۱۳۹۸ اسفند ۹, جمعه

حکومت شرع
و ویروس کرونا!



جامعه ما هماکنون جامعه ای را ماند گویی که نفرین زده است و مورد خشم و ناخشنودی خداوند یکتا و یگانه، الله واقع گردیده است. هر روز از راه مصیبتی میرسد، مصیبت روی مصیبت تلنبار میشود. آیا افزودن ویروس کرونا بر بار سنگین مصیبتها، پشت ملت را نخواهد شکست و تاب و توان تحمل مصییبت دیگری را ملت خواهد داشت؟ اما، این مصیبت، از آن مصیبتهایی نیست که دهان بر بندی و ناله ای بر نیاری تا بی سر و صدا خروج یابد. چرا که کرونا عارضه ای ست وا گیر. همین بس که مبتلایی ناشناس، بدون آگاهی، چندین نفر را آلوده کند، به چشم بهمزدنی کنترل ویروس میتواند از دست خارج گردد.

البته که مبارزه با این مصیبت، امر دشوار و پیچیده ای نیست، مشروط بر آنکه بدست کارشناسان و متخصصان سپرده و دیگر نهادها دولتی و غیر دولتی را مجهز ساخت تا در حمایت ازکادر بهداشتدارن مجرب بسرعت نیازهای انها را پاسخ دهند.

اما، چرا ظهور ویروسی، در حکومت اسلامی، مثل بسیاری دیگر از مسائل به یک مصیبت بزرگ تبدیل میشود؟ پاسخ آن است که ما در جامعه ای زندگی میکنیم که بظواهر مدرن آراسته گشته است، حال آنکه در واقعیت در جامعه ای زندگی میکنیم که "شرع" بر آن حاکم است، جامعه ایکه برغم ظاهرش یک جامعه سنتی ست، یعنی جامعه ایکه روی بگذشته دارد: برای بازگشت به گذشته تدارک می بیند نه برای آینده. اندیشه به آینده است که برای برخورد با مسایل احتمالی برنامه ریزی و ممارست و تمرین میشود تا قبل از وقوع  فاجعه و پیش از تخزیب و ویرانی، به مقابله با آنه برخیزند. عدم آمادگی برای مقابله با بلایای آسمانی، مثل سیل و زلزله و بلایای انسان ساز مثل، آلودگی هوا و مصرف آب و بیابان زایی غیره و غیره به مصیبت تبدیل میشود و سایه شومش را بر جامعه میافکند.

بنابراین، در جامعه ایکه شرع بر آن حاکم است، قواعد و قوانینی بر تمامینت جامعه سلطه افکنده است که زائیده عقل و خرد انسانی نیست و برخاسته نه از شرایط معاصر بلکه از دوران بادیه نشینی بشر در یکهزار و چهاردصدال پیش از این است. مثلا، شرع برآنست که ولایت فقیه آسمانی ست. "بیعت" با او و "تسلیم " و "اطاعت" از او یک وظیفه شرعی ست. و در سطح دیگری این شرع است که میگوید اماکن مقدس، ضریح های امامان و امامزاده، نه تنها به ویروسهای کشنده آلوده نمشوند بلکه خود شفاه دهنده این و همه ویروس های دیگر اند.

مبادا، دروازه زیارتگاهها چند روزی برروی زیارتگران بسته شوند تا سبب گسترش این ویروس خطرناک نشوند. جان فدای امام! افتخار هم از این بالاتر؟ این یک حکمی شرعی ست که میگویند یکی ست با حکم عقلی.

البته که انکار حقایق و یا وارونه ساختن و مصادره آنها، پدیده تازه این نیست در یک جامعه شرعی. چون در جامعه شرعی همه چیز سیاسی است و امنیتی. وگر نه چه نیازیست به انکار و وارونه سازی حقایق. هر آنچه که از شرع برخیزد، مهم نیست چقدر خلاف "قانون" و یا "عرف،" البته که مشروع است. وزیر بهداشت و معاونانش، رئیس جمهور و سخنگویش حتی ولایت فقیه، همه بنوعی در انکار وجود و شیوع ویروس کرونا شرکت کردند، همچنانکه در انکار کشتن بیش از 1500 نفر در آبان ماه گذشته  فعالن نقش بازی نموده و با مهارت دست بفرا افکنی زدند.

آقای امیر طاهر، روزنامه نگار و پژوهشگر معروف، بر آنست که آنچه در جمهوری اسلامی میگذرد ناشی از عدم مدیریت و نظم و سازماندهی و رهبری و یا دولتی منسجم و منظم و سامان یافته است، دولتی که در تبیعیت از مقررات مدون نظام بروکراسی، تعریف وظایف، توزیع و و تعین مسئولیتها، سازمان یافته باشد.

اگرچه ساختار چنین دولتی بازمانده از دوران شاهی هنوز بوظایف خود عمل میکند، اما، نه آنگونه که در جزوه و یا کتابی تدوین شده باشد بلکه انگونه که شارع شرع، حاکم میخواهد.. بعبارت دیگر، بحرانها، مصیبتها و مشکلاتی که نظام ولایت با آن روی در روی ست، لزوما ناشی از عدم دولت و ناتوانی قشر روحانیت در سازماندهی یک دولت نیست، بلکه ناشی از دولتی ست که بر اساس قوانین و مقررات شرع به چرحش در میآید. یعنی که بخش جمهوریت حکومت که سه قوای ظاهرا جدا از یکدیگر مقننه و قضائیه و مجریه را در بر میگیرد، برخلاف نقش مردم در گزینش رئیس جمهور و نمایندگان مجلس اسلامی، همه ملتزیم به اراده ولایت فقیه اند.

این بدان معنا نیست که نظام ولایت بجای یک دولت دارای دو دولت است یکی دولت سنتی برهبری ولایت فقیه که بدان بیت رهبری رجوع میشود و دیگری دولت جمهوری است که وظیفه اصلی اش مخدوش نگاهداشتن توزیع وظایف و مسئولیتها ست. این بدان معنا ست که وزیر بهداشت خود بخوبی بوظایف و مسئولیتهای خود آگاه است. اما، مثل همه بلند مقامان نظام، نه میتواند دهان خود بآزادی بگشاید و نه میتواند مسئولیتی را بپذیرد که در خارج از حوزه اقتدار او تعریف گردیده است. یعنی که آنجا که شرع حاکم میشود، براحتی میتواند حکم برخاسته از عقل محاسبه گر را باطل نموده و تابع مقرارت شرع کند، مقرارتی که بسته به سلیقه شارع و حاکم شرع دارد. همه مصیبتها از دولت شرع بر میخیزد نه از عدم دولت.

 بنا براین، ما در جامعه ای زندگی میکنیم که همه قوانین برخاسته از عقل بشر را بدور میریزند تا "شارعان،" فقها، علما بر آن حکومت کنند، تمام ناکارآمدیها، تمام ضرر و زیانهایی و تخریب و ویرانی کشور، ورشکستگی اقتصادی و همچنین ضربات سنگیینی که بر اقتصاد ممکلکت وارد شده و جامعه را دچار دشواریهای معیشتی ساخته است، همه ناشی از حکومتی ست که در راس آن ولایت فقیه قرار گرفته است. این در واقع چوب شرع است که بر پیکر ملت فرود میآید. مگر نه اینکه این شرع است که حجاب را اجباری ساخته و قوانین جدایی و تبعیضات جنست را نظم حاکم بر جامعه ساخته است. بر اساس شرع است که گشتهای ارشادی و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی بخود شکل گرفته اند. از راس تا ذیل همه از سربازان امام اند. البته که شرع است که سیاست امریکا ستیزی و غنی سازی هسته ای بهر قیمیتی به منصه اجرا در میآورد. 

بعبارت دیگر، در برخورد با آفت کرونا نیز باید نقش شرع و منافع حکومت شرع را در نظر گرفت، همچنانکه حکومت شرع در ارائه امار کشته شدگان طفره واز ارائه حقیقت در سرنگونی هواپیمای اوکرانی خوداری کرده است،در پنهان سازی ویروس کرنا و انتشار آن بخاطر منافع شرع از انحراف اذهان عمومی از هیچ دریغ نکردند. بنابراین تحریف حقیقت و یا دروغ محض در حفظ منافع شرع که هم اکنون یکی ست با منافع سیاسی نظام، پدیده ای تازه نیست. پس همیشه باید بخاطر داشته باشیم که ما قبل از هرچیز با شرع طرفیم. که ما چوب شرع را میخوریم، چوب قواعد و مقرارتی برساخته دست فقها و علما در سوی اسارت و بندگی انسان و به تعطیل کشاندن عقل و خرد او. لذا، تا شرع، برجامعه حاکم است، فریب و ریاکاری، مکر و نیرنگ جامعه را بسوی تباهی و زوال به پیش میراند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۸ اسفند ۲, جمعه

کدام قانون؟

کدام شرع؟







سالگردها، بویژه سالگرد پیروزی ها و یا شکست ها، فروپاشی یک نظام و ظهور یکی دیگر، فرصتی است
 برای بازنگری و ارزیابی گذشته و آنچه که بر زمان رفته است. چه فهم و درک گذشته، رمز فهم حال است وآینده.
 امسال تلویزیون بی بی سی فارسی تصمیم گرفته بوده است در فصل سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، زندگی قطب زاده، را در یک مستند به معرض نمایش بگذارد، داستانی بسی بسیار اسف بار، صعود و فرود او از سلسله مراتب قدرت، در عین حال داستان ساده انگاری و خام اندیشی. چرا که او دچار این توهم بود که چون در کنار آیت الله خمینی می نشیند و بعنوان یکی از مترجمان، سخنان وی را تحریف و به مطبوعات جهان مخابره میکرد، آیت الله  را "مدیریت" میکند، غافل از آنکه این آیت الله بود که او را مدیریت می نمود. امام، در قطب زاده ویترینی زیبا میدید که میتوانست مکنونات ضمیرش را در پس آن پنهان نگاه دارد. همیشه با لبخندی شیطانی بر لب سخنان تحریف شده خود را که از دهان قطب زاده خارج میشد مورد تایید قرار میداد.
همچنین، سایت بی بی سی چندین مقاله در باره سرنوشت محتوم قطب زاده بچاپ رساند از جمله، مقاله ای از روزبه کمالی(روزنامه نگار) تحت عنوان:
 صادق قطب زاده: اتهامات و محاکمات 'فرزند انقلاب
."
اینجا، قصد آن ندارم که به تحلیل این مقاله و یا مستند زندگی قطب زاده بپردازم. اما، در ارتباط با مقاله "اتهمات..." چندین تصویر از قطب زاده، از دادگاه و همدستان قطب زاده و دو تصویر از دو شماره روزنامه کیهان که از محاکمه وی خبر داده اند بچاپ رسیده است. تصویر روزنامه کیهان در 1 شهریور 1361، تصویری است که نظر این نگارنده را بخود جلب کرد. میتوان حدس زد که انتخاب تصویر این شماره کیهان بآن دلیل بوده است که خبر از "آخرین اظهارات قطب زاده در دادگاه انقلاب" میدهد و در ذیل آن، با قلم ریز ازوی نقل میکند که گفته است: "امیدوارم که خداوند توبه مرا بپذیرد." که این خود باید سندی بشمار آید مبنی براین واقعیت تاریخی که انقلاب فرزتذان خود را میبلعد. بهرحال، آنچه داستان قطب زاده را اسفبار و غم انگیز میکند، این نیست که او طعمه اژدهای انقلاب گردیده است بلکه آن است که قطب زاده با تمام زرنگیها و زیرکیهایش این فکر هرگز از مغزش خطور نکرد که با خدمت به خمینی نه تنها گور خود که گور آزادی و 
دمکراسی را هم میکند. اما، همچنانکه خواهیم دید، از این نقط نظر قطب زاده یک ملت را در کنار خود دارد.
درهمان تصویر کیهان(یکم شهریور1361) که در ارتباط  با مستند سازی مقاله "اتهامات..." بچاپ رسید
ه 
است، سر خط خبرها، با قلم درشت و توپر، به نقل قولی از امام خمینی اختصاص داده شده است، بدین شرح:
امام: اعلام میکنم که قوانین خلاف شرع  باید دور ریخته شود و کسی حق ندارد خلاف اسلام عمل کند.
در ذیل این خبر که در دو سطر کامل روزنامه جای گرفته است، عکسی از امام را می بینیم در حالیکه نگاهش غرق در افق فوقانی ست و در کنار آن چندین جمله (قلم ریز) دیگر هم از امام نقل شده است که فرضا بروشن ساختن منظور وی از گزاره بالا کمک میکند، مثل این جمله: حدود الهی معنایش این نیست که کسی که مستحق قتل است باو فحش بدهیم، این قصاص دارد. درسمت دیگر تصویر امام دو نقل قول دیگر بچشم میخورد بدین مضمون : قاضی باید در دو طرف قضیه قاطع باشد، بحسب شرع گناهکار را مجازات کند و اگر کسی گناهکار بوده بدون وقفه تبرئه کند  و در ادامه میگوید: عذر اینکه، به قانون عمل می کنیم علط 
است، کدام قانون؟ قانون مخالف با اسلام، قانون مخالف با شرع؟!

اگر بخواهیم بدانیم چگونه باینجا رسیده ایم، آنجایی که تاریکی سایه شومش را بر کشور گسترده و بهر سوی که مینگری، چیزی جز مصیبت و نکبت، فقر و فلاکت، جز فساد و فحشا، غارت های بزرگ و چپاولگری، جز قهر و خشونت، تبعیض و نابرابری، ستم و بی عدالتی نبینی، نهایتا باید ناشی از اظهارات و یا اوامر و فرامینی دانست که امام خمینی 37-38 سال پیش در باره چگونگی اجرای عدالت و شیوه های قضاوت و رسیدگی به پرونده ها بیان و صادر نمود، اوامر و فرامینی که زیرساخت نظام عدالت گردید و کارایی نظام عدل و عدالت را که معمولا لاک پشت وار به پیش میرفت، هرچه بیشتر کند و تنبل تر و فاسدتر نمود. جرا که مجریان عدالت هم باید موازین شرع را در نظر گیرند و به قانون نیز مراجه کنند در جستجوی پاسخ به معضلی ناشی از شرایط موجود  که در شرع یافت نشود. دشواری آنجاست که  بدرستی معلوم نیست کجا شرع بکار اید و کجا قانون، گزینیشی، البته که سلیقه ای و پیوسته سوء ظن برانگیز، شرایطی بس بسیار مناسب برای زایش "فساد" و یک بعدی ساختن نظام عدالت که تنها راه سریع توزیع عدالت را در تنبیه و 
مجازات، می بیند و زندانی های طولانی و بکار گیری اشد مجازات، در اسراع وقت و در ملا عام.

دادگاههای انقلاب، اگر بتوان نام دادگاه بر آن نهاد، از جمله دادگاه صادق قطب زاده بر بنیاد همین "فرمان"
 امام برپا گردید، دادگاهی که در آن متهم از هر حق و حقوقی، بویژه دفاع از خود محروم است. نه وکیل مدافعی حضور دارد و نا بازجو و بازپرسی. یک قاضی هست با کیفرخواستی که مفاد آن بدرستی روشن ینست که بر اساس چه اسناد و مدارکی و چه تحقیقات و بازرسی هایی تنظیم گردیده است. بعبارت دیگر، فرمان امام، چیزی نیست مگر فرا خوانی بسوی بی قانونی و پایمال ساختن قانونی که در فرآیند یک انقلاب بررگ اجتماعی، برشته تحریردر آمده است، قانونی که روابط ساختار قدرت با جامعه را قانونمند و حق و حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی را برسمیت شناخته و نهادین میساخت.

باید اعتراف کرد که جانشین امام خمینی توانسته است که نظام "شرع" را جانشین نظام قانون نموده و پیوسته
 بدور ریختن قانون ادامه دهد. آیا نهادهای قانونگزاری تا کنون قانونی را برشته تحریر در آورده اند که از صافی شرع نگذاشته باشد. از قوای قضایی که بگذریم، عرصه ای از زندگی را نمیتوان پیدا کرد که در آن شرع حضور نداشته باشد. حتی حضور شرع را میتوان در جشنها فجر نیر مشاهد نمود. این شهاب حسینی بازیگر برجسته سینمای ایران بود که پرچم دفاع از شرع را برافراشت. وقتی شرغ در جشنها فجر حضور یابد ایا میتوان سوراخی را جست که شرع در آن حضور نداشته باشد؟

بعبارت دیگر، ما باید نظامی از قواعد و قوانینی  را بچالش بکشیم و به براندازی آن بیاندیشیم که "قدسی"
 پنداشته میشود و اقتدار ان بر بینان تسلیم و اطاعت و فرمانبری نهاده شده. دشواری آنجاست که جامعه هنوز با نظام شرع احساس بیگانگی نمیکند. خوش باوران هنوز قوانین و مقرارت شرع را مقدس و قابل احترام می  پندارند، آنها با شرع بعنوان نظامی بیگانه با انسان و حق و حقوق و آزادی تعالی انسان، غریبه اند، همچنانکه قطب زاده از این بیگانگی با شرع رنج میبرد. اگر شرع اقتدار خود را تا این زمان از دست داده بود رهبر معظم انقلاب برای اینکه مردم را بپای صنوقهای رای بکشد، رای را یک کنش شرعی اعلام نمیکرد. یعنی آخوند خامنه ای و یا هر آخوند دیگری از نفوذ و اعتبار شرع در نزد مردم آگاهند و از آن بنفع پایداری نظام بهره برگیرند.
البته که وظیفه آزاد اندیشان است که پرچم رهایی از شرع را بر افراشته و بجامعه ای اندیشه نمایند آزاد ازبند
 اسارت و بندگی، آزاد از باید ها و نباید ها و حرامها و حلال ها، از باورهایی فردی و بسی بسیار خصوصی که در جامعه و نهادهای اجتماعی جایی ندارند.

تصویر کیهان 1 شهریور 1361 را در لینک زیر ملاحظه بفرمائید.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۸ بهمن ۲۵, جمعه

رای مردم:
حکومت اسلامی
 نمیخواهیم نمیخواهیم!



تردید نباید داشت که اگر حفظ آبرو و حیثیت و کسب اعتبار در انظار جهانیان، بویژه در جهان غرب مطرح نبود، آخوندهای حاکم، بطور کلی خود را از شر و درد سر انتخابات راحت میکردند. بعبارت دیگر انتخابات در نظام اسلامی چیزی جز "ظاهر سازی،" و یا فریب و ریاکاری نیست. این واقعییتی است که پس از چهل ویکسال برهمه آشکار شده است. که نظام میخواهد وانمود نماید که اسلام "ناب" محمدی، ذره ای با نظام دمکراسی ناسازگاری ندارد. حتی در دمکراسی هم از نظامهای دمکراسی سبقت گرفته اند. چون نظام ولایت بر اصل دین و اخلاق و عقل نقصان ناپذیر خداوند یکتا و یگانه بنیان گذارده شده است، نه بر اساس قوانین بشری که عقل و خردش نقصان پذیر است. البته تنها انتخابات نیست که همچون ابزاری برای زینت بخشیدن به یک نظام  اسبتدادی استثنایی برساخته وحدت دین و قدرت، بکار گرفته میشود بلکه آن نهاد هایی که ضرورتا در نتیجه انتخابات پا به عرصه وجود میگذارند، از جمله نهادهای قانون اساسی، ریاست جمهوری، مجلس نمایندگان و تفکیک قوای سه گانه، همه بازتابی از اراده و امیال ولایت اند.

حکومت ولایت، از آغاز خود را ادامه "رسالت" و "امامت" و حکومتی مقدس و الهی خوانده است. در چنینی صورتی حکومت الهی چگونه میتواند سازگار با حاکمیت مردم باشد؟ آیا حکومتی که الهی ست، و کلام الهی منشاء مشروعیت و الهام بخش سیاست های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی آن است، میتواند نیازمند قانونی باشد ساخته دست بشر و بازتابنده  اراده بشری؟ آیا شرم آور نخواهد بود که حکومت اسلامی قرآن را که در آن پاسخ همه مشکلات بشر یافت شدنی ست و تامین کننده سعادت و پیشرفت بشر است، به نفغ قانون اساسی کنار بگذارد؟

تا چه حدی نظام موفق شده است که رای ملت را با رای ولی فقیه که بر جای امامت نشسته و بازتابنده رای الهی ست، آشتی دهد و سازگار سادخته است، چه نیاز بتوصیف است. هنوز بدرستی معلوم نیست که در نظام ولایت نقطه آغاز و آخر دین کجاست. مثلا بدرستی معلوم نیست حد و مرز قدرت و مسئولیت های ریاست جمهوری و یا مجلس شورای اسلامی  که بر اساس میلیونها رای مردم برگزیده اند شده اند، از کجا آعاز میگردند و در چه محدوده ای پایان میگیردند. آیا این دو نهاد قانونی تا کنون در باره رابطه با امریکا، غنی سازی هسته ای بهر قیمیتی، امپراتور سازی، و جهانگشائیی نقشی ایفا کرده اند. آیا تا کنون در باره تعامل با امریکا یکی از حیاتی ترین مسائل کشور ما از آغاز تاکنون ، هرگز به بحث و گفتگو برخاسته اند که آیا به نفع مردم است و یا بنفع حکومت الی؟

نا همخوانی نظام ولایت بعنوان بازتابنده اراده الهی، بمانند پیامبر سلام با نظامی که قرار است باز تابنده اراده مردمی باشد، دارای نوسان بوده است. البته نهاد ولایت توانست بر دوقوای جمهوریت سلطه افکند و آنها را به تبعیت خود در آورد. در حالیکه تنش و تشنیج با ریاست قوه مجریه که با رای میلیونها مردم، اگرچه غیر مستقیم،  برگزیده میشود و ظاهرا بازتبنده اراده ملت بوده است، پیوسته دچار تنش و تشنج بود است. همین بس که سرنوشت ریاست جمهوری های پیشین را بیاد  بیاوریم. از رئیس جمهوری و شاه سلطان حسین محمد خاتمی گرفته تا رئیس جمهور کنونی. حتی در انتخابات اخیز نیزشاهد تنش ولایت و ریاست هستیم. در حالیکه ولایت در شیپور امنیت میدمد تا مردم را بپای صندوقهای رای بکشاند و باردیگر اعتبار و ابرو و حیثیت از دست رفته را به نظام بازگرداند. آقای رئیس جمهور از مسدود بودن انتخابات سخن میگوید و هشدار میدهد که شاه نیز دچار همین اشتباه شد و گرنه انقلاب 57 بوقوع نمی پیوست.

واقعیت آنستکه ولایت و پیروانش بر این باورند که با وجود قرآن ، کتابی که کلام اول و آخر را گفته است و بشر مجهول الهویه را شناخته و مناسب نیازها و خواسته اشان احکام لازم را صادر کرده است، چه نیازی ست به مراجع قانونگذاری. یعنی که انتخابات در حکومت اسلامی برای آن نیست که ملت نمایندگان خود را به مجلس فرستاده تا در آنجا بشور و مشورت پرداخته و از منافع مردم دفاع کنند و اراده و حاکمیت خود را بمنصه ظهور برسانند. این از ویژگیهای نظام دمکراسی غربی است.

برگزاری مراسم انتخابات در دمکراسی های غربی، چه در سطح پارلمانی و چه در سطح ریاست جمهوری، ابزاری ست در خدمت حاکمیت اراده  مردم، صرفنظر از نژاد و کیش و عقیده. حال آنکه در حکومت اسلامی پیوسته مردم رای داده اند و میدهند که از خود سلب حاکمیت کنند. مردم رای نمیدهند که اراده و قدرت خود را بیان نمایند بلکه در واقع با رای دادن هم خود را انکار میکنند و هم واقعیت را هم درد نحمل ناپذیر محرومیت در داد وستد جهانی را، هم درد مزمن محرومیت از کار و دستمزد را و هم زخم عمیق محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی را. چرا که تا کنون  نه توانسته اند «نه بگویند» و نه برگزیده ای را بر گزینند که بتواند نه بگوید.

هماکنون، ماهیت فریبکار آخوندهای حاکم و انتخاباتی که تا کنون برگزار کرده اند آشکار کردیده است. اما، تا چه حدی آگاهی بفریب روحانیت، در نظامی که از بکارگیری هر قهر و خشونتی، نظامی که شمشیر خود را برهر گردنی بدلخواه فرود آورد، میتواند همگان را به شرکت در انتخابات مجبور نماید، تنها میتوان بگمانه زنی پرداخت. چه بسا ندادن رای دارای هزینه های پیش بینی ناشده ای باشد. بگذریم که نظام با منابع مالی و لاجیستیکی که در اختیار دارد، میتواند بسیاری را به پای صندوق های رای بکشاند. بگذریم که با ابزار رادیو و تلویزیون میتواند مراسمی جعلی از شرکت پرشور و شوق مردم در انتخابات در سراسر کشور بمعرض نمایش بکذارد.

این بدان معناست که مهم نیست که مردم اینبار بمنظور حفظ "امنیت،" برغم تنفرشان از حضرت ولایت در انتخابات شرکت میکنند یا نه. چرا که مردم رای خود را دیر زمانی ست که صادر کرده اند. آنها رای خود را با نهادن جان خود در کف و در برابر گلوله های آتشین سپاهیان ولایت، بیان و بارها اعلام کرده اند که «حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم.» در منظر ولایت البته که این "کفر" است و نه رای. و این است که "باطل" است و باید آنرا از میان برداشت و نابود ساخت. 

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۸ بهمن ۱۸, جمعه

 از دین فرمانگزاران
تا دین فرمانروایان!





ترسم که بیهوده در پی یک ساختار سیاسی مناسب هستیم برای جانشینی نظام کنونی. حال آنکه  پس از چهل سال حکومت دین، باید در آندیشه گذار از ساختار دین باشیم. چه، از آغاز این ساختار سیاسی جامعه نبود که باید از آن گذر میکردیم. ما با فروپاشی  نظام شاهی از ساختار سیاسی گذر کرده بودیم و باید از ابتدار در اندیشه گذار از "دین" میبودیم. که این دین بود و نه سیاست که بر مسند قدرت صعود کرده و شمشیر از نیام بر کشیده بود، دینی که متولیان آن فقها و علما برهبری آیت الله خمینی، برخاسته از حوزه های علمیه بودند.  
باید بیاد داشته باشیم که در اینجا از دینی سخن میگوییم که دیگر وسیله ای نیست در میان وسایل دیگر، در خدمت چیره شدن بر نفس و کسب "قداست،" ابزاری در خدمت ارام سازی درون های پریشان و روح های آزرده و سر گردان و یا ابزاری برای  پرورش اخلاق تحمل سختی ها و فراغت از تلخی های روزگار، نیز ملجا و پناهگاهی برای درمندان و رنجبران و ستمدیدگان. بعبارت دیگر، ما از دینی سخن میگوییم که دچار یک تحول و دگرگونی شدید شده است که خیلی جدی بدان پرداخته نشده است. یعنی که اینجا ما از تحول دین از وسیله به هدف سخن میگوییم. از دین بعنوان یک امر خصوصی و شخصی سخن نمیگوییم. این را باید یک روزی همگان بپذیریم که مثلا اگر آدمی مثل این نگارنده علاقه دارد که گوسفند را بپرسند و به ستایش گاو بنشیند، آیا نان و آب، رفاه و آسایش را از کسی سلب کرده ام؟ چه ارتباطی میتواند وجود داشته باشد بین گوسفند پرستی من و انکه فکر میکند به خدایی باور دارد که ماورا زمین و زمان و حیوان و انسان است. همین بس به کشور کهنسالی همچون هنوستان بنگری. آنجا قبل از هر چیز در دین داری آزاد هستی. هر فردی، هر آدم و شخصی میتواند، با دستهای خود مجسمه ای برسازد و بستایش آن برخیزد. او نه به کسی آزاری رسانده است و نه از کسی میخواهد که در برابر مجسمه ای که او ساخته است سر تعظیم فرود آورد. هر آدمی میتواند خدای خود را بپرستد بی آنکه همبستگی خود را با دگر باوران، با هم زبانان و هم فرهنگیان خود به مخاطره اندازد.
بعبارت دیگر، وقتی دین بر ساختار قدرت سروری می یابد، دیگر یک وسیله در میان وسایل دیگر نیست برای درمان دردهای گوناگون بلکه خود هدف میشود، بجای آنکه بخدمت گرفته شود همگان باید به  خدمت ش درایند. پس ما از دینی سخن میگوئیم که از یک وسیله به یک هدف، تبدیل شده است، به یک نهایت و غایت چون و چرا ناپذیر، به  آرمانی تبدیل شده است که برای آن چه جان نثاری ها، چه جانفشانی، چه خونریزی ها، چه کشتار ها که نکنند. اینجا ما از "استحلال " دین، "فرمانگزاران" به دین "فرمانروایان: سخنن میگوییم، از دینی که نه بر منبر "تقدس" بلکه بر منبر "قدرت" جلوس یافته است.
اگر امروز خود را دست بگریبان مصیبت و نکبتی میبنیم که خویشتن را شایشته آن نمیدانیم، اکر امروز بسوی زوال اخلاقی و فقر خواری گسترده تر به پیش میرویم از زفاف ناگوار دین و قدرت و یا استحلاله اسلامی " فقاهتی" از دین فرمانگزاران  به دین فرمانروایان، بر میخیزد، از اسلام ناب محمدی، اسلامی که بار دیگری دعوی فرمانفرمایی کند. "اسلام عزیز" را بخاطر میآورید؟  امام "مقدس،" آیت الله ای که تبلور زهد و تقوار بود بخاطر اسلام عزیز دست خود را به چه کثافاتی که آلوده نکرد.، دست بگروگانگیری و هشت سال جنگ پوچ و بیهوده را ادامه داد و از همه مهمتر "امریکا ستیزی" را محور تمامی سیاستهای داخلی و خارجی قرار داد البته که همه این کنش ها، از جمله  امریکا ستیزی، کنش و یا نگرشی نیست سیاسی، بلکه کنشهایی هستند دینی و بخاطر دین اسلام ناب محمدی ست. که مبارزه ای ست علیه " شیطان" نه بخاطر حفظ منافع ملی. مبارزه با شیطان برزگ ممکن است که آخوندهای حاکم را به بهشت بفرستد، اما، کشور ما را بدرون آتش دوزخ فرو برده است.
ادگرگونی اسلام، از یک وسیله به یک هدف  و یک آرمان متعالی که میتواند ساختار قدرت را کسب نماید و حهان را براساس اسلام دو باره نماید، قدرتهای اسلامی، از جمله عربستان صعودی را را جلب و سبب زایش جنبشهای اسلامیست گردید، از طالبان گرفته تا بوکوحرامها و القاعده و "داعشی" ها که در حالیکه آیه های مقدس قران را با اقتدار تلاوت مینیمودند، سر انسان(ها) را همچون یک حیوان از تن جدا میکردند. خاطر آسوده دار که اسلام ناب محمدی، اسلامی را که امام خمینی بارمغان آورده بود باید پدر خوانده جنبش های اسللامیست از جمله داعشی ها دانست. همین بس که به خاطر بیاوریم که امام مقدس ما نظام ولایت را  در خون سران نظامی که در نزد او بامان امده بودن بنیاد نهاد و بقای آنرا با خونریزی ادامه داد و قهر و خشونت را در سال 66-67 با قتل عام بیش از 4000 زندانیان سیاسی، باوج خود رساند. در حالیکه داعشی ها در اوج قدرت خود باین تعداد هرگز سر از تن جدانکردند. حال آنکه امام مقدس ، نسلی را که از شمشیر شریعت هراس به دل راه نداده بود و بحکومت اسلامی میتوانست نه بگوید   از میان برداشت.
این نکته نیز شایان یادآوری ست که از سه قرن پیش از این، کراهتی وجود داشته است در میان رده فوقانی فقاهت از آلوده کردن خود به کثافات قدرت وسیاست. ترجیح میدادند که خلوت گزینند و بعبادت نشینند و بر ولع و حرص و شهوت نفس چیره گردند، که این خود راهی بود برای کسب "قداست،" پدیده مرموزی که خمینی نماد آن گردید و چه دلهای ساده  و مغزهای روشنی را که شیفته خود نساخت.
اما، امام خمینی ستت دیرینه علما و فقهای بزرگ مبنی بر برگزیدن سکوت در دوران غیبت امام عج و واگذاردن شمشیر به شاهان را زیر پا گذارد و بچه گثافاتی که دستهای مقدس خود را آلوده نساخت. او نیز در تبعیت از پیامبر اسلام (همچنانکه زودتر اشاره شد، شمشیر را بر چه گردنها که فرود نیاورد، چه سرها که بر دار شریعت نیاویخت و چه خونها که جاری نساخت. او نشان داد، که "امامت" بسی بسیار سرکوبگرتر، بیرحم و خشونتبارتر از خلافت است. بر روح یزید باید صلوات خواند برای انکه به امام سوم رخصت داد که شمشیر برگیرد و تا آخرین قطره خون خود بجنگد و خون بریزد.
این بدان معناس که تنها دین نبود که استحاله یافته بود، آیت الله خمینی نیز استحاله یافته بود و خود نمیدانست. او دیگر آن فقیه وارسته، مظهر تقدس و تقوا نبود که به توضیح المسائل و تشخیص حرام از حلال ، محرم از نامحرم  و چگونگی برگذاری مراسم غسل و وضو بپردازد. خمینی دیگر آن روضه خوانی نبود که بر فراز منبر روضه شهادت امام سوم را بخواند و آن را در نقد قدرت و سیاست بکار گیرد. درست است که هنوز چار زانو روی تشک می نشست، اما، او به "فرمانروایی" رسیده بود. دیری نکشید که دستهای خود را تا مرفق در خون فرو برد و ضحاک زمان لقب گرفت.

متاسفانه آنچه بدان تا کنون وقعی نهاده نمیشود و، هنوز هم، گذار از دین است، از دینی که فرمانفرماست  که میتواند به در افتادن با دین و ستیز و درگیری با دین تعبیر شود که اندیشه و کنشی نبوده و هنوز هم نیست که سیاست ورزان بخواهند برای آن وزنی قائل بشوند، چه پیوسته آنرا اندیشه و کنشی تندروانه، ماجرا جویانه و بسی بسیار خطرناک ارزیابی کرده و میکنند. که در افتادن با دین کار بجایی نمیبرد هیچ، توده های مردم را نیز با جنبشهای سیاسی بیگانه میسازد، اگر خصومت و دشمنی آنها را بر نیانگیزد. که باید حرمت عقاید و باورها و ارزشهای مردم را نگاهداشت. که از منظر تاریخ هم موفق نبوده است و ...الخ.
این بدان معناست که این سیاست ورزتن هنوز استحاله دین، تحول و دگرگونی کیفی ای که در دین زخ داده است، مورد توجه قرار نداده اند که این دین فرمانروایان، دین حاکم، است باید از دین عبادت، و نمازگزاری، دینی درخور التیام روح و امیدبخش متمایز ساخت و از شرایط گذار از آن را فراهم آورد. دین عبادت و نمازگزاری را باید  جدا ساخت از دین "جهاد" و "شهادت،" نه بمعنای جهد و کوشش نا محدود، بلکه جنگ و خونریزی، خونریزی تا آخرین قطره خون خود، کنشی که الله بالاترین پاداشها را بدان اختصاص داده است.چه چیز میتواند بالاتر از زندگی ابدی و همآغوش به 70 باکره بهشتی باشد؟ این پادش الله، به شهید است بانکسی ست که در تحصیل رضا و خشنودی الله آنقدر خون ریخته است تا خونش را ریخته اند.
نتیجه آنکه تا زماینکه دین فرمانگزار را از دین فرمانفرما جدا نسازیم و نتوانیم باورمندان را قانع کنیم که گارار از دین فرمانفرما، تنها راه رهایی و نجات از سیه روزی و تیره بختی ست، گذار از حکومت اسلامی، همچنان پیچیده و غامض خواهد ماند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۸ بهمن ۱۱, جمعه


کجاست جایگاه روحانیت!



هر روز که بر طول عمر حکومت آیت الله ها برهبری ولایت، افزوده میشود، بآن لحظه سرنوشت ساز نزدیکتر میشویم، آن لحظه که باید از خود بپرسیم: چیست ضرورت وجود قشری بنام "روحانیت،" و یا  "فقاهت " انگلها و یا "مفتخواران" جامعه و تا کی باید ادامه یابد حکومت ولایت؟ کجاست در جامعه آن جایگاه در خور فقاهت؟  آیا مفیدند و یا مضر بحال جامعه؟

آیا بدان دلیل در تاریخ بقا یافته است این قشر انگلی گریزان از کار و لباس سربازی ، که حافظ "اخلاق " جامعه بوده اند؟ آیا به آتش کشیدن فاحشه خانه ها و تبدیل خانه ها به "عفاف" خانه ها، و یا حجاب اجباری، نشانی ست بر تعصب و غیرت و اخلاق  فقاهت؟  آیا کشتار مخالفین و دگر اندیشان، برپاداری مراسم اعدام انسانی در ملا عام و برگرفتن شمشیر برای حاکم ساختن قوانین شریعت، برخیزد از  اخلاق اسلامی؟  آیت الله های ما، مقدسین ما، آنها که بدامنشان نور الهی تابیده است چنان دستشان بخون بیگناهان آلوده است که داعشی ها برای آنکه بپای آنها برسند باید چندین دهه دیگر به خلافت بسبک دوران صدر اسلام ادامه دهند و "اسلام ناب محمدی" را بر پا نمایند، همانگونه که آیت الله ها در کشور ما، ایران، برپا نمودند.
.
باید اعتراف کرد که ارجح است آن جامعه که بدون فقیه است و فقاهت. که آزاد است از بند احکام و سنت، از آئین تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. یعنی که برتر است آن جامعه، جامعه ایکه رها یافته از بندگی و اسارت. اگر مخلوق را رابطه ایست با خالق، بگذار رابطه ای باشد مستقیم و بدون وساطت. چه نیازی ست به فقیه و عالم، کارکشته در فریب و ریاکاری، سازندگان مکتبخانه ها عامل خرافه پرستی و جزم اندیشی، زمینه ساز بقای نظام استبدادی.

واقعیت آنست که بسیار دوریم از این جامعه. زیرا که ظهور و بنیاد آن منوط است به ظهور دانایی و بینایی، آن عقل و خردی که متمایز سازد تاریکی را  از روشنایی و یکی  شمرد، دینداری را با قدرت و قدرتمداری و  با دو رویی و ریا کاری و ولایت را شناسایی نماید بمثابه دشمن اصلی ملت و آزادی.

اما وقتی دانشوران و روشنفکران خود تاریک اندیشند و اسیر تعصب و سنت، چه امیدی ست به ظهور دانایی و بینایی؟ حال که آماده یک جامعه بدون فقیه و فقاهت، آیت الله و حجت الاسلام، نیستیم ، تنها میتوانیم  به تفکر بنشینم و به تعقل که کجاست آن جایگاه در خور شان فقاهت. اما این نیز هرگز نتوانیم تا زمانیکه خود سانسور نموده از کفر پرهیز کنیم، از مقاومت و سر پیچی، وحشت زده و هراسناک شویم، از آزادی گریزان و از آن ترس بدل راه دهسم.

فقها صدها سال حکومت غیر مستقیم را بر حکومت مستقیم ترجیح داده و چهره فریبکار خود را در پشت شاهان پنهان ساخته بودند. اما، در سودای کسب قدرت هرگز آسوده نخفتند. زیرا که تنها خود را بر حق و شایسته حکمرانی میدانستند. بر آن بوده اند که عدل و عدالت و داد و داد گری بدست مطهر فقها و علما، برخاسته از حوزه های علمیه است که بر قرار میگردد. بدست فقیه است که بشریت از جهل و خرافه رهایی می یابد. حقیقتی که بسیاری از انقلابیون و روشنفکران و آزادیخواهان از آن غافل بودند آن بود که فقاهت رویای جلوس بر مسند قدرت را از زمانهای دیرتر در سر می پرواندند. حتی بویی هم بمشامشان نرسیده بود که فقاهت ثروت بازاری را در خدمت گرفته بود که "پیامبران" دوران جدید را در مدرسه "حقانی " پرورش دهد. حلقه فوقانی قدرت در واقع از دانش آموختگان این مدرسه اند. بنابراین، از سر خام اندیشی بود که مخالفین انقلابی فکر میکردند که فقها، از جمله رهبر انقلاب، چیزی طول نخواهد کشید که فقاهت سیاست زده خواهند شد و صحنه سیاست را ترک خواهند نمود .

سر انجام، فقاهت این فرصت تاریخی را در نیمه دوم قرن بیستم به چنگ آورد با خدعه و نیرنگ، و با ابزار فریب و ریاکاری، حکومت اسلامی را برپاساخت. نزدیک به چهار دهه است که فقاهت برهبری ولایت، اندیشه و تدبیر خود، برگرفته از کتاب مقدس و آموزشهای الله، در عمل آزموده است. هم اکنون نتایج آن در پیش روی ملت است: نابودی ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، سرکوب حق گزینش و آزادی، حق نفی و مقاومت و نه گویی، بر قراری نظام تسلیم و اطاعت و فرمانبری، ترویج فرهنگ حمد و ثنا، اخلاق ستایش و سپاس گویی، امریکا ستیزی و خوشامدگویی به تحریمات اقتصادی بقیمت بر باد دادن ثروت ملی، تورم افسار گسیخته و بیکاری، کاهش پول ملی و افزایش بی خا نمانی، گسترش فقر و محنت و نا برابری، غارت های بزرگ و چپاولگری، فرو غلتیدن جامعه در دامنه اعتیاد و توسعه  بی سابقه روسپیگری. حضرت ولایت همین چندین روز پیش در سخنرانی خود در تبریز قول داد که تا چند سال آینده کشور را "بقله شرف و افتخار " خواهد رساند. تنها واکنش اخلاقی به این پیشگویی های پیامبرانه چیزی نیست مگر یک شیشکی جادویی.

آیا زمان آن فرا نرسیده که از خود بپرسیم و جویا شویم که چگونه در این چاله هولناک گرفتار آمدیم؟ خود را فریب دادیم و یا فریبمان دادند؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که بخود و به آنچه باور و ایمان داریم، بنگریم؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که ارزشها و آئین دینی خود را به محک عقل و خرد بسپاریم و نهاد فقاهت را ار بیخ و بن برکنیم؟ این چه جامعه ایست که نتواند بقا یابد بدون عمامه داران و قبا پوشان. قرنها پیش از آنکه پای استعمار به کشور ما برسد، این آموزگاران تسلیم و اطاعت بودند، علما و فقها که کشور ما را به استعمار کشیدند. استعمار در دست فقاهت، بسی بسیار شرمآورتر است از استعمار در دست بیگانه. چه فقاهت نه به بزرگی و عظمت انسان بلکه به حقارت و خواری او ست که میاندیشد.  

تا کی باید اسیر گذشته باشیم و  چشم بسته براه خود ادامه دهیم؟ تا کی باید گوش به فقیه و مجتهد فرا دهیم و از آنان چشم بسته تقلید و تبعیت کنیم؟ آنها را دانا و بینا و خود را نادان و نابینا پنداریم، احساسات و عواطف خود را  بازیچه دست آنان سازیم؟ تا کی باید به روضه و نوحه عاشورا گوش فرا دهیم بر سر و سینه خود بکوبیم و اشک گیری کنیم؟ تا کی باید شیفته افسانه رسالت و اسطوره امامت و یا این دین بیگانه  باشیم ؟ تا کی باید اجازه دهیم حال و آینده ما را گذشته رقم زند و بار این گذشته را، این دین  تحمیلی را بدوش خود  کشیم؟ تا کی باید اجازه دهیم عمامه داران قبا پوش، بنام الله و پیغمبر و امام بر ما حکمرانی کنند، مفاهیمی در اصل بیگانه و غریبه در فرهنگ ایرانی.

 آیا زمان آن فرا نرسیده است که بخود آئیم، چشمان خود بگشاییم و در یابیم که به کدام سوی روا نیم؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که حق و حقوق انسانی خود را بدست آوریم و انسانیت خود را درآغوش کشیم؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که فقیه را از اریکه قدرت فرو آوریم و نهاد فقاهت را از بیخ و بن بر کنیم و ملت را از تیره بختی و سیه روی، از خواری و حقارت نجات دهیم ؟  آیا زمان آن فرا نرسیده است که قلب تاریکی را با مشت آهنین بشکافیم و زنجیر اسارت و بندگی را پاره پاره سازیم، خود را رها ساخته و دژ آزادی را تسخیر نماییم؟

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi


۱۳۹۸ بهمن ۴, جمعه

حکومت شیطان بزرگ
در برابر حکومت خدا بر روی زمین!



دانالد ترامپ،  رئیس جمهور امریکا، پر قدرت ترین مرد بر روی کره زمین، هم اکنون بعنوان متهم در در کنگره آمریکا استیظاح و در مجلس سنا، دیگر شاخه قوه مقننه، به محاکمه کشانده شده است 1) به اتهام سوء استفاده از قدرت در خدمت منافع شخصی و 2)  نادیده گرفتن اقتدار قوه مقننه در ارائه مدارک و شواهد در ارتباط با اتهامات وارده بر وی.

 این در حالی ست که دانالد ترامپ روی هم رفته کمی بیش از سه سال است که برمسند قدرت و بر راس آن قرار گرفته است. حال انکه در مقایسه، رهبر معظم جمهوری اسلامی بیش از سی سال است که بر راس ساختار دین وقدرت قرار گرفته است،. در این سی سال چه  سرها که به فرمان او با طناب شریعت  بدار آویخته نشده اند و چه گلوله ها که قلب فرزندان این آب و خاک را منفجر و "وجدان" بیدار ملت را خاموش نساخته است. در همین آبان ماه سال جاری، بنابر خبرگزاریهای خارجی، نه داخلی که وظیفه ای ندارند مگر  قلب و وارونه سازی حقایق بنفع ولایت فقیه، بیش از یکهزار و پانصد نفر از بهترین جوانان این مرز و بوم در اعتراض به فرمان ولایت و روسای سه قوا، مبنی بر افزایش 300 درصدی قیمت بنزین، بخاک و خون کشانده شدند، افزوده بر هزاران هزاری که در این چهل سال گذشته بدیدار نیستی فرستاده شدند. در میان انان چه بسا نخبگان و اندیشمندان و هنرمندان و مدیران و متخصصینی و... که یافت نمیشدند، نخبگانی که پرورش و تولید آنها در هر چامعه سالها بطول انجامد و هزینه ای بس گرانبار بار برد. نیز، در چهل سال گذشته که سی سال آنرا خداوند، آخوند خامنه ای، خود حاکم مطلق بوده است، برغم  تمامی بی کفایتی ها در مدیریت کشور و برغم بکار گیری قهر و خشونت، و تنبیه و مجازات بعنوان تنها راهکار همه مشکلات و معضلات جامعه، ولی فقیه بجای آنکه بدادگاه عدالت کشانده شود و او را محکوم نموده و دست و پا بسته، راهی سیاهچالهای اوین کنند، وی را بآسمان برند و بر سریر خدائی نشانده و بر سر او بجای تاج، عمامه ولایت برنهند و در پیشگاهش زانو زنند، چنانکه گویی خدایی ست که از بیخ آسمانها فرود آمده تا بر بشریت حکومت کند.

 رئیس جمهور در آمریکایی که چهل سال است بعنوان "شیطان" بزرگ  در قاموس آخوندی شناخته شده است، هنوز دوره چهار ساله اول خود را به پابان نرسانده است که بارها در مضان تهمت های بسیاری از جمله قانوگریزی و تمایل به خود سری و خود کامگی در سیاست های داخلی و خارجی، مورد باز خواست و سوال قرار گرفته است. گرفتاریهای امروز او پس از دو سال بازرسی مالر در فعالیتهای انتخابی و نقش شوری در انتخاب وی در 2016، آغاز گردید. اگر کنگره مصلحت را در معوق گذاردن گزارش مالر و اتهاماتی که بر رئیس جمهوری = وارد کرده بود، زیر گوشی رد کند. اما، اینبار نتوانستند در مورد سوء رفتار ترامپ سکوت برگزیند.  وی هماکنون در سنای امریکا تحت محاکمه قرار گرفته است به آن دلیل که دانالد ترامپ، رئیس جمهور یوکراین را زیر فشار گذارئخ تا در برابر دریافت کمکهای نظامی که مورد تصویب کنگره و تایید پنتاگون و وزارت امور خارجه قرار گرفته بوده است و نیزدر برابر ملاقات رئیس جمهور یوکراین با ترامپ در کاخ سفید بوقوع نخواهد پیوست مگر آنکه رئیس جمهور اکراین رسما اعلام کند که جو بایدن، معاون سابق ریاست جمهوری امریکا، رقیب احتمالی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری 2020 و فرزندش  بجرم فساد و ارتشا تحت بازرسی قرار کرفته اند. در حالیکه رهبر معظم انقلاب که همچون خدای یکتا و یگانه، بر کشور حکومت میکند،، هنوز کسی پیدا نشده است که خطاب بوی  بگوید بالای چشمت آبروست بخاطر دروغ های بزرگ و فریب و ریاکاری و جنایات و گناهان "کبیره ای" که در سی سال حکومت مرتکب گردیده است و نیز بخاطراو عدم پاسخگویی و خودکامگی  و خود سری که بمنصه ظهور رسانده است.

 تردید نمیتوان کرد که مقایسه رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ با رهبر معظم جمهوری اسلامی، آخوند خامنه ای، مقایسه ایست معالفارق. اما مقایسه ایستکه نه تنها متضمن ضرر و زیانی نیست بلکه ضروری هم هست. چون در فرایند این مقایش است که پرده از این راز بر میدارد که چرا رهبر معظم انقلاب ولی فقیه رابطه با امریکا را غیر ممکن میداند. که چرا ولی فقیه ترجیح میدهد که با پوتین، رئیس جمهور شوروی و با شی جین پین که به تازگی خود را رئیس جمهور مادام العمر چین، اعلام کرده است، به رختخواب برود و گاو شیرده آنها شود، حال آنکه، تعامل و مذاکره و بر قراری ارتباط با امریکا خط قرمز ولایت است. رئیس جمهور ولایت، هرکس که بوده و هست هنوز حق ندارد که با رئیس جمهور امریکا یک سلام علیک خالی بکند. مقایسه این دو برغم مع الفارق بودنشان، میتواند بر ماهیت دشمنی ولی فقیه با امریکا، نور افشاند و در معرض دید عموم قرار دهد.

بعبارت دیگر، تفاوت و تفارق بین آن و این، بین ترامپ و خامنه ای، لزوما از شخصیت آنها بر نمیخیزد بلکه از نظامی بر میخیزد که هریک از بنیادگزاران آن به ارث برده اند.  اگر در نظام سکولار دمکراتیک امریکا ناظر بر این واقعیت هستیم که پر قدرترین مرد جهان، آنکه در خود بینی شهره خاص و عام است  و همه را خوار بیند، به خواری و حقارت کشانده شده است و بجرم قانونگریزی و خود کامگی در سیاستهای داخل و خارجی درجایگاه متهم قرارمیگیرد،  و در حکومت اسلامی، رهبری بی کفایت و تبه کار، همچنان بدون هیچ دغدغه ای بر راس ساختار دین وقدرت قرار کرفته و کماکان به اسارت و به بندگی کشاندن مردم یک کشور 80 ملیونی با تکیه بر قهر و خشونت  ادامه دهد. در هر دو مورد، رفتار هریک برخاسته از نظام سیاسی ای ست که هریک بر آن حاکم اند. نه اینکه شخصیت تهی از تائیر است خیر، بدون آنکه نقش شخصیت را نادیده بگیریم، علت را باید در تفاوت و تفارق در دو نظام دید. نظامی که بر رضای مردم، در خدمت به مردم و برای مردم بوجود آمده است و نظامی که خدائی است و بر حسب اراده الهی و نهایتا بنع قشر حاکم، قشر، "روحانیت" سامان یافته است، قشری که به هزینه مردم بکار دین و مطالعات دینی عمر میگذرانند.

نظام دمکراسی در کل بویژه نوع امریکایی آن نظامی ست که بر عقل و قانون بنیاد گذارده شده است (ماکس وبر، تایپولوژی قدرت)، دریکی ارزش را بر انسان و حفظ و حق و حقوق انسانی نهد و دیگری بر خداوند یکتا و یگانه، الله و دفاع  از توحید ارزش نهند. در نظامی که برساخته دست بشر است، مثل نظام های دموکراسی در اروپا و امریکا، انسان آزاد و خودفرمانبر محسوب شود که سعادت و خوشبختی خود بجوید بدون آنکه بدیگری آزاری رساند.

در نتیجه سرنشین کاخ سفید را مردم در فرآیند یک انتخابات بر می گزینند که در خدمت به همه مردم، گمارده شود و بهیچ وجه قانونا مجاز نیست  که بر حسب امیال شخصی خود، تصمیمی را اتخاذ کند در سوی نفع شخصی نه نفع ملی. تصمیم گیریهای، رئیس جمهور باید منطبق بر قواعد و مقرارتی باشد که سرنشینان کاخ سفید همگان بدان تن داده اند. چه کاخ سفید،خانه شخصی رئیس جمهوری نیست که خانه ای ست متعلق به مردم و ساکن آنجا پاسخگو به مالک آنجا، مردم است. از ضروریات نظام دموکراسی است، رفتار و گفتار ریاست جمهوری از مرزهای قرمز قانون عبور نکند. رئیس جمهور در نظام دموکراتیک امریکا نماد قانونگرایی ست و سوگند یاد کرده است حافظ و نگاهدار آن باشد. که تفکیک قوای سه گانه در امریکا و جدایی و هموزنی آنان با یکدیگر، بر خاسته از یک باور انتزاعی نیست. این بدان معناست، هیچیک از قوای سه گانه نمیتواند بر دیگری سلطه افکند و آنرا تابع خویش کند. یعنی که نظام دموکراسی جان نمیگیرد اگر در آن قوای سه گانه هموزن نبوده و از اقتدار نظارت بر یکدیگر برخوردار نباشند.

حال، در شرایط کنونی امریکا، رئیس جمهوری بقدرت رسیده است که نشانداده است که میخواهد تمایلات و باورهای شخص خود را به پیش براند و چندان وقعی برننهد به مقرارت دست و پاگیر، اما قانونا ناظر بر رفتار و گفتار ریاست جمهوی. که نیز بر آن است که نباید به سیاستهایی ادامه دهیم که متضمن نه تنها سود نیست بلکه زیان آوراند. او حتی فرا تر رفته و میگوید که چه کسی گفته است شوری دشمن ما ست تا ابد. ما میتوانیم با آنها روابط خوبی داشته باشیم. همچنین باید قراردادهای گذشته را از جمله قراردادهایی که بوسیله رئیس جمهورپییش اباما بامضا رسیده که برجام یکی از مهمترین آنها محسوب میشود، فسخ و دو باره مورد مذاکره قراربگیرد.

حال انکه در نظام اسلامی، بویژه نوع "انقلابی" آن اسلام "ناب" محمدی که در آن "ولی" و یا جانشین، خداوند یکتا و یگانه، الله بر روی زمین، حکومت میکند، انسان بدون کوچکترین شک و تردید باید شهادت بدهد و باور کند که خدایکی است و یگانه و به اراده و به امیال او خود را "تسلیم" و از "احکام" وی اطاعت و پیروی کند. یعنی که بشر به بند و اسارت قواعد و مقررات الهی در آید، اگر بخواهد که از حیوانیت خروج یابد. که این باید و ان نباید کند، این باید پوشد و خورد و نوشد. این باید بیند و شنود و آن سخن باید و این نباید گوبد. "نگاه" به این و نگاه به آن بباید کرد. به این باید و به آن نباید دست. که این حرام است و آن حلال، که این مستحب است و آن مکروه و هزاران قواعد و مقررات دیگر که هدفی دیگر نجوید مگر کنترل مطلق رفتار و گفتار انسانی. مثلا نتوانی مراسم نمازگزاری را برگزار کنی بی انکه مراسم "غسل" و "وضو" را بجا آورده باشی، مراسمی که برخاسته نه از عقل و خرد انسانی بلکه "سنتی" ست که از نیاکان بارث گرفته و به "تقلید" و "تبعیت" آموخته شوند. در اینجا ما از نظامی سخن میگوییم که ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، آنرا نظام می خواند که بر اساس اقتار سنت و جذبه شخصی بنا گردیده است. نظامی که عقلانیت در بند و اسارات باورهای کهن در آمده و شیفته جذبه فردی گردیده. نظامی که عقل و خرد انسانی را با ابزار "شریغا: به تعطیلی کشانده و مردم چشم بسته در فرمانبری و اطاعت از رهبر پر جذبه با یکدیگر برقابت خود بر میخیزند. بی جهت نیست که فساد در ذات نظامی ست که بر دین بینان گذارده شده است. که در حکومتهای اسلامی فساد یک پدیده ساختاری ست. یعنی که پدیده ای ست که نهایتا از باور به توحید بر میخیزد.

بنابراین، حکومت اسلامی به انسانها هنچون بندگانی مینگرد که باید نهایتا گوش بفرمان رهبر  باشند. نظام جمهوریت، در حکومت ولایت، روکشی نوینی ست بر آنچه کهنه و پوسیده و ضد بشری ست، نظام ولایت فقیه، فقیه ای که تبار خود را از امامان میداند. لذا ولایت فقیه همان ولایتی است که الله به رسول خود اهدا کرده است، پس تسلیم و اطاعت مطلق از وی یک تکلیف دینی ست. وی نیز، از آغاز خواهان یک چیز بیشتر نبوده است، تسلیم، اطاعت، فرمانبری. بنگر که حجاب را چگونه بر زنان تحمیل نموده و جدایی جنسیت را به بزرگترین وظایف انتظامی و امنیتی تبدیل نموده است. ولی ققیه و پیروان وی بر ان تصورند که اگر زن را مجبور نمایند که پیکر خود را در زیر چادر پنهان نمایند، آنگاه جامعه ای پاکدامن و سالم بوجود خواهد آند. همین بس که به گسترش فساد و تنزل سن روسپیگری بزیر سیزده سال بنگری، آنگاه میتوانی به تاثیر معجزه آمیز حجاب آگاه شوی. در زمینه سیاست، تمامی تصمیمات حیاتی داخلی و خارجی از جانب رهبر معظم انقلاب اتخاذ میشود. او نیازی ندارد که به مجلس رجوع نماید و یا واهمه ای از قانونگریزی داشته باشد. شورای نگهبان که خود منتخب رهبراند، در ترکیب و تعین نمایندگان مجلس نظارت دارند و بیش از هرچیزالتزام و تعهد نسبت به رهبر معظم شرط اصلی احراز صلاحیت برای ورود به مجلس اسلامی است که تاکنون هیچ جیز مگر وقا داری برهبری را  دز این چهل سال به معرض نمایش نگذارده اند. باین ترتیب روحانیت، نظام استبداد دینی را بر نظام استبداد سیاسی افزوده و آنرا در کنترل خود در آورده است

چنین تفارق و تفاوتی را نمیتوان باین سادگی ها بین امریکا و حکومت اسلامی، از میان برداشت. با این وجود تصاویری که از امتناع مردم از گام نهادن بر پرچم امریکا و اسرائیل، در فضای مجازی انتشار یافته است، بازتاب خواست جوانان و عشق دیرینه آنها به انسان آزاد و جامعه ای آزاد است. آنچه که حکومت اسلام با آن سر آشتی ندارد، پدیده ای که امریکا نماد آن است. ن بر خلاف حکومت اسلامی که  برابری در برابر خدا خود را در بندگی و اسارت انسان بیان میکند، جمهوری امریکا بر اساس برابری انسانها در برابر قانون، بازتابنده اراده بشری بنیاد گذارده شده است و هیچ کس ماورا قانون نمیتواند باشد. اکر ترامپ به محاکمه کشیده شده است به آن دلیل است که دچار این توهم گردیده است که او نیز مانند ولی فقیه برتر از قانون است و بهر کاری که میخواهد میتواند دست بزند. در حالیکه ولی فقیه سرنگونی یک هواپیمای مسافری یوکراینی که بسیاری از سرنشینان آن نخبگان برجسته مقیم و شهروند کاندا بودنند مورد تایید قرار میدهد و آنر"ا یوم الله" میخواند. حرف اخر انکه تا زمانیکه مردم به یوم الله اعتقاد دارند، ولی ققیه بجانشینی خداوند بر بندگان ایرانی حکومت میکند.


 فیروز نجومی
Firoz Nodjomi





۱۳۹۸ دی ۲۷, جمعه





ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما!





.حقیقت این بوده و هنوزهم هست ای هوطن! چرا که ولی فقیه همه چیز است و همه کس در برابر 
او هیچ. که او یکتا است و یگانه، جلوه الله و "ننگ" ماست.. که همه هرچه حق هست و حقوق، همه به ولی فقیه تعلق دارد. نیست در جامعه ما، کس دیگری که در برابر ولی فقیه دارای حق و حقوقی باشد. ولی فقیه، هم قانون است و هم ماورای قانون. او هم تبلور شریعت است و هم شمشیر. او مالک و ارباب بر سراسر خاک ایران زمین است از جمله مالک بی چون چرای ثروت عظیم و هنگفتی که از فروش منابع طبیعی بدست میآید، ثروتی که بر روی میز قمار امریکا ستیزی می بازد و جنبنده ای را جرات نیست بپرسد که جبران این همه خسارت چگونه توانی؟ جهاد و شهادت را رها کن ای فقیه و گرنه ننگ ما خواهی ماند  

ولی فقیه غالبا از کمال و کرامت انسانی سخن میراند که در بندگی و عبودیت بیان میگردد و در تجلیل بنده ای همچون سردار سلیمانی نه در رهایی و آزادی. آزادی شر است و نکبت. آیا میشود که برای انسان حق و حقوقی قائل باشی و هزاران هزار جوانان انقلابی یک جامعه را به جوخه های اعدام و و بدار شریعت بیآویزی؟ این در حالی ست که خلیفه یزید بن معاویه که در نزد ما پیروان امام، بیرحمترین و خونخوارترین بشمار میآید، بامام حسین فرصت داد تا شمشیر برگیرد و از خود و اعضای خانواده اش بدفاع برخیزد. چه پنهان که اینجا یک موی سر یزید هموزن ولایت است و تبار وی، امامت. این است که بینایان و بیداران و دانش پژوهان این آب و خاک فریاد برآوره اند که رهبرما الدنگ و مایه ننگ ماست.

  در تحت یوغ ولایت، زندگان را نه توانایی  گفتن نه هست و نه شینیدن و دیدن نه. نه، حرام است و مکروه ، سراسر گناه و معصیت. بندگان نه میتوانند بپوشند و بنوشند و نه  سوال کنند بآزادی، بجویند بر حسب میل و اراده انسانی. حال آنکه ولی فقیه میتواند، سخن بگوید، خطبه بخواند، فرمان بدهد و فتوا صادر کند برحسب آنچه باور و ایمان دارد و سپس آنرا قانون حاکم بر جامعه سازد، حاکم بر من و تو. ولی فقیه این روزها سخت میکوشد که "پاکدامنی" را بیابد تا راهش را پس از او ادامه دهد، یعنی سلطه فقاهت را بر جامعه حفظ و استحکام بخشد.

مهم نیست که ولی فقیه برفراز منبر، خطبه ی الهی میگوید و بندگان را به اطاعت و فرمانبری فرا میخواند و یا در مقام فرمانده کل قوا به بازدید سپاهیان خود میرود و آمادگی آنها را برای "جهاد " و "شهادت،" می ستاید و یا زمانیکه در لباس مدیر مدبر، رئوس طرح سیاست های داخلی ، خارجی ، اقتصادی و سیاسی ، علمی و صنعتی را برای مدیران، نخبگان و اساتید دانشگاه ها توضیح میدهد. در لحظه ای که ولی فقیه دهان خود را میگشاید، نفس در سینه ها همه حبس میشود. دهان ها بدون استثنا، همه، بسته، همه جا سکوت بر قرار میشود. در باره هر موضوعی، هر معضل و یا مسئله ای که سخن میراند، از جنگ و صلح گرفته تا تقوا و احکام زهد و عبادت، از تهدید به سرکوب گرفته تا دعوت به اطاعت و فرمانبرداری، هرچه که خواست و اراده اوست بسی بسیار ماهرانه، آنرا بازتابی از خواست ملت جلوه دهد، چنانکه خواست او همیشه یکی و یگانه است با خواست ملت. هرچه که بحال ولایت و بیت ولی فقیه سودمند باشد، بحال ملت نیز سودمند است. غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، ساختار یک اقتصاد مقاومتی وغرب ستیزی، چون خواست ملت و جهشی بزرگ بسوی تمدن بزرگ اسلام، همچون یک وحی الهی باید بان عمل شود.

 مضاف بر این، هر خطبه ای که ولی فقیه میگوید و هر فرمانی که صادر میکند، حق است و حقیقت، نهایی و آخری. روی حرف و فرمان  ولی فقیه هیچ حرف و فرمانی نیست.  البته که  رسانه های جمعی از رادیو و تلویزیون گرفته تا روزنامه ها و شب نامه ها و نیز امامان جمعه که  در سراسر ایران و هر دهکده و قصبه ای حضور دارند، بی درنگ به تکرار و حمد و ستاییش  اندیشه و گفتمان مقدس ولی فقیه می پردازند و گوش امت اسلامی و غیر اسلامی را پر و لبریز منماینداین است که ولی فقیه طلب ثنا کند و ستایش. حال انکه، امروز این ندا در گوش او زنگ زند که کشته ندادیم که رهبر قاتل را ستایش کنیم.
.
·         . اقتدار ولی فقیه را نمیتوان با هیچ معیار و خطکشی اندازه گرفت و یا مرزبندی نمود، قدرت او دارای مرز و حدودی نیست.چون پاسخگویی در ذات او نیست. او میتواند به سپاهیان خود فرمان دهد که به خیابان ها و کوچه پس کوچه ها سرازیر شده، بزنند، بکوبند، بگیرند، خونین و زخمین کنند و سپس به بازجویان دوزخ تسلیم نمایند، آنانی را که سر بر کفت نهاده و فریاد بر آورده اند که ما هم هستیم، این است که نظام درحالیکه به دریوزگی افتاده است هزاران جان برکف فریاد بر می آورند که دیکتاتور سپاهی، داعش ما شمایی، حقیقتی که در آن چون و چرایی نیست.
·          

اگر در نظام شریعت، تمام حق و حقوق به ولی فقیه تعلق دارد بدان سبب است که ولی فقیه «معصوم» است. معصومیت است که ولی فقیه را به مالک و اربابی در ردیف الله، مبدل ساخته است. معصومیت یک ودیعه ی الهی ست. تنها آنرا میتوان در افراد دستچین الله یافت. معصومیت است که اقتدار مطلق خدایی را در کف ولایت نهاده است. ولی فقیه، معصومیت را از پیامبر اسلام به ارث برده است. چه از پیامبر اسلام نقل شده است که  چگونه فرشتگان آسمانی براو وارد شده، سینه و شکم او را شکافته قلب او را خارج نموده و در طشتی طلایی شستشو داده و همه آلودگیها و نا پاکیها را از درون او زدوده اند و بدین ترتیب او را گناه ناپذیر ساخته اند( جلد اول، ض843).

این است که معصومیت الهی، نهفته در نهاد ولی فقیه، او را از هرگونه مسئولیتی رها میسازد. او اگر خود را نسبت به فرد و یا گروهی و یا ملتی مسئول بداند، از مسئولیت خود به ذات الهی کاسته است. چگونه میتوانی کسی را که هرگز مرتکب گناه و خطا نمیشود، مسئول بدانی. ولی فقیه هرگز چیزی به جز خیر و نیکی نگوید. مهم نیست که در عمل ممکن است که به شر بیانجامد  و شرارت. مسئولیت آنرا نمیتوان به ولی فقیه نسبت داد. مسئولیت به واسطه وجود خطا است که موجودیت پیدا میکند. اگر ولی فقیه را مسئول آنچه میگوید و آنچه بعمل در میآورد، بدانی، باید که به او نسبت خطا و گناه بدهی، که این رد معصومیت ولی فقیه است. اما، در فتنه اخیر ولایت که سردار سلیمانی با تیر غیب به هلاکت رسید و یک هواپیمای مسافر بری پر از نخبگان جوان و زوج های عاشق و پدران و مادران بیگناه با موشک های سپاهی بدیار عدم پیوست،  مردم براین معصومیت نیز مهر باطل زدند و فریا برآوردند که رهبر ما قاتل است ولایتش باطل است.

 اما داستان در اینجا خاتمه پیدا نمیکند. چرا که عدم مسئولیت بواسطه معصومیت، تمامیت نظام را بفساد و تباهی کشانده است. چه مسئولیت ناپذیری میشود یکی از امتیازات پاکدینی. بی جهت نیست که در جامعه اسلامی، حساب و کتابی، حسابرسی و یا محاسبه ای در کار نیست. آیا تاکنون معلوم شده است که کیست مسئول غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، کیست مسئول صدور قطعنامه های شورای امنیت و تحریمات اقتصادی، کیست مسئول ملیاردها دلار خسارتی که در نتیجه تحریمات برملت وارد آمده است، کیست مسئول غارتها وچپاولگری های بزرگ، ورشکستگی اقتصادی، تورم و بیکاری،  فقر و عقب ماندگی، گسترش فساد و فحشا و اعتیاد و اپیدمی ایدز و خود کشی؟ هوا آلوده و مسموم، آب آلوده و کشنده، نا امنی در برابر فجایع زیست محیطی، جان مردم را بلب رسانده است، اما، این چه ربطی به حضرت ولایت دارد؟ این است که مردم در کرمان، زادگاه سردار ولایت، قاسم سلیمانی در مراسم تشیع او فریاد بر آورند که عزا ست، عزاست امروز، ایرانی بی پناه صاحب عزاست امروز.

البته، اگر بعضا از سر تعهد به حقیقت واقعیات جامعه اسلامی را اشکار کنند، غالبا، از معلولها است که سخن میرانند نه از علت ها. مثلا روزبه کردونی در مقاله ای در شرق به بعضی از معضلات ویران کننده جامعه اشاره میکند و میگوید:

کشور ما در برخی حوزه‌ها و شاخص‌های اجتماعی وضعیت مطلوبی ندارد. ابعاد مختلف پدیده شوم اعتیاد (کاهش سن، تغییر الگوی مصرف، اعتیاد کودکان، افزایش مرگ‌ومیر زنان بر اثر سوءمصرف مواد مخدر)، تغییر الگوی مبتلایان به ایدز، چالش‌های کودکان کار و خیابان، آمار بالای کودکان بازمانده از تحصیل، روند صعودی طلاق، آسیب‌های نوپدید ناشی از فضای مجازی، تعداد چندصد‌هزار نزاع منجر به معاینه در سال، تعداد چند‌میلیونی پرونده‌های قضائی، آسیب‌های اجتماعی مرتبط با سالمندان، مشکلات زنان سرپرست خانوار، روند صعودی خودکشی در کشور همه مواردی هستند که نشان از ضرورت اهتمام ویژه، مدبرانه و غیرشعاری سیاست‌گذاران و مسئولان به معضلات اجتماعی دارد.

چنانکه گویی مهم نیست که چرا و بچه دلیلی کشور ما چنین در منجلاب انحطاط و تباهی فرو رفته است. حقیقت آنست که تا زمانیکه ما از شناخت ولایت فقیه و فقاهت و یا قشری از جامعه که خود را بنام روحانیت و حافظ شریعت و معصومیت بطور نهادین تولید و باز تولید میکند، غفلت میورزیم، برغم همه شعارهای رهای بخش، برهایی از استبداد دین و قدرت، چندان امیدوار نمیتوان بود. از ولی فقیه و آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم نمیتوان حق و حقوق بشری را گدایی کرد. این قشر 1400 سال است که  رسم و رسوم و راه و روش زندگی، خلق و خوی، و نیز ادبیات و گفتمان جامعه را به تبعیت از شریعت در آورده، پیوسته بر آن سلطه افکنده و خوی فرمانبری را در ما نهادین ساخته اند. اگر ما ایرانیان از ابتدایی ترین حق و حقوق خود محروم مانده ایم به آن دلیل است که نسبت به محرومیت خود همانند رعیت خو گرفته ایم. اما نسل حاضر سر انجام نشان دادند، بویژه در این چهار سال اخیر، که اشتباهات نسل گذشته را تکرار نخواهد کرد. نسل امروز به تجربه در یافته است که تا ریشه معصومیت و شریعت از بیخ و بن بر کنده نشود، نه دین مسئولیت پذیر شود و نه قدرت و لاجرم رهایی و آزادی و کسب ابتدایی ترین حق و حقوق بشری، همچون یک رویا باقی خواهد ماند مگر انکه ایمان آوریم که ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما ست.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi