۱۴۰۰ خرداد ۱۴, جمعه

 

برخیز

تا قشر مفتخوار و انگل جامعه را

!روانه زباله دان تاریخ کنیم




براستی که زمان انقراض حکومت روحانیت فرا رسیده است. هماکنون پس از گذشت بیش از 42 سال، کارنامه حکومت دین در پیش روی ما است. سراسر سیاهی ست و تباهی، خشونت است و انتقام ستانی. حکومت آخوندی با سرکوب و کشتار و جنگ و خونریزی، آغاز و در سالهای اخیربویژه در داخل در 96 و 98، باوج خود رسید و صد ها جوان معترض را بخاک خوند کشانده و صدها دیگر را دستگیر و روانه سیاهچالهای حکومت اسلامی .نمودند

 

بیش از 42 سال است که حکومت دین برهبری آخوند خامنه ای، شمشیر و شلاق برگرفته تا انسانها را از ارتکاب بگناه منع و رهسپار بهشت برین نماید. این در حالی ست که کشتی ولایت در تمامی عرصه ها بگل نشسته است. 42 سال امریکا ستیزی، بمنظور نهادین ساختن سلطه دین در درون و در منطقه، عملا زیر بنای اقتصدی کشور را بویرانی کشانده است. تورم و ببکاری، گسترش فقر و فساد و تعمیق شکاف  نابرابری های طبقاتی بیداد 

میکند.


چه بسیارند، آنان که نقش دین و نهادهای دینی را در پرورش و نهادین ساختن نظام استبدادی در تاریخ ما، به فراموشی سپرده اند. فراموش کرده اند که  پس از انقلاب مشروطیت، آیت الله ها بودند که نظام شاهنشاهی را ابقا و  فوقانی ترین مرتبه را در قانون اساسی برای خود تعبیه نمودند. آری، آیت الله ها بودند که از آزادی به هراس میافتادند.

 

با این وجود، بعضا بر آنند که پس از 42 سال حکومت دین، چنانچه بنقد و نفی کیش اسلام بپردازیم، تعصب و غیرت خفته را بیدار سازیم و ملت را هر چه بیشتر به سوی حمایت از رژیم دین سوق دهیم. یعنی که اگر چه بخوبی آگاه و با یکدیگر به توافق رسیده ایم که دین بوده است و هنوز هم هست دلیل اصلی تداوم نظام استبداد در تاریخ و فرهنگ بومی. که دین بوده است بنیان استعمار داخلی و منشاء کوری و تاریکی در جامعه، با این وصف، باید در برابر سلطه آن سکوت اختیار کنیم.  مبادا که خشم  دینمدارن را بر انگیزیم، چنانکه گویی میتوان عروس آزادی را در آغوش کشید در حالیکه یوغ دین بگردن داری.

 

واقعیت آنستکه، فقها،علما، آیت الله ها و مراجع تقلید، نظام استبدادی را پیوسته  سازگار و هماهنگ با منافع و منزلت خود در جامعه تلقی میکردند و از نفوذ خود در دستگاه های دیکتاتوری بخوبی آگاه بودند. اختلاف آنها با استبداد بر سر  ناآزادی ها نبوده است بلکه بر سر سستی و ضعف  استبداد در برقراری و تقویت احکام و اخلاق دینی بوده است.

 

 روحانیون خواهان استبدادی بودند که میتوانست مشت آهنین خود را بکار گیرد و حجاب دینی را اجباری نماید، از ساختن مدرسه و دانشگاه خود داری نموده و بجای آنها مکتب خانه ها و حوزه های علمیه بنا میکرد. که داروغه خانه ها را بر قرار و دستگاهی بنام دادگستری را ویران مینمود. که رادیو و تلویزیون و سینما را تعطیل و یا حداقل آنها را بر اساس فتاوی آیت الله ها و حجت الا سلامها بکار میانداخت. که بساط شادی و طرب و تفریح و سرگرمی را بر می چید و مجالس وعظ و خطابه، گریه و مویه و شیون و زاری برپا میداشت. در غیر اینصورت آیت الله ها خود وارد کارزار میشدند و با ابزار فتوا، اقتدار خود را بنمایش در میاوردند. همین بس که مرجعی بر کنش و یا نهادی مهرحرام میکوبید، اگر ناپذیذ نمیشد رنگ و بوی خود از دست میداد. باید بخاطر داشته باشیم که مهر حرامی از رادیو و تلویزیون و سینما با بقدرت رسیدن آیت الله ها برگرفته شد و حتی تقدس هم یافت و خود ابزاری گردید در خدمت تبلیغ و ترویج مقدسات نظام.

 

 این حوزه نشینان بودند که در برابر هرگونه تغییری در راه و روش سنتی  و نیز هر گونه برنامه  اصلاحی به نفع پیشرفت جامعه به ستیز و مقاومت بر میخاستند. مخالفت آنها با قانون کاپیتالاسیون نه از سر دفاع از استقلال بلکه از سر جلوگیری از نفوذ غرب و لاجرم گسترش تجدد خواهی بود. اما، امروز کیست که بتواند بآخوندهای حاکم خرده بگیرد وقتی بعملی دست میزنند بمراتب خیانتبار تر از کاپیتالاسیون، وقتی بروسها با آن کارنامه سیاه، اجازه داده میشود که در پایگاه نظامی همدان اطراق گزینند، کنشی که اگر بدست شاه انجام میگرفت، تردید مدار که کفن پوشان به کوچه و خیابانها میریختند و شاه را خائن میخواندند. اما، نظام اسلامی آنرا دال  بر اتحاد دو کشور بر علیه دشمن مشترک جلوه میدهد، نه خیانت بوطن وملت.

 

 نیز، باید بخاطر بسپاریم که قیام 15 خرداد،. قیامی که اینروزها از تقدس آن سخن میگویند، قیامی بود به نفع استبداد نه به نفع استقلال و آزادی، قیامی بود در مخالفت با برنامه ی اصلاحات ارضی، بدلیل نادیده گرفتن قوانین مالکیت اسلامی. قیامی که از سر مخالفت با آزادی زنان و جایگاه آنان در جامعه و نیز مبازره با بیسوادی، بخود شکل گرفته بود. درست است که برنامه اصلاحات شاهی، از بالا و بطور استبدادی باجرا در میامد. اما، این چیزی نبود که حوزه نشینان را نگران میکرد. آنچه آخوندها را دچار تشویش و اضطراب می نمود، گسترش تجدد و تمدن مدرن بود و تضعیف گرایش ها و اعتقادات دینی. آنها نوگرایی و تجدد خواهی  را با توسعه بی بند و باری یکی میدانستند و خواستار حکومتی بودند که نه تنها خود در حرکت بسوی تمدن مدرن و تجدد خواهی شرکت نکند بلکه آنرا شدیدا سرکوب کند.

 

هیچ حکومتی، حداقل پس از مشروطیت، نبوده است که به رضایت و خشنودی آیت الله ها و حجت الاسلام ها بی اعتنا بوده باشد. معروف است که آیت الله بروجردی وقتی  شنیده بود که شاه در نظر دارد که برنامه ای بنام اصلاحات ارضی راه اندازی کند، به شاه پیام فرستاده بود که تا من زنده هستم، بهتر است که از این امر خود داری کند. تراژدی جنبش ضد استبدادی 57 در آن است که انقلابیون چپ و میانه و لیبرال و دمکرات، استبداد نهفته در ذات جنبش دینی را نادیده گرفته و با آن هم پیمان گردیدند. فرصت طلبی سیاسی،شاید، اجازه نمیداد که چشمهای خود بگشایند تا بدانند با کسانی عهد مودت بسته اند که از دیر باز دشمن اصلی آنها بوده اند. شاید، بآن امید خام که پس از پیروزی، آیت الله ها و حجت الاسلامها به حوزه و حجره های خود باز خواهند گردید و سیاست را بآنها واگذار میکنند.


 اما، سوال این است که آیا آخوند هنوز میتواند روضه جهاد و شهادت سر دهد و جماعت را بفریبد، و یا شاهد بر ویرانی حوزه ها و انقراض قشر روحانیت بدست مردم خواهیم بود؟ آیا مردم بآن سطح از آگاهی خواهند رسید که دین حاکم را از دین محکوم تمیزدهند و آنرا روانه زباله دان تاریخ کنند؟ بدین منظور است که باید برهایی از سلطه دین اندیشید و بانقراض نهایی نهاد فقاهت!

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

۱۴۰۰ خرداد ۷, جمعه

بدریوزگی

در بارگاه دین و قدرت پایان دهیم!



 

سرانجام تحلیگران و منتقدان نظام، به نتیجه ای مشترک رسیدند که آخوند خامنه ای در اخیرترین خطبه خوانی خود، بسیم آخر زده است و از جایگاه سلطان سخن گفته است و مردم را رعیت خوانده است. مهمتر آنکه، این منقدان عنوان میکنند که ولی فقیه، مکنونات قلبی خود را نیز آشکار ساخته است. که فرض هم عدم شرکت مردم در انتخابات، اگرچه از سوی دشمنان تبلیغ و ترویج مییابد، واقع شود که دارای چندان اهمیتی هم نیست، چون رعیت دارای خواست های محدودی ست که باید بآنها توجه کرد. اگر هم شرکت مردم با کاهش روبرو شود، در تداوم راه نظام وقفه ای ایجاد نمیکند. عارضه هایی که منتقدین انتخابات ولایی بدان اشاره میکنند، عارضه ایست که دیر زمانی است که بر جامعه ما حاکم است و از استبداد دین و قدرت بر میخیزد. پدیده ایستکه که سرانجام، پس از گذشت یک قرن، به پیروزی مشروعیت بر مشروطیت ختم گردیده است. پس بدین ترتیب نمیتوان باین انتخابات دل بست و یا انتظار تغییر و تحولی را داشت. در حالیکه، تحلیلگری دیگری خاطر نشان میکند که بیانات آخوند خامنه ای را باید باز گشت بدوران قاجار توصیف نمود. که البته، این خود چیزی نبود مگر برقراری استبداد دین و قدرت، برهبرمحمدعلیشاه در آنزمان که شکست خورد. 

بعضا، منقتدین حکومت اسلام، انتخابات را در واقع ادامه مبارزه دوستاران غرب که در گذشته انگلوفیل ها و بعدها امریکو فیل ها مینامیدند، و طرفداران روسیه را رسوفیل ها توصیف میکنند. این گروهبندی ها کماکان در تاریج ما از دوران مشروطیت تا کنون ادامه داشت است و امروز ناظر بر پیروزی رسوفیل ها هستیم. که برگزیدن هفت کانداید را نیز باید خط بطلانی دانست بر فرضیه هایی که در باره قصد ونیت رهبر انقلاب، آخوند خامنه ای، در مطبوعات رواج یافته بود که رهبر در پی یافتن سرداری است نظامی که نقش بناپارت را بازی کند و یا در پی سازماندهی یک دولتجوان جزب اللهی. این در حالی ست که هفت نفری که برای شرکت در انتخابات ریاست جمهور برگزیده شده اند هیچ یک شایستگی مقام رئیس جمهوری را ندارند و تنها بآن علت برگزیده شده اند که بتوانند در مسابقه بله قربانگویی از دیگر سبقت بجویند و بدست ولایت فقیه تنفیذ و بخدمت در امدن ولایت از خود شایستگی نشان بدهند. 

تردید نمیتوان داشت که بر آنچه در بالا آمد، تعبیرات و تفسیراتی فروان و متفاوتی دیگری در باره انتخابات و نقش ولی فقیه افزود که رجوع بهمه آنان در این مختصر نمیگنجد. اما، در نگاهی نزدیکتر به نقد  تحلیگران شرایط سیاسی نظام، آنچه نظر این نگارنده را بخود جلب کرد آنست که کمتر تحلیلگری را یافتم که مطلب خود را تا رسیدن به عمق آن ادامه دهد، یا تحلیل خود را نیمه راه رها میکند و چنانکه گویی شناوری در عمق بیشتری، بغرق آناند در عمق دریا میانجامد. 

باین معنا که از آن هراس دارند که هرچه عمیق تر بروند بوی گندابی که حکومت ولایت فقیه بر آن بینان گزارده شده است مشام را بیشتر بیازارد وهوش را از سر بپراند. چون در آنصورت مشاهده خواهند کرد که در عمق همه این مصیبتها، تیره بختی ها و سیه روزیها، از برگزاری انتخابات گرفته تا ویران زیربناهای اقتصادی و باز کردن پای استعمارگران نوین، چین و شوروی از یکطرف و امریکا ستیزی و خصومت باغرب از طرف دیگر؛ از دین اسلام برمیخیزد، اسلامی که مظهر آن نهاد فقیه و فقاهت است با بیش از سه قرن منزلت و اقتدار ونفوذ در ساختار قدرت. هیچ رفتار و گفتاری، هیچ سیاست و تدبیری را نیابی که در قاموس فقاهت و ساختار قدرتی که فقیه مظهر آنست توجیه پذیر نباشد. وقتی کشتار و قتل عام توجیه دینی داشته باشد. هر زدو بندی ، هر خدعه و نیرنگی، هر دزدی و جنایتی، از جمله پرستو بازی و ربودن خبر نکاران و منتقان،چندان غیر و عادی و دشوار نیست. 

 مثلا، اتقاقی نخواهد بود که به لایواینترنتی بنگری و بسخنرانی بر نخوری که در سخنوری دارای چندان مهارتیست که مرتکب کوچکترین, لکنتی هم نشود. که در عرضه مطالب و با چه دقت و جزئیاتی با چاشنی از تجربه و شنایی شخصی ببربرسی اتفاقاتی که روزانه در جمهوری اسلامی بوقوع می پیوندد، سخن  نگوید و از یک واقعه به واقعه دیگر واردنشود وهمه البته بر اساس اسناد و مدارک مستند. بدین لحاظ، هرچند که روشن کننده، اما، از یک سوال و پاسخ بدان طفره میرود، دین در تعریف و تعین و رفتار و گفتار و پندار و شخصت چه نقشی بازی میکند. برغم بیان روشن، این سخئوران منتقد نظام، چنان از وقایع و مناسبات و روابط سیاسی و زد و بند های اقتصادی سخن میگویند، گویی ارتباطی با نام الله ای که بزبان میرانند و 17 رکعت نمازی که بکمر میزنند، ظاهر و یا باطن، مهم نیست، به حرامها و حلاحها گردن می نهند و روضه ها و خطبه های جهاد و شهادت میخوانند، در سیاستهای داخلی و خارجی، در مصیبت و نکبتی که در جامعه ببار آورده اند، نقشی ندارند و ناشی از اجتهادی نیست که آخوندها در حوزه های علمیه بدست آورده اند. 

چنین بنظر میرسد که بعضا دست بخود سانسوری میزنند و چشمان خود را بر نفوذ و تاثیر باورها و ارزشهای اسلامی و چگونگی بازتاب آن در رفتار و گفتار پندارجامعه می بندند 

این بدان معناست، که نظام ولایت فقیه را بر حسب معمول یک دستگاه سیاسی بر رسی میکنند که خواسته ها و انگیزه های اصلی آن از تحکیم ساختار قدرت برمیخیزد. حال انکه ولی فقیه و یا آخوند خامنه ای، اعضای شورای نگهبان، اعصای مجلس خبرگان، بعضا نمایندگان مجلس و همچین رئیس جمهور، اخوند روحانی، برخاسته اند از حوزه های علیمه. برخی از انان،جد اندر جد مدارج فقهی را در حوزه های علمیه گذرانده اند. 

 این بدان معناست، ولی فقیه، آخوند خامنه ای و تمام آخوندهایی که ظاهرا در خارج از ساختار قدرت، جایگزیده اند و مهر سکوت بر لب زده اند، وجوهی مشترک با یکدیگر دارند. همه آنها پرورده دست نهاد دیرینه اسلامی اند، نهاد فقاهت، نهاد تولی عالمان بر علم و کلام الله. با کلام الله بخسبند و با کلام الله بر زبان چشمان بگشایند. در زمان تحصیل در حوزه ها، البته که اموزش کلام الله از احکامی که صادر کرده و بهشت و دورخی که بر پاساخته تا عقل و درایتی که در خلق این عالم فانی و اندیگر عالم نهفته است میپردازند. یعنی که آموزگار حضرت ولایت فقیه  نمیتواند بناپارت ناپلئون باشد. اما بجرات میتوان گفت از پند و اندزهای بزرگترین بزرگترها، الله، خداوند یکتا و یگانه تاثیر پذیرفته است. 

الگوی رفتار و پندار و گفتار، آخوند خامنه ای نمیتواند از رفتا وکردار کسی دیگری جز الله، خدایی (بدون راستی آزمایی) که نه تنها با نام او برزبان می خسبد و بر خیزد. معلوم است که همان را خواهد و جوید که الله خواهد و جوید، تسلیم و اطاعت. بیش از چهار دهه است که این نظام بر جامعه سلطه افکنده است و انرا باسارت کشانده است. با این وجود بعضی از منتقدین برانند که حکومت ولایت را نمیتوان نظام خواند چون بیشتر به آش شله قکمار شباهت دارد. 

بعبارت دیگر، صرفنظر از اینکه حکومت اسلامی را نظام بدانیم و یا آش شله قلمکار، ولی فقیه بیش از چهار ده است که بر ساختار قدرت پا برجا ماده است و با تالم است که باید بگوییم که روند سیاسی حرکت بانسو را خبر میدهد.چرا که دیر زمانی ست که ما باید آموخته باشیم که "چیزها" و "نظم آنها" در فرهنگ اسلام –فقاهتی دارای چه معنا و مفهومی ست. اما، هنوز از "انتخابات" سخن میگوییم در حالیکه باید از "بیعت " با ولایت فقیه سخن گفت. کمتر آخوندی را میتوانی بیابی که بانتخابات التزامی داشته باشد. آخوند خامنه ای و کارگزاران او بخوبی مدانند او در پی چیست. فرمانهایی که در خطبه اخیر خود صادر نمود مبنی بر خوش اخلاقی داوطلبان و پرهیز از زد و خودردهای بیجا و هنجارشکنی برای جلب توجه مردم، بخوبی نشان میدهد که در پی چیزی نیست مگر بیعت که بمعنای تسلیم و اطاعت و پیروی از رهبر، همچون گله روان در پی شبان. 

رای به برگزیدگان شورای نگهبان، در نهایت چیزی نیست مگر بیعت با رهبر و ادامه وضع موجود. در حالیکه بیعت غیر مستقیم مردم بوسیله نمایندگان مجلس، بجز دوره ای کوتاه در دور ششم، پیوسته در التزام به ولایت فقیه انجام گرفته است. بزبان دیگر، مصادره نهادهای جمهوریت و دمکراسی و ماهیت آنرا در تناسب با شراط تغییر دادن، خود از مصادره انتخابات و تبدیل آن به بیعت بوجود آمده است. 

روشن است که شرایطی که بر اساس بیعت بوجود میاید، در دامن خود فساد و در نتیجه برخورد و بگیر و ببند بوجود میاورد. چه نظامی که براساس بیعت با رهبر بقامی یابد، پای هیچ احدی بمقامهای فوقانی نرسد، مقام هایی که در تصمیمگیریهای مهم شرکت میجویند همچون تصمیگیری در توزیع منابع کمیاب و نادر ، اگر در تف لیسی ولایت شک و تردیدی نشاندهد و یا سخنی برآورد در نفی بیعت با ولایت. روشن است که رئیس و وزیری که با تف لیسی با مجیز و چاپلوسی بقدرت رسیده اند همان را از زیردستان خود انتظار دارد. بعبارت دیگر، تها کافی نیست که پیوسته ناکارآمدیها و عدم مدیریرت و مهارت ها رامورد بر رسی قرار داد بلکه باید در متن هژمونی فرهنگ اسلامی که مظهر آن ولایت فقیه است مورد بر رسی قرار بگیرد. 

بعنون مثال، گسترش قتل و سرقت و جنایت، فحشا و اعتیاد بریده از زمینه دینی آن مورد فهم قرار دادن، فارغ از معنا و مفوم است. افزایش روز افزون وبی سابقه خودکشی ها که بر اساس گزارشهای رسمی در 98  از یک افزایش 23 درصدی بی سابقه و پیشبینی افزایش 15 در صدی آن در هر سال پس از ان خبر میدهد. چگونه میتوان از تاثیر ارزشهای و شرایط مادی و غیرمادی و یاس و و نومیدی که حکومت آخوندی بوجود آورده است چشم پوشی کرد؟ خود کشی هایی که نه بشکل مرسوم در بین سن نوجوانی و جوانی صورت میگیرد بلکه درهمه سنین باشکالی متفاوت از جمله خودکشی های خانوادگی و گروهی، خودکشی هایی که در انظار عمومی صورت میگیرد، پدیده ای ست ویژه، برساخته  جامعه ای که مهر اسلامی برآن خودرده است.  آیا میتوان اپیدمی خودکشی را پدیده ای بشمار آورد که ناشی از ویروس دین، دینی که به شهادت و میرندگی و رنجوری بلحاظ نظری بسی بسیار ارج مینهد تا بر زندگی و رفاه و آسایش مادی، دینی که تنها راه نجات از فقر و فلاکت، از خواری و ذلت را پیوستن به نیستی میانگارد.  

نیازی بگفتن نیست که تا زمانی تحلیلگران و منتقدین از مماشات با دین اسلام، آگاهانه یا نا آگاهاه، دست بر نداردند و بازتاب آنرا در تمامی عرصه های گوناگون جامعه، نادیده و یا تاثیر و اهمیت آنرا در وضع موجود و ادامه آن نادیده میگیرند، نمیتوان در انتظار تحولی سرنوشت ساز بود. چرا دگرگونی، تغییر و تحول اساسی اینبار، باید از آگاهی و بینائی جماعت نسبت به ماهیت دینی که بر آنها حکومت میکند برخیزد، باید به رهایی از دینی برخیزند که آنها را بچنین سرنوشت شومی دچار ساخته، دینی که مظهر آن ولایت است باید بزباله دان تاریخ فرو افکند. البته نمیتوان به جنبشهای 96 و 98 نظر انداخت و احتمال بسیار زیاد درصد ناچیز شرکت مردم را در انتخابات تجربه کرد و برهایی کشور از یوغ اسلامدارن امیدوار نبود.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

Firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@fmail.com

 

  

۱۴۰۰ اردیبهشت ۳۱, جمعه

 

 

ستیز با شمشیر و یا 

شریعت؟


در شرایط کنونی  تنها رابطه قدرت و مردم نیست که بیش از همیشه تهی از اعتماد و اطمینان گردیده است، حال آنکه تا رابطه مردم با دین، دچار دگرگونی نشود، دینی که مظهر آن قشر روحانیت است، قشری که در امتداد تاریخ  مضر و انگل جامعه بوده است، نمیتوان انتظار تحولی را در شرایط موجود داشت.  چرا تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق مردم سخت فرود آمده است و هنوز هم میاید بلکه چوب و چماق دین است که جسم و جان مردم را زخمین و مجروح میسازد. دین است مسئول خون هایی که در این دوران، تقریبا نیم قرن ریخته شده و میشود. در حالیکه ساختار قدرت است که مسئول شناخته میشود.

 در شرایط کنونی  تنها رابطه قدرت و مردم نیست که بیش از همیشه تهی از اعتماد و اطمینان گردیده است، حال آنکه تا رابطه مردم با دین، دچار دگرگونی نشود، دینی که مظهر آن قشر روحانیت است، قشری که در امتداد تاریخ  مضر و انگل جامعه بوده است، نمیتوان انتظار تحولی را در شرایط موجود داشت.  چرا تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق مردم سخت فرود آمده است و هنوز هم میاید بلکه چوب و چماق دین است که جسم و جان مردم را زخمین و مجروح میسازد. دین است مسئول خون هایی که در این دوران، تقریبا نیم قرن ریخته شده و میشود. در حالیکه ساختار قدرت است که مسئول شناخته میشود.

 درواقع، این دین بود، دین اسلام، دینی که مظهر آن آخوند خامنه ای، مردی مقدس برخاسته از حوزه های علمیه که از لحظه صعود ش بر مسند قدرت، قهر و خشونت خونریزی و انتقام ستانی نیز آغاز گردید.

اول سران نظام شاهی را بدون محاکمه به جرم محاربه با الله به هلاکت رساند. سپس دگر اندیشان چپ و دمکرات و لیبرال، مجاهد و ملی گرا و همچنین کرد و ترک و ترکمن را تار و مار ساخت. آنگاه، قائله گروگانگیری کارکنان سفرت امریکار را بر پا نمود و هشت سال جنگ با کفر و باطل را به قصد فتح قدس، از راه کربلا  راه اندازی نمود..

واقعیتی که هم اکنون خود را لخت و عریان به معرض نمایش گذارده است، این است که دین، قدرت است و قدرت، دین. هم چنانکه قدرت زمانی در دست فاشیسم جنگ و خونریزی به پا میکند و زمانی در دست کمونیسم مردم را باسارت و بندگی میکشاند، امروز در جامعه نیز ما قدرت در دست دین است و بنام دین است که میزند، میکوبد، ویران میکند و خون میریزد.

اگرچه، شعارهایی که در جنبش های اعتراضی اخیر در 96 و 98 بگوش رسید ، نشانی از آگاهی روز افزون از نقش دین و دستگاه خشونتبار دین و بیگانگی با آن ارائه میداد و بسیار امیدوار کننده بود، با این وجود بدلیل سرکوب و کشتار، در حال حاضر و در ظاهر امر از پویایی باز ایستاده اند. کسی نمیداند که شعار حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم و یا اصولگرا، اصلاح طلب دیگر تمام است ماجرا، یکبارد دیگر بگوش خواهد رسید، چندان روشن نیست.

با این وجود از آنجا که دین و قدرت درهم تنیده شده اند، متمایز ساختن آنها از یکدیگر کار سهل و ساده ای نیست، ولی بسی بسیار ضروری ست برای جنبش برانازی.

این بدان معناست که بسادگی نمیتوان تعیین و تعریف تمود که در چه نقطه و یا شرایطی، دین تمام میشود و قدرت آغاز میگردد و یا بر عکس. همچنین، نمیتوان دین وقدرت را از یکدیگر جدا ساخت و مرزی بین آنها کشید. چون دین، بویژه دین اسلام، دین احکام است و باید ها و نبایدها، پاداش در بهشت و زندگی ابدی در کنار حوری های همیشه باکرده و همچنین دین تنبیه است و مجازات ترسناک. یعنی که قدرت در نهاد دین اسلام نهفته است. بهمین دلیل بسادگی معلوم نیست که در برابر قدرت است که باید جنبش اراده معطوف برهایی را راه اندازی نمود و یا دین. یعنی که بدرستی معلوم نیست که باید به مقاومت در برابر شمشیر برخاست و یا شریعت.

مثلا، آیا میتوان گفت آخوند خامنه ای و همه آخوندها و نیمه آخوندهایی که بر مسند فرمانروای و ریاست و وزارت قرا گرفته اند، بازتاب دهند اراده ساختار قدرت اند و یا ساختار دین؟ آخوند خامنه را باید یک رهبر دینی خواند یا یک رهبر سیاسی؟ اراده او بازتابنده باورها و ارزشهای دینی ست و یا سیاسی؟ مثلا پروژه امریکا ستیزی و غنی سازی هسته ای و گسترش نفوذ در منطقه پروژه ای ست سیاسی و یا اسلامی؟ وقتی سخن میگوید، از دین سخن میگوید و یا قدرت؟

واقعیت آنستکه، کلام آخوند خامنه ای، در یک آن هم کلام دین است و هم کلام قدرت که بشکل هم فرمان و فتوا بیان میگردد و هم بشکل اتمام حجت، تهدید و هشدار. اگر در گذشته، دین با ابزار پند و اندرز، با خطابه و موعظه و در جامه ی تقوا و پرهیزکاری از راه احساس و عواطف  بدرون آدمی راه می یافت و نظام تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت را در درون آدمی پا برجا می ساخت. امروز باید به قهر متوسل شود، شمشیر برنده بر کشد، دار تنبیه و مجازات بر پا نماید، سرها را بر زمین افکند و خون بی گناهانی مثل نداها، پویاها، نوید افکارها و روح الله زم ها( فقط به نام این معدود اکتفا میکنیم) را بریزد و بیشمار دیگری را در سیاهچالهای ولایت بزنجیربکشند و آزار و شکنجه دهد تا دین اسلام و یا حکومت خدا را تحکیم و تداوم بخشد.

 همچنین میتوان همین سوالات را در باره بسیار از پدیده ها و وقایع گوناگون روزانه، از جمله حجاب و جدایی جنستها مطرح نمود. که ایا اینان مفاهیم و نهادهایی هستنند دینی، بر ساخته فقه و اجتهاد و یا بر برخاسته از ساختار قدرت؟ ایا ساختار دین است و یا ساختار قدرت که زنان را باسارت حجاب در بیرون و باسارت مردان، در درون و در آورده است؟ این احکام دین و یا شرع و شریعت اسلامی ست که بر نظام قضایی و قانونی و فرآیند قانونگزاری سلطه افکنده است یا ساختار قدرت، ساختاری مستقل از دین که این تبعیض و بی عدالتی را عینیت می بخشید؟

بیش از چهل سال است که دین محرک اصلی قدرت بوده است و هنوز هم. دین بوده است تصمیم گیرنده. این انسان نیست که بر ما ایرانیان حکومت میکند، بر ما خدا است که حاکم است که در دین اسلام خدایی نیست بجز الله. الله، زمانی در دینمداری که به قله اجتها رسیده بود، آیت الله خمینی حلول یافت و اکنون در آخوند خامنه ای عینیت یافته است. آخوند خامنه ای ست که یکه تاز میدان است. حرف و کلامش، حرف و کلام خدا است. یعنی حقیقت است و نهایی، مطلق بدون چون و چرا.

روشن است که ولی فقیه قبل از آنکه نماد ساختار قدرت باشد نماد دین است. این دین است که قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی را توجیه میکند و بکار گیری آنها را ذر خدمت تکالیف الهی، بویژه در جهاد و شهادت پاداشی دهد رویا برانگیز، زندگی ابدی در بهشت در کنار حوری های بیشمار و همیشه باکره.

این بدان معناست که جامعه ایکه روحانیت بر آن حاکم است یک جامعه دینی است، هر پدیده و یا هر واقعه که در آن رخ دهد زائیده نظامی ست دینی و در نتیجه از همه آنها رنگ و بوی دین بمشام میرسد، از جمله حوادث غم انگیز و ناگورای همچون فرزند کشی های اخیر، مثل قتل رومینا، دختر نوجوانی که سرش بدست پدرش از تن جدا گردید و  قتل، کارگردان سینما، بابک خرم دین، بدست پدر با همدستی و رضایت مادر. درست، این وقایع در هر جامعه ای از جمله امریکا نیز اتقاق بیفتد. اما، نه بیک دلیل و نه حتی بدلایلی مشابه. فرزند کشی نیز در دیار ما نمیتواند بعداز بیش از چهار دهه سلطه ارزشهای دینی، بویژه ارزشهایی که هنجارهای خشونتبار را مقدس میشمارد، دست پرورده دین اسلام نباشد. دینی که جز تعصب و تحجر، قهر و خشونت، انتقام ستانی و بی رحمی از آن چیز دیگری بر نخیزد.

در حالیکه نزدیک به نیم قرن از سلطه اسلام فقاهتی، میگذرد، چه بسیارند که مسئول را فرد و شرایط روحی و روانی وی بشمار آورند، نه شرایطی برساخته متولیان دین و باورها و ارزشهای دینی، دینی که برجسته ترین ویژگیهایش چیزی نیست مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، دینی که نا فرمانی را برنمی تابد و سزاور بدترین مجازات و قهر و خشونت میداند. نمیتوان نقش آموزشهای دینی را در رفتار انسانهایی که در دامنش پرورش یافته اند نادیده گرفت و آنرا سبب افزایش بیگانگی مردم با دینی که بدان باور دارند نگردد.

بنابر آنچه آمد، رهایی نه در واژگونی ساختار قدرت که در رهایی از زنجیر ارزشها و خکومت دین برهبری آخوند نهفه است، ارزشهایی که جامعه بطور روز افزون با آنها بیگانه میشود.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

froznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail,com


۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۴, جمعه

سهم خواهی

از ساختار قدرت!




اینروزها شاهد بر تنشی هستیم بین ریاست جمهوری، اخوند حسن روحانی و ولی فقیه، آخوند سید علی خامنه ای و وابستگان آنها. تنشی که دیر زمانی ست، شدت بیشتری یافته است. زیرا که در منظر ولایتمداران، دولت مسئول همه مصیبتها و گرفتاریهایی ست که ملت با آن دست بگریبان است. سوء مدیریت و ناکارآمدیهای دولت بوده است که سبب گشته است مسئولین، از تحریمات بعنوان یک فرصت استفاده ننموده و تمامی تواناییها و ظرفیتهای موجود در جامعه را در خدمت مقاومت و خود کفایی اقتصادی بکارنگیرند.

 

حال آنکه فرمانروای کل و تصمیم گیرنده نهایی، کسی نیست مگر شخص ولی فقیه. اوست مسئول تمامی پسروی ها و ورشکستگی ها در همه عرصه های اجتماعی. حتی رضایت ارباب خامنه ای بریاست جمهوری آخوند روحانی، لازم و ضروری بود وگرنه او هرگز بریاست نمیرسید. آخوند روحانی، همچنین بخوبی آگاه است که برجام از آغاز نیز برخاسته از اراده ولایت بوده است، همچنانکه سیاست امریکا ستیزی و ازسرگیری غنی سازی هسته ای و گسترش فعالیت های منطقه ای، منشا ویرانی بنیان اقتصادی کشور، از اراده ولایت برمیخیزد.  اما، آخوند روحانی مثل هر رئیس جمهور دیگری نمیتواند حقایق را بزبان آورد، چون هم خود را رسوا نماید و هم نظامی را که خود یکی از معماران آن بوده است برسوایی میکشاند.

 

اما، این سبب نشود که رئیس جمهورها، از جمله آخوند روحانی، در پی سهم خواهی از ساختار قدرت نباشند. این سهم خواهی از ساختار قدرت است که پیوسته علت اصلی تنش بین دستگاه ولایت، برگزیده الله و دستگاه ریاست جمهوری، برگزیده مردم بوده است. سهم ریاست جمهوری از قدرت، چیزی نیست مگر آنچه که میتوان ته مانده های قدرت نامید. شاید مفید افتد که بدانیم تنها 27% بودجه کل کشور بدست دولت صرف نیازهای عمومی میشود. یعنی که 73% بودجه در خدمت نهادهایی ست که تحت اراده مستقیم ولایت فقیه قراردارند.

  

درست، برگزاری انتخابات، بر تنش و تضاد بین ریاست جمهوری و نهادهای تحت نظر ولایت، همچون شورای نگهبان میافزاید. اما، نه تنها نظام را بلرزه در نیاورد بلکه بدان استحکام بیشتری میبخشد و نظام را نرم و انعطاف پذیر جلوه دهد. رقابت های انتخاباتی، درگیری و پرده برداری از آنچه ناگفته و پنهان مانده است، سبب تضعیف ساختار دین و قدرت نمیشود بلکه بآن مشروعیت بیشتری دهد. افشاگریها، بعضا، بدست کارکشته های نظام طراحی میشود تا نظام را ضد ضربه نمایند.

 

افشاگریهای وزیر امور خارجه، آخوند(کت و شلواری) محمد جواد ظریف، تا اینجا بنظر نمیرسد که زخمی بر بدنه ولایت وارد آورده باشد. واقعیت آنستکه نظام ولایت سود برد از زد و خورد و دعواهای درونی. چون به تقویت این باور در جامعه میانجامد که نهاد های جمهوریت اگر از طریق ولایت مدیریت نشوند، جامعه دچار هرج و مر ج و بی ثباتی سیاسی و نا امنی میشود. که ولایت منشا ثبات است و آرامش و امنیت.

 

 اما، آیا مهم است که رقابت های انتخاباتی به کجا میکشد؟ البته که مهم است اما نه در جامعه ای، که یک فرد بیش از 32 سال بر آن حاکم مطلق است، همچون شبانی بر گله ای. در این دوران هشت بار انتخابات ریاست جمهوری بوقوع پیوسته است، آیا تاکنون تغییری در ساختار قدرت و شیوه شبانگری، هدایت و تصمیمگیری و مدیریت، مشاهده شده است؟ مستقل از اراده ولی فقیه، آخوند خامنه ای، کدام یک از سیاستهای خارجی و یا داخلی برگزیده و بدان عمل شده است؟ پاسخ البته که منفی ست زیرا که التزام بولایت باید در گفتار و رفتار ریاست جمهوری و تمام زیر شاخه های آن بازتاب یابد. اگر نوائی خارج از کوک ولایت بگوش برسد، ریاست سقوط میکند بمقامی تنها در خور تف لیسی ولایت.

 

واقعیت آن است که تا کنون مستقل از اراده ولایت، رئیس جمهوری برگزیده نشده است. اولین رئیس جمهور برگزیده مردم در دوران ولایت امام خمینی پا بگریز گذاشت. رئیس جمهوریهای دیگر، باستثنای، هاشمی رفسنجانی، همگان، حتی محمود احمدی نژاد با دلی پر از کینه در عین ذلت و خواری مسند قدرت را ترک گفته اند، سرنوشتی که در انتظار آخوند روحانی هم هست.

 

کدام یک از روسای جمهور توانسته اند جلوه ی اراده ی ملت باشند. حرف آخر را بزنند و تصمیم نهایی را اتخاذ نمایند. رئیس دولت موظف است که اراده و امیال و چشم اندازهای ولایت را به پیش براند تا ملت به سعادت و کمال در این دنیا و رستگاری در آخرت برسد. در نظام ولایت، رئیس جمهور به ریاست دولتی میرسد که مالک و گرداننده اصلی آن ولایت است. بنابراین رئیس جمهور تحت نظارت دستگاه ولایت و یا بیت رهبری است که باید انجام وظیفه نماید.

 

پس باید هم که ولایت در این شرایط بحرانی در بوق و کرنای انتخابات بدمد و هر روز خطبه ای درباره لزوم و ضرورت شرکت مردم در آن سر دهد. چون این ولایت است که بخدمتگزار نیازمند است، نه ملت. ولی فقیه یکبار دیگر در سدد یافتن رئیس جمهوری ست جوان و تحول خواه ویا سربزیرو تهی از رویای رقابت با ولایت. رویایی که تجربه نشان داده است به کابوس تبدیل شود.


رئیس جمهور اصلاحات، حجت لاسلام خاتمی، هنوز مورد لعن و نفرین ولایتمداران قرار دارد. محمود احمدی نژاد که در زیربال و پر ولایت از پادویی به ریاست رسیده بود، در دور دوم ریاست جمهوری خود حتی نتوانست وزیر اطلاعات خود را برکنار کند و در واکنش بفرمان ولایت، بمدت یازده روز از مسند ریاست قهر کرد و خانه نشین شد. در این دوره، احمدی نژاد، در نقش ضد ولایت در آمده است بان امید که یکبار دیگر مردم ساده دل را فریفته معجزات امام زمانی کند . معلوم است که رئیس جمهور سابق، آب را بسیار گل آلود می بیند و فرصت را برای ماهیگیری مناسب. صرفنظر از آنکه، آخوند روحانی، چه بر زبان آورد، او بهتر از هر کسی میداند که انتخابات چیزی بیشتر از یک شعبده بازی نبوده است و هنوز هم نیست.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

Firoznodjomi.blogpost.com

fmonjem@gmil.com

  

۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

 

نه ببیعت

با آخوندی که خدائی کند!




آنچه، ولایت فقیه، آخوند خامنه ای در خطبه اخیرش (یکشنبه 17 اردیبهشت) ایراد نمود چیزی نبود مگر بیان حقیقت: که ولی فقیه، آنکه بر جایگاه امام زمان تکیه زده است، نه تنها نیازی به وزیر امور خارجه ندارد، نیارمند هیچ وزیر و رئیس و مدیری هم نیست، حتی نیازی به رئیس جمهور هم ندارد. مجلس که دربست، دست بسینه ولایت است و از نمایندگانی پرشده است که در تف لیسی ولایت از یکدیگر سبقت میگیرند. قوه قضایی هم تحت فرمان مستقیم فرمانروای کل قوا، آخوند خامنه ای بگردش در میاید. رئیس قوه قضائیه برگزیده و ملتزم و متعهد بولایت است. در قوه مجریه نیز هرتصمیم مهمی که در مراتب فوقانی نظام، از ریاست جمهوری و زیرشاخه های آن، اتخاذ میشود باید بازتابنده اراده ولایت باشد. یعنی که تصمیم گیرنده، در هر مقام و مرتبه ای، یا باید از عزت نفس خود بگذرد، دم فروبندد، چشمان خود بر روی واقعیات بسته  و تن بخواری دهد، مطلق و بدون و چرا و یا عطای قدرت را به لقای ببخشد. روشن است که در چنین نظامی، جناب آقای وزیر امورخارجه، سید جواد ظریف، دچار چه گناه کبیره ای گردیده است. وقتی خود سرانه سخنهایی  بزبان رانده است که سبب کدورت خاطر حضرت ولایت گردیده است. تاوان چنین درشتی ای را، تردید مدار که آقای ظریف باید بپردازد. بعد ها روشن خواهد شد چگونه؟

خطبه آخوند خامنه ای، همچون خطبه های دیگرش خیلی شفاف نشان میدهد که کیست که در حکومت دین حرف آخر را میزند. که هر حرف دیگری، حرفی ست بیجا و بیخودی. که هرنگاهی منفی به شرق، به چین و شوروی و، هرنگاه مثبتی بسوی غرب هموزن خیانت است و جنایت. اما، اندیشه ولایت فراتر از این مسایل بپرواز درآید. اگر چه اعتراف میکند که از بخت بد روز گار از فضایل برجسته ای که امام علی از خود بروز میدداد، از جمله قاطعیت در عدالت و شجاعت، تدبیر و درایت، عقب مانده است- که معلوم است، چیزی جز تعارف و ابراز فروتنی نیست. چرا که در آنچه از پی ستایس فضایل امام علی میاید، اخوند خامنه ای، بسی بسیار فراتر هم از امام علی میرود. او نه از جایگاه نایب امام، یا ولایت و یا حتی خود امام بلکه از جایگاه الله است که سخن میگوید. چرا که او از هر آنچه در جامعه  میگذرد آگاه ست و بر تمامی آنها  نظارت دارد. از قدردانی و عزت و حرمت به معلمان و کارگرانی که فغانشان از فقر و تهیدستی بپاست، اخوند خامنه ای از هیچ دریغ نکرد. حتی بمشکلات حقوقی و معیشتی این اقشار خدمتگزار جامعه اشاره و به نیازمندی آنها اعتراف میکند. اما چگونه باید به رفع و رجوع مشکلات و درد هایی که بطور روزمره اقشاری فرو دست جامعه با آن دست بگریبان است رسیدگی شود، مسئولیتی ست که آخوند خامنه ای بر دوش دولت مینهد. دولتی که خود در پنچری چرخهایش نقش اصلی را باز کرده است و هنوز هم میکند.

 آخوند خامنه ای اگر بویی از صداقت بمشامش رسیده بود، بروضه و خطبه ای که میخواند عمل مینمود و مسئولیت رسیدن بدشوریها و مشکلات را یکبار شخصا بدوش میگرفت و متوجه دولت نمیکرد. بگذریم که در مقام مقایسه، تمامی دوران حکومت امام علی، برغم ارتباطش با عالم غیب، از چهار سال بیشتر نبوده است، و هیچ یک از امامان دیگر هرگز به مسند آمامت نرسیدند حال آنکه آخوند خامنه ای 33 سال است که یک تنه برجامعه ای بسیار وسیعتر و پر جمعیتری، نه امامت که خدایی میکند. 

پس از حمد و ستایش کارگران و معلمانی که خود به فلاکت و ناله وزاری کشانده است،  آخوند خامنه ای به میدان اقتصاد و نیروهای تولیدی وارد میشود. که چه مصیبتها بر سر تولید نخواهد آمد، اگر برخی بخاطر سود بیشتر کارگاه های تولیدی را به زمین مستغلاتی تبدیل کنند. که این جرم است، هم بیکاری ایجاد میکنند و هم بر واردات کالاهای ضروری میافزاید. که با تقویت نیروهای تولیدی ست که میتوانیم تحریمات را شکست دهیم. که معلوم است که در لفافه اظهار میدارد بیخود دل به مذاکراتی که در جریان است  نبندید.

آنچه، این ماجرای غمانگیز را شنیدنی میکند آن است که آخوند خامنه ای، در خطبه اخیر خود همچون گذشته، بدون هیچ دغدغه ای خواسته یا نا خواسته اعلام مینماید که همچون الله یکی هست و بجز او هیچ خدای دیگری نیست و بارها نشان داده است، اوست که حرف آخر و نهایی را میزند، در حالیکه، نه هرگز بفرامینی که صادر کرده است باز گشته است و نه هرگز پذیرای هیچگونه مسئولیتی در صدور آنها بوده است. همچنانکه الله خود را مسئول هیچ جهاد و شهاد و یا جنگ و خونریزی نمیداند. آخوند خامنه ای نه تنها خودر مسئول خونریزیها و سرکوب قهر آمیز آنان که دهان باعتراض میگشایند، نمیداند بلکه انتساب هرگونه مسئولیتی بولایت، مثل مسئول شناختن الله، چیزی نیست مگر کفر، مگر ارتداد که معلوم است چه تنبیه و مجازاتی درپی خواهد داشت.

با این وجود، آخوند خامنه ای از انتخابات، اهمیت و ضرورت شرکت در انتخابات سخن راند. که انتخابات راز استمرار و استحکام نظام است. البته که دیر زمانی ست که انتخابات از مهمترین موضوعاتی ست که آخوند خامنه ای بدان میپردازد. روشن است که اصرار بر اهمیت انتخابات در جامعه ایکه خداوند یکتا و یگانه بر آن حکومت میکند، حرف اخر را میزند و تصمیم نهایی را اتخاذ مینماید، بیش از هرچیز نماینگر چهره فریبکار آخوند خامنه ای است. چرا که آنچه در پس انتخابات میجوید، بیعت است. بیعت در این معنا که مردم بصف در آیند و هریک به تسلیم و اطاعت و فرمانبری خود از خداوند یکتا و یگانه رای بدهند. انتخابات در حکومت اسلامی نمیتواند مفهوم دیگری جز بیعت با ولایت دارا باشد. البته که بیعت بر طول عمر نظام میافزاید. اما، مردم باید بدانند و آگاه باشند که شرکت در انتخابات چیزی نیست مگر یکبار دیگر بیعت با ولی فقیه، بیعت با آخوندی که خدایی میکند.

تاکنون، نیز انتخابات در حکومت فقیه، در حکومتی که دین امامتی حاکم است، چیزی نبوده است مگر بیعت با جانشین امام زمان که تنها میتواند بیانگر فریبکاری ای باشد نهفته در ذات حرفه اخوندی. چه اگر اخوند خامنه ای ذره ای بانتخابات باور میداشت، به نتایج آن نیز تن میداد و استقلال قوای سه گانه را تایید و از تبدیل  آنها بزائده های بیت رهبری خود داری میکرد.

آنچه اینجا باید بدان اهمیت داده شود آن است که خطبه اخیر آخوند خامنه ای بیانگر دیدگاه و نگرشی است ریشه بر گرفته از دین اسلام، اسلام امامتی، دینی که قدرت در نهادش نهفته است. یعنی که از دیدگاه دین اسلام که مظهر آن کتاب مقدس، قران است، دین و قدرت غیر متمایز از یکدیگرند. بهمین دلیل دین اسلام، دین فرمانروایی است و فرمانبری. چون الله فرمانروا است و ابنای بشر را بنده خود می پندارد، بنده ای که نیازمند هدایت براه مستقیم است. تسلیم و اطاعت تردید مدار که سبب رستگاری ست در آخرت، در این جهان نیز موجب قدرت است و ثروت. آخوند خامنه ای، نیز، همان چیزی را میخواهد که الله میخواهد، تسلیم و اطاعت و فرمانبری، محتوای مرکزی کلام الله، همچنانکه تکرار میشود در سراسر قرآن مقدس.

اگر برشمردن آخوند خامنه ای بعنوان خدا از یک واقعیت عینی بر میخیزد، آنگاه باید با این واقعیت نیاز کنار بیآئیم که ما قبل از آنکه با یک حکومت بعنوان یک نهاد سیاسی روی در روی باشیم با حکومتی مواجه هستیم که ذاتا دینی است. حکومتی ست که بر اساس اصل و اساس دین اسلام بر قرار گردیده است، براصل تسلیم و اطاعت و فرمانبری. آخوند خامنه ای اول مظهر دین است بعد نماد قدرت.

انچه مشکل آفرین است، یکتایی و یگانگی دین حاکم است و دین محکوم، یکی بودن اسلام انسان ستیز با اسلام انسان پرور، اسلام، دین قهر و خشونت و یا دین صلح و دوستی، دین فرمانروایی و فرمانبری و یا دین آزادی و خرم زیستی- اگر چنین اسلامی هرگز وجود داشته و یا بوجود خودهد آمد. پس بی نیاز از گفتن است که زمانی میتوان بفروپاشی حکومت دین امیدوار بود که محکومین آگاه و بینا شوند به تمایز و تفاوت دین خود با دین حاکمین- اگر هست تمایز و تفاوتی بین دین اسلام حاکم و اسلام محکوم. تنها در آنصورت است که میتوان انتظار داشت که بندگان الله بپا خیزند و خدایی را که از بیرون با بکارگیری ابزار قهر و خشونت بر آنها حکومت میکند، حکومت دین برهبری ولی فقیه را براندازی کنند.  

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

Firoznodjomi.blogspot.com

mailto:fmonjem@gmail.com