۱۴۰۰ دی ۲۴, جمعه

 

بنگر

اگر باور نداری!

 


اگر باور نداری که جنبشی بزرگ در راه است، جنبش سلطه ستیزان، بویدئویی بنگر که در آن توماج صالحی با ما وداع میگوید و وصییت خود را میخواند، مایی که یکایکمان را عضوی از خانواده خود میداند. چه، او بخوبی میداند که نظام، بقول قهرمان سلطه ستیزی، همچون نوید افکاری، 

برای طناب دارشان دنبال یک گردن می‌گردند.

 

آری، اگر باور نداری که حکومت مقدس اسلامی، حکومت ولایت فقیه، جبارترین حکومت روزگار ماست، بنظامی بنگر که بر اصل و اصول یکتاپرستی، توحید و نبوت و امامت، نیز، اخلاق و رفتار اسلامی، بنا نهاده شده است، نظامی که برای دوام و بقای خود، بیش از نیم قرن است، گردنهایی را بطناب دار اویخته است که تا ابد بر فراز کشور ما، همچون ستاره در آسمانها درخشیده و میدرخشند.

 

اگر باور نداری، بیرحمی، قهر و خشونت و انتقام ستانی از دینی بر میخیزد که رستم فرخزاد، سردار ایرانی، دین اهریمنی میخواند، به متولیان آن، عمامه داران عبا پوش، بنگر، به عمامه آخوند خامنه ای که روزانه میروید و بزرگ و بلند و بلندتر میگردد، چنانکه گویی با اسقف های اعظم در رقابت است، به هواپیمایی بنگر که با شلیک دو موشک ارتش اسلام، سپاه پاسدارن، منفجر گردید و همه سرنشینان آن که بیش از نیمی از آنان که از هموطنان ما بودند، ظاهرا در نتیجه یک اشتباه، اما، در واقع، در واکنشی انتقامجویانه در پاسخ به هلاکت قاسم سلیماننی، سرکرده تروریستهای نظام، تکه، تکه گردیدند و جان خود را از دست دادند.

 

اگر باور نداری که در حکومت اسلامی، ولی فقیه، همچون الله، یکی هست و بگانه و بجز او هیچکس دیگری نیست، همین بس که به جایگاه آخوند خامنه ای بنگری، آیا بجز او هست کسی دیگری که بتواند سخن بگوید؟ کیست که بتواند حرف خداوند یکتا و یگانه را بر زمین بگذارد و باو نه بگوید؟ باو بگوید برچین بساط حکومت دین را قبل از آنکه سرآخوندها بر سر نیزه ها بروند،. باو بگوید، از سرکوب اعتراضات و تظاهرات معلمین سراسر کشور، کارمندان و کارگران، بازنشستگان و جانبازان نظام و کارکنان عدلیه، از قاصی گرفته تا منشی، که آخیرا به معترضین نظام پیوسته اند بنگر، بنظامی که جنبش دادخواهی را میکوبد و خصم و دشمن آشتی ناپذیر آزادی ست، بویژه آزادی در بیان؟

 

 آیا گناه آنان که بدست نظام رهسپار دیار نیستی شده اند، از جمله آنان که در قتل های زنجیره ای و دیگر توطئه های نظام نابود گردیده اند، جز بیان حقیقت چیز دیگری هم بوده است؟ آیا همه آنان که در اسارتگاههای نظام بسر میبرند و بعضا در تحت آزار و اذیت و شکنجه های غیرقابل تحمل جان میبازند، چز حقیقت چیز دیگری هم بیان کرده اند؟ وگرنه چرا از معالجه بکتاش آبتین که در چنگال نظام گرفتار شده بود، خود داری کردند و  او را بکام مرگ فرستادند، مگر از خصومت و دشمنی نظام با آزادی، سخن دیگری هم بزبان آورده بود؟

 

اگر باورنداری که حکومت اسلامی یکی ازسفاکترین حکومتهای دوران معاصر است، بخطبه ولی فقیه بنگر که از غیرت دینی سخن میراند، چنانکه گویی هرگز کسی رمز نهاده در ان را نگشاید، گویی که غیرت دینی چیزی میتواند باشد جز نفی و نابودی دیگری، نفرت و تفرقه افکنی، بویژه تنفر و جدایی از آنانکه به عشق میاندیشند و

       آزادی          

همانند توماج صالحی.

اگر باور نداری که دینمداران حرفه ای برهبری آخوند، خداوند خامنه ای و آیت الله ها و حجت الا سلام های انقلابی، مدیراند و  مدبّر و عالم بر اصول کافی، آگاه به احادیث و روایات آسمانی مبنی بر پا داشتن حکومت الهی، مدینه فاضله ولایت، به چرخهای روان اقتصاد اسلامی، به نظام نوین تولید و توزیع، که فقط شرقی است و نه غربی بنگر، به ارزش ریال در مقایسه با دلار، به میزان و تورم و گرانی و بیکاری، به فراوانی مسکن، به رونق داد و ستد و تجارت، فراوانی محصولات مصرفی و با سمی، برفاه و بهزیستی و به توسعه و گسترش بی سابقه فقر و محنت، بجای ناپدید شدن آن در جامعه بنگر، بویرانی محیط زیست و شوری آبها و نابودی مرزعه های نخل و نبات، بخشکاندن هورالعظیم بنگر،  به 70 درصد از کل جمعیت کشور که روزانه با مشکلات معیشتی و برآوردن ابتدائی ترین نیازهای مادی دست بگریبانند بنگر.

 

اگر باور نداری  که ولایت فقیه، بعکس انوشیروان، عادل است و عدالت پرور، خواهان برابری است و تساوی اجتماعی، اگر باور نداری که همه و هرچه که در جامعه اسلامی هست، تنها در وارونگی شان دارای معنا و مفهوم اند، به مفاهیمی همچون عدالت و برابری و یا قانون و نظم اجتماعی بنگر. بنظامی که عدالت درآن، عین بی عدالتی ست، و قانون عین بی قانونی، به انباشت ثروت و سرمایه در دست تف لیسان ولایت، اقلیتی کوچک، که از راه دزدی و رشوه و رانتخواری، از راه اختلاس و غارت و چپاولگری، کسب کرده اند بنگر، بزندان هایی پر از خالی، به نبود جرائم و جنایات، به توالی و تعداد اعدام ها، به رفتار استثنائی و پر از مهر و عطوفت ولی فقیه با مخالفین خود و زندانبانان با زندانیان بنگر.

 

اگر باور نداری که دینمداران حرفه ای (اعم از عبا و عمامه دار و کلاهی) زاهدند و پرهیزکار، که حکومت اسلامی، حکومت تقوا ست و درستکاری، به بازار کساد دروغ و دروغ پردازی، به داستانسرائیهای صدا و سیما، بنگر، به جرات و شهامت شیر زنی همچون گوهر عشقی بنگر، به زندگی محنت زده، به کلبه های فقیرانه آیت الله ها و حجت الا سلام ها، به تهی بودن حساب های بانکی شان بنگر، به زلف و رخ پوشیده زنان، به چشم و دل پاک مردان بویژه به دستهای وضو گرفته و پاک و مطهر ولی فقیه، فقها  و کارگزاران کلاهی آنان همچون وزیر و وزرا و روسای نظام بنگر.

 

اگر باور نداری که حکومت اسلامی یک حکومت مستقل و یکه تاز میدان مبارزه با امپریالیزم جهانی برهبری امریکا است، به عدم وابستگی، بخود کفائی جامعه در علم و صنعت و تکنولوژی، بویژه به اعتلای حکومت آخوندی درعلم غنی سازی هسته ای و توپ و تشرهایی که بقدرت های جهانی میزنند بنگر، ببار تحریماتی که بر گرده خم شده مردم روزانه سنگین و سنگینتر میشود.

 

اگر باور نداری حکومت اسلامی ابر قدرتی است در برابر قدرتهای جهانی، بویژه ابر قدرت آمریکائی، به اختراعات و نو آوری ها در سازماندهی نظامی و تسلیحات جنگی و موشکهای دور زن و نقطه زن بنگر.   

سر انجام زمان آن فرا رسیده است ای هموطن، تا نقطه پایان را بر نهیم بر حکومت مقدس اسلامی، بر قهر و خشونت و انتقام ستانی.

برخیز ای هموطن تا از بیخ و بن برکنیم سلطه دین و واژگون سازیم نظام فریب و ریاکاری.

فیروز نجومی

Firoz  nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

  

۱۴۰۰ دی ۱۷, جمعه

 چوب دین !

 

ترسم که هنوزدرد چوب دین را در وجود و هستی خود احساس نکرده باشیم. چون درد چوب دین، بدترین دردها ست، نه اثری از خود بر پیکرمان برنهد و نه وقتی بر تن مان فرود میآید، نه زخمین کند و نه خونین جسم ما را. اگر، امروز شان انسان در جامعه ما از شان یک رعیت و برده، فروتر رفته است و از ابتدایی ترین حق و حقوق بشری محروم گشته است و با مصیبت و نکبت دست بگریبان است، کیفری که هیچ انسانی را شایشته آن نمیدانیم، تردید مدار که ناشی از ضربات مهلکی ست که نزدیک به نیم قرن  است که چوب دین بر ساختار جامعه فرود آورده است.

این بدان معناست که در این چهل و چند سال هرچه خون ریخته شده است، بخاطر دین ریخته شده است، بخاطر اسلام عزیز. که در این دوران هرچه تخریب و ویرانی، هرچه خصومت و دشمنی ببار آمده است، بخاطر شکوفایی و عظمت دینی بوقوع پیوسته است که متولیان آن، از قشر مفتخوار جامعه برخاسته اند، از قشر فقیه و عالم و آخوند. چه سخت و دشوار است که بپذیریم، اسلام عزیز  هنوز هم  دارد قربانی میگیرد.

 شاه با کشتار کمتر از 100 نفر، در 17 شهریور 1357، در میدان ژاله، تاج شاهی را ازدست داد. درحالیکه، ولی  ققیه در کمتر از سه و یا چهار روز، تنها بروایت یک خبرگزاری، بیش از 1500  نفر را در آبان ماه 98 بخاک و خون کشاند، اما، نه عمامه از سر تهی از مغزش برگرفته شده و نه تاج ولایت. این بدان دلیل است که آخوند خمینی و جانشین او آخوند خامنه ای، بیش از چهار دهه است که مست و مدهوش قدرت بوده و هستند، که هر دو نماد و تبلور دین اند، مظهر اسلام ناب محمدی. آخوندهایی که نه ینیفورمی به تن دارند و نه کلاه خودی بسر و نه مدالهای پر زرق و برق و رنگ و ارنگ، نشان دلاوری و سلحشوری، بر سینه خود آویزان کرده اند، نیز، نه شمشیر اسلام را میتوان در دست آنها مشاهده نمود. و باین ترتیب، قهر و خشونتی که در ذات آخوند نهفته است و دستهای آلوده بخونشان همواره از نظرها پنهان میماند.

در 1357، ما نه شاهد  سرنگونی نظام فئودالی بودیم و نه فروپاشی نظام سرمایه داری و نه بجامعه کموییستی و یا سوسیالیستی، زائیده توهمات روشنفکری، دست یافتیم بلکه شاهد جلوس دین بودیم بر منبرقدرت. این بدان معنا بود که شریعت اسلام، دیگر احکامی برای عبادت و حمد و ستایش خداوند یکتا و یگانه، برای گریز از عذاب الیم و در آغوش کشیدن رستگاری در آخرت نبود. شریعت و شمشیر با هم یکی شدند و جدایی ناپذیز از یکدیگر، چنانکه گویی بدوران رسالت بازگشته ایم، دورانی که پیامبر خدا، فرمانروا بود و شمشیر هم میزد، دورانی که الله به پیامبر خود میاموخت چگونه بر فراز مسند قدرت بشریت را به پذیرش توحید- که او هست و بجز او هیچ خدای دیگری نیست- فرمانروایی و وادار به تسلیم و اطاعت نموده، به بندگی و اسارت بکشاند. که هیچ چیز بیش از جهاد و شهادت، بجز، قتل فی السبیل الله، ذات مقدس الهی را راضی و خشنود نمیکند. بفرمان الله بود که پیامبرش به مدینه هجرت نموده، لشگر بیارآست و برای شکوه و عظمت بخشیدن به دین نوظهور اسلام، شمشیر برگیرد و کیش خود را بر دل الله ناشناسان و آنانی که به یکتایی او تردید بخود راه دهند و یا بربان باورمندند و در نهان  مشرک، بنشاند و یا رهسپار دیارنیستی نماید.

این بدان معناست که پس از فروپاشی نظام شاهنشاهی، آنچه دستخوش تحول و دگر گونی گردید- دین بود. دین بود که استحاله یافت و دچار تحول ودگرگونی گردید. تحول و دگرگونی ای بس عمیق که تا کنون اندیشمندان و نخبگان و تحلیلگران سیاسی چندان وقعی بدان ننهاده اند. و کماکان پس از گذشت نیم قرن یا در باره نقش ویرانگر دین سکوت برگزیده اند و یا به بهانه احترام به باورهای و عقاید دینی مردم، با دین بمماشات برخاسته و بآن ادامه داده اند. بعبارت دیگر، دینی که به حکومت میرسد، دیگر نمیتواند، همانند ادیان گوناگون، ابزاری باشد در میان ابزارهای بسیاری دیگر در خدمت چیره شدن بر نفس و کسب قداست، ابزاری در خدمت ارام سازی درون های پریشان و روح های آزرده و سر گردان و یا وسیله ای برای  پرورش اخلاق تحمل سختی ها و فراغت از تلخی های روزگار، نیز ملجا و پناهگاهی برای درمندان و رنجبران و ستمدیدگان.

بمنظور آنکه جایی برای شک  و شبهه نماند، رخصت که اعلام بنمائیم که از کدام دین است که سخن میگوییم. دینی که اینجا از آن سخن میگوییم، دینی ست که پس از فروپاشی نظام شاهنشاهی، از دین عبادت گزاران  به دین فرمانروایان، به دین اسلام ناب محمدی تغییر ماهیت داد، دینی که در پی سلطه است و سروری.

آنچه دین فرمانروایان را از دین به مثابه وسیله ای در میا ن وسایل دیگر برای پاشخگویی به نیازهای روانی و روحی و معنوی بشر، جدا میسازد آن است که دین فرمانروا، سلطه افکن است و سلطه جو و هیچ نجوید و نخواهد مگر تسلیم و اطاعت. در حالیکه، دین عبادتگزاران، دینی ست که متعلق است بعرصه ای، اساسا، شخصی و خصوصی. اگر من گوسفند پرستم و به ستایش گاو بنشینم، آیا نان و آب، رفاه و آسایش را از کسی سلب کرده ام؟ چه ارتباطی میتواند وجود داشته باشد بین گوسفند پرستی من و انکه فکر میکند به خدایی باور دارد که ماورا زمین و زمان و حیوان و انسان است؟ همین بس به کشور کهنسالی همچون هنوستان بنگری. آنجا قبل از هر چیز در دینداری، آزاد هستی. هر فردی، هر آدم و شخصی میتواند، با دستهای خود مجسمه ای برسازد و بستایش آن برخیزد. او نه به کسی آزاری رسانده است و نه از کسی میخواهد که در برابر مجسمه ای که ساخته است سر تعظیم فرود آورد. هر آدمی میتواند خدای خود را بپرستد بی آنکه همبستگی خود را با دگر باوران به مخاطره اندازد.

قبل از فرو پاشی نظام شاهنشاهی، فقها و غلما خود را نماینده دینی میدانستند که زمانی در خدمت رستگاری انسان بود در این جهان و در سرای دیگر. حال آنکه اسلام ناب محمدی و یا اسلام انقلابی همان دینی نیست که در دوران شاهشاهی در نزد مردم حرمت و احترام داشت  و پناهگاهی بشمار میرفت برای بی پناهان و ستمدیدگان. دین فرمانروا، دینی که بر منبر قدرت صعود میکند، بجای آنکه بخدمت گرفته شود همگان باید به خدمت ش درایند. مگر نه اینکه بخاطر دین است که جانفشانی میکنیم و خون دیکری را میریزیم و سر انسان را همچون یک حیوان از تن جدا میکنیم، کنشی که یاد آور اسلامیست های دوآتشه، همچون داعشی ها و بوکوحرام ها، القاعده ها والنصرها... ست که ماهیت دین اسلام را به جهانیان شناساندند.

کیست که این گروهای آدمخوار را بخاطر نیاورد. اما، نه تنها جهانیان بلکه مردم کشورخودمان هم خبر ندارند که امام خمینی، در واقع پدر بزرگ داعشی ها القاعدها و دیگر گروهای اسلامیست است. اگر داعشی ها انسان ها را تک تک و در گروه های کوچک  ذبح میکردند، امام مقدس ما، بکشتار صدها و هزاز ها دست زده است، کشتار گل های سر سبد این کشور، کشتاری که در 67، باوج خود رسید و بیش از 4000 زندانیان سیاسی  را که دوران محکومیت خود را میگذراندند به دار شریعت آویخند. بدینترتیب نسلی را بخاک وخون کشاندند که از شمشیر دین بخود هراس راه نداده و به حکومت دین نه گفتند.

اگرچه، دین اسلام "ناب" محمدی، دین فرمانروا است، دینی ست سلطه افکن و سلطه جو. با این وجود، همچنانکه زودتر اشاره شد، بیش از نیم قرن است که با ساختار دین برهبری فقاهت کماکان بسازش ادامه داده و دست از مماشات با آن بر نداشته ایم.  چه بسا هنوز این تصور وجود دارد که آنچه که تا کنون بر مردم و جامعه ما رفته است از ساختار قدرت و یا ساختار سیاسی حاکم بر خاسته است، حال آنکه قدرت، خود ابزاری بیش نیست در در دست دین حاکم. بدرستی روشن نیست که بچه دلیلی تا کنون بحساب دین نرسیده ایم و چرا گفتمانهای سیاسی که بی وقفه در فضای مجازی نشر مییابند، بندرت  نقد دین را هم در بر میگیرند.

حال، آیا نوبت به گذار از ساختار دین فرا نرسیده است؟ دین فرمانروا، همان دینی نیست که قبل از فروپاشی نظام پادشاهی، مرهمی بود بر دلهای بینوایان و روانهای پریشان، دینی که مردم بدان باور داشتند و حرمت می نهادند و زیر بال و پر خود گرفته  و هزینه  نگهداشت آن را با میل و رضا بگردن میگرفتند. روشن است، دینی که بر جامعه سلطه می افکند و خود را به قهر و خشونت و انتقام ستانی آلوده میکند و چیزی جز بغض و تعصب، جدایی  و نفرت نمی آفریند، نه مصون از نقد است و نه شایسته احترام. جایگاه واقعی دینی که چیره گر و خود سر و خودکامه است تنها زباله دان تاریخ است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmi.com

 

 

 

 

 

 

 

 

.

 

 

 

 

  

  

۱۴۰۰ دی ۱۰, جمعه

 

حکومت اسلامی

کشنده وجدان انسانی




کیست که نداند مسئول جنایاتی که در زندانها و بازداشتگاها و یا سیاهچالهای  مخوف رژیم دین  بوقوع می پیوندند، نیز کشتارهای خیابانی، یکی پس از دیگری، هر بار شدید و خشونتبار و خونین تر از دیگری، چه کسانی هستند و رهبر آنها کیست؟  کیست که نداند آتش خشم و خشونت، قهر و انتقام ستانی با ورود امام مقدس، امام خمینی به کشور آغاز گردید و پس از گذشت نزدیک به نیم قرن تحت رهبری فردی، مثل خود امام مقدس، برخاسته از قشر آخوندها و یا قشر مفتخواران، هنوز ادامه دارد. دلیل و برهانی هم وجود ندارد که ادامه نیابد. مگر مانعی بر سر راه قهر و خشونت و انتقام ستانی روییده و یا ظاهر شده است؟ پس چه تعجب اگر جانشین امام مقدس، مفتخوار و فرییکاری حرفه ای، ادعای خدایی کند؟ چرا که او فرمانروای نهایی ست، رها از هر گونه قید و بند و قراردادی.

همین روایت را میتوان بدینگونه نیز نقل کرد:

 صریح و شفاف باید باین واقعیت اعتراف کرد که دین است که در این حرکت قهقرایی، چهره واقعی خود را مینماید که وقتی بر مسند قدرت می نشیند، خشم و خشونت و انتقامجویی را به حد نهایی خود میرساند. قهر و بیرحمی، خشونت و انتقام ستانی عناصری هستند که از دین اسلام زاییده میشوند، و در دامن دین پرورش مییابند و درون مایه فقهای حاکم را شکل مبخشند.

حال مردمی را بنگر که درون مایه شان از همان دینی ساخته شده است که از درون آن حکومت اسلامی بوجود آمده است، حکومتی تحت فرمانروایی آیت الله ها، حجت الاسلامها و طلبه های برخاسته از حوزه های علمیه در اتحاد تنگاتنک با بروکراتها و تکنوکرات ها، قشری ظاهرا برخاسته از دانشگاهای غیر دینی، همگان داری ماهیتی هستند دینی، چقدر راستین و یا دروغین، اینجا مسئله نیست، مهم آن است که آنها دینی می اندیشند، و دینی عمل میکنند. احساس و عواطف شان دینی ست. آنها بواسطه دین اهرم های قدرت را در دست گرفته اند.

 در اینان است، در این قشر مقدس مفتخوار قشر آخوند و آخوند نما است که وجدان، آنچه بشر را از حیوان جدا میسازد، دچار مرگ و نابودی گشته است. از اینان است که  زشت ترین و شنیع ترین اعمال ممکن را باید انتظار داشت. زیرا آنجا که دین اسلام حاکم میشود، تسلیم و اطاعت که در عبادات و مراسم دینی تبلور می یابند دیگر کنشهایی نیستند صرفا ساخته شده از جنس دین، آنها کنشهایی هستند سیاسی. از دینمداران امروز مگر میتوان چیزی جز بیرحمی و انتقام ستانی، انتظار داشت؟ کشتار در دفاع از الله و وحدت و یگانگی او پاداشی را بهمراه آورد که برای رسیدن بدان، فرمانبران فریبخورده، اماده اند که تا اخرین قطره خون خود سر دیگری را از تن جدا کند تا جان بجان آفرین تسلیم کنند. او در فکر عبادت است در حالیکه دست بجنایت میزند.

همینان بودند، که با اعدام سران رژیم شاهی بر پشت بام نشیمنگاه امام مقدس، آتش خشم و خشونت را شعله ور ساختند و سلطه ستیزان آزادیخواه را در غرب و شرق و جنوب و شمال کشور، نابود و از میدان رقابت بیرون راندند. بزیر هر عهد و قرار دادی زدند و اتباع خارجی را بگروگان گرفتند و انرا کنشی مقدس در دفاع از دین اسلام خواندند و هشت سال جنگ و خونریزی را برکت نامیدند. شکنجه های وحشتبار جسمی و روحی و تجاوزات جنسی، بدست کسانی صورت گرفت و هنوز هم میگیرد که تبلور اسلام ناب محمدی اند. آنان که حرفه شان دینداری و زهد ورزی ست. امام جمعه ای که بر فراز منبر کلاشینکف را در دستهای خود میفشرد، نماد دین مقدس اسلام ناب محمدی است که قدرت را بدست گرفته است.

امریکا ستیزی و غنی سازی هسته ای را نیز هرگز نباید یک کنش سیاسی فرض نمود، همچنانکه تحریم نمودن واکسنهای ساخته دست غرب، نباید صرفا سیاسی تصور شوند، چرا که آنها در دفاع از دین اسلام و بنام توسعه و وسعت بخشیدن بدین صورت میگیرد. تصمیمگیریهای آخوند خامنه ای مگر میتواند بر اساس چیزی دیگری جز اصل و اصول دین اتخاذ شود، بر اساس چیزی جز خدعنه و فریبکاری.

با این وجود، بعضا بر آنند که جنایاتی را که در زندانهای ایران علیه بشریت بوقوع می پیوندد، ظلم و ستمی که رواج پیدا کرده است، مصیبت و نکبت و انجطاط و تباهی که جامعه با آن دست بگریبان است، نباید بپای دین نوشته شود.

آیت الله ها و حجت الاسلام های بر کنار از سیاست که در حوزه ها کماکان در خدمت تداوم و تحکیم دین عمر میگذرانند، دین اسلام را مبرا از زشتی ها و پستی ها، از خشم و خشونت ها از ضرب و شتم ها، یورش و تجاوز ها، فریب  و فریب کاریهای، از دروغگویی و سرکوبگری ها، میدانند.

یعنی که مردم ایران باید باور کنند که آیت الله ها و حجت الاسلام هایی که ابزار خشم و خشونت و بیرحمی را در انحصار خود درآورده اند و بر جامعه فرمانروایی میکنند، دین اسلام را درست نفهمیده اند. چنانکه گویی آن بازجویانی که   نه گو»  معترض و سلطه ستیز و آزادیخواه را در سیاهچالهای مخوف نظام در زیر شکنجه به خواری و حقارت میکشانند و بر روح و جسمشان ضربات التیام ناپذیر وارد ساخته و مورد تجاوز جنسی قرار میدهند، دست به اعمال و رفتاری زده اند که در دین یافت نمیشود و یا باید در مسلمان بودن جلاد و شکنجه گر، یا آن باز جویی که جوراب و یا کهنه ای کثیف را در دهان انسانی دیگر فرو میکند و چشم ش را می بندد و با کابل پیکر او را زخمین نموده، سپس مبادرت به عریان ساختن و تجاوز به جسم و جانش میکند، یا چشمانشان را با تفنگهای ساچمه ای از دور هدف قرارمیدهند و متلاشی میکنند، ربطی به عبادت و مناجات او ندارد. ربطی به اجتهاد و به باور و ایمان بخدا و رسالت و امامت و جهاد و شهادت و آموزشهای دینی ندارد.

در چنین صورتی باید بپذیریم که دین نه تنها زاینده وجدان در آدمی نیست و یا نقش ش در شکل بخشیدن به وجدان ندارد بلکه کشنده وجدان انسانی ست. اگر دین، بجای آنکه بتواند حیوان خفته در درون انسان را هرچه بیشتر آرام نگاهدارد، بیدارش سازد، افسار از او بر گیرد، مجازش نماید که انسان های مخالف خود و یا مخالف دین را بگیرد ، ببندد، بزند، بکوبد، شکنجه دهد، بآنان تجاوز کند و به حقارت و خواری بکشاند، دینی ست کشنده وجدان در انسان. این دین است که باید متهم و مسئول شناخته شود. ارزشهای دینی ست که به وجود و هستی، فرمانروا و فرمانبر شکل و هویت میبخشد. حمید نوری نماد، یک مسلمان مومن و متعهد است که در او وجدان دچار مرگ شده است تا آنجا که لحظه ای از نیشخند تبختر بجنایات خود باز نایستاد.

پاک زدایی دین نه تنها از طرف بخش حوزه ای دینداران حرفه ای، آیت الله ها و حجت الاسلامها عنوان میشود. بلکه بطور کلی این تمایل، در میان روشنفکران و اندیشمندان، ناظر و تحلیل گران و سیاست پیشگان وجود دارد که حساب دین را از قدرت و سیاست جدا سازند و یا حداقل نقد قدرت را یا با نقد دین همراه نکنند و یا در بهترین وجه ش، توجه خود را بر نقد از سیاست متمرکز کنند و نقشی برای دین در نظر نگیرند.

سر انجام، اگر بگونه ای جدی به رهایی می اندیشیم از نقش دین در ببار آوردن رژیمی که در تقلیل انسان به گوسفند، از هیچ جنایت و خیانتی، تا کنون هیچ دریغ نداشته است دریغ، نباید غافل بمانیم. در نهایت، تا چه حدی نقش دین در تحلیل نظام، جدی شمرده میشود تعین کننده اعتبار و اصالت آن تفسیر و بر ررسی و آن دیدگاه است.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۰ دی ۳, جمعه

الله، خداوند یکتا و یگانه

و معضل جدایی جنسیت ها!

به امر و فرمان کیست که باید دیواری بزرگتر از دیوار چین بین زنان و مردان و دختران و پسران کشیده شود؟ دیواری ابدی، دیواری ویران نشدنی در دین اسلام؟ چرا؟ چه حکمتی در آن نهفته است؟ چرا زنان و مردان باید نسبت به یکدیگر غریبه و بیگانه باشند؟ آیا آمیزش و معاشرت جنسیت ها فساد و تباهی ببار میآورد؟ آیا جدایی جنسیت ها امری ست مقدس که حرمت آنرا باید نگاه داشت؟ آیا حجاب اجباری که یکی از ابزار جدا نگاهداشتن جنسیت ها از یکدیگرند، مقدس است و امری الهی؟ جدایی جنسیت ها به سود کیست؟ مردان یا زنان؟ کدام یک سالم تر است، جامعه ای که در آن جنسیت ها از یکدیگر جدا نگاه داشته میشوند و یا جامعه ای که جدایی و یا آمیزش و معاشرت جنسیت ها به قلمروای تعلق دارد که خصوصی است و فردی، نه مقدس است و نه امر الهی؟ 

اگر نظری زودگذر به تاریخ، در طول و امتداد فرهنگ و آداب و رسوم مختلف بیاندازیم، مشاهده میکنیم که هر کجا که جدایی جنسیت ها بر جامعه تحمیل شده است، آن جامعه از پس جوامع پیشرفته ی غربی، روان بوده اند و به آنها وابسته گردیده اند. و هنوز هم. مثلا جوامع مسلمان، برغم تغییرات و تحولات در جهان، بر جدایی جنسیت ها اصرار میورزند، و بجای نگریستن به پیش روی به پس مینگرند، به آنچه زاییده ی باورها و ارزشهای بشر در دوران طفولیت است و دوران بادیه نشین های عرب، بسی بسیار پس مانده نسبت به تمدن باستان در ایران ورم و یونان. 

تا کنون نیز به ندرت پدیده ی عقب ماندگی، فقر و نکبت را به مقررات سخت و انعطاف ناپذیر و اسارت بار دین اسلام، ربط  داده اند، چنانکه گویی که استقلال و آزادی زن ارتباطی با پیشرفت تمدن ندارد. بی جهت نیست که حکومت دین، مثل حکومت اسلامی در ایران وقتی که میخواهد هویت اسلامی خود را به رخ جهانیان بکشد، جدایی جنسیت ها را در شیپور تبلیغاتی خود میدمد و با ابزار حجاب، فرو مایگی خود را به معرض تماشای جهانیان میگذارد. زنان ورزشکار اسلام که در صحنه های جهانی ظاهر میشوند در واقع نماد جدایی جنسیت ها را به معرض نمایش میگذارند تا به جهان بیاموزند که تحت نظام جدایی جنسیت ها، تونایی های زنان به شکوفایی میرسند، "حقیقتی" که خود را در برتری زنان با حجاب اسلامی بر رقیبان لخت و عریان خود، بیان میکند، برتری ای که همیشه با سر افکند گی و خواری پایان می یابد. 

چه مضحک اند این شیفتگان فرومایه ی الله و پیغمبر و امام؟ بیچاره زنان ورزشکار ایرانی که در میدان رقابت ها بشکل عروسک های شعبده بازی ظاهر میشوند، بی جان و بی اراده با پوشش های ذلتبار و خفه کننده، قربانی های زبان بسته ی نظام اجباری جدایی جنسیت ها. چه خطرناک، چه کفر آمیز خواهد بود اگر زنان  ورزشکار اسلامی رها از بندهای شریعت، در میدان رقابتها اندام های برازنده و ورزیده خود را آزادانه بکار گیرند تا بتوانند شکوفا شوند و نشان دهند آنچه که میتوانند باشند. در چنین صورتی چه حاجت به بیان است که دنیا کن فیکون میشود. نگاه های هرز مردان، عفت و پاکدامنی زنان را آلوده، نموده خشم الله را بر انگیخته و زنان ورزشکار اسلام را به عذاب الیم دچار می سازد. 

نه اینکه پدیده ی جدایی جنسیت ها، پدیده ای ست منحصرا اسلامی، همچون یک نظام اخلاقی هم در دین یهود وجود داشته است و دارد و هم در مسیحیت. برغم این اشتراک، جدایی جنسیت ها در ادیان مختلف  دارای بنیان هایی متفاوت از یکدیگرند. یکی بر  مبنای کنترل لذت جنسی و شهوت نفسانی قرار گرفته است، دیگری بر پایه ی حفظ سلطه مرد بر زن و سلطه مطلق الله، خداوند یکتا و یگانه، خدایی که جز او هیچکس دیگری نیست. در دو دین بزرگ موسی و عیسی، جدایی جنسیت ها از این باور نشات میگیرد که خداوند زن و مرد را نیآفریده است که خود را تسلیم امیال پست و حیوانی نموده به لذت تن، خود را آلوده کنند. یعنی که جدایی جنسیت ها در خدمت بازداری زنان و مردان از ارتکاب به گناه لذت جنسی است، از تسلیم شدن به امیال شهوانی و حیوانی. حال آنکه قصد خداوند تولید و باز تولید نسل بوده است، نه لذت تن، کنشی زشت و آغشته به گناه. کیشش های کاتولیک تنها وقتی میتوانند در خدمت خداوند درآیند که از لذت تن گذشته و امیال شهوانی را در خود کشته باشند، برنامه ای که نتیجه ای نه تنها درخشان ببار نیاورده است بلکه بسی رسوا کننده هم بوده است. ارضای تمنای جنسی با تجاوز به کودکان و فریب میانه سالان، بوسیله برخی از کشیش ان و سپس پنهان ساختن آن در دستگاه کلیسا، درسی ست که دین نمی آموزد. حتی در زندگی زناشویی نزدیکی زنان و مردان به منظور باز تولید و بقای نسل باید واقع شود نه در خدمت تلذذ و اطفاء آتش شهوت. اینجا نیز زن است که باسارت کشانده میشد. 

در اسلام جدایی جنسیت ها از حفظ سلطه مرد بر زن  و الله بر بشریت ناشی میشود. یعنی که نظام جدایی جنسیت ها ریشه در قدرت دارد و نه به هیچ عنوان در طبیعت و یا ماورا طبیعت. زن را الله برای مرد و استفاده ی مرد، برای خشنودی مرد خلق کرده است (نگاه کنید به آیه سی و هشتم از سوره ی نساء و تعبیر و تفسیر دکتر محمد خزائلی در کتاب خود: احکام قرآن، ص65-67).الله، خداوند یکتا و یگانه مرد را مختار نموده که بنا بر میل و استطاعت خود برگزیند نه یک بلکه چندین زن برای بردگی و بهره وری جنسی. یعنی که الله در خلقت زن، نیاز های مرد را در نظر گرفته است  و در پاسخ به آن نیازها وجود زن را طراحی نموده است.  بنابر قول دکتر خزائلی، الله  غریزه ها  و"زینت" هایی در زن نهاده است برای  استفاده ی مرد. 

اگر بخواهیم به این موضوع قدری عمیقتر بنگریم، می بینیم که الله در واقع نظام جدایی جنسیت ها را اجباری ساخته است به آن دلیل که زن را شهوت آفرین و تحریک کننده خلق کرده است. در او احساسات و عواطف لطیف نازک نهاده است، نه عقل و خرد، گویی که زینت هایی که الله به زن بخشیده است، همه شهوت زا ست و تحریک کننده:  اندامی با برآمدگی ها و فرو رفتگی ها، برساخته از جنسی بسی ظریف و زیبا، اما، داغ و پر حرارت        (خزائلی، ص 61-65). حال آنکه، مرد را برغم عقل و خردی که الله در خلقت آنها نهاده است، آنها را بسیار حساس نسبت  به نیازهای شهوانی خود آفریده است، غریزه ای سرکش که پیوسته او را بسوی جنس مخالف میکشاند که آتش شهوت درون را بنشاند. 

پیامبر الله، خود پیوسته در آتش شهوت می سوخت و داری اشتهایی بود، سیری ناپذیر برای تلذذ جنسی، بچه سال، میانه سال و پیر، مزدوج و یا مجرد، تفاوتی نداشت.  پیامبر الله، مجاز بود هر شبی را با یکی از زنان خود بگذراند، زنانی که رسما یا به مالکیت خود در آورده و یا به همسری برگزیده بود. بنا بر حکم الله، غریزه ای چنین سرکش، نه با اختیار کردن یک زن که هرگز بسنده نیست بلکه هر شمار و تعدادی از زنان که مرد میتواند به مالکیت خود در آورد تا شهوت نفس  را راضی و الله را خشنود سازد. اما، بنا بر توصیه الله، مرد در برگزیدن زنان برای همخوابگی باید عدالت را در مد نظر داشته و هر یک شب را تنها با یکی از همسران خود بگذراند. طبق دستور قرآن، مرد باید از تبعیض بین زنان خود اجتناب ورزد. البته الله پیش تر هم رفته و به مردان دستور میدهد برای التذاذ  از نقاطی در وجود زن استفاده کنند که ویژه این امر در وجود زن تعبیه کرده است. مفسران قرآن، همچون دکتر خزائلی بی حرمتی به زن را در اسلام حرمت بیکران اسلام بزن میخوانند. تا بلاهت فائق است، خرد ورزی یک رویای شیرین بیش نیست. 

جدایی جنسیت ها، اما، در دین اسلام  تنها ناشی از حفظ سلطه مرد بر زن نیست، مقصد نهایی آن  به بندگی و اسارت کشیدن انسان است، اعم از زن و یا مرد. الله مرد را بر زن حاکم ساخته است که خود بر او حاکم گردد. الله به مرد میآموزد که چگونه زنان را به تسلیم و اطاعت وا داشته  و آنها را تحت انقیاد خود در آورد که الله خود انقیاد کننده را به بندگی و اسارت خود در آورد. مگر کسی میتواند مدعی شود که الله عقلانی نمی اندیشد؟ الله زن را به مرد میدهد که مرد شکر گزار باشد و سر تعظیم در برابر بزرگی و رحمت او فرود آورد، بر احکام قرآنی گردن نهد، اطاعت نموده و با خلوص نیت خود را به امیال و اراده الله تسلیم نماید. الله استراتژی خود را بسیار آگاهانه و دور اندیشانه طراحی میکند. الله آگاه و تواناست. ایمان آورید! 

در نگاهی نزدیکتر، جدایی جنسیت ها که زیربنای نظم و انضباط  شریعت اسلامی است، بیشتر در خور حیوان است تا انسان. در همه ی ادیان بزرگ، بویژه اسلام، انسان را اول تبدیل به حیوان میکنند تا در حیوانیت به انسانیت برسد. دین اسلام به زنان و مردان مانند حیواناتی مینگرد با دندانها و چنگال های تیز که چنانچه آزاد گذارده شوند، یکدیگر را پاره، پاره ساخته و خونین و زخمین میسازند. اندام زن، مرد را بر میانگیزد، او را حریص و هرزه میکند. الله حجاب را اختراع کرده است به آن دلیل که حجاب باز دارنده رشد و قوام خصال زشت و ضد اخلاقی در مرد و ر زن شود. اگر زن و زینت های شهوت زایی که الله در زن نهاده از چشم مرد پنهان بمانند، مرد که به انحراف از "راه مستقیم،" راهی که الله انسان را بآن سو هدایت کرده است، نمی کشاند.  انسان سر به عصیان بر نمیدارد و به یگانگی و یکتایی الله شک و تردید نمیکند. در نتیجه جامعه آرام و همآهنگ، منظم و مرتب به پیش میرود. در آخرت نیز رستگاری نصیب آن دسته از افراد بشر میشود که در مرکز پیشانی شان بتوان نشان برجسته ی بندگی و عبودیت را مشاهده نمود. کافی ست که نگاهی کوتاه به پیشانی سران رژیم دین در جمهوری اسلامی بیاندازید تا حقیقت بر شما روشن شود. 

واقعیت آن است که رژیم دین توانسته است نظم و انضباط جدایی جنسیت را با مشت آهنین بر جامعه تحمیل نماید برغم مقاومت ها، سرکشی ها، طغیان ها. از همان آغاز چه گشت های ارشادی و انتظامی که در خدمت جدا نگاهداشتن جنس ها از یکدیگر، سازمان نداده و تجهیز و بسیج نکردند. چه بگیر و ببند ها و یورش ها به حرم خصوصی مردم که نبرده اند. آنهم تنها بمنظور تنبیه و مجازات کسانی که مرزهای جدایی جنسیت را نا دیده گرفته و میگیرند. تا آنجا که دین توانایی داشته است از قهر خشونت استفاده کرده که جنس ها را از یکدیگر جدا نگاه دارد. در جشن ها به مناسبت های مختلف از جمله در جشن عروسی و در مراسم عزا داری، زنان و مردان جدا از یک دیگر باید به شادی و سوگواری، بپردازند. زنان و مردان را در بسیاری از فعالیت های مشترک ا متوقف ساخته اند، از جمله در  تفریح و تفرج، مثل به دریا رفتن و به استخر رفتن، نیز در درون وسایل نقلیه همچون اتوبوسها و تاکسی ها و سیستم مترو. 

چگونه میتوان نتیجه(ها) بیش از چهار دهه نظام اجباری جدایی جنسیت ها را در ترازو ی سنجش قرار داد؟ نظامی که غرایز طبیعی را در انسان نفی و انکار و یا زندانی میسازد، نه به انسان حرمت می نهد و نه به آزادی ها و حق و حقوق انسان ها. الله به انسان ها اجازه نمیدهد که تنظیم کننده روابط خود باشند. یعنی الله انسان را از حق گزینش محروم ساخته است، مبادا که موجودیت خود را تهدید به نیستی کند. اگر بشر آزاد از قواعد و مقررات شریعت الهی شود، در تبعیت از غرایز سرکش حیوانی، تمامی اصل و اصول اخلاقی را زیر پا میگذارد، حجاب و عفاف نا پدید میشود لختی و عریانی و تحریکات جنسی رایج و جامعه را به فساد میکشاند. این بدان معناست که بشر حیوانی ست که باید هدایت شود به راه مستقیم، راه الله، راه سعادت و رستگاری، جدا نگاه داشتن جنسیت ها، انسان را از بر افروختن آتش تعصب و غیرت بر حذر میدارد. مجازات نگاه غریبه به زن که تبدیل به ناموس مرد شده است، مرگ است و انتقام ستانی.  

نظام جدایی جنسیت ها را در حکومت اسلامی میتوان با نظام زندانها مقایسه نمود که در آن جنسیت ها از یکدیگر جدا نگاه داشته میشوند. در زندانها جدایی جنسیت ها خود بخشی از تنبیه و مجازات است. معاشرت و همنشینی و هم دمی با جنس دیگر، موهبتی ست که بواسطه محروم شدن از آن، انسان رنج میبرد و آزار می بیند. اما غریزه جنسی در هیچ یک از زندانی ها نه کشته میشود و نه می میرد بلکه سخت سرگردان و حیران در جستجوی راهی برای  پاسخگویی به یک نیاز طبیعی ست:  تلذذ جنسی. مسدود بودن بستر طبیعی برای راضی ساختن خواهش و تمنای درونی، زندانی را ضرورتا به سوی هم جنس خود سوق میدهد. در همه ی زندانها لواط و زورگیری و تجاوز به عنف یک امر عادی ست. وجود آن طبیعی فرض میشود. طبق گزارشهای رسمی، لواط در حکومت اسلامی فراگیر شده است، در تمام گروه های سنی ، بین جوانان و نوجوانان، مجردان و متاهلان. حال آنکه ارتباط جنسی بین زنان دیر زمانی ست که وجود دارد. هم جنس گرایی فرزند مشروع جدایی جنسیت ها از یکدیگرند، پدیده ای که همچون موریانه پایه های حکومت دین را بتدریج میخورد. در پی ساختار یک جامعه انسانی، جدایی جنسیت ها ست که با ید زشت و ناپسند و در ستیز و خصومت با طبیعت بشر، بشمار آمده و رسما الغاء گردد.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

 


۱۴۰۰ آذر ۲۶, جمعه

 

در دل تاریکی،

امید هنوز بزندگی ادامه میدهد!

 

چگونه باینجا رسیدیم، باینجایی که جامعه ما تا بیخ و بن گندیده، ظلم و ستم، فساد و فحشا، فقر وتنگدستی، اختلاس و غارتگری سراسر آنرا فرا گرفته و ناقوس خروج امام عج از غیبت را بصدا درآورده است؟ براستی، چگونه خروج نیافته از تاریکی بار دیگر عمیقتر در دل تاریکی فرو رفتیم؟

پاسخ باین سوال، پس از گذشت 43 سال حکومت آخوندی، شاید، چندان دشوار نباشد: نادانی.

مگر میتوان چیز دیگری را جز نادانی مسئول وضع موجود دانست؟ بی جهت نیست که همچنان روانیم بسوی زوال و خواری، هم بلحاظ مادی و هم اخلاقی و معنوی.

زمان آن فرا رسیده است که به نادانی خود اعتراف کنیم. چه اگر دانا بودیم دین را هرگز بر مسند قدرت نمی نشاندیم و یا بقدرت رسیدن دین، رضایت نمیدادیم. هنوز هم باین حقیقت حاضر نیستیم تن بدهیم که با چشمهایی بسته، دستهای خود را همچون گناهکاران، بدلخواه و رضایت به پیشگاه دین تقدیم نمودیم که برآن دستبند بزند و ما را به اسارت و بندگی بکشاند.

نادان بودیم که بفهمیم دینی که بر مسند قدرت جلوس مییابد و احکامی که صادر میکند همان دینی نیست که از نسلهای گذشته بارث برده و بدلخواه بقواعد و مقررات آن تن میدادیم. که تفاوت بسیار عمیقی هست بین دینی که بر منبر روضه و موعظه ظاهر میشود با دینی که بر منبر قدرت، جلوس می یابد، چنانکه میتوان آندو را برغم شباهتشان دو موجود بیگانه دانست.

مشکل، اما، آنجا است که با نگاهی دقیقتر احکام شریعت اسلامی را میتوان، نهایتا احکامی خواند در خدمت کنترل رفتار آدمی. بدلیل نیروی کنترل کننده نهفته در احکام شریعت است که میتواتند براحتی در دست قدرت بابزار سلطه و گسترش تبدیل شود.

نادان بودیم، نمیدانستیم که باورهای دینی و بکار بستن احکام دینی، براحتی میتوانند باموری اجباری تبدیل گردند. که تخلف از احکام دینی، اتهام قانون شکنی در پی دارد و تنبیه و مجازات. مثلا، صرف مشروبات الکلی، پیش از ظهور دین بر مسند قدرت، حرام و نجس محسوب میشد. دین باوران بعضا، باین نوع احکام دلخواهانه تن میدادند، و برخی دیگر بوجود چنین احکامی اعتنایی نداشتند. اما، مصرف الکل مثل بسیاری دیگر از رفتارهای شخصی، یک شبه بجرم تبدیل گردید و سزاوار تنبیه و مجازات.

نادانی ترین نادانی ها از عدم شناخت حجاب بر میخاست، زمانی پوشش معمولی زنان، عادی و  پیش پا افتاده، چه کسی میتوانست بیاندیشد که حجاب میتواند در دست دینی که بر مسند قدرت می نشیند، به ابزار اسارت و بندگی کشاندن نه تنها زنان بلکه تمامی جامعه تبدیل شود؟

البته که چه چیزهای حلال و آزاد، از جمله ویدیوها و بعدا، سی دی ها و آنتن های ماهواره ای که حرام وغیر قانونی نگردیدند. بر طبق قواعد و مقررارت شریعت اسلامی بود که صدای زن از صدا و سیمای کشور حذف گردید. هنوز در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ابزرار و آلات موسیقی بنمایش در نمیآیند. مردم مومن و مسلمان جمهوری اسلامی چه خوشبخت و خوشحال باید خود را احساس کنند که چشمشان با آلات لهو و لعب نیفتد و وجودشان را به ابزار موسیقی آلوده نکنند. 

پس بنابر آنچه آمد، واقعیت آنستکه هنوز از تاریکی بیرون نجهیده بار دیگر عمیقتر در دل تاریکی فرو رفته ایم. شاید خیلی طولانی نشود که زمانی خواهد رسید که وضع موجود با تمام سختی هایش، با تمام لعن و نفرینی که بر آن وارد میشود بدلیل دشوار ساختن زندگی و سنگین تر نمودن بار بر دوش اکثریت مردم، اگر بگوییم بعنوان زمانی از آن یاد شود که امید در آن مرده بود، سخنی بگزاف نگفته ایم. چرا که مصیبت و نکبت در آینده نه تنها ادامه می یابد بلکه تشدید هم میشود.

اگر در دل تاریکی عمیق تر فرو میرویم و نا امیدی بر ما مستولی شده است، بآن دلیل است که پس از گذشت نزدیک به نیم قرن هنوز کسانی بر ما حکومت میکنند که بجز اطاعت و فرمانبری، بجز اسارت و بندگی بر طبق احکام مقدس اسلامی، چیز دیگری از ما نمیخواهند. در برابر چنین خواستی باید بپاخاست و با چنگ و دندان بند و زنجیر خواری و حقارت را تکه پاره نموده، چشم بند ها را از صورتها برگرفته و پرچم رهایی را برافرازیم.

 

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

۱۴۰۰ آذر ۱۹, جمعه

 

تحمل بار خفت و خواری

تا کی؟

 


ترسم وضع موجود، تحمل بار زندگی، که هر روز سختر و سنگین تر میشود و تن دادن به همه گونه درد و رنجی، پس از گذشت تقریبا نیم قرن، ادامه یافته و بعنوان یک وضع  دایمی و همیشگی تثبیت گردد. چه کابوس وحشتناکی! نا امید و مایوس، ضعیف بنیه و نا توان، اگر مردم این سرزمین، بار وضع موجود را در طی این چهار دهه، تحمل کرده اند، چه دلیلی دارد که چهل سال دیگر بار این خفت و خواری را بر دوش خود حمل نکنند؟ 

گذاردن آخوند ابراهیم رئیسی بر مسند ریاست جمهوری، البته که تنها میتواند بیانگر ادامه وضع موجود و تحمبل باری باشد که روزانه بر سنگینی آن افزوده میشود. با این حال برغم افزایش سنگینی بار بر دوش ملت، از جمله بار گرانی و بیکاری و گسترش فقر و فلاکت، بی آبی و کم آبی و گسترش خشکزاری، و ادامه تلفات کرونا، نظام، سیاست غنی سازی هسته ای بهر قیمتی را ادامه میدهد و به تشدید خصومت و ستیز با غرب خوشامدگویی میکند. البته، کمتر کسی میتواند بگوید که ادامه غنی سازی هسته ای و نزدیک شدن بدست یابی باسلحه کشتار جمعی، همه بخشی از گفتمان فریبکاری آخوندی ست، گفتمانی که واقعیتها را وارنه نشان میدهد و یا نظام هنوز بسرمایه ای دسترسی دارد که میتواند نیازهای مادی و تکنیکی غنی سازی هسته ای را پاسخگو باشد. امید که آخوند خامنه ای اشتباه صدام حسین را تکرار نکند و بامید انحراف غرب و انمود کند که به اسلحه کشتاره جمعی دست یافته است.

براستی، نمیتوان دلیل قانع کننده ای ارائه داد که اگر وضع موجود، برغم تمامی پستی و بلندیها، فراز و فرودها، بیش از چهار دهه ادامه یافته است، چهار دهه ی دیگر دوام نخواهد آورد. اینروزها، چه آه و ناله ها که از ندانم کاری ها و عدم مدیریت و کفایت نظام بگوش نرسد، چنانکه گویی این کمبودها پدیده های تازه و عجیب و غریبی اند در نظام اسلامی، نظامی که موجودیت خود را با خونریزی و جنایت، گروگانگیری و جنگ و قتل عام زندانیان سیاسی و قتل های     زنجیره ای آغاز و با بکار گیری ابزار سرکوب و زندان و شکنجه، همراه با ریا و فریبکاری و وارونه سازی حقایق، توانسته است وضع اسفبار موجود را پیوسته اسفبارتر از وضع دیروز نماید. البته که نه برای خودی ها بلکه برای اکثریت مردمی که بنابر گزارشهای رسمی بیش از 50 درصد آنان در فقر مطلق بسر میبرند. 

اما، واقعیت آنستکه حکومت ولایت فقیه، برغم تمامی مشکلاتی که با آن درگیر است چه در داخل و چه  در خارج، حکومت شاه نیست که در اندک زمانی دچار اضمحلال و فروپاشی گردد. اگر حکومت شاه بآن سرنوشت محتوم، محکوم گردید، باید آنرا به وجود نهاد دین نسبت داد که توانست، تحت شرایطی ویژه، نظام شاهنشاهی، نظامی بازمانده، حداقل، از یکهزار سال قبل از ظهور دین اسلام را بچالش بکشد و دوران شاهنشاهی را بپایان اورد. 

در شرایط موجود، از کدام نیرو، گروه، سازمان یا حزبی میتوان نام برد که بتواند خود را بعنوان آلترناتیو حکومت اسلامی ارائه دهد. نه نهادی همچون حوزه های علمیه و جود دارد که یک شبه از یک نهاد دینی بیک سازمان سیاسی تبدیل شود، نه نهادی بوجود امده است، در خدمت گذر از حکومت دین. چرا که حکومت آخوندی، ریشه هر گونه سازمان و سامان، گروه و حزبی را از بیخ و بن بر کنده و از میدان رقابت خارج نموده است. حال آنکه شاه نیز سالها در آن رویا بسر میبرد که رقیب خود را از میدان خارج ساخته است، غافل از آنکه نظام حوزه های علمیه، نهادی کهن سال در دوران اصلاحات شاهی، حرمت و احترامی بیشتر بدست آورد.  

اگر چه شاه در 15 خرداد 42 این فرصت تاریخی را داشت که نهادهای حوزه ای را که نماد سنت و عقب ماندگی، جزم اندیشی و خرافه گرایی بودند، از بیخ و بن بر کند. اما، شاید از آنجا که خود را دین باور میدانست، با قشر مفتخواران به مماشات پرداخت و خصم اصلی خود آیت الله خمینی را به تبعید فرستاد و به تنبیه و مجازات قشری از جامعه پرداخت که در واقع نقش مهمی در بازگرداندن شاه بر مسند قدرت، بازی کرده بود در سال ،32 قشر معروف به جاهلها و لات و لوتها. البته که تنها بخشی از این قشر بمجازات رسید و بخش دیگر آن برهبری جاهل معروف، شعبان جعفری (شعبان بی مخ)، همچنان بشاه وفادار ماندند و به جاه و مالی رسیدند. 

بعید بنظر میرسد، اگر خوب جستجو کنی، دوره ای را در تاریخ بیابی چنین تیره و تار، تاریک و سیاه. درست است اقلیتی در این نظام بجاه و مال و قدرت رسیده اند، البته نه لزما بر مبنای تخصص و شایستگی بلکه بر اساس تعهد به مبانی دین و عمل باحکامی که به تقلید و تبعیت آموخته اند نه بعقل و خرد. که خود میتواند یکی از عوامل مهمی در بفساد کشیدن جامعه بشمار رود. بی دلیل نیست که جامعه رانت خواری و، اختلاس و غارت و چپاولگری رواجی بی نظییری را تجربه کرده و میکند. چرا که نظامی که نتواند درجه تعهد و تبعیت باورمند را راستی آزمایی نماید، دیر یا زود بفساد کشانده میشود. همچنانکه فساد هم اکنون سراسر نظام مقدس ولایت فقیه را فرا گرفته است. چندان هم بی دلیل نیست که نظام آخوندی از بدو ظهور بر مسند قدرت، پیوسته در حال پسروی بوده و بسوی زوال به پیش رفته است. 

شاید باید تکرار کنم با آنچه آغاز نمودم که ترسم شاهد ادامه وضع موجود باشیم. در غیبت نهاد و یا جنبشی چالشگر حکومت دین، بنطر میرسد که همچنان باید تن بدهیم بوضع موجود و درد و رنج و کشیدن بار خفت و خواری بر دوش. چرا که در شرایط کنونی، نمیتوان از نهادی نام برد که بتواند نقشی را بازی کند که نهاد دین در دوران شاه بازی کرد. البته که نقش نهادی را بازی کردن، نهادی که بیش از سه قرن تاریخ داشته و در تار و پود فرهنگ ما ریشه دوانده است، چندان ساده نیست، اگر غیر ممکن نباشد. اما، اگر در شرایط موجود تشکیل سازمان و حزب سیاسی، امکان پذیر نیست، به ظهور جنبشهای خودبخودی و نهایتا پیوستن آنها بیکدیگر بر اساس بیرون راندن دین از بارگاه قهر و قدرت، دل بست و رهایی از بار خفت و خواری. 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۰ آذر ۱۲, جمعه

 

بیمناک از اقتدار غرب

یا هراسناک

از وزش نسیم آزادی؟




بر کسی پوشیده نیست که نمایندگان ولی فقیه، آخوند خامنه ای وارد دور مقدماتی مذاکره با کشورهای 4+1 گردیده اند. مذاکره بر سر یک دعوای قدیمی، فعالیتهای هسته ای و لغو تحریمات اقتصادی. دو موضوعی که بر اساس گزارشهای رسمی، سند آنرا علی باقری معاون سیاسی وزیر امور خارجه و رئیس هیأت ایرانی در مذاکرات با گروه  1+4، به طرف مقابل ارائه داده است. طبییعتا، باید در انتظار دریافت پاسخ  طرف دیگر مذاکره بود.

بگذریم که ورود نمایندگان حکومت اسلام به مذاکرات وین، پس از بیش از سه ماه آه و ناله و اما و اگر، خود میتواند حاثه ای باشد جالب از نقطه نظر گزارشگریهای جزئیات و روز بروز اگر نه ساعت بساعت مذاکرات. این مطلب، اما، بر فهم انگیزه های نظام برای شرکت در مذاکرات و آنچه بدان انگیزه ها شکل بخشیده است تمرکز می یابد.

این بدان معناست که باید بخاطر داشته باشیم مذاکراتی را که نمایندگان حکومت جمهوری اسلامی در آن شرکت میکنند، هرگز نباید یک مذاکره سیاسی خواند. چرا که فقط یک طرف مذاکره است که صرفا سیاسی ست، در حالیکه طرف دیگر مذاکره، حکومت دینی است، نظامی که بنام الله حکومت میکند. که بنام الله رزق و روزی مردم را بدست گرفته است و در پی توسعه حاکمیت تقوا و تقدس است نه فقط در جامعه ما که در سراسر جهان، نه بنفع ملت بلکه بنفع هژمونی دین اسلام.

در حالیکه کشورهای 4+1 در پی رسیدن باهدافی اند سیاسی: تداوم آرامش در نظم جهانی. چنین کشورهایی وارد به مذاکره باکشوری شده اند که منافع خود را نه در آرامش- نه در برقراری روابط مسالمت آمیز در سطح ملی و جهانی بلکه بر ایجاد نفرت و تفرقه، تنش و تشنج می بیند. نقش مخرب حکومت اسلامی از یمن تا سوریه را میتوان براحتی مشاهده نمود. در نظر رهبرانی که از دیدگاه دین و باورها و اعتقادات دینی بواقعیت سیاسی، و اقتصادی مینگرند، رفاه و آسایش، آرامش و امنیت ملی نمیتوانند دارای چندان اهمیتی باشند. زیرا که برغم تلاش رهبر نظام برای دست یابی بفن آوری هسته ای، نهایتا درپی برقراری نظامی ست بازتابنده اراده الله، خداوند یکتا ویگانه، راهی که از دوران مدرن عبور میکند  و بازگشت بدوران خلافت و امامت میطلبد. راهی پر از سنگلاخ، سراسر تنش و تشنج. چرا که رهبران مقدس حکومت اسلامی، نگران سرنوشت بشر در آن جهان دیگراند، نه این دنیای فانی و گذارا.

 از آنجا که قصد و نیت و هدف نظام مقدس اسلامی برهبری آخوند خامنه ای، دینی و الهی ست، انتخاب هر وسیله ای توجیه پذیر است، حتی اگر کشتار و خونریزی، حبس و شکنجه و سرکوب و خفقان را شامل شود. مگر نه اینکه در کیش اسلام اگر در دفاع از وحدت و یکتائی الله، خون دیگری، خون ناباوران، خون کافران و منافقان و غیر خود را بریزی تا اخرین قطره خون خویش تا به شهادت برسی، پاداش الله، زندگی ابدی در بهشت در کنار حوری های باکره در انتظارت است؟ در واقع با ترسیم تصاویری چنین فریبنده، حکومت آخوندی توانست 8 سال جنگ پوچ و بیهوده با کشور همسایه و هم کیش را آغازنماید و ادامه دهد. جنگی خسارتبار که سرانجام با تحمل چه تخریب و ویرانیهای غیر قابل تخمینی که به شکست انجامید.  شکستی که بانتقام کشی نظام از مخالفان و قتل عام زندانیان سیاسی در 67 انجامید، جنایتی تاریخی که هماکنون یکی از متهمین بشرکت در آن بنام آقای حمید نوری در دادگاه سوئد در حال محاکمه است.

اما، اگر به پیگیری موضوع ادامه بدهیم و کیفیت و جنس دیدگاه دینی آخوند و آیت الله و حجت الاسلامهای حاکم را با دقت بیشتری بنگریم، در خواهیم یافت که نمیتوان به اهداف حکومت دین از شرکت در مذاکرات وین مظنون نبود. گویا ولی فقیه فراموش کرده است که تا مدتها چه سخت بر طبل پیروزی میکوبید از اینکه دوراندیشی ها و پیش بینی هایش مبنی بر بی اعتمادی وعهد شکنی امریکا، بواقعیت پیوبسته است. این بدبینی و بی اعتمادی به امریکا را باید مرکز گفتمانی دانست برساخته از فریبکاری، اساس و بنیان حرفه ی دینکاری، حرفه رونق بخشیدن ببازار دین و دین فروشی. بر راس این حرفه مقدس دین فروشی ست که آیت الله و حجت الاسلامهایی قرار گرفته اند که زندگی خود را صرف غور و بر رسی یک کتاب کرده و میکنند، هرچه خوانده اند و آموخته اند، هرچه بنگارش در آورده اند و سخن گفته اند در باره یک کتاب بوده است، کتاب مقدس  قرآن، کتابی که در منظر دینکاران حقیقت نهایی و غایی را در بطن خود دارد.

این بدان معناست که بیاد داشته باشیم که آنچه در مذاکرات وین بین 4+1 و نمایئدگان آخوندهای حاکم بوقوع میپیوندد، عاری از هر گونه اهداف و منافع ملی ست. چه اگر حکومت ولایت فقیه، ذره ای به منافع ملت اندیشه مینمود، از آغاز امریکا ستیزی را به ابزار سلطه افکنی، تبدیل نمیکرد و آنرا در تحکیم و بقای ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت بکار نمیگرفت. بدین ترتیب نمیتوان از نمایندگان نظام انتظار داشت که در مذاکرات هسته ای و تحریمات اقتصادی، هدف دیگری را دنبال کنند جز برافرشتن بیرق لاالله الا الله در قلب تمدن کفار. همین بس که بامتناع مذاکره کنندگان حکومت اسلام میستقما با طرف اصلی مذاکره، امریکا، اختصار بنگریم. آیا میتوان آنرا چیزی بیشتر از یک حرکت کودکانه، حرکتی ار سرلجبازی و حماقت و کوته اندیشی، برخاسته از گفتمان فریبکاری، گفتمان توحید و رسالت و امامت، مورد فهم قرار داد؟ شاید مذاکره کنندگان 4+1 با طهارت و وضو بسر میز مذاکره میآیند. حال آنکه امریکایها با مخرجی الوده در مذاکرات حضور مییابند که سبب اجتناب ملاقات نمایندگان تقدس و تقوا با نمایندگان کفر و نجاست میشود.

بعید بنظر میرسد که بتوان داستانی را رقم زد که نمایندگان حکومت مقدس بتوانند با برگ برنده ای بدست از مذاکرات وین خروج یابند. یعنی که برای نظام آخوندی، شرکت در مذاکرات وین، از هر زاویه که بنگری، نمیتواند چیزی دیگری جز باخت ببار آورد. بگذریم از اینکه در فرهنگ آخوندی، هیچ شکستی نیست که پیروزی، جلوه گر و بعنایت الهی نسبت داده نشود. وارونه سازی حقایق، یکی از برجسته ترین مهارتها و دانش تخصصی ست که آخوندها از دوران طلبه گری تمرین آنرا آغاز میکنند. هرچه ماهرتر در وارونه سازی حقایق، بویژه بر فراز منبر قدرت، جایگاه بالاتر و اقتدار وسیع تر.

تکیه بر همین مهارت وارونه سازی حقایق است که ممکن است نظام را وادارد، از زیر میز بدون آنکه کسی متوجه شود، بسازش تن داده و بعضی از فعالیتهای مشکوک و مخرب خود را در برابر تعلیق بعضی از تحریمات، بویژه دریافت دلار و دسترسی به منابع مالی، همچنین آزاد سازی معاملات نفتی متوقف نماید. روشن است که طرح خواستهای حد اکثری هم باحتمال زیاد در خدمت فراهم آوردن شرایطی بوده است برای تسهیل پوشاندن هرگونه سازشی از زیر. اگرچه مخفی نگاهداشتن اینگونه مناقشات جهانی در عصر اینترنت چندان هم ساده نیست.

 یعنی که مذاکرات، اگر عملا به بن بست نرستد و بهر ترتیبی ادامه یابند، تنها میتواند بیانگر یک واقعیت باشد. تن دادن حکومت مقدس اسلامی به سازش. یعنی که اگر نظام در مذاکره با غرب بتواند امتیازی بدست اورد، خاطر آسوده دار که آنان نه تازه بلکه همان چیزهایی است که بدلیل تخلف در قراردادهای بین المللی، قبلا از دست داده بوده است که این نیز خود هرگز عملی نشود، اگر حکومت اسلامی در پاسخ خود، به برخی از فعالیتهای غنی سازی و یا حتی سیاسی و امنیتی در منطقه پایان ندهد. در پایان مذاکرات، شاید بتوان گفت که نمایندگان حکومت مقدس اسلامی چه بدست آورده اند. اما، چه از داسته اند از آن رازهایی ست که ممکن است، هرگز، بتمامی فاش نشود.

پس اگر فرجام مذاکرات، سازش و یا باخت است و ادامه خصومت و دشمنی، پس چیست آنچه نظام را به حضور در مذاکرات جلب نموده است؟ پاسخ ساده است، فریبکاری، فریبکاری. چرا که در اصل حکومت اسلامی هرگز چندان علاقه ای به برقراری ارتباطات با غرب، بویژه برقراری روابط فرهنگی نداشته است و ندارد. در فرهنگ آخوندی هرچه غربی ست، زشت است و حرام، بویژه آزادیهای بی حد و مرز جنسی. البته که بر توسعه روابط با چین و شوروی و رهبرانی همچون شی جین پینگ، رهبر مادم العمر، و بوتین، رئیس جمهور دیگری که پس از 20 سال حکومت، بهر حیله ای دست میزند که بر عمر ریاست خود بیافزید، نظام کوشش خود را همچنان ادامه خواهد داد.

چه جای تعجب اگر رهبر خدا پرست و مقدس و مومن ما، اخوند خامنه ای با چین و شوروی روابط حسنه بر قرار کند و هرگونه دریوزگی در دربار دیکتاتورهای شرقی، خاطر الله را آزرده نکند. اگرچه هیچیک از آنها، شی یا پوتین از هیچ خدایی نه با خبرند و نه بخدایی اعتقاد دارند. پس چه باک اگر روابط با غرب همچنان تنش آلود بماند و شرایط سیاسی و اقتصادی کشور همچنان در حال بحران و حتی فروپاشی قرار گیرد. همین بس که نسیم آزادی از غرب، بسوی حکومتی که پرچم لا الله الا الله بر  افراشته است وزیدن نگیرد، چرا که در غیر اینصورت وزش نسیم آزادی مشام تقدس را بیازاد و تومار پرچم اسارت و بندگی را در هم فرو کوبد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

 https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com