۱۴۰۱ اردیبهشت ۲, جمعه

از مرگ رهبر

تا راندن دین بخلوت خانه!

 

زمان آن فرا رسیده است که صریح و شفاف باین واقعیت اعتراف کنیم که تا زمانیکه ساختار قدرت تحت سلطه دین اسلام ناب محمدی که مظهر آن آخوند خامنه ای و بطورکلی، قشر آخوند، قشر مفتخوار جامعه است، همچنان بسوی زوال مادی و معنوی روان خواهیم بود. درواقع در مقایسه با جوامع دیگر بامنابعی بسیار محدودتر، جمهوری اسلامی در همه عرصه های تمدن مدرن، چه بلحاظ سیاسی و اجتماعی، چه بلحاظ نسبت جرم و جنایت، رانت خواری و رشوه گیری و فساد گسترده در ردیف پسرفته و سرکوبگرترین کشورها، همچون سومالی و سوریه و کره شمالی جای گرفته است.

بسیاری وضع موجود را وضعی توصیف میکنند، آبستن انفجاری عظیم. که در صحت آن نمیتوان تردیدی نمود. اما، مسئله آن است که وضع آنفحار آمیزی که هم اکنون جامعه ما با آن دست بگریبان است، پدیده ای تازه نیست. از همان آغازین روزهایی که استبداد دین بر ساختار قدرت سلطه افکند و نظام استبداد مضاعف دین و قدرت پا بعرصه وجود گذارد، جامعه ما پیوسته آبستن انفجار بوده است و هنوز هم هست. چون حکومت اسلامی از آغاز خصم آشتی ناپذیر آزادی بوده است و هنوز هم هست.

تنش و تشنجی که حاکم بر وضع موجود است، این احساس را بر میانگیزد انچنانکه گویی هر لحظه آخر زمان ممکن است فرا برسد. گرانی و بیکاری، بی خانمانی، گور خوابی و خیابان خوابی و پشتبام و اتوبوس خوابی و انواع و اقسام سوراخ سنبه های دیگر، آماده اجاره برای استراحت و خسبیدن. فقر و تنگدستی روزانه در حال گسترش و عمیق شدن است ولایه های بیشتری از جامعه را در بر میگیرد. 65 میلیون از جمعیت کشور بر طبق محاسبات رسمی دچار مشکلات معیشی اند. آلودگی هوا، نقس برآوردن را سخت و مخاطره انگیز نموده است. 

کمتر روزی هست که شاهد بر اعتراضات و تظاهرات صنف و حرفه ای در جامعه نباشیم. ناکارآمدی های که در بافت دستگاه بورکراسی دولتی ریشه داوانده است، تحریمات اقتصادی، کوچک شدن درامد نفت و بالا رفتن هزینه های توسعه نفوذ نظام در منطقه، چرخهای زندگی روزمرده را لنگ ساخته است. دولت، وزارتخانه ها و سازمانها و موسسات دولتی ورشکسته و در قرض های کلان غوطه. هم اکنون، دولت با کمبود بودجه دست بگریبان است و با چاپ اسکناس های بی ارزش، بحران اقتصادی را عمیقتر نموده و مردم را بطور روزانه مضطربتر، عصبانی تر و خشمگین تر میسازد.

حال اکر براین دشواریها که زندگی روزمره را رنج آور نموده است، دشمنی و خصومت آشتی ناپذیر حکومت اسلامی با زمان و انسان و آزادی را بیافزایی، آنگاه در خواهی یافت که تاریکی ست که بر جامعه حکومت میکند. که بدوران بدوی رجعت نموده ای، برغم زرق و برق عصرنو که در چشمها فرو میروند. در واقع، دشمنی و خصومت آشتی ناپذیر نظام با ازادی حتی در فضای مجازی از دیر باز، یکی از عوامل اصلی جدایی حکومت از ملت بوده است، خصومتی که در بر قراری محدودیت ها و تجاوز بابتدایی ترین حق و حقوق بشری بازتاب میابد، در حجاب اجباری و جدایی جنسیت ها، در سرکوب آزادی بیان و دستگیری و حبس و شکنجه دگر اندیشان، مدافعین حقوق بشر و فعالان سیاسی.

در نظام اسلامی، بدشواری میتوان بدوره ای، حتی کوتاه، اشاره نمود که بتوان آنرا دورانی خواند، فارغ از مشکلات و سختی ها و محدودیتها که اکثر مردم با احساس رضایت در آن زندگی کرده باشند. چرا که حکومت اسلامی در پی تامین سعادت و خوشبختی، نه در این دنیای فانی و زودگذر، بلکه در جهانی ست که زندگی در آن ابدی ست، بویژه برای "شهیدان" اسلام که تا ابد میتوانند با فرشته های همیشه باکره همخوابه شوند. 

البته که آخوندها در 43 سال خطبه خوانی، چه خطبه ها در نفی زندگی مادی و پرهیز از پرستش زر و زیور و ثروت اندوزی، داد سخن و پند و اندرز که سر نداده و نمیدهند. این در حالی ست که هر روز بر همگان بیش از همیشه روشن شده است، که خطبه گویان عمامه ای و یا مجتهدین تکنوکرات و کت و شلواری، چه دروغگویان بزرگ و چه فریبکاران قهار و مبرزی هستند.

یک زمانی امام خمینی به پیروان خود سفارش کرد که نگذارید که مردم هرگز به باطن شما آگاه بشوند. امروز، اما، کار بانجایی رسیده است که رقابت بر سر جاه و مال در درون مجتهدین حاکم(عمامه ای+کت وشلواری) به میزانی بالاگرفته که راز یکدیگر را قاش و زیاده رویها و حیف و میلهای هنگفت یکدیگر را آشکار میسازند. مثل داستان پر سر و صدای خرید سیسمونی فامیل محمد باقر قالیباف، رئیس مجلس ولایت، چنانکه گویی اختلاس میلیاردها ثروت ملت را میتوان با آشکار نمودن چنین زیاده روی هایی پوشاند. بگذریم که مشاور قالیباف جریان برملا شدن داستان خرید سیسمونی را توطئه ای میداند برساخته دست دشمنان رئیس مجلس، چنانکه گویی دست قالیباف نه بخون مخالفین نظام آلوده است ونه هرگز از زندگی محقر و پرهیز از زیاده خواهی، داد سخن داده است و نه هرگز دستهایی آلوده بفساد داشته است. و یا آنکه آمثال قالیباف، قاتل و دزد و فریبکار، در درون نظم، کمیاب و نایب اند.

اما، از آنجا که عدالت مطلق بر نظام مقدس اسلامی حاکم است، رئیس مجلس ولایت بجای آنکه دست بسته بزندان فرستاده شود، طلبکار میشود و خواستار مجازات کسانی که مثلا دست بتخریب شخصیت او زده اند و او را متهم به دروغگویی و فساد نموده اند میشود.

اما، شاید این یاد آوری ضروری باشد که اگر وضع کنونی که همگان بر انفجار آمیز بودن آن توافق دارند، پدیده تازه ای نیست و 43 سال ادامه یافته است، چه دلیلی وجود دارد که 43 سال دیگر ادامه نیابد؟ آنچه ممکن است تداوم نظام را دچار دستاندز و پستی و بلندی بنماید، مرگ ولی فقیه، آخوند خامنه ای خواهد بود. اما، بدون تردید آمادگی سپاه پاسداران برای گذار به جانشینی خامنه ای، احتمال وقوع هر اتفاق ناگوری را ناچیز مینماید، حد اقل در کوتاه مدت.

بدون تردید، بقا و تداوم نظام را میتوان بعدم ظهور نیرویی مخالف و منسجم با شاخه ها و طرفداران گسترده نسبت داد، نیرویی با هویتی تماما در تصاد و نفی حکومت دین، با هویتی در خدمت نفی  ارزشها و باورهایی که از بدو تولد از نسل گذشته در یافته و به نسل های آینده انتقال میدهیم. بقای نظام را  همچنین باید ناشی از نبود جنبشی دانست  با هویتی در خدمت الغای مذهب رسمی و شناسنامه ای  که در آن بخانه راندن دین از عرصه سیاسی بخلوت خانه  و التزم بحقوق و ازادی بشر بر طبق موازین بین المللی ثبت شده باشد. بدلیل چنین کمبودهایی ست که نظام ولائی هم توانسته است هنوز سوار بر باورها و ارزشهای مذهبی به سلطه خود بر جامعه ادامه دهد.

 بنا براین، تا زمانی که جنبشی برپا نگردد، بازتابنده ظهور اراده ای معطوف بنفی ازرشهایی برخاسته از دوران بدوی بشریت، نمیتوان انتظار یک دگرگونی سیاسی – اجتماعی معنی داری را داشت.

البته تظاهرات و اعتراضات حرفه ای و صنفی، از جمله اعتراضات معلمان، یکی از وسیعترین تظاهرات صنفی، همراه با تظاهرات بازنشستگان و کارگران فولاد اهواز و کارگران هفت تپه و بسیاری دیگر از مشاغل و کارکنان موسسات مختلف دیگر، همچنانکه زودتراشاره شد، از وقایع روزانه اند.  فعلا در سرکوب آنها، نظام از خود بردباری نشان داده است. چون مخاطره انگیز بررسی نمیشوند تا زمانیکه خواسته ها مادی و صنفی و حرفه ای را بازتاب دهند، نظام تحمل آنرا دارا میباشد. وای بآن لحظه ای که تظاهرات و اعتراضات بیک جنبش سیاسی تبدیل گردد و صد وای دیگر، اگر جنبش بر اساس خلع آخوند از بارگاه خدایی و راندن دین از صحنه سیاست بخلوت خانه، بخود شکل بگیرد. تردید مدار که نظام آماده است که شمشیر شریعت را بخون بیالاید.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

  

۱۴۰۱ فروردین ۲۶, جمعه

 فساد

!از دین اسلام برمیخیزد

 


 

چنین بنظر میرسد که 43 حکومت اسلامی برهبری ولایت فقیه، هنوز نتوانسته است بسیاری از اندیشمندان، منتقدان، تحلیگران و مفسران سیاسی را، در داخل و خارج، قانع کند که فساد، تباهی و انحطاطی که دیر زمانی ست که ملت ما با آن دست بگریبان است از دین اسلام و متولیان آن نظام آخوندی برمیخیزد. آنها حتی خود را از طرفداران سر سخت سرنگونی نظام ولایت فقیه می پندارند(حد اقل در خارج). اما، دین اسلام را مبرا از هرگونه بد آموزی و قهرو خشونت و انتقام ستانی می پندارند و بدفاع از اصل و اصول آن میپردازند، چنانکه گویی آیت الله ها و حجت الاسلامها و طلبه های برخاسته از حوزه های علمیه، همچون خمینی و خامنه ای و خلخالی، فقط چندتایی نام میبریم در میان هزاران، در دامن اسلامی تقلبی بنام "اسلام ناب محمدی" پرورش یافته اند.

تحلیلگران سیاسی، در دفاع از دین اسلام، ولایت فقیه را به تحریف و تخریب مبانی اسلام متهم نموده و بر آن باورند که جامعه ای که ولایت فقیه بنیاد گزارده است با سخنان و آموزه ها، با اوامر و فرامین الله، همانطور که در قرآن امده است، چندان سازگار نیست.

این، بدان معنا ست که تحلیلگران سیاسی، حکومت آخوندی را در شرایط کنونی به هیچ عنوان بازتابنده مقدسات دین اسلام، دینی که مردم به آن باور دارند نمیدانند. هرگز کنشهای آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم، از جمله کنش آنها که پیرهن یقه کوتاه بتن دارند و کت و شلوار، بعنوان کنشهایی که ماهیتا از باور باصل ولایت فقیه و اصل و اصول دین اسلام برخاسته اند، مورد بر رسی انتقادی قرار نمیدهند. بعضا، کنشهای حاکمان دینی را شدیدا مورد انتقاد قرار میدهند، اما، اساسا، در چارچوب سیاست و نه از دیدگاه دین و اعقادات دینی. بدینترتیب، دین،نهایتا، از بررسی انتقادی بر کنار میماند.

یعنی که جنایاتی که رژیم دین تا کنون مرتکب شده است، جنگ و خونریزی، و تخریب و ویرانی که ببار آورده است، ظلم و ستم و تجاوزاتی که علیه بشر ایرانی مرتکب شده است، قتل عام چندین هزار نفری جوانان مخالف در زندان ها در 67، قتل های زنجیره ای، بزنجیر کشیدن و شکنجه و کشتار دگراندیشان را نباید ناشی از اصل و اصول اسلامی دانست و یا برگرفته از آنچه در کتاب قرآن، الله، پیش بینی و تعریف و تفسیر نموده است؟ روشن است اسلامی هم  که مردم بدان باور دارند، سنخیتی با دین حاکم ندارد. در نهایت بر آن باورند که این کجا (اسلام) و آن کجا(اسلام سیاسی)؟ اسلام نه هرگز قهر و خشونت، نه قصاص و سنگسار و نه قطع اعضای بدن سارق و نه کشتار منافق و مشرک و نه جنگ خونریزی در راه پیشبرد دین الله را توصیه کرده است.

مثلا، هم اکنون که در ماه رمضان بسر میبریم، قواعد و مقررات حاکم بر جامعه در یک ماه فصل روزه داری را چه مرجعی میتواند باجرا در آورد بجز مامورین انتظامی، مثل ماموران "ارشاد" که در واقع مسئول حفظ نظم رمضان اند. ماموران مبارزه با مظاهر روزه خواری، از جمله بسته نگاهداشتن رستورانها و ساندیچ فروشیها و بطور کلی کاسبی های بزرگ و کوچکی که بنوعی با تولید غذا ارتباط دارند، با بکارگیری ابزار قهرآمیز، همچون جریمه و یا دستگیری، ماموریت خود را بانجام میرسانند. ماموران هنجارهای دینی در ماموریت خود،هیچگونه نرمش و انعطافی بروز ندهند. البته که این خود بیانگر این واقعیت است که روزه داری و اجرای مفاد و مبانی دین در حکومت اسلامی، امری دلبخواهی نیست. بگذریم که نماینده ولی فقیه و امام جمعه خراسان آخوند علم الهدی به روزه داران سفارش میکند مبادا دهان خود را قبل از افطار بشویند که فرشتگان از بوی دهان روزه دران بسی لذت میبرند. 

منتقدین سیاسی نظام، آنانکه بر مسند قدرت قرار گرفته اند، از ولی فقیه بر راس گرفته تا پیروان او را در ذیل، ظالم وستمکار و فاسد شناسایی و بدیکتاتوری محکوم میکنند . این بازجویان و ماموران حکومت هستند که دست بخشم و خشونت و بیرحمی نسبت به مردم میزنند، چه ارتباطی بین اینان وجود دارد و مقدسات دین اسلام؟ که آموزه های دین اسلام، رفتار جیره خواران و مزدوران رژیم را بر نمیتابد. شریعت اسلام را نه با شمشیر سر و کاری هست و نه با خشونت. البته، تنها منقتدان سیاسی نظام نیستند که روزانه گرد و غبار در رسانه های جمعی بپا میکنند بدون آنکه هرگز بدین و باسلام اشاره ای کنند، گویی که اسلام هرگز نقشی در بوجود آوردن وضع کنونی بازی نکرده است. اکثرا، تلویزیونهایی که، جناب سعید بهبهانی "تلویزیونهای رنگی" مینامد، با چه آب و تابی باطلاع رسانی و تجزیه و تحلیلهای سیاسی که نمیپردازند، چنانکه، برنامه ای میتواند در نظام حکومت ولی فقیه باجرا دراید و تصمیمی اتخاذ گردد، بدون آنکه بوی ارزشهای اسلامی از آن برخیزد.

با مشاهده و خوانش منتقدان سیاسی حکومت اسلامی در رسانه های اجتماعی،  از خود میپرسم مگر در کتاب آسمانی قرآن، الله به مخلوق خود همچون عبد و بنده و رعیت نمینگرد، و از آنها جز تسلیم و اطاعت، چیز دیگری هم طلب میکند؟ مگر دراولین سوره قرآن، الله بندگان خود را به چیز دیگری جز حمد و ستایش و تعظیم و تکریم در برابر شکوه عظمت او و اعتراف به بندگی و ناچیز بودن انسان در مقابل وی توصیه نموده است؟ مگر خود را یکتا و بی همتا نمیداند و نمیگوید لا الله الا الله،  که الله، تنها خداست و خدای دیگری بجز او نیست؟ ادعایی که هرگز مورد چالش قرار نگرفته است. مگر الله عبودیت و معطل گذاردن عقل و خرد را سر لوحه نظام اخلاقی و اساس سنت و شریعت خود قرار نداده است؟ مگر نهایتا شریعت اسلامی چیزی دیگری میاموزد بجز نپرس و نجوی، بزیر بنگر و خاموش بزبان آور و تکرار کن آنچه که از الله بگوش رسد. همین بس که برای لحظه ای مراسم طهارت و وضو را پیش از نمازگزاری در نظر آوری. کدام یک از آن حرکات را میتوان در نزد عقل و خرد انسان پوچ و بی معنی بشمار نیاورد؟

حکومت اسلامی یا نظام ولایت فقیه، نیز، دقیقا به پیاده سازی اراده الله و فرامینی که صادر کرده است پرداخته است. مگر ولی فقیه، آخوند خامنه ای، بجز از الله، خداوند یکتا ویگانه، از خدای دیگری هم فرمان میرد؟ مگر ولی فقیه مثل الله بر همه چیز دانا و عالم نیست؟ مگر اراده ولی فقیه نیست که بر تمامی عرصه های گوناگون علم و دانش بشری وقوف کامل دارد؟ مگر در پیشبرد اصل و اصولی که در قرآن بیان شده است، طبق فرمان الله و در پیروی از پیامبر او، ولایت فقیه از برافکندن سر هیچ جنبنده ای تا کنون خود داری کرده است؟ مگر نه اینکه الله برغم رحمت و رحمانی که بخود نسبت میدهد، از خشم و خشونت و بیرحمی در مورد آنان که سر تسلیم و اطاعت در برابر او فرود نمی آورند از هیچ دریغ ندارد، آنان را مشرک و کافر و منافق میخواند و بجرم  گناه کبیره، گناه غیر قابل بخشایش، محکوم بسوختن آتش خشم خود در دوزخ تا ابد میکند.

کیست که بتواند ادعا کند که رژیم دین به رهبری آیت الله ها و حجت الالسلام ها مو به مو از خواسته های الله پیروی نکرده است؟ مگر نظام ولایت فقیه بر چیز دیگری بجز بندگی وعبودیت بنا گردیده است؟ مگر حکومت ولایت بر اصلی بجز اصل تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت، بنیانگزاری شده است؟ خشم و خشونتی که رژیم دین نسبت به دگر اندیشان و مخالفین روا داشته است در همآهنگی و سازگاری تام و تمام است با اسلام، در کل، و با اسلام ناب محمدی بطور خاص. مگر رژیم دین مخالفین خود را منافق و مشرک نمیخواند و دروازه های دوزخ را بروی آنها نگشوده است؟ آیا رژیم دین در راه تحصیل رضای الله دست به جهاد و شهادت نزده است و بر علیه کفر و باطل در پیروی از پیامبر اسلام لشگر کشی نکرده است؟ جنگ پوچ و بیهوده با کشور همسایه، چرا هشت سال ادامه یافت؟ مگر نه اینکه، دستگاه ولایت قصد برافراشتن پرچم لا الله الا الله را بر فراز قدس از راه تسخیر کربلا در سر می پروراند. نظام ولایت در خدمت بالله ماندگار شده است نه  در خدمت بوطن. پرچم الله است که هویت وطن گردیده است. پرچم الله است که باید درعمق زمین دفن گردد تا مگر بوی کند آن هرگز بمشام انسان دیگری نرسد. 

واقعیت آن است که فساد و انحطاط و تباهی ای که رژیم دین در قعر آن فرو رفته است، از دین اسلام و از کلام الله بر میخیزد، از لا الله الا الله بر میخیزد، از بزرگترین دروغی که بخشی از ابنای بشر بدان باور کرده است. این دروغ است که براستی میتواند زیرساخت تمامی دروعهای دیگری بشمار رود که بر اساس آن اصل و اصول، باورها وارزشهای اسلامی بنیانگزاری شده است. مثل، پنج نوبت نمازگزاری، چنانکه اگر از یک نوبت غفلت کنی، اگر طبق مقررات در صدد جبران بر نیایی، در آخرت بدهکار خواهی بود و پاسخگوی. وای اگر زن حجاب از سر برگیرد چهره زیبا و برآمدگیها و منحنی های طبیعی وجود خود را نمایان سازد؟ معلوم است که خشم الله را برانگیزد سبب نا خشنودی او گردد. و هزار وای دیگر اگر نوشابه های نشاط آور، تولید و یا مصرف نمائی.

اینها را باید ارزشها، باورها و رفتاری دانست، اساسا، فساد زا که نهایتا جامعه ما را بانحطاط و تباهی رهنمون مینماید، راهی که دیر زمانیست که رهرو آن هستیم. چرا که این باورها، فرصت را برای دو رویی، فریب و ریاکاری بوجود میآورند. مثلا، آیا میتوان گفت که عبادت روزانه بیشتر از سر عادت انجام میشود و یا از سر ترس و دلهره تا اعتقاد و ایمان؟ کمتر باور و ارزش دینی را میتوانی بیابی که فرصت را بریای فریفتن و ریاکاری بوجود نیاورد. چرا باید موجودی را که خالق خلق کرده است زیر حجاب پنهان کرد؟ اگر برآمدگیهای جسم زن، آگر نگاه و صدای زن گناه آلود و تحریک کننده است و خطرناک، آیا معلوم است که الله چرا چنین موجودی را خلق کرده است که منشا اینهمه کناه و فساد شود؟ آیا نباید بعقل الله کمی تردید کرد؟

 اگر فساد و انحطاط و تباهی، هم اکنون بر جامعه ی ولایت سلطه افکنده است، منشاء آن دین است. صاحب این قلم، علاقمند است که بداند چه معنویت و اخلاقی در تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت که اصل اساسی دین اسلام است میتوان یافت؟ آیا حمد و ستایش الله بعنوان ارباب و فرمانروای دوجهان و تقلیل خویش به بنده و رعیت الله، خیلی معنوی و اخلاقی ست؟ ایا این کنش میتواند بانحطاط و بتاهی و بحقارت و خواری انسان کشانده نشود؟ آیا این بدان معنا است که اگر زندگی خود را در خلوص نیت، با قلب پاک به الله تسلیم نماییم و از فرامین او یعنی به شریعت او گردن نهیم، کمال انسانیت را پیموده ایم و آزادی را درآغوش کشیده ایم؟ آیا عبودیت که آنرا دین اسلام، بیش از هر چیز دیگری می طلبد، شرط تحصیل کمال انسانی ست؟ آیا انسانیت در بندگی و عبودیت ست؟ در حمد و ستایش الله از سحرگاهان تا شبانگاهان است؟ آیا در جهاد و شهادت و خشم و خشونت و یا ریختن خون دیگری ست تا آخرین قطره ی خون خویشتن.؟ روشن است که این ارزشها بیگانه با کرامت و عزت و با عقل و خرد و خود آئینی انسان است و نمیتواند ما را بسوی دیگر جز فساد و انحطاط و تباهی رهممنون سازد که ساخته است.

واقعیت آن است که روشنفکران و اندیشمندان بخاطر موقعیت هژمونیک دین در جامعه هرگز به تاثیر مخرب و فاسد   کننده ی ارزشهای دین در شخصیت و فرهنگ ایرانی، نه تنها توجه کافی مبذول نداشته اند بلکه در سرکوب آن کوشیده اند

آخرین نکته که بیان آن ضروری است انستکه جدا سازی، قدرت از دین و یا متهم نمودن حکومت به سوء استفاده از دین اسلام، بیانگر گریز از مسئولیت است، بیانگر مقاومت در برابر مشاهده ی ماهیت واپسگرا و ضد اخلاقی و ضذ انسانی دینی ست که در طی قرون بوسیله نسلهای گذشته در ما نهاده شده است و بخش لاینفک شخصیت و فترت ما گشته است. هم اکنون دیکتاتور و نظام دیکتاتوری را تجربه کرده و کم و بیش آنرا شناخته ایم، اما خود را مسئول آن نمیدانیم، گویی ارزشهایی که به آن باور داریم چیزی جدا از ارزشهای حکومت دیکتاتوری ست. گویی حکومت دیکتاتوری میتواند بر اساس اصل دیگری بجز اصل، تسلیم و اطاعت و عبودیت بنا گردد، ارزشهایی که در پندار و گفتار و رفتار ما نهادین شده اند. ما ایرانیان هرگز نمیتوانیم، نظام استبداد دین وقدرت را از جا بر کنیم بدون آنکه با ارزشهای استبدادی نهفته در نهاد دین خود را شناسایی نموده، با آن رو برو شویم و از سرکوب نقد و بر رسی آن اجتناب کنیم. 

تنها زمانی میتوانیم بسوی آزادی حرکت نماییم و به کسب انسانیت خود نایل شویم، که با رجوع به عقل و خرد، در بینایی و دور از تعصب و غیرت، در چهره دین خود بنگریم. نمیتوان چندان بآینده خوشبین بود، آینده ای دمکراتیک و آزاد، اگر به پاکزدایی خود از باورها و ارزشهای فساد زای شریعت اسلامی بطور جدی اقدام نکنیم. در همانحال نباید هرگز از تشویق و تبلیغ ارزشهای خود خوآئینی و خود مختاری، غافل بمانیم. بعبارت دیگر، جوش و خروش مردم حتی اگر بر ساختار قدرت فایق آید و پیروز گردد، ممکن است که هرگز به آنچه که میخواهد که نهایتا آزادی ست، نرسد اگر نپذیریم که جنبشی که در حال شکل گیری ست، ماهیتا یک جنبشی ضد فرهنگ، ضد فرهنگ فقاهتی، ضد فرهنگ و ارزشهای اسلامی و ضد فرهنک فریب و ریکاری ست.

تردید مدارکه نمیتوانیم نظام استبداد دین و قدرت را بر اندازیم بدون آنکه ارزشهای اسلامی را از درون خود ببرون بریزیم. تا فرهنگ حمد و ستایش، تملق و چاپلوسی، غیرت و تعصب، خرافه پرستی و رجعت بگذشته را رهسپار زباله دلن تاریخ نکنیم، نمیتوانیم خود را از یوغ آخوند و فقیه دروغکوی فریبکار رها سازیم!

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 

 

 

۱۴۰۱ فروردین ۱۹, جمعه


 

حسین شریعتمداری:

بازگشت اسلام

و دگرگونی جهانی!


در 43 سال پیش از این، ما برای سرنگونی نظام شاهنشاهی از  باورها و ارزشهایی بهره بر گرفتیم که در امتداد تاریخ دراز و طولانی خود، طعمه موریانه ها شده، کهنه، فرسوده و پوسیده بودند. ارزشها و باورهایی که قرنها در دامنش    بنده، فرمانبر و رعیت، پرورش یافته اند، ارزشهای بنیادینی همچون بندگی و عبودیت، تقلید و تبعیت، حمد و ستایش که در آغازین سوره کتاب مقدس، قرآن، و بعدا در سراسر آن بازتاب مییابد. از همین نقطه است که زوال جامعه و فرهنگ ما آغاز گردید و از درون روی به فساد و گندیدگی نهاد. چرا که چشمان خود را بستیم و در اوج احساسات و کوته فهمی آغوش خود را بر گشودیم بروی حکومت آخوندی، بروی حکومت دین برهبری آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای، بر روی حکومت قشر مفتخواران و فریبکاران، خصم آشتی ناپذیر آزادی و استقلال انسانی.

 با این وجود، رئیس تف لیسان ولی فقیه، حسین شریعتمداری سردبیر تریبون ولایت و یا کیهان اشتغال شده، آخیرا بار دیگر به نظریه سازی پرداخته است و جلوس آخوند خمینی را بر منبر قدرت، بازگشت دوباره به اسلام ناب محمدی و یا احیای بعثت و یا بعثت دو باره میخواند. البته، آخوند کت و شلواری، حسین شریعتمداری کمی بعد توضیخ میدهد که چگونه اسلام ناب محمدی را آخوند خمینی

از میان کتاب‌ها و کتابخانه‌ها بیرون آورده و غبار غلیظی از بدعت‌ها و تحریف‌ها و کج‌اندیشی‌ها که طی قرن‌های متمادی بر چهره آن نشسته بود را زدوده و اسلام ناب را همان‌گونه که در صدر بود ارائه کرده بود.

رئیس تف لیسان ولایت نیز خواسته و با نخواسته به کهنگی و پوسیدگی ارزشهای اسلامی اشاره میکند. در میان قرنها خس و خاشاک است که امام، گوهر درخشان اسلام ناب محمدی را مییابد و با ارائه آن جهان را دگرگون مینماید. البته که آخوند شریعتمداری، آنچه در باره اسلام ناب محمدی بزبان میاورد، بر طبق معمول، چیزی نیست مگر حمد و ستایش مبالغه آمیز و  وارونه سازی حقایق بنفع حکومت مطلق آخوندی.

مثلا، او میگوید اسلام ناب، ظلم ستیز است، همان اسلامی که آخوند خمینی، همچون گوهری نایاب در میان دریایی از زباله ها یافته است. اما، آخوند شریعتمداری، بدون عبا و عمامه، بجای اینکه از ظلم ستیزی های اسلام از زمانی که بدست آخوند خمینی حاکم مطلق گردیده است سخن بگوید و اشاره ای به جوخه های اعدام، به سرکوب قهر آمیز مخالفین سیاسی و دینی و قومی، به 8 سال جنگ پوچ و بیهوده بنماید، از قتلهای زنجیره ای و سرکوب جنبش های مختلف از جنبش های دانشجویی و جنبش سبز گرفته تا جنبش ها اعتراضی 96 و 98 حرفی بر زبان براند، به آیه های قران رجوع میکند تا به تعبیر خود اعتبار بیشتری بدهد که الله دین اسلام را ذاتا ظلم ستیز آفریده است، بمعنای مبارزه با پرخوری مرفهان بی درد و کلان سرمایه داران.

حتما، مخالقان سیاسی حکومت آخوندی، از چریکها و مجاهدین گرفته تا اعضای جبهه ملی و گروها و احزاب و سازمان های سیاسی و همچنین کردها و بلوچها، روشنفکران و هنرمندان و نویسندگان دگراندیش، همگان از مرفهان بی درد و کلان سرمایه داران بوده اند که بدست آخوند خمینی و جانشین او آخوند خامنه ای سرکوب و بسیاری از آنان در خون خود غلتیده اند. ظلم ستیزی هم، در قاموس مقدس اسلام معنا و مفهوم ویژه خود را داراست. بی تردید، کشتار و خونریزی در راه دین نه تنها زشت نیست بلکه زیبا و ستودنی هم هست.

 گویا، آخوند شریعتمداری بر آن است این ظلم ستیزی حکومت آخوندی بود که نظام سلطه بین الملل را وادار به مبارزه با حکومت اسلامی نموده و تا کنون بهزاران دسیسه های گوناگون و انواع تحریمات دست زده است، اما، بجای آنکه نظام را تضعیف نماید سبب استحکام آن شده است. بنظر میرسد که واقعه شرم آور گروگانگیری کارکنان امریکایی و هشت سال شعار تسخیر قدس از راه کربلا و تحریکات و خرابکاریها در منطقه با ابزار رشوه پردازی به حماس و حزب الله در لبنان و سوریه و حشد شعبی در عراق و حوثی های یمن، گویی حوادث و یا اتفاقاتی هستند که در منظر آخوند شریعتمداری هرگز بوقوع نپیوستند و یا اشاره به آنها در تئوری رئیس تف لیس ولایت، آخوند شریعتمداری نمی گنجد. وی همچنین خاطر نشان میکند که درگیری بین خوب و بد و یا خیر و شر و همچنین شیطان و فرشته، یک درگیری تمام ناشدنی ست. این درگیری زمانی تمام شدنی است که

یا ما از حضور اسلام ناب بر کرسی حاکمیت دست بکشیم و یا نظام سلطه (که آمریکا در راس آن است) خوی استکباری خود را رها کند!

البته که تردیدی نیست، پیروزی از آن نظام مقدس اسلامی ست، نظامی بیگانه با ظلم و ستم و بکار گیری قهر و خشونت و زندان و شکنجه.  امریکا را هرگز مقاومت نتواند در برابر حکومت مقدس اسلامی، حکومتی که بخواست الله بنیاد گذارده شده است.

در ادامه نظریه پردازی خود، آخوند شریعتمداری، بشرح دیدار خبرنگار تایم و مصاحبه با آخوند خمینی میپردازد که چگونه در آن مصاحبه، آخوند خمینی که حالا امام شده بود، خبر ظهور کیشی را میدهد که مرز شرق و غرب را در هم می نوردد و دورنمائی از جامعه ای نوین به جهان ارائه کند که ابنای بشر را مجذوب و بخود جلب مینماید.

این خود، بزعم شریعتمداری، دشمنان را هرچه بیشتر علیه نظام برانگیخت و به تشدید تحریمات و پیاده سازی برنامه ها و طرحهایی وادار نمود که یکی پس از دیگری، نهایتا، شکست خورده و ناکام ماندند. در همین راستا، وی اعلام میکند که بر خلاف آنچه فرانتس فوکویاما پیش بینی کرده بود که آینده شاهد اقتدار جهانی لیبرال دمکراسی خواهد بود، حال آنکه، ما هم اکنون شاهد مرگ آن و ظهور اسلامی خواهیم بود که در قله ایستاده است. بی جهت نیست که اردوگاه استکبار جهانی وارد جنگ نرم با نظام گردیده که در این زمینه با براه اندازی جهاد تبیین، دست برتر و بالاتر را داریم.

کیست که میتواند چنین دو رو و ریا کار باشد؟ هیچ انسانی، مکار و فریبکار پا بعرصه وجود نمیگذارد. یا مکر و فریب در او نهاده میشود همچنانکه رشد میکند و به بلوغ و شباب و جوانی میرسد. یا خود خواسته است که آنرا بیاموزد و این را در هیچ کجا بهتر از دامن دین نمیتوان فرا گرفت. گفتمان آخوند شریعتمداری، گفتمانی ست اسلامی. یعنی که گفتمانی ست ذاتا سلطه جو و سلطه افکن و خصم آشتی ناپذیر آزادی و استقلال انسانی.

بعضا، دینمداران قدرتمدار، از رهبر گرفته تا تف لیسان وی، همچون سردبیر "کیهان ولایت" را افرادی میخوانند که از آنها شر و بد اخلاقی سر میزند. چه بسا هنوز بسیاراند آنانکه، مشابهن، بر آن باوراند شر و زشتکاری از شخص بر میخیزد نه از اصل و اصول دین اسلام. آئین اسلام درست است. دین صحیح است. این دین نیست که انسان را بنده و برده می کند، به تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت ترغیب نموده استقلال و ازادی را منع و سرکوب میکند. حال آنکه تحمل یوغ شریعت، بسیار رنجبار تر ازتحمل یو غ دیکتاتوری است، یوغی که بیش از همیشه سنکینی آنرا اکثریت مردم بر یال و کوپال خود احساس میکنند و تدریجا بنفی آن خو میگیرند.

این بدان معناست که آنچه تف لیس ولایت، حسین شریعتمداری، بازگشت دو باره اسلام، اینبار بشکل "ناب" توصیف میکند که جهان را دگرگون ساخت و راهی نوین در پیش روی بشریت نهاد، تاکنون چیزی جز مصیب و نکبت، جز فقر و تنگدستی، جز سیه بختی و تیره روزی، جز حقارت و خواری ملی و زوال اجتماعی و فرهنگی ببار نیاورده است.

در این نیز، تردیدی نیست که زمانی این زوال اجتماعی را متوقف و یا از سرعت آن میکاهیم که تغییر و تحول را از خود آغاز نموده، ارزشهای اسلامی، ارزشهای تسلیم و اطاعت، بندگی و عبودیت، تقلید و تبعیت را از درون و نهاد خود بیرون بکشیم و خویشتن را پاکزدایی نماییم. نمیتوان و نباید به یاری و اعانه قدرتهای جهانی دل بست. چه، آنها قبل از انکه در اندیشه ازادی و رفاه ملتهای اسیر در دست دین و قدرت باشند، در اندیشه تامین و حفظ  منافع خویشتن اند. بنابراین، تغییر و تحول در باورها و ارزش ها، ارجح است بر هرگونه تغییر و تحولی در زمینه های سیاسی و اقتصادی. ما باید به مبارزه با  مظاهر بندگی و عبودیت، تملق و چاپلوسی، فریب و ریاکاری، حمد و ستایش، تعظیم و تکریم، آنچنانکه در گفتمان رئیس تف لیسان ولایت، آخوند حسین شریعتمداری بازتاب مییابد، برخیزیم. نمازگزاری و روزه گیری و بازجویی و شکنجه را از یکدیگر جدا ندانیم، یکی را علت و دیگری را معلول بدانیم.

روشن است که بزوال خود ادامه دهیم اگر همچنان به بندگی و عبودیت در برابر الله بیاندیشیم و با شکوه و عظمت انسان، با خوبی طینت و آزادی سرشتش، بیگانه بمانیم. تنها در چنین شرایطی ست که نظم و انضباط شریعت فرو میریزد، کثرت و تنوع شکوفا شود و جایگزین توحید و نبوت. تنها در آنزمان است که میتوان نظام فرمانروایی و فرمانبرداری، حکومت آخوندی را براندزیم. چون هر فرد آزاد و مستقل میتواند فرمانده شود، چون او فرمانراوی خویشتن است و سر بندگی وعبودیت در برابر هیچ فرمرمانروای حتی الله هم فرود نخواهد آورد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۱ فروردین ۱۲, جمعه

  

رهایی زنان

و پاک زدائی وجود

از شریعت اسلامی!

 

در چندین روز اخیر، جلوگیری از زنانی که بلیط ورود به بازی فوتبال تیم های ایران و لبنان را خریده بودند و حمله بآنان با اسپری فلفل، درشهر مشهد، موضوع اصلی بحث ها و گفتگوها بوده است، هم در داخل و هم در خارج و رسانه های اجتماعی و هنوز هم ادامه دارد. سرکوب قهر آمیز زنان در برابر استادیم ورزشی، واکنشهای بسیاری را بر انگیخت و بعضا، مسئولین را وادار به توضیح و پاسخگویی نمود، هرچند ضد و نقیض و پرت و پلا که بسهم خود آشکار کننده تناقضات و ناکارآمدیهای درون نظام است. 

در اینجا قصد آن نیست که به نقل این تناقضات و واکنشهای گوناگون بپردازیم، گویی که سرکوب و تحقیر و خوار نمودن زنان پدیده ای ست نو در جامعه اسلامی، بویژه در شهر مشهد پایگاه آخوند علم الهدا، امام جمعه شهر، مجتهدی سخت پای بند و ملتزم بقواعد و مقررات شریعت اسلامی، بویژه آن بخشی که مربوط میشود بامور زنان، حضور و شرکت و فعالیت آنان در بخشهای مختلف جامعه از جمله ورزش و اختلاط با مردان. البته که آخوند علم الهدا، پدر زن رئیس جمهور، آخوند رئیسی، شهرت خاصی یافته است بواسطه بیان نظریات و دیدگاههای خود در باره زنان. از گزارشها چنین بر میآید، فعالیتها و برنامه های هنری و فرهنگی که در دیگر نقاط کشور آزاد است، در مشهد ممنوع است. بی دلیل نیست که مشهد شهرت خاصی یافته است بعنوان شهر ممنوعه ها. زنان حتی مجاز نیستند از مانتوهای با نقش چهار خانه استفاده کنند، از اجرای کنسرت و اختلاط زنان با مردان در کافه بازیها بگذریم. 

بمنظور درک وضع موجود، در کل، و سرکوب قهر امیز زنانی که قصد ورود باستادیوم فوتبال را داشتند، بخصوص، باید بدرون مایه خود باز بنگریم تا به نفوذ و تاثیر عمیق شریعت اسلامی در وجود خود آگاه شویم. شاید، آنگاه بتوانیم بفهمیم بچه دلیل سرکوب زنان، تحقیر و حقارت آنانرا در 43 سال گذشته پذیرفته و تحمل کرده و ترسم که بآن ادامه دهیم.

اگر اندکی به چرایی این واقعه، نه بعنوان واقعه ای نو و یا عجیب و غریب و غیر منتظره بلکه پدیده ای دیرینه و نهادین درجامعه.بپردازیم، خواهیم دید که نه تنها سرکوب قهر آمیز زنان بلکه سرکوب هر اعتراض و مقاومتی که در جامعه اسلامی بوقوع می پیوندد در خدمت خفظ و بقای حکومت شریعت است، قوائد و مقرراتی که تا قبل از جلوس آخوند بر منبر قدرت برضا و خشنودی بدان عمل میکردیم. شریعت اسلامی، تنها بخشی از هستی ما را تابع نظم و انضباطی میکرد که ظاهرا ناظر بر روابط فرد بود با خدای یکتا و یگانه، الله. حال آنکه با روی کار آمدن علما و فقها، شریعت اسلامی نیز نفوذ خود را در سرتاسر زندگی و روابط اجتماعی گسترده و در تمام لحظات زندگی حضور یافته، قواعد و مقرراتی که در ما نهاده شده بود،و باجرای آنها از سر رضا و خشنودی درونی باجرای تن میدادیم، یکشبه اجباری گردید. 

دردوران حکومت شاه، حجاب امری بود دلبخواهی، همچنانکه عبادات و برپا داشتن مراسم مذهبی. اما، شریعت اسلامی نفوذ و اقتدار خود را همچنان در شکل بخشیدن بکردار و گفتار ما حفظ کرده بود. مثلا شریعت در عقد و نکاح و زناشویی و مقاربت ها و آمیزش های جنسی، یعنی در هنگامه خصوصی ترین و طبیعی ترین روابط انسانی نقش مدیریت را بازی میکرئ و بسیاری از رفتار ما را تحت تاثیر خود قرار میداد. مثلا نمیتوان نقش شریعت را در طهارت و نجاست زدایی از وجود خود و تولید و نوشیدن مشروبات خوشی آور را نادیده گرفت، همچنانکه نمیتوان  در تجارت و معاملات و ربا خواری، نفوذ شریعت را انکار کرد. 

بعبارت دیگر، واقعیت آنستکه، چه بخواهیم و یا نجواهیم، کیستی و چیستی ما بیش از هر چیز دیگری تحت تاثیر و نفوذ دین و شریعت اسلام شکل گرفته اشت، از پس از هجوم تازیان به ایران باستان. اگر در طول و عرض این تاریخ نیک بنگریم، خواهیم دید که زندگی روزمره پیوسته بدست شریعت اسلامی مدیریت میشده است. شریعت اسلام نظم و انضباطی را بوجود میآورد سازگار با نظام فرمانروایی و فرمانبری و، نظام ارباب رعیتی. 

این بدان معناست شریعتی که حاکم بر جامعه است و تخلف از مقررات و سرپیچی ها را مورد مجازات و تنبیه قرار میدهد، در نهاد ما نیز ریشه دارد، قواعد و مقرراتی که نه تنها زنان را که جامعه را در کل ببند اسارت کشانده است. پیاده سازی احکام شریعت اسلامی در زندگی اجتماعی ست که باسارت کشیدن زنان، تحقیر و خوار شمردن آنان آنجامیده است. حکومت آخوندی بخوبی در یافته است که با اسارت و خواری و تحقیر زنان است که میتوانند مردان را باسارت و خواری و حقارت بکشانند. در حالیکه رضای مردان را بدست آورند با بخشیدن سروری و حاکمیت و سلطه بر زنان و بدینترتیب سلطه شریعت اسلامی را بر سراسر جامعه تامین میکنند. 

روشن است که در جامعه ایکه آخوند بر آن حاکم است،  بار شریعت را زنان بیش از هر قشر دیگری بدوش میکشند. زیرا که حجاب تجلی سلطه شریعت اسلامی است بر سراسر جامعه. حجاب زن، برجسته ترین نماد اسلامی است، پرچمی ست افراشته و همیشه در حال اهتزاز، پوششی ست سراسری که در پس آن زن باید خود را پنهان سازد و وجود خود را نفی کند. شریعت اسلامی زن را باسارت در میآورد تا ناموس و عفت او را از چشم های ناپاک و آلوده مرد محافظت نماید. 

شریعت اسلامی، زن را هرگز هم سان و هم شان مرد بشمار نمیاورد. زن موجودی ست که الله، خداوند یکتا و یگانه، برای خدمت به مرد و ارضای خاطر او خلق کرده است. باین دلیل خلقت او را با جنسیتی آمیخته است تحریک کننده نیرو انرژی مردانه که میتواند بسی بسیار مخرب و ویران کننده باشد اگر کامیاب نشود. بمنظور مهار و خاموش ساختن چنین جنسیتی، زن باید بازدواج و یا در واقع بمالگیت مرد در آید و فعالیت های زنان، بویژه در تماس و ارتباط با مردان باید دقیقا مدیریت شوند. در غیر اینصورت، زنان، رها از بند شریعت، چه گناهان، چه انحرافات و چه بیعاریها و فسق و فساد که ببار نیاورند، نگرشی که تجاوز مردان بزنان را بلقوه توجیه میکند، اگر نه مشروع. 

بنابراین، سرکوب قهر آمیز زنان و جدا نگاه  داشتن مردان از زنان را باید ابزاری دانست در دست آخوند های حاکم، برای حفظ و بقای سلطه بی چون چرای شریعت اسلامی بر سراسر جامعه. سرکوب زنان در مشهد، تردید مدار که اولین بار نبوده و نیست. زنان در جامعه اسلامی پیوسته هدف سرکوب خشونت بار نظام قرار گرفته و میگیرند. اگر بحث تجاوزات جنسی بزنان را که برحسب معمول و در خفا صورت میگذرد، بفرصتی دیگر موکول کنیم، می بینم که زنان همیشه هدف تبعیض در عرصه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده اند، از جمله هدف بسیاری از حملات گوناگون آخوندهای حاکم، برفراز منبرروضه و خطبه خوانی، بعنوان منحرف کننده جامعه اسلامی،  واکنشهای خشونت باری را علیه زنان، تحت اقدام بیک وظیفه شرعی بر طبق حکم نهی از منکر و امر بمعروف برانگیخته اند که از اسید پاشی بچهره زنان شروع شد و هماکنون به جدا ساختن سر از تن انجامیده استت. 

 مضاف براین، در گفتمان آخوندی، هدف قرار دادن زنان، همیشه بعنوان راهکاری بکار گرفته شده است برای انحراف اذهان عمومی از مصیبت و نکبتی که گریبان ملت را گرفته است و متمرکز ساختن ان بر گریز از واقعیت و آرزوی بازگشت بگذشته، بازگشت بدوران رسالت و امامت، آنجا که مردان را اکیدا از زنان جدا میکنند. آنجا که زنان در درون جای دراند و مردان در بیرون. آنجا که زنان در هیچییک از فعالیتهای گوناگون ورزش و هنری و فرهنگی هرگز وارد نشوند، بویژه در ارتباطی با مردان. مثل مشهد مقدس، پایگاه آخوند پر شهره، علم الهدا  که محوطه ای مخصوص زنان برای بعضی از فعالیتها ورزشی زنان، مثل موتور سواری و دوچرخ سواری اختصاس داده اند که زنان بدون آنکه سبب صعود فشار خون مردان بشوند بفعالیت بپردازند. 

این بدان معناست که در حکومت آخوندی، سرکوب اعتراض بهر امری، بهر شکل و روشی، بیک امر عادی تبدیل شده است. سرکوب قهر آمیز و خشونت بار اعتراضات اصناف و اقشار مختلف جامعه، روزی نیست که در نقطه و منطقه ای در کشور رخ ندهد. در تحلیل نهایی هیچ سرکوبی بوقوع نپیوندد، اگر در خدمت تحکیم و تداوم سلطه شریعت نباشد، اگر در خدمت بر قراری حجاب و جدایی جنسیتها و بسیاری دگر از قواعد و مقررات و ارزشها و باورهای شرعی، نباشد. حفظ هژمونی شریعت اسلامی، اگرچه در بررسی نهایی با شمشیر اسلام ممکن شده است، اما، نقش شریعتی که در نهاد ما از دوران طفولیت تا رشد و بلوع، نهفته شده است در عادی ساختن حکومت آخوندی و تحمل و پذیرش سرکوب زنان، نباید نادیده گرفت. 

در چنین شرایط رهایی از بند شریعت زمانی بواقعیت پیوندد که بر خاسته و دست بجنبش شریعت زدایی از خود بزنیم. برخیز تا وجود خود را از ارزشها و باورهای شریعت اسلامی پاک و یکبار برای همیشه تطهیر نکنیم. 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۱ فروردین ۵, جمعه

بوی گند زهد و تقوا و تقدس

واقعیتی که بدان خوگرفته ایم!



از انجا که انسان به همه ی چیزها، چه خوب و چه بد خو میگیرد و بزودی آنرا ذاتی خویشتن می پندارد، ما ن پس از چهل و چند سال ببوی گندی که  از زهد و تقوا و تقدس، از عبادت و عبودیت، از آیت الله ها و علما و فقها که مظهر این صفات برجسته اند، عادت کرده ایم، بویژه ببوی گندی که از ولایت فقیه برمیخیزد؛ آخوندی که از طلبه گری به خدایی رسیده است و حتی ببوی گند دست نشاندگان و تف لیسانی که بر فراز منبر قدرت در شیپور ولایت میدمند خو کرده ایم.

 در هفته گذشه شاهد باطل شدن آیت اللهی بودیم، الوده بخون، آخوند ری شهری که زهد و تقوا و تقدس را بگند و کثافت کشاند، هیچی، به جرم و جنایت و کشتار، نیز  آلوده نمود، آخوند ری شهری، مظهر کودک همسری و خشونت بارترین رفتار انسانی، نماد قهر و بیرحمی و انتقام ستانی، در مدرسه دین، در دامن زهد و تقوا و تقدس پرورش یافته بود. او خشونت و بیرحمی را تحت عنوان پیاده سازی عدالت اسلامی باوج خود رساند و صدها بلکه هزاران نفر از بهترین فرزندان این سرزمین را بحاک و خون کشاند. همچون او قاتل و جنایتکار، صدها آخوند دیگر در میان ما زندگی میکنند که دستهاشان به بخون بسیاری از نه گویان آلوده است.

 اما، آنچه تلخ است آنست که آخوند ری شهری، چه سعادتمند بود که قبل از آنکه بر مسند پاسخگویی بجنایاتش بنشیند، با دار فانی در صلح و آرامش وداع گفت. چرا که ما بوجود چنین موجوداتی، اخوندهای جنایتکار، در جامعه خو گرفته ایم. آنها را تحمل کرده و با آنان، در یک شهر، در یک محله زندگی میکنیم. بعضا، دانسته و یا نا دانسته هنوز آنها را مقدس بشمار میآورند و برای آنها عزت و احترام قائلند. پس از گذشت نزدیک به نیم قرن به هزاران فسق و فجور، ظلم و جور خو گرفته ایم. زنان ما، برغم مقاومت و پایداری به حجابداری خو گرفتند، در غیر اینصورت، بعید بنظر میرسد نظامی برساخته دست فقهایی که از گدایی بخدایی رسیدند، میتوانست تا بامروز تداوم یابد. اگرچه، زنان حجاب را  بمیل خود تغییر دادند و آنرا از نماد زور و خفت و خواری به نماد، خود فرمانی و زیبائی و خوش زیستی تبدیل نمودند.

این بوی گند هم اکنون بسی بسیار شدیدتر، نیز، گشته است بآن دلیل که بیش از چهل و چند سال است که استبداد دین و قدرت، استبدادی که مظهر آن آخوندی، دون پایه، همچون آخوند خامنه ای است، ادامه یافته است و با اصرار بر دست یابی باسلحه کشتار جمعی، منطقه را نا آرام و بر خصومتها و تنش های جهانی افزوده است؛ واقعیتی که ما خواسته و یا ناخواسته بدان خوگرفته ایم. یعنی که به تحمل نظامی خو گرفته ایم که در آن کسی که بالاتر و برتر و در راس قرار گرفته است، خدا است، خدایی که در وجود ولی فقیه تبلور یافته است. ولی فقیه، همچون الله، تنها، یکتا و یگانه است. آنچه که میخواهد، میگوید، هر فرمانی که میخواهد صادر میکند، مهم نیست در چه عرصه ای و یا نیازمند چه تخصصی، بیدرنگ مورد تایید و تصدیق بندگان قرار میگیرد، تردید مدار، از سر ذلت و خواری و، نیز، از سر تملق و چاپلوسی، رفتاری نهادین در جامعه اسلامی.

البته که نمیتوان آخوند خامنه ای را چیزی کمتر از خدا خواند. این نیز واقعیتی است که بدان خو گرفته ایم، باین واقعیت که آخوند خامنه ای، همچون خداوند بی همتا، الله، نه میشنود و نه پاسخ گوید و نه هرگز مسئولیت پذیرد. اما، حرف آخر در انحصار اوست، در هر امر و اموری، چه داخلی و چه خارجی، از جمله سیاست مقاومت در درون و غرب ستیزی در بیرون که ثمره اش چیزی نبوده است جز پسروی ودرماندگی اقتصادی و فقر و فلاکت و وابستگی به چین و روسیه.

هم اکنون پس از گذشت نزدیک به نیم قرن از حکومت آخوندی، جامعه آماده انفجار از درون است. گرانی  بیکاری، فقر و فساد، فحشا و اعتیاد بیداد میکند و هر روز دامنه اش وسیعتر میشود. بیش از 65 میلیون نفر از جمعیت کشور دست بگریبان فقراند. بجز نیروها و سازمانهای نظامی و امنیتی، تمامی نهادها های فرهنگی و اجتماعی با فساد و سوء مدیریت درونی دست بگریبانند. آما، تبعات فساد و سوء مدیریت در نهادها و موسسات اقتصادی شدیدتر و غیر قابل پنهان سازیست، چون زندگی روز مره مردم بدان وابسته است.

 اما، چه تعجب اگر باین واقعیات، آخوند خامنه ای در خطبه نورزی خود، وقعی ننهد و یا اشاه ای نکند. چه او میخواههد یکبار دیگر بر جایگاه خدایی ظاهر شود و هنگام ورود سال نو از زبان خدا سخن بگوید و از مسئولیت بگریزد. با این وجود، بار دیگر به اقتصاد کشور پرداخت و رهنمودها و راهکارهایی را برای غلبه بر مشکلات اقتصادی به "مسئولین" ارائه داد و خاطر نشان نمود که کلید حل تمامی مشکلات در برپاداشتن نظام تولیدی دانش بنیان نهفته است:

حرف امروز من این است که برای اصلاح امور اقتصادی کشور، باید به طور قاطع به سمت اقتصاد دانش‌بنیان حرکت کرد؛ یعنی دانش و فناوری پیشرفته، نقش‌آفرینی کاملی در همه عرصه‌های تولید داشته باشد، حتی در انتخاب نوع کار تولیدی، چرا که همه کارها لزومی ندارد که انجام شود و انتخاب آن باید برمبنای کار علمی باشد.

بدرستی معلوم نیست و نباید هم باشد که حرف امروز آخوند خامنه ای، حرف دیروز او هم بوده است و یا نه. گویا، آخوند خامنه ای فراموش کرده است که این حرف سالیانه اوست، آنقدر تکراری ست که بوی گند اش مشام را آزار دهد. البته که اندیشه ولی فقیه، باید مبهم بماند. چون سخنان ولی فقیه اگر صریح و شفاف بود، حرف آخر، حرف نهایی نمیشد. یعنی که حرف خدا نمیشد. ابهام این سخنان در انست که معلوم نیست تا کنون نظام اقتصادی بر اساس فناوری علمی و دانش بینان حرکت کرده است، یا نکرده است؟ شاید اگر نظام اقتصاد بسوی ساختاری دانش بینان حرکت کرده بود، خدایی همچون، آخوند خامنه ای، هرگز ظهور نمی یافت تا راه برون رفت از بحران اقتصادی کشور را نشان دهد بدون آنکه آنرا به "تحریمات"غرب کلید بزند.

از خطبه نوروزی ولی فقیه، البته که بوی گند بر میخیزد، چون سراسر گمراه کننده است و بیانگر چیزی نیست مگر گریز از مسئولیت. چون وقتی آخوند خامنه ای راجع باقتصاد سخن میگوید، گویی از زبان خدا سخن میگوید، خدائی با دانش و آگاهی بیکران و نهائی. آیا حرف خدا را قبول نداری؟ آیا این همه دانش و بیننش این توانایی آگاهی بآینده، نشان بر خدایی بودن زبان آخوند خامنه ای نیست؟ مسلم است، اگر آخوند خامنه ای خدا نبود، وقوع اتفاقاتی، مثل، پیشرفت اقتصادی را به "اگر" موکول نمیکرد:

اگر این سیاست را دنبال کردیم...، اگر در این بخش شرکت‌های دانش‌بنیان را توسعه دهیم...، اگر با تولید دانش‌بنیان، تولید را تقویت کردیم، این هدف بزرگ حاصل می‌شود... 

با کمی دقت می بینیم که مخاطب آخوند خامنه ای "مسنولین " است. از مسئولین است که "توقع" دارد نظام تولید را دانش بنیان کنند. پیشرفت را به "همت" مسئولین واگذار میکند. البته که آخوند خامنه ای باید از مسئولیت بگریزد، وگرنه خدا نبود، و مثل، خدا، نزدیک به نیم قرن، بر یک ملت 85 میلیونی با اراده ای آهنین حکومت نمیکرد. اما، مگر میتوان از الله انتظار پذیرش مسئولیت داشت؟

وقتی چنین انتظاری، انتظار مسئولیت از "طلبه" ای که بمقام خدایی رسیده است، بیهوده بشمار آید، گند بتمام اعضا و اجزا جامعه سرایت نموده و هرچه عمیقتر پیکر جامعه را فاسد میسازد، بویژه وقتی که از زهد و تقوا و تقدس نیز بوی گند برخیزد و طبیعی گردد و آدمیان بدان خو بگیرند. آنگاه ظهور انواع و اقسام زشت رفتاری، رفتاری، برخاسته از خوی حیوانی، همچون خود فربه و یا خود غنی سازی بهر قیمتی، خود پرستی و دروغگویی و حیله و فریبکاری، رفتارهایی شوند عادی و همه گیر، نشانی بر اضمحلال اخلاق و آنچه انسانی ست، در جامعه ای که تقدس حاکم است و شرع اسلامی. چه اگر خط قرمزی برای ساختار قدرت وجود داشته باشد، دین تمام خط های قرمز را در هم می شکند، وقتی بر مسند قدرت جلوس مییابد. برای خشنودی الله هر مرزی را میتوان شکست، میتوان هزاران انسان به اسارت گیری و دست خود بخون یک یک آنان آلوده سازی، هر دروغی را میتوان گفت و هر تجاوز و جنایتی را میتوان مرتکب شد. حقایق را میتوان وارونه ساخت. دروغهای بزرگ گفت، تهدیدهای میان تهی کرد، در مبالغه و گزافه گویی گوی سبقت را از بزرگترین جنایت کاران تاریخ ربود. آنگاه میتوانی که انتظار دریافت زندگی ابدی در کنار حوری های بهشتی باشی.

در خاتمه، چنانکه به پیش رفته و میرویم، باید باین واقعیت توجه نمود که تنها از قدرت و نهادهای قدرت نیست که بوی گند بر میخیزد بلکه مفاهیمی همجون زهد و تقوا و تقدس بگند کشانده شده اند. یعنی دیگر چندان مهم نیست که به چه چیز میتوانی اعتماد کنی. هر مفهم و ارشمندی تهی از ارزش شود وقتی برجسته ترین و زیبا ترین خصائل انسانی، به خصائلی متضاد با خود، تزویر و دروغ و فریب تغییر میکنند. در چنین شرایطی، دیگر، ساختار سیاسی و یا ساختار قدرت و یا ساختار اقتصادی نیست که در معرض سقوط قرار میگیرد بلکه یک نظام دینی ست، دینی که مردم بدان باور دارند، در معرض سقوط قرار میگیرد. باین سقوط است، ای هموطن، که باید امداد برسانی.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fminjem@gmail.com

 

۱۴۰۰ اسفند ۲۷, جمعه

خدایان آزادی ستیز !

 


تکانهای اخیر در عرصه های داخلی و بین المللی، رازهای بسیاری را بر گشوده است، از جمله این راز که آخوند  خامنه ای ممکن است در عرصه حکومت خود، مثل، الله، یکتا و یگانه باشد، اما، در خارج از مرزهای حکومت ولایت، چندین خدای دیگر، نیز، وجود دارند که در برابر آنها آخوند خامنه ای کوتوله ای بیش نیست. خداوندانی همچون پوتین و شی جین پینگ، خداوندانی که نه تنها مورد تایید، آخوند خامنه ای قرار میگیرند بلکه آنها را از متحدین خود می پندارد، بویژه وقتی با "شیطان بزرگ" به ستیز میپردازد.

بعضا، بر آنند که قیاس خداوند پوتین و خداوند  شی جین پینگ با آخوند خامنه ای، قیاس مع الفارق است و نمیتواند چندان اعتباری داشته باشد. حال آنکه در شرایط کنونی، آخوند خامنه ای بیشتر شباهت دارد، بیک نوکر تا بیک خداوند در ردیف پوتین و شی جین پینگ. چرا که آخوند خامنه ای اگر چه در درون بر مسند خدایی نشسته است، اما، در بیرون همچون کوری نادان، چشم بر روی منافع ملی و آنچه بنفع ملت است میبندد. که گدشمن دشمن من" دوست من است، اندیشه ای بر خاسته از بلاهت و کوته اندیشی.

از هر زاویه که بنگری، دشمنان دشمن آخوند خامنه ای، در یک چیز با هم اشتراک دارند، در ستیز با آزادی. البته که برای انکه ترس و واهمه و وحشت خود را از ازادی و سرکوب و حمله بدان، توجیه کنند، آزادی را پدیده ای امریکایی میخوانند، نه پدیده ای ذاتا انسانی، چنانکه گویی برافراشتن پرچم آزادی یکی است با برافراشتن پرچم امریکا که در آنصورت باید آنرا پائین کشید و لگد مال نمود.

بسیاری بر آنند که پیشروی های سازمان نظامی ناتو در شرق اروپا، سبب شد که پوتین احساس کند که بسوی تله ای رانده میشود که بضعف و حقارت وی ختم خواهد شد، نه اینکه او از جوانه زدن ازادی در کشوری که تا چندی پیش متعلق بخود میدانست، وحشت میکند و بخود میلرزید. جوانه آزادی، البته که دیر زمانی ست سخت میکوشد که سر برآورد و بروید و سبز شود در روسیه. یعنی که این بوی آزادی بوده و هست که وقتی بمشام پوتین میرسد، او را وادار میسازد برای حفظ تاج و تخت خود و یا برقراری سلطه مطلق خویش در درون، به تخریب و ویرانی کشور همسایه ای بپردازد که از آن بوی آزادی بمشام میرسد.

البته که رهبر چین و رهبر معظم حکومت اسلامی با لشگر کشی پوتین بر علیه آزادی و استقلال به یوکراین، همدردی و عمیقا خود را با او شناسائی میکنند. آنها بخوبی وقوف دارند که دارای دشمنی مشترک اند. بوی آزادی بیش از هر بوی دیگری مشام این رهبران را مشترکا آزار میدهد. با این وجود، آنچنانکه رهبر معظم انقلاب سرنوشت خود را بسرنوشت پوتین گره زد، رهبر چین در رفتار و گفتار خود جانب احتیاط را بر گزید. چه، شی جین پینگ، نفع کشور خود را ارجح میدهد، بر عکس رهبر ما، بر دفاع از ارزشی زائیده بلاهت و حقارت و تنگ نگری، همچون ستیز و خصومت با آزادی. چه دلیل دیگری میتوان برای تجاوز بیک ملت و کشتار و تخریب و ویرانی، جستجو نمود در منطق انسانی، بجز دشمنی آشتی ناپذیر با آزادی؟ اگر، پوتین مردم یوکراین را آزاد می پنداشت، آزادی را حق انسانی آنها میدانست، بچه دلیل دیگری میتوانست کشور دیگری را بویرانی بکشاند و بخشی از سرنشینانش را باوارگی و در ماندگی مبتلا بسازد.

اینجا باید گفت که تحلیلگران سیاسی، چین و روسیه را زندان روزنامه نگاران مینامند، چون این دو نظام دشمن آشتی ناپذیر آزادی بیان اند، بهر شکل و فرمی، نه بررسی، نه پرس و جو، نه جتسجوی اطلاعات و انتشار ادبیاتی در شناخت و نقش آزادی در جامعه انسانی. بهمین دلیل است که ما در هر دو کشور، بویژه در روسیه شاهد بر ظهور اولیگارش هایی هستیم بر ساخته غارت و چپاول ثروت مردم روس. تا کنون در روسیه، هر روزنامه نگاری که سخنی از غارتگریها و چپاولگریهای ساختار قدرت بزبان آورده است، بطرز مرموزی بخاک و خون خود غلتیده است. این بدان معناست که چنانچه آزادی بر جامعه حاکم باشد، قدرت بفساد آلوده نمیشود، که میشود، اما پنهان نمی ماند و بسیاری از ناهنجاریها، دزدی و جنایت ها دیر یا زود آشکار میشوند.

اما، اگر در کشورهای چین و روسیه سرکوب آزادی بیان، ساختار قدرت را بفساد مبتلا ساخته و زمینه را برای ظهور اولیکارشی بوجود میآورد، در حکومت اسلامی، تنها آزادی بیان نیست که سرکوب میشود، آزادی از هر نوع، بویزه آزادی پوشش، آزادی در برگزیدن، آزادی در نوشیدن، آزادی در شادی و رقص و پایکوبی.... که سرکوب شده و میشود. درست از آن زمان که دین حاکم مطلق بر جامعه گردید و منبر روضه و موعظه به منبر قهر و قدرت تبدیل شد. در میان ساختارهای سرکوبگر، یک دستگاه عریض وطویل پلیسی و امنیتی بوجود اوردند که بد حجابان را دستگیر بکنند و از اختلاط جنستی جلوگیری نموده، فروشنده و مصرف کننده الکل را دستگیر و بمجازات برسانند. این در حالی ست که حکومت مقدس آخوندی برای دست یابی بعلم غنی سازی هسته ای دست به یقه با قدرتها بزرگ میشود.

واقعیت آن است که آنچه حکومت اسلامی را از حکومت چین و روس جدا میسازد، آن است که در حالیکه هر دو حکومت بی دین اند و یا در آنها دین، دارای چندان اهمیی نیست، در جامعه ما دین اسلام حاکم است. این بدان معناست که ساختار قدرت، بدلیل دینی بودنش، دشمن آشتی ناپذیر هرگونه آزادی ست. اما، تردید مدار که از آزادی مطلق برخورداری وقتی که آنرا در خدمت بدین اسلام بکار گیری. همچنانکه تردید نمیتوان داشت که در چین و روسیه، هر بیانی که در خدمت ساختار قدرت قرار گیرد، ارتقا یابد و بر صدر نشیند.

 بعبارت دیگر، تن دادن به تسلیم و اطاعت، نه بآزادی، در تمام امور زندگی، در هر سه نظام، بویژه اگر انگیزه جاه طلبی را زیر پوست خود احساس کنی، میتواند رمز موفقیت باشد، ضمن اینکه میتواند زمینه مناسی را برای رشد و رویش اولیگارشی فراهم آورد. منتها این فساد در نظامی که بر اساس وفا داری و تعهد و التزام به ارزشهای دینی ( ولایت) بنیانگزاری میشود، عمیق تر و وسیعتر میگردد و در درون خود نمیتواند چیزی باز تولید کند مگر فساد و تمامی جامعه را بفساد کشاندن، از راس تا ذیل.

این بدان معناست که آنجا که دین شمشیر بر کف بر سراسر زندگی سلطه می افکند و سر آزادی را از تن جدا میسازد، در آسودگی و فراقت مطلق، تمام خط های قرمز اخلاقی و انسانی را در هم می شکند. برای خشنودی الله، هر مرزی را میتوان در هم شکست، هر صدایی را میتوان خفقه ساخت، هر مقاومتی را میتوان در هم کوبید، هر دروغی را میتوان ساخت و هر تجاوز و جنایتی را میتوان مرتکب شد. حقایق را میتوان وارونه نمود، دروغهای بزرگ گفت، تهدیدهای میان تهی کرد، به بهانه های پوچ دست به موشک پرانی زد و مزدوران دینی را در منطقه به خربکاری گمارد و در مبالغه و گزافه گویی گوی سبقت را از بزرگترین جنایت کاران تاریخ ربود.

خاطر آسوده دار که خدایان همچنان میتوانند به سلطه افکنی ادامه دهد تا آنزمانیکه آزادی از خاک به فضای بیرون سر بر نکشد، نروید و جوانه نزند.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com


۱۴۰۰ اسفند ۲۰, جمعه

مکر الله

و گسترش پدیده دین گریزی!


 

در آیه ای از قران، از مکر الله سخن رفته است که بتعبیر و تفسیر یکی از فقهای نوشنده شربت هلاکت، آخوند عبدالحسین دستغیب، مولف "گناهان کبیره،"عبارتست از یک نوع عقوبت و انتقام و مجازاتی که در مقابل عمل نهی شده از بنده سر میزند و از ارتکابب به فسق و فجور بدون هیچ ترس واهمه ای در ظاهر کامیاب میشود. حال آنکه در واقع دچار مکر الله شده، غرق در گناه و معصیت گردیده، غافل آز آنکه عقوبتی بس سخت و شدیدتر در آخرت در انتظارش است. در نتیجه بنده ای که از مکر الله خود را امن احساس کند مرتکب گناهی ازنوع گناهان کبیره و 


یا گناهی نابخشودنی شده است، برخلاف گناهان صغیره که برحمت الهی آمرزیده میشوند.

اما، هضم واژه مکر و نسبت دادن آن به الله، برای نگارنده قدری مشکل آمد و ناچار بفرهنگ لغات مراجعه شد. در میان معانی مشابه، مکر از جمله آمده بود بمعنای، حیله و خدعه و فریب دادگی و تزویر و ریا و دورویی و غدر، یعنی که حیله و خدعه و فریبکاری...همه ابزاری در دست توانای الله، تا بتواند بنده ای را که با خیالی راحت و آسوده به هر آنچه که از آن نهی شده ای دست بزند و نداند که این دامی ست که الله برای فریب بنده خود گسترده است.


در اینجا، غرض آن نیست که باین سوال پاسخ دهیم که الله چگونه خدایی ست که مکار و فریبکارو حیله گر و دروغگوست. اما، انچه اینجا دارای اهمیت است آنست که مکر یک واژه قزآنی ست، نمیتواند در شکل بخشیدن به بینش آخوندی که بجای الله نشسته، نقش بسیار تعیین کننده ای ایفا نکند و البته که در آن پس از 43 تخصص او بحد خدایی رسیده است چون کسی توجه مکر و حیله گری آخوند خامنه ای  نشود، شاید باندلیل که مثل بسیاری ار رفتارهای نا متعارف، عادی شده است.


ممکن است عنوان شود که این خامنه ای است که خود را امن از مکر الله احساس میکند و بهرچه که اراده کند میتواند دست بزند و دخالت کند با خیالی راحت بدون هیچ ترس و واهمه ای. این آخوند خامنه ای ست که مرتکب گناه کبیره شده است. پاسخ این است که آخوند خامنه ای مصون است از این گناه چون او خود جاننشین الله است، او خدای یکتا ویگانه است. او مکر را از الله آموخته است همچنانکه در تمامی امور اجتماعی، حکمرانی را از او آموخته است.

همین بس که بخطبه خوانی اخیر آخوند خامنه ای در حضور رئیس و اعصای مجلس خبرگان نظری اجمالی  بیافکنیم. درست است که آخوند خامنه ای از جایگاه ولایت فقیه سخن میگوید، یعنی از جایگاه الله، آنهم در نیمه شعبان، روزی که امام دوازدهم باین دنیا ورود مینماید و پس از زمانی کوتا تصمیم بغیبت میگیرد تا زمان بازگشت در قیامت. در غیبت امام عچ ولی فقیه ، وظیفه مند است حکوت امام را ادامه دهد تا آخرت.

 

در این خطبه خوانی چندین واژه کلیدی بکار گرفته شده است که بوی مکر ان در سراسر تاریخ خواهد پیچید. مثل قانون و انجام امور و تقسیم کار بر اساس مرزنیدی تعریف شده در قانون، که هریک از قوا بر اساس قانون مستقل از یکدیگر باید عمل یکنند، بویژه به مجلس خبرگان تاکید میکند که موظف اعمال قانون است در نظارت بر ولی فقیه کنونی و گزینش وی در آینده. که میتوانند مخابره این پیام باشد که او قصد دخالت در گزینش ولی فقیه آینده را در سر ندارد.

از وآژه های دیگری که بوی مکر از آ ن بر میخیزد، واژه ملی است و ملت و چندین ترکیب دیگر، مثل قدرت ملی، منافع ملی. البته، ولی فقیه آخوند خامنه ای، خاطر نشانن میکند که قدرت ملی بازوهای گوناگوننی دارد که باید بهمه آنان توجه داشت. ازجمله بازوهای

«علم و فناوری» و «تفکر و اندیشه ورزی و آزاد فکری» جزو ارکان قوت ملی است و اگر آزاد فکری و پیشرفت فکری نباشد، علم و فناوری، راهگشا نیست

.

اگر بوی مکر هیچیک از سخنان آخوند خامنه ای هنوز بمشامت نرسیده باین جمله که آمد کمی

 دقیقتر بنگر تا بوی مکری که از ان برمیخیزد هوش و حواس را از سر بپراند. اگر هنوز از بوی گند مکر جانشین الله مست ومدهوش نگشته ای، چه خوب است این ترکیبات هم بانها بیافزئیم:


 اقتدار ملی،«اتحاد ملی، اعتماد ملی، امید عمومی، اعتماد به نفس ملی، حفظ ایمان ملی، مسئله معیشت عمومی و روان بودن و آسان بودن مسائل اجتماعی مرتبط با مردم» در افزایش قدرت ملی بسیار مهم است.


جالب آن است که حضرت ولایت فقیه، مفاهیم بالا را مشکلاتی میداند که زیرکانه تامین آنرا به همبستگی اجتماعی و به "اگر" موکول میکند که چنانچه در اینده بوقوع بپیوندد، نه فقری میماند، نه فقیری، نه قتل و جنایتی، نه دزدی و سرقتی، یا چپاول وغارتگری. اما، چه زمانی "اگر" سبز میشود، چندان قابل پیش بینی نیست.


در اینجا، مکر آخوند خامنه ای در آنچه بزبان میاورد نیست بلکه در آن چیزیست که بزبان نمیآورد. گویا اسلامی بودن این مفاهیم ناگهان دود شد و بهوا رفته اند. اگر قرار بود که آخوند خامنه ای حقایق را وارونه نکند و بآنها باور نداشته باشد، سعی در پوشاندن آنها نمیکرد و دچار مکر نمیگردید. اما، وقتی خدایی که مکر از خصائل بر جسته او است از بنده ای که خود را بمقام الله رسانده است جه انتظاری میتوان داشت؟


چرا در گفتار اخیرش، آخوند خامنه ای تقریبا واژه اسلام را حذف کرده است، ، تنها میتوان بقرائن و شواهد توسل جست، که خبر از ریزش دینگرایی میدهد و گسترش دین گریزی در جامعه، خبر از گسترش پدیده ای میدهد که بیش از هر پدیده دیگر حکومت ولایت فقیه را بفروپاشی تهدید میکند. اگر چه در خاتمه، آخوند خامنه ای تبیین مفاهیم عالی اسلامی را بهترین و موثرتین سلاح در جنگ نرم با شیاطین میداند، شیاطینی که با استفاده از رسانه ها اینترنتی به تخریب ذهن مردم میپردازند و یاس و نا امیدی را در جامعه ترویج میدهند.


این بدان معناست که نظام بخوبی میداند که مردم تا زمانیکه دین خود را از دینی که نظام براساس آن حکومت میکند و در بکار گیری آن در سرکوبشان از هیچ در یع نکند، جدا نسازند، بقای خود را تامینن میبیند. بدین دلیل حذف اسلام و آنچه اسلامی ست در گفتمان خامنه ای را باید بفال نیک گرفت و آنرا بیانگر نگرانی آخوند خامنه ای از گسترش پدیده دین گریزی دانست، تنها پدیده ای که حکومت دین را بزیر میکشد.


فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjjem@gmail.com

 

 

 

.