۱۳۹۸ دی ۲۰, جمعه

نزول امداد الهی
و بقای نظام اهریمنی!


برای عینیت بخشیدن به توهماتی که در طی یک تاریخ  طولانی از یک نسل به نسل دیگر انتقال یافته است، ممکن است که به نبوغی که از عقل و خرد انسانی بر میخیزد نیازی نداشته باشی، ولی یقین بدان که به عقل و خردی که از "اجتهاد" برمی خیزد سخت محتاجی. برای این امر نه به نبوغ بلکه نیازمند نظامی هستی از معانی و مفاهیمی برخاسته از توهماتی که ریشه در فراخوان بشر به "تسلیم" و "اطاعت" از خداوند یکتا و یگانه، الله دارد. یعنی که به مجموعه ای از باورها و ارزشهای دینی نیازمندی که تنها عقل برخاسته از اجتهاد میتواند بدان وقوف یابد. وقتی دین که مظهر آن فقها، علما و طلبه ها به رهبری خمینی بر مسند قدرت جلوس یافت کمتر کسی میتوانست ظهور استبداد مضاعف دین و قدرت و پی آمدهای آنرا پیش بینی کند، آنهم دینی که بر بنیاد "تسلیم" و "اطاعت،" بنا گردیده است. از اینروی بینش و دیدگاههای مخالف، از ملی و مارکسیست گرفته تا پیکاری و مجاهد، از آغاز بجای آنکه به مبارزه با حکومت دین بپردازند دست به مماشات با آن زدند بی خبر از آنکه استبداد مضاعف دین و قدرت به چه نیروی قهرآمیز و خشونتباری مبدل خواهد شد، چنانکه شاه ستیزان و منتقدین و مخالفین نظام شاهی، امروز به شاهپرستان و ثناگوی خدمات شاهی در آمده اند. با این وجود هنوز ترجیح میدهند که با حکومت دین به مماشات بپردازند تا به رهایی، رهایی نه از دین که ذاتا امری ست خصوصی و شخصی بلکه از دینی که انسان را باسارت و بندگی میکشد.
 این واقعیت، یعنی اراده معطوف به رهایی را مردم با زبان شعار در تظاهرات 96 بصراحت اعلام داشتند که حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم. این بدان معناست که نظامی که بر دوش باورها و ارزشهای مشترک با ملت و یا دین رسمی بقدرت رسید، هم اکنون به هیولایی بی شاخ و دم تبدیل شده است که زندگی عادی و روزمره مردم را به یک زندگی دوزخی تبدیل کرده است. چهل سال است که حکومت ولایت فقیه، جامعه را به یک زندان بزرگ مبدل نموده است. مردم، از راس تا زیر، از غنی تا فقیر، در منظر، ولی فقیه که ولایتش از نوع همان ولایتی ست که الله به رسول خود اهدا کرده است، "بنده اند،" نه "انسان." یکی عاری از عقل و خرد، تهی از انگیزه ها و غرایز طبیعی و بیگانه با آزادی و خود فرمانی، دیگری، انسان برعکس بنده، اندیشمند است و محاسبه گر و انباشتی از غرایز طبیعی که سرکوب آنها، انسان را به بند بایدها و نبایدها، محرومیت و محدودیتها، به زنجیر داده شده ها در دوران بیابانگردی و بادیه نشینی میکشد. با این وجود و برغم اسارت در دست قواعد و مقررات دینی، "آزادی" و "خودفرمانی" در ذات انسان نهفته است. در واقع این حرکت تکوینی، رهایی از بندگی و اسارت واراده معطوف به آزادی ست که تاریخ انسان و فلسفه تاریخ را رقم میزند.
ترویج و تبلیغ "یندگی،" انسان عاری از حق و حقوق، تبدیل جامعه بیک زندان بزرگ و ستیز با هرآنچه انسانی ست و برخاسته از اراده معطوف به رهایی و آزادی، در سیاست امریکا ستیزی حکومت اسلامی بازتاب می یابد، ستیز و خصومتی که از آغاز کلید بقای نظام ففاهتی را رقم زده است. چرا که در منظر روحانیت، امریکا نماد آزادی بوده و هست، آزادی نه به معنای مثبت بلکه به معنای منفی و اساسا ضد دین و حیوانی ساختن انسان، اسیر مادیات و کالاوارگی، رها از قواعد و ارزشهای اخلاقی. ولی فقیه آمیزش و اختلاط و دوستی با قدرتها خداناشناس و کافر شرقی را نه تنها شرعا مذموم نمیداند بلکه خود را در آغوش آنها نیز افکنده و بدان افتخار هم میکند، چون آنها به نظامی از معانی و مفاهیمی اعتقاد دارند که در تضاد با نظام معانی و مفاهیم اسلام ناب محمدی نیست. نظام ایدئلوژیک آنها نیز به انسان دهان بسته و چشم بسته نیاز دارد. اگرچه در زمان بحران و درگیری با شیطان بزرگ، آخوند خامنه ای بتواند به دریافت امداد از خداناشناسان و قدرتهای بزرگ شرقی دل ببندد. پس، بهتر است که همچنان دراین شرایط اضطراری در انتظار دریافت امدادهای الهی بماند.
واقعیت این است که زخمهای ناشی از تحریمات و فشار حداکثری امریکا، حکومت اسلامی را سخت بیمار و رنجور ساخته است، چنانکه نظام را بفکر یافتن راهکاری برای جبران از دست رفتن درآمد هنگفت نفت، وا داشت که به افزایش 300 درصدی قیمت بنزین انجامید، راهکاری که خشم و اعتراض مردم را بر انگیخت. برغم سرکوب خونین و خشونت بار بی سابقه جنبش اعتراضی مردم که بنابر گزارش رویترز بیش از 1500 نفر کشته و هزارها مجروح و هزاران بیشتر زندانی ببار آورد، گسست بین جامعه و حکومت اسلامی را بسی بسیار عمیق ساخت.
در این شرایط بحرانی است که امداد الهی از همان امدادهایی که الله، خداوند یکتا و یگانه برای رسول خود در"جنگهای" بدر و احد، گسیل داشت و پیامبر خود را به پیروزی رساند، از آسمان نازل گشت و نظام اهریمنی آخوندها را بر سر پا نگاه داشت . این امداد را الله بواسطه شیطان بزرگ، امریکا برای "ولی" منتخب خو،د آخوند خامنه ای ارسال نمود. این امداد الهی بشکل یک موشک ویران کننده، موشکی که از یک پهباد امریکای شلیک و پرقدرت ترین و پر جذبه ترین سردار اسلام، معمار امپراتوری اسلامی، قاسم سلیمانی که اشتیاقش برای نوشیدن شربت شهادت باو هاله ای از تقدس و وارستگی بخشیده و او را محبوب خاص و عام کرده بود، به پودر تبدیل و بدیارنیستی رهسپار نمود. قتل سردار ولایت به مصیبتی غم انگیز جلوه یافت و گسست بین حکومت ولایت و مردم که در آبان ماه خونبار باوج خود رسانده بود، ترمیم نموده، مردم را به حکومت اسلامی، حکومتی که تنفر و انزجار عمومی را برانگیخته و در تشویش و هراس فروپاشی بسر میبرد، پیوند زده و در تبدیل یک جنایتکار خون آشام به یک "قهرمان" ملی، با نظام همراه ساخت، جنایتکاری که در بخاک و خون کشیدن بهترین جوانان این آب و خاک پیوسته نقش کلیدی بازی کرده است.
البته که این امداد الهی، امدادی بود دو بعدی، هم حکومت اسلامی را از فروروی در منجلاب فساد و دروغ و دورویی و وررشکستگی درهمه عرصه های اجتماعی جلوگیری کرد، هرچند کوتاه و موقتی، در عین حال هم سبب گردید اقکار عمومی که بر روی استیضاح رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ بخاطر تمایلات خودکامگی و قانونگریزی، تمرکز یافته بود منحرف گردد. این مصداق سکه ای ست که یک روی آن ملیگرایی ست وروی دیگر آن، دینگرایی،* سکه ایکه یک روی آن دانالد ترامپ است و روی دیگر آن ولی فقیه، آخوند خامنه ای. تقابل و خصومت بین ملی گرایی و دینگرایی ست که سیر بشر ازبندگی و اسارت بسوی رهایی و آزادی را دچار وقفه و فراز و نشیب میکند.
برای توضیج بیشتر به مقاله ملی گرایی و دین گرایی، دو روی یک سکه!  بقلم این نگارنده رجوع شود.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۸ دی ۱۲, پنجشنبه


سردار حاج قاسم سلیمانی،
سردار ولایت
 به آرزوی دیرینه خود رسید
 و شربت شیرین شهادت را نوشید!



سردار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسدارن، دیر زمانی ست که شهرتی بسزا یافته و نامش بر سر زبانها افتاده است. البته بیشتر در بیرون مرزها تا در درون.* از میان سرداران حکومت اسلامی، تصاویر او ست که به روزنامه ها و مجله های کشورهای غربی راه یافته است،  تصاویری که سردار سلیمانی  را پیوسته پراقتدار و مرموز و پرجذبه، جلوه میدهند، اما بگونه ای که خط و خطوط شر و شوری هم در چهره اش خود نمایی میکنند. تا مدتها تنها آوازه اش بگوش میرسید که هم اکنون بنظر میرسد که همخوانی دارد با تصاویر او. رسانه های حکومت اسلامی بویژه در فضای مجازی او را چنان حمد و نثا گویند و ستایش کنند چنانکه گویی همان پهلوان افسانه ای است که همیشته یک تنه پوزه دشمنان شاه و کشور را بخاک میرساند.

گویا شهرت وی از زمانی آغاز میشود که حضرت ولایت فقیه، فرمانروای کل قوا، سردار سلیمانی را بفرماندهی سپاه قدس منصوب مینماید که حضور آمریکا در عراق و منطقه را رصد نموده و به خنثی سازی نفوذ آن در منطقه بپردازد. در مقام فرماندهی قدس است که آوازه سردار سلیمانی در غرب می پیچید. رسانه های اینترنتی سردار سلیمانی را فرماندهی توصیف میکنند که هراس در دل ژنرالهای آمریکایی انداخته است.

جام نیوز گزارش میدهد که در نزد غربیها شهرت یافته است که "سلیمانی همه جا هست و هیج جا نیست." که سلیمانی "خطرناک ترین مرد سال از نگاه آمریکاست." یک سایت اینترنتی از یک ژنرال آمریکایی نقل میکند که گفته است "سردار سلیمانی از ما چه میخواهد."

جام نیوز از روزنامه لبنانی "الاخبار" (23/281/1393) نقل میکند که:

سردار "قاسم سلیمانی" فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و فرزندان عراق در حماسه جرف الصخر  که در بین عراقی ها به "جرف النصر" معروف شده است،  ثابت کردند که داعش ببری کاغذی و  مترسکی  بیش نیست که آن را بزرگ جلوه می دهند.

چنانکه گویی سردار سلیمانی داعشی ها را شکست داده و از عراق بیرون رانده است و یا در سوریه داعشی ها را از پیشروی باز داشته است. همچنانکه فتح قدس از راه کربلا  یک طبل تو خالی از آب در آمد چه دلیلی دارد که این برداشت نیز تحریف واقعیت نباشد.این "ببر کاغذی" گویا دارای دندانهای برنده و چنگال تیزی ست که درنده خویی خود را با بخک وخون کشاندن طئمه خود، بسی بسیار زبرد دست و چابکند و بیشتر شباهت به اژدهایی دارد که از حلقومش آتش بیرون میزند و در حال بلعیدن هر چیزی ست که در برابرش قرار گیرد.

سردار سلیمانی تنها سر در آخور خاورمیانه ندارد و جنبش های ضد داعش و ضد آمریکایی را به پیش نمیراند. او در سیاست داخلی نیز از اقتدار بسزایی برخوردار است و این واقعیت را از شیوه بیان او میتوان فهمید که از دانش بیکرانی حکایت میکند که بزبان ریشخند و تمسخر "جاهلان" محله ایراد میشود. سروش پاکنهاد، یکی از مدحان سردار سلیمانی مینویسد: این "فرمانده بی محابا فحاشی میکند،" البته به معنای مثبت آن. بعنوان مثال از سردار نقل میکند که در باره اصلاح طلبان گفته است: "از سروش تا گوگوش همه در مقابل حزب الله ایستادند و شدند صف واحد در مقابل حزب الله." پاکنهاد از سردار فرازهای نغز دیگری رانقل میکند که در اینجا  به دو فراز آن بسنده میکنیم. در نقد قوه قضائیه در دوران خاتمی، سردار سلیمانی گفته است:

 در این مدت مافیاهای اقتصادی کلفت شدند، آقازاده شدند، دستگاه قضائی ما هم می‌خواست با دستمال کثیف شیشه تمیز کند، که حضرت آقا هم گفتند نمی‌شود و اگر به من گفته بودند بیایم جای آقای شاهرودی بنشینم، خودم را از طبقه چندم برج میلاد پایین می‌انداختم.

در فراز دیگری وی اعلام میکند که:

اگر کسی آمد و در سیاست خارجی ما گفت که قبل از آنی که باید به فلسطین و لبنان برسیم باید به کشور خود برسیم باید در دهان او زد.

 خبرگزاری ایسنا، گزارش میدهد که سردار سلیمانی طبق "نظرسنجی چند رسانه تا حدودی مستقل به عنوان چهره سال و شخصیتی محبوب شناخته شده است." ایسنا توضیح میدهد که دلیل آنرا باید در خصائل برجسته و استثنایی وی از قبیل وطن دوستی، از خود گذشتگی، یگانگی گفتار و کردار دست و دل پاک بودن و عاری از آلودگی به بلیه قدرت و ثروت، جستجو نمود(نقل به مضمون)، خصوصیاتی که اعتبار شان را نمیتوان در ترازوی واکاوی و نقد و سنجش قرار داد، زیرا بدرستی معلوم نیست که سردار، بچه فتوحات و پیروزیهایی در میدان جنگ دست یافته است و یا بر چه اساسی باین نتیجه رسیده است که سردار سلیمانی، از "بلیه قدرت و ثروت " بر کنار مانده است. چه نیازی ست به جمع آوری سند و مدرک، همین بس که به چهره پر جذبه سردار سلیمانی بنگری، بیدرنگ قانع شوی که آنچه در باره سردار میگویند چیزی جز حقیقت نیست. مگر چند و چونی هم هست؟ بهمین دلیل، در حکومت مقدس اسلامی، حقایق را باید در وارونگی شان فهمید.

در هشت سال جنگ تجاوزکارانه ای که بدان نام"دفاع مقدس " داده اند و امام خمینی، "تحفه " الهی میخواند، بدرستی روشن نیست که سردار سلیمانی بعنوان فرمانده لشگر 41 ثارالله ، جنگی که به شکستی مفتضحانه انجامید چه نقشی بازی کرده است بویژه در شکست عملیات کربلای 4  با تلفاتی بس بسیار عظیم، خبری که اخیرا به به بیرون درز کرده و آفتابی شده است، مقدمه شکستی بزرگ که  امام خمینی را برغم انتظار تزلزل ناپذیرش در دریافت امدادهای الهی، از آن نوع  که الله به یاری رسول خود در راهزنی بدر گسیل داشته بود، مجبور به نوشیدن شربت ذلت نمود. تا کنون نیز از رشادت و جسارت بی مانند سردار در تار و مار نمودن دشمن، اطلاعی در دست نیست و نباید هم باشد. چرا که در دامان شکست، قهرمان زاده نشود، مگر آنکه وارونه اش نماییم. مگر آنکه شکست را پیروزی بخوانیم، همچنانکه هاشمی رفسنجانی شکست در جنگ هشت ساله با عراق، کشور هم کیش را در هنگام امضای قعطنامه صلح با صدام حسین، صلحی که میتوانست در دوسال اول جنگ امضا شود با دریافت ملیاردها دلار غرامت جنگی،، پیروزی "شگفت انگیز" خواند. سردار سلیمانی پرورده حداقل 6 سال جنگی بوده است که از بیخ پوچ و بیهوده بوده است. حال اگر ادامه جنگ برای فتح قدس از راه کربلا، جنگ با کفر و باطل، جنگ ابلهان نیست، جنگ چه کسانی میتواند باشد؟

تحلیلگران بطور کلی در اینکه حضرت ولایت، مدیریت نفوذ و اعتبار حکومت اسلامی در منطقه خاورمیانه را بدست سردار سلیمانی سپرده است، توافق دارند، چنانکه عراق و سوریه و لبنان و بخش حماس نشین فلسطین، باریکه غزه و اخیرا یمن نیز به ملک خصوصی سپاه قدس بفرماندهی سردار سلیمانی در آمده اند. زمانیکه، سردار سلیمانی آفتابی شد، سر از نقاطی در آورد که غرق در منجلاب جنگ و خونریزی، گرسنگی و آوارگی بوده اند و هستند. سردار سلیمانی در سوریه و یا در لبنان و یمن، حضور می یافت نه برای پایان خاموش ساختن آتش جنگ و نالودی سیه روزی و تیره بختی، نجات مردم آن دیار از استعمار داخلی، براندازی استبداد و تبعیض و نابرابریهای اجتماعی بلکه بآندلیل که نظام استبدادی را از فرو ریزی باز دارد، به نظام بشار اسد، بعنوان مثال، امداد برسا ند تا بر سر مردمش بمب بریزد، خانه و کاشانه شان را  تخریب و ویران نموده که اگر زیر آوار زنده بماندند به آوارگی کشانده شوند. تا کنون بیش از 200 هزار نفرکشته و بیش از 4 میلیون سوری، زن و مرد و پیرو وجوان، کودک و شیر خواره آواره، کشور های همجوار شده اند و در بدترین شرایط ممکن زندگی میکنند. بعضا، پناهجویان بزندگی در اردوگاه های پناهندگان، زندگی در نومیدی و خواری، تن نداده و در راهی پر مخاطره گام نهادند، راه اروپا بویژه راه  آلمان را در پیش گرفتند، راه صلح و سعادت و امنیت، راه گریز از استبداد و زندگی در سایه آزادی.

اما بر افروختن آتش جنگ و خونریزی را باید برخاسته از "جهاد " و "شهادت " دانست، تکالیقی اسلامی. شاید آنچه بر اقتدار و جذبه سردار سلیمانی افزوده است، اشتیاقی ست که نسبت به شهادت و جهاد بیان میکند. سایت الف گزارش میدهد که:

وی با اشاره به اینکه فرهنگ بسیج و شهادت به هم گره خورده اند در مقابل تهدید به ترورش توسط مقامات آمریکایی گفت: من این امر را تهدید نمی دانم بلکه این مسئله کمکی به شوق چندین ساله است که در راه خدا و دینش شهید شوم و امروز دعا می کنم که خدایا شهادت در راه دینت را نصیبم کن( سایت الف، 3 آذر 1390)..

آری سردار سلیمانی تشنه نوشیدن شربت شیرین شهادت است در راه دین اسلام، دینی که شهادت را نه مرگ میداند و نه نیستی بلکه زندگی ابدی و هستی. یعنی که دشمن بهتر است بداند که سردار اسلام  چندان ارزشی برای زندگی قائل نیست. لذا در ادامه ی سخنانش میافزاید که:

من سرباز امام خمینی(ره) هستم و زمانی که ایشان می گویند که جان من فدای ملت ایران اسلامی در این میان جان من که سرباز کوچکی هستم در راه اسلام چه ارزشی دارد؟

بدرستی روشن نیست که سخنان سردار طراحی شده است که آمریکایی ها، دشمنانی که هرگز ممکن است با آنها روی در رو نگردد، به انفعال بکشاند و در دلشان هراس اندازد و یا طراحی شده برای ارعاب مردمی که در تحت نظام ولایت به رعیت هایی تبدیل شده اند، محروم از حق و حقوق انسانی؟ آنچه سردار سلیمانی در ادامه بیان میدارد، نشان میدهد که تعبیر دومی به حقیقت نزدیک تر است. زیرا که او از ملت ایران میخواهد که در تبعیت و پیروی از وی بیاندیشند، به این زندگی ارجی ننهند. آماده باشند که در راه دین و ولایت در کام مرگ فرو روند تا به پیروزی برسند، درسی که باید از شهادت امام حسین آموخت. سردار تاکید میکند که:
.
امروز تک تک ما باید به فکر حمایت از اسلام و ولایت باشیم و در این راه جان ما ارزشی ندارد.

از آنجائیکه سنگر دین، محکمترین سنگرهاست، سردار بزرگ ولایت، سردار سلیمانی را کسی تاب و توان پرسش نیست که چرا؟ و به چه دلیل؟ برای بذر پر باری که اسلام و ولایت در     جامعه ی ما کاشته است؟ برای حاصلی که به ارمغان آورده است؟ برای نگاه داری استبداد مضاعف دین و قدرت، استوار بر  خشونت و انتقام ستانی، قصاص و سنگسار، جوخه ی اعدام و طناب دار و زندان و شکنجه و تجاوز و سرکوب؟ با این وجود سردار اسلام از افول و فروپاشی آمریکا و "بیداری اسلامی "خبر میدهد که از مرزهای کشورهای عربی هم گذشته و به وال استریت هم رسیده  است. وی با تمسخر خطاب به غرب میگوید:

شما که این قیامها را تحلیل می کنید نمی بینید که تمام این قیامها از مساجد شروع شده است و ملتها به ندای اسلام روی آورده اند و از ظلم شما روی گردانند.

اینجا نیز روشن نیست که آیا سخنان سردار، سوریه راهم در بر میگیرد؟ چرا که جنبش ضد دیکتاتوری سوریه از مسجد ها آغاز گردیده است و در مسجد ها بود که ادامه یافت. این رژیم بشار اسد بود که با امداد و همکاری متحدین خود در جمهوری اسلامی، مردم را بخاک و خون کشاند. با این وجود، فرمانده سپاه قدس، نمود بارز انسانی ست که در دامن آرمان و ارزشهای آئین اسلام پرورش یافته است و به دلیل "ذوب " در آن در راس ساختار دین و قدرت نیز قرار گرفته است. او بر این باور است که آنچه مردم را در کشورهای عربی بر علیه نظام استبدادی شورانده است اسلام است. یعنی که غرب با خیزش اسلام است که روی در روی است و آنهم اسلامی که از نظام ولایت در ایران الهام گرفته است، از اسلام "ناب" مهمدی. بعبارت دیگر، او به دین اسلام همچون ابزاری برای کسب و نگاهداری قدرت و ثروت نمی نگرد، بلکه اسلام و ولایت را هدف و غایت می پندارد. همچنانکه از عشق به شهادت چنان سخن گوید گویی که والاترین ارزشها ست، خود هدف است نه وسیله.

در واقع،سردار سلیمانی جهاد و شهادت را با سخنان خود باصل وریشه شان باز میگرداند به آنچه در واقعیت تاریخی بوده اند: خشونت و انتقام ستانی خونریزی و کشتار دگری تا آخرین قطره خون خویشتن که ارکان اساسی دین اسلام است، ارکان اسلام راستین، دینی که محمد به بشریت ارئه داده است، دین قدرت و ثروت، دین جنگ و سلحشوری. این شوق بی نظیر برای پیوستن  به مرگ و نیستی ست، نه زندگی و سازندگی. نیز به دلیل تبعیت از احکامی در نفی انکار شیرینی و لذت زندگی  و فرآیند بی حد و حدود آنست که سردار سلیمانی، مورد تحسین و ستایش فرشته های مقرب ولایت، امامان جمعه در خطبه خوانی های خود قرار میگیرد. حقیقت این است که شهادت، مرگ است و دشمن زندگی. شهادت، جنایت است و ریختن خون دیگری تا زمانی که جان در پیکر داری. سردار سلیمانی، شمشیر ولایت بود، سردار استبداد مضاعف دین و قدرت، فرماندهی ست فرمانبردار به همین دلیل در راس نگهبانان رژیم ولایت قرار گرفته است. در تعجبم که آیا مردم میدانند که چه کسانی بر آنها حکومت میکنند؟ و آیا میدانند که چرا در ورطه ی پرتگاه قرار گرفته اند؟

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
firoznodjomi,blogspot.com

۱۳۹۸ دی ۶, جمعه

آخوندهای حاکم،
جانورانی
 برخاسته از حوزه های علمیه!

اگر حکومت آخوندی که هماکنون باید آنرا حکومت "تازیان" "بومی" و حکومتی مهاجم و اشغالگر، دشمن آشتی ناپذیر حقیقت و آزادی خواند، قهر و خشونت را در آبان ماه 98 باوج خود میرساند و مردم را به بهانه اعتراض به افزایش قیمت بنزین برگبار مسلسل میبندد و دست به "کشته سازی" میزند تا نظام ولایت را حفظ نماید، بآن دلیل بوده است که کمتر کسی در چهل سال پیش از این میتوانست بفهمد که چه "جانورانی" بر ما حکومت میکنند. چرا که هرگز نخواسته ایم باور کنیم که دین ما، دین اسلام، در دامن خود نه انسان که "جانور" پرورش دهد، جانورانی بس موذی و مزور، فریبکار و در عین حال بالقوه درنده خو و با چنگالهای تیز و نیش های زهرآگین و گزنده. اگر این ویژگیها وصف امام امامان، امام خمینی، علما و فقها و حجت اسلامهایی همچون هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای و حسن روحانی و قاضی های معروف به قاضیان مرگ، طلبه هایی که نخوانده ملا شده بودند، ابراهیم رئیسی، مصطفی پور محمدی و علی رازینی و تمامی بازجویان روحانی، آنها که لباس پیامبری به تن دارند و هم اکنون بر مسند ریاست ووزات نشسته اند، نیست،  کدام قشری را در جامعه میتوان  یافت که در دامن خود چنین جانواران درنده خو، اما، خوش خط و خال را در دامن خود پرورش دهد، جانورانی که بجای آنکه بغرند و دندانهای تیز نشان داده و مو بر پشت سیخ نمایند، روضه فریب و ریا سر دهند و مردم ساده دل را مجذوب و شیفته خود نمایند؟ مگر او، امام خمینی، علما و فقها و نهاد فقاهت  پیرو او نبودند که بنیاد ولایت را در خون و خشونت بنا ننهاد و هر آنکس که از "تسلیم" و "اطاعت" سرباز میزد بخاک و خون غلتیدن میگرفت؟ مگر آنان که بر سر "موضع" خود ایستادند، بفرمان خمینی و بدست قاضیان مرگ در زندانها کشورد در 67 بدارشریعت آویخته نشدند. امروز نیز شاهد هستیم که این جانوران قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی را باوج خود رسانده اند، به سطحی بی سابقه، بگونه ای که هم اکنون معلوم شده است که بر طبق گزارش رویتر در اعتراضات آبان ماه بیش از 1500 نفر در مدتی کمتر از 5 روز با گلوله های جنگی بقتل رسیده اند. البته که تا کنون رژیم دین از ارائه هرگونه آماری از جانباختگان و دستگیریها و مجروحان خود داری کرده است. چه بخوبی میداند که جنایاتی که بدان دست خود را آلوده کرده اند، زدوده شدنی نیست.
آخوند های حاکم بر ما که بر خود نام "روحانیت" نهاده اند و خود را بجانشینی پیامبر و امامان منصوب کرده اند، نخستین بودند که پرچم اسلام ناب محمدی را بر افراشتند، اسلامی که "تسلیم" و "اطاعت" و فرمانبری را از یک باور ذهنی به یک واقعیت عینی مبدل ساختند. دین دیگر عبادت و نمازگزاری نبود بلکه به یک کنش سیاسی، در تایید و تصدیق مطلق حکومت آخوندی و التزام بولایت فقیه تبدیل گردید. آخوندهای ناب محمدی، بمحض صعود بر منبر قدرت، اعلام کردند که دوران "امامت" که با غیبت امام دوازدهم در بیش از 1200 سال پش از این عملا به پایان رسیده بود در "ولایت" ادامه خواهد یافت، از همانگونه ولایتی که الله به  محمد، پیامبر اسلام اهدا کرده بوده است. پس ولایت فقیه را با ولایت پیامبر در بوق و کرنا دمیدند و دورانی جدیدی را آغاز کردند که در اشتیاق به بازگشت بدوران "رسالت،" دورانی که  پیامبر اسلام فراخون خود را بسوی "تسلیم" و "اطاعت" از خدایی بی همتا، خدایی که بجز او هیچ خدایی دیگری نیست فرا خوند و"شریعت" اسلامی را با شمشیر وحدت بخشید، دورانی که ده سال بطول انجامید و در آن محمد بیش از 60 بار بجنگ و لشگر کشی پرداخت. با شمشیر، اسلام را در سینه ها نشاند و "غنائم" جنگی ای بسیاری بدست آورد که او و سپاهیانش را به مال و مکنت بسیار رساند.
 امام خمینی و جانشین وی آخوند خامنه ای، دوران فرمانروایی پیامبر اسلام و چهار خلیفه ای که بخلفای راشدین معروف گشته اند الگوی حکومت خود قرار دادند، حکومتی که در ذاتش قهر و خشونت نهفته است، و هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، هم در گفتار و هم در کنشگری و رفتار. حکومت ولایت هم وقتی به ناگهان قیمت بنزین را افزایش داد، چیزی جز تسلیم و اطاعت، فرمانبری و شنوائی از مردم انتظار دیگری نداشت، گویی که معترضین نه انسان که حیوانی بیش نیستند، که باید سر بزیر افکنده و بزمین بنگرند و بزندگی گله وار خود ادامه دهند تا ساختار مدینه فاصله ولایت تحکیم و تداوم یابد.
اگر حکومت دین جز تسلیم و اطاعت، جز فرمانبری و تصدیق و تکریم چیز دیگری می جست چه نیازی به گسیل یکانهای ویژه به خیابانها، سرکوب و قتل و خونریزی داشت؟ مگر نظام ولایت با سربازان امریکایی روی در روی قرار گرفته بود که با ابزار جنگی، مسلسل و خمپاره و تیر بار و تانگ، بمیدان آمده بود.  فرمانده کل سپاه پاسداران، سردار سلامی، روی  در رویی با معرضین را همچون  یک جنگ بزرگ جهانی توصیف میکند که در آن دشمن را تار و مار ساخته است، و سخت و با افتخار بر طبل پیروزی میکوبد،  چنانکه این نه هموطنان و هم کیشان بوده اند که بخاک و خون کشانده که دشمنانی بوده اند با هویتی نا معلوم که از بیرون بدرون نفوذ کرده بوده اند.  
اما، حتی همانگونه که فرمانروای کل قوا، ولی فقیه  اعلام کرد معترضین از "اشرار" بوده باشند، شرارت از هر نوعی هم که باشد جزایش مرگ با گلوله های آتشین پاسدار دین نیست. نظام کسانی را دشمن می خواند و بخاک و خون می کشاند که فریاد شان از چهل سال بیداد بلند بود، فریادی که در هرجا و هر زمان و بهر دلیل که از حلقوم مردم بگوش رسیده است بی درنگ نظام ولایت را سراسیمه ساخته و چنان بوحشت انداخته که با تمام بیرحمی و سفاکی دست بکشتار و سرکوب و انتقام ستانی از معرضین زده است.
 جانوران برخاسته  از حوزه های علمیه، در آبان ماه 98 ، اما،  زخمی عمیق برداشته اند، عمیقتر از جراحتهایی که تا کننون بر آنها وارد آمده است، چه در تیر ماه 75 که دانشجویان بپا خواستند و نقاب را از چهره جانوران حوزه ای برگرفتند و چه در خرداد 88 که میلیونها مردم همچون اقیانوسی بهم پیوستند و رای خود را مطالبه کردند، چه دردی ماه  96 که مردم در بیش از یکصد شهر مهر باطل را بر حکومت اسلام کوبیده و تابوی امریکا ستیزی را شکسته فریاد برآوردند که "دزد" خانگی ست نه امریکایی. در طی این دوران نیز نظام هرچه بیشتر زخم خود را لیس زده است کمتر شفا یافته است. در نتیجه عفونت سراسر پیکرش را فرا گرفته  و دچار تب و لرزی کشنده کرده است. نظام مرگ را در پیش چشمهای از حدقه در آمده خود می بیند.  چرا که پس از چهل سال خشونت و بیرحمی، قهر و انتقام ستانی، مردمی که سوار بردوش احساسات و عواطف شان، آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه، برمسند قدرت صعود کرده اند، بینا و بیدار و آگاه گشته اند که چه جانورانی بر آنان حکومت میکنند، جانوازانی که در خونخواری و درندگی، در سفاکی و"فتاکی"  کمتر مثلشان را میتوان در تاریخ یافت. همین بس بنگریم به تاریخ صد سال اخیر تا ببینیم که آیا هرگز جنایتی چنین شنیع و گسترده، حتی در دوران حکومت پهلویها که به دیکتاتوری و خودکامگی، خود سری و قاتونگریزی شهرت یافته بودند، بحق یا نا حق البته که جای بحث ش اینجا نیست، بوقوع نپیوسته است. اما، از آنجا که نظام  زخم خورده و وحشت بر او مستولی گشته است، میتوان انتظار داشت که همه توش و توان خشونتبار خود را بکار بگیرد تا هر خیزشی را سریع و صریح سرکوب و نابود سازد.
واقعیت آن است که نظام های استبدادی، از تجربه نمی آموزند و تا آخرین لحظه از فرود آمدن از اریکه قدرت خود داری میکنند. اما، تردید مدار که نظام با خشونت و بیرحمی بی سابقه ای که در انتقام ستانی از مردمی که از اطاعت و فرمانبری،سرپیچی نموده و از این همه بیداد، فریاد برآورده اند، بمنصه ظهور رسانید، به فروپاشی حکومت آخوندی شتاب بیشتری بخشیده است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۸ آذر ۲۹, جمعه

جنک صفین
و بر نیزه کردن قرآن!


همه شواهد حکایت از آن دارند که نظام مقدس اسلامی، اهمیت و وزن  چندانی برای  تظاهرات و اعتراضات اخیر قائل نیست و بر حسب معمول آنرا "فتنه" ای خوانده است بر ساخته دست دشمنان رژیم که بدان بسادگی و در اسراع وقت پایان بخشید و بقول سخنگوی سپاه "بساط  اعتشاش 48 ساعته جمع شد." این در حالی ست که تا کنون از بدوش گرفتن هرگونه مسئولیتی در خشونت و کشتار بی دلیل تظاهر کنندگان سر باز زده و ارئه تعداد کشته شدگان، مجروحان و دستگیر شدگان یا خود داری نموده و یا داستانهای مبهم و گمراه کننده عرضه میکنند که مسئولیت را نظام کتمان نمایند.. مثلا، دبیر شورای حقوق بشر قوه قضائیه، اوضاع را اینگونه بیان میکند:
  :
85 درصد کشته‌های حوادث آبان ماه مربوط به به نیرو‌های امنیتی یا افرادی بود که در حال دفاع از منازل خود بودند / ۱۵ درصد کشته‌ها مربوط به نیرو‌های «تروریستی» است / تعداد معترضان کمتر از ۱۲۰ هزار نفر بود / اکنون چند صد نفر در زندان هستند نه هزاران نفر؛ تا ۲۰ روز آینده تکلیف آنها مشخص می‌شود / نیرو‌های امنیتی پیش‌بینی این اتفاقات را نداشتند، اما قدرت خود را نشان دادند.

چه جای نگرانی ست همه چیز خوب و آرام است. چه کسی میتواند روایت و ارقام چنین مقامی را بچالش کشد، بویژه این ادعا را که " نیروهای امنیتی پیش بینی این اتقاقات را نداشتند." نا گفته روشن است که وای اگر نیروهای امنیتی از پیش آگاه بودند. شاید دیگر مجبور نبودند که "قدرت خود را نشان دهند،" آنگاه حتما جوی خون براه میانداختند.

نمونه ای دیگری از داستانسرایی های مقامات فوقانی نظام از آنچه در اواخر آبان بوعوع پیوست، خالی از طنز نیست. غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه، اینگونه اطلاع رسانی میکند:

  اکثریت بازداشت شدگان حوادث اخیر تا امروز آزاد شدند. عدد قبلی که در نشست قبلی گفتم به ۵۰ درصد کاهش یافته است. بنا داریم که بازداشتی‌ها به اراذل و اوباش و اشرار و مفسدین اقتصادی و قاچاقچیان مواد مخدر محدود شود.

 

همچنانکه ملاحظه میشود، سخنگوی قوه قضائیه خیال میکند با این اطلاع رسانی، شفافیت را باوج خود رسانده و نکته ای ابهام امیز بجای نگذارده است. بهمین دلیل است که از "اکثریت" و از "درصد" سخن میگوید. گویی که اینها مفاهیمی هستند بازتابنده شفافیت و تهی از هرگونه ابهامی. درحالی که هر عدد بزرگتری نسبت بعدد کوچکتری میتواند اکثریت باشد، از اکثریت کدام عدد سخن میگوید در پرده ابهام میماند. "درصد" هم میتواند تعدادی از یک جمع باشد و وقتی شفافیت زا است که  معلوم باشد چه تعداد از تعداد چه جمعی. ابهام گویی را باید کلاهی شرعی بر کنش دروغگویی و فریبکاری، یکی از خصائل برجسته آخوند، خواند. چه آخوند بالغ باشی چه جوجه آخوند. تا کنون چه کسانی را از بند آزاد کرده اند، آنهم چندان مهم نیست که کسی باطلاع کسی رساند، مهم آن است که مردم بدانند که رژیم تنها آدمهای نابکار و فرومایه را باسارت میکشد، نه اینکه بخدمت گیرد. نه بیگناهان معترض را باسارت میگیرند و نه مغزشان را متلاشی میکنند.

شاید برای دریافت اطلاعات بیشتر، بهتر است پای منبر یک سردار نظامی هم بنشینم، شاید که به شفافیت و اطلاعاتی دقیقتری دست یابیم.  سردار سلیمانی واکنش مردم بافزایش قیمت بنزین را ادامه "فتنه" سال 96 میخواند و اظهار میدارد که:

دشمنان در فتنه سال 96 شکست خوردند اما امیدوار بودند که با تحریم های ظالمانه ما را به زانو دربیاورند اما این بار هم با شکست مجدد مواجه شدند.

جناب سردار گویا فراموش کرده است که قیمت بنزین را سران نظام افزایش دادند و نه "دشمنان" نظام که امیدوار بودند تحریمات بتواند مردم را به شورش و قیام علیه نظام تشویق نماید. همچنانکه جرقه "فتنه" سال 96 هم بدست امام جمعه مقدس استان رضوی، آخوند علم الهدی زده شد. وی در ادامه میافزاید که:

این بار دشمنان با شبکه سازی های گسترده و با بهره گیری از روش ها و تاکتیک های جدید در فتنه اخیر اقتدار امنیتی نظام را نشانه گرفتند اما بحمدالله مشاهده کردیم که مردم بصیر و صبور ایران در همان ساعات اولیه آشوب ها با جدا کردن صف خود از اغتشاشگران توطئه ها را خنثی کردند.

البته که جناب سردار نیازی ندارد که بگوید کدام "شبکه سازیها" و یا چه "روش ها و تاکتیک ها " را بکارگرفته بودند که "اقتدار امنیتی نظام را نشانه" رفتند. با این وجود، بنا بر اداعای سردار، نه شلیک گلوله های آتشین بسوی سرو سینه معترضین که مردم بودند که سریعا با جدا کردن "صف خود از اعتشاشگران توطئه ها را خنثی کردند." چگونه و تحت چه شرایط مردم توانستند صف خود را از اعتشاشگران جدا سازند،" چندان نیاز مند توضیج نیست. همین بس که مردم بدانند که نیروهای انتظامی دستشان بخون معترضین بی گناه به افزایش قیمت بنزین آلوده نبوده است.

اما، نظام  یک دشمن را در سرکوب خونین آبان ماه شناسایی کرده است، دشمنی که از دیر باز سعی در نابودی آن کرده است: اینترنت، چه نظام بخوبی دریافته است که اینترنت میتواند چه نقش تعیین کننده ای در فرهنگ سازی، در اطلاع ر سانی و سازماندهی بازی کند، این است که همیشه بمبارزه با آن برخاسته و سعی کرده است که اینترنت ملی را به تقلید از کره شمالی جانشین آن سازد ولی تا کنون موفقیتی بدست نیاورده است.

حجت‌الاسلام شکرالله بهرامی، برخاسته از حوزه های علیمه، رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح، فضای مجازی را فضایی بشمار میآورد که "قلب قرآن را نشانه گرفته اند،" چگونه؟ چیزی نمیگوید. اما، در ادامه میافزاید:

مسئولان تلاش بسیاری کردند تا ارتباط اینترنت قطع نشود، اما در نهایت دیدند که اینطور نمی‌شود و مجبور شدند اینترنت را قطع کنند. حال دشمنان ما عزا گرفته‌اند که چرا مدتی است اینترنت قطع شده و نتوانستند کاری انجام دهند.

اما، حجت الاسلام نگفتند که دیری نکشید که نظام دریافت، فعلا قطع اینترنت شمشیری که از هر دو سو میبرد، چندان ساده نیست. ممکن است خطر جنبش براندازی را برای اندک زمانی به تاخیر بیاندازد و لی نظام آخوندی را با صدها مشکل در زمینه ارتباطات سیاسی و روابط تجاری با جهان، روی در روی نموده،  خسارتهای سنگین ببار آورده و نظام ورشکسته ولایت را ورشکسته تر مینماید. این است که سردار غلامرضا سلیمانی، رئیس سازمان بسیج، اعلام میکند که او خواستار اینترنت "پاک" است. چرا که اینترنتی که دانایی و بینایی ببار آورد و از آنچه در جهان میگذرد خبر دهد و آگاه سازد، البته که "نجس" و "مکروه" است و آنرا باید "حرام" و نابود ساخت، همچنانکه وی اظهار میدارد:

فضای مجازی امروز در دنیا نقش آفرینی می‌کند و ما هم بهره برداری صحیح از فضای مجازی می‌کنیم و معتقدیم اینترنت در کشور ما باید اینترنت پاک باشد و این اعتقاد را با صراحت بیان می‌کنیم.

ترسم که اینترنت پاک هم نتواند نظام را از سرنوشت محتومی که در انتظارش است نجات بخشد. چه مردم میآموزند که نه با ساختار قدرت بلکه با ساختار دین هم روی در روی اند. که آنها در دو جبهه باید بمبارزه ادامه دهند: جبهه دین و جبهه قدرت. حتی بجرات میتوان گفت که مبارزه برعلیه دین؛ "اسلام ناب محمدی،" بر مبارزه بر قدرت ارجحیت مییابد، واقعیتی که بندرت مورد توجه مبارزین و سیاست ورزان و کار شناسان نظام، قرار میگیرد. چرا که هرگز خود را نه در ستیز و خصومت با دین حاکم دیده اند و نه با دین محکوم. در نتیجه راه های مبارزه با آنرا نیاموخته ایم. بعنوان مثال، هرگز نتواسته ایم برگی از تاریخی که آخوندها خود را متولی آن میدانند، از تاریخ اسلام برگیریم و بر آن اساس استراتژی و تاکتیک جنبش براندازی را تعریف و تعیین نمائیم.

بعنوان مثال وقتی جنبش اعتراضی مردم با نیرویی پر ز قهر و خشونت، درنده خوی و جسور و بی باک تا بیخ دندان مسلح، نیرویی سرکوبگر و خون آشام روی در روی قرار میگیرند، باید تدبیری را بکار گیرند که در تاریخ اسلام تجربه شده و به نتیجه مثبت هم رسیده است.

تاریخ نویسان نقل میکنند که سرپیچی معاویه از فرمان خلیفه چهارم، علی بن ابیطالب و برخاستن وی بخون خواهی عثمان، به جنگ و لشگر کشی بین آندو کشید که در منطقه "صفین" باوج خود رسید. لشگر معاویه در معرض فروپاشی قرار گرفته بود. در این اثنا معاویه با مشورت با مشاورین خود، ازجمله باعمروبن عاص به لشگر خود فرمان داد که قرآن ها را بر نیره نموده و شعار بدهند که حاکم بین ما کتاب خداست. بسیاری از جنگجویان علی اسلحه را بر زمین گذارده و از جنگ دست کشیدند. جنگ متارکه گردید و حکمیت بسود معاویه و پایان خلافت امام علی انجامید.

شاید هم راه نجات ملت از این کیش اهریمنی، همان تاکتیکی ست که معاویه برای منفعل ساختن دشمن قویتر بکار گرفت. اگرچه این نگارنده نمیتواند با اطمینان بگوید که قران بر سر نیزه بتواند نیروی سرکوبگر و خون آشام ولایت را وادار کند که اسلحه بر زمین گذارده و از کشتار مردم بی گناه دست بکشد. با این وجود، رهایی نزدیک است و آن روز خواهد رسید که قرآن بر نیزه ها برود، که این رویدادی ست اجتناب ناپذیر. اما، آزمایش آن در نبردی دیگر، نبردی که در راه است، بسی بسیار آموزنده خواهد بود، اگر از شهامت و شجاعت بهره بر گرفته باشیم.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۸ آذر ۲۲, جمعه

فتنه بنزین،
فتنه آخوند در سوی
حفظ بقای نظام!








وقایع خونین 25 آبان ماه هم اکنون بیکی از وقایع تاریخی تبدیل شده است که تجزیه و تحلیل و فهم آن تازه آغاز گردیده است. با این وجود، نظر پردازان، کارشناسان و نخبگان جامعه شناس و اقتصاد دان، کم و بیش باتفاق، برآنند که افزایش قیمت بنزین بهانه ای بیش نبوده است، برای خیزش و خروش مردمی. که افزایش قمیت بنزین مثل تیغ برنده ای عمل کرده و سر دمل چرکینی را شکافته است. از دمل چرکین چه میتوانند بیرون زند، جز چهل سال نارضائی های انباشته شده، ناشی از محرومیت ها، محدودیت ها، برآمده از قواعد و مقررات بازدارنده رشد و نمو هر آنچه انسانی ست و برخواسته است از آزادی؟

 که گرانی و بیکاری نه تنها بر غرور و اعتماد بنفس ملت، بویژه جوانان، ضربه زده است، بلکه ملت را به محنت و تنگدستی کشانده است. افزوده بر این، فساد گسترده در ساختار دین و قدرت، جامعه را به تباهی کشانده و بدو طبقه غنی و فقیر تبدیل نموده است. همچنانکه فقر و فلاکت گسترش یافته است فحشا و اعتیاد نیز باوج رشد و توسعه خود رسیده است. نیز، سرکوب نیازها و غرایز طبیعی با ابزار خشونت که در گشت های ارشادی و امنیتی بازتاب مییابد، اگر به عصیان و طفیان نکشد، بی تردید به یاس و نا امیدی رسد. پس، این خشم نهفته ناشی از انباشت نارضایی های گوناگون بود که همچون هیولائی نعره برکشید و نظم حاکم را به چالش کشید.

. بعضا، جنبش اعتراضی اخیر را جنبش "حاشیه نشینان" شهری و یا جنبش "گرسنگان" نامیده و هشدار میدهند که زنگ خطری ست که مسنولین یاس و نا امیدی مردم را جدی بگیرند. البته هنوز چندان هم روشن نیست که حاشیه شینان از کدام اقشار جامعه برخاسته اند. همگان را برخاسته از گرسنگان خواندن، خود نیاز به تعریف و توضیح دارد. در غیر اینصورت باید که همه حاشیه نشینان را از یک جنس و یک جور بپنداریم. حال انکه شواهد حاکی از آنست که بخشا قشر میانی جامعه، بویژه جوانان بطور روز افزونی به دلیل کمبود مسکن و سر باسمان کشیدن کرایه خانه، به حاشیه نشینان شهری پیوسته اند.

این بدان معناست که دلایل و انگیزه های اجتماعی و اقتصادی جنبش اعتراضی مردم را اگرچه نمینوان انکار کرد، اما، نباید آنها را علت اصلی خیزش مردمی در آبان ماه دانست. درست است که مردم دلی آکنده از خون از این نظام داشته و دارند، اما، این دل پرخون نبود که مردم معترض را بخیابانها کشید. افزایش قیمت بنزین، فرصتی بوجود آورد که این دل پرخون خود را تخلیه کند، البته بدون آنکه هرگز هیچیک از معترضین میتوانستند از پیش بدانند با چه نیرویی درنده و بیرحم و خونخوارو انتقامجوئی روی در روی خواهند گردید. همین بس که یک لحظه تصور کنید که جز آن افرادی بودید که در ماهشهر برای گریز از تیر مسلسل و تیربار و تانک لشگر مقدس آخوندها، به نیزارها پناه برده بودی. تردید مدار، بی خبر از همه جا طئمه حیوانات درنده ای میشدی که در بیرون از نیزار به شکار پرداخته بودند. چه دلیل و برهانی میتواند توجیه گر متلاشی شدین جمجمه  پویا بختیاری باشد، یکی دیگر از چانباختگان آبان ماه، جوانی کنجکاو پر از نیروی خلاق و آفریننده. خشونت نظام اسلامی یادآور داعشی هاست  که در انظار عمومی سربیگناهان را از تن، همچون یک حیوان قربانی، جدا میکردند، حال آنکه تازیان بومی، مغز و قلب معترضین را هدف گلوله های آتشین قرار میدهند.

 کشتار آبان ماه، همچنانکه نخبگان باوردارند، میتواند بزرگترین کشتار قرن باشد. تا کنون از کشتار بیش از 1300 نفر و هزاران مجروح و چندین هزار بیشتر دستگیری، سخن میرود. بیرحمی و خونخواری ای که نظام مقدس اسلامی در آبان ما به نمایش گذارد، در تاریخ کشور ما بی سابقه بوده است. بدرستی روشن نیست که چرا باید این چنین بیرحمانه و در کمال خونسردی، سر و سینه اعتراض کنندگان را مورد اصابت گلوله قرار دهند؟ در حالیکه سربازان اشغال گر اسرائیلی هرگز سر و سینه معترضین فلسطینی را هدف قرار نمیدهند. مضاف براین، چرا رژیم آخوندی باید اینگونه ماهیت بیرحم و خونخوار خود را بمنصه ظهور برساند؟ مگر پند و اندرز پیشوای مقدس امام خمینی را بیاد نیاورند که گفته بود نگذارید مردم به ذات شما پی ببرند. مگر به رحمان رحیم اعتقاد ندارند؟ در هنگ کنک، چندین ماه مردم به تظاهرات گوناگون پرداخته اند. تا کنون کشته ای بجا نگذارده اند همچنین در لبنان و در شیلی. حتی در عراق در مدت بیش از سه ماه کمتر از 400 کشته بجا گذارده اند. حال آنکه جمعا در کمتر از پنج روز کشتارمردم بی گناه از یک هزار هم عبور کرده است. یعنی که تعداد کشته شدگان آنقدر هست که نظام از ارائه هرگونه اماری، بویژه امار کشته شدگان، احساس شرمساری میکند، وگرنه دلیل نداشت که دست به پنهانکاری بزند.

 اما، در حالیکله نظام از ارائه هرگونه اماری از کشته شدگان سر باز میرند،  کشتار بیشمار اعتراض کنند گان به قیمت بنزین را به نیروهای ناشناخته ای نسبت میدهند که در اینجا و آنجا از خود باری از اسلحه بجای گذارده اند. همچنانکه علی شمخانی نماینده مقام معظم رهبری و دبیر شورای عالی امنیت ملی اعلام میکند که:

بیش از ۸۵ درصد از جانباختگان رخداد‌های اخیر در شهرستان‌های تهران در هیچ‌یک از تجمع‌های اعتراضی حضور نداشته‌اند و به صورت مشکوک با سلاح‌های سرد و گرم غیر سازمانی کشته شده‌اند لذا اجرای پروژه کشته‌سازی از سوی معاندین در این منطقه قطعی است.

گویا علی آقا شمخانی اعتقادی به نیروهای امدادی که هم اکنون تحت فرمان امام عج قرار دارند باور ندارد  وگرنه چنین ساده دلانه قاطعانه سخن نمیگفتند. سخنان بلاهتبار دبیر شورای امنیت ملی در واقع حکایت از آگاهی نظام بجنایاتی میکند  که بآن د دست زده و قصد گریز از مسئولیت دارد. پس چه باک اگر کنش انتقامجویانه خود و بخاک و خون کشاندن جونان بی گناه را به نیروهای "کشته سازی" "معاندین" نسبت دهند. در واقع کشتار بی گناهان بگونه ای بسابقه است که وجدان ولی فقیه را جریحه دار کرده است( بعضا برآنند که ولی فقیه را وجدانی نیست) چنانچه او را وادشته است که فرمان دلجویی و پرداختن دیه و اهدای امتیازات "شهید" بخانواده های جانباختگان را صادر نماید.

بنابراین، آنچه سوال برانگیز است آنست که چه چیزی تصمیم افزایش قیمت بنزین را یک ضرورت اجتناب ناپذیر میکرد. تاکنون توجیهی عقلانی برای افزایش ناگهانی قیمت بنزین ارائه نشده است. نه بر کاهش مصرف بنزین اثری میگذارد و نه لزوما اگر از یک بخش جامعه گرفت به بخش 60 میلیونی امداد معیشتی رساند، پاسخ خواهد بود برای گشایش اقتصادی. اما، وقتی بقای نظام بخطر افتد، عقل محاسبه گر تابع عقل "اجتهاد،" میشود و ریختن هر خونی را در پای نظام مقدس یک وظیفه شرعی بشمار میرود. حفظ نظام از اوجب واجبات است که ریختن هر خونی را مباح ساخته است، بویژه اگر این خون در راه مبارزه با "شیطان" بزرگ و یا در سوی "امریکا ستیزی،" ریخته شود؛ تدبیری که به بقای نظام و انحطاط و تباهی مادی و معنوی جامعه منجرشده  و در دو سال آخیر با خروج امریکا از برجام و بازگشت تحریمات، باوج خود رسیده است. یعنی که فشارهای حداکثری امریکا، نظام را با بحرانی روبرو ساخته است که عملا او را بیمار و زمینگیر ساخته است. آخوند خامنه ای و تف لیسانش باید با خود اندیشیده باشند که وضع موجود بشتاب بسوی وخامت میرود، وضعی چندان ملتهب و بسی بسیار نگران کننده که اگر بانفجاری بیانجامد، یک پیروزی بزرگ خواهد بود برای فشارهای حداکثری و شکستی عظیم برای "مقاومت" در برابر آن. اجتناب از یک چنین شکستی و ادامه امریکا ستیزی، سران نظام، فتنه بنزین را طراحی کردند که به امریکا و کشورهای اروپایی نشان دهند که نظام از چنان قدرت قهر آمیزی بر خوردار است، که از ریختن هیچ خونی کوچکترین دریغی ندارد. پس چه سود که فشار حداکثری ادامه یابد. چون سرکوب بیرحمانه دین وقدرت احتمال بیداری دوباره خشم و نارضایی های انباشته شده مردم را حداقل در کوتاه مدت، بزیر خاکستر فرو برده است.

نظام البته که بر طبل پیروزی میگوید و چه تبریک و تهنیتی نثار خویش نکند. بر آن تصور واهی که با سرکوب بیرحمانه و سریع اعتراضات به افزایش قیمت بنزین، اقتدار تازه ای کسب کرده است و درسی هم به ترامپ آموخته است و هم به سرکوبگران منطقه. که این است نتیجه اعمال فشار حداکثری بر مردم، خشم و عصیان از یک سو، سرکوب و بیرحمی از سوی دیگر. که خاطر از قیام و شورش از درون نظام آسوده دارید که مزدوران نظام با ستقبال هر ناآرانی و جوش و خروشی بشتابند و هرچه و هرکس که بر سر راهشان قرار بگیرد از میان برخواهند دشت، اقتداری بس بسیار مخوف و آموزنده. هماکنون، بنظر میرسد که نظام از موضع قدرت است که نشانه هایی از تمایل به تعامل و مذاکره  و بده بستان با امریکا بروز میدهد، بویژه که رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ، چندان موضع خصمانه ای هم در باره جمهوری اسلامی و سرکوب خونبار اعتراض کنندگان نگرفت، چه او در واقع و در ته قلبش قدرتهای خودکامه را ستایش میکند. در روزهای اخیر شاهد مبادله دوزندانی بین امریکا و نظام اسلامی، بودیم که بعضا معتقدند میتواند، مقدمه ای باشد برای حل مسائل بین طرفین در آینده.

بنابراین، افزایش قیمت بنزین را باید فتنه ای خواند در سوی انتقام ستانی از رئیس جمهوری امریکا و سیاست فشار حد اکثری وی، فشاری که دیر یا زود مردم را به اعتراض و احتمالا شورش و قیام میکشاند، اما، نظام توانست پس از دو سال تحمل تحریمات و فشار حداکثری و تهی شدن خزانه دولت، باستقبال قیام و شورشی بشتابد که قرار بود در آینده بوقوع بپیوند و آنرا قبل از آنکه ببلوغ برسد سرکوب و خاموش سازد. بگذار که نظام بر طبل پیروز بکوبد، غافل از آنکه شکستی بزرگ در انتظارش است.

 فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۸ آذر ۱۵, جمعه


خشونت،
راهکار اصلی در جامعه آخوندی!


بگذار پیش از هر چیز بخاطر آوریم که در جامعه ای زندگی میکنیم که "دینی" ست، جامعه ای که متولیان دین، عالما و فقها و روحانیون و در یک کلام آخوندها بر آن حکومت میکنند. پس خیلی زیاد به بیراه نرفته ایم، اگر بگوییم که وقایع اخیر را میتوان"مصیبتی" خواند ناشی از تصمیمی برساخته دست رهبران دینی جامعه، تصمیمی برساخته دست کسانی که از حوزه های علمیه برخاسته و لباس پیامبری به تن دارند. علی لاریجانی، رئیس قوه مقننه، اگر چه پیرهن یقه بریده  میپوشد، با این وجود، نباید در دانش فقهی او را کمتر ازیک مجتهد بحساب آورد، البته که مدارج و مدارک تحصیلی در برابر التزام به ولایت فقیه اهمیت خود را ضرورتا از دست میدهند. درست است، بعضی از دانش آموختگان دانشکاهی که بوزارت و ریاست رسیده اند، لباس پیامبری بتن ندارند، اما، در "تسلیم" و "اطاعت" و فرمانبری، نمونه و کم مانندند.

تصمیم سران سه قوا، مبنی بر افزایش قیمت بنزین درست است که قانونی نیست، اما، "شرعی" که میتواند باشد. کدام مرز قانونی میتواند در برابر احکام شرعی توان مقاومت داشته و دچار شکست و فروپاشی نشود. این یکی از خصوصیات برجسته جامعه ای است که قوانین اساسی آن در تبعیت از قواعد و مقررات شریعت بخود شکل گرفته است. پس چه تعجب اگرجامعه ما چهل سال درجا بزند و دچار پسروی مادی و انحطاط اخلاقی گردد. چون جامعه آخوندی ما، نتوانسته است بر این دوگانگی، بر دوگانگی قانون و شریعت، سنت و بدعت و یا کهنه و نو چیره شود. اگرچه این دوگانگی در عرصه های مختلف جامعه بگونه های متفاوتی، در کنشگری و رفتار اجتماعی به یک شکل و در فرهنگ و هنر و حتی در علوم از جمله علم طب بشکل دیگری از جمله خرافه گرایی، بازتاب مییابد.


 آخوند خامنه ای برحسب عادت همیشه روزنه ای را برای گریز از مسئولیت باز میگذارد و در باره چگونگی اتخاذ تصمیم افزایش قیمت بنزین، اظهار میدارد که من در اینکار تخصص ندارم  ولی اگر سران قوا تصویب کنند لاکن من حمایت میکنم، چنانکه گویی سران سه قوه خود در اقتصاد و افزایش و تنزل قیمت نفت دارای تخصص اند. این بدان معنا ست که تصمیم افزایش قیمت از فیلترکارشناسی و محاسبه سود و زیان گذر نکرده است. چون تا کنون کمتر اقتصاد دانی را میتوان یافت که افزایش قیمت بنزین را بعنوان راهکاری برای جبران درآمد نفتی و یا حل مشکلات اقتصادی، عقلانی و یا سودمند بداند. این بدان معناست که تصمیم افزایش قیمت، تصمیمی بوده است که نه بر اساس منافع ملت بلکه بر اساس منافع دین و دینمداران حاکم بر جامعه اتخاذ گردیده است.

البته که نه شرایط بیرونی و نه درونی لزوما آماده بود برای افزایش 300 درصدی قیمت بنزین. چه نارضایی های عمومی ناشی از فساد و سوء مدیریت و غارت ها و اختلاس های ملیاردی، بویژه مشکلات معیشتی که گریبان بیش از 60 درصد جامعه را فرا گرفته است، جامعه را آبستن یک انفجار بزرگ ساخته بوده است. از فحوای سخنان رهبران جامعه، چنین بر میآید که نظام بیش از دو سال است در انتظار اقدامات خربکارانه دشمنان بوده است و ظاهرا آنها را رصد کرده اند. حجت الاسلام، اخوند منتظری، دادستان کل کشور اظهار میدارد که:

ما هم از طرح دشمن خبر داشتیم که از حدود ۲ سال گذشته برنامه‌ریزی می کردند تا از یک حادثه استفاده کنند، مردم را به خیابان بکشانند و اغتشاش ایجاد کنند

رئیس جمهور روحانی و هم وزیر کشورش هردو از آمادگی (کسان یا گروه های مجهول الهویه ای) سخن میگویند که دو سال است که برای اعتشاش و آشوب و شورش آماده شده بودند که بقول ولی فقیه، آخوند خامنه ای در "سربزنگاهی" حاضر بشوند و برنامه "فتنه" را باجرا در آوردند.

 بدرستی روشن نیست که اگر نظام از برنامه های دشمن برای تخریب و اغتشاش با خبر بوده است و بمدت دوسال فعالیتهای معاندین را تحت نظر داشته اند، چرا آنان را که در انتظار خرابکاری کمین کرده بودند، غافلگیر نموده و آنها را از اجرای برنامه های شومشان بازدارد؟ بدون تردید، نظام ولایت، نیروهای امنیتی و انتظامی را برای مهار واکنشهای اعتراض آمیز و آرامسازی نا آرامی ها،  از پیشترها آماده ساخته بود. سرکوب خونبارو سریع معترضین که بی درنگ " اعتشاشگر" و "اشرار" تحریک شده بدست خانواده پهلوی و منافقین معرفی شدند، نشان میدهد، که هدف تصمسم افزایش قیمت بنزین، بیرون کشیدن "دشمنانی" بوده است که به تصور رهبران نظام در کمینگاه نشسته اند تا سر بزنگاه، آخوندها را از فراز منبر بزیر بکشند.

بعبارت دیگر، آخوندها برغم کوته فکری و شوق رجعت بگذشته، نگران آینده و بقای نظام اند. لذا بمنظور اجتناب از غافلگیری در دست خیزش مردمی ناشی از انباشت مشکلات و سرکوب نیازهای مادی و غریزی، بفکر افزایش ناگهانی 300 درصدی قیمت بنزین افتادند که مطمئن بودند فرصتی را ایجاد میکند که دشمنان بتوانند از کمینگاهشان بجای آنکه در آینده ای نا معلوم خروج یابند، بر اساس میل و اراده ولایت، بیرون ریخته و خود را در معرض تیرس لشگر دین قرار خواهند داد. آما، آنانی که نظام آخوندی بخاک وخون کشاند فرزندان این آب و خاک بودند و دریافت هیچ رشوه و رانتی، مثل "دلجوئی" یا "دیه" و یا پیوستن به "شهدا" و زیرپوشش بنیاد شهدا قرار گرفتن، پدران و مادران و نزدیکان جانباختگان 25 آبان ماه 98 را هرگز بسکوت و خاموشی وادار نخواهد ساخت.  

بنابر تخمین کارشناسان، خشونتی که نظام در سرکوب معترضین بکار گرفت، نشان داده است نه تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ جهان بی سابقه بوده است. تاکنون رفتار خشونتبار نظام  بکشتار بیش از 700 نفر، اکثرا جوانانی که در دامن این نظام پرورش یافته اند،  بیش از  2000 نفر زخمی و 7000 دستگیری انجامیده است، رفتاری که نشان از امادگی لشگر دین متشکل از پاسداران و بسیجیان و لباس شخصی ها میدهد، البته نه برای مهار اعتراضات و آرامسازی نا ارامی ها، بلکه برای تنبیه و مجازات و فرو نشاندن و خاموشی و نابودی اعترضات مردمی، نه در کوتاه مدت که در بلند مدت. چرا که بینش آخوندی، تنبیه و مجازات، خشونت و قهر و بیرحمی را حلال همه مشکلات جامعه می پندارد، بر این تصور که هرچه سختتر بکوبد، هرچه خون بیشتر بریزد و هرچه بیشتر تخریب و ویرانی ببار آورد، احتمال خیزش دوباره مردم بسی بسیار ناچیزتر، همچنانکه بر آن تصور است که دست سارق را ببرند، سرقت نا پدید خواهد گشت و اگر معنتاد و روسپی  و فاسد را باسارت بکشند، پدیده های اعتیاد و فساد و فحشا ریشه کن خواهد شد. براستی ذهی خیال باطل.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi