۱۴۰۱ فروردین ۱۹, جمعه


 

حسین شریعتمداری:

بازگشت اسلام

و دگرگونی جهانی!


در 43 سال پیش از این، ما برای سرنگونی نظام شاهنشاهی از  باورها و ارزشهایی بهره بر گرفتیم که در امتداد تاریخ دراز و طولانی خود، طعمه موریانه ها شده، کهنه، فرسوده و پوسیده بودند. ارزشها و باورهایی که قرنها در دامنش    بنده، فرمانبر و رعیت، پرورش یافته اند، ارزشهای بنیادینی همچون بندگی و عبودیت، تقلید و تبعیت، حمد و ستایش که در آغازین سوره کتاب مقدس، قرآن، و بعدا در سراسر آن بازتاب مییابد. از همین نقطه است که زوال جامعه و فرهنگ ما آغاز گردید و از درون روی به فساد و گندیدگی نهاد. چرا که چشمان خود را بستیم و در اوج احساسات و کوته فهمی آغوش خود را بر گشودیم بروی حکومت آخوندی، بروی حکومت دین برهبری آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای، بر روی حکومت قشر مفتخواران و فریبکاران، خصم آشتی ناپذیر آزادی و استقلال انسانی.

 با این وجود، رئیس تف لیسان ولی فقیه، حسین شریعتمداری سردبیر تریبون ولایت و یا کیهان اشتغال شده، آخیرا بار دیگر به نظریه سازی پرداخته است و جلوس آخوند خمینی را بر منبر قدرت، بازگشت دوباره به اسلام ناب محمدی و یا احیای بعثت و یا بعثت دو باره میخواند. البته، آخوند کت و شلواری، حسین شریعتمداری کمی بعد توضیخ میدهد که چگونه اسلام ناب محمدی را آخوند خمینی

از میان کتاب‌ها و کتابخانه‌ها بیرون آورده و غبار غلیظی از بدعت‌ها و تحریف‌ها و کج‌اندیشی‌ها که طی قرن‌های متمادی بر چهره آن نشسته بود را زدوده و اسلام ناب را همان‌گونه که در صدر بود ارائه کرده بود.

رئیس تف لیسان ولایت نیز خواسته و با نخواسته به کهنگی و پوسیدگی ارزشهای اسلامی اشاره میکند. در میان قرنها خس و خاشاک است که امام، گوهر درخشان اسلام ناب محمدی را مییابد و با ارائه آن جهان را دگرگون مینماید. البته که آخوند شریعتمداری، آنچه در باره اسلام ناب محمدی بزبان میاورد، بر طبق معمول، چیزی نیست مگر حمد و ستایش مبالغه آمیز و  وارونه سازی حقایق بنفع حکومت مطلق آخوندی.

مثلا، او میگوید اسلام ناب، ظلم ستیز است، همان اسلامی که آخوند خمینی، همچون گوهری نایاب در میان دریایی از زباله ها یافته است. اما، آخوند شریعتمداری، بدون عبا و عمامه، بجای اینکه از ظلم ستیزی های اسلام از زمانی که بدست آخوند خمینی حاکم مطلق گردیده است سخن بگوید و اشاره ای به جوخه های اعدام، به سرکوب قهر آمیز مخالفین سیاسی و دینی و قومی، به 8 سال جنگ پوچ و بیهوده بنماید، از قتلهای زنجیره ای و سرکوب جنبش های مختلف از جنبش های دانشجویی و جنبش سبز گرفته تا جنبش ها اعتراضی 96 و 98 حرفی بر زبان براند، به آیه های قران رجوع میکند تا به تعبیر خود اعتبار بیشتری بدهد که الله دین اسلام را ذاتا ظلم ستیز آفریده است، بمعنای مبارزه با پرخوری مرفهان بی درد و کلان سرمایه داران.

حتما، مخالقان سیاسی حکومت آخوندی، از چریکها و مجاهدین گرفته تا اعضای جبهه ملی و گروها و احزاب و سازمان های سیاسی و همچنین کردها و بلوچها، روشنفکران و هنرمندان و نویسندگان دگراندیش، همگان از مرفهان بی درد و کلان سرمایه داران بوده اند که بدست آخوند خمینی و جانشین او آخوند خامنه ای سرکوب و بسیاری از آنان در خون خود غلتیده اند. ظلم ستیزی هم، در قاموس مقدس اسلام معنا و مفهوم ویژه خود را داراست. بی تردید، کشتار و خونریزی در راه دین نه تنها زشت نیست بلکه زیبا و ستودنی هم هست.

 گویا، آخوند شریعتمداری بر آن است این ظلم ستیزی حکومت آخوندی بود که نظام سلطه بین الملل را وادار به مبارزه با حکومت اسلامی نموده و تا کنون بهزاران دسیسه های گوناگون و انواع تحریمات دست زده است، اما، بجای آنکه نظام را تضعیف نماید سبب استحکام آن شده است. بنظر میرسد که واقعه شرم آور گروگانگیری کارکنان امریکایی و هشت سال شعار تسخیر قدس از راه کربلا و تحریکات و خرابکاریها در منطقه با ابزار رشوه پردازی به حماس و حزب الله در لبنان و سوریه و حشد شعبی در عراق و حوثی های یمن، گویی حوادث و یا اتفاقاتی هستند که در منظر آخوند شریعتمداری هرگز بوقوع نپیوستند و یا اشاره به آنها در تئوری رئیس تف لیس ولایت، آخوند شریعتمداری نمی گنجد. وی همچنین خاطر نشان میکند که درگیری بین خوب و بد و یا خیر و شر و همچنین شیطان و فرشته، یک درگیری تمام ناشدنی ست. این درگیری زمانی تمام شدنی است که

یا ما از حضور اسلام ناب بر کرسی حاکمیت دست بکشیم و یا نظام سلطه (که آمریکا در راس آن است) خوی استکباری خود را رها کند!

البته که تردیدی نیست، پیروزی از آن نظام مقدس اسلامی ست، نظامی بیگانه با ظلم و ستم و بکار گیری قهر و خشونت و زندان و شکنجه.  امریکا را هرگز مقاومت نتواند در برابر حکومت مقدس اسلامی، حکومتی که بخواست الله بنیاد گذارده شده است.

در ادامه نظریه پردازی خود، آخوند شریعتمداری، بشرح دیدار خبرنگار تایم و مصاحبه با آخوند خمینی میپردازد که چگونه در آن مصاحبه، آخوند خمینی که حالا امام شده بود، خبر ظهور کیشی را میدهد که مرز شرق و غرب را در هم می نوردد و دورنمائی از جامعه ای نوین به جهان ارائه کند که ابنای بشر را مجذوب و بخود جلب مینماید.

این خود، بزعم شریعتمداری، دشمنان را هرچه بیشتر علیه نظام برانگیخت و به تشدید تحریمات و پیاده سازی برنامه ها و طرحهایی وادار نمود که یکی پس از دیگری، نهایتا، شکست خورده و ناکام ماندند. در همین راستا، وی اعلام میکند که بر خلاف آنچه فرانتس فوکویاما پیش بینی کرده بود که آینده شاهد اقتدار جهانی لیبرال دمکراسی خواهد بود، حال آنکه، ما هم اکنون شاهد مرگ آن و ظهور اسلامی خواهیم بود که در قله ایستاده است. بی جهت نیست که اردوگاه استکبار جهانی وارد جنگ نرم با نظام گردیده که در این زمینه با براه اندازی جهاد تبیین، دست برتر و بالاتر را داریم.

کیست که میتواند چنین دو رو و ریا کار باشد؟ هیچ انسانی، مکار و فریبکار پا بعرصه وجود نمیگذارد. یا مکر و فریب در او نهاده میشود همچنانکه رشد میکند و به بلوغ و شباب و جوانی میرسد. یا خود خواسته است که آنرا بیاموزد و این را در هیچ کجا بهتر از دامن دین نمیتوان فرا گرفت. گفتمان آخوند شریعتمداری، گفتمانی ست اسلامی. یعنی که گفتمانی ست ذاتا سلطه جو و سلطه افکن و خصم آشتی ناپذیر آزادی و استقلال انسانی.

بعضا، دینمداران قدرتمدار، از رهبر گرفته تا تف لیسان وی، همچون سردبیر "کیهان ولایت" را افرادی میخوانند که از آنها شر و بد اخلاقی سر میزند. چه بسا هنوز بسیاراند آنانکه، مشابهن، بر آن باوراند شر و زشتکاری از شخص بر میخیزد نه از اصل و اصول دین اسلام. آئین اسلام درست است. دین صحیح است. این دین نیست که انسان را بنده و برده می کند، به تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت ترغیب نموده استقلال و ازادی را منع و سرکوب میکند. حال آنکه تحمل یوغ شریعت، بسیار رنجبار تر ازتحمل یو غ دیکتاتوری است، یوغی که بیش از همیشه سنکینی آنرا اکثریت مردم بر یال و کوپال خود احساس میکنند و تدریجا بنفی آن خو میگیرند.

این بدان معناست که آنچه تف لیس ولایت، حسین شریعتمداری، بازگشت دو باره اسلام، اینبار بشکل "ناب" توصیف میکند که جهان را دگرگون ساخت و راهی نوین در پیش روی بشریت نهاد، تاکنون چیزی جز مصیب و نکبت، جز فقر و تنگدستی، جز سیه بختی و تیره روزی، جز حقارت و خواری ملی و زوال اجتماعی و فرهنگی ببار نیاورده است.

در این نیز، تردیدی نیست که زمانی این زوال اجتماعی را متوقف و یا از سرعت آن میکاهیم که تغییر و تحول را از خود آغاز نموده، ارزشهای اسلامی، ارزشهای تسلیم و اطاعت، بندگی و عبودیت، تقلید و تبعیت را از درون و نهاد خود بیرون بکشیم و خویشتن را پاکزدایی نماییم. نمیتوان و نباید به یاری و اعانه قدرتهای جهانی دل بست. چه، آنها قبل از انکه در اندیشه ازادی و رفاه ملتهای اسیر در دست دین و قدرت باشند، در اندیشه تامین و حفظ  منافع خویشتن اند. بنابراین، تغییر و تحول در باورها و ارزش ها، ارجح است بر هرگونه تغییر و تحولی در زمینه های سیاسی و اقتصادی. ما باید به مبارزه با  مظاهر بندگی و عبودیت، تملق و چاپلوسی، فریب و ریاکاری، حمد و ستایش، تعظیم و تکریم، آنچنانکه در گفتمان رئیس تف لیسان ولایت، آخوند حسین شریعتمداری بازتاب مییابد، برخیزیم. نمازگزاری و روزه گیری و بازجویی و شکنجه را از یکدیگر جدا ندانیم، یکی را علت و دیگری را معلول بدانیم.

روشن است که بزوال خود ادامه دهیم اگر همچنان به بندگی و عبودیت در برابر الله بیاندیشیم و با شکوه و عظمت انسان، با خوبی طینت و آزادی سرشتش، بیگانه بمانیم. تنها در چنین شرایطی ست که نظم و انضباط شریعت فرو میریزد، کثرت و تنوع شکوفا شود و جایگزین توحید و نبوت. تنها در آنزمان است که میتوان نظام فرمانروایی و فرمانبرداری، حکومت آخوندی را براندزیم. چون هر فرد آزاد و مستقل میتواند فرمانده شود، چون او فرمانراوی خویشتن است و سر بندگی وعبودیت در برابر هیچ فرمرمانروای حتی الله هم فرود نخواهد آورد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۱ فروردین ۱۲, جمعه

  

رهایی زنان

و پاک زدائی وجود

از شریعت اسلامی!

 

در چندین روز اخیر، جلوگیری از زنانی که بلیط ورود به بازی فوتبال تیم های ایران و لبنان را خریده بودند و حمله بآنان با اسپری فلفل، درشهر مشهد، موضوع اصلی بحث ها و گفتگوها بوده است، هم در داخل و هم در خارج و رسانه های اجتماعی و هنوز هم ادامه دارد. سرکوب قهر آمیز زنان در برابر استادیم ورزشی، واکنشهای بسیاری را بر انگیخت و بعضا، مسئولین را وادار به توضیح و پاسخگویی نمود، هرچند ضد و نقیض و پرت و پلا که بسهم خود آشکار کننده تناقضات و ناکارآمدیهای درون نظام است. 

در اینجا قصد آن نیست که به نقل این تناقضات و واکنشهای گوناگون بپردازیم، گویی که سرکوب و تحقیر و خوار نمودن زنان پدیده ای ست نو در جامعه اسلامی، بویژه در شهر مشهد پایگاه آخوند علم الهدا، امام جمعه شهر، مجتهدی سخت پای بند و ملتزم بقواعد و مقررات شریعت اسلامی، بویژه آن بخشی که مربوط میشود بامور زنان، حضور و شرکت و فعالیت آنان در بخشهای مختلف جامعه از جمله ورزش و اختلاط با مردان. البته که آخوند علم الهدا، پدر زن رئیس جمهور، آخوند رئیسی، شهرت خاصی یافته است بواسطه بیان نظریات و دیدگاههای خود در باره زنان. از گزارشها چنین بر میآید، فعالیتها و برنامه های هنری و فرهنگی که در دیگر نقاط کشور آزاد است، در مشهد ممنوع است. بی دلیل نیست که مشهد شهرت خاصی یافته است بعنوان شهر ممنوعه ها. زنان حتی مجاز نیستند از مانتوهای با نقش چهار خانه استفاده کنند، از اجرای کنسرت و اختلاط زنان با مردان در کافه بازیها بگذریم. 

بمنظور درک وضع موجود، در کل، و سرکوب قهر امیز زنانی که قصد ورود باستادیوم فوتبال را داشتند، بخصوص، باید بدرون مایه خود باز بنگریم تا به نفوذ و تاثیر عمیق شریعت اسلامی در وجود خود آگاه شویم. شاید، آنگاه بتوانیم بفهمیم بچه دلیل سرکوب زنان، تحقیر و حقارت آنانرا در 43 سال گذشته پذیرفته و تحمل کرده و ترسم که بآن ادامه دهیم.

اگر اندکی به چرایی این واقعه، نه بعنوان واقعه ای نو و یا عجیب و غریب و غیر منتظره بلکه پدیده ای دیرینه و نهادین درجامعه.بپردازیم، خواهیم دید که نه تنها سرکوب قهر آمیز زنان بلکه سرکوب هر اعتراض و مقاومتی که در جامعه اسلامی بوقوع می پیوندد در خدمت خفظ و بقای حکومت شریعت است، قوائد و مقرراتی که تا قبل از جلوس آخوند بر منبر قدرت برضا و خشنودی بدان عمل میکردیم. شریعت اسلامی، تنها بخشی از هستی ما را تابع نظم و انضباطی میکرد که ظاهرا ناظر بر روابط فرد بود با خدای یکتا و یگانه، الله. حال آنکه با روی کار آمدن علما و فقها، شریعت اسلامی نیز نفوذ خود را در سرتاسر زندگی و روابط اجتماعی گسترده و در تمام لحظات زندگی حضور یافته، قواعد و مقرراتی که در ما نهاده شده بود،و باجرای آنها از سر رضا و خشنودی درونی باجرای تن میدادیم، یکشبه اجباری گردید. 

دردوران حکومت شاه، حجاب امری بود دلبخواهی، همچنانکه عبادات و برپا داشتن مراسم مذهبی. اما، شریعت اسلامی نفوذ و اقتدار خود را همچنان در شکل بخشیدن بکردار و گفتار ما حفظ کرده بود. مثلا شریعت در عقد و نکاح و زناشویی و مقاربت ها و آمیزش های جنسی، یعنی در هنگامه خصوصی ترین و طبیعی ترین روابط انسانی نقش مدیریت را بازی میکرئ و بسیاری از رفتار ما را تحت تاثیر خود قرار میداد. مثلا نمیتوان نقش شریعت را در طهارت و نجاست زدایی از وجود خود و تولید و نوشیدن مشروبات خوشی آور را نادیده گرفت، همچنانکه نمیتوان  در تجارت و معاملات و ربا خواری، نفوذ شریعت را انکار کرد. 

بعبارت دیگر، واقعیت آنستکه، چه بخواهیم و یا نجواهیم، کیستی و چیستی ما بیش از هر چیز دیگری تحت تاثیر و نفوذ دین و شریعت اسلام شکل گرفته اشت، از پس از هجوم تازیان به ایران باستان. اگر در طول و عرض این تاریخ نیک بنگریم، خواهیم دید که زندگی روزمره پیوسته بدست شریعت اسلامی مدیریت میشده است. شریعت اسلام نظم و انضباطی را بوجود میآورد سازگار با نظام فرمانروایی و فرمانبری و، نظام ارباب رعیتی. 

این بدان معناست شریعتی که حاکم بر جامعه است و تخلف از مقررات و سرپیچی ها را مورد مجازات و تنبیه قرار میدهد، در نهاد ما نیز ریشه دارد، قواعد و مقرراتی که نه تنها زنان را که جامعه را در کل ببند اسارت کشانده است. پیاده سازی احکام شریعت اسلامی در زندگی اجتماعی ست که باسارت کشیدن زنان، تحقیر و خوار شمردن آنان آنجامیده است. حکومت آخوندی بخوبی در یافته است که با اسارت و خواری و تحقیر زنان است که میتوانند مردان را باسارت و خواری و حقارت بکشانند. در حالیکه رضای مردان را بدست آورند با بخشیدن سروری و حاکمیت و سلطه بر زنان و بدینترتیب سلطه شریعت اسلامی را بر سراسر جامعه تامین میکنند. 

روشن است که در جامعه ایکه آخوند بر آن حاکم است،  بار شریعت را زنان بیش از هر قشر دیگری بدوش میکشند. زیرا که حجاب تجلی سلطه شریعت اسلامی است بر سراسر جامعه. حجاب زن، برجسته ترین نماد اسلامی است، پرچمی ست افراشته و همیشه در حال اهتزاز، پوششی ست سراسری که در پس آن زن باید خود را پنهان سازد و وجود خود را نفی کند. شریعت اسلامی زن را باسارت در میآورد تا ناموس و عفت او را از چشم های ناپاک و آلوده مرد محافظت نماید. 

شریعت اسلامی، زن را هرگز هم سان و هم شان مرد بشمار نمیاورد. زن موجودی ست که الله، خداوند یکتا و یگانه، برای خدمت به مرد و ارضای خاطر او خلق کرده است. باین دلیل خلقت او را با جنسیتی آمیخته است تحریک کننده نیرو انرژی مردانه که میتواند بسی بسیار مخرب و ویران کننده باشد اگر کامیاب نشود. بمنظور مهار و خاموش ساختن چنین جنسیتی، زن باید بازدواج و یا در واقع بمالگیت مرد در آید و فعالیت های زنان، بویژه در تماس و ارتباط با مردان باید دقیقا مدیریت شوند. در غیر اینصورت، زنان، رها از بند شریعت، چه گناهان، چه انحرافات و چه بیعاریها و فسق و فساد که ببار نیاورند، نگرشی که تجاوز مردان بزنان را بلقوه توجیه میکند، اگر نه مشروع. 

بنابراین، سرکوب قهر آمیز زنان و جدا نگاه  داشتن مردان از زنان را باید ابزاری دانست در دست آخوند های حاکم، برای حفظ و بقای سلطه بی چون چرای شریعت اسلامی بر سراسر جامعه. سرکوب زنان در مشهد، تردید مدار که اولین بار نبوده و نیست. زنان در جامعه اسلامی پیوسته هدف سرکوب خشونت بار نظام قرار گرفته و میگیرند. اگر بحث تجاوزات جنسی بزنان را که برحسب معمول و در خفا صورت میگذرد، بفرصتی دیگر موکول کنیم، می بینم که زنان همیشه هدف تبعیض در عرصه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده اند، از جمله هدف بسیاری از حملات گوناگون آخوندهای حاکم، برفراز منبرروضه و خطبه خوانی، بعنوان منحرف کننده جامعه اسلامی،  واکنشهای خشونت باری را علیه زنان، تحت اقدام بیک وظیفه شرعی بر طبق حکم نهی از منکر و امر بمعروف برانگیخته اند که از اسید پاشی بچهره زنان شروع شد و هماکنون به جدا ساختن سر از تن انجامیده استت. 

 مضاف براین، در گفتمان آخوندی، هدف قرار دادن زنان، همیشه بعنوان راهکاری بکار گرفته شده است برای انحراف اذهان عمومی از مصیبت و نکبتی که گریبان ملت را گرفته است و متمرکز ساختن ان بر گریز از واقعیت و آرزوی بازگشت بگذشته، بازگشت بدوران رسالت و امامت، آنجا که مردان را اکیدا از زنان جدا میکنند. آنجا که زنان در درون جای دراند و مردان در بیرون. آنجا که زنان در هیچییک از فعالیتهای گوناگون ورزش و هنری و فرهنگی هرگز وارد نشوند، بویژه در ارتباطی با مردان. مثل مشهد مقدس، پایگاه آخوند پر شهره، علم الهدا  که محوطه ای مخصوص زنان برای بعضی از فعالیتها ورزشی زنان، مثل موتور سواری و دوچرخ سواری اختصاس داده اند که زنان بدون آنکه سبب صعود فشار خون مردان بشوند بفعالیت بپردازند. 

این بدان معناست که در حکومت آخوندی، سرکوب اعتراض بهر امری، بهر شکل و روشی، بیک امر عادی تبدیل شده است. سرکوب قهر آمیز و خشونت بار اعتراضات اصناف و اقشار مختلف جامعه، روزی نیست که در نقطه و منطقه ای در کشور رخ ندهد. در تحلیل نهایی هیچ سرکوبی بوقوع نپیوندد، اگر در خدمت تحکیم و تداوم سلطه شریعت نباشد، اگر در خدمت بر قراری حجاب و جدایی جنسیتها و بسیاری دگر از قواعد و مقررات و ارزشها و باورهای شرعی، نباشد. حفظ هژمونی شریعت اسلامی، اگرچه در بررسی نهایی با شمشیر اسلام ممکن شده است، اما، نقش شریعتی که در نهاد ما از دوران طفولیت تا رشد و بلوع، نهفته شده است در عادی ساختن حکومت آخوندی و تحمل و پذیرش سرکوب زنان، نباید نادیده گرفت. 

در چنین شرایط رهایی از بند شریعت زمانی بواقعیت پیوندد که بر خاسته و دست بجنبش شریعت زدایی از خود بزنیم. برخیز تا وجود خود را از ارزشها و باورهای شریعت اسلامی پاک و یکبار برای همیشه تطهیر نکنیم. 

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۱ فروردین ۵, جمعه

بوی گند زهد و تقوا و تقدس

واقعیتی که بدان خوگرفته ایم!



از انجا که انسان به همه ی چیزها، چه خوب و چه بد خو میگیرد و بزودی آنرا ذاتی خویشتن می پندارد، ما ن پس از چهل و چند سال ببوی گندی که  از زهد و تقوا و تقدس، از عبادت و عبودیت، از آیت الله ها و علما و فقها که مظهر این صفات برجسته اند، عادت کرده ایم، بویژه ببوی گندی که از ولایت فقیه برمیخیزد؛ آخوندی که از طلبه گری به خدایی رسیده است و حتی ببوی گند دست نشاندگان و تف لیسانی که بر فراز منبر قدرت در شیپور ولایت میدمند خو کرده ایم.

 در هفته گذشه شاهد باطل شدن آیت اللهی بودیم، الوده بخون، آخوند ری شهری که زهد و تقوا و تقدس را بگند و کثافت کشاند، هیچی، به جرم و جنایت و کشتار، نیز  آلوده نمود، آخوند ری شهری، مظهر کودک همسری و خشونت بارترین رفتار انسانی، نماد قهر و بیرحمی و انتقام ستانی، در مدرسه دین، در دامن زهد و تقوا و تقدس پرورش یافته بود. او خشونت و بیرحمی را تحت عنوان پیاده سازی عدالت اسلامی باوج خود رساند و صدها بلکه هزاران نفر از بهترین فرزندان این سرزمین را بحاک و خون کشاند. همچون او قاتل و جنایتکار، صدها آخوند دیگر در میان ما زندگی میکنند که دستهاشان به بخون بسیاری از نه گویان آلوده است.

 اما، آنچه تلخ است آنست که آخوند ری شهری، چه سعادتمند بود که قبل از آنکه بر مسند پاسخگویی بجنایاتش بنشیند، با دار فانی در صلح و آرامش وداع گفت. چرا که ما بوجود چنین موجوداتی، اخوندهای جنایتکار، در جامعه خو گرفته ایم. آنها را تحمل کرده و با آنان، در یک شهر، در یک محله زندگی میکنیم. بعضا، دانسته و یا نا دانسته هنوز آنها را مقدس بشمار میآورند و برای آنها عزت و احترام قائلند. پس از گذشت نزدیک به نیم قرن به هزاران فسق و فجور، ظلم و جور خو گرفته ایم. زنان ما، برغم مقاومت و پایداری به حجابداری خو گرفتند، در غیر اینصورت، بعید بنظر میرسد نظامی برساخته دست فقهایی که از گدایی بخدایی رسیدند، میتوانست تا بامروز تداوم یابد. اگرچه، زنان حجاب را  بمیل خود تغییر دادند و آنرا از نماد زور و خفت و خواری به نماد، خود فرمانی و زیبائی و خوش زیستی تبدیل نمودند.

این بوی گند هم اکنون بسی بسیار شدیدتر، نیز، گشته است بآن دلیل که بیش از چهل و چند سال است که استبداد دین و قدرت، استبدادی که مظهر آن آخوندی، دون پایه، همچون آخوند خامنه ای است، ادامه یافته است و با اصرار بر دست یابی باسلحه کشتار جمعی، منطقه را نا آرام و بر خصومتها و تنش های جهانی افزوده است؛ واقعیتی که ما خواسته و یا ناخواسته بدان خوگرفته ایم. یعنی که به تحمل نظامی خو گرفته ایم که در آن کسی که بالاتر و برتر و در راس قرار گرفته است، خدا است، خدایی که در وجود ولی فقیه تبلور یافته است. ولی فقیه، همچون الله، تنها، یکتا و یگانه است. آنچه که میخواهد، میگوید، هر فرمانی که میخواهد صادر میکند، مهم نیست در چه عرصه ای و یا نیازمند چه تخصصی، بیدرنگ مورد تایید و تصدیق بندگان قرار میگیرد، تردید مدار، از سر ذلت و خواری و، نیز، از سر تملق و چاپلوسی، رفتاری نهادین در جامعه اسلامی.

البته که نمیتوان آخوند خامنه ای را چیزی کمتر از خدا خواند. این نیز واقعیتی است که بدان خو گرفته ایم، باین واقعیت که آخوند خامنه ای، همچون خداوند بی همتا، الله، نه میشنود و نه پاسخ گوید و نه هرگز مسئولیت پذیرد. اما، حرف آخر در انحصار اوست، در هر امر و اموری، چه داخلی و چه خارجی، از جمله سیاست مقاومت در درون و غرب ستیزی در بیرون که ثمره اش چیزی نبوده است جز پسروی ودرماندگی اقتصادی و فقر و فلاکت و وابستگی به چین و روسیه.

هم اکنون پس از گذشت نزدیک به نیم قرن از حکومت آخوندی، جامعه آماده انفجار از درون است. گرانی  بیکاری، فقر و فساد، فحشا و اعتیاد بیداد میکند و هر روز دامنه اش وسیعتر میشود. بیش از 65 میلیون نفر از جمعیت کشور دست بگریبان فقراند. بجز نیروها و سازمانهای نظامی و امنیتی، تمامی نهادها های فرهنگی و اجتماعی با فساد و سوء مدیریت درونی دست بگریبانند. آما، تبعات فساد و سوء مدیریت در نهادها و موسسات اقتصادی شدیدتر و غیر قابل پنهان سازیست، چون زندگی روز مره مردم بدان وابسته است.

 اما، چه تعجب اگر باین واقعیات، آخوند خامنه ای در خطبه نورزی خود، وقعی ننهد و یا اشاه ای نکند. چه او میخواههد یکبار دیگر بر جایگاه خدایی ظاهر شود و هنگام ورود سال نو از زبان خدا سخن بگوید و از مسئولیت بگریزد. با این وجود، بار دیگر به اقتصاد کشور پرداخت و رهنمودها و راهکارهایی را برای غلبه بر مشکلات اقتصادی به "مسئولین" ارائه داد و خاطر نشان نمود که کلید حل تمامی مشکلات در برپاداشتن نظام تولیدی دانش بنیان نهفته است:

حرف امروز من این است که برای اصلاح امور اقتصادی کشور، باید به طور قاطع به سمت اقتصاد دانش‌بنیان حرکت کرد؛ یعنی دانش و فناوری پیشرفته، نقش‌آفرینی کاملی در همه عرصه‌های تولید داشته باشد، حتی در انتخاب نوع کار تولیدی، چرا که همه کارها لزومی ندارد که انجام شود و انتخاب آن باید برمبنای کار علمی باشد.

بدرستی معلوم نیست و نباید هم باشد که حرف امروز آخوند خامنه ای، حرف دیروز او هم بوده است و یا نه. گویا، آخوند خامنه ای فراموش کرده است که این حرف سالیانه اوست، آنقدر تکراری ست که بوی گند اش مشام را آزار دهد. البته که اندیشه ولی فقیه، باید مبهم بماند. چون سخنان ولی فقیه اگر صریح و شفاف بود، حرف آخر، حرف نهایی نمیشد. یعنی که حرف خدا نمیشد. ابهام این سخنان در انست که معلوم نیست تا کنون نظام اقتصادی بر اساس فناوری علمی و دانش بینان حرکت کرده است، یا نکرده است؟ شاید اگر نظام اقتصاد بسوی ساختاری دانش بینان حرکت کرده بود، خدایی همچون، آخوند خامنه ای، هرگز ظهور نمی یافت تا راه برون رفت از بحران اقتصادی کشور را نشان دهد بدون آنکه آنرا به "تحریمات"غرب کلید بزند.

از خطبه نوروزی ولی فقیه، البته که بوی گند بر میخیزد، چون سراسر گمراه کننده است و بیانگر چیزی نیست مگر گریز از مسئولیت. چون وقتی آخوند خامنه ای راجع باقتصاد سخن میگوید، گویی از زبان خدا سخن میگوید، خدائی با دانش و آگاهی بیکران و نهائی. آیا حرف خدا را قبول نداری؟ آیا این همه دانش و بیننش این توانایی آگاهی بآینده، نشان بر خدایی بودن زبان آخوند خامنه ای نیست؟ مسلم است، اگر آخوند خامنه ای خدا نبود، وقوع اتفاقاتی، مثل، پیشرفت اقتصادی را به "اگر" موکول نمیکرد:

اگر این سیاست را دنبال کردیم...، اگر در این بخش شرکت‌های دانش‌بنیان را توسعه دهیم...، اگر با تولید دانش‌بنیان، تولید را تقویت کردیم، این هدف بزرگ حاصل می‌شود... 

با کمی دقت می بینیم که مخاطب آخوند خامنه ای "مسنولین " است. از مسئولین است که "توقع" دارد نظام تولید را دانش بنیان کنند. پیشرفت را به "همت" مسئولین واگذار میکند. البته که آخوند خامنه ای باید از مسئولیت بگریزد، وگرنه خدا نبود، و مثل، خدا، نزدیک به نیم قرن، بر یک ملت 85 میلیونی با اراده ای آهنین حکومت نمیکرد. اما، مگر میتوان از الله انتظار پذیرش مسئولیت داشت؟

وقتی چنین انتظاری، انتظار مسئولیت از "طلبه" ای که بمقام خدایی رسیده است، بیهوده بشمار آید، گند بتمام اعضا و اجزا جامعه سرایت نموده و هرچه عمیقتر پیکر جامعه را فاسد میسازد، بویژه وقتی که از زهد و تقوا و تقدس نیز بوی گند برخیزد و طبیعی گردد و آدمیان بدان خو بگیرند. آنگاه ظهور انواع و اقسام زشت رفتاری، رفتاری، برخاسته از خوی حیوانی، همچون خود فربه و یا خود غنی سازی بهر قیمتی، خود پرستی و دروغگویی و حیله و فریبکاری، رفتارهایی شوند عادی و همه گیر، نشانی بر اضمحلال اخلاق و آنچه انسانی ست، در جامعه ای که تقدس حاکم است و شرع اسلامی. چه اگر خط قرمزی برای ساختار قدرت وجود داشته باشد، دین تمام خط های قرمز را در هم می شکند، وقتی بر مسند قدرت جلوس مییابد. برای خشنودی الله هر مرزی را میتوان شکست، میتوان هزاران انسان به اسارت گیری و دست خود بخون یک یک آنان آلوده سازی، هر دروغی را میتوان گفت و هر تجاوز و جنایتی را میتوان مرتکب شد. حقایق را میتوان وارونه ساخت. دروغهای بزرگ گفت، تهدیدهای میان تهی کرد، در مبالغه و گزافه گویی گوی سبقت را از بزرگترین جنایت کاران تاریخ ربود. آنگاه میتوانی که انتظار دریافت زندگی ابدی در کنار حوری های بهشتی باشی.

در خاتمه، چنانکه به پیش رفته و میرویم، باید باین واقعیت توجه نمود که تنها از قدرت و نهادهای قدرت نیست که بوی گند بر میخیزد بلکه مفاهیمی همجون زهد و تقوا و تقدس بگند کشانده شده اند. یعنی دیگر چندان مهم نیست که به چه چیز میتوانی اعتماد کنی. هر مفهم و ارشمندی تهی از ارزش شود وقتی برجسته ترین و زیبا ترین خصائل انسانی، به خصائلی متضاد با خود، تزویر و دروغ و فریب تغییر میکنند. در چنین شرایطی، دیگر، ساختار سیاسی و یا ساختار قدرت و یا ساختار اقتصادی نیست که در معرض سقوط قرار میگیرد بلکه یک نظام دینی ست، دینی که مردم بدان باور دارند، در معرض سقوط قرار میگیرد. باین سقوط است، ای هموطن، که باید امداد برسانی.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fminjem@gmail.com

 

۱۴۰۰ اسفند ۲۷, جمعه

خدایان آزادی ستیز !

 


تکانهای اخیر در عرصه های داخلی و بین المللی، رازهای بسیاری را بر گشوده است، از جمله این راز که آخوند  خامنه ای ممکن است در عرصه حکومت خود، مثل، الله، یکتا و یگانه باشد، اما، در خارج از مرزهای حکومت ولایت، چندین خدای دیگر، نیز، وجود دارند که در برابر آنها آخوند خامنه ای کوتوله ای بیش نیست. خداوندانی همچون پوتین و شی جین پینگ، خداوندانی که نه تنها مورد تایید، آخوند خامنه ای قرار میگیرند بلکه آنها را از متحدین خود می پندارد، بویژه وقتی با "شیطان بزرگ" به ستیز میپردازد.

بعضا، بر آنند که قیاس خداوند پوتین و خداوند  شی جین پینگ با آخوند خامنه ای، قیاس مع الفارق است و نمیتواند چندان اعتباری داشته باشد. حال آنکه در شرایط کنونی، آخوند خامنه ای بیشتر شباهت دارد، بیک نوکر تا بیک خداوند در ردیف پوتین و شی جین پینگ. چرا که آخوند خامنه ای اگر چه در درون بر مسند خدایی نشسته است، اما، در بیرون همچون کوری نادان، چشم بر روی منافع ملی و آنچه بنفع ملت است میبندد. که گدشمن دشمن من" دوست من است، اندیشه ای بر خاسته از بلاهت و کوته اندیشی.

از هر زاویه که بنگری، دشمنان دشمن آخوند خامنه ای، در یک چیز با هم اشتراک دارند، در ستیز با آزادی. البته که برای انکه ترس و واهمه و وحشت خود را از ازادی و سرکوب و حمله بدان، توجیه کنند، آزادی را پدیده ای امریکایی میخوانند، نه پدیده ای ذاتا انسانی، چنانکه گویی برافراشتن پرچم آزادی یکی است با برافراشتن پرچم امریکا که در آنصورت باید آنرا پائین کشید و لگد مال نمود.

بسیاری بر آنند که پیشروی های سازمان نظامی ناتو در شرق اروپا، سبب شد که پوتین احساس کند که بسوی تله ای رانده میشود که بضعف و حقارت وی ختم خواهد شد، نه اینکه او از جوانه زدن ازادی در کشوری که تا چندی پیش متعلق بخود میدانست، وحشت میکند و بخود میلرزید. جوانه آزادی، البته که دیر زمانی ست سخت میکوشد که سر برآورد و بروید و سبز شود در روسیه. یعنی که این بوی آزادی بوده و هست که وقتی بمشام پوتین میرسد، او را وادار میسازد برای حفظ تاج و تخت خود و یا برقراری سلطه مطلق خویش در درون، به تخریب و ویرانی کشور همسایه ای بپردازد که از آن بوی آزادی بمشام میرسد.

البته که رهبر چین و رهبر معظم حکومت اسلامی با لشگر کشی پوتین بر علیه آزادی و استقلال به یوکراین، همدردی و عمیقا خود را با او شناسائی میکنند. آنها بخوبی وقوف دارند که دارای دشمنی مشترک اند. بوی آزادی بیش از هر بوی دیگری مشام این رهبران را مشترکا آزار میدهد. با این وجود، آنچنانکه رهبر معظم انقلاب سرنوشت خود را بسرنوشت پوتین گره زد، رهبر چین در رفتار و گفتار خود جانب احتیاط را بر گزید. چه، شی جین پینگ، نفع کشور خود را ارجح میدهد، بر عکس رهبر ما، بر دفاع از ارزشی زائیده بلاهت و حقارت و تنگ نگری، همچون ستیز و خصومت با آزادی. چه دلیل دیگری میتوان برای تجاوز بیک ملت و کشتار و تخریب و ویرانی، جستجو نمود در منطق انسانی، بجز دشمنی آشتی ناپذیر با آزادی؟ اگر، پوتین مردم یوکراین را آزاد می پنداشت، آزادی را حق انسانی آنها میدانست، بچه دلیل دیگری میتوانست کشور دیگری را بویرانی بکشاند و بخشی از سرنشینانش را باوارگی و در ماندگی مبتلا بسازد.

اینجا باید گفت که تحلیلگران سیاسی، چین و روسیه را زندان روزنامه نگاران مینامند، چون این دو نظام دشمن آشتی ناپذیر آزادی بیان اند، بهر شکل و فرمی، نه بررسی، نه پرس و جو، نه جتسجوی اطلاعات و انتشار ادبیاتی در شناخت و نقش آزادی در جامعه انسانی. بهمین دلیل است که ما در هر دو کشور، بویژه در روسیه شاهد بر ظهور اولیگارش هایی هستیم بر ساخته غارت و چپاول ثروت مردم روس. تا کنون در روسیه، هر روزنامه نگاری که سخنی از غارتگریها و چپاولگریهای ساختار قدرت بزبان آورده است، بطرز مرموزی بخاک و خون خود غلتیده است. این بدان معناست که چنانچه آزادی بر جامعه حاکم باشد، قدرت بفساد آلوده نمیشود، که میشود، اما پنهان نمی ماند و بسیاری از ناهنجاریها، دزدی و جنایت ها دیر یا زود آشکار میشوند.

اما، اگر در کشورهای چین و روسیه سرکوب آزادی بیان، ساختار قدرت را بفساد مبتلا ساخته و زمینه را برای ظهور اولیکارشی بوجود میآورد، در حکومت اسلامی، تنها آزادی بیان نیست که سرکوب میشود، آزادی از هر نوع، بویزه آزادی پوشش، آزادی در برگزیدن، آزادی در نوشیدن، آزادی در شادی و رقص و پایکوبی.... که سرکوب شده و میشود. درست از آن زمان که دین حاکم مطلق بر جامعه گردید و منبر روضه و موعظه به منبر قهر و قدرت تبدیل شد. در میان ساختارهای سرکوبگر، یک دستگاه عریض وطویل پلیسی و امنیتی بوجود اوردند که بد حجابان را دستگیر بکنند و از اختلاط جنستی جلوگیری نموده، فروشنده و مصرف کننده الکل را دستگیر و بمجازات برسانند. این در حالی ست که حکومت مقدس آخوندی برای دست یابی بعلم غنی سازی هسته ای دست به یقه با قدرتها بزرگ میشود.

واقعیت آن است که آنچه حکومت اسلامی را از حکومت چین و روس جدا میسازد، آن است که در حالیکه هر دو حکومت بی دین اند و یا در آنها دین، دارای چندان اهمیی نیست، در جامعه ما دین اسلام حاکم است. این بدان معناست که ساختار قدرت، بدلیل دینی بودنش، دشمن آشتی ناپذیر هرگونه آزادی ست. اما، تردید مدار که از آزادی مطلق برخورداری وقتی که آنرا در خدمت بدین اسلام بکار گیری. همچنانکه تردید نمیتوان داشت که در چین و روسیه، هر بیانی که در خدمت ساختار قدرت قرار گیرد، ارتقا یابد و بر صدر نشیند.

 بعبارت دیگر، تن دادن به تسلیم و اطاعت، نه بآزادی، در تمام امور زندگی، در هر سه نظام، بویژه اگر انگیزه جاه طلبی را زیر پوست خود احساس کنی، میتواند رمز موفقیت باشد، ضمن اینکه میتواند زمینه مناسی را برای رشد و رویش اولیگارشی فراهم آورد. منتها این فساد در نظامی که بر اساس وفا داری و تعهد و التزام به ارزشهای دینی ( ولایت) بنیانگزاری میشود، عمیق تر و وسیعتر میگردد و در درون خود نمیتواند چیزی باز تولید کند مگر فساد و تمامی جامعه را بفساد کشاندن، از راس تا ذیل.

این بدان معناست که آنجا که دین شمشیر بر کف بر سراسر زندگی سلطه می افکند و سر آزادی را از تن جدا میسازد، در آسودگی و فراقت مطلق، تمام خط های قرمز اخلاقی و انسانی را در هم می شکند. برای خشنودی الله، هر مرزی را میتوان در هم شکست، هر صدایی را میتوان خفقه ساخت، هر مقاومتی را میتوان در هم کوبید، هر دروغی را میتوان ساخت و هر تجاوز و جنایتی را میتوان مرتکب شد. حقایق را میتوان وارونه نمود، دروغهای بزرگ گفت، تهدیدهای میان تهی کرد، به بهانه های پوچ دست به موشک پرانی زد و مزدوران دینی را در منطقه به خربکاری گمارد و در مبالغه و گزافه گویی گوی سبقت را از بزرگترین جنایت کاران تاریخ ربود.

خاطر آسوده دار که خدایان همچنان میتوانند به سلطه افکنی ادامه دهد تا آنزمانیکه آزادی از خاک به فضای بیرون سر بر نکشد، نروید و جوانه نزند.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com


۱۴۰۰ اسفند ۲۰, جمعه

مکر الله

و گسترش پدیده دین گریزی!


 

در آیه ای از قران، از مکر الله سخن رفته است که بتعبیر و تفسیر یکی از فقهای نوشنده شربت هلاکت، آخوند عبدالحسین دستغیب، مولف "گناهان کبیره،"عبارتست از یک نوع عقوبت و انتقام و مجازاتی که در مقابل عمل نهی شده از بنده سر میزند و از ارتکابب به فسق و فجور بدون هیچ ترس واهمه ای در ظاهر کامیاب میشود. حال آنکه در واقع دچار مکر الله شده، غرق در گناه و معصیت گردیده، غافل آز آنکه عقوبتی بس سخت و شدیدتر در آخرت در انتظارش است. در نتیجه بنده ای که از مکر الله خود را امن احساس کند مرتکب گناهی ازنوع گناهان کبیره و 


یا گناهی نابخشودنی شده است، برخلاف گناهان صغیره که برحمت الهی آمرزیده میشوند.

اما، هضم واژه مکر و نسبت دادن آن به الله، برای نگارنده قدری مشکل آمد و ناچار بفرهنگ لغات مراجعه شد. در میان معانی مشابه، مکر از جمله آمده بود بمعنای، حیله و خدعه و فریب دادگی و تزویر و ریا و دورویی و غدر، یعنی که حیله و خدعه و فریبکاری...همه ابزاری در دست توانای الله، تا بتواند بنده ای را که با خیالی راحت و آسوده به هر آنچه که از آن نهی شده ای دست بزند و نداند که این دامی ست که الله برای فریب بنده خود گسترده است.


در اینجا، غرض آن نیست که باین سوال پاسخ دهیم که الله چگونه خدایی ست که مکار و فریبکارو حیله گر و دروغگوست. اما، انچه اینجا دارای اهمیت است آنست که مکر یک واژه قزآنی ست، نمیتواند در شکل بخشیدن به بینش آخوندی که بجای الله نشسته، نقش بسیار تعیین کننده ای ایفا نکند و البته که در آن پس از 43 تخصص او بحد خدایی رسیده است چون کسی توجه مکر و حیله گری آخوند خامنه ای  نشود، شاید باندلیل که مثل بسیاری ار رفتارهای نا متعارف، عادی شده است.


ممکن است عنوان شود که این خامنه ای است که خود را امن از مکر الله احساس میکند و بهرچه که اراده کند میتواند دست بزند و دخالت کند با خیالی راحت بدون هیچ ترس و واهمه ای. این آخوند خامنه ای ست که مرتکب گناه کبیره شده است. پاسخ این است که آخوند خامنه ای مصون است از این گناه چون او خود جاننشین الله است، او خدای یکتا ویگانه است. او مکر را از الله آموخته است همچنانکه در تمامی امور اجتماعی، حکمرانی را از او آموخته است.

همین بس که بخطبه خوانی اخیر آخوند خامنه ای در حضور رئیس و اعصای مجلس خبرگان نظری اجمالی  بیافکنیم. درست است که آخوند خامنه ای از جایگاه ولایت فقیه سخن میگوید، یعنی از جایگاه الله، آنهم در نیمه شعبان، روزی که امام دوازدهم باین دنیا ورود مینماید و پس از زمانی کوتا تصمیم بغیبت میگیرد تا زمان بازگشت در قیامت. در غیبت امام عچ ولی فقیه ، وظیفه مند است حکوت امام را ادامه دهد تا آخرت.

 

در این خطبه خوانی چندین واژه کلیدی بکار گرفته شده است که بوی مکر ان در سراسر تاریخ خواهد پیچید. مثل قانون و انجام امور و تقسیم کار بر اساس مرزنیدی تعریف شده در قانون، که هریک از قوا بر اساس قانون مستقل از یکدیگر باید عمل یکنند، بویژه به مجلس خبرگان تاکید میکند که موظف اعمال قانون است در نظارت بر ولی فقیه کنونی و گزینش وی در آینده. که میتوانند مخابره این پیام باشد که او قصد دخالت در گزینش ولی فقیه آینده را در سر ندارد.

از وآژه های دیگری که بوی مکر از آ ن بر میخیزد، واژه ملی است و ملت و چندین ترکیب دیگر، مثل قدرت ملی، منافع ملی. البته، ولی فقیه آخوند خامنه ای، خاطر نشانن میکند که قدرت ملی بازوهای گوناگوننی دارد که باید بهمه آنان توجه داشت. ازجمله بازوهای

«علم و فناوری» و «تفکر و اندیشه ورزی و آزاد فکری» جزو ارکان قوت ملی است و اگر آزاد فکری و پیشرفت فکری نباشد، علم و فناوری، راهگشا نیست

.

اگر بوی مکر هیچیک از سخنان آخوند خامنه ای هنوز بمشامت نرسیده باین جمله که آمد کمی

 دقیقتر بنگر تا بوی مکری که از ان برمیخیزد هوش و حواس را از سر بپراند. اگر هنوز از بوی گند مکر جانشین الله مست ومدهوش نگشته ای، چه خوب است این ترکیبات هم بانها بیافزئیم:


 اقتدار ملی،«اتحاد ملی، اعتماد ملی، امید عمومی، اعتماد به نفس ملی، حفظ ایمان ملی، مسئله معیشت عمومی و روان بودن و آسان بودن مسائل اجتماعی مرتبط با مردم» در افزایش قدرت ملی بسیار مهم است.


جالب آن است که حضرت ولایت فقیه، مفاهیم بالا را مشکلاتی میداند که زیرکانه تامین آنرا به همبستگی اجتماعی و به "اگر" موکول میکند که چنانچه در اینده بوقوع بپیوندد، نه فقری میماند، نه فقیری، نه قتل و جنایتی، نه دزدی و سرقتی، یا چپاول وغارتگری. اما، چه زمانی "اگر" سبز میشود، چندان قابل پیش بینی نیست.


در اینجا، مکر آخوند خامنه ای در آنچه بزبان میاورد نیست بلکه در آن چیزیست که بزبان نمیآورد. گویا اسلامی بودن این مفاهیم ناگهان دود شد و بهوا رفته اند. اگر قرار بود که آخوند خامنه ای حقایق را وارونه نکند و بآنها باور نداشته باشد، سعی در پوشاندن آنها نمیکرد و دچار مکر نمیگردید. اما، وقتی خدایی که مکر از خصائل بر جسته او است از بنده ای که خود را بمقام الله رسانده است جه انتظاری میتوان داشت؟


چرا در گفتار اخیرش، آخوند خامنه ای تقریبا واژه اسلام را حذف کرده است، ، تنها میتوان بقرائن و شواهد توسل جست، که خبر از ریزش دینگرایی میدهد و گسترش دین گریزی در جامعه، خبر از گسترش پدیده ای میدهد که بیش از هر پدیده دیگر حکومت ولایت فقیه را بفروپاشی تهدید میکند. اگر چه در خاتمه، آخوند خامنه ای تبیین مفاهیم عالی اسلامی را بهترین و موثرتین سلاح در جنگ نرم با شیاطین میداند، شیاطینی که با استفاده از رسانه ها اینترنتی به تخریب ذهن مردم میپردازند و یاس و نا امیدی را در جامعه ترویج میدهند.


این بدان معناست که نظام بخوبی میداند که مردم تا زمانیکه دین خود را از دینی که نظام براساس آن حکومت میکند و در بکار گیری آن در سرکوبشان از هیچ در یع نکند، جدا نسازند، بقای خود را تامینن میبیند. بدین دلیل حذف اسلام و آنچه اسلامی ست در گفتمان خامنه ای را باید بفال نیک گرفت و آنرا بیانگر نگرانی آخوند خامنه ای از گسترش پدیده دین گریزی دانست، تنها پدیده ای که حکومت دین را بزیر میکشد.


فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjjem@gmail.com

 

 

 

.

 

۱۴۰۰ اسفند ۱۸, چهارشنبه

 الله مرد است

!و مردانه میاندیشد

بمناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن



 

آنچه حکومت اسلامی را روزی با سرنوشت محتوم خود رو در روی خواهد ساخت، ستیز و مقاومت دایمی است و خیزش و جنبش پایان ناپذیر زنان.  چرا که آنچه زنان میخواهند سازگار نیست با احکام شریعت اسلامی. چرا  که خدای اسلام، الله، مرد است و مردانه میاندیشد. قوانینی که صادر کرده است در سوی حفظ و تداوم سلطه مرد است بر زن. خدای اسلام، زن را برای رضا و خشنودی مرد آفریده است. زن مستقل از مرد 

موجودیت ندارد و فاقد هستی ست.


الله، زن را از حق و حقوق انسانی محروم نموده، در خدمت مرد گمارده و به مالکیت مرد درآورده است. چون الله، زن را همچون گوهری نادر، زیبا و فریبنده خلق کرده است، بمرد امر نموده است که او را در درون پنهان و در بیرون نیز زیر حجاب مخفی نگاه دارد. مبادا که در معرض نگاه های شهوت آلود مردان قرار گیرد و یا مردان نا محرم را  شیفته خود ساخته، به انحراف کشانده و آنان را بسوی ارتکاب گناه و گناهکاری سوق دهد که لاجرم امنیت اخلاقی و روانی جامعه را مختل و سبب هرج و مرج گردد.


 این نگرش اسلامی که با حرکت جامعه بسوی تجدد، ضعیف گردیده بود با سلطه دین بر جامعه هرچه بیشتر تقویت یافته و در قوانین مدنی، جنائی و جزایی حکومت ولایت بازتاب یافت، همچون قانون سنگسار زن متهم به زنا که یکی از نا انسانی ترین مجازاتی ست که تا کنون بشر خلق کرده است. خون زن نیز چون از جنس خون مرد نیست، دارای دیه ایست نصف دیه ی مرد. شهادت دو زن نیز برابر است با شهادت یک مرد. در امور خانوادگی، از جمله ازدواج و طلاق، مرد چیره است و ممتاز. لیست محرومیت های حقوقی زن نسبت به مرد، البته که بسی بسیار طولانی تر از این است که میتوان در این نوشتار نقل کرد. اما، این حقیقت شفاف باید بیان گردد که انقیاد و اسارت زن در جامعه ما و جوامع مسلمانان، ریشه در شریعت اسلامی  و آموزش دینداران حرفه ای دارد، علما و فقها، مهم نیست که از نوع "امامتی" و یا خلافتی. نابرابری زن و مرد نه تنها در ذات اسلام بلکه در نهاد مذاهب بزرگ جهان، نیز، نهفته است.


ظهور حکومت ولایت در نزدیک به نیم قرن پیش از این همراه گردید با جنبش واپسگرایی و سنت پرستی، بلحاظ حق و حقوق انسانی. علما و فقها و اسلامیست های بنیادگرای حوزه ای و دانشگاهی ، اصرار بر آن دارند که نگاه اسلام به زن ملهم است از کتاب قرآن، کلام الله. بنا براین، مشروع است و معتبر و مطلق تا ابد.  اجرای آن ضامن امنیت اخلاقی است و روانی و مانع بروز هنجار شکنی.

برابری زن و مرد را اسلامیست ها پندارند که یک اختراع بشری ست. عقل و خرد بشر را در برابر عقل و خرد خدا ناقص و کوتاه میانگارند. اینست که علما و فقها به گذشته باز میگردند، به آن زمان اسطوره ای و افسانه ای، زمانیکه خدا زنده بود و پیامبرانی گسیل میداشت  که     مخلوق ش را هشدار دهند که آخر و عاقبتی هست و بهشت و جهنمی. مبادا که یاغی شده، تمرّد و سرپیچی کنند از احکام الهی.

علمای اعلم و فقهای عالم، نمیتوایند بپذیرند که بشر امروز همان نیست که در 1400 سال پیش از این میزیست، که شرایط و مناسبات و روابط اجتماعی در آنزمان بسیار متفاوت بوده است با آنچه امروز رایج است. تعجبی نتوان کرد که الگوهای خوبی و پاکدامنی، عفت و عفاف، بینایی و دانایی، عدل و انصاف همه وارداتی از گذشته اند. بعنوان مثال الگوی زن ایرانی، حضرت فاطمه فرزند پیامبر اسلام است که در تقلید و تبعیت از وی زن ایرانی باید کوشا باشد. بعبارت دیگر، از زن ایرانی نیز باید انتظار داشت که فرزندانی مافوق بشر مثل حسن و حسین بدنیا آورد.


اما زن ایرانی بآن سطح از آگاهی نائل گردیده است که بتواند محدود بودن وجود خویش را در برابر یک فرشته الهی، همچون حضرت فاطمه زهرا، به سادگی در یابد. زن ایرانی نمیتواند از کسی تقلید و تبعیت کند که مثل آن شدن هرگز نتواند. شاید اگر زن ایرانی در آنزمان میزیست او نیز در برابر منزلت و جایگاه خوار و پستی که نظام اسلامی برایش فراهم آورده است، تسلیم شده، اطاعت نموده و دست به ستیز و مقاومت نمیزد. اعتراض و مقاومت زنان در برابر بی عدالتی و نابرابری یک پدیده اجتماعی ست که تعلق بدوران مدرن دارد نه  به دوران بدویت بشری.


ممکن است که عنوان شود که نتوان نظامی را که در پی دستیابی به فن آوری انرژی

 هسته ای و تکنولوژی و فن آوری های علمی است، واپسگرا و شیفته بازگشت بگذشته خواند. شکی نیست که حکومت اسلامی در بکار گیری در ابزار و وسایل مدرن که در خدمت زندگی مادی و کسب و تداوم قدرت موثرند، هرگز امتناعی از خود بروز ندهند. تلویزیون و سینما و تاتر بد و زشت بودند و پلید و حرام در آنزمان که تحت تسلط و کنترل رژیم شاهی بودند. دیندار حرفه ای از برق و تلفن  موبایل، از کامپیوتر و یخچال استفاده میکند. سوار مرسد س  بنز هم میشود. توپ و تانک و موشک و بمب های مخرب نیز میسازد و با تکیه بر آنها وارد میدان جنگ میشود. بدین لحاظ نیست که دیندار حرفه ای از تجدد و مدرنیزم میهراسد. بلکه شناسائی خود فرمانی و خود آئینی، استقلال و آزادی انسان - نهفته در آرمان مدرنیزم- است که دیندار حرفه ای را هراسان ساخته است. برابری زن با مرد و آزادی آنها بر اساس منشور حقوق بشر است که ساختار نظام اسلامی را متزلزل میسازد.


زنان ایرانی تاکنون تسلیم اراده  نمایندگان ذات الهی و یا  آیت الله ها و حجت الاسلام ها و فقها و علما، نشده اند  و سر تعظیم و اطاعت در برابرشان فرو نیاورده اند و نخواهند آورد. آزادسازی جامعه بسته بآزادی زن. با آزادی زن است که مرد نیز آزاد شود. و گرنه مرد به اسارت و بندگی تن دهد و سر تسلیم و اطاعت فرو آورد بی آنکه خود بدان آگاهی داشته باشد.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

firoznodjomi.blogsopt.com

 fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۰ اسفند ۱۳, جمعه

:آخوند خامنه ای

تمدن غرب،

مظهر جاهلیت مدرن!


                                                              

 در ماجرای تجاوز روسیه برهبری ولادیمیر پوتین، آخوند خامنه ای، ولی فقیه، صریحا به حمایت از متحد کافر و خداناشناس روسیه، جاسوس سابق کی جی. بی، میپردازد، امریکا را سرزش و محکوم نموده، اعلام میکند که امریکا اوکراین را باین نقطه کشاند. شاید در پاسخ باین مجیزگویی، 

ولی فقیه انتظار دارد که پوتین نیز او را با مصاف با غرب حمایت متقابل بنماید.

 

این موضعگیری، البته که یک موضع سیاسی ست و موضوعی ست که مورد توجه تحلیگران سیاسی ست. چه، نقشی که دین در این موضعگیری باز میکند، بدان چندان توجهی نمیشود. حال آنکه از زبان یک آخوند با عبا و عمامه ای تاج نما بر فراز سر بیان میگردد، از زبان دین. آخوند خامنه ای در آمیختن این دو عرصه، دین و قدرت، بچنان مهارتی دست یافته است که کمتر کسی در یابد که او از زبان دین است که سخن میگوید و یا از زبان قدرت و سیاست. این ابهام، نهفته در سخنان "رهبر معظم انقلاب،" کمتر مورد سوال قرار میگیرد. چه در آنصورت معلوم میشود گفتمانی که دین و قدرت را در هم میامیزد، گفتمانی ستکه در ذات آن فریب و ریا کاری نهفته شده 

است، گفتمانی که بیش از 43 سال گفمان بلا مننازع در جامعه مقدس اسلامی است.

آخوند خامنه ای اخیرترین خطبه اش را، خطبه ای که در آن بجای آنکه تجاوز پوتین را بیک کشور


 مستقل محکوم نماید، به محکوم ساختن تمدن غرب میپردازد، بمناسبت عید "مبعث،" روزیکه، الله، خداوند یکتا و یگانه  محمد بن عبداله را به پیامبری بر میگزیند، آغاز میکند و اظهار میدارد که بعثت، هدیه اسلام است به بشریت. زیرا که بشر را به "تفکر و عقلانیت" و " تزکیه و مفاهیم آخلاقی" در مقابله با "جاهلیت،" فرا میخواند. که ما هماکنون در دوران جاهلیت بسر میبریم، منتها "جاهلیت مدرن" که مظهر آن "تمدن غربی" ست. وی میافزاید:


حرص و طمع، پول، تبعیض، استفاده از علم و فناوری برای کشتار انسانها، غارت کشورهای ضعیف، و ابتذال شدید اخلاقی و هرج و مرج جنسی، شاخص‌ها و پایه‌های اصلی تمدن غربی است که در واقع شکل مدرن شده همان جاهلیت پیش از اسلام است.

در اینجا نیز چندان روشن نیست که آخوند خامنه ای از دین سخن میگوید و یا از قدرت؟ اما با


 اطمینان میتوان گفت که او میخواهد نشان دهد تضاد و خصومت او با دنیای غرب دینی ست و غرب را بلحاظ عدم فضیلتهای اخلاقی و بر اساس رفتار زشت و شیطانی محکوم میکند، چنانکه گویی روسیه و یا چین و از همه مهمتر خود حکومت مقدس ولی فقیه، دست بگریبان جاهلیت نیستند، اگر وجود حرص و طمع پول و ابتذال اخلاقی و هرج و مرج جنسی را از نشانه هایجاهلیت بدانیم


در این معنا، گویا حکومت اسلامی در 43 سال گذشه هرگز بویی از جاهلیت نبرده است. این، البته

 در حالی ست که پوتین بقصد تسخیر کشور دیگری، کشوریکه موجویتش مورد تایید جهان است، لشگر کشی میکند، دست بکشتار انسانهایی میزنند که کمترین نقشی در تحریک اشتهای پوتین برای کشور گشایی، بازی نکرده اند، تخریب و ویرانی ببار میآورد، مردم را از خانه و کاشاانه شان آواره میسازد، همه جنایاتی که در منظر ولی فقیه، بر خاسته است از امریکا، مظهر جاهلیت مدرن، نه از اراده معطوف بکشور گشائی پوتین و باز سازی امپراتوری شکست خورده روسیه.


عبارت دیگر، آخوند خامنه ای بجای آنکه به محکوم کردن متجاز بپردازد، آگاهانه تجاوز پوتین را

 در بحث دین، در زیر پوشش بحث بعثت، بسته بندی میکند و تمدن غربی را بعنوان مظهر دوران جاهلیت، غرق در بی اخلاقی و هنجار شکنی و هرج و مرج جنسی،  محکوم و باورمندان را بمبارزه با آن فرا میخواند. این در حالی است که پوتین کافر همچون آخوند مقدس، آخوند خامنه ای و اولیکارگهای اطرافشان در عارت و چپاولگری ثروت کشورشان، چنگیز خان مغول هم پشت سر گذاشته اند.

 

آخوند خامنه ای، در حالی که روسیه کشور دیگری را باشغال خود در آورده است، در ادرامه محکومیت امریکا، اظهار میدارد که:  

امروزمظهر واضح و کامل جاهلیت مدرن، رژیم مافیایی امریکا است که اساساً یک رژیم بحران‌ساز و بحران‌زیست است

.

در حیرتم که اخوند خامنه ای در مورد خود سخن میگوید و یا قیاس به مثل میکند؟ آیا میتوان تصور

 کرد که در این 43 سال گذشته حکومت ولایت چه نظام جنایت پیشه ای را بنیانگزاری کرده است، چه  بحرانهایی را بوجود آورده و چه خسران وزیانهای جبران ناپذیری ببار اورده است؟ بخرانهایی که با گروگان گیری و جنگ، دراولین روزهای فروپاشی نظام شاهی و خروج از دوران جاهلیت 

و ورود در جهان عقل و فضیلت اسلامی آغاز گردید و هنوز هم ادامه دارد.


صعود قیمت یک دلار از 7 عدد یک تومنی به 28000 تومن، بعنوان مثال بازتابی است از دائمی

 بودن بحران در نظام اسلامی، نه فقط بحران مالی، بلکه بحرانهای گوناگون، از بحران معیشتی و تورم و تولید و توزیع و محیط زیست گرفته تا بحران های سیاسی که کشتار و زندانی بسیاری از جوتان و فعالان سیاسی که کماکان ادامه دارد.


در اینجا، آخوند خامنه ای چه بر زبان میراند، چندان مهم نیست آنچه دارای اهمیت است آن است که آنچه بزبان میراند، دریچه ای را بدرون ولایت فقیه میگشاید که میتوانی بصراخت فریب و ریا کاری را در آن مشاهده کنیم که نه از دین و یا قدرت بلکه از هر دو بعنوان واحدی جدا ناپذیر بر میخیزد. این واقعیت را هیچکس بهتر از آخوند خامنه ای در ادامه خطبه خود بیان نمیکند:

برخلاف نظر عده‌ای که دین را جدای از سیاست و حکومت معرفی می‌کنند، تشکیل حکومت، شورانگیزترین بخش نهضت نبوی است و پیامبر اسلام(ص) به تشکیل حکومت نیز اکتفا نکردند و بعد از آن به مقابله همه جانبه با دشمنان پرداختند.


حال اگر بگوییم که سخنان ولایت فقیه از دین و قدرت بر میخیزد، سخنی کمتر از واقعیت بزبان نیاورده ایم. اهمیت این موضوع در آن ست که سلطه ستیزان، نیروی خود را متمرکز بر مبارزه سیاسی با نظامی میکنند که تارو پودش از دین ساخته شده است. بی جهت نمیتواند باشد که ما جمهوری اسلامی را در کنار دو امپراتوری دیگر، یکی تازه بدوران رسیده و دیگری کهنه کار و شکست خورده، می بینم. آنچه آنها را بیکدیگر پیوند میزند دشمنی و خصومت با تمدن غرب برهبری امریکا است، چنانکه گویی یک جبهه در بازی سیاسی ارائه میدهند.


این بدان معناست که جمهوری اسلامی، درست بخاطر ماهیت اسلامی خود در کنار نظامهایی قرا میگیرد که بر اساس فرامانروایی و فرمانبری بوجود آمده اند. مگر دین اسلام، دینی است، بجز دین فرمانراویی و فرمانبری؟ اینکه دو کافر و یک دینی چگونه با هم کنار آمده اند، شاید چندان دشوار نباشد حدس زد، زیرا که آنها مشترکن دشمن و خصم آشتی ناپذیر آزادی اند. خصومت و دشمنی با آزادیست که اتحاد دو کشور لامذهب و یک کشور تا بیخ وبن مذهب را سبب گردیده است.  زیرا که آنها با سلطه افکنی با یکدیگرند در اتحاد اند.


فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com