۱۴۰۰ تیر ۴, جمعه

 

نتیجه انتخابات:

اراده ولایت،

خصم آشتی ناپذیر اراده ملت؟

 

آخوندهای زیرک و هوشمند، آخوندهایی که در فریبکاری به قله اجتهاد رسیده اند، اخوندهای حاکم، بویژه آنان که در معماری "جمهوری اسلامی" نقش کلیدی بازی کرده اند، هرگز فکرنمیکردند، روزی فرا خواهد رسید که مردم سالاری دینی، نه بنفع حکومت آخوندی بلکه بضرر و زیانش کار کند. یعنی که آخوندهای حاکم حساب بزرگی برای برگزاری "انتخابات" بازکرده بودند. چون انتخابات میتوانست و هنوز هم، سند انکار ناپذیری باشد مبنی بر "سالار" بودن مردم و بنیان "جمهوری" در یک نظام "دینی،" دین اسلام.

آخوند خامنه ای بیش از هر مقام و مرتبه ای در جمهوری اسلامی، پیوسته علاقمند به شرکت وسیع مردم بوده است. چرا که خود بارها، از جمله اخیرا اعتراف کرده است که شرکت وسیع مردم در انتخابات، آبرو و حیثیت است برای نظام، برای جمهوری اسلامی بارمغان میاورد و همچنین قدرت و اقتدار که از آن چیزی نگوید- که دلالت میکند بر وحدت مردم و حکومت اسلامی.

بدین ترتیب، نظام پیوسته از شرکت وسیع مردم در انتخاباتی که برگزار کرده است سود فراوان برده اند. البته، بعدا به تجربه در یافتند که آنتخابات مثل تیغ دو لبه ست، از دو طرف میبرد. از یک سو ابرو و حیثیت و اعتبار و اقتدار  و یا "مشروعیت" بیشتری به نظام میبخشد و از طرف دیگر، عناصر سازنده نظام جمهوری مثل رئیس جمهور و حتی نمایندگان مجلس شورای ولایت، چون با رای مردم باقتدار رسیده اند، یکی بر راس قدرت اجرایی و دیگری بهره ور از اقتدار قانونگزاری، بالقوه  تمایل به استقلال و اقتدار دارند. همین بس بیاد بیاوریم که اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی، ابولحسن بنی صدر، بچه سرنوشتی دچار شد. چرا که او علم استقلال از ولی فقیه را خیلی زود برافراشت، چنانکه گویی در حکومت اسلامی، همچون جوامع دمکراتیک غربی، رئیس جمهور تبلور اراده جمعی، اراده مردمی و بازتابنده مطالبات آنان است نه در حرف بلکه در عمل. بهمین دلیل رئیس جمهور در کشوری مثل امریکا، از اقتدار هنگفتی بر خوردار است.

 شاید بنی صدر، اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی، هنوز به مفهوم حقیقی و نه ظاهری جمهوری اسلامی پی نبرده بود است که بخش اسلامی، جمهوری، منشا اقتدار نهایی ست. آخر و عاقبتی که روسای جمهوری بدان دچار شده اند، نشان داده است که رئیس جمهور در حکومت اسلامی، چندان کاره ای نیست. هم آخوند محمد خاتمی شرمزده از ریاست کنار رفت و هم احمدی نژاد و هم اکنون شاهد هستیم که رئیس جمهوری فعلی هر روز از خود شرمزدایی میکند و زیرکانه تمامی کاسه کوزه ها را بر سرعدم آخلاق و رفتار اسلامی می شکند، چنانکه نه 42 سال حتی 42 روز هم نیست که قواعد و مقررات شریعت اسلامی، از جمله حجاب اجباری، برجسته ترین نماد اسلامیت، بر جامعه حاکم بوده است.

این بدان معناست که انتخابات، اعم از انتخابات رئیس جمهور و یا حتی  نمایندگان مجلس شورای اسلامی، در حکومت اسلامی معنا و مفهم خاص خود را دارد. یعنی که شرکت مردم در انتخابات، بیانگر اراده آنان، بیانگر اراده معطوف بآزادی نیست بلکه اراده ای ست که نهایتا معطوف به تسلیم و اطاعت است. که در واقع، مردم تا کنون در انتخابات شرکت کرده اند که رئیس جمهوری را برگزینند که بخدمت ولایت فقیه در آید و پاسخگو بخواستهای وی باشد. یعنی که ریاست جمهوری اگرچه تبلور اراده مردم است، اما، معطوف بازادی نیست. چون منشا اقتدار ولی فقیه است و خواستهای اوست که ریاست جمهوری، هر کس که باشد باید باجرا در آورد. 

بعضا، بر آنند که این تضاد ساختاری، تصاد ریاست با ولایت، با انتخاب آخوند ابراهیم رئیسی، تا زمانیکه آخوند خامنه ای زنده است، ممکن است که همچون گذشته تشدید نشود، شاید بان دلیل که وی بزک شده است که به جانشینی ولایت فقیه، برگزیده شود.

 اما، مسئله این است که این تضاد ساختاری نه از رابطه ریاست با ولایت بلکه از رابطه اراده مردم با اراده ولایت بر میخیزد. یکی بازتابنده اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و دیگری بیانگر اراده معطوف بآزادی و رهایی. امتناغ مردم در انتخاباتی که تا لحظات آخر ولی فقیه سرمایه بزرگی را هزینه کرده بود تا مردم را بپای صندوق رای بکشاند و بجهانیان نشاند دهد مردم با چه شور و هیجانی در انتخابات اسلامی شرکت میکنند، باید پیروزی بزرگی خوانده شود بنفع اراده مردم، بنفع اراده معطوف بآزادی و رهایی در برابر اراده ولایت فقیه، اراده معطوف به تسلیم و اطاعت.

نهایتا، انتخابات بمثابه تبلور اراده مردم، متشکل از انسانها، افرادی مستقل و آزاد، دارای عقل و خرد، توانا به محاسبه و تشخیص خوب و بد، درست و نادرست، زشت، و زیبا، مفهومی ست بیگانه در قاموس اسلام. در معنایی که آمد، نه انسان در اسلام وجود دارد و نه مردم که بخودی خود حق انتخاب و برگزیدن را هم منتفی مینماید. انسان در منظر الله رعیت است، بنده است، از راه مستقیم بی خبر است، اراده اش معطوف به تسلیم و اطاعت است، نه استقلال و خود مختاری، نه عقل و خرد و آزادی. بی دلیل نیست که الله دایم بندگان خود را در کتاب مقدس خود، قران، براه مستقیم هدایت میکند و باینترتیب، الله جایی برای گزینش و انتخاب نمیگذارد. اگربندگان راه دیگری را بجز راه مستقیم برگزینند، گمراه شوند و راه باطل روند، در بارگاه الهی محکوم به خشن ترین و بیرحمانه ترین خشونت هایی قرار میگیرتد که بفکر بیرحمترین انسانها هم نرسد. حال آنکه الله تنها تسلیم و اطاعت را پاداش دهد، بویژه آنان که در دفاع از وحدت الله و توسعه و سلطه اسلام، شربت شهادت را مینوشند، بعنوان پاداش، زندگی ابدی میبخشد در کنار حوری های همیشه.

این انتخابات بان دلیل بضرر و زیان نظام کارکرده است، که مشت فریبکار آخوندهای حاکم را گشود. برخلاف ادعای آخوند خامنه ای که فاصله بین مردم و حکومت اسلامی وجود ندارد، انتخابات ریاست جمهوری نشان داد، همچنانکه زودتر اشاره شد، تضاد ساختاری نه از رابطه ریاست و ولایت بلکه از تضاد خواست و اراده مردم با خواست و اراده ولایت فقیه برمیخیزد. تضادی که با استقبال مردم از "اصلاحات" و انتخاب آخوند محمد خاتمی، نه در یک دوره بلکه ئر دوره متوالی، بمنصه ظهور رسید. در آن انتخابات، مردم خواهان تغییر و اصلاحات بودند، حضرت ولایت بر ضد آن بود و بانی آن رئیس جمهور، آخوند خاتمی را بحواری و حقارت کشاند.

در انتخابات 88 نیز، تضاد اصلی نهایتا نه بین ریاست و ولایت بلکه بین اراده مردم و اراده ولی فقیه بود که آشکارگردید. مردم به کاندیدهایی اقبال نشان دادند که برگزیده ولایت نبودند. برگزیده ولایت احمدی نژاد بود که برنده و رقبای انتخاباتی  او از آن زمان تاکنون بفرمان ولایت در حصر بسر میبرند. در عین حال، سرنوشتی هم که احمدی نژاد بدان دچار گردید، بواضح نشان داد که چگونه اراده مردم با اراده ولایت فقیه بجای وحدت در تضاد و خصومت خود نمایی میکند.

 رئیس جمهور فعلی، آخوند روحانی،  اگرچه در جهتی ملایمتر قصد بعضی تغییرات در شیوه حکمرانی مثل سختگیری کمتر در روابط اجتماعی و غیر امنیتی ساختن فضای کشور را در سر میپروراند، اما، چون سازگار با سلیقه ولایت و پیروان سینه چاکش نبود، هرگز بمیدان عمل وارد نگردید. بوضوح در واکنش  باوضاع مصیبت بار کنونی بود که مردم در 96 و 98 اراده خود را، اراده معطوف باستقلال و آزادی را با سر دادن شعار حکومت اسلامی نمیخواهیم، نمیخواهیم، بمنصه ظهور رساندند و همگان شاهد بودند که چگونه شعار دهندگان بخاک و خون کشیده شدند. چرا؟ باندلیل که مردم برگزیده بودند، انتخاب کرده بودند که باراده ولایت، نه رئیس جمهور نه بگویند. چون دیر زمانی ست که مردم پی برده اند که رئیس جمهور در حکومت اسلامی کاره ای نیست.

اینروزها ویدویویی از آخوند خامنه ای در رسانه ها اجتماعی بنمایش در آمده است که نشان میدهد، وی در زمانیکه در جایگاه امام جمعه، خطبه دینی و سیاسی میخواند، بدرصد ناچیز رای دهتدگان در کشوری مثل آمریکا، اشاره میکند که در مقایسه با درصد مردمی که در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت میکنند، شرمآور میخواند.

در حیرتم که انتخابات اخیر ریاست جمهوری را در حکومت اسلامی، آخوند خامنه ای چگونه توصیف میکند. شاید فکر میکند شرکت 48 درصدی مردم، اماری که رسما وزارت کشور اعلام کرده است، خیلی هم شرماور نیست که بنابر شواهد عینی، شرکت مردم در انتخابات بیشتر نزدیک به 20 درصد بوده است. هم اکنون چند روزیست که از انتخابات میگذرد و هنوز ولی فقیه، آخوند خامنه ای، مهندس اصلی انتخابات سکوت اختیار کرده است.

اما، چه جای نگرانی ست، رئیس جمهور منتخب، آخوند ابراهیم رئیسی، در کنفرانس مطبوعاتی که پس از پیروزی وی برگزار شد، نشان داد که در وارونه سازی حقایق، همچون ولی نعمت خویش، آخوند خامنه ای، باوج اجتهاد رسیده است. آخوند رئیسی شرکت مردم در انتخابات را حماسه بزرگ خواند که بنا بر قول وی: جلوه‌ای از حضور با اراده مردم شکل گرفت که پیام مهمی برای همه جهانیان داشت. اگر در فهم این عبارت دچار سرگمی هستید، باید آنرا بحساب رئیس جمهوری بنویسید که دست پرورده حوره های علمیه بوده است و یکی از آخوندهائیکه از گدایی به میر غضبی و سپس بشاهی رسیده است.

بنا بر تحلیل ناظران اوضاع سیاسی نظام، انتخاب آخوند رئیسی بریاست جمهوری را برنامه ای خوانده اند در خدمت خنثی سازی تضاد ساختاری بین ولایت و ریاست. برنامه ای که ریاست جمهوری را با شفافیت در خدمت ولایت دراورد و نظام را بقول معروف یکدست بنماید.

تحلیلگران سیاسی، برآنند که مهندسی انتخابات بخاطر یکدست ساختن حکومت، حکومتی که حتی آخوند روحانی را هم نتواند تحمل کند، بزرگترین اشتباهی ست که تا کنون آخوند خامنه ای مرتکب شده است. چرا که با بی اعتبار ساختن نهادهای مردم سالاری، مثل ریاست جمهوری و مجلس و انتخابات آزاد، تمام مسئولیت را متوجه رهبر و بیت رهبری مینماید.

در چنین صورتی، نه تنها نمیتوان وحدت حکومت برهبری ولایت را با ملت انتظار داشت بلکه بطور روز افزونی شاهد تشدید تنش بین ولایت و مردم خواهیم بود. چرا که ولایت خصم آشتی ناپذیر آنچیزیست که نهایتا علاج همه دردهایی ست که ملت تا کنون تحمل کرده و در آینده نیز ممکن است همچنان تحمل کند و آن چیزی نیست مگر آزادی.

حکومت اسلامی برهبری آخوند خامنه ای از هیچ چیز واهمه و وحشتی ندارد، اما، ندای آزادی جسم و جان او را به تشنج وا میدارد. در محور تمامی سیاستها، برنامه ها، تصمیمگیریها از جمله امریکا ستیزی، دست یابی به اسلحه کشتار جمعی و توسعه نفوذ نظامی و سیاسی و اقتصادی در منطقه نهایتا در خصومت و دشمنی با آزادی شکل گرفته است، پدیده ای نجات بخش ملت از خواری و حقارت و از اسارت و بندگی در دست ولایت فقیه. تا کنون نه هر دهانی که بآزادی گشوده شده است بلکه هرکس بهر کنشی در آزادی دست زده است با تنبیه و مجازاتی روی در رو گردیده اند که گویی زنده در دوزخ الله وارد شده اند. کسانی مثل سعید سیرجانی، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، همراه تمام زندانیان سیاسی در 67، تنها بآن دلیل بدست قاتلی که هماکنون بریاست جمهوری رسیده است بخاک و خون کشیده شدند و یا سرشان بر دار آویخته شدند که دهان خود بآزادی گشوده بودند. ستار بهشتی بچه دلیل زیر شکنجه جان باخت بجز سخن گفتن بازادی.

 تنها، اما سخن گفتن به آزادی نیست که سر را بر دار اویزان کند بلکه هرکنش دیگری، از دفاع از حقوق بشر گرفته تا دختر جوانی که حجاب را بآزادی بر سر چوبی میاویزد و یا جوانیکه بآزادی شربتی را نوشیده، با تنبیه و مجازاتی روی در رو خواهند گردید، که تکرا آن برای بار دیگر هرگز از مغزشان خصور نکند.

 هم اکنون با وجود آخوند رئیسی بر مسند ریاست جمهوری، کسی که خود  بکشتار جونان این آب و خاک اعتراف میکند، آیا ملت میتواند اراده خود مبنی بر رهایی و آزادی بمنصه ظهور برساند؟ سوالی ست که پاسخ آنرا بآینده ای مبهم موکول نمود.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

 

 

  

۱۴۰۰ خرداد ۲۸, جمعه

   

 

ای فقیه:

شمشیر از گردن مردم برگیر

اگر خواهان انتخابات اصیلی!


در حالیکه چند روزی بیش به برگزاری مراسم انتخابات ریاست جمهوری نمانده است، آخوند خداوند خامنه ای بار دیگر، بندگان خود را به شرکت در انتخابات فرا خواند. معلوم بود که فراخوانی بود از سر نگرانی در باره عدم شرکت وسیع مردم در انتخابات، تعین کننده ادامه "شکوه" و "شوکت" جمهوری اسلامی. نگرانی و اضطرابی، بسی بسیار بجا! اما، تا زمانیکه شمشیر از پس گردن مردم بر گرفته نشود، تنها انانی بپای صندوق رای روند که ترس و نگرانی از خشونت و انتقام ستانی نظام در درونشان لانه کرده است.

اگرچه، اخوند خامنه ای، بخوبی میداند که هر تعداد رای که بخواهند بدون هیچ گرفت و گیری از صندوقها رای بیرون آورند و درصد رای دهندگان را نیز برحسب منافع نظام اعلام کنند. تردید مدار که نظام بارها این کار را هم مرتکب شده و بازهم تکرار کند. اما، ولی فقیه، دوست دارد همهمه و صفهای طولانی مردم مشتاق را که در انتظار ریختن رای خود بصندوق است، مشاهده نماید و برخ مردم جهان بکشد. که چشم خود بگشائید و بدانید که حکومت اسلامی، مظهر دمکراسی ست و حکومت مردمی.

اینبار، اما، آخوند خامنه ای بیش از هر زمان دیگری نیازمئد شرکت وسیع مردم در انتخابات است. بیش از همیشه مشتاق است به جهانیان، بویژه به جوامع غربی، نشان دهد که مردم ایران با چه عشق و علاقه ای بپای صندوق های رای می شتابند تا کسی را برگزینند که مدیریت جامعه را بعهده بگیرند، گویی که مردم ایران و یا جهان پس از 42 سال، نفهمیده اند که رئیس جمهور در حکومت اسلامی بیش از یک "کارگزار" نیست، کارگزار ولی فقیه که بازتابنده بخش "اسلامیت" نظام است.

واقعیت آنستکه مردم به تجریه دریافته اند که ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی، اسلامی که مظهر آن ولی فقیه، آخوند خامنه ای ست، سراپا "کشک" است، گویی که مردم شاهد بر سرنوشت اسف انگیز اولین رئیس جمهور نظام، ابولحسن بنی صدر نبوده اند. بیچاره برای حفظ جان ازخشم و غضب امام پا بگریز گذاشت. آخوند هاشمی رفسنجانی، تنها رئیس جمهور نظام بوده است که از حرمتی برخوردار بود، البته، بدلیل مقامی که در نزد بنیان گذار نظام و نقش کلیدی که در تثبیت نظام از آغاز بازی کرده بود که سرانجام نیز با مرگی مشکوک این جهان را ترک گفت.

پس از آخوند هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور اصلاحات، آخوند محمد خاتمی با بیش از دو سوم رای مردم در دو نوبت انتخابات، بچه روزی نشست، چه جنایات و چه بگیر و ببندها که بدست امنیتها بپا نشد، تا آنجا که آن آخوند خوش خنده و خوش پوش به شاه سلطان حسین معروف شد، سلطانی که با دست خود تاج شاهی را بر سر تجاوزگر، محمود افغان، نهاد. محمود احمدی نژاد برگزیده شخص ولایت، از موسای زمان به جرگه "جنگیران" و "رمالان" پیوست. هم اکنون البته که لباس منتقد نظام را بتن کرده است. رئیس جمهور حاضر نیز، هم اکنون با پرونده ای آلوده به انواع اتهمات از جمله بی کفایتی و سوء مدیریت و ندانم کاری در حال فرود امدن از ریاست است.

یعنی که در این 42 سال همه دانسته اند که "انتخابات" در حکومت اسلامی، در معنا و مفهومی سازگار با احکام شریعت اسلامی، بواقعیت در میاید. رئیس جمهور را مردم انتخاب میکند که در خدمت حضرت ولایت در اید و اراده او را در تمام عرصه های اجتماعی بکار بندد، بویژه در خصوص روابط بین المالی، عرصه ای که در انحصار آخوند خامنه ای ست و دیر زمانی ست که بر اساس غرب ستیزی برهبری امریکا تنظیم شده است، بچه قیمتی و بهزینه چه کسی، چه اندازه زیان و خسارت، هرگز چندان مهم ارزیابی نشده است. چون غنی سازی هسته ای و توسعه موشک سازی و مسلح کردن منطقه بر ضد اسرائیل، سیاستی ست تنها معطوف باراده آخوند خامنه ای. او میتواند، اگر بخواهد، شرایط تنش آلود خاورمیانه و همچنین در سطح بین المللی را به شرایطی آرام و تهی از تشویش تبدیل کند. اما، اسلامی که آخوند خامنه ای بدان عشق میورزد، ظاهرا او را از برقراری روابط دوستانه با دگر کیشان بویژه یهودیان، قومی که الله هرگز از آنان در کتاب مقدس خود بخوبی یاد نکرده است.

همچنین، بازتاب سیاست غرب ستیزی را میتوان بروشنی در اراده آخوند خامنه ای معطوف به منع واکسن های امریکایی و انگلیسی، مشاهده نمود. تعریف و تعیین سیاست در ارتباط با سلامت و تندرستی ملت، نهایتا نه تصمیم ریاست جمهوری ست و نه حتی وزیر بهداشت. این نمونه ای بیش نیست از خروارها. در چنین مواردی، رئیس جمهور در حکومت اسلامی، خود نمیتواند بیش از یک فرمانبر باشد.

اما، آخوند خامنه ای گویا بو برده است که پس از بیش از 42 سال تجربه حکومت اسلامی، مردم دیگر نمیخواهند، همچون گله گوسفند، از ترس یک شبان بدامن شبانی دیگری پناه ببرند، چون اکثرا پی برده اند که شبان اصلی کسی نیست، مگر، خود آخوند خامنه ای. که اوست شبان بزرگ، یکتا و یگانه. بهمین دلیل، ناخواسته به مویه دست گدایی از آستین برآرد و التماس بمردم که بسوی صندوقهای رژیم بشتابند تا "آبروی" نظامی که او بر آن خدایی میکند حفظ شود.

آخوند خامنه ای، با این وجود تنها به التماس از مردم اکتفا نمیکند، او از دشمنانی سخن میگوید که از آغاز همچون گرگان درنده درکمین نشسته اند که بگله ولایت حمله برند و باسارت بکشانند. پس، توصیه بسیار که مبادا مردم ترس بخود راه بدهند و احساس دلسردی کنند و در انتخابات شرکت نجویند. که با حضور مردم در انتخابات است که جمهوری واقعیت مییابد و بدون حضور مردم جمهوری اسلامی بوجود نمیاید. آخوند خامنه ای بر آنست، اگرچه، انتخابات میتواند بلحاظ های دیگر مفید باشد، اما، تنها  یک وظیفه سیاسی نیست، چه الله گفته است از آن اعمالی که دشمن را شاد میکند باید پرهیز کرد که عدم شرکت در انتخابات از آن نوع رفتارهای دشمن شادکن است. آخوند خامنه ای از زبان الله نقل میکند که در کتاب قران گفته است:

هر عمل و اقدامی از شما که دشمن از آن ناخشنود باشد این در پیگشاه پروردگار عمل صالح است.

خداوند، بنا بر قول آخوند خامنه ای همگان را به "عمل صالح" فرا میخواند، هرکسی با هر تعلق و رفتار و پنداری. اما، 42 سال دشمنی و توطئه علیه جمهوری اسلامی، بنا بر قول آخوند خامنه ای دارای یک هدف بوده و هست و آنهم "فاصله انداختن" بین مردم و نظام است. چنانکه گویی نظام خود هرگز سبب فاصله گیری مردم از نظام نبوده است. در واقع، فاصله گیری مردم از نظام، اگر نیک بنگری، از آن زمانی آغاز گردید که سران رژیم شاهی، بدون هیچ بازرسی و یازجویی و محاکمه ای بدست جوخه های اعدام، بر پشت بام نشیمنگاه امام مقدس، امام خمینی، بخاک و خون کشیده شدند، و خشونت و انتقام ستانی نهادین در ذات اسلام انقلابی، در ذات اسلام ناب محمدی، بمنصه ظهور رساند و 42 سال است که بر جامعه سلطه افکنده است. یعنی که 42 سال است که مردم شمشیر را بر گردن خود احساس میکنند و در چندین مقطع زمانی از جمله در سالهای 77 و 88 و 96 و 98، شمشیر ولایت بر چه گردنها که فرود نیامد و چه جوانانی بخاک و خون خود نغلتیدند. مردم آیا نباید احساس فاصله با نظامی چنین خونخواری کنند، با نظامی که اگر کسی دهان باعتراض بگشاید، زبان از حلقومش بیرون کشد و او  را بخواری و حقارت کشاند؟

فاصله مردم با نظام هماکنون باوح خود رسیده است، واقعیتی که وجود آنرا نظام نمی پذیرد و اگر هم بپذیرد، آنرا به توطئه ها و دسیسه های دشمن نسبت میدهد. اگر نظام در پی یافتن حقیقت است که فاصله ای که آخوند خامنه ای از آن سخن میگویند برخاسته از اراده مردم، است یا بر ساخته توطئه و کینه توزیهای خارجی، راه آن بسی بسیار ساده است، همین بس که آخوند خامنه ای شمشیر اسلام از گردن  مردم برگیرد. ترسم که مردم فاصله ها را در نوردند ودر کوتاه مدتی، حکومت اسلامی را از بیخ و بن برکنند.

آخوند خامنه ای، در آخرین خطبه انتخاباتی اش، در واقع، خواسته یا نا خواسته، نشان میدهد که چرا مردم در این انتخاب نباید شرکت کنند. چرا که او در حالی مردم را بشرکت در انتخابات ریاست جمهوری فرا میخواند که فغان مردم از مصیبت و نکبت، در فضای کشور طنین افکن شده است، سیه روزی و تیره بختی بیداد میکند. آخوند خامنه ای چنان سخن گوید، انگار که همه چیز بخوبی به پیش میرود و همه اقشار جامعه از وضع موجود راضی اند و مشکلی ندارند و بهتر هم خواهد شد. گویی نه تورم و بیکاری مزمن وجود دارد و نه فقر و گرسنگی و نه فساد و فحشا بنیان اخلاقی جامعه را بگند کشانده است و نه بی عدالتی ها و نابرابریهای طبقاتی عمیقتر گشته است، نه ظلمی هست و نه ستمی، نه حصر و زندانی و تنبیه و مجازات و نه کشتار معترضین و آنان که به نظام نه گفته اند، هرگز بوقوع پیوسته است که مورد اشاره ولی فقیه و یا آنان که میخواهند ظاهرا بر راس قدرت قرار گیرد و در عمل سپر بلای خداوند خامنه ای شده تا تقدسش حفظ گردد .

البته، اخوند خامنه ای به مشکلات معیشتی بخشی از مردم هم اشاره میکئد که مسئولین را برفع و رجوع آن فرا خواند. البته، پس از آنکه یادآوری کرد که اگر زودتر مسنولین باوامر او توجه کرده بودند و به رهنمودهای او عمل میکردند، امروز،چنین مشکلاتی پیش نمیآمد.

افزوده بر این، درالتماسنامه به مردم در آستانه انتخابات، آخوند خامنه ای، بمنظور کشاندن مردم بپای صندوقهای رای، با زیرگی از خود سلب مسئولیت میکند و مردم را مسئول سرنوشت کشور در تمام زمینه ها "اعم از اقتصادی، امنیت، سلامت،" شناسائی میکند. مسئولیتی که با دادن رای به نظامی که ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی را از آنان سلب کرده است، باجرا در میآید.

اخوند خامنه ای مسئولیت سرنوشت جامعه را در حالی بر دوش مردم میگذارد که تصمیمات مهم در تمام زمینه های اجتماعی اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و غیره و بویژه در زمینه روابط بین المللی، فقط اوست که اتخاذ میکند. مگر ولی فقیه فصل الخطاب نیست؟ مگر حرف اول و  آخر را بجز ولایت فقیه، کسی دیگری میتواند بزبان آورد؟ مسئولیت، اما، هرگز، نه باندازه یک دانه جو بر دوش ولایت فقیه سنگینی نکند.

همچنین، مردم در حالی باید بار مسئولیت سرنوشت کشور را بدوش بکشند که آخوند خامنه ای ستیز و خصومت با جهان بویژه جهان غرب برهبری امریکا را همچنان ادامه داده و بر بار تحریماتی که مردم بدوش گرفته اند میافزاید. این کمر مردم است که در زیر بار تحریمات جهانی شکسته میشود و نه کمر آخوند خامنه ای و شرکایش. چه بسا که تف لیسان ولایت از ادامه تحریمات سود کلان هم ببرند.

اما، گویا آخوند خامنه ای بیشتر از هر مقام و شخصیتی در کشور، نگران شرکت مردم در انتخابات است و همچنانکه نشان دادیم، بهر وسیله و هر زبانی که شده است، پند و اندرز و مجیز گویی مردم، حتی تهدید و ارعاب و ترس از عذاب الهی متوسل میشود تا بتواند مردم را بپای صندوق بکشاند. چرا که او بخوبی میداند که هر رای که بصندوق ریخته میشود رای ایست که نهایتا بحساب آخوند خامنه ای ریخته میشود.

این بدان معناست، تا زمانیکه برگزیده مردم، رئیس جمهور، باید متعهد به رای و نظر ولی فقیه، و در خدمت او درآید، انتخابات، هرگونه که برگزار شود، انتخاباتی خواهد بود در تایید و تصدیق و مشروعیت بخشیدن بحکومتی خواهد بود که خود را ار تبار حکومت های الهی میداند؛ حکومتی هایی که دیر زمانی ست به موزه های تاریخ پیوسته اند.

در شرایط کنونی، انتخابات تنها زمانی دارای معنا و مفهومی، شود که در آن هرگز شرکت نکنی، خاصیتی برخاسته از وجود انتخابات. چون فرصت دهد برگزینی آنچه را که میخواهی، تردید مدار که عدم شرکت در انتخابات، بدون تردید آنچیزیست  که از اراده مردم برمیخیزد. امتناع از رای، رای مردم است. یعنی که رای بی رای چیزیست که مردم میخواهند. اگر این قول را باور نداری، ساده است، همچنانکه زودتر اشاره شد. شمشیر مقدس اسلام از گردن مردم (جمهور) بر گیر، تا حقیقت را با چشمان خود مشاهده کنی. بجرات میتوان حدس زد که کمتر از ده درصد از مردم در این انتخابات شرکت کنند که انها نیز بنحوی از انحا باید از جیره خواران خان ولایت خوانده شوند.

با عدم شرکت خود در این انتخابات مردم نشان خواهند داد که دوران حکومت دین برهبری فرومایه ترین قشر جامعه، قش آخوند بپایان رسیده است.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

Firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۰ خرداد ۲۱, جمعه

مردم سالاری دینی

یا استبداد مضاعف دین و قدرت!



خطبه ایکه آخوند خامنه ای در 14 خرداد، مصادف با پیوستن امام مقدس باسفل السافلین ، ایراد نمود، دین اسلام را نیز در معرض براندازی قرارداد. چرا که با دفاع از جمهوری اسلامی و یا آنچه مردمسالاری دینی مینامد، در واقع بر استبداد مضاعف دین و قدرت، بر اساس وحدت و یکتایی و یگانگی آندو، مهرتایید و تصدیق میکوبد.

 

این بدان معناست که بکارگیری الفاظی مثل جمهوری و یا مردم سالاری، چیزی بیشتر از بازی با کلمات نیست و بان دلیل بکار میرود که چهره کریه استبداد مضاعف دین وقدرت را پوشش دهد. البته که هیچ خطبه ای نیست که در جهت فریب شنونده طراحی نشود و در آن سحر و جادویی بکار گرفته نشود. بعبارت دیگر، آخوند خامنه ای و همچنین دیگر آخوندهای خطبه خوان، خطبه نمیخوانند که از واقعیت سخن بگویند بلکه خطبه میخواند که شنونده را تخدیر نموده و میزان تحمل و درد و رنج زندگی را افزایش دهند، بویژه اگر دین و قدرت با هم یکی شوند، یعنی که خطبه خوان خود نیز با حاکم مطلق یکی گردد .

 

اگرچه آخوند خامنه ای، در آغاز خطبه، در دفاع از وحدت دین و قدرت، بر آنان که دین را همچون افیون توصیف میکنند خرده میگیرد. که آنها چیزی در مورد اسلام ناب محمدی، نشینده بودند و نمیدانستند که اسلام یک دین انقلابی ست، که اسلام انقلابی، اسلام امریکایی و انگلیسی نیست. که دین اسلام، دین ضد استکبار است، دین ضد امپریالیسم است، دین ضد نا برابری های اجتماعی ست.

 

 یعنی که دین زمانی افیون خوانده میشد که ویژه برگزاری مراسم نماز و روزه و نذر و زیارت بود و درخدمت رستگاری در اخرت. حال آنکه اسلام انقلابی، اسلام ناب محمدی، دین حکومت است. چنانکه گویی آخوندها با فریب و ریاکاری بقدرت نرسیدند و با چهره بزک شده دین اسلام بمیدان نیامدند. گویی که هم اکنون شاهد بر برابری ها و مساوات اجتماعی هستیم. نه ظلم هست و نه جوری و نه فسق و فجوری. این در حالی ست که بخش عظیمی از میانه حال ها، به فرودستان جامعه پیوسته اند. غافل از انکه اسلام افیونی ممکن بسی بسیار دوست داشتنی تر بوده باشد تا اسلام بمثابه یک چماق، تا اسلام بعنون کیش قهر و خشونت و انتقام ستانی.

 

این نکته شایان یادآوریست که خطبه خوانی هرگز در خدمت بیان واقعیت نبوده و نیست. خطبه 14 خرداد آخوند خامنه ای نیر نه گزارشی از واقعیات بلکه در جهت نحریف و وارونه سازی واقعیات طراحی شده است. آخوند خامنه با مهارت خاصی دست باینکار میزند. مهارتی برخاسته از دو عنصر مهم که در سراسر بدنه خطبه تنیده شده است و عبارتند از میل به زمان گریزی که همیشه همراه میشود با مسئولیت گریزی.

 

 خطبه ولی فقیه را باید خطبه ای خوااند بیزمان، و یا زمان گریز، بدان جهت که چندان روشن نیست که درچه محدوده زمانی سخن میگوید، دیروز، امروز و یا فردا. اخوند خامنه ای،بگونه ای سخن میگوید که این زمانها در هم ادغام شده اند، چنانکه گویی همه چیز در سکون بوده و بلا تغییر مانده اند.

 

باید هم چنین باشد، آخوند خامنه ای 32 سال از 42 سال گذشته را بی وقفه بر راس ساختار دین و قدرت قرار داشته است. اقتدار او در این دوران مطلق بوده است. آن دهسال دیگر هم 8 سال آنرا مقام ریاست جمهوری را در اختیار داشته است و چند سالی هم عضو شورای انقلاب بوده است . 32 سال بر راس ماندن، بر راس قدرت، زمان را ضرورتا تغییر ناپذیر میکند. چرا که اگر 42 سال بر یک مدار واحد سیر کنی، طبیعی ست اگر دچار این توهم شوی که تغییرات مهمی در پیرامونت اتقاق نیفتاده است. آخوند خامنه ای بگونه ای خطبه خوانی میکند، چنانکه گویی در این 42 از نقطه الف به نقطه ب سفر نکرده ایم و بر یک نقطه همچنان پا برجا مانده ایم. معلوم نیست که 42 سال امریکا ستیزی و بیش از 20 سال غنی سازی هسته ای، چه نتایج درخشانی ببار آورده است و چه نفعی بملت رسیده است. گویا همه اتقاقات خوب و سرنوشت ساز از این پس است که بوقوع خواهند پیوست.

 

درست است، آخوند خامنه ای گاهی از معلق بودن در هوا خسته میشود و بر زمین گام مینهد و به مشکلات هم اشاره میکند. ولی مسئله، اینجا نیز، ناشی میشود از عدم اجرای حد و حدود اسلامی بطور کامل. مسلم است که اگر چنانچه مسئولین حد و حود اسلامی را در تمامی زمینه ها از اقتصادی گرفته تا سیاسی و فرهنگی، بطور کامل باجرا در آورند، همه مشکلات خل خواهد شد.

 

پس معلوم است که مشکلات عدیده هنوز کماکان وجود دارند و گرنه حل آنرا آخوند خامنه ای به اگر و آینده محول نمیکرد. آخوند خامنه ای چنان سخن میگوید، گویی اصلا  42 سال زمانی نیست که گذشته است و خود بر راس حکومت اسلامی نبوده است. آخوند خامنه ای، زیاد نگران آن نیست که چرا چنین اهمالی بوقوع پیوسته است، انرا شناسایی نموده تا از وقوع آن در آینده جلوگیری نماید. زیرا که فرایند این تحقیق و تفحص، یقینن، به شناسایی مسئول ختم میشود.

 

نه اینکه آخوند خامنه ای از بحث در باره مسئولیت هرگز غافل میماند. خیر. اما، زمانی از مسئولیت سخن میراند که به بحث در باره نقش مردم در جمهوری اسلامی  و یا مردم سالاری دینی میپردازد و ادعا میکند که:

 

 در قرآن کریم و در روایاتِ ما درباره‌ی مسئولیّت مردم نسبت به سرنوشت جامعه مطالب روشن و فراوانی هست: کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئولٌ عَن رَعِیَّتِه،(۶) یعنی همه‌ی آحاد جامعه مسئولند نسبت به وضع جامعه.

 

یعنی که حکومت اسلامی با حضور مردم است که میتواند پا بعرصه وجود بگذارد. بگذریم که آیه بالا نه از مردم بلکه از رعیت سخن میراند که آنرا آخوند خامنه ای احاد جامعه ترجمه کرده است. حال، احاد جامعه چه طبقه و یا گروه و قشر اجتماعی را در بر میگیرد چندان روشن نیست. با این وجود، اخوند خامنه ای در تفسیر آین آیه میگوید که قران مردم را مسئول برقراری حکومت حق، برپایی حکومت خدا،  شناسایی کرده است. مگر نه اینکه امر بمعروف یک وظیفه شرعی ست چه معروفی برتر از برپا داشتن حکومت حق و عدل، چه مسئولیتی بالاتر از آن که

 

به شکاف اجتماعی، به فاصله‌های اجتماعی تن ندهند و قبول نکنند فاصله‌های اجتماعی را که یکی از سیری مُشرف به موت بشود، یکی از گرسنگی.

 

این بدان معناست، که مردم اند مسنول واقعی، نه ولی فقیه و نه هیچ اخوند و قشری دیگری از جامعه، چون در حکومت اسلامی مردم سالاری دینی، مردم حاکم اند. در این نظام، مردم با شرکت در انتخابات است که اراده خود را بمنصه ظهور میرسانند. از اینروی آخوند خامنه ای به مردم مسنول هشدار میدهد که مبادا از شرکت در انتخابات غفلت کنند. چراکه بنا بر قول آخوند خامنه ای:

 

کوتاهی در مشارکت -یعنی مشارکت در انتخابات- دارای پیامدهای دنیوی، چه بسا تا نسلها بعد و مستلزم بازخواست الهی است.

 

حال بدرستی روشن نیست که مردم از ترس باز خواستهای الهی ست که به سالاری رسیده اند و یا از سر مسئولتی ست که الله بردوش آنها نهاده است؟ اگرچه، اخوند خامنه ای اتکا به مردم را کلید پیروزیها و موفقیتهای نظام معرفی میکند. اما، در سراسر خطبه،  مردم، واژه ای سحرانگیز و راز آمیز باقی میماند. با حدس گمان میتوان گفت مردمی که وی از آن سخن میگوید به بیش از ده درصد جامعه هم نرسد.

 

دربخشی از خطبه، آخوند خامنه ای خاطر نشان میکند که:

 

همیشه همین را میگویم که به حرف و وعده اعتماد نکنید: به عمل کار برآید؛ به حرف زدن و به گفتن و به وعده دادن نمیشود اعتماد کرد.

 

با استناد به این پند اخوند خامنه ای است که این نقد را آغاز نمودیم و قصد آن داریم که با استناد بدان این نقد را نیز به پایان آوریم. که همچنان عمل و نه گفتار او را ملاک قرار دهیم.

 

آخوند خامنه ای در حالی از جمهوری اسلامی و یا مردم سالاری دینی دفاع میکند که او همچون خداوند یکتا و یگانه، الله، فرمانروای مطلق است و نهایی، نه ادعایی کفر آمیز از طرف نگارنده بلکه حقیقتی ست که بر در و دیوارها، از جمله در پیشخوان منبرهای جماعت نقش بسته است، آنهم در سراسر کشور.  در سر زمین پهناور ایران، تنها ولی فقیه  ست که سخن میگوید. تنها صدای او ست که به گوش همگان، بگوش فرمانبران میرسد. هر سخنی که هست همه بازتابی ست از سخنان آسمانی و فنا نا پذیر ولی فقیه.

 

آخوند خامنه ای، خوب میداند که در سرزمین پهناور ایران، حرف اول و آخر، بیش از 32 سال است که تنها بر زبان ولی فقیه جاری میگردد. و هر حرفی که از دهان وی خارج شود، مصون از هرگونه نقد و تحلیلی ست. آیا تاکنون کسی پیدا شده است که ولی فقیه را مورد سوال قرار و برهان و ادله او را بچالش کشد و در آن چون چرا آورد؟ آیا هست کسی که بتواند از او بپرسد که دروغگویی تا کجا و وارونه سازی حقایق و تحریف واقعیتهای تاریخی تا چه حدی؟ چرا زشت را زیبا و جنگ و خونریزی را جهاد و شهادت میخواند؟ که این آخوند خمینی و امامان جمعه در سراسر کشور بودند که مردم عراق را بسرنگونی صدام حسین فرا خواندند، دست رد بر سینه صلح و دوستی نهادند و به قصد تسخیر قدس از راه کربلا، هشت سال جنگ را ادامه دادند. بی دلیل نبود که سپاه ولایت تارو مار گردید و امام مقدس ناچار گردید جام زهر را بنوشد.

 

آخوند خامنه ای اگر نداند، همگان خوب میدانند، که هیچکس نتواند به نقد سخنان ولی فقیه بر خیزد بدون آنکه لبه تیز شمشیر را بر پس گردن خود احساس نکند. آخوند خامنه ای در حالی بدفاع از مردم سالاری برمیخیزد که احدی هزگز بخود جرات ندهد که او را مخاطب خود قرار دهد و بپرسد، اگر مردم سالاراند، ولی فقیه چکاره است در نظام مردم سالاری؟ وظایف و مسئولیتهای او چیست؟ حق و حقوق او کدام است؟ آیا هست کسی که بتواند وظایف و مسئولیتهای او را بشمارد، مورد سنجش قرار دهد، توانائی ها و شایستگی های او را تایید و یا نفی نماید؟ کیست که باو چنین قدرت نا معین و نامحدود ی را اهدا کرده است؟ قدرت او قدرت خدایی ست. حرف او ارجح بر هر قانونی ست، چون او تبلور قانون الهی ست. نه هرگز مرتکب اشتباهی شده است و نه هر گز خطائی از او سر زده است. بهر جنایتی هم که دست زده است برای رضا و خشنودی الله مرتکب شده است. اگر مردم سالاراند چرا صدایشان تنها از گلوی یک فرد بگوش میرسد، فردی نه برخاسته از میان آنها بلکه فردی برگزیده باراده نیرویی ماورایی، مثل همان نیرویی که پیامبر اسلام را به رسالت برگزید؟

 

بدرستی روشن نیست که اگر وضع موجود تبلور اراده جمعی، اراده جمهوری و یا اراده مردم است، اگر جمهوری اسلامی بازتاب حاکمیت مردم است، چرا تصمیمات مهم و سرنوشت ساز را ولی فقیه اتخاذ میکند؟ آیا کسی میتواند بگوید که مردم در پیاده سازی غرب ستیزی، بطور کلی، و بطور اخص، امریکا ستیزی، چه نقشی را تا کنون بازی کرده اند؟ بفرمان کدام نهاد و یا شخصی، رقبای انتخابات ریاست جمهوری در 88، میرحسین موسوی و حجت لاسلام کروبی، محکوم به حصر شده و همچنان در حصر مانده اند؟  چرا سه قوای جمهوریت، قوای مجریه و مقننه و قضائیه، بجای اینکه مستقل از یکدیگر و جلوه اراده مردم باشند در تبعیت از اراده ولایت بوجود آمده اند و از آغاز  تاکنون در تبعیت از آراده وی، اراده ای خارج از جمهوری، انجام وظیفه نموده اند، نه در تبعیت از اراده مردمی؟

 

این بدان معناست که آخوند خامنه ای ظاهرا از مردم سالاری دینی سخن میگوید، اما، آنچه که در باطن سخنان وی نهفته است، چیزی نیست مگر توجیه استبداد مضاعف دین و قدرت. یعنی که ولی فقیه در تئوری به مردم سالاری دینی متعهد است ولی در عمل به استبداد مصاعف دین و قدرت تعهد دارد، و خود، ولی فقیه، چیزی نیست مگر مظهر وحدت آندو. بهمین دلیل وی بر اندیشه و عمل جدایی دین از قدرت، خط بطلان میکشد، چه از جانب دینمداران تحت حفظ تقدس و پاکی مذهب مطرح شود و چه از جانب سکولارها و آنچه او تفکر لیبرال دمکراسی فاسد و منحرف می نامد.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

 

Firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@fmail.com

 

 

 

  

۱۴۰۰ خرداد ۱۴, جمعه

 

برخیز

تا قشر مفتخوار و انگل جامعه را

!روانه زباله دان تاریخ کنیم




براستی که زمان انقراض حکومت روحانیت فرا رسیده است. هماکنون پس از گذشت بیش از 42 سال، کارنامه حکومت دین در پیش روی ما است. سراسر سیاهی ست و تباهی، خشونت است و انتقام ستانی. حکومت آخوندی با سرکوب و کشتار و جنگ و خونریزی، آغاز و در سالهای اخیربویژه در داخل در 96 و 98، باوج خود رسید و صد ها جوان معترض را بخاک خوند کشانده و صدها دیگر را دستگیر و روانه سیاهچالهای حکومت اسلامی .نمودند

 

بیش از 42 سال است که حکومت دین برهبری آخوند خامنه ای، شمشیر و شلاق برگرفته تا انسانها را از ارتکاب بگناه منع و رهسپار بهشت برین نماید. این در حالی ست که کشتی ولایت در تمامی عرصه ها بگل نشسته است. 42 سال امریکا ستیزی، بمنظور نهادین ساختن سلطه دین در درون و در منطقه، عملا زیر بنای اقتصدی کشور را بویرانی کشانده است. تورم و ببکاری، گسترش فقر و فساد و تعمیق شکاف  نابرابری های طبقاتی بیداد 

میکند.


چه بسیارند، آنان که نقش دین و نهادهای دینی را در پرورش و نهادین ساختن نظام استبدادی در تاریخ ما، به فراموشی سپرده اند. فراموش کرده اند که  پس از انقلاب مشروطیت، آیت الله ها بودند که نظام شاهنشاهی را ابقا و  فوقانی ترین مرتبه را در قانون اساسی برای خود تعبیه نمودند. آری، آیت الله ها بودند که از آزادی به هراس میافتادند.

 

با این وجود، بعضا بر آنند که پس از 42 سال حکومت دین، چنانچه بنقد و نفی کیش اسلام بپردازیم، تعصب و غیرت خفته را بیدار سازیم و ملت را هر چه بیشتر به سوی حمایت از رژیم دین سوق دهیم. یعنی که اگر چه بخوبی آگاه و با یکدیگر به توافق رسیده ایم که دین بوده است و هنوز هم هست دلیل اصلی تداوم نظام استبداد در تاریخ و فرهنگ بومی. که دین بوده است بنیان استعمار داخلی و منشاء کوری و تاریکی در جامعه، با این وصف، باید در برابر سلطه آن سکوت اختیار کنیم.  مبادا که خشم  دینمدارن را بر انگیزیم، چنانکه گویی میتوان عروس آزادی را در آغوش کشید در حالیکه یوغ دین بگردن داری.

 

واقعیت آنستکه، فقها،علما، آیت الله ها و مراجع تقلید، نظام استبدادی را پیوسته  سازگار و هماهنگ با منافع و منزلت خود در جامعه تلقی میکردند و از نفوذ خود در دستگاه های دیکتاتوری بخوبی آگاه بودند. اختلاف آنها با استبداد بر سر  ناآزادی ها نبوده است بلکه بر سر سستی و ضعف  استبداد در برقراری و تقویت احکام و اخلاق دینی بوده است.

 

 روحانیون خواهان استبدادی بودند که میتوانست مشت آهنین خود را بکار گیرد و حجاب دینی را اجباری نماید، از ساختن مدرسه و دانشگاه خود داری نموده و بجای آنها مکتب خانه ها و حوزه های علمیه بنا میکرد. که داروغه خانه ها را بر قرار و دستگاهی بنام دادگستری را ویران مینمود. که رادیو و تلویزیون و سینما را تعطیل و یا حداقل آنها را بر اساس فتاوی آیت الله ها و حجت الا سلامها بکار میانداخت. که بساط شادی و طرب و تفریح و سرگرمی را بر می چید و مجالس وعظ و خطابه، گریه و مویه و شیون و زاری برپا میداشت. در غیر اینصورت آیت الله ها خود وارد کارزار میشدند و با ابزار فتوا، اقتدار خود را بنمایش در میاوردند. همین بس که مرجعی بر کنش و یا نهادی مهرحرام میکوبید، اگر ناپذیذ نمیشد رنگ و بوی خود از دست میداد. باید بخاطر داشته باشیم که مهر حرامی از رادیو و تلویزیون و سینما با بقدرت رسیدن آیت الله ها برگرفته شد و حتی تقدس هم یافت و خود ابزاری گردید در خدمت تبلیغ و ترویج مقدسات نظام.

 

 این حوزه نشینان بودند که در برابر هرگونه تغییری در راه و روش سنتی  و نیز هر گونه برنامه  اصلاحی به نفع پیشرفت جامعه به ستیز و مقاومت بر میخاستند. مخالفت آنها با قانون کاپیتالاسیون نه از سر دفاع از استقلال بلکه از سر جلوگیری از نفوذ غرب و لاجرم گسترش تجدد خواهی بود. اما، امروز کیست که بتواند بآخوندهای حاکم خرده بگیرد وقتی بعملی دست میزنند بمراتب خیانتبار تر از کاپیتالاسیون، وقتی بروسها با آن کارنامه سیاه، اجازه داده میشود که در پایگاه نظامی همدان اطراق گزینند، کنشی که اگر بدست شاه انجام میگرفت، تردید مدار که کفن پوشان به کوچه و خیابانها میریختند و شاه را خائن میخواندند. اما، نظام اسلامی آنرا دال  بر اتحاد دو کشور بر علیه دشمن مشترک جلوه میدهد، نه خیانت بوطن وملت.

 

 نیز، باید بخاطر بسپاریم که قیام 15 خرداد،. قیامی که اینروزها از تقدس آن سخن میگویند، قیامی بود به نفع استبداد نه به نفع استقلال و آزادی، قیامی بود در مخالفت با برنامه ی اصلاحات ارضی، بدلیل نادیده گرفتن قوانین مالکیت اسلامی. قیامی که از سر مخالفت با آزادی زنان و جایگاه آنان در جامعه و نیز مبازره با بیسوادی، بخود شکل گرفته بود. درست است که برنامه اصلاحات شاهی، از بالا و بطور استبدادی باجرا در میامد. اما، این چیزی نبود که حوزه نشینان را نگران میکرد. آنچه آخوندها را دچار تشویش و اضطراب می نمود، گسترش تجدد و تمدن مدرن بود و تضعیف گرایش ها و اعتقادات دینی. آنها نوگرایی و تجدد خواهی  را با توسعه بی بند و باری یکی میدانستند و خواستار حکومتی بودند که نه تنها خود در حرکت بسوی تمدن مدرن و تجدد خواهی شرکت نکند بلکه آنرا شدیدا سرکوب کند.

 

هیچ حکومتی، حداقل پس از مشروطیت، نبوده است که به رضایت و خشنودی آیت الله ها و حجت الاسلام ها بی اعتنا بوده باشد. معروف است که آیت الله بروجردی وقتی  شنیده بود که شاه در نظر دارد که برنامه ای بنام اصلاحات ارضی راه اندازی کند، به شاه پیام فرستاده بود که تا من زنده هستم، بهتر است که از این امر خود داری کند. تراژدی جنبش ضد استبدادی 57 در آن است که انقلابیون چپ و میانه و لیبرال و دمکرات، استبداد نهفته در ذات جنبش دینی را نادیده گرفته و با آن هم پیمان گردیدند. فرصت طلبی سیاسی،شاید، اجازه نمیداد که چشمهای خود بگشایند تا بدانند با کسانی عهد مودت بسته اند که از دیر باز دشمن اصلی آنها بوده اند. شاید، بآن امید خام که پس از پیروزی، آیت الله ها و حجت الاسلامها به حوزه و حجره های خود باز خواهند گردید و سیاست را بآنها واگذار میکنند.


 اما، سوال این است که آیا آخوند هنوز میتواند روضه جهاد و شهادت سر دهد و جماعت را بفریبد، و یا شاهد بر ویرانی حوزه ها و انقراض قشر روحانیت بدست مردم خواهیم بود؟ آیا مردم بآن سطح از آگاهی خواهند رسید که دین حاکم را از دین محکوم تمیزدهند و آنرا روانه زباله دان تاریخ کنند؟ بدین منظور است که باید برهایی از سلطه دین اندیشید و بانقراض نهایی نهاد فقاهت!

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com