۱۴۰۱ خرداد ۶, جمعه


متروپل آبادان،

ساختاری که کلنگش بنام الله

بزمین خورده است!

 

در حکومت اسلامی وقتی کلنگ بنائی بنام الله بزمین میخورد، باید هم انتظار تخریب و ویرانی، مرگ و نابودی را داشت. ساختار زیبا و شگفت انگیز متروپل هم بدان دلیل فرو ریخت که کلنگش بنام الله بزمین خورده است. تعجب نکن. بیا لحظه ای کوتا با هم بیاندیشیم، آیا کسی میداند کلنگی که بنام الله بزمین میخورد، در چه چیزهایی فرو میرود و بچه چیزهایی اصابت میکند؟ آیا میشود باور کرد در دوران حکومت اسلامی کلنگ ساختمانی عظیم و با شکوهی همچون متروپل آبادان بزمین بخورد، نه بنام الله بلکه بنام کسی دیگری؟

درست است در هرجایی ساختمانی میتواند بزمین بریزد. مگر در شهرهای امریکا و اروپا چنین اتفاقاتی رخ نداده است و یا نمیدهد. بدون تردید. مسلم است که هریک از آنها بدلیلی و علتی که دقیقا بررسی میشود و نتایج آن باگاهی مردم رسانده میشود. اما، با اطمینان میتتوان گفت که کلنگ هیچیک از آنان بنام الله بزمین نخورده اند. بر عکس برجهائی که در کشورهای غربیی ساخته شده اند، متروپل آبادان یکی از آن ساختمانهایی بوده است که کلنگش بنام الله بزمین خورده است.

اینکه در این موارد گناه و تقصیر متوجه چه کسی است، عدالت اجرا میشود یا نه، موضوع این بحث نیست. بلکه بحث بر سر علت و علل فرو ریزی ساختمان متروپل در آبادان است که در اینجا به آغازیدن با نام الله نسبت داده میشود.

البته که آغازیدن با نام الله و یا کلنگ ساختمانی را بنام الله بزمین زدن را میتوان رفتار و گفتاری دانست نهادین در زندگی روزمره. که خود میتواند بیانگر امید بآینده، تعبیر شود. امیدوار که بیاری و امداد خداوند یکتا و یگانه، الله، موفق شده، از موانع و دشواریها عبور نموده بآنجا و بانچه که ارزو کند فرد بان برسد. اما، کلنگی که بنام الله در حکومت اسلامی بزمین میخورد، از یک باور و رفتاری ساده بر نمی خیزد، بلکه دارای بار سیاسی ست، برخوردار از چنان قدرتی که بتواند از تمامی موانع برجهد و به مقصد برسد. گسیل نیروهای امنیتی به آبادان، بجای نیروهای امدادی و طبی و بهداشتی، تنها میتواند نشان دهد که چرا فرو ریزی یک ساختمان، در حکومت اسلامی بدرستی بیک پدبده سیاسی تبدیل میشود. همچنانکه زودتر اشاره شد، کلنگی که بنام الله بزمین میخورد معلوم نیست درچه عالم تاریک و گاهی ترسناکی فرو میرود. 

آنان که باین باور عام، رسیدن بهدف با نام الله، اعتقادی ندارند، به تخریب و ویرانی که آغازیدن بنام الله با خود میاورد وقعی هم نمی نهند. نقش الله را در وقوع این نوع مصیت ها، مثل فرو ریزی ساختار متروپل خیلی جدی نمینگرند. مگر تا کنون کسی خدا را تو انسته است مسنول، کوچکترین چیزی بداند. او خالق جهان است بدون آنکه هرگز خودر مسنول آنچه که بر آن میگذرد بداند. یا می پرسند که این، بآن چه ربطی دارد، باین معنا که فرو ریزی متروپل به الله یا آغازیدن با نام الله چه رابطه ای دارد؟ اگر کلکنگ متروپل بنام الله بزمین نمیخورد، فرو نمی ریخت؟

 بیدرنگ پاسخ باین سوال مثبت است، اگر باورداشتی، آغازیدن با نام الله، میتواند براستی معجزه افرین باشد، در عمل و واقعیت، در معاملات و عهد قراردادها، در برخورد با موانغ و مشکلات اداری و فنی و مهندسی و... لیست طولانی ست. در اینجا، بگذار، کمی مفهوم آغازیدن با نام الله را عمیقتر بشکافیم.

در حکومت اسلامی، تردید مدار، که آغازیدن با نام الله، بیش از بجا آوردن یک رسم است و امری عادی. آغازیدن با نام الله یعنی "رابطه،" نه هر رابطه ای بلکه رابطه، نه لزوما مستقیم با آنکه بجانشینی الله حکومت میکند، آخوند خامنه ای بلکه رابط با شبکه ای که نهایتا بوی و یا بیت وی متصل است. این بدان معناست که در نظامی که آخوند خامنه ای در جایگاه خدایگان جلوس یافته است، بنام الله ست که میتوانی از هر نوع مانعی، از جمله آنهایی که غیر قابل عبور است حتی با پرداخت باج هنگفت، میتوانی عبور کنی. این ابزار معجزه آسا در حکومت اسلامی، در "رابطه" تبلور میابد، رابطه با نهادهای دین و قدرت. وقتی کلنگ ساختمانی، همچون متروپل بزمین میخورد، در همان حال تخم را بطه هم در زمین دین و قدرت کاشته میشود.

بنا بر اطلاعاتی که تا کنون در رسانه های اجتماعی گزارش شده است، گویا بنای ساختمان متروپل از آغاز با ایرادات تکنیکی و مهندسی و معماری و ایمنی با نظر منفی متخصصین محلی روبرو گردیده است. یک متخصص سازه های ساختمانی، مهندس ایرانی از کانادا، گفت مطالعه گزارش متخصصین ایرانی در باره لزوم اصلاح ساختمانی، نشان میدهد که حد اقل از ده نکته اعلام شده در گزارش، دو نکته آن کافی بود که پرچم قرمز بالا رود و کار ساخت و ساز تا اطلاع ثانوی تعطیل شود.

گزارشهای بیشمار مبنی بر تخلافات سازنده متروپل و برجهای دیگر، همه حکایت کنند که ساخت و ساز متروپل از آغاز با موانع مهندسی بسیار روبرو بوده است، موانعی که احتمالا عبور آز آنها در شرایط عادی چندان ساده نیست. اما، گویا مالک وسازنده متروپل در "ارتباط" بوده است، هرچند تو در تو و پیچیده. بازتاب این ارتباط را در نحوه انتشار سرنوشت مالک ساختار متروپل، حسین عبدلباقی، براحتی میتوان مشاهده نمود. معلوم است که زنده بودن و دستگیری او ساختار روابط در نظام را در معرض افشا و رونمائی قرار میدهد. با بنمایش در آوردن جسد عبدلباقی، باچهره ای غیر قابل شناسائی، نظام در واقع ساختار روابطی که او بنیان گذارده بود، بخاک سپرد.

رخصت که اندکی بر ساختار این "رابطه" نور افکنیم. همه میدانیم که در جوامعی مثل جامعه ما، باج دادن و باج گرفتن برای عبور از موانع اداری و انواع مشکلات قانونی و فراقانونی، رفتاریست قابل تحمل و عادی. خیلی زشت و ناپسند دیده نمیشوند.

با این وجود، باج دادن همیشه چاره کار نیست. چرا که در نظامی که فساد بر لایحه های فوقانی آن سلطه افکنده است، باج دادن برای عبور از موانع قانونی برای انجام برنامه ای عظیم با سرمایه ای هنگفت، هرگز بتنهائی، کارگرنیافتد. افزوده بر پرداخت باج، باید بتوانی از حمایت و پشتیبانی کسی بهره ور و یا با شخصی در "ارتباط" باشی سراسر اقتدار و اعتبار. اینجاست که مهم نیست که چه داری و یا کی هستی، بنا بر باورجمعی، مهم این است که "پارتی" گردنکلفت" داری یا نه. یعنی که آنکس که بعنوان معرف خود بکارگیری، دارای اقتدار و نفوذی هست که بتواند از این موانع بروکراتیک و اداری عبور نماید یانه؟ یعنی که در نظام اسلامی، رابطه اگر بالاتر از سرمایه نباشد دارای شان کمتری هم نیست. سرمایه در نظام مقدس اسلامی ناکام میماند اما رابطه نمیماند.

اما، چه رابطه ای برتر از ارتباط با شبکه ای که نها یتا به الله میرسد، الله ای که در وجود رهبر تبلور مییابد. آیا پر اقتدارتر، پر جذبه تر از رهبر، جانشین بر حق الله، حاکم نهائی، گوینده حرف اول و آخر، از آخوند خامنه ای میتوانی بیابی؟ مگر کسی دیگری هم هست بجز او و یا تا کنون کسی شنیده است پاسخ او را بسوالی یا پذیرفتن مسئولیتی را؟ 

 آخوند خامنه ای دیر زمانیست که بر جایگاه الله ظهور یافته است. شاید تکرار این نکته چندان ضرر بار نباشد که در حکومت اسلامی، الله، زندگی در کتاب قران را ترگ گفته است و بر مسند جلال و شکوه و اقتدار مطلق بواقعیت پیوسته و در عبا و عمامه، در لباس یک آخوند، تجلی یافته است، بنام سید علی خامنه ای. آخوندی مبتدی و ناتمام گذارده درس و مشق اجتهاد، اگر چه توانا بسخنان و خطبه خوانی های شلاقی و شور انگیز، از موانعی همچون نوشتن توضیح المسائل، ضروری برای ارتقا بمقام مرجع تقلید، برجهیده و ازخطبه خوانی در حکومت اسلامی، بخدایی رسید و تجلی الله گردیده است. آخوند خامنه ای، خود، بنام الله، از تمام موانعی در پیش راهش بسوی صعود به قله اقتدار و اعتبار، از جمله سرکوب و خونریزی، خشونت و انتقام سانی عبور کرده است.

اما، ساخت و سازساختارهائی همچون منروپل، در جامعه ی اخوندی، که بر تعدادشان هر روز افزوده میشود، نیازمند سرمایه هایی بسی بسیار فراتر از هنگفت. یعنی که سرمایه هایی میتوانند بسرعت رشد نموده و انباشته گشته و بسرعت بر اقتصاد محل سلطه افکنند که در ارتباط با نیازهای نظام، بویژه در ارتباط با ارائه ی چهره از نظام اسلامی، بعنوان یک نظام مدرن و پشرفته، بکار روند. همچون ساختار متروپل که همچون نشان و نماد شکوه و عظمت حکومت اسلامی درآمده بود، حکومتی تحت سلطه تام و تمام قشر روحانیت، قشر مفتخوار جامعه برهبری آخوند خامنه ای. حسین الباقی، امپراطور، مانده زیر آوار یا فراری، خود بر ساخته این نظام است. امپراطوری با 40 سال سن، از اجیل فروشی یکشبه به شهر و شهرک سازی و مالکیت صدها مجتمع تجاری و اقتصادی رسیده است که همزمان، در خدمت به حکومت الله، زندان ها، پاسگاه ها و نهاد هایی امنیتی هم بنا نهاده است. چندین بارهم مورد تشویق مدیران و مسئولان اداری قرار گرفته و مدال هم در یافت کرده است. چه سندی از این معتبر تردال بر تاثیر و نفوذ و قدرت رابطه.

البته که نظام دوست دارد که فرستنده این پیام به جامعه باشد که سرمایه داری، همچون، حسین عبدلباقی، برخوردار از چنان استعداد و نبوغی خداد دادی در دامن نظام پرورش یافته که توانسته است در اندک مدتی به ملک و املاکی چنین عظیم و گسترده دست یابد، گویی امری ست بسیار عادی. همچنانکه رهبر معظم از طلبگی با خدائی رسیده است، جوانی هم همچون عبدلباقی میتواند از اجیل فروشی بیک ابر سرمایه دار یا بیک الیگارک، بسبک الییگارکهای روسی درآید.

این بدان معناست که اگر در نظام اقتصاد رانتی که مظهر آن حکومت آخوندیست، شاهد بر جهش فردی هستیم که از آجیل فروشی به سرمایه داری بزرگ و مالک بر بسیاری از ابزار تولید و ساخت و ساز ساختمانهای عظیم از جمله، ساخت برج‌های مسکونی و اداری، انبوه‌ سازی و شهرک‌ سازی میگردد، علت آنرا باید نه در انباشت سرمایه بلکه ناشی ار ارتباط با ساختاردین و قدرت دانست.

مثل همه آدمهای معمولی ناآگاه از دانش مهندسی و تکنولوژی، این نگارنده برآنست که ریزش ساختار متروپل، نهایتا بیک چیزمیرسد، باینکه کلنگ این ساختمان بنام چه کسی بزمین خورده است، ساختمانی که آجرهای آن ساختار بنام آن فرد بروی یکدیگر گذارده میشوند. آری، عرض آنستکه بگوئیم که آنچه ساختار متروپل را ویران نمود، این واقعیت است که کلنگ آن بنام الله بزمین خورده است. فرور ریزی متروپل بیانگر این واقعیت است که تحت حکومت آخوندی، کلنگ زدن بنام الله، کلنگ زدن در تاریکی ها و زشتی و پلیدیها ست، دروعگوییی و فریب و ریکاریهاست و راه یافتن بشبکه های ارتباطاتی. ساختمانی هایئ که کلنگشان بنام الله بر زمین خورده اند و هنوز بر سر پای خود ایستاده اند، مطمئن باش، رابطه در ساختارشان، نقش اول و بنیانی را بازی نکرده است چنانکه بتواند از تمامی موانع برجهد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۱ اردیبهشت ۳۰, جمعه

 

زنده باد آزادی!






چه نیازی بگفتن است و یا بازگویی آنچه بچشم ما عیان است. کیست که نداند، اگر خود را بنادانی نزند، اوضاع حاکم بر جامعه ما بسی بسیار وخیم است و وخیمتر از این هم خواهد شد، چون نان و دین و قدرت در هم آمیخته اند. آیا میتوان وضع کنونی را از این وخیمتر هم یافت؟ شرایطی که بسرنگونی نظام شاهنشاهی انجامید، هرگز چنین تیره و تار نبود. از چیزی که سخنی در میان نبود، سخن نان بود و هر آنچه به تولید و مصرف آن ارتباط داشت، مثل شغل و کار و نرخ بهای عرضه نه تنها نان بلکه سایر کالاهای مصرفی، از جمله نرخ بهای سوخت و انرژی. چرا که بهایی که مصرف کننده برای نان میپردازد، در بهای دیگر کالاهای مصرفی تاثیر میگذارد و لاجرم به صعود نرخ گرانی و بیکاری و 


تعطیلی فعالیتهای اقصادی و یا یک بحران تمام عیار را در پی خواهد آورد. 

در نظام های اقتصادی که بر آنان بازار حاکم است، تولید و مصرف در تبعیت از قواعد و قوانین بازار بوقوع می پیوندند. برنامه و برآوردها های اقتصادی در ارتباط با انچه در بازار میگذرد، مدیریت میشوند. ساختار قدرت نقش مهمی در اقتصادی که بازار بر آن حاکم است بازی نمیکند. در نظامهایی که قانون اساسی فرمانروای نهایی ست، قانون، قدرت را از دخالت در بازار اگر منع نکند بسی بسیار محدود تعریف میکند. چرا که بهای کالای مصرفی را رقابت آزد در بازار باید تعیین کند نه ساختار 

.قدرت


در چنین جوامعی، حداقل در هشتاد سال گذشته، تولید و مصرف نان  بیک مشکل حیاتی جامعه تبدیل نشده است. نه اینکه بحرانهای اقتصادی بوقوع نیامده اند. البته که نظام سرمایه داری در غرب بارها با بحرانهای اقتصادی دست بکریبان بوده اند. اما، هر بار نیرومندتر و تندرستر از آن خروج یافته و به پیش راندند. چرا که نیروهای اقتصادی آزاد بودند که خود را تغییر دهند و از کهنه دست بشویند، به تحقیق و جستجو بپردازند تا داناتر و توانا شده نو را ببازار آورند.

حتی رهبران حزب کمونیست هم در یافتند که به بند کشیدن نیروهای اقتصادی، چیزی جز فقر و بدبختی، حقارت و خواری ببار نیاورد. بنگر که فروپاشی اقتصاد سوسیالیستی شوروی، روسیه را بکجا کشانده است، از اقتصادی که در تبعیت از اراده رهبر حزب و یا حتی در تبعیت از منافع حزبی بگردش در میآید، اقتصاد الیگارشی بوجود میآید که خود محصول وحدت ساختار قدرت است با ساختار اقتصادی. روسیه اگر نفت و گاز نداشت و کشورهای غربی محتاج آن نبودند، روسیه بسطح کشورهای فقیر تنزل میافت.

پوتین برغم ثروت هنگفتی که بهم زده است، بضعف خود در عرصه اقتصادی آگاه ست و نمیتواند با ابزار اقتصادی، همچون غرب در کشورهای دیگر نفوذ نموده و در عرصه اقتصادی حضور یابد. جبران احساس این حقارت است که پوتین را وا میدارد  زور بازوی خود را بجهانیان بنمایاند و نیروهای ارتش بازمانده از جنگ دوم جهانی را بکار گیرد که بکشوری تجاوز کند که توانست خود را از نظام استبدادی رها ساخته بسوی آزادی و استقلال پیش رود، واقعه ای که بمذاق گردنکلفتی نه فقط مثل پوتین بلکه همچون شی جین پینگ و  آخوند        خامنه ای، همه خود یک مگا اولیگارک، هرگز خوش ننشیند.

واقیت آنستکه جوامعی که در تبعیت از اراده حاکمی تمامیت خواه، بزندگی خود ادامه میدهند، تولید و عرضه نان همواره نهایتا یک پدیده سیاسی ست. چرا که ساختار قدرت است که مدیریت تولید و عرضه نان را از خرید گندم از دهقانان تا تبدیل آن بآرد و توزیع و پخت آن نقش بازی میکند. روشن است، در تظاهرات و اعتراضاتی که هم اکنون شاهد آن هستیم، تولید و عرضه نان بیک بحران سیاسی تبدیل شود.

البته که تجاوز ولادیمیر پوتین، امپراتور جدید روسیه به اکراین که سبد نان جهان نامیده میشود، نان را بیک مشکل جهانی، تبدیل کرده است، پدیده ای که عمدتا  در کشورهای فقیر و استبدادی، بشکل سیاسی تظاهر می یابد و کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این کشورها، از جمله کشورما، برای جلب رضایت مردم، ساختار قدرت پیوسته بهای آراد را بطور مصنوعی پائین نگاه میدارد. یعنی که در مقام تولید کننده، ساختار قدرت بهای آراد را زیر بهای تولید آن به نانوایی ها عرضه میکند. بددین ترتیب 

اگر مردم از هرچه که شکوه کنند، نمیتوانند از نبود، نان و شکم گرسنه شکایت کنند.

در شرایط حاکم، تولید و توزیع و مصرف نان، این ضروری ترین سیرکننده شکمهای گرسنه  ، دچار بحران گردیده است. با این وجود، واکنش جمعی به بحران نان را نمیتوان تنها یک پدیده اقتصادی و یا حتی سیاسی دانست بلکه باید پذیرفت، مصافا داری یک جنبه دینی هم هست. چرا که طبیعی ست، وقتی که ساختار قدرت تحت سلطه دین وظایف خود را باجرا در میاورد، جنبش اعتراضی کنونی تنها بر علیه ساختار قدرت نیست که سامان یافته است بلکه ضرورتا بر علیه ساختار دین نیز تظاهر مییابد. واقعیتی که در شعار " توپ و تانگ و فشفشه، آخوند باید گم شه" بازتاب مییابد، شعاری اگرچه بر گرفته از تظاهرات گذشته، اما، بازتابنده ظهور آگاهی جمعی ست باین واقعیت که ساختار قدرت، نهایتا از اراده ای برخاسته است، معطوف به سلطه دین، سلطه دین اسلام که مظهر آن آخوند سید علی خامنه ای است، آخوندی بر خاسته از حوزه های علمیه و یا مراکز تولید قشر آخوندی، قشری مفتخوار در جامعه. همین بس که نگاهی کوتا بوضع موجود بر افکنیم تا در یابیم بچه دلیل برای اولین بار نهادهای دینی همچون حوزه های علمیه و بسیج مورد خشم اعتراض کنندگان قرار گرفته است.

در واقع، آنچه جنبش اعتراضی اخیر را از گذشته خود در 96 و 98 مجزا میسازد، در هم شکستن اقتدار و تقدس نهادهای دینی ست، واقعیتی که در شعار "خامنه ای قاتل است حکومتش باطل است" بازتاب مییابد، همچنین گفتار فائزه هاشمی مبنی بر مطلومیت امام حسین در مقایسه با مظلومت امیر انتظام، نمیتواند اصلا مظلوم شناخته شود. روشن استپ کسی که در میدان جنگ میکشد تا کشته شود، نمیتواند مظلوم بشمار آید. چنین اسطوره شکنی خود البته ناشی از ضعفی است در ساختار استبداد دین و قدرت بوجود آمده استکه  خود جای بسی امیدواریست. اگرچه بعضا، بر آن باورند که این نیز بجایی نبرد. از یکی از رسانه های اینتنرتی شنیدم که برگزار کننده برنامه میگفت از آنچه هماکنون در جامعه بوقوع می پیوندد بوی خون بمشام میرسد. بدرستی نمیدانم منظور گوینده چه بود. شاید منظورش آن بود که انتظار میرود که نهایتا نظام دست خود را بکشتار بسی بسیار خوفناکتر از آبان 98 آلوده کند؟ که چندان هم بعید نیست.

برغم وجود چنین احتمال وحشتباری،میتوان امیدوار بود که جنبش اخیر بازتابنده ظهور یک آگاهی جمعی باشد توانا و دانا به پاسخ این سوال که کیست در جامعه که میتواند دست بخون ریزی بزند، مسلم است نه آنکه مشت گره دارد بلکه آنست که شمشیر بدست دارد و یا توپ و تانگ و فشفشه. که شمشیر که نماد خشونت و خونریزی است در دست شریعت است، شریعت اسلامی، شریعتی که مظهر ان آخوند است، آخوندی همچون، سیدعلی خامنه ای، اجتهاد را نا تمام گذارده بخدایی رسیده است، خدایی که همچون الله، یکتا است و یگانه. خدایی که آخرین حرف را میزند، حرفی که چون و چرا ناپذیر است. بدیهی ست که وقتی آخوند خامنه ای ورود واکسن های کرونا ساخت دو شرکت دارویی غرب، فایزر و جانسون جانسون را  ممنوع نمود، اراده خدایی خود را بمنظه ظهور درآورد. نشان داد که اوست صادر کننده فرمان نهایی ، بی نیاز از بحث و مشاوره باین دلیل ساده که آخوند خامنه ای عقل تمام است. او عالم بر تمامی عرصه های زمینی و آسمانی ست.

بعضا، برآنند که نباید آخوند خامنه ای را در جایگاه الله، نشاند و تظاهرات علیه آخوند خامنه ای را یکی دانستن با نفی الله، بعنوان خدای یکتا و یگانه، جنبش مردمی را بسوی نا کجا ابادی تند روی و تندخویی، رهنمون میسازد.


این البته، بدان معناست که بیان حقیقت را باید فدای مصلحت اندیشی نمود. از دین و ایمان مردم دست کشید و به سیاست، به براندازی و چگونگی براه اندازی ان و ارائه الترناتیو پرداخت. این خود، ما را به بحث قدیمی جدا سازی دین و قدرت از یکدیگر میکشاند، امری، بباور این نگارنده در قاموس دین اسلام، غیر ممکن. چرا که اسلام با خشونت و شمشیر پا بعرصه وجود نهاد و با شمشیر توسعه یافت. هم اکنون نیز شریعت با گلوله های ساچمه ای بدن معترضین را سوراخ سوراخ میکند. اما، اگر برای لحظه از این بحث فراتر برویم، یاد آوری این نکته لازم است که آگاهی جمعی به وحدت دین و قدرت، اگرهمراه نشود با آگاهی بخواست آزادی، بعنوان اصلی ترین خواست جمعی، نمیتوان باین زودیها انتظار وضع مطلوبی را در جامعه داشت.


برای دست یابی بوضع "مطلوب،" رها از استبداد دین و قدرت زیستن در آزادی باید باور به آزادی را بعنوان یک بدیل و یا آلترناتیو بکار گرفت، باوری که ذاتا نافی نظام تسلیم و اطاعت است و اخلاق بندگی و عبودیت ، بهر شکل و شمایلی که باز تاب یابد. تا زمانیکه حوزه های علمیه به تولید قشر مفتخوار آخوند در جامعه ادامه میدهد، نمیتوان باین زودیها به وضع مطلوب رسید. این بدان معناست که اگر هم اکنون دچار چنین اوضاع مصیبت باری شده ایم، از زمانی آغاز گردید که آزادی، هنوز شش ماه هم از فررو پاشی نظام شاهی نگذشته بود، مورد لعن و نفرین آخوند حاکم قرار گرفت و دشمن اصلی خوانده شد و با قهر و خشونت سرکوب گردید. اگر امروز، نان و دین و قدرت در هم میآمیزند و جامعه را باسارت و بندگی میکشاند، تنها بآن دلیل است که آزاد نبوده ایم و چندان هم درگیر اندیشه آزادی نبوده ایم. هنوز برای دفاع از آزادی بپا نخواسته ایم و انرا آرمان یک جنبش اجتماعی نساخته ایم. البته که چه باک اگر آزادیخواهی، پر شر و شرور، سراسر هرج و مرج و کفر گرایی و هرزهگرایی و یا آنچه فقهای حاکم "اباحیگری " میخوانند، شناسایی شود.


واقعیت آن استکه تنها در آزادی ست که میتوان مرزهای جدیدی در پیش برد تمدن انسان ترسیم نمود. تنها در آزادی ست که انسان میتواند به نیروها، توانائیها و استعدادی های نهفته در ذاتش آگاه شود و آنها را بنفع همنوع و هموطنان خود بکار گیرد. آزادی یک نیاز جمعی ست. مهم نیست که در چه مرتبه اجتماعی قرار گرفته ای همگان بآزادی نیازمئدند. همین بس که بنگریم که در این 43 سال بکجا رسیده ایم، اسیر درچنگال نان و دین و قدرت. برای رهایی هم که بر خیزیم گلوله های ساچمه ای جسم تظاهر کنندگان را سوراخ سوراخ میکنند و گاهی هم مزدوران نظام با گلوله های واقعی انان را بخاک و خون میکشانند. تردید مدار که هر ساچمه که بدنی را سوراخ میکند و یا گلوله ای جان انسانی را میستاند، سوراخی ست بر پیکر آزادی و کشنده روح آزادی. از این روی، سز است که پیوسته بیاد بیاوریم، زنده باد آزادی و این شعارمان باشد از اینجا تا ابدیت.


فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۳, جمعه

دوران فروپاشی

حکومت معصوم

!فرا رسیده است



وضع موجود در جامعه ما دیر زمانیست که در آشفتگی و نا آرمی بسر میبرد، ولی هماکنون دچار التهاب و سر درگمی، با دلهره و نگرانی، بفردائی مینگرد پر از ابهام و تاریکی. کفگیر نظام، بنظر میرسد که به ته دیگ رسیده است. یعنی که وضعیت معیشتی مردم با بحران نان و یا ده برابر شدن قیمت آن روبروی گردیده است، آنهم در جامعه ایکه نان نقشی مرکزی در ساختن تاریخش بازی کرده است. بحران نان بود که در صد سال پیش از این به انقلاب مشروطیت انجامید.


در پاسخ باین بحران، نظام سر در گم است و ناتوان از یافتن راهی برای برون رفت و یا حد اقل تخفیف آن. در پاسخ بگرانی نان و چندین قلم کلای مصرفی، دولت حکومت اسلامی، حرف از توزیع کالابرگ نام جدید و منحرف کننده ای برای توزیع کپن در دوران هشت سال جنگ پوچ با عراق. اما، تا اجرایی شدن چنین طرحی، آقای رئیس جمهو،ر حرف از توزیع یارانه های نقدی برای 9 دهک جامعه میزند که بنظر اقتصاددانان، خود بافزایش نرخ گرانی میانجامد. بگذریم که قیمت نان در ارتباط به قیمت آرد و گندم بستگی دارد و برون رفت از بحران را پیچیده و دشوار میسازد. بعید بنظر میرسد که از این یکی، بحران نان، نظام سر سالم بدر ببرد. چون نظام نه با یک بلکه چند بحران پیوسته دست بگریبان بوده است که هماکنون تشدید یافته است.


اگرچه نمیتوان عرصه ای را نامبرد که در نظام اسلامی دستخوش بحران نباشد. امروز بسادگی، میتوان مشاهده نمود که صبر و تحمل رنج، معلمان را در سراسر کشور به تظاهرات کشانده است که باید بان، جنبش اعتراضی بازنشستگان و کارگران و شاغلان  اصناف دیگر را افزود و از همه مهمتر جنبش زنان، پابرجاترین جنبش اعتراضی که از آعاز اقتدار حکومت دین را بچال کشیده است، همچنان نماد مقاومت در برابر ظلم مقدس بقا یافته است. ورشکستگی مالی، اقتدار نظام را نزد متحدینش سوال برانگیز نموده است. بی دلیل نیست که بشار اسد سراسیمه بخدمت رهبر معظم، آخوند خامنه ای شرفیاب میشود بآن امید که امدادهای بیشتری دریافت نماید، چون روسیه خود را درگیر جنگی ساخته است که خیال میکرد سه روزه.

  .پیروزی رسد و بعید بنظر میرسد بامداد خود به سوریه ادامه دهد

 .

اما، تلاطم امواجی که نظام را بلرزه انداخته است، برغم آنچه وانمود میکند، هرگز احساس نکنی اگر به افزایش روزانه قیمت اجناس و کالاها، اعم از تولیدی و یا مصرفی، ننگری، قیمتها در تمام عرصه های اقتصادی. هنوز آقای رئیس جمهور، آخوند رئیسی، حتی نتوانسته است از افزایش بیشتر قیمتها جلوگیری کند. بیکاری و فقر و تنگدستی و گرسنگی که اینروز ها در گسترش بی خانمانی و خوابیدن و استراحت آدمها در اماکنی که در خور حیوان هم نیستند بازتاب مییابد. شرایطی که یاس و نا امیدی را توسعه و در عین حال موجب عصبیت و برانگیختن و درگیری و نزاع در میان شهروندان میشود و در بسیاری موارد به گسترش انواع جرائم از جمله سرقت و ادمکشی ، اعتیاد و فحشا انجامیده است.

بحران زیست محیطی که دیر زمانیست زندگی روزانه زندگی مردم را مختل کرده است، هر روز تشدید تر میشود و همچنان مورد عفلت قرار میگیرد، چنانکه گویی، شوری آبها و سوزاندن نخلها در خوزستان و دیگر محصولات کشاورزی در نقاط مختلف کشور اصلا مسئله ای نیست. همچنین دو دوزه بازی در امضای برجام و گسترش و ادامه تحریمات بر وخامت اوضاع افزوده است.

تردید مدار که نظام اسلامی با بحران های بیشتر از آنچه برشمردیم دست بگریبان است، مثل بحران تنزل ارزش پول ملی که با برقراری حکومت آخوندی آغاز گردید و هرگز سیر نزولی خود را  متوقف نساخته و مانعی هم نبوده است که بتواند جلو آنرا بگیرد. بعبارت دیگر، دردهایی که نظام و مردم بدان دچاراند بیشمار اند و نمیتوان بسادگی برهمه آنها انگشت نهاد. نه اینکه، نگاه از بیرون است که درون را دچار بحران و التهاب میبیند. بجرات میتوان گفت فضای مجازی تفاوت این دو نگاه را بسی بسیار تقلیل داده است.

غرض آنکه، چندان نیازی نیست که نخبه باشی تا بدانی که هریک از این مشکلات و یا بحران هایی که برشمرده شد، بالقوه آبستن یک خیزش و برآمدن یک جنبش سیاسی است. یعنی که هریک از این بحرانها نمیتوانند بی صدا باشند و بگوش کسی نرسد و ملت از وجود آنها آگاه نشود. این خود چه انفجارهایی را که در جامعه امکان پذیر نسازد، انفجارهایی ویران کننده حکومت معصوم، حکومت آخوند خامنه ای، حکومتی که آستین ش تا مرفق بخون آلوده است. هم اکنون خوزستان چندین روز است که در آتش تظاهرات میسوزد. همچنانکه زودتر اشاره شد در پاسخ به همین بحرانها ست که جنبشهای اعتراضی معلمین و بازنشستگان را در سراسر  کشور در همراهی با جنبش کارکنان شرکت اتوبوس رانی واحد و دیگر واحدهای کارگری بوجود آمده اند، بحرانهایی که گریبان حکومت معصوم، حکومتی از تبار معصومان، گریبان حکومت آخوندهای معصوم پرست را گرفته است و با خطر ا ضمحلال روبرو ساخته است.

تا اینجا مقدمه ای یود تا بتوانیم شمه ای از وضع موجود و یا گناهان و خطاهایی که بدست حکومت معصوم بوقوع پیوسته است بنمایانیم، هرچند، نا رسا. چرا که شرح وضع موجود، بی تردید ضروری است اگر بخواهیم بدانیم ملت از چه دردهایی بسختی رنج میبرد، دردهایی برخاسته از ابتدایی ترین نیازمندیهای زندگی روزانه. چرا که گسترش این درد هاست که نارضایی را در جامعه همه گیر نموده است. البته که تعداد قلیلی، همیشه؛ از آب گل آلود ماهی میگیرند و ثروت خوب و قابل توجهی بهم میزنند. اما، واقعیت آن است که در سراسر جامعه، بدشواری میتوان بر دلی دست نهاد که با شکوه و شکایت برگشوده نشود. یعنی که ترس در حال ریزش است، همچنانکه تظاهر کنندکان در خوزستان همگان را به نترسیدن و بیکدیگر پیوستن را تشویق میکردند. همه باهم این شعار را برای بار دیگر سر میدادند که نترسید، نترسید، ما همه باهم هستیم.

در چنین شرایط بحرانی، بسی بسیارجالب است که بدانیم رهبر معظم انقلاب، آخوند خامنه ای، مظهر معصومیت و مصون از ارتکاب به خطا یا گناهی، با چه قشری از جامعه  سخن میگوید و در مورد چه مسائلی خطبه خوانی میکند. بگذریم که نه او خود را مسئول حرف خود میداند نه میتوان حرف او را مورد سوال قرار داد. با این وجود، سخنانی که آخوند خامنه ای در حضور معلمین بزبان میآورد، اگرچه میتواند به اوهاماتی تعبیر شود که از آغاز دچار آن بوده است، تعبیر شود. اما، نمیتوان آنرا طرحی ندانست برای رسیدن بهدفی از پیش تعریف شده، از جمله القاء حس آرامش، رها از دغدغه معاش روزانه و، نیز، تقویت اعتماد به ثبات و پایداری  نظم حاکم و یا حکومت معصوم، تعبیر شود.

سایت تسنیم، یک از سایتهای تف لیس ولایت، گزارش میدهدهد که آخوند خامنه ای در صبح چهار شنبه با صدها تن از معلمان و فرهنگیان، آموزش و پرورش دیدار نمود. سایت این خبر را بگونه ای گزارش میکند، چنانکه گویی، اصلا اعتراضات و جنبش معلمین در سراسر جامعه هرگز بوقوع نپیوسته است و یا اینکه گرانی و کپنی کردن نان و یا جیره بندی قوت لایموت مردم، لقمه نانی برای ادامه زندگی در دوران کمبود و گرانی، مردم خوزستان و دیگر نقاط کشور را بخیابانها نکشانده است. وقایعی که آخوند خامنه ای در سخنان خود، در حضور معلمان، بدان کوچکترین اشاره ای نمیکند.

اما، قبل از آنکه بسخنان وی بپردازیم، این یاد آوری لازم است که در گزارش تسنیم از "صدها تن..." تعدادی که در اعتبار آن جای بسی شک و تردید وجود دراد. آیا میتوان گزارش رقمی چنین اغراق آمیز از "معلمین" و "فرهنگیانی"  که بحضور آخوند خامنه ای رسیده اند، چیزی جز حرکتی پنداشت طراحی شده در سوی نفی جنبش معلمین؟ حتما آن صدها تن... در میان معلمین راضی و بدون هیچگونه دشواری، از زندگی در زیر سایه حکومت ولایت فقیه لذت ناگفتنی میبرند. چه جای تعجب که ترتیب چنین مراسمی در خدمت حکومت و تفرقه افکنی جنبشهای مردمی تعبیر شود، چه حرکتی ست بسیار مذبوحانه که نهادین است در باور به معصومیت، بعنوان یک هدیه از سوی الله، خداوند یکتا و یگانه.

آخوند خامنه ای در سخنان خود در حضور آنانکه معلمان و فرهنگیان نامیده میشوند، در لباس معلم ظاهر میشود و بلحن "معلمی" سخن میگوید. چون بر آن باور است که هم الله معلم بوده است و هم پیامبر، هر دو "تعلیم" دهنده بوده اند. ولی فقیه در تبعیت از این معلمان بزرگ است که به تعلیم معلمان میپردازد که چگونه نسل جوان را پرورش دهند که بجای آنکه با رونالدو شناسایی کنند خود را با کاظم آشتیانی شناسایی نمایند. آخوند خامنه ای به معلمان توصیه نمود که نسل جوان را با هویت ملی و اسلامی- ایرانی پرورش دهند. او همچنین بر سر معلمان منت گذارد و گفت بخاطر حفظ و حرمت معلمان بوده است که آنها را بحضور پذیرفته است.

آخوند خامنه ای، بدون آنکه بگوید منظورش از علم نافع و علم غیر نافع چیست، به معلمان توصیه میکند که از تدریس علم غیر نافع خود داری کنند. نیز، به معلمان یاد آوری نمود که در "تصمیمات" و "قانون،" نظام دچار هیچگونه کمبودی نیست فقط باید اجرایی شوند. در همان حال به "کیفیت" معلمان اشاره میکند و میگوید:

کیفیت معلم و تدیّن، اخلاق و مهارت‌های او بسیار مهم است و نباید به‌گونه‌ای باشد که رتبه‌های پایین کنکور سراغ معلمی بروند، البته امروز هم مثل برهه‌های مختلف معلمان متعهد و دلسوز کم نداریم.

آیا در این سخنان کمی کمتر از عدالت و مهر عمیق، خداوند خامنه ای نسبت به معلمان میتوان یافت؟ چه تنها معلمان هستند که میتوانند به شاگردان خود آنچه را تعلیم دهند که آخوند خامنه ای آرزومند آن است: پرورش نسلی متعهد و ملتزم به ترویج و پیشبرد تمدن اسلامی، آماده جانشینی تمدنها های منسوخ شده شرق و غرب و جاودان ساختن کیش معصوم پرستی. البته که آخوند خامنه ای در باب چگونگی تعلیم ارزشها و ارمانها اسلامی داد سخن بسیار داد و در خاتمه همچنین یادآوری نمود که مبادا مشکلات معیشتی موجب خسته شدن و یا کوچگ انگاشتن کار بزرگ معلمان بشود. چنانکه گویی علت اصلی و اساسی  تمامی مشکلات مالی و فرهنگی و سازمانی، که گریبان نظام آموزش و پرورش، بطور خاص، و در سراسر جامعه، بطور کل، جامعه را فرا گرفته است، نه برخاسته است از 43 سال حکومت اسلامی برهبری آخوندی که خود را از تبار امامان معصوم و معصوم دانسته و میداند بلکه همه برخاسته است از خواست شیطانی استکبار جهانی.

جالب تر آنکه، کم و بیش امکان پذیر نیست که بسادگی دریابی سخنانی که آخوند خامنه ای در حضور معلمان ایراد میکند، سخنان آخوندی ست که رسما بمراتب عالی اجتهاد و فقاهت رسیده و 43 سال بر این جامعه حکومت کرده و تا کنون چیزی جز فقر و بدبختی، نکبت و مصیبت، حقارت و خواری ببار نیاورده است. البته که از این 43 سال، 33 سال آنرا آخوند خامنه ای، حاکم مطلق و فصل و الخطاب بوده است. حرف آخر و نهایی را او زده است و همچنان میزند و دست خود را بچه جنایاتی الوده نساخته و چه فرامین کشنده و هلاک کننده ای که صادر نکرده است، از قتل عام مخالفین سیاسی و قومی گرفته تا قتل عام زندانیان سیاسی و قتل های زنجیره ای و بدار آویختن مخالفین. 33 سال است که تمامی تصمیمات حیاتی در ارتباط با سیاستهای داخلی و خارجی، اقتصادی و فرهنگی، نظامی و جاسوسی و امنیتی و در آموزش و پرورش، همچنانکه شرح آن کمی زودتر آمد، بدون تایید ولی معصوم هرگز باجرا درنیاید، چنانکه گویی که او دارای مهارت و دانشی نامحدود است و جهانشمول. آیا تا کنون بگوش کسی رسیده است که آخوند خامنه ای و تمام آنانیکه بخدمت گمارده است و هرگز مرتکب خظایی، اشتباهی و یا گناهی نشوند؟ اما، تنها آخوند خامنه ای نیست که معصوم و خطا ناپذیر است بلکه دستگاه ولایت از راس تا ذیل معصوم و از ارتکاب هرگونه گناه و خطایی بر کناراند. قاسم سلیمانی برجسته ترین نماد معصومیت است و وفاداری بولایت آسمانی فقیه.

اما، واقعیت آنست که دوران فروپاشی حکومت معصوم، حکومتی که آخوند خامنه ای بر راس آن قرار گرفته است فرا رسیده است. چون گریز از معصوم پرستی در حال رشد و توسعه است. حکومت معصوم، بتجربه ثابت کرده است که باورها و ارزشهای دین اسلام، بویژه شااخه معصوم پرست آن ، نه تنها با زمان سر آشتی ندارند بلکه دشمن آشتی ناپذیر زمان اند، خصومتی که در سرکوب جنبش معصوم پرستی، دشمنی و تضاد آشتی ناپذیر با آزادی و آنچه انسانی ست بازتاب مییابد، حکومتی که دیر یا زود محکوم بفنا است و بزودی از این جهان رخت برخواهد کند.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۶, جمعه

  

 

نه فقط محاکمه یک تبهکار،

محاکمه یک نظام مقدس جنایتکار!


دادگاه آقای حمید نوری، متهم به شرکت در کشتار زندانیان سیاسی در 67، سر انجام با برگزاری 92 جلسه که در آن صدها اسناد و شواهد مستدل و مستند و ده ها شاهد  زنده ارائه گردید، بپایان رسید. در حیرتم که ایا هرگز میتوان انتظار برگزاری چنین دادگاهی را در حکومت اسلامی داشت؟ حکومتی که خود را در بر قراری "عدالت،" یکتا و یگانه در تاریخ بشریت میداند؟

اما، دادگاه حمید نوری را نباید تنها محاکمه یک جنایتکار دانست. محکومیت، حمید نوری( که قطعی بنظر میرسد) نمیتواند دلالت بر محکومیت نظام نکند. اما، رخصت که پیش از ادامه بحث ارتباط دادگاه نوری با نظام، به ساختار اجرای عدالت و پروسه آن که در دادگاه استکهلم به معرض نمایش در آمد، مختصرا بنگریم.

دادگاه استکهلم نشان داد که نظام دادخواهی و یا دستگاه عدالت  در یک کشرر دمکراتیک غربی، مستقل از ساختار قدرت، به چه جرایمی میپردازد و چه تدابیر قانونی و قضایی و امنیتی بکار گرفته میشود تا حق و حقوق متهم حفظ و حتی مورد احترام قرار بگیرد. حال آنکه با اطمینان باید گفت که هیچیک از آن چندین هزار نفری که بجرم مقاومت و سرموضع بودن در 67 بدار آویخته شدند، اصلا، از حق و حقوقی، بعنوان یک انسان بر خورد دار نبوده اند. در کدام دادگاه و بر اساس چه شواهد و مدارکی، زندانیان سیاسی محکوم بمرگ گردیدند، در تاریکی های شب بدار آویخته و در گورستانهای دسه جمعی بخاک سپرده شدند؟ محاکمه حمید نوری، در واقع بر دالانهای تاریک و مرگبار دستگاه عدالت اسلامی نور می افکند.

همچنانکه زودتر بدان اشاره شد، دادگاه حمید نوری را باید بیشتر از محاکمه یک فرد جنایتکار دانست. محاکمه حمید نوری را باید محاکمه حکومتی دانست  که خود را پرچمدار عدالت می پندارد، عدالت اسلامی، در سراسر جهان نه فقط در سررمینی که دین اسلام بر آن حاکم است، آنهم از اینجا تا قیامت.

بدیگر سخن، حمید نوری هر کس که هست، قبل از هر چیز بازتابنده اجرای عدالت است در حکومت اسلامی، حکومتی که در آن حفظ و دفاع از حق و حقوق الله، خداوند یکتا و یگانه، ارجح است بر حق و حقوق انسان و دفاع از آن.

درست است، حکومت اسلامی از آغاز بر طبل انسان دوستی و انسان خواهی کوبیده است و بهمین دلیل بقدرت رسید. اما، حکومت اسلامی، انسان را در اصل، هرگز، چیزی بیش از یک رعیت ندیده است و هرگز با وی بیشتر و بهتر از یک رعیت رفتار نکرده است. واقعیتی که حکومت اسلامی در چهل و سه سال گذشته به تجربه  ثابت کرده است. که دین اسلام سر سازگاری با کرامت انسانی ندارد. که اسلام، دینی ست در خوربنده و رعیت. که اسلام نه تنها به ستایش عظممت و بزرگی انسان، توجهی مبذول ندارد، تمامی احکامی که در کتاب مقدس قرآن صادر میکند چه در ارتباط با برگزاری مراسم عبادات و چه در رابطه با امور اولیه زندگی، همه از ب ی بسم الله تا نون پایان، درخدمت اسارت و بندگی انسان صادر گردیده اند و تا کنون به چیزی نیانجامیده جز ذلت و خواری ملتهای باورمند. 

شاید نیازی باین یادآوری نباشد که رعیت و یا بنده در اسلام، انسانی ست محروم از ابتدایی ترین حق و و حقوق بشری، بویژه ازحق مقاومت در برابر ساختار دین و قدرت. رعیت هر آن «نه» را بر زبان جاری سازد، سزاوار تحمل عذاب الیم است، مثل همان زندانیان سیاسی که در چند دقیقه محاکمه در برابر هیئت مرگ، هیئتی که رئیس جمهور کنونی، اخوند ابراهیم رئیسی یکی از اعضای آن بوده است، محکوم به مرگ میگردیدند. البته که زندانیان سیاسی در حکومت اسلامی، بندگان و رعیتهایی بودند که در برابر پذیرش وضع موجود بمقاومت برخاسته بودند. در غیر اینضور چگونه ممکن است انسانهای را بجرم مقاومت، بجرم ایستایی بر سر موضع، بمرگ محکوم بشوند. یعنی که زندانیان سیاسی از حق برگزیدن محروم بودند. حق نداشتند برگزینند آنچه را که بدان باور دارند وگرنه در حلقوم مرگ فرو میرفتند.

در آغاز آخوند خمینی بود که خود را همچون الله، مقتدر، یکتا و یگانه، رها از هر بند و قانونی، فرمانروای نهایی می پنداشت و بدون کوچکترین مانعی قادر بصدور هر فرمانی بود، همچنانکه فرمان هشت سال جنگ پوچ و بیهوده را صادر کرد، فرمان قتل تمامی نه گویان و آنانکه همچنان بر سر موضع خود ایستادگی نموده و به تسلیم و اطاعت تن ندهند صادر نمود.

آخوند خامنه ای در ادامه راه پیشوای خود همه کوشش خود را بکارگرفته است که در مقام فرمانروای نهایی، هرگز اجازه ندهد ملت از ذلت و خواری ای که رعیت از آن رنج میبرد رهایی یابد. اینست که هر جنبشی را بیدرنگ بخاک و خون کشانده است. پس از ناکامی قتل های    زنجیره ای و سرکوب دانشجویان در 18 تیر و کشتار تظاهر کنندگان در خرداد 88، نظام اعتراض کنندگان را در 96 و 98 قلع و قمع نمود و بخاک و خون کشاند.

مگر نه اینکه آخوند خمینی و خامنه ای رهبران دینی بوده و هستند، آیا تا کنون از ملت بجز تسلیم و اطاعت چیز دیگری هم خواسته اند؟ باور و ایمان به نظام تسلیم و اطاعت، ضرورتا به برقراری ساختاری سرکوبگر میانجامد و بوجود آوردن شرایطی خفقان زا. بی دلیل نیست که رهبران حکومت اسلام کین خواه و انتقامجو هستند، خصوصیتی که در سراسر نظام از راس تا ذیل نفوذ میکند. خصوصیتی که در تمایل به خشونت و کنش قهرآمیز بیان میگردد. حمید نوری در دادگاه با گفتار و رفتار خود نشان داد که دست پرورده حکومت اسلامی است، رعیتی فرمانبر که باور و التزمات سیاسی و دینی، در او وجدان را کشته است، واقعیتی که و ی تا کنون در دادگاه بمعرض نمایش گذارده است، چنانکه گویی قتل عام چندین هزار زندانی سیاسی اقسانه ای بیش نبوده است.

بعید نیست که یاس و نومیدی از دریافت امداد رژیم، وجدان در حمید نوری بیدار شده و از بعضی از ان رازهای مگو را که از آن بارها دردفاعیات خود سخن گفته است افشا نماید. اگرچه

با بر گذاری دادگاه حمید نوری میتوان به بیداری وجدان در انسان، بی وجدانی، همچون او، بعنوان یک رعیت فرمانبر امیدوار بود ولی بعید میرسد که بتوان به بیداری وجدان در رهبران حکومت دینی امیدوار بود. پاسخ نطام، از دیر باز، به جنبش دادخواهی چیزی جز قهر و خشونت نبوده است و پیوسته در دستگیری و زندانی و شکنجه و اعدام بازتاب یافته است، روشی که نظام هم اکنون در سرکوب و خاموش ساختن اعتراضات گسترده معلمین همراه با اعتراضات باز نشستگان و دیگر اصناف و حرفه ها در نقاط مختلف کشور، بکار میگیرد، بان امید که بر عمر نظام چند روزی بیافزاید، غافل از آنکه دوران بیداری و رهایی رعیت فرا رسیده است.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۱ اردیبهشت ۲, جمعه

از مرگ رهبر

تا راندن دین بخلوت خانه!

 

زمان آن فرا رسیده است که صریح و شفاف باین واقعیت اعتراف کنیم که تا زمانیکه ساختار قدرت تحت سلطه دین اسلام ناب محمدی که مظهر آن آخوند خامنه ای و بطورکلی، قشر آخوند، قشر مفتخوار جامعه است، همچنان بسوی زوال مادی و معنوی روان خواهیم بود. درواقع در مقایسه با جوامع دیگر بامنابعی بسیار محدودتر، جمهوری اسلامی در همه عرصه های تمدن مدرن، چه بلحاظ سیاسی و اجتماعی، چه بلحاظ نسبت جرم و جنایت، رانت خواری و رشوه گیری و فساد گسترده در ردیف پسرفته و سرکوبگرترین کشورها، همچون سومالی و سوریه و کره شمالی جای گرفته است.

بسیاری وضع موجود را وضعی توصیف میکنند، آبستن انفجاری عظیم. که در صحت آن نمیتوان تردیدی نمود. اما، مسئله آن است که وضع آنفحار آمیزی که هم اکنون جامعه ما با آن دست بگریبان است، پدیده ای تازه نیست. از همان آغازین روزهایی که استبداد دین بر ساختار قدرت سلطه افکند و نظام استبداد مضاعف دین و قدرت پا بعرصه وجود گذارد، جامعه ما پیوسته آبستن انفجار بوده است و هنوز هم هست. چون حکومت اسلامی از آغاز خصم آشتی ناپذیر آزادی بوده است و هنوز هم هست.

تنش و تشنجی که حاکم بر وضع موجود است، این احساس را بر میانگیزد انچنانکه گویی هر لحظه آخر زمان ممکن است فرا برسد. گرانی و بیکاری، بی خانمانی، گور خوابی و خیابان خوابی و پشتبام و اتوبوس خوابی و انواع و اقسام سوراخ سنبه های دیگر، آماده اجاره برای استراحت و خسبیدن. فقر و تنگدستی روزانه در حال گسترش و عمیق شدن است ولایه های بیشتری از جامعه را در بر میگیرد. 65 میلیون از جمعیت کشور بر طبق محاسبات رسمی دچار مشکلات معیشی اند. آلودگی هوا، نقس برآوردن را سخت و مخاطره انگیز نموده است. 

کمتر روزی هست که شاهد بر اعتراضات و تظاهرات صنف و حرفه ای در جامعه نباشیم. ناکارآمدی های که در بافت دستگاه بورکراسی دولتی ریشه داوانده است، تحریمات اقتصادی، کوچک شدن درامد نفت و بالا رفتن هزینه های توسعه نفوذ نظام در منطقه، چرخهای زندگی روزمرده را لنگ ساخته است. دولت، وزارتخانه ها و سازمانها و موسسات دولتی ورشکسته و در قرض های کلان غوطه. هم اکنون، دولت با کمبود بودجه دست بگریبان است و با چاپ اسکناس های بی ارزش، بحران اقتصادی را عمیقتر نموده و مردم را بطور روزانه مضطربتر، عصبانی تر و خشمگین تر میسازد.

حال اکر براین دشواریها که زندگی روزمره را رنج آور نموده است، دشمنی و خصومت آشتی ناپذیر حکومت اسلامی با زمان و انسان و آزادی را بیافزایی، آنگاه در خواهی یافت که تاریکی ست که بر جامعه حکومت میکند. که بدوران بدوی رجعت نموده ای، برغم زرق و برق عصرنو که در چشمها فرو میروند. در واقع، دشمنی و خصومت آشتی ناپذیر نظام با ازادی حتی در فضای مجازی از دیر باز، یکی از عوامل اصلی جدایی حکومت از ملت بوده است، خصومتی که در بر قراری محدودیت ها و تجاوز بابتدایی ترین حق و حقوق بشری بازتاب میابد، در حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها، در سرکوب آزادی بیان و دستگیری و حبس و شکنجه دگر اندیشان، مدافعین حقوق بشر و فعالان سیاسی.

در نظام اسلامی، بدشواری میتوان بدوره ای، حتی کوتاه، اشاره نمود که بتوان آنرا دورانی خواند، فارغ از مشکلات و سختی ها و محدودیتها که اکثر مردم با احساس رضایت در آن زندگی کرده باشند. چرا که حکومت اسلامی در پی تامین سعادت و خوشبختی، نه در این دنیای فانی و زودگذر، بلکه در جهانی ست که زندگی در آن ابدی ست، بویژه برای "شهیدان" اسلام که تا ابد میتوانند با فرشته های همیشه باکره همخوابه شوند. 

البته که آخوندها در 43 سال خطبه خوانی، چه خطبه ها در نفی زندگی مادی و پرهیز از پرستش زر و زیور و ثروت اندوزی، داد سخن و پند و اندرز که سر نداده و نمیدهند. این در حالی ست که هر روز بر همگان بیش از همیشه روشن شده است، که خطبه گویان عمامه ای و یا مجتهدین تکنوکرات و کت و شلواری، چه دروغگویان بزرگ و چه فریبکاران قهار و مبرزی هستند.

یک زمانی امام خمینی به پیروان خود سفارش کرد که نگذارید که مردم هرگز به باطن شما آگاه بشوند. امروز، اما، کار بانجایی رسیده است که رقابت بر سر جاه و مال در درون مجتهدین حاکم(عمامه ای+کت وشلواری) به میزانی بالاگرفته که راز یکدیگر را قاش و زیاده رویها و حیف و میلهای هنگفت یکدیگر را آشکار میسازند. مثل داستان پر سر و صدای خرید سیسمونی فامیل محمد باقر قالیباف، رئیس مجلس ولایت، چنانکه گویی اختلاس میلیاردها ثروت ملت را میتوان با آشکار نمودن چنین زیاده روی هایی پوشاند. بگذریم که مشاور قالیباف جریان برملا شدن داستان خرید سیسمونی را توطئه ای میداند برساخته دست دشمنان رئیس مجلس، چنانکه گویی دست قالیباف نه بخون مخالفین نظام آلوده است ونه هرگز از زندگی محقر و پرهیز از زیاده خواهی، داد سخن داده است و نه هرگز دستهایی آلوده بفساد داشته است. و یا آنکه آمثال قالیباف، قاتل و دزد و فریبکار، در درون نظم، کمیاب و نایب اند.

اما، از آنجا که عدالت مطلق بر نظام مقدس اسلامی حاکم است، رئیس مجلس ولایت بجای آنکه دست بسته بزندان فرستاده شود، طلبکار میشود و خواستار مجازات کسانی که مثلا دست بتخریب شخصیت او زده اند و او را متهم به دروغگویی و فساد نموده اند میشود.

اما، شاید این یاد آوری ضروری باشد که اگر وضع کنونی که همگان بر انفجار آمیز بودن آن توافق دارند، پدیده تازه ای نیست و 43 سال ادامه یافته است، چه دلیلی وجود دارد که 43 سال دیگر ادامه نیابد؟ آنچه ممکن است تداوم نظام را دچار دستاندز و پستی و بلندی بنماید، مرگ ولی فقیه، آخوند خامنه ای خواهد بود. اما، بدون تردید آمادگی سپاه پاسداران برای گذار به جانشینی خامنه ای، احتمال وقوع هر اتفاق ناگوری را ناچیز مینماید، حد اقل در کوتاه مدت.

بدون تردید، بقا و تداوم نظام را میتوان بعدم ظهور نیرویی مخالف و منسجم با شاخه ها و طرفداران گسترده نسبت داد، نیرویی با هویتی تماما در تصاد و نفی حکومت دین، با هویتی در خدمت نفی  ارزشها و باورهایی که از بدو تولد از نسل گذشته در یافته و به نسل های آینده انتقال میدهیم. بقای نظام را  همچنین باید ناشی از نبود جنبشی دانست  با هویتی در خدمت الغای مذهب رسمی و شناسنامه ای  که در آن بخانه راندن دین از عرصه سیاسی بخلوت خانه  و التزم بحقوق و ازادی بشر بر طبق موازین بین المللی ثبت شده باشد. بدلیل چنین کمبودهایی ست که نظام ولائی هم توانسته است هنوز سوار بر باورها و ارزشهای مذهبی به سلطه خود بر جامعه ادامه دهد.

 بنا براین، تا زمانی که جنبشی برپا نگردد، بازتابنده ظهور اراده ای معطوف بنفی ازرشهایی برخاسته از دوران بدوی بشریت، نمیتوان انتظار یک دگرگونی سیاسی – اجتماعی معنی داری را داشت.

البته تظاهرات و اعتراضات حرفه ای و صنفی، از جمله اعتراضات معلمان، یکی از وسیعترین تظاهرات صنفی، همراه با تظاهرات بازنشستگان و کارگران فولاد اهواز و کارگران هفت تپه و بسیاری دیگر از مشاغل و کارکنان موسسات مختلف دیگر، همچنانکه زودتراشاره شد، از وقایع روزانه اند.  فعلا در سرکوب آنها، نظام از خود بردباری نشان داده است. چون مخاطره انگیز بررسی نمیشوند تا زمانیکه خواسته ها مادی و صنفی و حرفه ای را بازتاب دهند، نظام تحمل آنرا دارا میباشد. وای بآن لحظه ای که تظاهرات و اعتراضات بیک جنبش سیاسی تبدیل گردد و صد وای دیگر، اگر جنبش بر اساس خلع آخوند از بارگاه خدایی و راندن دین از صحنه سیاست بخلوت خانه، بخود شکل بگیرد. تردید مدار که نظام آماده است که شمشیر شریعت را بخون بیالاید.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۱ فروردین ۲۶, جمعه

 فساد

!از دین اسلام برمیخیزد

 


 

چنین بنظر میرسد که 43 حکومت اسلامی برهبری ولایت فقیه، هنوز نتوانسته است بسیاری از اندیشمندان، منتقدان، تحلیگران و مفسران سیاسی را، در داخل و خارج، قانع کند که فساد، تباهی و انحطاطی که دیر زمانی ست که ملت ما با آن دست بگریبان است از دین اسلام و متولیان آن نظام آخوندی برمیخیزد. آنها حتی خود را از طرفداران سر سخت سرنگونی نظام ولایت فقیه می پندارند(حد اقل در خارج). اما، دین اسلام را مبرا از هرگونه بد آموزی و قهرو خشونت و انتقام ستانی می پندارند و بدفاع از اصل و اصول آن میپردازند، چنانکه گویی آیت الله ها و حجت الاسلامها و طلبه های برخاسته از حوزه های علمیه، همچون خمینی و خامنه ای و خلخالی، فقط چندتایی نام میبریم در میان هزاران، در دامن اسلامی تقلبی بنام "اسلام ناب محمدی" پرورش یافته اند.

تحلیلگران سیاسی، در دفاع از دین اسلام، ولایت فقیه را به تحریف و تخریب مبانی اسلام متهم نموده و بر آن باورند که جامعه ای که ولایت فقیه بنیاد گزارده است با سخنان و آموزه ها، با اوامر و فرامین الله، همانطور که در قرآن امده است، چندان سازگار نیست.

این، بدان معنا ست که تحلیلگران سیاسی، حکومت آخوندی را در شرایط کنونی به هیچ عنوان بازتابنده مقدسات دین اسلام، دینی که مردم به آن باور دارند نمیدانند. هرگز کنشهای آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم، از جمله کنش آنها که پیرهن یقه کوتاه بتن دارند و کت و شلوار، بعنوان کنشهایی که ماهیتا از باور باصل ولایت فقیه و اصل و اصول دین اسلام برخاسته اند، مورد بر رسی انتقادی قرار نمیدهند. بعضا، کنشهای حاکمان دینی را شدیدا مورد انتقاد قرار میدهند، اما، اساسا، در چارچوب سیاست و نه از دیدگاه دین و اعقادات دینی. بدینترتیب، دین،نهایتا، از بررسی انتقادی بر کنار میماند.

یعنی که جنایاتی که رژیم دین تا کنون مرتکب شده است، جنگ و خونریزی، و تخریب و ویرانی که ببار آورده است، ظلم و ستم و تجاوزاتی که علیه بشر ایرانی مرتکب شده است، قتل عام چندین هزار نفری جوانان مخالف در زندان ها در 67، قتل های زنجیره ای، بزنجیر کشیدن و شکنجه و کشتار دگراندیشان را نباید ناشی از اصل و اصول اسلامی دانست و یا برگرفته از آنچه در کتاب قرآن، الله، پیش بینی و تعریف و تفسیر نموده است؟ روشن است اسلامی هم  که مردم بدان باور دارند، سنخیتی با دین حاکم ندارد. در نهایت بر آن باورند که این کجا (اسلام) و آن کجا(اسلام سیاسی)؟ اسلام نه هرگز قهر و خشونت، نه قصاص و سنگسار و نه قطع اعضای بدن سارق و نه کشتار منافق و مشرک و نه جنگ خونریزی در راه پیشبرد دین الله را توصیه کرده است.

مثلا، هم اکنون که در ماه رمضان بسر میبریم، قواعد و مقررات حاکم بر جامعه در یک ماه فصل روزه داری را چه مرجعی میتواند باجرا در آورد بجز مامورین انتظامی، مثل ماموران "ارشاد" که در واقع مسئول حفظ نظم رمضان اند. ماموران مبارزه با مظاهر روزه خواری، از جمله بسته نگاهداشتن رستورانها و ساندیچ فروشیها و بطور کلی کاسبی های بزرگ و کوچکی که بنوعی با تولید غذا ارتباط دارند، با بکارگیری ابزار قهرآمیز، همچون جریمه و یا دستگیری، ماموریت خود را بانجام میرسانند. ماموران هنجارهای دینی در ماموریت خود،هیچگونه نرمش و انعطافی بروز ندهند. البته که این خود بیانگر این واقعیت است که روزه داری و اجرای مفاد و مبانی دین در حکومت اسلامی، امری دلبخواهی نیست. بگذریم که نماینده ولی فقیه و امام جمعه خراسان آخوند علم الهدی به روزه داران سفارش میکند مبادا دهان خود را قبل از افطار بشویند که فرشتگان از بوی دهان روزه دران بسی لذت میبرند. 

منتقدین سیاسی نظام، آنانکه بر مسند قدرت قرار گرفته اند، از ولی فقیه بر راس گرفته تا پیروان او را در ذیل، ظالم وستمکار و فاسد شناسایی و بدیکتاتوری محکوم میکنند . این بازجویان و ماموران حکومت هستند که دست بخشم و خشونت و بیرحمی نسبت به مردم میزنند، چه ارتباطی بین اینان وجود دارد و مقدسات دین اسلام؟ که آموزه های دین اسلام، رفتار جیره خواران و مزدوران رژیم را بر نمیتابد. شریعت اسلام را نه با شمشیر سر و کاری هست و نه با خشونت. البته، تنها منقتدان سیاسی نظام نیستند که روزانه گرد و غبار در رسانه های جمعی بپا میکنند بدون آنکه هرگز بدین و باسلام اشاره ای کنند، گویی که اسلام هرگز نقشی در بوجود آوردن وضع کنونی بازی نکرده است. اکثرا، تلویزیونهایی که، جناب سعید بهبهانی "تلویزیونهای رنگی" مینامد، با چه آب و تابی باطلاع رسانی و تجزیه و تحلیلهای سیاسی که نمیپردازند، چنانکه، برنامه ای میتواند در نظام حکومت ولی فقیه باجرا دراید و تصمیمی اتخاذ گردد، بدون آنکه بوی ارزشهای اسلامی از آن برخیزد.

با مشاهده و خوانش منتقدان سیاسی حکومت اسلامی در رسانه های اجتماعی،  از خود میپرسم مگر در کتاب آسمانی قرآن، الله به مخلوق خود همچون عبد و بنده و رعیت نمینگرد، و از آنها جز تسلیم و اطاعت، چیز دیگری هم طلب میکند؟ مگر دراولین سوره قرآن، الله بندگان خود را به چیز دیگری جز حمد و ستایش و تعظیم و تکریم در برابر شکوه عظمت او و اعتراف به بندگی و ناچیز بودن انسان در مقابل وی توصیه نموده است؟ مگر خود را یکتا و بی همتا نمیداند و نمیگوید لا الله الا الله،  که الله، تنها خداست و خدای دیگری بجز او نیست؟ ادعایی که هرگز مورد چالش قرار نگرفته است. مگر الله عبودیت و معطل گذاردن عقل و خرد را سر لوحه نظام اخلاقی و اساس سنت و شریعت خود قرار نداده است؟ مگر نهایتا شریعت اسلامی چیزی دیگری میاموزد بجز نپرس و نجوی، بزیر بنگر و خاموش بزبان آور و تکرار کن آنچه که از الله بگوش رسد. همین بس که برای لحظه ای مراسم طهارت و وضو را پیش از نمازگزاری در نظر آوری. کدام یک از آن حرکات را میتوان در نزد عقل و خرد انسان پوچ و بی معنی بشمار نیاورد؟

حکومت اسلامی یا نظام ولایت فقیه، نیز، دقیقا به پیاده سازی اراده الله و فرامینی که صادر کرده است پرداخته است. مگر ولی فقیه، آخوند خامنه ای، بجز از الله، خداوند یکتا ویگانه، از خدای دیگری هم فرمان میرد؟ مگر ولی فقیه مثل الله بر همه چیز دانا و عالم نیست؟ مگر اراده ولی فقیه نیست که بر تمامی عرصه های گوناگون علم و دانش بشری وقوف کامل دارد؟ مگر در پیشبرد اصل و اصولی که در قرآن بیان شده است، طبق فرمان الله و در پیروی از پیامبر او، ولایت فقیه از برافکندن سر هیچ جنبنده ای تا کنون خود داری کرده است؟ مگر نه اینکه الله برغم رحمت و رحمانی که بخود نسبت میدهد، از خشم و خشونت و بیرحمی در مورد آنان که سر تسلیم و اطاعت در برابر او فرود نمی آورند از هیچ دریغ ندارد، آنان را مشرک و کافر و منافق میخواند و بجرم  گناه کبیره، گناه غیر قابل بخشایش، محکوم بسوختن آتش خشم خود در دوزخ تا ابد میکند.

کیست که بتواند ادعا کند که رژیم دین به رهبری آیت الله ها و حجت الالسلام ها مو به مو از خواسته های الله پیروی نکرده است؟ مگر نظام ولایت فقیه بر چیز دیگری بجز بندگی وعبودیت بنا گردیده است؟ مگر حکومت ولایت بر اصلی بجز اصل تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت، بنیانگزاری شده است؟ خشم و خشونتی که رژیم دین نسبت به دگر اندیشان و مخالفین روا داشته است در همآهنگی و سازگاری تام و تمام است با اسلام، در کل، و با اسلام ناب محمدی بطور خاص. مگر رژیم دین مخالفین خود را منافق و مشرک نمیخواند و دروازه های دوزخ را بروی آنها نگشوده است؟ آیا رژیم دین در راه تحصیل رضای الله دست به جهاد و شهادت نزده است و بر علیه کفر و باطل در پیروی از پیامبر اسلام لشگر کشی نکرده است؟ جنگ پوچ و بیهوده با کشور همسایه، چرا هشت سال ادامه یافت؟ مگر نه اینکه، دستگاه ولایت قصد برافراشتن پرچم لا الله الا الله را بر فراز قدس از راه تسخیر کربلا در سر می پروراند. نظام ولایت در خدمت بالله ماندگار شده است نه  در خدمت بوطن. پرچم الله است که هویت وطن گردیده است. پرچم الله است که باید درعمق زمین دفن گردد تا مگر بوی کند آن هرگز بمشام انسان دیگری نرسد. 

واقعیت آن است که فساد و انحطاط و تباهی ای که رژیم دین در قعر آن فرو رفته است، از دین اسلام و از کلام الله بر میخیزد، از لا الله الا الله بر میخیزد، از بزرگترین دروغی که بخشی از ابنای بشر بدان باور کرده است. این دروغ است که براستی میتواند زیرساخت تمامی دروعهای دیگری بشمار رود که بر اساس آن اصل و اصول، باورها وارزشهای اسلامی بنیانگزاری شده است. مثل، پنج نوبت نمازگزاری، چنانکه اگر از یک نوبت غفلت کنی، اگر طبق مقررات در صدد جبران بر نیایی، در آخرت بدهکار خواهی بود و پاسخگوی. وای اگر زن حجاب از سر برگیرد چهره زیبا و برآمدگیها و منحنی های طبیعی وجود خود را نمایان سازد؟ معلوم است که خشم الله را برانگیزد سبب نا خشنودی او گردد. و هزار وای دیگر اگر نوشابه های نشاط آور، تولید و یا مصرف نمائی.

اینها را باید ارزشها، باورها و رفتاری دانست، اساسا، فساد زا که نهایتا جامعه ما را بانحطاط و تباهی رهنمون مینماید، راهی که دیر زمانیست که رهرو آن هستیم. چرا که این باورها، فرصت را برای دو رویی، فریب و ریاکاری بوجود میآورند. مثلا، آیا میتوان گفت که عبادت روزانه بیشتر از سر عادت انجام میشود و یا از سر ترس و دلهره تا اعتقاد و ایمان؟ کمتر باور و ارزش دینی را میتوانی بیابی که فرصت را بریای فریفتن و ریاکاری بوجود نیاورد. چرا باید موجودی را که خالق خلق کرده است زیر حجاب پنهان کرد؟ اگر برآمدگیهای جسم زن، آگر نگاه و صدای زن گناه آلود و تحریک کننده است و خطرناک، آیا معلوم است که الله چرا چنین موجودی را خلق کرده است که منشا اینهمه کناه و فساد شود؟ آیا نباید بعقل الله کمی تردید کرد؟

 اگر فساد و انحطاط و تباهی، هم اکنون بر جامعه ی ولایت سلطه افکنده است، منشاء آن دین است. صاحب این قلم، علاقمند است که بداند چه معنویت و اخلاقی در تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت که اصل اساسی دین اسلام است میتوان یافت؟ آیا حمد و ستایش الله بعنوان ارباب و فرمانروای دوجهان و تقلیل خویش به بنده و رعیت الله، خیلی معنوی و اخلاقی ست؟ ایا این کنش میتواند بانحطاط و بتاهی و بحقارت و خواری انسان کشانده نشود؟ آیا این بدان معنا است که اگر زندگی خود را در خلوص نیت، با قلب پاک به الله تسلیم نماییم و از فرامین او یعنی به شریعت او گردن نهیم، کمال انسانیت را پیموده ایم و آزادی را درآغوش کشیده ایم؟ آیا عبودیت که آنرا دین اسلام، بیش از هر چیز دیگری می طلبد، شرط تحصیل کمال انسانی ست؟ آیا انسانیت در بندگی و عبودیت ست؟ در حمد و ستایش الله از سحرگاهان تا شبانگاهان است؟ آیا در جهاد و شهادت و خشم و خشونت و یا ریختن خون دیگری ست تا آخرین قطره ی خون خویشتن.؟ روشن است که این ارزشها بیگانه با کرامت و عزت و با عقل و خرد و خود آئینی انسان است و نمیتواند ما را بسوی دیگر جز فساد و انحطاط و تباهی رهممنون سازد که ساخته است.

واقعیت آن است که روشنفکران و اندیشمندان بخاطر موقعیت هژمونیک دین در جامعه هرگز به تاثیر مخرب و فاسد   کننده ی ارزشهای دین در شخصیت و فرهنگ ایرانی، نه تنها توجه کافی مبذول نداشته اند بلکه در سرکوب آن کوشیده اند

آخرین نکته که بیان آن ضروری است انستکه جدا سازی، قدرت از دین و یا متهم نمودن حکومت به سوء استفاده از دین اسلام، بیانگر گریز از مسئولیت است، بیانگر مقاومت در برابر مشاهده ی ماهیت واپسگرا و ضد اخلاقی و ضذ انسانی دینی ست که در طی قرون بوسیله نسلهای گذشته در ما نهاده شده است و بخش لاینفک شخصیت و فترت ما گشته است. هم اکنون دیکتاتور و نظام دیکتاتوری را تجربه کرده و کم و بیش آنرا شناخته ایم، اما خود را مسئول آن نمیدانیم، گویی ارزشهایی که به آن باور داریم چیزی جدا از ارزشهای حکومت دیکتاتوری ست. گویی حکومت دیکتاتوری میتواند بر اساس اصل دیگری بجز اصل، تسلیم و اطاعت و عبودیت بنا گردد، ارزشهایی که در پندار و گفتار و رفتار ما نهادین شده اند. ما ایرانیان هرگز نمیتوانیم، نظام استبداد دین وقدرت را از جا بر کنیم بدون آنکه با ارزشهای استبدادی نهفته در نهاد دین خود را شناسایی نموده، با آن رو برو شویم و از سرکوب نقد و بر رسی آن اجتناب کنیم. 

تنها زمانی میتوانیم بسوی آزادی حرکت نماییم و به کسب انسانیت خود نایل شویم، که با رجوع به عقل و خرد، در بینایی و دور از تعصب و غیرت، در چهره دین خود بنگریم. نمیتوان چندان بآینده خوشبین بود، آینده ای دمکراتیک و آزاد، اگر به پاکزدایی خود از باورها و ارزشهای فساد زای شریعت اسلامی بطور جدی اقدام نکنیم. در همانحال نباید هرگز از تشویق و تبلیغ ارزشهای خود خوآئینی و خود مختاری، غافل بمانیم. بعبارت دیگر، جوش و خروش مردم حتی اگر بر ساختار قدرت فایق آید و پیروز گردد، ممکن است که هرگز به آنچه که میخواهد که نهایتا آزادی ست، نرسد اگر نپذیریم که جنبشی که در حال شکل گیری ست، ماهیتا یک جنبشی ضد فرهنگ، ضد فرهنگ فقاهتی، ضد فرهنگ و ارزشهای اسلامی و ضد فرهنک فریب و ریکاری ست.

تردید مدارکه نمیتوانیم نظام استبداد دین و قدرت را بر اندازیم بدون آنکه ارزشهای اسلامی را از درون خود ببرون بریزیم. تا فرهنگ حمد و ستایش، تملق و چاپلوسی، غیرت و تعصب، خرافه پرستی و رجعت بگذشته را رهسپار زباله دلن تاریخ نکنیم، نمیتوانیم خود را از یوغ آخوند و فقیه دروغکوی فریبکار رها سازیم!

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com