۱۴۰۰ فروردین ۶, جمعه

خطبه نوروزی

و فتح سنگر دین!



امسال نیز همچون سال گذشته آخوند سید علی خامنه ای، رهبر معظم انقلاب، مجبور بود خطبه نوروزی خود را بار دیگر در شرایطی دلناپذیر و نامطلوب ایراد نماید. در این دو سال اخیر ظاهرا شرایط کرونایی، رهبر معظم  را از سفر به مشهد و گذراندن ایام نوروز در محضر مقدس امام هشتم محروم نمود و همچنین از ایراد خطبه ی سالیانه خود در شبستان امام رضا، فضایی وسیع مملو از جمعیتی انبوه که بسیاری از انها کرایه ای بنظر میرسیدند و برخاسته از قشر مستظعفین، قشری که مثلا، انقلاب اسلامی بنام آنها بوقوع پیوسته است. بدون تردید ادامه سفر ولایت امام خمینی به مشهد و گذراندن ایام نوروزی در خاک پای مقدس امام هشتم، امام رضا، از تبار قوم تازیان مهاجم، قومی که خاک ایران را به توبره کشید، بیک سنت تبدیل کرده است که در نتیجه کرونا دچار وقفه گردیده و بمحض بهتر شدن شرایط از سر گرفته میشود که تا قیامت ادامه یابد.

خطبه خوانی نوروزی آخوند خامنه ای، بارها مورد بررسی تحیگران و منتقدین قرار گرفته و میگیرد. اما، جالب آنستکه در حالیکه بخش بزرگی از خطبه نورزی آخوند خامنه ای به بحث در باره بعثت و مفاهیم نهفته در آن  در ارتباط با برقراری حکومت اسلامی در مدینه و همچنین مصداق آن در شرایط کنونی، اختصاص داده شده است، مورد توجه منتقدان و تحلیگران نظام، بویژه آنانکه روزانه در تلویزیونهای اینترنتی داد سخن میدهند، قرار نگرفته است. چنانکه گویی حکومت ولایت فقیه، استوار است بریک ساختار سیاسی، و نظام ولایت فقیه یک نظام سیاسی ست و نه حکومت مطلق دین که مظهر ان ولی فقیه است. اکثرا، توجه خود را متمرکز نموده اند بر نقد و تحلیل لاف و گزاف آخوند خامنه ای در راه اندازی چرخه تولید و جهش ده برابری حجم تولید در اندک زمانی و نیز برادعاهای شکست تحریمات و فشار حداکثری و صحت و سقم محاسبات وی در باره توان اقتصادی برای عبور از وضع اسفناک موجود.

حال آنکه بیانات آخوند خامنه ای، ناظر است بر ساختار تئوری استبداد مضاعف دین و قدرت که مظهر آن فقیه و آخوند است. هدف از پیش کشیدن بعثت پیامبر در خطبه نوروزی، بر نهادن ساختار حکومت اسلامی ست مبتنی بر حقایقی که بعثت پیامبر اشکار ساخته است. اگر چه میتوان از بیانات ولی فقیه، باین نتیجه هم رسید که در واقع پیاده سازی مفاهیم بعثت در توجیه برپاداری یک حکومت دینی برهبری ولی فقیه، در واقع در خدمت نفی نظام جمهوریت است بعنوان یک نهاد سیاسی مستقل از اراده ولایت فقیه، نظامی سامان یافته ظاهرا از سه قوه مستقل از یکدیگر. یعنی که در چنین شرایطی، شرایطی که دین و قدرت جدا ناپذیر از یکدیگرند و باهم  در وحدت اند بطوری که درهم ادغام  و تمیز یکی از دیگری را هرچه بیشتر دشوار میسازد، نظام در خور نام جمهوی نیست. این وااقعیتی ست که در خطبه نورزی اخوند خامنه ای بازتاب میابد.

در اینجا بمنظور اجتناب از طولانی شدن مطلب، از نقد خطبه نوروزی آخوند خامنه ای و تعبیر و تفسیر وی از بعثت، معنا و مفاهیم ان و  تشکیل حکومت سیاسی بدست پیامبر اسلام در مدینه و مفاهیم عدل و عدالت، استقلال و ازادی انسان، میگذریم. چون این مفاهیمی که آخوند خامنه ای مورد بحث قرار میدهد تنها در وارونه نمودنشان دارای معنا و مفهوم میشوند. مثلا، آیا گذاردن سران ارتش پادشاهی در جلوی جوخهای اعدام بر بامی برفراز نشینمنگاه رهبر مقدس انقلاب اسلامی، امام خمینی بیانگر انسانخواهی دین اسلام است؟ آیا  گروگانگیری را باید نوعی ارج نهادن به کرامت انسانی دانست؟ آیا قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 ا،ز حرمت به کرامت انسانی برخیزد؟

در ادامه بحث بعثت در خطبه نوروزی است که آخوند خامنه ای ادعا میکند که الله بکرات در قران از  انسان نامبرده است. در حالیکه متن مقدس قرآن نشان میدهد که الله به انسان همچون حیوانی مینگرد که با هوش و ذکاوتی که دراو نهاده است، میتواند فرمانبر خوبی باشد. مسلم است اگر الله  انسان را مستقل و آزاد و نه فرمانبر خلق کرده بود، نیازی به خلق بهشت و  دوزخ نداشت. چه انسان خود- فرمانبر نه نیازمند پاداش است، نه از تنبیه و مجازات هراسی دارد. بچه دلیل انسان باید استعدادهای ذاتی خود را در اعتلای فرمانبری بکارگیرد؟

برخلاف ادعای آخوند خامنه ای، الله نه انسانی متعقل و مستقل و آزاد بلکه بندگانش را مکررا مخاطب خود قرار میدهد و  پیوسته او را به فرمانبری، به تسلیم و اظاعت توصیه نموده و برای اینکه قلاده را بگردن انسان محکم نگاه دارد، او را موظف نموده است باجرای مراسم نمازگزاری پنج نوبت در روز از صبح سحرگاهی تا پاسی گذشته از غروب آفتاب  بر اساس قواعد و مقررات شریعت اسلامی. چه الله پرستش وستایش انسانهای ناپاک و نجس را نمی پذیرد. مبادا با تنی آلوده به شعد لذت عشق و بدون غسل و وضو به نمازگزاری بپردازی. بدون تردید خشم الله را برانگیزی.

به بیان دیگر، گفتمان آخوند خامنه ای در خطبه نوروزی، مرزی برای جدا نمودن دین از قدرت بجای نمیگذرارد. اگرچه ظاهر او، عبا و عمامه در واقع بازتاب دین است، پوشاکی ویژه آنان که حرفه شان دینداری ست و رواج دین. با این وجود؛ حرف ولی فقیه، حرف آخر اسنت. بالاتر از حرف او حرفی نیست. چراکه حرف خود را بازتاب عقل و خرد الله، خردی لایتناهی می پندارد. در خطبه نوروزی خود نیز چنان سخن میگفت گویی که او خود الله است که بر فراز منبر جلوس یافته است. البته که هست و خدایی هم میکند.

اما، میتوان خطبه نورزی آخوند خامنه ای را بگونه این دیگر نیز تعبیر نمود و آنرا خدعه ای خواند از نوع خدعه ای که الله خود را استاد آن میداند. که در چنین شرایطی بحرانی و ورشکستکی در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی، جامعه را آبستن یک انفجار عظیم و ویران کننده کرده است. وای بآن لحظه ای که این انفجار بوقوع بپیوندد. در چنین شرایطی  آخوند خامنه ای، دین را مطمئن ترین سنگری میپئارد که تسخیرآن باین سادگیها امکان پذیر نیست.

 بسیاری از منتقدان و تحلیگران نیز موافقند،که نقد دین نه ضروری ست و نه میتواند مفید باشد. چه نه روحانیت یک دست است و نه ساختار قدرت لزوما از انسجام مطمئنی برخوردار است. در چنین شرایطی سنگر دین نیز، سنگری ست که 42 سال نشان داده است که سنگریست که میتوان از پس آن تمامی جامعه را به تسلیم و اطاعت و فرمانبری وا داشت. در یک صورت است که میتوان سنگر دین را فتح نمود و آن زمانی ست که جامعه بماهیت اسطوره ای دین آگاه شده و آنرا همچون امری فردی و خصوصی پذیرفته و نه بگوید به حکومت دین، نه بحکومتی که با آن دارای باورها و اعتقادات مشترک هستیم. این بدان معناست که تا این اشتراک در باورهای دینی حاکم و محکوم تدوام مییابد، چندان نمیتوان امید وار بود که جامعه ما بتواند سنگر دین را فتح نماید!

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

firoznodjomi.bolgspot.com

  

۱۳۹۹ اسفند ۲۹, جمعه

 

چه جشنی و چه نوروزی!؟


 

در آستانه سال نو هستیم و روبرو با چه حسرتها و چه افسوس ها که چه داشیم و هماکنون چه داریم. که چه بوده ایم و حال چه شده ایم: محتاج و نیازمند، فقیر و تنگدست، حیران و سر گردان که این شرم را با خود بکجا میتوانند ببرند. که چگونه و چه سفره ای را بگسترانند و درآن کدامیک از غذاهای هر سال یکبار را بنمایش در آورند، با کدام پول عزیزان خود را پوشاک نو بپوشانند و از همه شرمآورتر که چگونه میتوانند دست بجیب تهی فروکنند وجهی نقد بیرون کشند و دل عزیزان را شاد نمایند؟ سرانجام، ناگریز باین نتیجه میرسند که چه جشنی و چه نوروزی!؟ 

نه اینکه، حاکمانی که تاج تقدس بر سر نهاده اند، با فرا رسیدن نوروز احساس خشنودی بخود راه دهند و شهروندان این خاک و بوم را بجشن و سرور فرا خوانند. چرا که نوروز، پس از 1400 سال زورتپان کردن کیش تازیان و پس از سیصد سال ستیز با نهادی بازمانده از ایران باستان، نهادی که، احساسات مشترکی را در جامعه بر میانگیخته است. بهمین دلیل، نوروز همیشه خاری بوده است در چشم آنان که حافظ کیش تازیان بودند و توسعه شریعت اسلامی بر اساس بایدها و نبایدها، حرام ها و حلالها، احکامی، اسارتبار و اهانت آمیز به عقل و خرد انسانی. اگر در سال جاری لبخندی بر لبان آنان که تاج تقدس بر سر دارند، مشاهده میشود بدلیل فرا رسیدن نوروز نیست بلکه بدلیل فرا رسید ماه شعبان است، یکی از مقدسترین ماهای سال، زیرا گه در سوم همین ماه است که امام مقدس، امام حسین پا بعرصه وجود میگذارد، مصادف با شبهای سال نو. چه هدیه گرانبهایی برای نوروز ستیزان مقدس و مومن. 

چه غمبار است که بپذیریم این عید همراه است، نه تنها با تنگدستی، با گسرش فقر و بدبختی، بلکه همراه است با هجوم بلایای طبیعی، از جمله سیل و زلزله و زمین لرزه و از همه بلاخیزتر هجوم ویروس همه گیر کرونا که اول جان ضعفا را گیرد بدلیل نقصی در اورگانیسم آنان و سپس بخدمت همگان رسد، بویژه آنان که فاقد هر نوع ابزار دفاعی اند. تا کنون روشن شده است که اگر در صدد شکست این ویروس بر نیایی جهش بر دارد و در دفاع از خود باشکال گوناگون دیگری ظاهر میشود که لازمه اش اختراع ابزار جدیدتری ست. با این وجود، ثابت شده است که فاصله گرفتن از یکدیگر، اجتناب از ازدحام در فضای کوچک و بسته، زدن ماسک و شستشوی دست، روشی ست دفاعی که میتواند از انتشار و گسترش و مبتلا ساختن و کشتار بسیاری جلوگیری نماید. اما، به بازارهای پرهیاهوی کشور ینگر که چگونه مردم در هم لول میخورند بدون آنکه ماسکی بصورت داشته باشند. گفته میشود امار تلفات کرونا چندین برابر ارقام رسمی ست. اما، مگر میتوان مراسم برگزاری عزاداری عاشورا و احیا و نوحه خوانی و خودزنی، بویژه در سالکروز شهادت سردار بزرگ، قاسم سلطانی تعطیل نمود؟ چنانکه گویی بدون برگزاری مراسم عزاداری، شهیدان زنده به مردگان خواهند پیوست که خود نگرانی بجایی هم هست. 

اما، ایکاش با فرا رسیدن سال نو مصیبت و نکبت و شرمی که بدان ملت بدان گرفتار آمده است بهمین جا خاتمه مییافت. چه تا زمانی که تاجدار مقدسی، خدایی همچون، سید علی خامنه ای که برغم اقتدار خدائیش، یکدست چلاق پیوسته بهمراه دارد، بر ما نه حکومت، که خدایی میکئد، سالهای دشوارتری را باید انتظار داشته باشیم. بطنز نیست که سید علی خامه ای را که مراحل ابتدایی طلبه گری را بزور گذرانده است خدا مینامیم. در چه قاموسی دیده ای و یا شنیده ای که خدا از مسئولیت خود سخن بگوید، بویژه اگر آن خدا الله باشد. چرا که الله، خدایی نیست مسئولیت پذیر. او بندگان خود را مسئول میدارد. الله بهشت و جهنم را خلق کرده است که مبادا بندگانش از تکالیف خود نسبت به الله سرباززنند و بشرک گرایش یابند. آیا تا حالا شنیده ای که سید علی خامنه ای، مسئولیت یکی از هزاران فرمانی که صادر کرده است پذیرفته باشد؟ مقلدانی مثل خبرگزاری تنسیم که در لیسیدن تف ولایت شهرت خاصی دارد، اشتباها، ولی فقیه سید علی خامنه ای را امام مینامد و از تبار معصومین که یک بی احترامی محترمانه است به شان خدایی ولی فقیه. چه او همچون الله، یکتا است و بی همتا، مثل الله، بجز او هیچ خدای دیگری نیست. 

اگر پس از گذشت 42 سال ملت ما دست بگریبان مصیبت های بی شمار است، اکر ملت غرق در سیه روزی و بدبختی است، بآن دلیل است که سید علی خامنه ای، جانشین الله است که بر ما حکومت میکند. کارشناسان و حتی عامه، همگان آگاهند، کشور ایران بر منبع ثروتی نشسته است که میتواند رفاه و آسایش را برای همگان بارمغان آورد و کشور را به رده یکی از ثروتمندترین و حتی پر قدرت ترین کشورهای جهان ارتقا دهد. اما، بیش از 32 سال خدایی آخوند خامنه ای، اکثریت جامعه دچار بخران معیشتی اند. بیش از 65 ملیون نفر، نیازمند یارانه های دولتی اند. گرانی و بیکاری بیداد میکند. فقر و فساد و فحشا فراگیر است. چرخه تولید بسختی میگردد و رمق از اقتصاد ملی گرفته شده است. اقتصادی که جامعه را بدو بخش اقلیتی ثروتمند و اکثریتی نیازمند و محتاج معیشت روزانه تقسیم کرده است 

.فشارهای بر آمده از نظام ولایت فقیه، جامعه را بیک انبار باروت تبدیل کرده است که هر آن میتواند منفجر گردد و ویرانیهای بسیاری را ببار آورد، همچنانکه در آبان 98 بوقوع پیوست که در آن بنا برگزارشهای انتشار یافته بیش از 1500 نفر در نقاط مختلف کشور بدست نیروهای قهر و خشونت خدا آخوند خامنه ای بخاک و خون کشیده شده و جان خود را از دست دادند. تنها تاجدار مقدسی همچون خدا خامنه ای، میتواند فرمان خفه کردن صدای معترضین در گلوشان را صادرکند، همچنانکه هیچ تصمیم مهمی در امر کشور داری بدون تایید نظر ولی فقیه هرگز اتخاذ نگردد. 

تمامی نهادهای تصمیم گیری بویژه سه قوای نظام جمهوریت، در نهایت بازتابنده اراده و خواست مطلق خدا خامنه ای، ولی فقیه اند. ظاهرا قوه مجریه از آن جهت که منابع مالی و ثروت ملی را در اختیار دارد، با دیگر قوا و بیت رهبری دارای روابطی تنش انگیزاند. مثلا هنوز بدرستی روشن نیست که مسئول تحریمات و تشدید آنها در دوران دانالد ترامپ و ادامه آن با آمدن جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا، کیست یا کدام نهاد است، دعوایی که دیر زمانی ست بین آخوند حسن روحانی بعنوان رئیس دولت ادامه دارد که بیک سرگرمی تبدیل شده است. رئیس تف لیس ولایت سر دبیر کیهان، تحریمات را ناشی از تضمی میداند که آخوند روحانی، رئیس جمهور حکومت اسلامی، بنا بر گزارش "پایگاه تحلیلی پولیتیکو،" به «فدریکا موگرینی» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا داده است که کشور علیرغم تصمیم «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا برای خروج از برجام و وضع مجدد تحریم‌ها علیه ایران، همچنان در توافق می‌ماند.

البته که تحریف و وارونه ساختن حقایق از مهارتهای تخصصی حکومت آخوندیست.  در دعوای تحریمات و یافتن مسئول شرایط اسفبار کنونی در مطبوعات ولایت، هرگز اشاره کوچکی هم به  تصمیماتی که آخوند خامنه ای از آغاز در باره غنی سازی هسته ای اتخاذ کرده است نمیشود. کدام فرد یا نهادی میتوانست فرمان فک مهرو موم آزانس بین اللملی آنرژی اتمی و از سر گیری غنی سازی هسته ای را پس از صدور بیانیه مشترک با سه کشور انگلیس و المان و فرانسه در سعد آباد، صادر نماید بجز آخوند خامنه ای، فرمانی که در سقوط و ورشکستگی اقتصادی نقش اصلی را بازی کرده است. البته که تف لیسان ولایت فقیه اشاره ای هم بمذاکرات پس پرده بیت رهبری و معماری نرمش قهرمانه که به قرارداد برجام انجامید، نکنند. 

واقعیت آن است که اگر شاهد بر زوال جامعه خود هستیم، نه تنها بلحاظ مادی بلکه بلحاظ اخلاقی، بآن دلیل عن حرص و طمع و هم محرومیت های مادی ست مادر تمام مفاسد اخلاقی، از اختلاس های ملیاردی گرفته تا غارت ثروت ملی، رانت خواری و دزدی و رشوه گیری و کارچاق کنی و از همه اسفناکتر فحشا و تن فروشی که نه تنها به زیر 13 سال رسیده است بلکه بسیاری از زنان مزدوج نیز به حرفه خود فروشی برای امرار معاش ورود پیدا کرده اند. 

بمنظور اجتناب از طولانی شدن سخن، همین بس که اشاره کنیم که چندان مهم نیست که آخوند خامنه ای و پیروان و نهادهای وابسته به آنها را مسئول زوال جامعه بدانیم بلکه باید، بدانیم چه چیزی میتواند توضیح دهنده سیاستها یا رفتار و کرداری باشد که چیزی جز زوال و سقوط مادی و اخلاقی ببار نیاورد. آیا نباید باور کنیم آخوند خامنه ای بدون اذن الله هیچ تصمیمی را هرگز اتخاذ نمیکند؟ بدیهی ست که آخوند، خامنه ای باید از عقل و خرد الله برخوردار باشد. او بر اساس خواست و اراده الله که بخوبی از آن اگاه است تصمیم گیری میکند. او باذن الله است که خرید واکسن کرونا از امریکا و انگلیس را تحریم میکند، همچنانکه او باذن الله است که طناب شریعت را برگردن دگراندیشان میاندازد و در سیاهچالهای ولایت در زیر شکنجه و سلولهای انفرادی خرد و شکسته نموده، چنانکه محکومین حاضرند بهر جنایتی اعتراف کنند. یعنی که این شریعت اسلام است که آخوند خامنه ای و قشر آخوندی بر جامعه حاکم گردانده اند. 

پس در آستانه سال نو باید بخاطر داشته باشیم که این کفایت نکند که نه بگوییم به جمهوری اسلامی. شعارهای امروز باید روشن و شفاف باشد. نه به شریعت اسلامی، بازتابنده نفی هژمونی و یا سلطه تام دین برجامعه است. نه به شریعت اسلامی تنها نفی نهاد جمهوری اسلامی، بعنوان یک نهاد سیاسی نیست بلکه نفی شریعت اسلامی، یعنی نفی احکامی است بیشتر در شان حیوان تا انسانی خردمند و مستقل و آزاد. هدف هرچه عالیتر و متعالی تر، احتمال موفقیت بیشت! 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi 

iroznodjomi.blogspot.com 

fmonjem@gmail.com 

۱۳۹۹ اسفند ۲۲, جمعه

بقای حکومت آخوندی

تا براندازی حجاب اسلامی!




در سالگرد روز جهانی زن، سزاست بخاطر آوریم که در چهار دهه پیش از این، با جلوس دین بر منبر قدرت، زنان، بویژه، زنان "امروزی،" نان آور و مستقل و خود آئین، مورد غضب و خشم و خشونت نظام اسلامی قرار گرفتند. یعنی که قبل از آنکه حکومت اسلامی برهبری آخوند خمینی، بسرکوب گروها، تشکیلات و سازمان ها و احزاب سیاسی و مخالفان منطقه ای بپردازد، دیر زمانی بود که ستیز را با زن آغازکرده بود، چنانکه گویی زن دشمنی بود آشتی ناپذیر، دشمنی که از کنترل او هرگز نباید لحظه ای غافل گردید و نگردیدند. در واقع، با اجباری ساختن حجاب بود که حکومت اسلامی پا بعرصه وجود نهاد. یعنی که پس از فروپاشی نظام پادشاهی، قبل از آنکه تعییری در جامعه رخ دهد و تحولی بوجود بیاید، نیمی از جامعه و یا بخش زنان را متولیان دین، آخوند و فقیه، به تسلیم وا داشتند. یعنی که زنان سرانجام بحجاب اجباری تن دادند، البته که نه برضایت و پشت میز مذاکره، زنان تسلیم شدند باندلیل که گرز و چماق بدست جهل بود، بدست جزم و نادانی، بدست دینی بود که مظهرش آخوند و فقیه بود غرقه در اندیشه معماری یک جامعه اسلامی، جامعه ای نوین بسی بسیار برتر از جوامع غربی و شرقی.

بدین منظور روحانیت حاکم، ساختار جامعه اسلامی را با محروم ساختن زنان از آزادیهایی آغاز نمود که زنان درشرق، بویژه در غرب از آن بر خوردار بودند. اگر زنان موها افشان کنند، چهره خود بیارایند و برجستگی و برآمدگیهای پیکر خود را بمعرض نمایش بگذارند و مردان را بمعصیت و گناه بکشانند، چگونه میتوان آنرا یک جامعه اسلامی بنامیم؟ بدین ترتیب حجاب تبدیل شد به برجسته ترین نماد و هویت یک جامعه اسلامی تحت رهبری فقاهت، جامعه ای با تقوا و پرهیزکار برکنار از هر گناهی. البته چه بسیارند که هنوز سنگ پاکی اسلام را از احکامی همچون حجاب، سخت بسینه میکوبند و آنرا بر ساخته دست فقها می پندارند. که یز خلاف اراده الله بر آفرینش زنان و مردان در کنار یکدیگر همانگونه که در قران امده است، فقهای حاکم دست بجدایی جنسیتها زده اند.

 ادامه این بحث موضوع این گفتار نیستٍ بلکه غرض تکرار سخنی ست که در گذشته نیز بیان گردیده است که اگر زن حجاب از سر گیرد، نظام اسلامی فرو خواهد ریخت. یعنی وقتی میتوانیم که بساط حکومت اسلامی را بر چینیم که زیر بنای فولادین آنرا که چیزی نیست مگر حجاب اسلامی، از ریشه بر کنیم.  یعنی که تردید مدار که براندازی نظام اسلامی، از براندازی حجاب اجباری میگذزد. تا حجاب هست، حکومت اسلامی هم هست.

 بیابراین، چندان تفاوتی ندارد که حجاب را میتوان از متن کلام الله، قران، استخراج کرد یا نه. چون هنوز مبرهن نگشته است که قرآن، خود، کلام الله است و یا کلام پیامبر؟ که وحی، وهم است یا یک پیام الهی که الله به فرشته برگزیده خود، جبرئیل سپرده بود که تا به رسول او مخابره نماید؟ این بدان معناست قبل از انکه در یابیم که حجاب ریشه در کلام الیه دارد و یا بر ساخته دست فقها، باید بکلی از افسانه ها و اسطوره هایی که اساس و بنیان دین اسلام، مثل هر دینی دیگری را که تشکیل میدهند، باید باور و ایمان آوریم. حال آنکه جای تردید بسیار است که الله بزنان و مردان همچون انسان مینگرد، یعنی که همچون موجودی آزاد، با خرد و مستقل و خود آئین. الله خود را خالق بندگان میخواند نه انسانها، بنده کسی ست که بجز الله نباید بجیزی و یا کسی دیگری لحظه ای بیاندیشد و در راهی گام می نهد که الله نشان داده است "راه مستقیم." اگرچه الله زن و مرد را باهم آفریده است، ولی باید بیاد داشته باشیم که الله زن را برای خدمت و رضای مرد خلق کرده است و کنترل و اداره زن را بمرد سپرده است. زن چندان حضوری در قران ندارد یعنی که جهانی را که الله مخاطب خود قرار میدهد، جهان مردان است نه جهان زنان. 

با این وجود، زنان هرگز تماما بحجاب اجباری تن ندادند. زنان، رفته رفته به آشکار ساختن آنچه باید پنهان میداشتند مبادرت ورزیدند. رو سری هایی که زنان را دچار نفس تنگی میکردند بتدریج باریک و باریکتر گشتند و انبوه مو یا گره میخوردند از جلو و رو ببالا و یا افشان میشدند، ظاهرا بدلیل لغزیدن خود بخودی رو سریها. مانتوهای اسلامی که زنان را به خم پنیر و یا ترشی تبدیل میکرد، تنگتر و کوتاه و کوتاه تر گردیدند و از آشکار نمودن برآمدگی ها و برجستگی وجود خود شرم و خجلت بخود راه ندادند. عملا تا کنون زنان بندهای اسارت بار حجاب را پاره پاره ساخته و همچنان بدان ادامه میدهند.

اینروزها بیش از همیشه شاهد مبارزه زنان بر علیه نظام ستمگر اسلامی هستیم. رمز رهایی جامعه از سلطه حکومت دین در جنبشی نهفه است که بدست زنان راه اندازی و رهبری میشود، از زنانی همچون نسرین ستوده، و نرگس محمدی گرفته تا دختران انقلاب. بهمین دلیل بیش از 42 سال استکه خطبه گویان نظام بر فراز منبر قدرت چه شکوه و شکایت ها که از بدحجابی سر نداده و نمیدهند و مسئولین را پیوسته به نا دیده گرفتن هنجار شکنی ها متهم کرده و میکنند. آری، جوش و خروش زنان نگران کننده است.این، برغم نگاهداشتن حجاب اجباری ست بر سر زنان با ابزار قهر و خشونت و یا گرز و چماق جهل و تعصب و نادانی ویا در خدمت گرفتن انواع و اقسام نیروهای انتظامی و امنیتی و بسیجی و گشت ها ی گونا گون ارشادی مثل، گشتهای ثارالله و انصار حزب الله.

 یادآوری این نکته نیز ممکن است که چندان ضرر بار نباشد که در 42 سال پیش از این، حجاب بر زنان  و بر جامعه تحمیل نمیگردید و زنان تن بحجاب نمیدادند اگر انقلابیون و آزادیخواهان آن زمان، حجاب را نه ستم بر زنان بلکه ستم بر تمامی جامعه و اسارت زنان را اسارت مردان نیزبحساب میآوردند، بعید بنظر میرسد هرگز با چنین روز سیاه و پر نکبتی روبرو میگردیدیم. چون بدین منظور نیروهای مخالف، بویژه انقلابیون چپ باید در اندیشه مبارزه با امپریالیسم جهانی و مماشت با ارتجاع درونی،تخفیف میدادند و لحظه ای به آزادی میاندیشدند. آیا میتوان تصور کرد که تاریخ چگونه رقم میخورد، اگر همه نیروهای مخالف متحد و دست اندر دست یکدیگر به دفاع از آزادی، بویژه آزادی زنان در برگزیدن پوشش بپا می ساختند؟ 

گرفتاری، اما، آنجاست که فعالان سیاسی، گروها و سازمانها و احزاب سیاسی هنوز نمیتوانند باورکنند که باید بهمان عملی دست بزنند که 42 سال پیش از این بدان عمل میکردند: براندازی حجاب. که امروز، همچون دیروز، همانقدر نیازمند رهایی ست که براندازی نطام بدان محتاج است . رهایی، خود البته زمانی عینیت پیدا میکند که درون خویشتن را از باور بقواعد و مقررات شریعت اسلامی، از تعصبات خود آگاه و ناخودآگاه پاکزدایی نماییم، پاکزدایی درون از قواعد و مقرراتی که خرد و استقلال، خود آئینی و خود فرمانفرمایی انسان را نفی میکنند.

شاید باید تمامی مردم روزی مجبور شوند که آتش جهنم را بجان بخرند، تا بتوانند اول بساط حجاب را بر چینند و سپس نقطه پایان را بر حکومت مقدس اسلامی بنهند.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot .com

fomjem@gmail.com

 

  

۱۳۹۹ اسفند ۱۵, جمعه

فرو غلتیدن دین

در مفاسد قدرت و ثروت!

 

کار جمهوری اسلامی به راه های باریک و دلانها تنگ و تاریک کشیده شده است و، عرصه برش سخت تنگ گردیده است. اگرچه، از آغاز باستقبال بحران رفته و در تولید آنها نقش مهمی را ایفا کرده است. اما، هماکنون در شریطی بحرانی تر از هرزمان دیگری روی در روست. از درون ویران است و در بیرون رسوا. اما، نظام مقدس اسلامی خمی هم بابرو نیاورد. در نزد مقدسین حاکم، چه باک از ویرانی، از ویرانی ست که سازندگی بر میخیزد، البته نه از ساختن جهان هستی بلکه از سازندگی در عالم نیستی. اکنون این نگاه بجهان هستی است که در بحران فرو رفته  است، بحرانی که فقیه پیوسته آنرا انکار میکند. 

برغم تمامی مشکلاتی که گریبانش را گرفته است، حکومت اسلامی همچنان بر طبل ابرقدرتی میکوبد و به تهدید و ارعاب نهادهای جهانی میپردازد، چنانکه گویی که حکومت آخوندی همچنانکه در درون سلطه افکنده است در صحنه جهانی نیز میتواند اراده خود را تحمیل نماید. در حالی که بمانند موشهای موذی سوراخی را میجوید تا بتواند زخمی بخصمان خود وارد آورد. 

باین واقعیت نیز باید اعتراف کرد که حکومت اسلامی با ابزار تنش و تشنج آفرینی در خارج، بویژه جدیتی که در دست یابی باسلحه کشتار جمعی آخیرا نشان داده است توانسته است، انظار عمومی را از آنچه که در درون میگذرد، ادامه حکومت دین و متولیان آن بر جامعه منحرف نماید. برغم تمام اعتراضات و اعتصابات در نقاط مختلف کشور، نظام در شرق به کشتار "سوخت بران" می پردازن و در غرب به کشتار کولبران، تا از غارت ثروت ملت جلوگیری کند. اختلاس های میلیاردی، البته که غارت محسوب نشود. عدالت فقاهتی، برترین عدالتی ست که ولی فقیه به نوع بشر اهدا نموده است. 

حکومت اسلامی تا کنون به استقبال هر بحرانی شتافته است بجز بحران در اصل و اصول عقیدتی، یحران در باورها و ارزش هایی که بر جامعه سلطه افکنده است، ارزشها و باورهای اسلامی، ارزشهایی که بجای آنکه  بازدارنده ی بحران در زندگی بوده و سبب آرامش و آسایش، رفاه و سعادت انسان گردند، خود بحران آفرینند و، سلطه افکنند بجای آنکه با سلطه بستیزند. ارزشهایی که برتراند و بالاتر از هرچه که هست و آنچه که خواهد آمد. 

 از یک سو، ارزشهای محوری اسلام، عبادات و فرائض دینی، از جمله نمازگزاری و زیارت و نذر و نیاز، زمینه را برای تسلیم و اطاعت فراهم میآورد و از طرف دیگر، جهاد و شهادت، شرایط را برای تجاوز و یرانی، کشتار و خونریزی هموار میسازد. هشت سال جنگ و در پی آن تشنج و تنش زایی درمنطقه و در سطح جهانی با ابزار کسب علم و دانش هسته ای و دست یابی باسحله کشتار جمعی، در خدمت رسیدن بکدام هدف اسلامی بوده و هست؟ در خدمت عمران و آبادی و یا آمادگی برای جنگ و سلطه افکنی؟ آنچنانکه که قدرتهای بزرگ دنیا پرست را دچار وحشت و مجبور بتسلیم خواسته های حکومت اسلامی نماید. امادگی برای جهاد و شهادت در راه دین، سبب شود که جهان غرب، سرانجام نگاه تحقیر آمیز خود به اسلام بمثابه یک دین خشک و متحجر و پسرونده را تغییر داده و بعنوان دینی استوار بر علم و دانشی برتر، علم و دانش فقهی بپذیرند. 

البته که ارزشهای اسلامی، مثل جدایی جنسیتها و حجاب اجباری هم در درون تنش و تشنج ایجاد میکنند و هم در بیرون. در جامعه ی دینی، حرص و طمع سرمایه دار نیست که انسان را تا سطح حیوان تقلیل میدهد، بلکه نظام قواعد و مقررات شریعت اسلامی ست که انسان  را باسارت و بندگی میکشاند. بحرانی که نظام جمهوری اسلامی با آن دست به گریبان است، بحران در نظام ارزشهاست، ارزشهای تسلیم و اطاعت، فرمانبری و فرمانبرداری، ارزشهایی که باز داره اند ئ، منفعل کننده. در جامعه ای که برای حفظ سروری دین و دینکاران معماری شده است، این دین است که دچار بحران گردیده و زمینه بحران را در تمامی بخشهای جامعه از جمله بحران در بازارهای گوناگون اقتصادی، از جمله بازار بورس بوجود میاورد. این مقدسات دین است که در مفاسد قدرت و ثروت فرو غلتیده و در پی سلطه افکنی متوسل بابزار قهر و خشونت و انتقام ستانی میشود. 

اگرچه، بطور روز افزونی شاهد بر گزاری تظاهرات و اعتراضات در نقاط مختلف کشور و صدور بیانیه از طرف گروه ها مختلف هستیم، بگونه ای که بسیاری را بر آن داشته است که نظام را در حال فروپاشی توصیف کنند. با این وجود، آنچه تا کنون این جنبش ها را همچنان عقیم نگاهداشته است بدلیل نبود آن بندی که این اعتراضات را یهم پیوند بزند. چگونه آن بند میتواند تمامی منافع سیاسی و مادی متفاوت و گوناگون را بهم پیوند زده بیکدیگر متصل سازد، سوالی ست که پاسخ آن در آینده داده میشود. 

تا زمان موعود، اما، ترسم که تداوم این نوع اعتراضات و بعضا سرکوب آنان بیک کنش عادی و قابل تحمل تبدیل شود. که خود سبب گردد که مظالم و ستمی که در 42 سال حکومت اخوندی، بر جامعه روا دشته است بفراموشی سپرده شود هم اکنون جای بسی امیدواریست که خانم بنی یعقوب، خود فعال سیاسی و کسی که بارها بار زندان بویژه زندان انفرادی را بدوش کشیده و با پوست و گوشت خود تجربه کرده است، اخیرا در دفاع از حق و حقوق زندانیان سیاسی، دفاع از زندانیانی که بر علیه نظام قد بر افراشته و به مقاومت برخاسته اند، دست بافشای مجازات حبس در سلول های انفردی  زده و آنرا خشن ترین، سخت ترین و بیرحمانه ترین تنبیه و مجازاتی میخوان ماورای توان و تحمل انسان. که صرفنظر از تنگی و تاریک سلول انفرادی، بوی تعفن خون و ادرار، نفس را در سینه زندانی حبس مینماید در حالیکه تخیلات و تفکراتش در فضایی پر ابهام سرگردان است. بهمین دلیل است هر زندانی اماده است که بهر جنایتی اعتراف کند تا از آن مجازات رها یابد. روح الله زم گفته میشود که بیش از یکسال را در سلول انفرادی گذرانده بود که دروغ اعتراف به خیانت را در برابر آزادی پذیرفته بود. زم هرگز فکر نمیکرد اعترافات دروغ او سرش بر فراز دار میبرد. بنی یعقوبی بر آن است که این مجازات طبق قواینی داخلی و بین المللی از مصادیق شکنجه تلقی میشود و باید مردم را بسوی متوقف ساختن آن فرا خواند. وی امیدوار است که افشای ای مجازات بعنوان یکی از خسارتبارترین مجازاتها، خشم و در عین همدردی را در مردم  برانگیزد و به براندازی آن برخیزند. ( نقل بمضون از ایران وایر، یازدهم اسفند 99). 

اطلاع رسانی های خانم ژیلا بنی یعقوب از این واقعیت خبردهد که  زمانیکه هزینه ی نه گفتن بنظام باوج خود میرسد، بدان معنا ست که نظام ارزشی اسلام، دست به گریبان بحران بی اعتباری و بی اعتنایی گردیده است که در صورت ادامه به واژگونی حکومت دین منجر میگردد.
 

فیروزنجومی

Firoz Nodjomi

Firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

  

۱۳۹۹ اسفند ۸, جمعه

زمان خروج از حیرت!



نظامی که امروز بر ما حاکم است، نظامی که تا گلو در منجلاب فقزو فساد و فحشا فرو رفته است و در چندین سال اخیر قهر و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی  را باوج خود رسانده است، برساخته دست مردم است. از این واقعیت بسادگی نمیتوان گذشت. دانسته و یا نادانسته هم تفاوتی نکند. نظام ولایت، درواقع تحفه ایست ساخته دست ما ایرانیان، تحفه ای که تقدیم آن به بشریت تنها میتواند موجب شرمساری باشد.

درست است، انقلاب 57، واقعه ای شگفت انگیز در تاریخ بشر بشمار رود، بویژه بلحاظ شرکت عظیم مردم و فرا طبقاتی بودن جنبش ضد شاهی، جنبشی که رهبری آنرا نهادی بدست گرفت که پس از نظام پادشاهی یکی از کهن ترین نهادها در تاریخ ما بوده است؛ نهاد فقاهت متشکل از حوزه های علمیه، تولید و باز تولید کنندگان نگهبان و محافظ و مبلغ و ناشر حرفه ای دین اسلام دوازده امامی و یا بقول زنده یاد احمد کسروی، دین شیعیگری، دینی اساسا مبتنی برباورها و رسم و سوم خرافی و غرق در اندیشه بازگذشت بگذشته. 

کمتر کسی باین واقعیت تاریخی توجه میکمد که روحانیت صدها سال پیش از آنکه رضا شاه به برنداختن حجاب اقدام نماید، فقاهت زنان را باسارت حجاب در آورده بودند. بازگشت حجاب و اجباری ساختن آن پس از دوران پهلویها، بیانگر این واقعیت است که باورها و راه و روشی که در ذات جامعه نهادین گردیده است، نمیتوان از بالا و در شرایط نا آزادی براندازی نمود.

هم اکنون، عزم رضا شاه در براندازی حجاب و نیز جسارت فرزندش در آزاد سازی زنان، وقفه ای بیش بشمار نیاید در تداوم تاریخ استیلای حجاب و تحقیر زنان. نه رضا شاه و نه فرزندش میتوانستند بر این باور باشند که برچیدن حوزه های علمیه و برانداختن قشر فرومایه و فریبکار جامعه، قشر روحانیت است که برهایی جامعه ازحیله و ریا و خرافه پرستی میانجامد و راه ایران را بسوی تمدن بزرگ هموار مینمایند.

آری، همین 42 سال پیش از این بود که مردم ما شیفته و شوریده به استقبال رهبری شتافتند که از دوران بدوی، دوران بادیه نشینی، دورانی که در تاریخ اعراب بدوران جاهلیت، ساحری و کاهنی معروف است، آمده بود. رهبری که از دوران بعثت و رسالت، از موزه ی تاریخ، سر بر کشیده و از طلبگی به امامت رسیده بود. پس چه تعجب اگر بجای آنکه به پیش رویم وبقله آزادی و انسانیت صعود نمائیم، بگذشته، بدوران افسانه ای رسالت و خلافت بازگشتیم و تاج ولایت بر سر فقیه نهادیم؟

حیرت در چیست اگر، بجای آنکه تعالی یابیم و در ردیف ملتهای بزرگ قرار بگیریم، زوال یافتیم و در منجلاب تقدس و تقوا و یا ظاهر آرایی و فریبکاری، منجلاب وارونگی حقایق و دورویی و مجیزگویی غرق گردیدیم؟ قرار بود که راه  انبیا را بپیماییم و خوشبخترین مردمان در جهان باشیم. پس از گذشت 42 سال بدرستی روشن نیست که آیا پی برده ایم که از همان آغاز در راه ابلیس، در راه انحطاط و تباهی ، در راه زوال انسان و هر آنچه انسانی ست، گام نهاده ایم.

در 42 سال پیش ازاین نسلهای گذشته بپا خاستند که تاریخ را باراده خود و بر اساس نیازها خود بنا نهند. اما، هنوز خود را از چاه بیرون نکشیده، بار دیگر در چاه عمیقتری فرو غلتیدند. بنگرید که انقلاب مشروطیت، انقلابی که متاثر از انقلاب کبیر فرانسه بود، پس از گذشت یک قرن چه میوه ای در 1357  ببار آورد: استبداد مضاعف دین و قدرت، استبدادی مخوف و سیاهتر از استبداد پادشاهی.

یعنی که نباید هرگز از این واقعیت رویگردانیم که این حکومت واپسگرا را ما خود ایرانیان بر مسند قدرت نشانده ایم. این حکومت را نه الله، خدای بی همتا بر ما تحمیل کرده است و نه قدرت های بزرگ جهانی برهبری آمریکا. این حکومت برساخته دست ما ست و تنها میتواند بدست ما برچیده شود. واقعیت آنست که این حکومت نمیتوانست بیش از 42  سال دوام آورد، اگر ارزشها و باورهای مشترک با توده های وسیعی از مردم ایران برخوردارد نبود. اگر پذیرای این واقعیت هستیم، همچنین نیز باید باور کنیم ، تا در ارزشها، اعتقادات و رسم و رسومی که از نسلهای پیشین بارث برده ایم باز بینی نکنیم و بنقد عقل و خرد در نیاوریم، خود را متحول نسازیم، کهنه و پوسیده را به زباله دان تاریخ تریزیم و باچشمانی گشوده بآینده و آنچه تازه و نوین است ننگریم، همچنان در منجلاب استبداد مخوف مضاعف و دین و قدرت گرفتار خواهیم ماند. اما، هم اکنون زمان خروج از حیرت فرا رسیده!

 

فیروز نجومی

Firoz  Nodjomi

Fmonjem@gmail.com

Firoznodjomi.blogspot.com

  

۱۳۹۹ اسفند ۱, جمعه

  •  

 

از استبداد سیاسی

تا استبداد مضاعف دین و قدرت!



\

تحول و دگرگونی بزرگی که در چهار دهه گذشته بوقوع پیوسته است آن است که مردم ایران دیگر بدیکتاتور بدهکاری ندارند و یا قربانی نظام استبداد سیاسی نیستند. یعنی که در دوران شاه به پیش مرفتیم، اما، نه در آزادی، از حق و حقوقی برخوردار بودیم، اما، نه در عرصه سیاسی. کسب قدرت نمیتوانست مورد مذاکره قرار گیرد. جامعه را اراده شاه و خواست ها و آرزوهای او به پیش میبرد. این واقعیتی بود سیاسی و نقد ناپذیر. چرا کلا دیکتاتور از نقد می هراسد چون نیازمندی آزادی ست. دیکتاتور، هرگز نمی اندیشد که نقد بآزادی ممکن است، بر شان و منزلت و مشروعیت او بیافزاید. در نظام دیکتاتوری، همین بس که بواقعیت سیاسی نیاندیشی و بپذیری که هرچه داری و هرچه که هستی، باید مدیون دیکتاتور بدانی.

اکنون، اما، جامعه به الله بدهکارست. طلبکار اصلی الله است و درپی اراده اوست که جامعه بگردش در میآید.  ولی فقیه، نه دیکتاتور، جلوه ی الله است، جلوه خدایی که سرشت و سرنوشت بشر را از آغاز تا انتهای زمان، تعیین و تعریف و در رفتار و پندار و گفتار ملتزم بخواست و اراده خود نموده است، ملتزم به بایدها و نبایدها و حرامها و حلال ها و انواع و اقسام قواعد و مقررات و یا آنچه شریعت الله خوانده میشود، در همه زمانها از جمله شب و روز و هر ماه و هر سال و در همه مکانها. این بدان معناست که ولی فقیه، بر عکس شاه که اینروزها شناسایی او بعنوان دیکتاتور، بی انصافی تلقی میگردد، تنها اطاعت نمیخواهد بلکه اول تسلیم طلب کند، در پی تسلیم است که اطاعت و فرمانبری هم میطلبد.

تسلیم از دین، از باور به الله و یکتایی و یگانگی و کلامی که بطریق وحی، برسول خود مخابره نموده است برمیخیزد، از ترس و وحشت از خشم و انتقام الله در آن زندگی پایان ناپذیر. به تجربه آدمی در مییابد که این زندگی موقتی ست. اما، بر آن باور است که از پس این، زندگی دیگری هست پایان ناپذیر. نگرانی راهیابی به بهشت در همه ادیان نقش مهمی در التزام به وظایف الهی بازی کرده است، اندیشه ای که ممکن است بعرفان برسد. یعنی که بریدن از دنیای مادی و گم شدن در فضای ماورایی. 

اما، تکلیف چیست وقتی الله در ولایت فقیه جلوه گر شود؟ آیا در این 42 سال، حکومت ولایت فقیه، مگر جز تسلیم چیزی دیگری هم خواسته است؟ آیا جایی هم برای شک و تردید گذاشته است؟ آیا منفذی هم برای تنفس بجا مانده است؟ بعبارت دیگر، تحول و دگرگونی ای که نطفه آن در 42 سال پیش از این بسته شد پایان استبداد سیاسی بود و ظهور استبداد مضاعف دین و قدرت. یعنی که از یک چاه خروج نیافته بچاهی عمیقتر فرو رفتیم، این است که خروج از این چاه دیگر چندان ساده نیست، چون، نیازمند شور و شوق همگان است در رهایی از قواعد و قوانین شریعت اسلامی، از احکام الهی، احکام اسارت آور و تحقییر کننده اسلامی، چنانکه گویی انسان، همچون حیوان تسلیم است نه میتواند بیاندیشد و نه توانا ببرگزیدن است و نه دارنده اراده ای معطوف بتصمیم گرفتن.

  شاید مقایسه ای باختصار نور بیشتری بر این دگرگونی تاریخی بپاشد. در دوران شاه زنان اجباری نداشتند که نظم و انضباط حجاب را رعایت کنند. جرمی به نام بد حجابی وجود نداشت و زنان بخاطر شکستن مرزهای حجاب تحت عنوان هنجار شکن  و بخطر انداختن امنیت اخلاقی جامعه، مجازات و تنبیه نمیشدند. ماموران انتظامی موظف به اجرای احکام جدایی جنسیت ها و حفظ و نگاهداری مرزهای جدایی بین زنان از مردان نبودند. شاه، نه وزارت ارشادی داشت و نه گشت های ارشادی. نه در کافه ای را مسدود نمود و نه در کاباره ای را. نه دستگاهی داشت بنام نهی از منکر و امر بمعروف، و نه معرکه ی نمازهای جماعت بر پا میداشت و بر منبر قدرت(طلب کاری)، روضه ی شهادت سرمیداد و امت را به تسلیم و اطاعت فرا میخواند. این در واقع چیزی نیست مگر نزول شان و منزلت انسان بگونه ای مضاعف. چرا که انسانی که می اندیشد و باراده تواناست، چه نیازی به امر و نهی دارد. الله به بنده نیازمند است که سر بر آستان او نهد نه انسانی که خرد بکار گیرد و فرمانروای خویشتن گردد.

انقلابیون دهه پنجاه به تثبیت حکومتی امداد رساندند، دشمن آشتی ناپذیر عقل و خرد انسان و ابتدایی ترین آزادی های انسانی. آنها خود اولین قربانی نظام مقدس ولایت بودند. این نظام هنوز از آنان که از تسلیم سر باز میزنند بشدت انتقام میستاند. انتقام ستانی، بازتاب اراده الله و حکمی ست فرامرزی. آنکه قد بر افرازد در برابر نظام، دیگر مهم نیست در کدام گوشه ای از جهان، در درون و یا در تبعید بسر میبرد. در برون از مرزها، مزدوران نظام دست بآدم ربایی و ترور و بمب گذاری میزنند. در درون نیز معترضین را بخاک و خون میکشانند و هزاران هزار را دستگیر و زندنی میکنند. بر خانواده های قربانیان جنبش اعتراضی، چه میگذرد و تحت چه اذیت و آزاری قرار میگیرند که مبادا دهان خود باشکار سازی حقیقت بگشایند، خبری در دست نیست. این رفتار قهرآمیز و خشونت بار نظام، آیا میتواند از باوردیگری برخیزد بجز باور باین حکم الهی که راه رسیدن بانسانیت، تنها با گذر از مرحله حیوانیت میسر است؟ یعنی که زمانی باوج انسانیت میرسی که خود را بطور مطلق تسلیم بعقل و خرد و احکام الهی نمایی، از آغاز تا آخرین لحظه زندگی.

بعضا، بر آنند که حکومت ولایت، برغم سلطه تام و نمام بر تمامی عرصه های اجتماعی، ضربه پذیر و در واقع در حال برآوردن نفسهای آخر است. که هم اکنون حکومت اسلامی با اتصال بدستگاهای تنفس مصنوعی ست که بزندگی خود ادامه میدهد و بپایان خود نزدیک شده است. که شرایط موجود در حکومت اسلامی، یاد آور زمانی ست که اتحاد جماهیر شوروی نفسهای آخر را بر میآورد، شرایطی که به فروپاشی حکومتی انجامید که بنام کارگران و زحمتکشان نه تنها بر روسیه بلکه بر بحش بزرگی از جهان سلطه افکنده بودند. فروپاشی روسیه نیز وقتی بوقوع پیوست که گرباچف هم نجات را در اصلاحات و فضای باز سیاسی و اقتصادی یافت، اشتباهی که کمتر دیکتاتوری دیر یا زود بدان مرتکب نشود. شاهنشاه ایران را تذویر وسودجویی قدرتهای بزرگ جهان سرنگون نساخت، حکومت شاه در فضای باز سیاسی بپایان رسید، که برساخته دست خود شاه بود.

حکومت دین نیز نزدیک بود مرتکب این اشتباه نیز بشود. کشتاری که در زمان اصلاحات بوقوع پیوست باوج خود رسید و جنبش سبز نیز در فضایی ظهور یافت که نظام نیاز داشت که با آزادسازی فضا بتواند مشروعیت بیشتری بانتخابات فرمایشی خود بدهد.

آنچه استمرارحکومت دین را ممکن ساخته است آن است که حکومت ولایت بر اساس باور و ارزشهایی مشترک حاکم و محکوم بنیان گذاری شده است، اصل و اصولی که مردم نیز بدان باور دارند. برغم شرایط سختی که حکومت دین با آن روی در روی است، برغم ضعف و در ماندگی رژيم، برغم اعتراضات مکرر و متداوم اصناف گوناگون از کارگر گرفته تا دهقان و معلم و کارمند، هنوز نشانی از فضای باز سیاسی و یا اقتصادی بچشم نمیخورد، شرایطی لازم برای همگامی و هم پیمانی و بپاخیزی همگانی. اعتراضات صنفی هرگز بیک جنبش فراگیر تبدیل نگردد تا زمانیکه واژگونی حکومت اسلامی و برچیدن بساط روحانیت، بیک هدف مشترک و سرپیچی از احکام دینی و پذیرفتن تعابیر و تعاریف و تفاسیر دین، به رفتاری عادی و روز مره تبدیل نگردند. مشخصا، تا زمانیکه زنان نتوانند آزادی خود را در پوشش بدست آورند، خاطر آسوده دار که نظام میتواند دست بکشتار بزند و خون بیشماری را بریزد. در چنین شرایطی بعید است که باین زودیها شاهد فروپاشی رژیم باشیم. چون قهر و خشونتی که حکومت اسلامی برای سر کوب هر جنبش اعتراضی بکار میگیرد از هیچ دریع ندارد. میزند و میکوبد و میگیرد و میبرد و زندانی میکند، زندانی که کمتر از دوزخ اسلامی نیست و آنگاه سرها را بر دار کند در حالیکه کلمات هراسبار قران با آوایی سوزناک بگوش میرسد.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://Firoznodjomi.blogspot .com

Fomjem@gmail.com

 

  

۱۳۹۹ بهمن ۲۴, جمعه

هژمونی دین

و حکومت ولایت تا قیامت!




پس از چهل و دو سال سلطه دین بر جامعه، بدرستی روشن نیست مردم

 به چه چیزی باور دارند و یا وقتی در باره حال و احوال و موقعیت خود در جامعه می اندیشند به چه چیزی می اندیشند؟ چه عواملی را مسئول شرایط  فلاکت بار خود و جامعه میدانند؟ در یافتن پاسخ، معلوم است که مجاز نیستی که رسمی و یا غیر رسمی به نظر سنجی اقدام نمایی. اگرچه با روشهای دیگری هم میتوان به این سوال پاسخ داد. با این وجود، از یک واقعیت میتوان خاطر جمعی داشته باشیم و آن این است که زندگی اکثریت مردم با درد و رنج، با مصیبت و نکبت، با گسترش فقر و فحشا و فساد و افسردگی آغشته گردیده است.

 

این بازتاب تاریکی حاکم بر جامعه ماست، تاریکی ای ناشی ازتثبیت هژمونی دین، دینی که مظهر آن ولی فقیه است و نهاد فقاهت. هژموننی دین ضرورتا جامعه را هر چه عمیقتر بسوی تاریکی به پیش رانده و میراند، بسوی تسلیم و اطاعت و فرمانبری از قواعد و مقررات شریعت اسلامی. مگر سلطه دین در اروپا نیز بجز تاریکی چیزی دیگری هم با خود بارمغان آورد؟ آنهم نه یک دهه و یا دو و سه بلکه بیش از سه قرن. مگر رهبران کلیسای مسیحی، گالیله را بمحاکمه نکشاندند که آنچه با چشمان تلسکوب مشاهده کرده بود، انکار نموده و تحت مهمیز مقدس کلیسا بدروغ اعترف کند که زمین یک کره گرد نیست که در حال چرخش بدورخود و بدور خورشید است بلکه زمین، دشت مانندی ست وسیع، صاف و مسطح از هرسو و احتمالا اگر از مرز آن بگذری بدقیانوس سقوط خواهی کرد.

 

 تاریکی ایکه بر ما حاکم است از ستیز متولیان دین با علم بر نمیخیزد، همچنانکه در اروپا بوقوع پیوست بلکه از مصادره علم و هرچه که در ارتباط است با ادبیات انسان شناسی برمیخیزد ، مثل مصادره آزادی و برابری و عدالت اجتماعی، مفاهیمی که یا در قاموس اسلام یافت نشوند و اگر هم پیدا شوند، بابتدایی ترین شکل ممکن بیان گردند. مثلا قطع یکدست و یک پای سارق، بیانگر عدالت اسلامی ست. در حالیکه در جهان کنونی تنبیه و مجازات نهایی ترین ابزار اجرای عدالت بشمار میرود. متولیان دین برهبری امام خمینی، پس از بازگشت از سر زمین امپریالیستها که باو امان داده بودند، مبارزه ضد امپریالیستی را که پرچمدار آن نیروی چپ و مجاهدین بودند،  مصادره نموده و آنها را همراه طرفدارانشان تار و مار ساخته و خود را یکه تاز میدان نمودند.

 

البته که در این تاریکی، چه ناله ها و زاریها، چه شکوه ها و شکایاتی که بگوش نرسد و چه نارضایی هایی که هر روز انباشته تر نگردند. در تاریکی ست که حکومت دین، ورود ویروس مرگبارکووید 19 را از چین بکشور پنهان نگاه میدارد و جان هزاران هزار را بخطر انداخته تا بتوانند درسوک و عزای، سردار سلیمانی، سردار وفا دار ولایت و اربعین امام حسین مراسمی پرشکوه و عظمت را راه اندازی نمایند و جهانیان را به تعجب و تحسین وادارند.

 

در چنین شرایطی، شرایط تاریکی، مردم هر کس و هر چیزی را ممکن است مسئول گرفتاریها و تیرگی روزگارخود بدانند، از رهبر و ریاست جمهوری گرفته تا لایه های زیرین نظام، از آخوند و طلبه گرفته تا رئیس و مدیر موسسات دولتی. بعضا، وسیعتر بنگرند و بفسادی اشاره روند که تا زیرینترین لایه های اجتماع  راه یافته و بعارضه هایی مزمن و غیر قابل علاج تبدیل شده اند، همچون اقتصاد رانت خواری، رشوه خواری، تقلب و دزدی. برخی نیز از مشکلات اقتصادی و سیاسی یاد کنند، از گرانی مهارنشدنی، کاهش روزانه ارزش پول و بیکاری، از نابرابری ها و بیعدالتی ها. بنابراین، چندان بیراهه نرفته ایم که نتیجه بگیریم که هریک  از این عوامل به تنهایی و یا شماری از آنها را مجموعا، مردم مسئول تیره بختی و سیه روزی حاکم بر جامعه بشمار آورند.

 

 واقعیت، اما، آنست که در میان مردم، از راس تا لایه های تحتانی جامعه، کمتر به افرادی بر میخوریم که دین  و نهادهای دینی را از جمله حوزه های علمیه که تولید کننده دین و نگاه دارنده آنند، مسئول تیره بختی ها و تیره روزی هایی که با آن جامعه ما دست به گریبان است، بدانند. بعبارت دیکر، بسی بسیار بندرت دیده میشود که انگشت بسوی دین و باورهای دینی نشانه رود، بعنوان مسئول تمام عارضه های دردناک اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نه فقط در میاین مردم بلکه در میان تحلیلگران و چهرهای مشهور فضای مجازی. این بدان معناست که اسلام را در متن قرآن نمی بینند. یعنی که به سخنان الله، مالک بر دو جهان هستی و نیستی، توجه ای نکنند یا اگر اشاره ای هم بدان رود، مسئول را نه دین الله، که در قران بازتاب مییابد نه آنچه الله به "بندگان" خود میآموزد بلکه مسئول را آنانی میدانند که مظهر دین اند و قدرت  را در انحصار خود در آورده اند، مسئول را فقیه و عالم و آخوند و ملا، می پندارند. اگرچه در صحت این برهان تردیدی نیست. مسئله این است که نقد این تحلیلگران نرسیده به مقصد وا میمانند نقد فقهای حاکم به نقد دین امتداد نمی یابد. بهمین دلیل، نباید انتظار داشت که حکومت دین باین زودیها صحنه قدرت را ترک کند. 

 

 در بهترین شرایط، منتقدین نظام، آخوندها را از طایفه شیاطین معرفی و شر و خباثت، بیرحمی و کین خواهی را به فقیه و فقاهت نسبت میدهند. فقهای حاکم را از آندسته از فقها میخوانند که تفسیر و تعبییری نا درست از اسلام دارند. یعنی که شر از چیزی برنمی خیزد که فقیه وعالم و یا آخوند و ملا بدان باور دارند، از جمله باور بکلام مقدس الله، کتاب قرآن، احادیث و روایات. خشونت و بیرحمی و فساد نهفته در متولیان دین اسلام، بویژه ناب محمدی آن، از ماهیت شخصیت آنان بر میخیزند و نه از قهر و خشونتی که در ذات الله و گفتمان او در کتاب قران که بارها به آنها اشاره رفته است، چنانکه گویی پیامبر اسلام، هرگز نه شمشیر بکف کرفته و نه هرگز سری را بر زمین افکنده است.

 

 الله در سوره حمد، سوره ای که قرآن با آن آغاز میشود، برغم آنکه پیروان خود را فرمان دهد که او را رحمان و رحیم بخوانند، در واقع خدایست بسی بسیار خشمگین و سختگیر که هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، که در پنچ نوبت نمازگزاری در روز و یاحمد و ستایش الله در حالتهای گونان از جمله چسباندن پیشانی بر زمین  بازتاب مییابد.

 

حجاب زنان، و جدایی جنسیت ها اختراع آخوندهای عالم و فقیه هم نیست، یا بطور کلی قواعد و مقررات شریعت اسلامی در عرصه های گوناگون از برگزاری مراسم عبادت الله گرفته  و تا تا عرصه روابط زناشویی و کنشهای جنسیتی، همه احکامی اند برگرفته از کلام الله. احکام شریعت در قاموس اسلام ناب محمدی، بر ساخته سوء تاویل و تفسیر نیست. چه، احکام، قواعد و مقررات شریعت اسلام است که  انسان را به اسارت و بندگی میکشاند و بانسان چنان مینگرد چنانکه گویی حیوانی بیش نیست.

 

مبادا که بنده ای شک و تردید نسبت به وحدت الله بخود راه دهد و راه شرک و کفر و شیوه منافق را برگزیند، الله از گناه بنده اش هرگز نمیگذرد. الله در واقع بارها باورمندان را به جهاد و شهادت و قتل فی سبیل الله فرا میخواند. اگر الله کشتار مشرک و منافق را کنشی کفر امیز و زشت و نا پسند و گناه میخواند، آیا امام خمینی و تمام پیروان او بر خلاف فرمان الله عمل میکردند؟ آیا قاضیان مرگ، از جمله رئیس فعلی قوه قضائیه، ابراهیم رئیسی، طلبه با هوش ذکاوتی بی مثال که هنوز مقدمات طلبه گری را بجا نیاورده به مرتبه آیت الله رسیده است و بفرمان پیشوای خود امام خمینی، بیش از 4000 جوان را بجرم نه گفتن باسلام ناب محمدی بدار مجازات اسلامی می آویزند؟ تخریب و ویرانی و جنایاتی که در دامن الله و پیامبران و امامانش هنوز بطور کامل آشکار نشده است. اما، همگان باید آگاه باشند، فقها و یا آخوندهای حاکم به بیش از چهل سال ویرانی و خونریزی، کشتار و سرکوب دست نمیزدند اگر در دامن قران، در دامن الله تربیت و پرورش نیافته بودند و به آموزشهای الله باورنداشتند.

 

بعضا تحلیگران و اندیشه ورزان، از ناستالژی اسلام دست بر نمیدارند، از اسلامی سخن گویند که اسلام دوست داشتنی می نامندش، اسلامی که آزارش بکسی نمیرسید و بالطبع اجرای بعضی از مراسم آن را مورد تایید قرارداده و خیلی تهی از برخی فوائد بحساب نیاورند، مثل برگزاری مراسم نماز در پنچ نوبت در روز، در صبح سحر، باید چشمها را با حمد و ستایش الله بگشائی و در نیمه روز و غروب و شب هنگام، همان تکرار کنی که جمعا به 17 بار رسد. این منتقدین بدان جهت مراسم نمازگزاری را بی آزار میخوانند، چون رفتار و گفتاری که بمنصه ظهور رسد مثبت و قابل پذیرش ارزیابی نموده و آنرا هرگز با زتابی از تسلیم و اطاعت و فرمانبری نمی بینند.  به تاثیر مخرب و حقارت آور بخاک افتادن و تکرار حمد و ستایش موجودی حاکم برهستی نمی اندیشند و نه بعواقب آن برای فرهنگ جامعه و تداوم و بقای نظام استبدادی. اگر نمازگزاری ادامه یافته است بآن دلیل است که زیربنای اقتدارقشر فقیه و عالم بوده است. بدون تخریب این زیر بنا، بعید بنظر میرسد که حکومت ولایت از مقرش تکانی بخورد.

 

این منتقدین ضد رژیم که نمیتوانند درون خویش از دین بشورند، فراموش میکنند، اسلام بی اذیت و آزار برساخته شرایطی بود که دین خانه نشین بود، بعرصه خصوصی تعلق داشت. با این وجود منتقد دین باید سر بر کف مینهاد تا بنقد دین بپردازد. احمد کسروی بچه دلیل جان خود را از دست داد؟ مگر نه اینکه خرافات نهفته در شیعیگری را آشکار ساخت.

 

حال پس از 42 سال به تجربه ثابت شده است، تا جامعه بماهیت اسارت آوراحکام شریعتی آگاه نگردد بعید بنظر میرسد که بتوان ضربه ای کاری بر بنیان نظام حاکم وارد نمود. چه، قواعد و مقررات شریعت اسلامی در واقعیت در خدمت اسارت و بندگی انسان است. الله دوستدار بنده و عبد و اسیر است. نه انسان آزاد و خردمند. قوانین و مقررات شریعتی هیچگونه سازگاری با کرامت انسانی ندارد. تا زمانی که سرنوشت شریعت اسلامی به سرنوشت آخوند حاکم گره نخورد و تا زمانیکه هژمونی دین برجامعه، بچاش کشیده نشود، خاطر آسوده دار این هموطن، حکومت ولایت هم میماند تا قیامت.

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/