۱۴۰۱ دی ۲, جمعه

 

از افول تاریکی

تا برآمدن روشنایی!



براستی چگونه باینجا رسیدیم؟ باینجائی که به پیشرفت در جهان مدرن و آنچه تر و تازه بود پشت کردیم، از حرکت بسوی روشنایی باز ایستادیم و بسوی گذشته و آنچه کهنه و فرسوده بود و با زمانی که در آن زندگی میکردیم بسی بسیار بیگانه، روی نمودیم و بتاریکی و سیاهی تسلیم شدیم؟ چگونه سنت ها و انچه مرسوم بوده است در نزد نیاکان ما، به آغوش کشیدیم و تن به ساختار حکومتی دادیم که ما را همچون گوسفندان در واگن های یک قطار دراز و طولانی تلنبار نمود و (جامعه) بدوران رسالت و امامت و خلافت و یا ترکیبی از آنها بازگشت داد؟

در این پسروی و یا حرکت بسوی تاریکی، قشر فقها و آخوندها، قشر مفتخوارن جامعه، برهبری آخوند خمینی، رقیب و مخالف برنامه های اصلاحات شاهنشاهی، چنان ایمانی از خود بنمایش گذاردند، بیانگر این واقعیت که او و پیروانش اماده بودند که از هر ابزاری استفاده کنند از جمله تکنولوژیهای پیشرفته، همچون تکنولوژی هسته ای که میتواند ما را با چشم بهم زدنی بدروازه یک جامعه دینی، مبرا از بدی و شرارت برساند، بدروازه یک جامعه اسلامی، جامعه ای بر کنار از گناه و آلودگیها، رها از ظلم و ستم و نابرابری و بی عدالتیها، جامعه ای رویایی بنیان بر اساس احکام و علم بیکران الله، خداوند یکتا و یگانه، همانگونه که در قران آمده است، کتابی مجموعه احکامی که الله بواسطه فرشته مقربش، جبرئیل، به پیامبر بر گزیده خود مخابره کرده است. آری، حکومت اسلامی، بر اساس شواهد تاریخی، همچون حکومتهای دینی در قرون وسطی، شیفته تاریکی بود سکون و سکوت نه روشنایی و طرب و شادی.

معلوم است که پاسخ به سوالی که در آغاز مطرح گردید، اگر ساده بود و پذیرفتنی، شاید میتوانستیم بسادگی از آن عبور کنیم. حال آنکه پس از گذشت 44 سال، تازه تازه داریم متوجه میشویم که چه فریب بزرگی را، بدون هیچ حساب و کتابی، قورت دادیم، از سر احساسات و تعصب و غیرت، و در تاریکی غرق گردیدیم بدون آنکه بدان آگاه باشیم. فریبخورده ترین قشر، نه پائین ترین قشر در جامعه که قشر دانایان و روشنفکران و گروه ها و احزاب سیاسی و انقلابی بودند، بویژه گروهای چپی و مجاهدین که در فریبکاری خود را رقیب قشر فقها و آخوندها میدانستند. آخوندهایی که خود را مامور بنای یک جامعه بر ساخته از عدل و عدالت اسلامی بشمار میآوردند و چه قول و قرارها برای پاسخگویی به نیازمندیهای روزانه مردم با ابزار توزیع خدمات و کالاهای مجانی که ارائه داده نمیشد.

نیازی بگفتن نیست که اگر این اقشار جامعه(دارنده شعور و آگاهی) نمیدانستند که همکاری و همدلی با حرکت بسوی عدل و عدالت اسلامی، از باور به فریب و فریبکاری آخوند بر میخاست، از باور آخوند به تاریکی و مردگی، بسختی میتوان از اقشار پائینتر جامعه انتظار آگاهی و واقع بینی داشت.

اما، هم اکنون، پس از 44 سال تحمل فریب و زندگی در تاریکی، وارد چهارمین ماه خروج از شرایطی میشویم بر خاسته از آگاهی بزمان و مشاهده بارقه ای از روشنایی، سببی بر توقف در پسروی و آغاز پیشروی، پیشرفت در فهم انسان و ارتقاء شان انسانیت که چه خوب میتواند شعار آزادی آزادی، آزادی و یا زن زندگی آزادی بیانگر آن باشد.

با این وجود در پاسخ باین سوال که چگونه گرفتار فریب آخوند گردیدیم و چشمها بر غلبه تاریکی بستیم، تجربه ای که پیوسته باید از آن بیاموزیم، نباید بعامل طول زمان بی اعتنا بود. چه، خروج از فریب و رسیدن به آگاهی مثل فرو رفتن بخواب و بیداری نیست. چه بسا اگر، خیزش علیه نظام شاهنشاهی، دیرزمانی بدراز کشیده میشد، تاریخ بگونه دیگری رقم میخورد. که بزمانی طولانی تر نیاز بود که جامعه کمی آرام گیرد و بیاموزد که به تناوب برخیزد و بخسبد. با نیروهای سرکوب درگیر شدن نه یک و یا چند روز و سپس غیبت و ناپدید گشتن بلکه برخاستن و زمین و زمان را بلرزه در آوردن و در پی آن سکوتی کوتاه مدت و سپس از سر گیری سرپیچی و نا فرمانی از فرامین آخوندی. این وجه برجسته جنبش انقلابی ای ست که هم اکنون در حال روییدن و گسترش است. کنشی که البته میتواند بدرازا بکشد اما از تعداد تلفات دلاوران آخوند ستیز میکاهد. در چنین شرایطی ست که حقارت و اسارتی که در احکام شریعتی نهفته شده است آشکار میگردد، حجاب بآتش کشانده شود، بر جدایی جنسیت ها خط بطلان برکشیده و با اهریمن تاریکی بمبارزه ادامه داده میشود تا طلوع روشنایی. روندی که به عمیقتر شدن درک و آگاهی به خروج از فریب دین و افزایش توانایی و دانایی برای بنای جامعه ای در خور شان انسان و در خدمت به حرمت بحق و حقوق و آزادیهای انسانی خواهد انجامید.

خیزش انقلابی علیه نظام شاهنشاهی از زمان آغاز تا پیروزی و یا صعود قشر آخوندی بر منبر قدرت، چیزی بیش از یکسال بطول نیانجامید. در این زمان کوتاه جامعه نمیتوانست نتایج صعود آخوند را بر منبر قدرت مورد بر رسی قرار دهد و بطور کلی در باره ثمره حکومت آخوندی و تاثیر آن بر جامعه در آینده اندیشه نماید. ساختار قدرت قبل از آنکه انتظار میرفت میدان مبارزه را ترک گفت و آنچه بر جای آلترناتیو برای آینده جامعه بدست نیاورد.

جلوس بختیار بر تخت قدرت بسی بسیار دیر بود. چون اصلاحات شاهنشاهی همراه با افزایش ناگهانی درآمد نفتی، نیازمند اصلاحانی بود درخور و حساس به تحولاتی که در زندگی مادی صورت میگرفت، اصلاحاتی که باید در سوی تغییراتی در روبنای سیاسی جامعه بوقوع می پیوست، تحولاتی که شاه نه تنها حاضر نبود بآن تن بدهد بلکه بعکس آن عمل کرد و قدرت را بیشتر در فرد خود و یک حزب متمرکز ساخت و از آنهائیکه خود را ناراضی میدیدند خواست که کشور را ترک کنند و یا بمانند و سکوت نمایند.

 این در حالی بود که جامعه ایکه تشنه آزادیهای بیشتر با انسانهایی شایسته و فرهیخته تر بود، بسوی جامعه ای حرکت میکرد با قواعد و مقرراتی دینی برخاسته از شریعت اسلامی که نه تنها در خصومت و آشتی ناپذیر با ابتدائی ترین آزادیهای بشری بود بلکه محدویت ها و محرومیت ها و سختگیریهایی ببار میآورد که بیشتر انسان را غرقه در تاریکی مینمود و به بندگی و اسارت می کشاند، بسوی مفهومی از انسان که در 1400 پیش از این در ذهن چوپان جوانی نقش بسته بود که بیشتر به بره ای زبان بسته، آرام و سربزیر شباهت داشت، تا انسانی آزاد و مستقل. البته، در آغاز با ابزار کلام و سپس قهر و خشونت، بمثابه یک واقعیت چون چرا ناپذیر، مبنی بر ایمان به یکتایی و یگانگی خداوند، الله، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست، دینی که در کوتاه مدتی بر محیط اطراف خود سلطه افکند و با شکست امپراتوری ساسانیان، کیش اسلام را در سراسر جهان وسعت بخشید.

 اما، دوران رسالت با مرگ پیامبر بر گزیده الله خاتمه نیافت و در خلافت و کنار گذاردن امامت ادامه یافت.در شرایط موجود، در ولایت است که حکومت اسلامی ادامه می یابد؛ حکومتی که الله چگونگی بنای آنرا به پیامبر خود آموخته بود، بگونه ای که اجازه نمیداد پیامبرش با مشکلی روی در روی گردد و اگر میشد در هر زمینه ای راهکار برون رفت از آنرا بیدرنگ با ارسال آیه ای  برای پیامبر خود مخابره میکرد. حال، ما با جانشین الله، آخوند خامنه ای و اصحاب حوزه ای او روی در روی هستیم. براندازی حکومت الله چندان ساده نیست. چرا که آگاهی بفریب دین آخوند هنوز همگانی نگشته است. برای رشد و نمو درک و آگاهی به فریب دین آخوندی که از نسل پیشین بارث برده ایم، بخشا، بما میگوید که چگونه در این گوال غلتیدیم.

در توضیح رخصت که کمی بعقب بازگردیم. از آنجا که نظام شاهنشاهی نتوانست در برابر قیام ملی دوام آورد، فرصتی برای دست یابی و آگاهی بذات و نهاد دین اسلام، بعنوان دین فرمانروایی و فرمانبری در خصومت با آزادیهای انسانی، بوجود نیامد و خصلت ساختار قدرت جدید، هرگز مورد بحث و گفتگو قرار نگرفت. این بدان معنا نیست که آخوند خمینی بر منبر قدرت صعود نمیکرد و شریعت اسلامی، هژمونی خود را بر جامعه نمی گسترد. غرض از طرح این بحث، بیان این نکته است که نباید انتظار داشت که حکومت آخوندی بسرعت نظام شاهنشاهی فروریزد.

هرگز نگران نباش، اگر هم جنبش رهایی بخش زن زندگی و آزادی طولانی ترشود، این امکان وجود دارد که یک آگاهی جمعی شکل گیرد بر این اساس که جایگاه دین در خلوت خانه است و در تخیلات و توهمات فردی. که مبارزه امروز، مبارزه ایست در خدمت زن و زندگی و آزادی که نه حکومت آخوندی و نه دین اسلام با هیچیک از عناصر آن سر آشتی و سازگاری ندارند. امروز همیشه باید بیادمان باشد براندزی حکومت آخوندی نمیتواند با براندازی دین اسلام بعنوان یک ایدئولوژی سیاسی همراه نباشد وگرنه، نه زن میماند، نه زندگی و نه آزادی.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۱ آذر ۲۵, جمعه

قتلهای حکومتی

و جرایم دینی!




آنچه اینروزها قنلهای حکومتی میخوانند، بویژه، قتل دو جوان، محسن شکاری و مجید رضا رهنما، بر چوبه دار، هرچند دلخراش و درد انگیز، باید بپذیریم که این نوع قتل های رسمی در حکومت اسلامی، دیر زمانی ست که بطور مدام بدست نهادهای قضایی و انتظامی، به جرم  محاربه و افساد فی‌الارض، جرائمی ماهیتا دینی، به مرحله اجرا در آمده اند.

نباید هم انتظار داشت، ناظر بر ادامه این قتل ها و خونریزی ها در مقابل چشم تماشاگران نباشیم و همچنین، نباید به پایانگیری آن در آینده ای نزدیک بنگریم.

واقعیت آنستکه، نطفه حکومت اسلامی برهبری امام مقدس، امام خمینی، با خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی بسته شده است و با تکیه بران تداوم یافته و بدون آن نیز بقا نخواهد یافت. حکومت آخوندی، امروز بیش از هر زمانی دیگری، نیاز دارد که جرقه ثقیل ها را در معابر عمومی در اقصا نقاط کشور، در هر نقطه که از آن بوی سرکشی و اعتراض بمشام رسد برای اجرای مراسم قتل بر سر چوبه دار بر پا دارند و بآویزان سازی جوانان از عرش آنان بپردازند.

آری، جرثقیل ها دیگر نه ترس بلکه خشم میآفرینند، خشمی که دیر یا زود بنیان حکومت آخوندی را بویرانی میکشاند.

حکومت آخوندی، در واقع، تنبیه و مجازات،  را بعنوان یکی از راههای اصلی حل مشکلات و دشواریهای اجتماعی بکار گرفته و هنوز هم میگیرد. بر آن تصور که با ابزار تنبیه و مجازات، احساسات، عواطف، گفتار و پندار و رفتار انسانها را میتواند بمیل خود پرورش دهد، گویی که زندان و شکنجه، سختگیری وخفقان، میتواند انسانها را به بره ای آرام و سر براه تبدیل کند.

این بازتاب خواست الله است که اگر خود را باراده الله تسلیم نمائی و بفرمان او بدون چون و چرا گردن نهی هم در این دنیا و هم در آخرت پادش گیری. وای اگر سرپیچی و مرتکب نافرمانی شوی، در حکومت آخوندی، محارب شناخته و به فسادفی الارض متهم و بدار مجازات آویخته شوی. محروم از حق زندگی تا ابد.

حکومت آخوندی از اجرای اشد مجازات، بویژه برپا داشتن مراسم رسمی آویختن از دار مجازات، البته که برای ارعاب، برای ایجاد ترس و وحشت در جامعه و همچنانکه زودتر اشاره شد برای توقف رفتارهای هنجار شکن بطور مکرر اجرا میکند و هر بار خشونت بارتراز گذشته، بویژه در شرایط کنونی. که شاهد هستیم چگونه نظام بر سرعت بر پاداشتن مراسم جنایت رسمی بر چوبه های دار افزوده است. ناگهان، مدت تشریفات محاکمه متهم به محاربه، مدت تشریفات قتل انسان با آویختن بدارمجازات، از 70 روز به 23 روز تقلیل مییابد، مراسمی که در کشوری ، مثل، امریکا، که حکومت آخوندی "شیطان" بزرگ میخواند، هرگز کمتر از 20 سال بطول نیانجامد.

با قتل جوانان بر سر چوبه دار، این پیام را حکومت آخوندی بسراسر جهان مخابره میکند که اماده است شمشیر خود را بر هر گردنی فرود آورد تا بقای حکومت ولی فقیه، جانشین الله را تحکیم و تداوم بخشد. آیا واضح تر از این میتوان بخصلت خشونتبار و کین خواهانه و انتقامجویانه دین آخوندی پی برد و آگاه گردید؟

البته که هژمونی آخوند بر جامعه تحمیل نمیشد اگر در برابر جنایتها و قتل های رسمی، چشمها و دهانها را نبسته بودیم و بجز پچ پچی در گوشی، سکوت برنگزیده بودیم.

و آنچه ما را باین پچ و پچ در گوشی وا داشت، سبب شد که حکومت آخوندی هرگز اجازه ندهد بنده ای گام در میدان نهد و ساختار دین و قدرت را بچالش بکشد. رقیب هنوز پیدا نشده ناپدید میگردید.

اما، افزوده بر خصلت خشونتبارش، حکومت اخوندی، یک حکومت دینی ست. یعنی که آخوند از آغازین لحظه صعود بر منبر قدرت هر آنچه که بعمل در آورده است و هرچه بزبان رانده است بنام الله عمل کرده و بزبان رانده است. هر سر را که بر زمین افکنده و هر دست و پایی را از اندامها جدا ساخته است بنام الله و بحکم الله عمل کرده است. حکومت و ورود بهمه عرصه های زندگی اجتماعی بنام الله، البته که عاملی ست موثر در منفعل سازی مردم ساده باور، مردم الله باور، توجیهی مشروع در تحمل همه محدودیت ها و محرومیت ها، و همچنین، در برگزیدن سکوت در برابر سیاستهای کشتار و قتل و نابودی مخالفین بدست مقدس آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه.

جای یادآوریست که بسیاری از قتلهای رسمی، بطور مخفیانه و محرمانه بوقوع می پیوست. کدام یک از خبرگزاریها و یا روزنامه ها از کشتار بیش از 4000 زندانی در 67 خبر دادند؟ اینروزها بستگان و پدر ومادر قهرمانان جوانانی که بدست مزدوران حکومت مقدس درخون خود غلتیده اند زیر فشار قرار داده و حتی بزندان میکشند، اگر سکوت نکنند و از قتل جگر گوشه شان با کسی سخنی بگویند.

باید اعتراف کرد، استراتژی حکومت اخوندی در 44 سال گذشته، در سرکوب و برقراری سکوت بهر قیمتی،  برغم پستی و بلندیها موفق بوده است. بدلیل تحمل، 44 سال خشونت و سرکوبگری ست، که قهر و کین خواهی و انتقام ستانی از آنان که اعتراضی بگوش رسیده است، بویژه اگر نخبه و فرهیخته باشند، دانشجو و معلم، هنرمند و وکیل مدافع، روزنامه نگار و نویسنده و ورزشکار باشند، عادی گردیده است. هم اکنون فرهیخته ترین و برجسته ترین افراد جامعه ما در زندانهای حکومت آخوندی بسر میبرند.

نظام مقدس ولایت، مراسم اعدام را بگونه ای باجرا در میآورد گویی که در سه و یا چهار قرن پبش از این بسر میبریم، نه از انسان خبری هست و نه از عقل و خرد او و نه از ابتدایی ترین حق و حقوق او و نه از آزادی در گزینش. نظام بر آن است که حکومت فقیه، حکومت الله است. مطلق است و چون و چرا نا پذیر. باید خود را بدان تسلیم نموده و بامر و احکامش گردن نهی. حکومت اسلامی ، حکومتی نیست گزینشی، حکومتی ست بر خاسته و بنیان نهاده شده است بر اساس اراده و خواست الله. بنام الله است که حکومت آخوندی، دست بهر نوع خشونت و هر حیله و دغلکاری میزند و از هیچ خیانت و جنایتی رویگردان نیست.

حکومت آخوندی سالها پیش، در بهمن ماه 91 دو جوان را بجرم زورگیری بدار آویخت، در حالیکه همه وکلای مستقل برآن بودند که مجازات آنها، بر طبق قانون، نمیتوانست بیش از دو سال زندان باشد. یکی از متهمین، محمدعلی سروری 20 ساله در پای چوبه دار، در گفتگو با خبرنگاران اعلام کرد که: قبول دارم اشتباه کردم، اما نمیدانستم که حکمم اعدام است. آری، قضات دینی، کار آنها را هم از نوع حرب با الله دانستند و بهمین دلیل رای باعدام آنها دادند.

اما، حکومت اخوندی با قتل مهسا امینی و در روزهای اخیر قتل محسن شکاری و مجید رضا رهنما، چهره کریه خود و خدایی که بنام او سرکوب میکند و به بند میکشد و شکنجه میدهد، در سراسر جهان آشکار نموده است.

بعضا، بر آنند که جنبش بدون ارائه آلترناتیو بدشواری به پیش خواهد رفت. درست است که برای براندازی حکومت خشونتبار آخوندی، جنبش رهایی بخش به آلترناتیو نیازمند است.

 اما، بخش اصلی این آلترناتیو، زن زندگی آزادی، هم اکنون متولد شده است و خود را بعنوان آلترناتیو حکومت آخوندی، حکومتی که نه زن در آن دارای مقام انسانی ست، نه زندگی دارای مفهوم با ارزشی ست که بآن عشق ورزید و از همه بدتر نبود آزادی ست که منجر شود به تبدیل انسان به حیوان. بعبارت دیگر، جنبش رهایی بخش هم اکنون آگاه است به آنچه که میخواهد و میجوید. آنچه والاست در پیش روی است و بزودی آنروز خواهد رسید که در فرد و یا شخصی برجسته و استثنایی و یا بزبان جامعه شناسان، کاریزماتیک تبلور خواهد یافت.

رخصت که با کمی خوش بینی بآینده بنگریم. به جنبش بدون سر و فرمان عمومی  باید به نیکی نگریست و زمینه ای مناسب برای همساز و همنوا کردن کثرت با وحدت دانست. زیاد رویا انگیز نخواهد بود اگر از هر سر زمینی رهبری برخیزد که بپوندد برهبران در نواحی دیگر و از میان آنان یکی بر خیزد تبلور کثرت.

در یکی از برنامه های خبری تلویزویون، خانم مجری، از کارشناسی سیاسی ایرانی تبار می پرسید، آیا شما هم نلسن مندلا دارید و اگر ندارید کی خروج خواهد یافت؟ آری، اگر نلسن مندلایی داشتیم کار بسیار ساده تر بود. اما، تا ظهور نلسن مندلای ایرانی، رهایی در آگاهی باین واقعیت نهفته است که هر آنچه که چنین نکبتبار و حقارت آفرین است، بنام الله بوده است که شکل گرفته و بواقعیت پیوسته است. بنام الله است که جوانان وطن را بخاک و خون میکشانند. مردم باید بدانند که با حکومت الله روی در روی هستند نه حکومت آخوندی.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

   fmonjem@gmail.com 

۱۴۰۱ آذر ۲۳, چهارشنبه

 

الله: اسطوره مهربانی

یا

خشونت و انتقام ستانی؟

 


 

این سوال سالها پیش این نگارنده وا داشت تا بنقد برگزیده ای از سخنان الله در قران در ارتباط با موجوداتی که دشمنان خود می پندارد بپردازم. باز خوانی ان مقاله، نگارنده را اقتاع نمود که، موضوع مقاله اگر امروز بیشتر مصداق نداشته باشد کمتر هم ندارد. در واقع آنچه در آن مقاله ارائه میشود الگوی عمل و اندیشه، ولی فقیه، اخوند خامنه ای ست که امروز بیش از همیشه در رفتار و گفتاروی باز تاب مییابد. روشن است که آخوند خامنه ای برای تصمیمگیریها و تعیین سیاست های خود، از مارکس و یا سید جمال الدین اسد آبادی که الگو برداری نمیکند.

 نقد برگزیده ای از سخنانان الله بخوانید و اگر دوست داشتید قضاوت کنید:

 

درست است که الله در آغازین ترین کلام خود در کتاب "مقدس،" خویشتن را «الرحمان الرحیم،» به معنای فارسی بخشنده و مهربان توصیف و تعریف میکند. اما اگر در پی تایید و تصدیق باور خود به کلام الله، یعنی آنجا که  الله بزبان خود سخن میگوید، رجوع کنیم، خدا و یا الله هی را خواهیم یافت، که کین خواه است و انتقام جو. که او حاکم است و باز تابنده تابنده خشم و خشونت است و  قهر و قدرت. او مالک برجهانی ست، بسی بسیار سهمناک، سراسر تنبیه و مجازات، تا ابدیت شکنجه و آزار. بنابراین، خدایی که حاکم است، خدایی ست  دارای قدرت بازخوانی و بازخواستی و بازجویی، یعنی خدایی که ما را بزند گی باز میخواند و بحساب نیکی ها و بدی های ما در قیامت رسیدگی نموده،  کیفر خواست صادر کند و کیفر دهد، خدایی است با قهر و قدرت نامحدود و خشم و خشونت نا متناهی. آیا میتوان در سرشت چنین خدایی مهربانی و بخشند گی، عفو و گذشت یافت؟ اگر بتوانیم نشان دهیم که پاسخ منفی ست، سوال مهمتری که مطرح خواهد بود آنست که اگر خشم و خشونت و کین خواهی در ذات الله نهفته است، آیا میتوان از پیروان فرمانبردار او چیزی دیگری جز خشم و خشونت، تنبیه و مجازات و سرکوب و بیرحمی، انتظار داشت؟

اگر کلام الهی را همانگونه بخوانیم که معنی دهد نه آنگونه که به آن معانی خود را تحمیل کنیم، دریابیم که الرحمان و الرحیم  صفاتی هستند که الله برای وصف و توصیف نام خود بکار میگیرد، نه برای توضیح و تشریح افعال خود. الله چگونه هست خود را بیان میکند، نه چگونه می باشد  خود را.

استاد علامه محمد حسین طباطبایی، مولف تفسیرالمیزان،  در تاویل بسم الله الرحمان رحیم، صفت بودن الرحمان و الرحیم را تایید نموده و میافزاید که   هر دو دارای یک ریشه لغوی هستند و از کلمه «رحمت» مشتق میشوند. رحمت الله هم مصداق خصوصی دارد و هم عام از اینرو بوده است که الله صفات رحمان و رحیم را برای توصیف  خود بکار گرفته است که رحمت خود را هم جنبه عام بدهد و هم جنبه خاص.

 

استاد علامه میگوید، الله وقتی میخواهد رحمت خود را شامل عام سازد و همه انسانها اعم از مومن و کافر را در بر گیرد از صیغه مبالغه رحمان استفاده میکند. و وقتی می خواهد رحمت خود را بشکل خاص بکار گیرد الله از صفت مشبهه رحیم استفاده میکند که مخصوص مومنان دانسته اند که دارای استمرار و دائمی ست(20).

 این تاویل از نیت الله هرگز بدان معنا نیست که الله بخشنده گناه است و گناهکار و یا عفو کننده  خطا است و خطا کار. او دهنده رحمت است، نه بخشنده گناه، به معنی عطوفت و مهربانی، یعنی گذشت و خود داری از تنبیه و مجازات متهم به گناه و گناهکاری. چرا که الله بر کنار است از هر گونه حالات نفسانی و احساسات و عواطف انسانی. در هیچ کجای قرآن ذکری از عفو و چشم پوشی و گذشت الله و نادیده گرفتن خطا و گناه، نشده است. بویژه اگر آن گناه از شرک و یا کفر برخیزد. حتی زمانیکه صیغه مبالغه رحمان بکار گرفته میشود که نشان دهد رحمت خدا جنبه عام دارد، به دشواری میتوان باین نتیجه رسید که الله گناهکاران، خطا کاران از هر نوع و رقمی، بویژه کافران را مورد عفو و آمرزش خود قرار میدهد. چرا که کیفر دهی از خصایل برجسته الله است، در غیر اینصورت چه نیازی به دوزخ داشت. آنکه کیفر دهنده است باید که ضرورتا ابزار قهر و قدرت و خشم و خشونت را نیز در اختیار داشته باشد.

اگر به متن قرآن، یعنی آنجا که الله بزبان خود سخن میگوید، خدا و یا الله هی را خواهیم یافت، که کین خواه است و انتقام جو. او مالک سهمناک ترین جهانی ست سراسر تنبیه و مجازات، تا ابدیت شکنجه و آزار. بنابراین، خدایی که حاکم است و دارای قدرت بازخواندن مردگان برندگی برای باز خواست و بازجویی،تا بحساب نیکی ها و بدی های ما رسیدگی نموده،  کیفر خواست صادر کند و کیفر دهد، خدایی است با قهر و قدرت نامحدود و نا متناهی. آیا چنین خدایی میتواند مهربان و بخشنده باشد.

 البته این بدان معنا نیست که الله مهربان و بخشنده نیست. بلکه نکته آن است که  بخشایش و مهربانی و عفو و عطوفت الله شمول عام ندارد و تنها شامل حال خواص و یا مومنین شود. الله ای که در قرآن زندگی میکند فرمانروای جهان است هرچند محدود و متناهی. تسلیم می طلبد و اطاعت. پرس و جو و چند و چون و سرپیچی را دوست ندارد. او نیکو کاران و مومنین را مورد رحمت خود قرار میدهد و آنها را پادش دهد. اگر نیکویی کرده باشی یعنی از ظواهر دنیا رسته و فریب دنیا را نخورده ، هرگز از اندیشه به بزرگی و عظمت الله و  اعتراف به خواری و حقارت خود در نماز های روزانه و سجده های طولانی، غافل نمانده بوده باشی، الله به بهشت  فرستد ت تا در کنار حوری های باکره از زندگی ابدی لذت برده و سعادتمند شوی.

در حالیکه موضوع مهربانی و بخشند گی الله در قرآن بسیار نادر است، وصف قهر و قدرت، خشم و خشونت الله فراوان است. قرآن مکرر باین موضوع اشاره دارد که الله کیفر دهنده ایست که به هیچ قیمتی حاضر به مصالحه و مذاکره نیست، بسیار سخت گیر است و انعطاف ناپذیر. اخطار میدهد که حتی رشوه و هدیه هم سبب نمیشود در کیفر گناهکاران و مجرمین، کوچکترین تجدید نظری کند. دو آیه در سوره بقره این موضوع را صریح و شفاف بدون هیچ ابهامی بیان میدارد:

در سوره بقره آمده است( آیه 48-123)  «از آن روز بترسید که هیچکس بجای دیگری مجازات نمیشود و وساطت و توصیه کسی  پذیرفته و هدیه و رشوه و جریمه و عوض از کسی گرفته نمیشود و در حق کسی کمکی بعمل نمیآید» (  طبقات آیات، خلیله صبری ص 838).

 

و در همان سوره(آیه 281) «از روزی بترسید که همه در آن روز بسوی خدا بازگشت میکنید و هر کس به نتیجه اعمال خود بی کم و کاست خواهد رسید و بکسی اندک ظلمی نمیشود و تبعیضی وجود ندارد» (همانجا ض 389).

الله همه را با یک نظر می بیند. الله شیفته عدل و انصاف خویش است و از تکرار آن درسراسر قرآن هرگز خسته نمیشود. ترازوی عدالت به دست او ست. نیکی ها و بدی ها را وزن میکند به همآن میزان پاداش و یا جزا دهد. وای اگر که گناهکار و خطا کار شناخته شوی، باید که راه دوزخ را در پیش گیری و تنبیه و مجازاتی دهشت آور از جمله سوختن در آتش را تا ابد پذیرا باشی، یعنی زنده شوی و بار دیگر بسوزی تا بی نهایت، یعنی نه یکبار بلکه هزاران بار مکرر. میزان تنبیه و مجازات الله بسیار سخت و شدید و بیرحمانه است، ماورای میزان و تصور بشری ست. فرمانروایی که در روی زمین زندگی میکند، میسوزاند یکبار و نابود  میسازد، بود را. اما الله، که در آسمانها می زیید، گناهکار و مجرم را میسوزاند تا ابد.  الله در آیه ای از سوره ابراهیم توضیح میدهد که در روز قیامت مثلا کسی که متهم به « لجاجت» شده است یعنی کسی که در شک و تردید نسبت به وجود و هستی الله، اصرار ورزیده است،  باید در انتظار چه عقوبتی بوده و چگونه تا ابد در آتش خواهد سوخت و کفاره اعمال زشت خود را به الله پس بدهد:

«وقتی روز قیامت باب محاسبه را باز میکنند هر فرد سر کش لجوج در آنجا سر افکنده و خوار میشود در پشت سرش آتش دوزخ شعله میکشد و آبی که می آشامد کثیف و لجن است. آن آب پلید را مرتبا می نوشد و لی بهیچ وجه تشنگی او را رفع نمیکند- از هر طرف علایم مرگ او را احاطه کرده اما برای آنکه همیشه عذاب بکشد نمی میرد باین ترتیب تا ابد درد و رنج اطراف او را فراگرفته است»(همانجا ص859)

چنین شکنجه ای را هرگز هیچ بشری قادر به تصور آنهم نیست. چرا که تنها الله است که میتواند، نا ممکن  را ممکن و نبود را بود کند. خشم و خشونت و کین خواهی الله پایان ناپذیر است. قهر او چنان سهمگین است که ترس و هراس را بر سراسر وجود آدمی مستولی نموده. اندیشه مقاومت را در ذهن مخلوق فرمانبر نابود میسازد.  الله در تنبیه و مجازات کسی که بر لجاجت اصرار ورزیده است کوچکترین گذشت و نرمشی از خود نشان نمیدهد، آنها را که ایمان آورده و خود را تام و تمام به امیال وی تسلیم نموده اند - یعنی مومنان را  پاداش میدهد و رهسپار بهشت میسازد، یعنی آنجا که زندگی ابدی در انتظارشان است بویژه اگر در راه و بخاطر تحصیل رضایش به جهاد و شهادت پرداخته بوده باشند. الله در سوره نساء در حالیکه وعده آرمیدن در بهشت در کنار زنهای زیبا را به مومنان میدهد بر  خشم و خشونتی که در انتظار گناهکاران، یعنی کافران است، تاکید میکند:

«آنان که بآیات ما کفر ورزیدند بزودی آنها را در آتش دوزخ سرنگون میسازیم هرچه پوست بدن آنها بسوزد بجای آن پوست دیگری ایجاد میکنیم تا سختی عذاب را کاملا بچشد- خداوند قادر و دارای حکمت است اما آنها که ایمان آوردند و رفتار نیکو پیشه کردند آنها را وارد در بهشت هایی میکنیم که جوی های آب در آن جاری است والی الابد در آن میمانند ودارای زنهای زیبا و پاکیزه ای هستند و در سایه ممتد مرحمت خدا میآرمند» نساء 56- 57( همانجاص،842).

 

اگر الله رحیم است به آن دلیل است که مومنان راه او را برگزیده اند و طبق میل او رفتار نموده اند.  رحمت و پاداش به آنها، به هیچ وجه  الله را بخشنده و مهربان نمیکند. اگر الله از جرم و خطا، گناه و انحراف، که کفر و شرک هم از بزرگترین آنها هست، گذشت، وصف الله نیز به فعل در خواهد آمد، نه تنها الله الرحمان و الرحیم و یا بخشنده و مهربان هست، بلکه رحمان و رحیم هم میشود. الله اما، همچنانکه در رجوع به متن قرآن در یافتیم، هرگز سر آشتی با گناهکار و خطا کار و منحرف،کافر و مشرک و منافق را ندارد. هیچ رحم و مروتی به آنها نشان نمی دهد. شفافیت و صراحت سخنان کلام الهی ماورا هر گونه شک و تردید یست. الله نه تنها از آنان در آن دنیا نمی گذرد و آنها را محکوم به سوختن در آتش سوزان دوزخ تا ابد میکند و از آنان انتقام میگیرد. الله هرگز فرمانی هم مبنی  بر بخشایش و آمرزش گناه گناهکاران و جرم مجرمین ویژه دنیای فانی نیز  در قرآن صادر نکرده است. در این دنیا نیز جرم و گناه را تعریف و  میزان تنبیه و مجازات را تعیین میکند. قصاص است و حد و تیغ و تازیانه، سنگسار است و گردن زدن با شمشیر، بویژه اگر مجرم، کافر و یا مشرک باشد. هدف الله البته تنها تنبیه و مجازات مجرم و گناهکار به منظور بازدارندگی جرم در آینده نیست، بلکه بر قراری نظامی است بر اساس فرمانروایی و فرمانبری، نظامی که تنها میتواند بر اساس رحمت و پاداش از یکطرف و قهر و خشونت از دیگر طرف.بر قرار گردد. مهربانی و بخشش از یکطرف، بیرحمی و کین خواهی از طرف دیگر. فرمانروایی الله تنها از طریق خشم و خشونت و بیرحمی ست که تامین میگردد. الله برای مجازات مجرم در این دنیا نه تنها به ابزاری متوسل میشود که عمیق ترین درد و صدمه را به جسم مجرم وارد کند بلکه به روح و جانش نیز صدمه زده و شخصیت او را به خواری و حقارت و تخریب میکشاند. حکم بریدن دست و پا به جرم دزدی و یا سنگسار بجرم زنا، نمیتواند بر فرضیه ای جز بر شرور بودن سرشت  انسان و عدم امید به بازگشت وی به درستی و صلح جویی و رستگاری، بنیان گذارده شده باشد. انسان متمرد و گناهکار را تا ابد نفرین و محکوم میکند. نیاز الله به تنبیه و مجازات، مثل نیاز فرمانروایی ست که نه در آسمانها بلکه بر روی زمین میزید. خدایی که شرارت در سرشتش نهاده شده نمیتواند بخشنده و مهربان باشد. در دینی که الله بر آن حاکم است، نمیتوان به رستگاری امیدوار بود.

مسلم است که این بحث قبل از آنکه یک بحث دینی باشد، ذاتا بحثی است سیاسی، یعنی بحثی است که ریشه دارد در قهر و قدرت و  انحصار و کنترل آن، بویژه در شرایط کنونی که نظام حاکم خود را به خدمت الله گمارده و مسئولیت اجرای فرامین او را بعهده گرفته است. یعنی بی دلیل نیست که کردار و گفتار فرمانرویان سراسر خشم است و خشونت. چرا که نظام کنونی چون بنا به خواست الله بر اریکه قدرت نشسته است چیزی نمیخواهد و نمی جوید مگر تسلیم و اطاعت مطلق. این نظام میخواهد گناه و گناهکاری را از جامعه ریشه کن سازد. کل و تمام جامعه با بانگ الله و اکبر و اعتراف به عجز و ذلت و خواری برخیزند و بخسبند. الله بشر را خلق کرده است که در راهی که او برایشان برگزیده است قدم نهند، نه اینکه خود مختار و آزاد باشند، آنگونه زندگی کنند که می اندیشند و در صلاح و مصلحت خود می بینند. این گمراهی ست و انحراف، به بی بند و باری و می خواری و بی عفتی، به مادیگری و دنیاپرستی یعنی شرک ختم میشود. نظام اسلامی بر آن است که راه کمال تنها از طریق تسلیم و اطاعت، و تقلید و تبعیت طی میشود. بنابراین خصلت نظام دین را نباید جدا از خصلت الله دانست. بزبان دیگر هر مباززه سیاسی ضرورتا باید مبارزه ای باشد دینی و بالعکس. یعنی که مبرا ساختن الله و دین الله از  خشم و خشونت و تمامیت خواهی حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها، هر گز راهی به آزادی و ازاد سازی اجتماعی نبرد.    

 

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۴۰۱ آذر ۱۸, جمعه

قیام فرمانبران

وخروج انسان

 از حیوانیت!




انچه هم اکنون نزدیک بسه ماه است که در کشور ما روزانه رخ میدهد، بازتاب خیزش و خروش و جنبش بزرگ فرمانبران است بر علیه اقلیت کوچک  فرمانروایان. نزدیک به نیم قرن پیش از این بود که فقها و آخوندهایی که مراتب طلبه گری را در حوزه های علمیه پیموده بودند بقدرت رسیدند. اگرچه، برای بفرمانروایی رسیدن آخوند، میتوان علل کثیری را بر شمرد. اما، بدون تردید، باید خوی و عادت تمامیت جامعه در طول تاریخ به فرمانبری را یکی از دلایل صعود آخوندها بر فراز منبر قدرت و فرمانروایی خواند.

سر انجام پس از 44 سال فرمانروائی آخوند، جامعه باین حقیقت پی برد که بار فرمانبری بر دوش او دو برابر گردیده و پیوسته بر آن افزوده شده است. یعنی که تسلیم و اطاعت که ظاهرا اخلاق و رفتاری ست بر خاسته از دین واسلام، به فرمانبری از اقتدار سیاسی هم اضافه گردید. چه بسا اگر این عادت گله وار به فرمانبری را از نیاکان خود بارث نبرده بودیم، باین سادگی ها تن بفرمانبری مضاعف دین و قدرت نمیدادیم.

اما، زیرکی و تظاهر به تقدس و تقوا، راه رسیدن باقتدار و صعود بر منبر قدرت را برای آخوند بسی بسیار هموار نمود. بگذریم که فرمانبران در آغاز با آنان که آنها را باسارت احکام شریعت در آورده بودند همکاری میکردند و بدون هیچ مقاومتی به تسلیم و اطاعت از فرمانروایان مقدس، مظهر زهد و تقوا تن میدادند.

البته که آخوندهای فرمانروا، از سر زیرکی و منفعل سازی فرمانبران همیشه، پیوسته بنام الله، خداوند یکتا و یگانه، بنام الله و پیامبر و امامان دهان بسخن می گشودند، تصمیمها و سیاست های خود را اعلام میکردند. چنانکه، در جایگاه فرمانروانی، وانمود میکردند که آنها، خود، وظیفه ای ندارند مگر فرمانبری و در جایگاه فرمانبری ست که بوظایف مقدس خود عمل میکنند. این است که ابنای بشر را آخوند، همچون خویشتن، بنده الله می پندارد. بشری که نه مستقل است و نه دارای عقل و خردی که او را برهان آموخته و محاسبه و مقایسه سود و زیان. بهمین دلیل بنده باید آنگونه زندگی کند که الله مقرر داشته است. رفتار و گفتار و پنداری نیست در جهان هستی که الله حکمی در باره آنها صادر نکرده و واجب ضروری نشمرده باشد.

از آغازین ترین لحظه صعود بر منبر قدرت، ترس از هموطن بود، نه دشمن خارجی که حکومت آخوندی را وادار نمود که تمامی نیرو و توانائیهای مالی و معنوی، همچنین، نظامی و امنیتی را بمنظور حفظ و بقای نظام فرمانروایی و فرمانبری بکار گیرد. این بدان معناست ابزاری که برای تداوم حکومت آخوندی برگزیدند، ابزار سرکوب بود و ابزار قهر و خون و خشونت، ابزار بیرحمی و انتقام ستانی. با ابزار سرکوب بود که سفت و سخت به تربیت ودینسازی احساسات و عواطف انسانی دست زدند. گشت های گوناگون ارشادی متشکل از افراد نظامی- امنیتی به کوچه و خیابان گسیل داشتند مبادا کسی مرتکب رفتاری در ستیز با دین و اخلاق گردد، مثل ارتکاب به بد حجابی و آمیزش با جنس مخالف و نوشیدن می. آخوندها در صدد بودند که جامعه را در شکل و شمایل حوزه ها بسازند.

انچه هماکنون در حال وقوع است آن است که فرمانبران بیدار شده و دیگر حاضر نیستند که بفرمانبری تن بدهند، به محنت و تنگدستی، بحقارت و خواری. آخوند، فرمانبران را همچون یک گله حیوان مینگرد، حیوانی که باید سر در آخور مشغول به نشخوار باشد. اما، فرمانبر به آخوند فرمانروا نشان داده ست که او آن "بره" زبان بسته نیست که براه "مستقیم" راهی که الله مقرر داشته است چشم بسته  همچنان ادامه دهد. حتما بگوش فرمانروای اعظم، آخوند خامنه ای رسیده است که نه تنها دانشجو بلکه تمامی جامعه اماده جان دادن هستند ولی دیگر حاظر نیستند ذلت بپذیرند.

اما، گویا این اعتراضی نیست که بگوش فرمانروا برسد. ولی مگر میشود نرسد؟ حتما میرسد اما، بگونه ای دیگر تغبیر و تفسییر شود. نه فقط این اعتراض، بلکه 44 سال است که هر اعتراضی بدشمن نسبت داده میشود، به امریکا و انگلیس و اسرائیل و عربستان. چنانکه گویی این امریکا و کشورهای اروپای غربی بوده اند که متحدا حجاب را اجباری نموده و جدایی جنستها را با ابزار قهر آمیز باجرا در میآورند.

هم اکنون شاهد هستیم که قیام فرمانبران به باژگونی مولفه های دین و قدرت انجامیده است، از جمله بزباله ریختن حجاب و مقنعه و شکستن دیوارهای جدایی جنسیتها، و وارونه سازی دشنامهایی در خور دیکتاتور و زور گو مثل"هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم." بعبارت دیگر، ما با جنبشی روی در روی هستیم که بر اساس ارزشگذاریهای جدید پی ریزی میگردد. تسلیم و اطاعت و فرمانبری جای خود را باعتراض و سرپیچی و سروری خواهی داده است. اشکریزی و شیون و زاری، سوگواری و عزا داری با شادی و پایکوبی و با جشن و سرور روی در روی میگردد. 44 سال است که فرمانبران از ابتدائی ترین حقوق انسانی، ، آزادی در گزینش، در پوشش و نوشیدن و آمیزش با جنس مخالف و هزاران رفتار و گفتار و حرامها و حلال های دیگر محروم گردیده اند، همه ارزشهایی در خدمت حیوانی نمودن انسان و کشاندن او باسارت و بندگی.

قیام فرمانبران، در خدمت بازگشت به آنچه انسانی ست و برخاسته از انسانیت است. آخوندها خود و هر آنچه که در حوزه های علمیه میآموزند، بی اعتبار شده اند. چون در اصل ابزاری بشمار روند در خدمت اسارت و بندگی انسان. فرمانبران دیگر نمیخواهند باسارت و بندگی بقوانین اسارتبار شریعت اسلامی تن بدهند. فرمانبران استقلال میخواهند و آزادی، همان پدیده هاییکه جماعت آخوند خصم آشتی ناپذیر آنها هستند، همچنانکه خصم آشتی ناپذیر زن و زندگی و آزادی اند.

آخوندی که در برابر الله خود بر زمین میافکند نمیتواند زن را بیشتر از نصف مرد بشمار آورد، گویی که مرد، در منظر الله، انسانی بشمار میرود توانا به تفکر و تعقل و تعامل. حال آنکه انسان در منظر الله، بنده است، حیوانی ست که باید همه چیر را باو آموخت. چگونه بخلا برود و طهارت بگیرد و مراسم عبادت و روزه گیری و حج را بجا آورد و دین خود را در این جهان به الله بپردازد تا در آخرت بدرد سر نیفتد و از شعله های دوزخ دور بماند.

تنها با براندازی حکومت آخوندی ست که میتوانیم از حیوانیتی که برما تحمیل شده است خود را رها ساخته به شان انسانی خود سر فرود آوریم و زندگی را در آزادی سراسر شور و شادی و طرب سازیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۱ آذر ۱۱, جمعه

جنبش بدون سر

و بدون فرمان عمومی!


درفایل صوتی که اخیرا افشا گردیده است، فایلی که سرتیپ قاسم قریشی جانشین بسیج در آن سخن میگوید، تحلیل علی شمخانی، رئیس شورای امنیت ملی، از وضع کنونی جالب و شنیدنی ست و، ظاهرا، حکایت از آگاهی و اطلاعات وی میکند مبنی بر آنچه در کف خیابانها تقریبا در سه ماه گذشته بوقوع پیوسته است و می پیوندد. که نشان میدهد، او نه تنها از مشکلات و دشواریهایی که جامعه با آن روی در روی است آگاه و با خبر است بلکه برای مقابله با آنها راهکارهایی هم ارائه میدهد. 

 از علی شمخانی، رئیس شورای امنیت ملی حکومت اسلامی، در فایل صوتی نقل میشود که گفته است آنچه که هماکنون در سراسر کشور بوقوع می پیوندد، در سال گذشته پیش بینی شده بود:

«ما زمستان پارسال وضعیت امروز را پیش‌بینی کرده بودیم با توجه به تجارب ۸۸ و ۹۶ و ۹۸، به این نتیجه رسیدیم که این‌ها می‌خواهند برای براندازی از این ایام» استفاده بکنند و «در موضوعات سبک زندگی و وضعیت معیشتی نقاط ضعف ما را شناسایی کرده بودند.

 کیست که بتواند نظام آخوندی را نظامی گذشته گرا و بیزار از آینده بخواند. اگر آقای شمخانی سال گذشته از انچه در سال آینده اتفاق میافتد، آگاه بوده است، آیا نباید از او انتظار داشت که نیروهای خود را اماده می ساخت تا از آنچه امروز بوقوع می پیوندد جلوگیری نماید؟

شمخانی ادعا میکند از سال گذشته میدانسته است که چه امواجی از خشم و اعتراض، بدلیل وخیم شدن وضعیت معیشتی و عدم امید بآینده، موجودیت نظام را تهدید میکند. اما، بهر چه که می اندیشیده و هر گونه که وقایع را مینگریسته است، ظاهرا، نتوانسته است کوچکترین تغییری در مسیر آنها بوجود آورده و یا حداقل وقوعشان را بتعویق بیاندازد.

این بدان معناست که آنچه از علی شمخانی نقل میشود حکایت از این واقعیت میکند که تحلیل او از شرایط موجود بسی بسیار کوته بینانه و در خدمت خود ستایی ست. آری، او کاملا میدانست که هدف این ها (جنبش) براندازی ست. اما، گویا یکسال دست روی دست گذارده و بهیچ وجه به راهکاری برای مقابله با خشم و خروش مردمی نیاندیشده است و یا اگر هم به راه حلی دست یافته است، چندان اثربخش نبوده است.

علی شمخانی، برغم تحلیل هائی که میکند، هرآنچه که میگوید در حاله ای از ابهام قرار دارد که بدشواری میتوان گفت شمخانی از هرچه که سخن میگوید از واقعیت برمیخیزد بلکه از آنچیزی سخن میراند که او واقعیت میپندارد. بهمین دلیل فکر میکند اگر باین واقعیت اعتراف بکند که این ها (دشمنان) نقطه ضعف نظام را در زمینه وضعیت معیشتی و در سبک زندگی شناسائی کرده اند، خیلی شفاف، راست و پوست کنده، از شکست و عدم موفقیت نظام سخن گفته است و البته که اصلا دچار توهم نیست.

سخنان شمخانی هم، ملهم است از گفتمان آخوندی، بویژه گفتمان آخوندی که روضه خوان است. چون از روضه که نمیتوان انتظار داشت که در پیروی از عقل خوانده شود. چون حرفه روضه خوانی چیزی نمیتواند باشد مگر فریبکاری. چرا که هرگز نمیتوانی پاسخی بسوالاتی را بگیری که در روضه خود، بیان کرده است. آیا معلوم است که این ها بچه دلیل به براندازی نظام در طولانی، نه کوتاه مدت بپا خواسته اند؟ اگر فکر کنیم معنای وضعیت معیشتی را میفهمیم، آیا میتوانیم دریابیم که چگونه است که سبک زندگی به نقطه ضعفی تبدیل میشود که از آن بنفع براندازی نظام استفاده شود؟ آیا پاسخ مثبت و عقلانی باین دو نقظه ای که نقطه های ضعف نظام بشمار میرفتند، نمیتوانست از شدت خشم و خروش مردمی بکاهد؟

شاید، سوء تعبیر رابطه وضعیت معیشتی و سبک زندگی با یکدیگر است که تاکنون پاسخی شایسته برای حل آن نیافته اند. چون شمخانی بخوبی آگاه است، که یکی از انگیزه های خشم و خیزش جمعی، رهایی از سبک زندگی بر اساس شریعت اسلامی بوده است، از جمله رهایی از حجاب اجباری و جدایی جنسیتها، رهایی از ممنوعیت در رقصیدن و شادی و پایکوبی، رهایی از محرومیت در خوش بودن و خوش زیستن، در لذت بردن و مهربان بودن با یکدیگر، همان سبک زندگی ای که حکومت اسلامی برای 44 سال بر مردم منع نموده و تخطی از آن را مورد تنبیه و مجازات، زندان و شکنجه قرار میداد و میدهد. باینترتیب حکومت آخوندی زندگی 85 میلیون انسان را سخت و دشوار و جهنمی نمود.

 اما، علی آقا شمخانی و نظامی که او متعهد به حفظ آن است، هنوز بآن مرحله از بلوغ نرسیده اند که مردم را در گزینش سبک زندگی آزاد بگذارند. چه، او بخوبی آگاه است، لحظه ای عقب نشینی در این زمینه سر انجام بفروپاشی نظام منجر گردد. این ترس از عقب نشینی است که شمخانی را، مثل تمامی همردیفانش وادار میسازد که از واقعیت به توهم پناه ببرند و ایمان را جایگزین عقل کنند.

با این وجود، آنچه علی شمخانی بزبان میراند، میتواند اعتماد بنفس نظام نیز تعبیر شود. چون اساسا، خشم و خروش مردم در سراسر کشور را، جنبشی توصیف میکند ضعیف و سرکوب شدنی. بنا بر فایل صوتی،

شمخانی وضعیت اکنون را «دموکراسی دیجیتال افقی و بدون سر و بدون فرمان عمومی» خوانده و «نیروهای کف خیابان را» با استناد بر «بازجویی‌ها» و «مشاهدات و اظهارنظرها» به سه دسته «اعتراضات، اغتشاشات، و مقاومت مدنی» تقسیم کرده و گفته است که «راهبردشان تکثیر اجتماعی افقی است. هدفشان تغییر تدریجی و بلندمدت است. یعنی براندازی بلندمدت انجام خواهند داد. بحث کوتاه‌مدت و این‌ها نیست.

بدون تردید، چه بسیاراند آنانکه با تحلیل علی شمخانی از جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، بعنوان «دموکراسی دیجیتال افقی و بدون سر و بدون فرمان عمومی» موافقند. حال آنکه تنها تعبیری که از این توصیف میتوان کرد آن است که جنبش بدون سر، بدون رهبر و فرمانده، ماهیتا ضعیف و محکوم بشکست است، بویژه زمانیکه بخشهای سه گانه آن اعتراضات، اغتشاشات، و مقاومت مدنی هم شناسایی شده باشند.

رئیس شورای امنیت ملی با تمام اطلاعاتی که در اختیار دارد، فهم درستی از شرایط پیرامون خود ندارد. چه، آنچه که او نقطه ضعف جنبش میخواند، پدیده ایست زائیده یک جامعه عمودی با یک سر باندازه سر یک هیولای عظیم، همچون سر ولی فقیه، آخوند خامنه ای، سر جانشین الله بر روی زمین، سری که بجز سر خود هیچ سر دیگری را سزاوار زندگی نمی دید و نمی بیند. دیجیتالی- افقی و بدون سر بودن جنبش در پاسخ به شرایطی رشد و نمو کرده است که دین و قدرت در راس جامعه تمرکز یافته و هرگونه زمزمه مخالف را بطور عمودی در طی 44 سال گذشته از میان برداشته است.

علی آقا شمخانی یا نمیداند و یا خود را به ندانستن میزند که جنبش رهایی بخش نه یک سر بلکه سرها و فرمانهای عمومی بسیاری داراست که هم اکنون در اسارتگاههای نظام بسر میبرند، همه سرانی دانا و بینا و توانا برهبری و فرماندهی. بنگر چه نخبگانی در اسارتگاههای نظام بسر میبرند، زنانی همچون نسرین ستوده و نرگس محمدی و فاطمه سپهری و مردانی همچون عبدالفتاح سلطانی، محمد نوری زاد و قاسم خواستار در میان بسیاری دیگر که هریک میتوانند فرمان رهبری را بدست بگیرند.

 اما، تا زمانیکه، آخوند خامنه ای بر راس ساختار دین و قدرت قرار دارد، جنبش بدون سر و بدون فرمان عمومی تنها راه غلبه بر حکومت آخوندی ست. آیا، اگر جنبش سر داشت، نظام فرصت میداد که سر خود را شناسایی نموده و فرمان عمومی را صادر کند و یا بیدرنگ او را باسارت میکشید و از میان بر میداشت؟ اتفاقا، رمز پیروزی بر ساختار عمودی دین و قدرت برهبری آخوند خامنه ای، ادامه جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی بشکل دیجیتالی- افقی و بدون سراست. این ویژهگی جنبش است که نیروهای سرکوبگر حکومت آخوندی را خسته، گیج و سرگردان و فشل کرده است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com