهره پر طهارت ولایت فقیه، اخوند خامنه ای مشاهده نمائی.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۳ اسفند ۲۴, جمعه

 

زن زندگی آزادی

کیش نوین و کیش آینده!





 ابر سیاه وشومی که دیر زمانیست بر آسمان کشور ما سلطه افکنده است، البته که خواست آزادیخواهی مردم ایران را بزیر سوال برده است که آیا، واقعا، مردم ایران دوستدار آزادی اند و آیا، اصلا، بویی از آزادی هم برده اند، پس از زندگی، نسل، پس از نسل تحت نظام استبداد و خفقان؟ با این حال، ادامه مبارزه و مقاومت باشکال گوناگون در زندگی روز مره، که در مقاطعی هم به خروش و خیزش جمعی انجامید. در نتیجه، چه جوانها که قربانی نگردیدند و غل و زنجیر بدست و پا، به زندانها و شکنجگاهها کشانده نشدند. اما، آن نیرو و انرژی سرکوب شده، راه خود را یافت و در شرایط موجود بمقصد آینده روشنایی بخشید که به ظهور زن زندگی آزادی منجر گردید. شعاری که بطور روز افزونی به محور و حدت و همبستگی ملی تبدیل میگردد.

 

در آنچه که میاید، آزادی، اخرین واژه شعار زن زندگی آزادی است که با دقت بیشتری بدان مینگریم، بویژه به تاریخ ان و انچه بر آن رفته است از قبل از زمان فروپاشی نظام استبداد شاهی و بازگشت اسبتداد، اینبار، بشکل مضاعف، بعبارت استبداد دینی- آخوندی و استبداد سیاسی- شاهی، نظامی که بر تمامی عرصه های مختلف جامعه سلطه افکند.

 

 اگرچه، از همان آغاز تاسیس استبداد مضاعف دین و قدرت با مقاومت روبرو گردید سر انجام در آخرین خیزش و خروش در اعتراض بمرگ مهسا امینی، دختر جوان زیبا و خود رویی که برای تفریح بتهران آمده بود  بچنگ گشت های ارشادی و حجابانان نظام در آمد. در اولین سالگرد مهسا بود که جنبش زن زندگی آزادی ظهور یافت و در برابر آموزشهای شریعت ظاهر گردید و خط باطل را بر آن رسم نمود.

 

از آنجا که در گفتارهای پیشین به واژه زن و زندگی پرداخته ام، در این گفتار به آزادی مینگریم بان منظور که در یابیم که حداقل از زمانیکه، خصم آشتی ناپذیر آن، قشر دینکار بقدرت رسیده است، بر آزادی چه رفته است و چه پستی و بلندی هایی را همراه با دیگر نا ارامی ها در صحن جامعه  تجربه کرده است.

 

 یکی از فرضیه هایی که در ارتباط  با درک و فهم فروپاشی نظام شاهی و بقدرت رسیدن قشر آخوند، بسرعت در بحث ها و گفتگوهای وارد شد آن بود که قول وقرار آزاد سازی جامعه از طرف آخوند خمینی، فریبی بیش نبوده است. یعنی که آخوند خامنه ای، مردمی را فریفت که همه عمر خود را در رویای کسب آزادی بسر برده بودند. همچنانکه، نظام استبدادی به مرز فروپاشی نزدیک میشد، طبیعی بود که خواست آزادی جوانه زده، از دل خاک سر بیرون بکشد و در مرکز مطالبات مردمی تشنه آزادی قرار بگیرد. بهمین دلیل آخوند خمینی خیلی زیرکانه با مطالبات مردم خود را همراه کرده  و بر دوش همین فریب به قدرت رسید و انتظار میرفت که بزودی فرشته ازادی، مهر و همکاری را در جامعه بر جایگاه استبداد و زورگویی و قهر و خشونت بنشاند. چه خوشخیالیها و چه امیدها برای دست یابی به تمدنی در خدمت ساختار یک جامعه انسانی!

 

امروز، اما، باید بپرسیم که چه میشد، اگر در روزگاری که به فروپاشی نظام شاهی انجامید، "مردم آزادیخواه " ایران بر فراز بامها، در دل شبهای تاریک، بجای الله اکبر، فریاد بر میآوردند "زنده باد آزادی؟ " آیا  دچار همین تیره روزی و سیه بختی، اینهمه مصیبت و نکبت میشدیم؟ آیا، نتیجه، زیاد تفاوتی نمیکرد؟ همچنان روزگاری چنین تیره و خفت بار داشتیم؟ در این مورد، میتوان به حدس و گمان پرداخت. اما واقعیت آن است که مردم به افسانه الله اکبر دیر زمانی ست که باور دارند و آنرا از نیاکان خود بارث برده اند.

 

واقعیت ست انکار ناپذیر که مردم ایران شیفته ی امام خمینی نشده بودند بان دلیل  که او مظهر آزادی بود. بل بآن دلیل که او بر عکس شاه نماد تقدس بود و اقتدار دینی، نماد زهد بود و تقوا، نیز، جذبه و هیبت دینی. مردم او را جلوه ی "رب العالمین،" خداوند دو عالم هست و نیست میدیدند. اگر بودند کسانی، در آن دوران که می دیدند و شاهد بر برآمدن استبداد دین و قدرت و یا ظهور تاریکی و ظلمت بودند، یا سکوت نمودند و یا کسی صدای شان را نشنید.

 

شاید فهم و درک، گرایش و تمایل، مردمی که در دامن ارزشهای اسلامی پرورش می یابند و به افسانه های الله اکبر و لا اله الا الله باور دارند، چندان دشوار نباشد. چه آنها، نمیتوانند با آنچه نماد یکتایی و نماد قدرت نهایی است، خالق هستی، احساس بیگانگی کنند و از گشودن آغوش خود بر روی آن خود داری کنند، خدائی که پیج بار در زور باید در برابرش، بحقارت و نادانی خود اعتراف کنیم، خدائی که هرچه بنده بدان نیازمند است میتواند از او بطلبد، چه خواستش اجابت شود و یا نه. این بدان معنا ست مردمان دینمدار به تسلیم و اطاعت خو گرفته اند، نه به اصل و اصول آزادی. دین اسلام، انسان را بسوی آزادی فرا نمی خواند، بلکه فراخوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت. نیاز به آزادی در چنین شرایطی اگر بروید، نمیتوان انتظار داشت که روزی به باروری برسد. بویژه اگر آزادی اساسا به یک مفهوم منفی و زیانبار تعریف و تبیین بشود، پدیده ای غربی، موجب بی بند و باری و تباهی، فساد زا و انحطاط آور.

 

اما، آنچه ما را از آزادی همچنان دور نگاه داشت، تنها بآن دلیل نبود که مردم عادی با آزادی بیگانه بودند. روشنفکران، هنرمندان، دگر اندیشان، سازمان ها و احزاب سیاسی و دانشجویی نیز توجه چندانی  به مسئله ی آزادی نداشتند. جلال آل احمد، کمی زودتر، بلحاظ زمانی، با قلمی تیز و دیدگاهی انتقادی و تاثیر گذار، اندیشه ی "غرب زدگی" را قبل از ظهور امام خمینی، به فرهنگ و ادبیات جامعه ارائه نموده بود، عارضه ای که بنظر او اصالت ملی و دینی ما را تهدید میکرد. به استقبال غرب زدگی، برخاسته از اندیشه یک متفکر بومی، چه کسی بود که نشتابد. آری، درد جامعه شناسائی شده بود: غرب زدگی. دردی بزرگ، سد حرکت جامعه ما بسوی خوشبختی و خوشزیستی

 

 حال آنکه سخن غربزدگی، سخن تایید و تصدیق بازگشت به دین و سنت بود و نه برشناخت آزادی و ضرورت وجود آن برای بیرون آوردن آنچه ولا ست و عالی در جامعه و آدمیانی که در آن زندگی میکنند. سخن غربزدگی، سخن ستیز با آزادی ست، که در بخشی از روشنفکران و دانشگاهیان  نفوذ و تاثیر عمیقتری یافت. غرب زدگی نه تنها حرکت بسوی آزادی بلکه حتی سخن از آزادی را هم هرچه دشوارتر ساخت. 

 

دکتر شریعتی وقتی اسلام گرایی را در دانشگاه ها مد کرده بود، در باره ی آزادی که داد سخن نمیداد. او، هم با نظام سرمایه داری در ستیز بود و هم با مارکسیسم. در منظر او"تشیع سرخ " و "شهادت،" "شیعه ی علوی،" ناجی مسلمانان بشمار میرفتند. سینما گران تجاری را که باید معماران اصلی فرهنگ توده ای خواند، بازگشت به سنت بعنوان راه نجات از کجروی ها و فساد اخلاقی را  به نمایش در میآوردند و تعصب و غیرت را میستودند، مثل، فیلم سیمائی قیصر که سر اغاز روندی در هنر سینمائی گردید. عدم حضور آزادی در ادبیات و فرهنگ عام را باید به تاریخ کوتاه بازگشت بسوی دین و سپس سلطه آن بواسطه قشر آخوند در ایران دانست.

 

اسلام گرایی، نه آزادیخواهی، در حالی رشد و توسعه نمود و در داخل و خارج، روشنفکران و دانشجویان را بخود جلب میکرد که جامعه ی ایران تحت حکومت شاهی بسوی غرب و تجدد خواهی در عرصه مادی، شتاب گرفته بود. در این میان ملی گرایان و مارکسیست ها نیز در گیر مبارزه با نظام سرمایه داری جهانی و امپریالیسم بودند. آزادی و اندیشه به آزادی، بعنوان یک پدیده ی بورژوایی محکوم میگردید. به جرات میتوان گفت که مارکسیست لنینیست های انقلابی کمتر از اسلام گرایان، آزادی ستیز نبوده اند. تجربه شوروی و اروپای شرقی و چین نشان میداد که سوسیالیسم و آزادی نیز باهم دشمنی های بسیار دارند. حزب توده، پایه گذار کمونیسم در ایران، همچون دیگر احزاب کمونیسم؛ رسما خود را بخشی از حزب کمونیست شوروی میدانستند، خدمتگزار اجنبی، نه آزادی. انقلابیون چپ همآنقدر میتوانستند دل برای آزادی بسوزانند که احزاب کمونیست کشورهای سوسیالیستی.

 

بنابراین، نمیتوان آزادیخواه بود و بطور مداوم در امتداد تاریخ استبداد را تولید و باز تولید نمود. استبداد از بسیاری چیزها ریشه میگیرد، ولی ریشه ی اصلی آن را باید در دین اسلام یافت. یکی از وجوه بارز کشورهای اسلامی، عدم آزادی ست و سلطه استبداد که قدمتی 1400 ساله در کشور ما دارد و پیشین است نسبت به ظهور بورژوازی و استعمار خارجی و امپریالیسم جهانی. ما در نظام استبدادی زاده میشویم و با ارزش های استبداد زا و باور به احکام تغییر ناپذیر الهی، به بلوغ و جوانی و سپس سنین پیری میرسیم.

 

پس سنجیده آن است که نیم نگاهی هم به شناخت خود و مردم خود بیاندازیم، قبل از آنکه سیه روزی زمان حال  را ناشی از قول و قرار های دروغین خمینی بدانیم، به خود بازگردیم و به کیستی و چیستی خود بنگریم که در دامن چه ارزشها و باورهایی پرورش یافته ایم. به قضاوت بنشینیم که این خوی آزادی در ما بوده است و یا خوی استبداد، کدام بوده است سبب تاریکی. آیا، بهمین شیوه گذشته است که میخواهیم زن زندگی آزادی را رهنمون راه خود قرار دهیم. جای بسی بسیار تردید است.

 

جهان در زمان و عصر دیگری زندگی میکند، در عصر  تجدد و عصر دیجیتال و هوش مصنوعی. جامعه اخوندی در یک جهان دو گانه بسر میبرد. زیر بنای مادیش، کم و بیش، در عصر دیجیتال و تجدد و هوش مصنوعی میزید، در حالیکه دارای یک روبنای فرهنگی ست که ریشه در آنچه صحرا نشینان و بادیه نشینها در باره سازمان و روابط اجتماعی و قواعد و قوانین حاکم بر زندگی در آن زمان و مکان می اندیشند. همین بس به لباس آخوند و محیط آموزش و دانش پروری. آخوند بنگری. هنوز برانند که بسبک پیامبر اسلام باید لباس پوشید و همچون او زندگی کرد، مهم نیست که در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم. زندگی در تبعیت از شریعت اسلام باید تداوم یابد و نه بر عکس. هم اکنون در ماه رمضان بسر میبریم که هر دقیقه ان تابع قاعده و قانون خاصی انجام میشود. چه زمانی از خواب بر خیزی و در چه زمانی اجازه داری که بخوری. که در تاریک و روشن صبحگاهی باید برخیزی و تازمان هست شکم سیر سازی که حق خوردن نداری حداقل 12 تا 15 ساعت آینده، از صبح سحر تا غروب آفتاب. اگر برگزاری این مراسم  سودی  میرساند بلحاظ معنوی و روحی، تا حالا نمیتوانی نشانی مبنی بر سود رسانی به مریضی آز در فرهنگ موجود بیابی.

 

واقعیت آن است که ما ایرانیان شیفته ی آزادی هستیم با خوی استبدادی. این است که به آزادی عشق میورزیم، اما، تحمل اندیشه ی دین ستیز و استبداد شکن را نداریم. از فروپاشی نظام ارزشی و اخلاقی که استبداد زا ست به هراس افتیم، بجای آنکه به نشر آن بپردازیم به بهانه های مختلف به سانسور آن میپردازیم، آنهم نه در دامن خفقان و خفگی حاکم بر داخل بلکه در سرزمین غرب، و در دامن آزادی، آنهم به بهانه های قواعد اختراعی. این بدان معنا ست اگر زندگی در دامن آزادی خوی استبدادی ما را فرو نمینشاند، چه انتظاری میتوان داشت از مردمی که گلوگاه شان را چنگال خفقان فشرده است برای سالیان دراز؟

 

 اما، در همین شرایط خفقان و سرکوب موجود، محروم سازی انسانها از ابتدائی ترین حق و حقوق انسانی، و تقلید و تبعیت اجباری از قواعد و قوانین شریعت، نزدیک به نیم قرن سلطه مطلق بر جامعه، شرایط نابودی و انهدام دیالکتیکی خود را نظام، مثل، جوامع و حتی، پدیده های طبیعی دیگر بوجود میاورد. یعنی که عمر حکومت دین بواسطه آخوند بپایان خود رسیده است. پذیرش تغییرات مادی  در پیرامون برای آخوند اجتناب ناپذیر بود. اما، آخوند بفهم تعییر در باورها و ارزشهای دینی قادر نیست. حضرت ولی فقیه، آخوند خامنه ای وقتی استدلال میکند که چرا اماده مذاکرده با کشوری بی نام (شرمگین از راندن نام امریکا بزبان)، بان دلیل که "قلدر" است بخوبی نشان میدهد که ولی فقیه در دورانی زندگی میکند و بجنگ و درگیریهایی میاندیشد و از آنان میآموزد که در 14 قرن پیش از این صورت گرفته است. اما، تضاد و خصومت اندیشه آخوندی با زمان، داستانی ست که از قرنها پیش اغاز شده و هنوز ادامه دارد..

 

 آخوند، پس از نیم قرن بر مسند قدرت، هنوز نتوانسته است با موی سر زن، بآشتی بر خیزد و زنان را در گزینش حجاب آزاد بگذارد. اما، چنین نظامی مقدس، تا کنون، هرچه سرمایه مالی و معنوی دارا بوده است هزینه کسب علم غنی سازی هسته ای کرده است. از اتصال علم امروز به علم الهی که در 1400 سال پیش از این بر بشر آشکار گردیده است سندی در دست نیست. گذشت زمان اتصال دوران پست مدرن را به دوران رسالت و امامت و خلافت هر روز دشوارتر میکند. تنها وقتی میتوان بین این زمان و آنچه در 14 قرن پیش خوب یا بد ، گناه یا صواب، کفر یا شرک و نفاق یا الحاد، ارتباط بر قرار نمود که افراد  بشنر بتوانند با یکدیگر بسازش در آیند. بخصوص اگر دین به برچیدن بساط خو در عرصه عمومی اقدم نماید. چه در عرصه خصوصی، دینمداری راحتتر میتواند به همزیستی با واقعیات دینای جدید همسازی بیاموزد.

 

شایسته یاد آوریست که شعار زن زندگی آزادی، شعاریست بر آمده از بیش از 46 سال مبارزه. اهمیت آن در این است که آلترتاتیوی ست معتبر، بسی بسیار انسانی تر از تمامی ارزشهای نهفته در شریعت اسلامی و آموزشهای آلهی. آغازیدن با نام زن تایید وجود زن است بمثابه یک انسان برابر و توانا همچون مرد. زندگی نیز تایید هستی ست و شادی و خوش زیستی بجای پیوستن به نیستی و جهاد و شهادت. سر انجام بآزادی میرسیم، آنچه که یک جامعه انسانی بدان نیازمند است. تنها در آزادی ست که انسان میتواند بشناخت و توانائیها و ناتوانیهای درونی خود نائل آید.

 

آنچه، در واقع، هماکنون در حال وقوع است، تغییر و دگر گونی در شیوه های گفتمان و بر قراری ارتباطاط  و کنشگریهای اجتماعی ست. میتوان گفت که شعار زن زندگی آزادی خود بازتابنده این تغییرات و تحولات در زمینه باور ها و ارزشها ست و ارتقا تفاهم و همبستگی ملی.

 

فیروز نجومی

 

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmojem@gmail.com

 

 

 

 

 

  

۱۴۰۳ اسفند ۱۷, جمعه

 

همبستگی و اشتیاق ملی

رمز

شکست آخوند آهریمنی!




با راه یافتن دونالد ترامپ به کاخ سفید در امریکا، با خاطر جمعی، میتوان گفت شرایط جهانی در حال حاضر، شتابان بسوی تنش و بالا گرفتن خصومت ها و تضادها در سطح ملی  و سطح جهانی به پیش میرود. چرا که در امریکا، نیز، رئیس جمهور، نماد اقتدار و قدرت جهانی، همراه پادوی ثروتمندتر از خود، ایلان ماسک، شخصا، مالک بر ثروتی عظیم اند که دانالد ترامپ، برساخته هوش و ذکاوتی استثنائی خود بشمار میاورد، نه ارث پدری.

 

در واقع، رئیس جمهور امریکا، دونالد ترامپ، همراه پادوی خویش، ایلان ماسک جلوه "ثروت و قدرت" اند و یکتائی و یگانگی یکی با دیگری. مطمئنا، اگر، یکی شدن دین و قدرت، پس از 46 سال حکومت در جمهوری اسلامی برهبری ولی فقیه، هرگز چیزی نبوده است مگر پسروی و فرو رفتن در فقر و گرسنگی. تردید مدار که یکی شدن قدرت و ثروت، همچون وحدت دین و قدرت، در کشور پهناور و ثروتمندی همچون امریکا و حضور جهانی آن بدلایل و اشکال و نقشهای گوناگون، خسارتبار و چه بسا به بحران سیاسی و اقتصادی تبدیل شده و مستقیم و یا غیر مستقیم نقاط مختلف درسراسر جهان را تحت تاثیر خود قرار دهد.

 

هم اکنون تنش  و تشدید تقابل های اقتصادی، بواسطه عملی شدن تعرفه ها، روابط امریکا را با متحدین خود متشنج و تعهدهای متقابل بین اروپا و دیگر کشورها با امریکا را متزلزل نموده است. در درون، بازی با ساختار دستگاه عریض و طویل فدرال بروکراسی، ظاهرا، بمنظور کاهش ناکار آمدیها و جلوگیری از تقلبها و کم کاریها که بلحاظ دلاری، جمعا، در برابر قراردادهای میلیاردی با شرکت های بزرگ و نهادهایی همچون پنتاگون، دانه عدسی بیش نیست در کنار یک هندوانه نسبتا چاق و چله.

 

. اینکه این دو رفیق پوتین در شرق و در غرب رفیق ترامپ به بازی سیاسی میپردازند و از یوکراین و جمهوری اسلامی بعنوان کارت در بازی بکار میگیرند، در آینده روشن خواهد شد. البته، که هر کشوری نهایتا تعیین کننده سرنوشت خویش خواهد بود. همزمان، شاهد بر شکل گرفتن خاورمیانه ای جدید هستیم که نیروهای نیابتی و محور مقاومت، برهبری جمهوری اسلامی، منشا عدم آرامش و ثبات در منطقه جای خود را به تعاون و همکاری بین کشورهای ثروتمند عربی و اسرائیل بر اساس پیمان ابراهیم، خواهد داد.

 

در این میان، حکومت آخوندی برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای، نیز، در شرایطی خاص قرار گرفته است، شرایطی که معلوم نیست، تن سالم از آن خروج بیابد. چه، حکومت اسلامی، هم در درون با خطر فروپاشی روی در روست و هم در بیرون با خطر جنگ و درگیری. نظام سعی کرد قبل از آنکه ترامپ به کاخ سفید پای بگذارد، بنابر گزارشها، عوامل نظام سعی خود را در حلب توجه ترامپ به رویکرد صلح امیزنظام کرده اند. حتی، بعضا، به دلربائیهای محمد جود ظریف در دوس سوئیس اشاره میکنند.

 

اما، نظام ولایت فقیه، نسبتا، زود، آگاه گردید که منظور ترامپ از مذاکره چیزی نیست مگر تسلیم باراده او معطوف به نابودسازی تاسیسات هسته ای و دیگر سلاحها با بردهای دور. بهمین دلیل، دست رد بر سینه ترامپ نهادند و ظاهرا خود را آماده مواجهه با سختیها و دشواریها و احتمالا  خطر جنگ نمودند. سیاستی که در ارتباط با قدرت بزرگی همچون امریکا و تهدیدات حمله نظامی باتفاق اسرائیل، چندان عقلانی و خردمندانه بنظر نمیرسد.

 

بعید بنظر میرسد که در این بازی قدرت، آخوند خامنه ای بخواهد در راهی گام نهد کمتر از برگزیدن راه جهاد وشهادت، در پیروی از امام سوم. که فراخوانی ست به جنگ و خونریزی، نیز، تخریب و ویرانی. از دیگر سوی فرستادن بمب های سنگر شکن و بمب ها بسنگینی چندین تن به اسراائیل، همه نشانه هایی بر آمادگی ویرانسازی تاسیسات هسته ای و موشکی و پهبادی حکومت آخوندی. اما، ارسال بمب های ویران کننده. تازه آغاز کار است. سزاست که آخوند خامنه ای کمی بیشتر حواس خود را حمع و جور نماید.

 

اینجا، لازم بیاد آوری ست که حمله نظامی اسرائیل و امریکا، به حکومت آخوندی، حمله ای ست در سوی منافع و مصالح خویش، نه لزوما، حرکتی بمنظور رها ساختن ملت ما از یوع یک حکومت دینی. بدین منظور قبل از هر چیز نیازمند همبستگی ملی هستیم و اشتیاق مشترک در رهایی از اسارت در بند خرافه اندیشی ها و باور بافسانه و اسطوره های بیگانه، همبستگی و اشتیاق مشترک ملی ای که در نمادی همچون رضا شاده دوم و آرمانی همچون زن زندگی آزادی تبلور بیابد. آگاهی باین واقعیت، نیازمند ریاضت و تحمل رنج و مطالعه نیست بلکه، بیش از هرچیز، نیازمند پذیرش حقیقت است، حقیقتی که پذیرش آن ساده نیست. این حقیقت که دین اسلام، دینی ست بیگانه. که دین اسلام دین خشونت و خصومت و انتقام ستانی ست که با تیغ و تازیانه بر اجداد ما تحمیل گردیده است. آگاهی و باور باین حقیقت است که ریشه باور بخرافات و توهمات را از بیخ و بن بر کند و جای آن پرچم زن زندگی آزادی را بر کوبند. جای بسی امیدواریست که آن زمان فرا برسد که ملت با همبستگی و اشتیاق جمعی عروس  پیروزی بر آخوند اهریمن را درآغوش کشند و شاهد بر رویش و گسترش باور به جنبش زن زندگی آزادی باشند، بعنوان ساختار جامعه ای بر بنیان انصاف.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com