۱۳۹۹ مرداد ۱۰, جمعه

حکومت روحانیت:

میراث شاهنشاه آریا مهر،

پهلوی دوم!




 

 

در سالروز مرگ محمد رضا شاه پهلوی، شاهنشاه آریا مهر، بازار بحث و گفتگو در باره آنچه در آن دوران بوده ایم، داغ شده است. چه مقام و منزلتی، چه کشوری و چه جامعه ای داشتیم که معمولا با غبطه و افسوس همراه است. که قدر پدر تاجدار را ندانستیم. که شاهنشاه هیچ غم و غصه ای نداشت جز پیشرفت و ترقی ملت و آنرا مقدم بر توسعه سیاسی میدانست. نظام ارباب رعیتی را برانداخت، سرمایه داری را فرصت رشد و روئیدن بخشدید، کشور را بسوی صنعت و تکنولوژی و یا آنچه او "تمدن بزرگ" میخواند با شتاب به پیش راند. با تمام کشورها روابط مسالمت آمیز و دوستانه ای داشت. ، پاسپورت ایرانی، در دوران شاه به یکی از با  اعتبارترین پاسپورت های جهان تبدیل شد. آیا این میتواند کمتر از افتخار آمیز باشد؟ 

حال بنگر که بچه روز فلاکت باری افتاده ایم. اگر سقوط دلار از 7  و یا 7.5 تومن (تا این زمان) به 26000 تومن رسیده است، تنها بیانگر سقوط ارشهای مادی و اقتصادی کشور نیست بلکه بازتابنده سقوط در تمامی عرصه های فرهنگی، اخلاقی و انسانی ونیز دیپلماسی بین الملمی ست. همه نهادهای دولتی و خصوصی و نیز نهادهای خدمات اجتماعی، آکنده از فساد اند. رانت خواری و رشوه گیری، غارتهای بزرگ و چپاولگریهای افسانه ای، نابرابری ها و مصائب اجتماعی را عمیق و مزمن ساخته و به تخریب محیط زیست و گسترش فقر و فحشا و اعتیاد انجامیده است. 

دوستداران شاهنشاهی اعتراف میکنند که درست است که آزادی های سیاسی محدود بود، اما، حق و حقوقی که فرد در آن زمان از آن برخودار بود با حق و حقوقی که در شرایط کنونی برخورداراست قابل مقایسه نیست. نه حجاب اجباری بود و  نه مصرف و تولید نوشابه ها ی شادیبخش و حرفه ها وکاسبی های مربوط بدان، و یا فعالیتها هنری در تمام زمینه ها. برگزاری جشنهای هنری شیراز در نوع خود بی نظیر بود، نه تنها قدغن و مستوجب تنبیه و مجازات نبود، اما، تشویق و ترویج و حمایت از آن فعالیتها مورد تایید و تصدیق شاه و همسر هنر پرورش بود. که نه تنها بر تفریح و شادی و پایکوبی گرفت و گیری نبود، به محفلهای خصوصی هم هجوم نمیبردند و میهمانان را ببازداشتگاها نکشانده و مورد اذیت و آزار و اهانت قرار نمیدادند. هم اکنون، شبیخون به میهمانیها به یک منبع درآمد برای کمیته چیان حکومت اسلامی  تبدیل شده است. آیا براستی کسی میداند در این دوران چه تعدادی از میهمانیها مورد شبیخون ماموران دین قرار گرفته است؟ چه تعجب اگر در این شرایط  خفقان بار از کسی جیکی هم بگوش نرسد. 

برشمردن اقدامات پدرانه و دلسوزانه پدر تاجدار، شاهنشاه آریامهر، و خدماتی که به نوین سازی یک جامعه سنتی عقب مانده، مسلم است که در این مختصر نمیگنجد، همچننکه مصیبت و نکبتی که حکومت آخوندی در این چهل و یکسال ببار آورده است برشمردنی نیست. 

اما، تعریف و تمجید از نظامی که شیفته آنیم، چندان تعجب آور نیست و درنتیجه نمیتواند بری از تعصب و حذف جوانب منفی و سرپوش گذاردن بربی کفایتی ها، خطاها و لغزشهای خسارتبار نباشد. اگرچه بدرستی روشن نیست که شاهپرستان امروز، دیروز در کدام لانه پنهان شده بودند که به تحریکات و نفی و ناسزاهای آخوندهای یاوه گو که مردم را به خیابانها میکشاندند، واکنشی نشان داده و مشت محکمی بر دهان یاوه گویان بکوبند؟ آیا از آنان که چنین برای شاه و دستآوردهای بی نظیر وی سینه میکوبیدند، میتوان پرسید در زمانی که شاه نیازمند حمایت مردمی بود، کجا بودند. در دوران تظاهرات ضد شاهی، یک تظاهرات هر چند کوچک هم از طرف شاهپرستان بر قرار نگردید. تظاهراتی در حمایت از قانون اساسی در دوران حکومت  کوتاه بختیار بوقوع پیوست و پس از آن ناپدید شد. 

بعبارتی دیگر، این دوستان شاهپرست که امروز لحظه ای از حمد و ستایش شاهنشاه آریامهر، دم فرو نمی بندند، چرا در دوران شاهی دم فرو بسته بودند. شاهپرستان کجا بودند وقتی حزب اللهی ها هر بنری را به پایین میکشیدند و هر صدای مخافی را خاموش می ساختند. آیا شاهپرستان هم در برابر آنها ظاهرشدند، یا هنوز به قدر و منزلت پدر تاجدار پی نبرده بودند؟ 

در اینکه شاه در نوین سازی جامعه ایران نقش مهمی را بازی کرده است تردیدی نیست. اگرچه برنامه های اصلاحاتی او که به انقلاب سفید شش ماده ای معروف گردید و باجرا درآمد و جامعه را بسوی نوین سازی سوق میداد، اما، نتایج دلخواه را بدست نیاوردند. با این وجود، باید با شاهپرستان موافق بود که وجه قیاسی بین نظام شاهی و نظام ولایی وجود ندارد. اگرچه ساختار سیاسی هردو استبدادی ست.

 البته که ارزیابی حرفه ای و بیطرفانه برنامه های شاهانه، کار کم خطری نبود در آن زمان همچنانکه هیچوقت نبوده است نه تنها در نظام شاهی بلکه در تمامی نظامهای دیکتالوری. 

متاسفانه، شاهپرستان، فراموش کرده اند، که شاه خصومت و ستیز روحانیون را هیچگاه از نظر دوست نداشته است. هم رضایت آنها را میجویید و هم تایید و تصدیق مراجع تقلید را در آن اندیشه خام که یز محبوبیت و مشوعیتش افزوده گردد. یعنی که اگر بخواهیم خالی از تعصب و تنگ بینی به دوران شاه بنگریم، مشاهده میکنیم که وضع موجود، وضع فلاکت باری که چهل ویکسال مردم ایران با آن دست بگریبانند، بذری است که بدست شاهنشاه آریامهر کاشته شده است. 

واقعیت آنست که درست است که تحولات شاهی به توسعه طبقه متوسطه و شهرنشینی انجامید. اما، بدرستی روشن نیست که طبفه متوسط، محصول اصلاحات شاهنشاهی، در برابر تظاهر کنندگان دینی به مقاومت و حمایت از رهبری شاه بر نخواستند. چگونه است که تحولات اقتصادی و افزایش سطح زندگی و رسیدن بدروازه های بزرگ تمدن با حمایت سیاسی ترجمه نگردید؟ 

این در حالی ست که شاه با شناختی که از قشر روحانیت و نقش و منزلت آنها آگاهی داشت، سعی کرد رضایت آنها را در جیب داشته باشد. پس از 15 خرداد که شاه روحانیت را به تعبیت خود وادار ساخت. در حاالیکه فرستادن آیت الله خمینی، امتیاز بزرگی بود که شاه بدستگاه روحانیت ارائه میداد. 

خوشرفتاری با روحانیت و کسب حمایت و تایید و تصدیق آن قابل فهم است به لحاظ سیاسی. اما، شاه تنها در پی راضی ساختن حوزه های علمیه نبود، در سر داشت که روحانیون را همچون ابزاری در جنگ سرد بکار گیرد و از رشد و توسعه ی اندیشه مادیگری و تمایلات کمونیستی، بویژه در سطح دانشگاه ها و آموزشگاهای کشور جلوکیری کند. آیا بر محقیقن تاکنون روشن شده است که بچه دلیل در مرکز دانشگاه تهران، نماد تجدد و تجدد، خواهی، یکی از بزرگترین دستاوردهای معمار اصلی ایران نوین، رضا شاه، شاهنشاه آریامهر مسجدی با شکوه بنا کرد که بعدا تبدیل بیکی از مهمترین ارکان حکومت اسلامی گردید. 

معمار حسینیه ارشاد و استخدام دکتر علی شریعتی و آیت الله مطهری که در دانشگاه بر طبل ضد مادیگرایی و ضد گمونیست میزد و در حوزه ها در باره تئوری حکومت اسلامی داد سخن میداد چگونه باید تعبیر کرد؟ 

البته اگر شاه و مشاورین او همانگونه که بحمایت از نهادهای دینی پرداخته بود احزاب سیاسی را نیز اجازه فعالیت میداد و مطبوعات را در نقد و بر ررسی و ارزیابی های برنامه های دولتی آزادی میگذارد، گرفتی بر کسب حمایت روحانیون نیست. بلکه سرکوب هر فکر و اندیشه مخالف بویژه احزاب سیاسی است که زمینه را برای بقدرت رسیدن روحانیت فراهم آورد. این بدان معناست، که تغییر و تحولاتی که بوقوع پیوسته بودند، نه تنها سبب شد که بخش عمده ای ازروحانیت دست به "تقیه " و گاهی نیز دست بخود فروشی بزنند، بسیاری از نخبگان و روشنفکران جامعه، نیز در واکنش به برنامه های نوین سازی شاه، علنا بازگشت به سنت وزیارت امامان و ریختن آب تطهیر را بر گناهان تبلیغ میکردند و در اثرات هنری هم بازتاب برجسته ای داشتند. 

شاید اگر احزاب و سازمانهای سیاسی و مطبوعات؛ اجازه فعالیت داده میشدند و مذهبیون نیز متقالا در سیاست شرکت میکردند، دین رهبری جنبش ضد شاهی را در انحصار خود نمیگرفت. سازمانهای سیاسی بویژه چپهای انقلابی، در زمانیکه نظام شاهنشاهی دچار اضمحلال شده بود، با فروترین و مرتجعترین اقشار جامعه، قشر معروف به قشر مفتخوار جامعه، قشر روحانیت بر علیه شاه عهد مودت بستند و در زیر چتر روحانیت برای چند صباحی به فعالیت خود ادامه دادند، اما، وقتیکه انقضای مصرف شان بسر رسید، بزباله دان تاریخ فرستاده شدند.


 

آری، درست است پهلویها معمار ایران نوین اند در این تردیدی نیست. آما، در کمال ناخشنودیست که باید گفت که بجای آنکه ملت ایران را بدروازه های تمدن بزرگ برساند، با تسلیم شدن به دین و رهبر فریبکار آن آیت الله خمینی، برخاسته از عمق خرافات و موهومپرستی، در قعر تاریکی و ناداننی فرو برده است. حکومت روحانیت را باید میراث پهلوی دوم دانست.

 

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

https://firoznodjomi.blogspot.com/

 


۱۳۹۹ مرداد ۳, جمعه


فروپاشی حکومت الله:
واقعیت یا خوش خیالی؟



 چه سود که هر روز بشارت فروپاشی نظام اسلامی، حکومت الله بر روی زمین را جار بزنیم و حکومت خدا بدون آنکه زخمی بردارد همچنان بر سر جای خود پا برجا بماند و شمشیر شریعت را بر هر گردنی که آراده کند فرود آورد، بدون ترس و واهمه از هرگونه تقاص و انتقامی؟ چه سود اگر هر روز فاتحه نظام را سر دهیم، در حالیکه نظام همچنان دار و ندار ملت را بغارت برده و از ترس یک ابر قدرت بآغوش ابر قدرت دیگری، ابر قدرتی خداناشناس، پناه برد. هم اکنون چه بسیاراند تحلیلگران و سیاست ورزانی که در آن اندیشه اند که نظام در حال فروپاشی ست- چنانکه گویی با تلنگری درهم فرو ریزد. همین بس که آماده "گذار" باشیم و خلاء قدرت را مدیریت نموده و بیدرنگ پرسازیم. گفتنش، ساده است، اما، انجامش شاید کار رستم دستان هم نباشد.

آنانیکه نظام ولایت فقیه را رو به قبله خوابانده اند و منتظراند که نفس آخر را بر آورد، به حکومت ولایت فقیه همانگونه مینگرند که به یک حکومت سیاسی، نظر افکنند، حکومتی که قدرت را بانحصار خود در آورده و با مشت آهنین بر جامعه حکم میراند، بمثابه یک حکومت دیکتاتوری. حال آنکه، نظام ولایت فقیه، شباهتی به هیچ یک از نظام های سیاسی موجود ندارد و اساسا یک نظام سیاسی نیست. نظام ولایت فقیه، از بیخ و بن یک حکومت "دینی" ست، حکومتی که توجیه خود را در آئین و شریعت اسلام میابد، حکومتی که خود را ادامه "رسالت " و "امامت" تلقی میکند. یعنی که نظام، تبار خود را به آئین و اسطوره هایی نسبت میدهد که باور و ایمان بآنها را مردم از نیاکان خود بارث برده و سخت شیفته و دلبسته آنها هستند. در اصل نیز روحانیت بر اساس ارزشهای اسلامی بقدرت رسید، ایدنولوژی اسلام "ناب" محمدی، ایدئولوژی ای که انواع ایدئولوژیهای مارکسیستی- لینیستی و لیبرال دمکراسی و ملی و مذهبی را در آغاز انقلاب در میدان مبارزه تار و مار ساخت، بگونه ای که حتی نشانی هم از آنها بجا نماند.

بیش از چهل سال است که روحانیت جامعه را بجهتی سوق داده است که در آن شریعت اسلام، در تمام زمینه ها، چه در سیاست و اقتصاد و قضا، چه در زمینه حجاب و اختلاط جنسیتها، حرف آخر را میزند. هیچ تصمیمی، برنامه ای، قانونی، بخشنامه ای بدون درنظر گرفتن شریعت اسلامی هرگز باجرا در نیاید، تصمیمات و برنامه هایی که محور آنها چیزی نیست مگر ادامه یکسانی، همرنگی، یکتایی و یگانگی جامعه، برغم تضادها و خصومت های درونی که عینیت می یابد در اطاعت و فرمانبری. بی جهت نیست که برغم هزینه های گزاف، حکومت آخوندی حجاب اجباری و مقررات جدایی جنسیتها را مو بمو اجرا کرده است و میکند. چرا که حجاب و جدایی جنسیتها، بیانگر چیزی نیستند مگر نمادهای یک جامعه دینی، لازم و ملزوم ساختار یک "امت" اسلامی.

هم اکنون نیز شرایط مصیبت باری که ملت ایران با آن روی در روی ست و حکومت دین برهبری ولی فقیه را، همچنانکه زودتر بدان اشاره شده وادار نموده است که از ترس یک ابرقدرت بیگانه بدامن ابرقدرتی دیگر پناه ببرد، حاصل بذری ست که روحانیت کاشته است، حاصل ایدئولوژی دینی ست که مظهر ان "فقاهت" است. همچنانکه فاشیزم و سوسیالیسم بذری بود که نازی ها برهبری هیتلر و کمونیستها برهبری لنین و استالین و مائوتسه تنگ، پاشیدند، جامعه اسلامی نیز بذری ست که بدست آخوندها ریخته شده است، نه بدست "امپریالیستها" و توطئه قدرتهای جهانی. بعبارت دیگر، اگر جامعه بر لبه پرتگاه کشانده شده است، و دچار انحطاط، تباهی و فقرو فساد گسترده گردیده است، ناشی از هژمونی ایدنولوژی اسلامی ست که در دورانی رشد کرد و به کمال رسید که جامعه تحت رهبری شاهنشاه بسوی تمدن بزرگ در تکاپو بود.  

البته، بعضا، وضع موجود را به مسئله سوء مدیریت نسبت میدهند، گویی سوء مدیریت میتواند از چیزی جز ایدئولوژی اسلام فقاهتی برخیزد. ایدئولوژی ای که بر اساس وحدت کلام و التزام به ولایت فقیه بنیاد گذاری شده است، ضرورتا نظامی را آفریند که ذاتا فساد زا ست. آخوند، حجت الاسلام، علم الهدا، خطبه خوان خطه خراسان، در تازه ترین خطبه خوانی خود بر فراز منبر مجازی، اعلام کرد که همه مشکلاتی که هم اکنون گریبان نظام را گرفته است از "خدا ناوری" ناشی میشود، از عدم باور به "خدا، دین و انقلاب به مثابه یک انقلاب اسلامی و جریان دینی."

این در حالی ست که هم و غم مخالفان نظام، بویژه آنانکه به براندازی نظام می اندیشند، بیشتر بر بحث حکومت جانشین تمرکز یافته است. تمایل بر آن است که مسئله دین و یا ایدئولوژی دینی، یا نادیده گرفته شود و یا بزیر قالی پنهان شود. حال انکه همه مصیبت ها از رویکرد دینی، از دین بمثابه ایدئولوژی سیاسی برمیخیزد. براندازی نظام بدون براندازی ایدئولوژی فقاهتی، بدون بی اعتبار ساختن و به چالش کشیدن اصل و اصول علم "کافی" و علم "اجتهاد،" میسر نیست. اگر چنانچه واقع هم شود یک تغییر و تحول بنیادی را که لازمه بنای یک جامعه استوار بر دمکراسی و کثرت گرایی ست، در پی نخواهد داشت. چرا که تا زمانیکه ملت یکبار دیگر چشمان خود را به ماه تابان ندوزد و چهره کریه و خون آلود امام خمینی، مظهر دین "مستضعفان" را در آن مشاهده نکند، مفری حاصل نشود. یعنی که ملت زمانی به براندازی نظام موفق شود که ایدئولوژی و آرمانی نوینی را بر آفریند که پاسخگوی نیازهای حال و آینده باشد.

حقیقت آن است که مخروبه ای را که ولایتمدارن معماری نموده اند نمیتوان بسادگی آباد کرد. تا نظام اسلامی  از بیخ و بن برکنده نشود و رفت و روب نگردد، نمیتوان ساختاری نو را بر فراز آن بنا نمود.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۹ تیر ۲۷, جمعه

الله:
آموزگار بزرگ خشونت!



بسیاری بر آنند که ار آنچا که نظام ولایت فقیه در تمام عرصه ها، بویژه  در زمینه ذخیره های ارزی، نبود درآمد نفت و گشترش فقر و فساد خود را در تنگنا می بیند، با اعدام سه جوان برومند، بجرم خرابکاری در جنبش اعتراضی آبان ماه، نظام به ایجاد "ارعاب" و ترس و وحشت در جامعه دست میزند که بدینترتیب پیشاپیشا از وقوع هر خیزش و اعتراض مردمی جلوگیری نماید. گویا کشتار 1500 نفر در آبان ماه عطش ولی فقیه فقیه را برای خونریزی فرو ننشانده است.

 اگر چه نمیتوان در صحت چنین تحلییلی، چندان تردید داشت، اما، لزوما کافی و وافی نیست چرا که اینکه چیست که حکومت ولی فقیه را چنین خشن و بیرحم و کین خواه مینماید، در ابهام نگاه داشته میشود. چرا که خشونت و بیرحمی و کین خواهی و یا اعدام و تنبیه و مجازات پدیده تازه ای نیست که رژیم برای تحکیم و بقای خود بکار میگیرد. نظام ولایت از آغاز بر خون و خشونت بنیاد نهاده شده است و بر همان اساس ادامه یافته است. خشونت، تنبیه و مجازات راهکار همه مشکلات است، از جمله موثرترین ابزاری ست برای بر قراری نظم تسلیم و اطاعت و نظام فرمانروایی و فرمانبری. نه اینکه معماران و اندیشمندان نظام خود بهره وری از ابزار خشونت و بیرحمی و کین خواهی را ابداع کرده باشند، بلکه آنرا از کتاب مقدس آسمانی، میآموزند، کتابی که خداوند یکتا ویگانه، الله، اموزگار بزرگ در آن درس خشونت و تنبیه و مجازات میآموزد.

 این بدان معنا ست که آنچه رفتار و گفتار و تصمیم گیرهای رهبران نظام، بویژه ولی فقیه ر را شکل و سوی و جهت میدهد، آیه های قرآن، کلام الله است. چون زمانیکه الله حکومت خود را بر روی زمین بواسطه پیامبرش برپا نموده بود، با "معاندانی" خود را روی در روی میدید که یکتائی و یگانگی الله را بباد مسخره میگرفتند و  به فراخوان رسول الله مبنی بر تسلیم و اطاعت وقعی نمی نهادند. اما، بعدا که محمد به مدینه گریخت و لشگری برای راهزنی در بدر فراهم آورد، الله با ارسال امدادهای الهی، پیامبر خود را به یک فرمانروای جهادگر جهان گشا تبدیل نمود. از آن پس الله نه تنها هرگز پیامبر خود را از خشونت و خونریزی و بیرحمی منع نکرد بلکه پیوسته پیامبر خود را بجهاد و شهادت، به خشونت و خونریزی و کشتار دگرباوران از جمله مشرکان و کافران تشویق و ترغیب نموده است. 

ولی فقیه، آخوند خامنه ای بارها بر فراز منبر قدرت، سعی کرده است که کنش خشونت بار خویش و نظام خود را با رجوع به آیات قرآن و رفتار و گفتار پیامبر اسلام؛ توجیه و مشروع و برای ادامه سرکوب و خشونت از الله تاییدیه اخذ نماید.

بنا بر قول ولی فقیه در دوران رسالت هم گویا بسیاری بوده اند که نسبت به حکومت الله دشمنی و خصومت می ورزیده اند، به الله سوء ظن داشته، و «وعده های الهی» را قبول یا باور نداشتند. بدین لحاظ الله آیه ای را از آسمانها بر محمد نازل میکند و طی آن به محمد فرمان استقامت داده و باو توصیه میکند که  از آنان که قصد انحراف از صراط مستقیم   و طغیان  و سر پیجی از امر و اراده الله را دارند شدیدا انتقام بگیرد و در تنبیه و مجازات شان مبادا کوتاهی کند و یا شک و تردید بخود راه دهد. که الله فرموده است: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لاتطغوا انّه بما تعملون بصير.»  در تفسیر این آیه از سوره هود، ولی فقیه اظهار میدارد که خداوند:

 پيغمبر را امر مي‏فرمايد به استقامت. استقامت، يعنى پايدارى؛ راه را مستقيم ادامه دادن؛ در جهت درست حركت كردن. نقطه‌ى مقابل اين حركت مستقيم در اين آيه‌ى شريفه، طغيان قرار داده شده است؛ «و لاتطغوا». طغيان، يعنى سركشى؛ منحرف شدن. به پيغمبر مي‏فرمايد: هم تو - شخصاً - هم كسانى كه همراه تو و با تو هستند، اين راه را درست ادامه بدهيد و منحرف نشويد؛ «انّه بما تعملون بصير». مرحوم علامه‌ى طباطبائى بزرگوار در تفسير الميزان مي‏فرمايد: لحن اين آيه، لحن تشدد است؛ هيچ نشانه‌ى رحمت در اين آيه نيست.

 از سر تاسف است که باید اعتراف نمود که چه بسیارند کسانی که هنوز باور نمیکنند که خشونت در نهاد الله نهفته است و الله، بر خلاف آنچه در آغازین سوره کتاب آسمانی میآید، بویی از مهربانی و عفو و گذشت نبرده است. که فکر میکنند که میتوانند الله را خشونت زادایی نموده و از او  مسیحی بر سازند، مظهر عطوفت و بخشندگی. آخوند خامنه ای و دست نشادگان منبریش، براساس این آیه آسمانی و تعبیرو تفسیر آنست که میتوانند هر کشتار و خشونت و خونریزی ای را برای خود و پیروانش موجه و مشروع جلوه دهند.

البته که خدایی که آخوندها، از جمله آخوند خامنه ای بدان باور دارند، همان خدایی ست که مردم نیز بدان اعتقاد داردند. البته که این اشتراک در باور بخدایی یکتا، جامعه را بکل به انفعال میکشاند. چه اگر جامعه باین واقعیت دانا شود که بر طبق قول آخوند خامنه ای، خشونت نهایتا از الله بر میخیزد، آنگاه آیا هنوز میتوان حمد خدایی را گفت که از دهانش خون میچکد؟ حال آنکه آخوند خامنه ای میتواند به صدها آیه دیگر شبیه آیه ای که نقل کرد رجوع کند، و همچنان به کشتار و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی ادامه دهد و صدها نفر دیگر را بجرم طغیان بر علیه راه مستقیم بدار مجازات بیاویزد. در چنین صورتی چه کسی را باید مسئول بدانیم، الله را که آموزگار بزرگ خشونت است و یا بنده او آخوند خامنه ای را که دست خود را بخون هزاران هزار انسان، از جمله خون سه جوان برومند، در دفاع از حکومت الله و نماینده او بر روی زمین، آلوده میسازد؟


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۹ تیر ۲۰, جمعه

تنها بنام الله...!



زمانی بود که آن هنگام که آدمی زیر بار ظلم و ستم فرو میریخت، درمانده و عاجز میماند، مایوس و نا امید میگشت، به خالق یکتا و یگانه، الله، پناه میبرد. از او میخواست و امیدوار بود که داد او را بستاند، حق را به حق دار بدهد و سرانجام عدالت را بر قرار گرداند. هم اکنون که الله خود حاکم گردیده است، به کیست که آدمی میتواند پناهنده شود؟ به پیشگاه کدام خدا است که باید شکایت خود را ببرد؟

  چه پوچ و نا امید کننده است اگر در چهره ی این واقعیت بنگریم. که اجرای قواعد و مفررات شریعت، یا قوانین الله است که به بی عدالتی انجامیده است، به انباشت ثروت و قدرت در دست قشری از جامعه که خود را متولی دین میدانند، از یک طرف، و گسترش بی سابقه فقر و فساد و فحشا از طرف دیگر. که شریعت و سنت الله و ارزشهای  اسلامی ست که هم اکنون برسر نوشت جامعه حاکم گردیده است و ملت را به بند و اسارت کشانده است.

چه بسیارند آنانکه امروز با خود می اندیشند که کجاست آن الله که من با نام او آغاز کنم و او را بخشنده و مهربان خوانم؟ این کدام الله است که اجازه میدهد، که متولیانش ملتی را دچار چنین نکبت و مصیبتی خوار کننده نمایند. به کدام الله باید امید بست، به الله هی که پر ز عطوفت است و یا الله هی که سراسر خشونت است و پر زکینه. آن کدام الله است که بهترین، شجاع ترین و پاک ترین فرزندان این خاک و بوم را بجرم "نه گویی" در سیاهچالها بزنجیر میکشد و تحت شکنجه و اذیت و آزار قرار میدهد. آن کدام الله است که نه گویان را به جرم محاربه با خدا، بدار مجازات میآویزد؟ آن کدام الله است که از نظاره ی بدار آویختن انسان ها، تنبیه و مجازات، شکنجه و ضرب و شتم آنها، راضی و خشنود میشود؟

نیازی بگفتن نیست که استبداد سیاسی حق و حقوق فرد را محدود میکند. اما استبداد دینی حق و حقوق انسانی را نابود و حق و حقوق الله را بر قرار مینماید. نظام اسلامی در دفاع از ملت و قانون نیست که بدار میزند و دست خود را بخون آغشته میسازد بلکه در دفاع از حق و حقوق الله است که جوانان این کشور را بخاک و خون میکشد.

اگر استبداد سیاسی مرتکب خشونت میشود، استبداد دینی مضاف بر خشونت، دچار خشم و بیرحمی و کین خواهی نیز میشود. آنچه از سپاهیان دین، از جمله بسیجیان و گارد های ویژه و نیروهای انتظامی بچشم میخورد، خشم است و بیرحمی. بسیجی به قربانی خود رحم نمیکند. با توم بر فرق و بدن مردم معترض می کوبد اما، همراه خشم و نفرتی عمیقتر. او میزند که مقاومت قربانی خود را در هم شکند و او را به تسلیم و اطاعت وا دارد. که معترض را از کرده خود پشیمان سازد. سرباز دین میزند که انتقام نافرمانی را بستاند. تردیدی ندارد که خشم و خشونت و بیرحمی او را الله تایید و تصدیق میکند. تنها بنام الله است که میتوانی شمشیر خود را بر هر گردنی فرو آوری، بویژه بر گردن های برافراشته، گردن هایی که در برابر هیچ خدایی حتی الله، هرگز خم نشوند.

آری، بسیار غم انگیز است که ملجاء و پناه ملت خود منشاء ظلم و ستم است، منشاء تاریکی و سیاهی ست. وقتی الله، خود حاکم است، دست به دامن چه کسی میتوان شد؟ بازماندگان کشتار های  سالهای 60، قتل عام در زندانها در سال های 67-66، قتل های زنجیره ای وجانباختگان جنبش های دانشجویی و جنبش سبز و جنبش های اعتراضی 96 و 98 و خانواده هایی که باید ناظر خاموشی فرزندان شان باشند به کیست که میتوانند شکایت کنند؟ منوچهر بختیاری، پدر پویا که با تیر سربازان اسلام به خاک و خون خود غلتید، بدامن کدام الله میتواند پناه ببرد؟ غم و اندوه پدران و مادرانی که فرزندانشان را نظام به دیار نیستی رهسپارکرده است کدام الله تسکین میدهد؟ آیا الله آه و ناله های درد انگیز آنها را میشنود؟  مگر الله  توجیه گر نظم و انضباط و اخلاق اسلامی نیست؟ مگر قصاص و سنگسار، شلاق و تازیانه، از احکام جاری نیستند؟ مگر جهاد و شهادت، جنگ و خونریزی و ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خود، تکلیف و وظیفه ای نیست که الله مقرر داشته است؟ چگونه میتوان به این الله امید بست و از او انتظار دادخواهی داشت؟

حال بگذار کوته اندیشان، همچنان آب طهارت را بر سر دین اسلام ریخته و آنرا قربانی دست قدرت پرستان دروغگو و ثروت اندوزان پست پندارند و یا محصول تعبیرو خوانشی مغلوط و منحرف و تعصب آمیز، چنانکه گویی میتوان اسلامی را یافت که قدرت در ذاتش نهفته نباشد.

 تباهی و انحطاط در این نیست که امروز خشم و خشونت بر جامعه حاکم است بلکه در آن است که خشم خشونت، توجیه الهی دارد، که از زهد و تقدس و الله ست که همه خشونت ها بر میخیزد. تنها به نام الله است که میتوان بیش از چهل سال ملتی را به حقارت و خواری بکشانی و آنها را دچار نکبت و مصیبتی تمام ناشدنی نمایی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۹ تیر ۱۳, جمعه

دوران حکومت الله

بسر رسیده است!




مردم ایران پیوسته مردمی بدهکار بوده اند، بدهکار به نظام استبدادی. این بدهکاری با فروپاشی نظام شاهی به پایان رسید، اما، فقط برای لحظاتی کوتاه. چیزی طول نکشید که بدهکاری مضاعف گردید. بدهکاری به استبداد دین بر بدهکاری به استبداد سیاسی نیز افزوده شد. مردم ایران دیگر تنها به دیکتاتور، در حال حاظر به ولی فقیه، آخوند خامنه ای، بدهکاری ندارند، بلکه به الله، خداوند یکتا و یگانه، نیز بدهکاراند. طلبکار اصلی الله است. دیکتاتوری که بر ما حکومت میکند، خود را جلوه و مظهر اراده الله میخواند و همچون الله هیچ نجوید و نخواهد مگر تسلیم و اطاعت، مگر عبودیت و بندگی و یا در یک کلمه "تعبد." پس این الله است که مسئول است. که ملت ایران نه با ولایت فقیه و خاندان فقها، که با الله است که روی در روی قرار گرفته است. چه جای روی دربایستی است. حقیقت آن است که تردید مدار که براندازی نظام ولایت از براندازی الله میگذرد.

بیش از چهل سال است که هیچکس بجز خدای بی همتا، الله بر این جامعه حکومت نکرده است. هیچ چیز نیست که با نام الله آغاز نشود و پایان نگیرد. هیچ عقد و قراردادی، هیچ تصمیمی اتخاذ نگردد و هیچ برنامه ای ریخته نشود مگر بنام الله، هیچکس به تخت شلاق بسته نشود، بزندان نرود، شکنجه نشود و بدار مجازات آویخته نشود مگر بنام الله. در تتیجه چه کسی را میتوان مسئول مصیبت و نکبتی که گریبان ملت را گرفته است دانست؟ کیست مسئول این همه نگونبختی و سیه روزی: فساد تا زیرین ترین لایه های جامعه گسترش پیدا کرده و فقرو فلاکت باوج خود رسیده است، توسعه فحشا و اعتیاد جامعه را در سراشیب زوال و ذلت قرار داده است. ثروت ملت بطور روزانه مورد غارت و چپاول کسانی قرار میگیرد که در پیشانی خود نشانی از سجده های طولانی، از عبودیت و بندگی به الله دارند. البته همه بآن دلیل که الله به ولی خود، ولایت بخشیده است که بر علیه کفر و با طل بر خیزد و تا ابد شیطان بزرگ، آمریکا را بجنگ بطلبد.

درچنین صورتی چگونه میتوان آخوند خامنه ای و همردیفان حوزه ای او را مسنول وضع موجود دانست.  در حالیکه هر سری که بر زمین افکنده است و هر خونی را که ریخته و بهرجنایت و غارتی که دست زده است، معطوف نه به اراده خود بلکه معطوف به اراده الله بوده است، چگونه میتوان او را مسئول دانست؟ مگر فقها در تحصیل اجتهاد چیزی دیگری جز اصل و اصول عبودیت و بندگی و تسلیم و اطاعت میآموزند؟ آنها در اسارت به کمال رسیده اند. چگونه میتوان آنها را مسئول دانست. آنها نه به آزادی بلکه در اسارت و بندگی زندگی گذرانده اند. هرچه که انجام داده اند با هر نتیجه ای، چه خوب چه بد، معطوف بخواست الله، خداوند یکتا بوده است. موضوع خیلی ساده است: الله مسئول است. همه مسئولیتها نهایتا به الله ختم میشود، به آن الله که از بیخ آسمانها بر فراز منبر قدرت جلوس یافته است.

آخوند خامنه ای و همقطاران حوزه ایش، البته که عاری از هرگونه مسئولیت اند، به آن دلیل که مسنولیت تنها میتواند از آزادی برخیزد نه از عبودیت و بندگی. چگونه میتوان از یک "اسیر،" از یک بنده از یک رعیت، انتظار مسئولیت داشت؟ اسیر و زندانی، در بند اند، در بند قواعد و مقررارت شریعت. آیت الله های حاکم با صرف عمر خود در کسب "اجتهاد" ، در واقع دست و پا و ذهن خود و پیروان خود را به بند و رنجیر میکشند و در ستیز با آزادی به نهادین ساختن "بندگی" میپردازند و بر آن ارج بسیار مینهند. همچنانکه کمی زودتر اشاره شد، محور تحصیل اجتهاد نه آزادی بلکه عبودیت و بندگی ست. نه پذیرش مسئولیت بلکه گریز است از مسئولیت.  "علم " فقه در واقع چیزی نیست مگر علم به قانونمندی های اطاعت و فرمانبری و تقلید و تبعیت، مفاهیمی که رساله های مجتهدین، بدون استثنا، با بحث در باره آنها آغاز میگردند. فقاهت از آزادی می هراسد بآن دلیل که از مسئولیت پذیری اجتناب میورزد.

این بدان معنا، که براندازی نظام ولایی ممکن است که دیر یا زود بواقعیت بپیوندد، اما، میتوان انتظار داشت باور به الله به یکتایی و کلام و پیامبر و امامان ا،و پایان بگیرد؟ آیا نگرش الله به انسان بعنوان بنده، عاری از عقل و خرد و نیروی آفریننده، مطیع و فرمانبر نیز پایان میگیرد؟ آیا حقیقت کلام الهی، کلامی که از آن انتظار همه گونه معجزه میرود، آشکار خواهد شد که چیزی نیست مگر کلام عبودیت و بندگی، تسلیم و اطاعت و فرمانبری؟ که این آموزش الله است، زمینه ساز و تحکیم نظام استبدادی. آیا انسان میتواند به یکتایی الله شک و تردید کند بدون آنکه محکوم بمرگ شناخته شود بجرم "کفر،" شرک" و یا "نفاق؟." چگونه انسان میتواند تعبد و بندگی را نفی کند در حالیکه تنها چیزیست که الله از انسان میخواهد. آیا بر توصیه الله مبنی بر دفاع از وحت الله با ابزار جهاد و شهادت، باور به قتل فی السبیل الله، یعنی که بر خشونت کین خواهی نهفته 
در ذات آموزشهای الله خط بطلان خواهیم کشید؟

خانم فائزه هاشیمی، دخت یکی از معماران حکومت الله، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، در مصاحبه اخیرش با استاد عباس میلانی، اظهار داشت که قرآن دست باورمندان را در فهم کلام الهی باز گذارده است و از تجربه شخصی نقل کرد که پس از مرگ پدر، برادران بجای آنکه بر اساس توصیه قرآن دوبرابر زنان ارث ببرند، مساوی با زنان سهم گرفتند. در ادامه نیز به کشورها با فرهنگ و ساختارهای سیاسی متفاوت اشاره کرده که اسلام را بر اساس فهم خود پذیرفته اند. وی فراموش کرد که بگوید که در جمهوری اسلامی، این دین و متولیان دین اند که بر جامعه حکومت میکنند، ساختار سیاسی ای که در هیچ کشور دیگری وجود ندارد. که در جامعه ما اکنون قدرت در دست دین است و با زبان دین، یعنی که با زبان الله سخن میگوید و بنام الله ست که ولی فقیه حکومت میکند. بگذریم که در کشورهای مسلمان دیگر، الله را خدایی می پندارند که بخشنده و مهربان است، نه خواستار جهاد و شهادت، نه خواستار تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

چنین بنظر میرسد تا زمانیکه مردم به آن خدایی باورد دارند که آخوند ها بنام او خطبه میخواند و بنام او شمسیر بر کشند، و سرها بر زمین افکنند، نمیتوان به رهایی و آزادی به برپا داری یک جامعه انسانی امیدوار بود. اما، تردید نباید داشت که دیر یا زود مردم به راز کلام الهی آگاه شده و بر آنچه که در خوار داشت انسان در آن بیان شده است خط بطلان برکشیده و از الله خدایی بر سازند دوستدار انسان نه دشمن آشتی ناپریر انسان و ازادیها و حق و حقوق انسانی. آری، بیش از آنکه به حکومتی نو نیازمند باشیم، سخت محتاج خدایی نوین هستیم. دوران حکومت الله بسر آمده است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۹ خرداد ۳۰, جمعه

یک شیشکی جادویی!



فقها، علما و مراجع تقلید، صدها سال حکومت غیر مستقیم را بر حکومت مستقیم ترجیح داده و چهره فریبکار خود را در پشت شاهان پنهان نگاه داشته اند. اما، در سودای کسب قدرت هرگز آسوده نخفتند. زیرا که تنها خود را بر حق و شایسته حکمرانی میدانستند. بر آن بوده اند که عدل و عدالت و داد و داد گری بدست مطهر فقها و علما، برخاسته از حوزه های علمیه است که بر قرار میگردد. بدست فقیهی که "ولایت" الهی دارد، بشریت از ظلم و ستم، از بیعدالتی و نابرابری، از جهل و خرافه رهایی می یابد.

 حقیقتی که بسیاری از انقلابیون و روشنفکران و آزادیخواهان از آن غافل بودند، آنست که فقاهت رویای جلوس بر مسند قدرت را از زمانهای دیرتر در سر پرورانده بودند، بسی بسیار زودتر از زمانیکه انقلابیون بفکر جنگهای چریکی بیافتند. حتی بویی هم بمشام انقلابیون نرسیده بود که فقاهت ثروت بازاریها را در خدمت گرفته بود که "پیامبران" دوران جدید را در مدرسه "حقانی " پرورش دهد. حلقه فوقانی قدرت، در واقع، از دانش آموختگان این مدرسه بوده و هستند.

 بنابراین، از سر خام اندیشی بود که مخالفین انقلابی فکر میکردند که فقها، از جمله رهبر انقلاب، چیزی طول نخواهد کشید که در خواهند یافت که قدرتمداری دون شان مقدس فقها و علماست و بزودی صحنه سیاست را ترک نموده و قلمروی قدرت را به مخالفان خود واگذار می نمایند، رویای شیرینی که با فاجعه خاتمه یافت، به بازگشت استبداد، آنهم از مخوفترین نوع آن، استبداد مضاعف دین و قدرت

سر انجام، فقاهت این فرصت تاریخی را در نیمه دوم قرن بیستم به چنگ آورد با خدعه و نیرنگ، و با ابزار فریب و ریاکاری، حکومت اسلامی را برپاساخت. هماکنون بیش از چهار دهه است که فقاهت برهبری ولایت، اندیشه و تدبیر خود، برگرفته از کتاب مقدس و آموزشهای الله را در عمل آزموده است. نتایج آن در پیش روی ملت است: نابودی ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، سرکوب حق گزینش و آزادی، سرکوب حق نفی و مقاومت و نه گویی، بر قراری نظام تسلیم و اطاعت و فرمانبری، ترویج فرهنگ حمد و ثنا، اخلاق ستایش و سپاس گویی، امریکا ستیزی و خوشامدگویی به تحریمات اقتصادی بقیمت بر باد دادن ثروت ملی، تورم افسار گسیخته و بیکاری، کاهش ارزش پول ملی و افزایش حاشیه نشینی، گسترش فقر و محنت و نا برابری، غارت های بزرگ و چپاولگری، فرو غلتیدن جامعه در دامن اعتیاد و توسعه  بی سابقه روسپیگری.

حضرت ولایت، آخوند خامنه ای، دیرزمانی ست که قول داده است که تا چند سال آینده کشور را بقله شرف و افتخار میرساند و از خود یک "رکورد" تاریخی بجای خواهد گذارد.

تنها واکنش اخلاقی به این پیشگویی های پیامبرانه چیزی نیست مگر یک شیشکی جادویی.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۹ خرداد ۲۳, جمعه


ترامپ دوستان وطنی!



چه پنهان که مواضع بعضی از هموطنان هوادار رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ، چیزی کمتر از تهوع آور نیست، بویژه مواضع آنانکه در فضای مجازی دکانی برای خود گشوده و بخود اجازه میدهند که در باره هرچیزی هم اظهار نظر کنند. این هموطنان، همگان از منتقدان نظام اسلامی، همچون هواداران ترامپ در داخل امریکا، چشم خود را بر روی رفتار و گفتار ترامپ بر خواسته از تمایلات و گرایشهای خودکامگی با رنگ و بوی نژادپرستی و ملی- مذهبی می بندند، رفتار و گفتاری که در قانونگریزی و سلطه افکنی بر قوه مقننه و قوه قضائیه و بی اعتبار ساختن نهادی های موظف به نگاه داشتن توازن بین سه قوه و استقلال انها، بازتاب می یابد. ترامپ، بارها نشان داده است که بر نظارت قوه مقننه بر رفتار و گفتار خود وقعی نمی نهد و از بروز تمایلات اقتدارگرایانه از هیچ دریغ ندارد که بعضا، تحلیلگران آنرا بازتاب خود شیفتگی شدید ترامپ ارزیابی میکنند.

  این ترامپ دوستان وطنی، حتی به توجیه فراخوان ترامپ مبنی بر اعزام نیروهای ارتشی برای سرکوب تظاهر کنندگان، بر میخیزند که حرکتی ست لازم در دفاع از حفظ نظام دمکراسی و بر علیه آنارشیست ها و چپهای رادیکال و سازمان تروریستی "انتیفا،" سازمانی که وجود خارجی ندارد، سخنانی که بسیاری از سران بازنشسته نیروهای ارتش امریکا به واکنش وا داشت از جمله ژنرال ماتیس، اولین وزیر دفاع ترامپ، اعلام کرد که هرگز چنین رئیس جمهور تفرقه افکنی بعمر خود ندیده است.

 هواداران وطنی که لحظه ای در بوق کردن سکولاریسم از هیچ دریغ ندارند، در مورد ظهور ترامپ در مقابل کلیسا و نمایش بایبل بر سر دست- البته پس از بکارگیری خشونت در سرکوب تظاهر کنندگانی که بر سر راه او قرار داشتند- دوست دارند که سکوت برگزینند، گویی که اصلا مسئله ای نیست اگر ساختار قدرت در حفظ نظام دمکراسی از دین مدد طلبد و خشونت و تقدس را در هم آمیخته و همچون هر دیکتاتور دیگری به فریفتن عوام بپردازد. توحیه رفتار و گفتار اقتدار طلبانه از آنجهت انزجار برانگیز است که  نه تنها به پایداری دمکراسی نمی انجامد بلکه راه را برای  عادی سازی بروز تملایلات خودگامگی آمیخته با گرایش های نژاد پرستانه و ملی و مذهبی در یک نظام دمکراتیک هموار میسازد.

 دانالد ترامپ بعنوان یک رئیس جمهور "نامتعارف،" بیش از سه سال است که انظار جهانی را بخود جلب کرده است. از همان آغاز، وی نشان داد چندان علاقه ای ندازد که راه و روش جورج واشینگتن و توماس جفرسن و دیگر بنیان گزاران نظام دموکراسی را، نخستین در جهان، برگزیند و نامی نیکو از خود بجای بگذارد. حال انکه دانسته یا نا دانسته راه و روش چهره های سیاسی ای را برگزید که داری نامی چندان نیکو در تاریخ سیاسی امریکا نیستند، شخصیت هایی همچون جورج والاس، فرماندار ایالات آلاباما، نژاد پرست معروفی که در راه یافتن به کاخ سفید ناکام ماند و بعدا از تمایلات نژاد پرستانه عذر خواهی نمود و ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری که بدلیل سوء استفاده از قدرت، مجبور باستعفا گردید. دیر زمانی نیز بنظر میرسید که دانالد ترامپ هم بسرنوشت نیکسون دچار خواهد گردید که چنین نیز شد، دو سال به اتهام سوء استفاده از قدرت تحت بازرسی قرار داشت و سپس به اتهام جرمی مشابه در کنگره محاکمه گردید. اما، بجای انکه ترامپ را مجبور به استعفا نمایند، او را هر چه بیشتر در قانونگریزی بی پروا و حسورتر ساخت.

البته که برای هموطنان ترامپ دوست، چندان مهم نیست که الهام بخش ترامپ، نه بنیانگزاران نخستین نطام دمکراتیک در جهان بلکه رهبران خودکامه ای هستند همچون پوتین و شی جین پینگ و اردوغان و حتی رهبر جوان کره شمالی، جان اون. ترامپ آنها را بدان جهت که رها از هر قید و بند قانونی، میتوانند هر تصمیمی را بگیرند و هر برنامه ای را باجرا در آورند بدون آنکه پاسخگو باشند،  مورد تحسین و ستایش قرار میدهد و سخت میکوشد مانند آنها وقعی به رعایت قانون ننهد. در پیروی از دیکتاتورهای اقتدار طلب ترامپ جمهوری خواهان را متحد نموده دستگاه قضایی فدرال و سازمانهای اطلاعاتی را در اختیار گرفته و بگونه ای آشکار دست به قانونگریزی میزند، اگرچه پیوسته با مقاومت از سوی قوه مقننه و حزب مخالف و بخش بزرگی از مطبوعات روی در روی گردیده است.

گویا بر بروز تمایلات خودکامگی و قانونگریزی، باید چشم را بست، چون بر خلاف اوبامای "خیانتکار" ترامپ به امداد مردم ایران شتافته و شرایط را برای فروپاشی نظام فراهم اورد. حال آنکه ترامپ بارها نشان داده است که مشتاق یک دیدار، هرچند سطحی با سران جمهوری اسلامی بوده است. او خصومتی با استبداد دینی ندارد همین بس که نظام دست اندازی و آتش افروزی در منطقه را متوقف سازد، که ممکن است نظام را تضعیف کند، اما بقای آنرا بخطر نیاندازد.همچنانکه پس از سه سال و نیم تحریمات، بویژه محروم شدن از درآمد هنگفت حاصل از فروش نفت، اقتصاد نظام را به رکودی عمیق دچار ساخته است، جامعه فقیر و بحران زده را فقیرتر و بحران زده تر کرده است، شرایطی که برخلاف باور بسیاری نه تنها نظام استبدادی را به فروپاشی نکشاند بلکه سبب انسجام و استحکام آن گردیده است.

 بعضا، خیزش و هجوم "لشگر گرسنگان" را در آینده ای نه چندان دور انتظار دارند. که در چنین صورتی بانتظار خود دیر زمانی باید ادامه دهند. چرا که تاریخ نشان داده است که گرسنگی نه تنها فعال کننده افعال انسانی نیست بلکه بازدارنده و منفعل کننده نیز میباشد. انتظار فروپاشی نظامی که بنیادش بر قهر و خشونت نهاده شده است و از هر کشتار و قتل و عامی ابایی ندارد، نظامی که میتواند در کمتر از 3 روز بیش از 1500 انسان را بخاک و خون بکشاند، نه از گسترش فقر و گرسنگی هراسی دارد و نه از خونریزی و تخریب و ویرانی. چرا که رژیم آخوندی خشونت و بیرحمی را تقدس بخشیده است چون در "جهاد" و "شهادت" بازتاب مییابد. براندازی رژیم آخوندی با ابزار تحریمات اقتصادی تنها میتواند از خام اندیشی برخیزد.

ترامپ دوستان وطنی، خصومت ترامپ با مطبوعات آزاد و "دشمن" نامیدن مطبوعات منتقد را نفی باور خود به آزادی مطبوعات نمی بینند و نسبت دادن هر نقد و  انتقادی را به توطئه دمکراتها و دسیسه های دیپ استیت، پذیرفته اند. که ترامپ، بر عکس سیاستمداران حرفه ای و نخبه، "حقیفت" را بر زبان میراند، هر چند ساده لوحانه و بلاهت آمیز. یکی از این دکانداران اینترنتی میگفت دمکراتها به سیاهان امریکا حقیقت را نمیگویند که این ابراهام لینکلن بوده است که سیاهان را از بردگی نجات داده است. این گوینده گویا آگاه نیست که آنچه خود بر زبان میراند، بازتابنده یک باور نژاد گرایانه است. چرا که این ادعا براین فرض قرار گرفته است که سیاهان امریکا از تاریخ و سرنوشت خود بی خبر و نا آگاهند. او میداند، اما، آنان که داغ بردگی را 400 سال بر گرده تجربه کرده اند، نمیدانند.

چه چیزی سبب شود که کسانی که از یک جامعه استبداد زده برخاسته و تاب و توان استبداد مضاعف دین و 
قدرت را نداشته، تن به ترک وطن داده و برغم زندگی در جوامع دمکراتیک غربی، چشم خود را بسته نگاه میدارند بر مظاهر استبداد، از جمله عوامفریبی، قانونگریزی، روابط را جانشین ضوابط کردن، خواستار وقاداری و التزام مطلق به "رهبر،" کذب خواندن حقایق و اکاذیب را عین حقیقت خواندن، از همه مهمتر "دشمن" خواندن هرآنکس که سخنی انتقاد آمیزبزبان آرد، خصومت و ستیز با مطبوعات آزاد و خصوصیات بسیاری دیکر که در این مختصر نمیگنجد.حال سوال این است با وجود چنین گرایشهایی، گرایش بسوی رفتار و گفتار اقتدارگرایانه در ایرانیانی که در جوامع دمکراتیک زندگی میکنند، آیا میتوان انتظار داشت زمانی را که ساختار استبداد در جامعه ایران فرو ریزد و بر ویرانه های آن ساختار یک حامعه آزاد و دمکراتیک را بپا داریم؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi