۱۳۹۸ فروردین ۱۶, جمعه

مصاف توحید بر علیه طاغوت
!و سیلاب های ویرانگر



گفبیم که سیل آمد و خروشان هم آمد، چه خسارتها و ویرانی ها که ببار نیاورد، چه خانوارهایی را بی خانمان و 
بی ملجا و پناه نکرد، متاسفانه اما نظام منحوس "اهریمنی" دین اسلام، دینی که مظهر آن روحانیت است برهبری فقاهت، از بیخ و بن بر نکند و با خود بزباله دان تاریخ نبرد. افسوس که در دوران اساطیر زندگی نمیکنیم. چه همه مصیبت ها و نکبت ها از نظامی بر میخیزد که مهر "تقدس" بر خود کوبیده است. همه فریادها را نه بر سر امریکا که باید بر سر نظامی بر کشید که بر سریر "معصومیت" و "مظلومیت" بنیاد گذاشته شده است. در چنین جامعه مقدسی ست که یک بارندگی شدید و نا گهانی، سیل آب سراسر کشور را می پوشاند.  چه بخوبی معلوم شده است که الویت های نظام حاکم نه حفظ جان و مال مردم در دوران بحران و سیل و طوفان و حوادث طبیعی، بلکه توسعه و تعمیق نهادها و سازمانهای دینی دارای الویت اند، بویژه نهادها حوزه ای که زمانی با پرداخت "وجوه" به مراجع تقلید مدیریت مشد.

اما، نباید فراموش کنیم که این سیل ویرانگر در هر جامعه ای بوقوع نپیوسته است بلکه در جامعه ای بوقوع پیوسته است که بر خلاف جوامع موجود چه مدرن و پیشرفته و چه سنتی و در حال رشد و پیشرفته، جامعه ایست، که بر اساساس قواعد و مقررات برخاسته از دین اسلام بنیاد گذارده شده است، دینی که "متولیان" آن قشری از جامعه است که بر خود نام "روحانیت،" گذارده اند، حرفه ای که از طلبگی آغاز و به اجتهاد ختم 
شود.

روشن است که در چنین جامعه ای پدیده های طبیعی بویژه آنان که ویرانگراند، بخواست و تدبیر خداوند نسبت داده میشود و برای آزمایش یندگان بظهور در آیند که در عین ویرانگری، آورنده نعت الهی نیز هستند. همچنانکه ولی فقیه در سخنرانی اخیر خود اشاره نمود که تنها در ظاهر است که پدیده های طبیعی خشن و ویرانگر بنظر میرسند اما، در "باطن" آنها خیر الهی نهفته شده است. بعبارت دیگر، نمیتوان تاثیر دیدگاه دینی را در مدیریت زیست محیطی، نادیده گرفت. برهمه روشن است که تخصص در امور زیست محیطی از منظر، حکومت دین، تخصصی ست که بدان نیازی نیست. در بهترین وجه، یک حرفه زائد است و در بدترین وجه، حرفه ایست اختراع غرب برای اهداف جاسوسی و دست اندازی بمنابع ملی. این خود نشان میدهد که نظام با تمام نیروها و منابعی که در اختیار دراد، تا چه مقدرای به امادگی در رو درویی با افات طبیعی، اندیشه میکند 
و در برنامه های ساخت و سازی کشوری لحاظ میگردد.

هرگز فراموش نباید کرد و بتکرار که ما در جامعه ای زندگی میکنیم که سعی میکند که رها از گناه و خالص 
"اسلامی" باشد، جامعه مقدس و یا جامعه ای که بر آن "مقدسین " حاکم اند. چه همگان میدانند که بخشی از خشم طبیعت ناشی از سیر صعودی گناهان و معاصی انسان هاست. پس چه اهمیتی میتوان داشت اگر در تکنولوژی پیش بینی و جلوگیری از پدیده های ویرانگر طبیعت، سرمایه گذاری شود یا نشود. بهترین راه آمادگی کاهش گناهان است که آنهم از اولین روزهای روی کار آمدن آخوندهای بزرگ آغاز گردید. خرید و فروش و مصرف نوشابه های الکلی، بستن کاباره ها و رستورانها و کابارها و دیسکتک ها و تمام امکان تفریخ و طرب و شادی، چرا یکشبه تعطیل گردید؟ چون حرکت بسوی گناه زدایی جامعه و ساختار مدینه فاضله آغاز گردیده بود. بی دلیل نیست که نظام بجای آنکه رودخانه ها را لایروبی نماید، مسیر رودخانه را ترمیم و بر نگاهداری و وسعت جنگلها بیافیزاید، سرمایه هنگفتی را پیوسته در خدمت مبارزه با "بدحجابی" و جدایی جنسیتها، بزرگترین آفت اجتماعی،  بکار گرفته و لشگرهای گوناگون ارشادی، امنیتی و انتظامی، آشکار و مخفیانه سازمان داده شود تا پیوسته برحجاب زنان و ارتباط شان با مردان نظارت نموده و متخلفین را در برابر دادگاه شرع محکوم و بمجازات و تنبیه برسانند. پس از چهل سال صرف سرمایه گذاری در امر پوچ و بیهوده، گناه زدایی جامعه، از گناهانی همچون بدحجابی و اختلاط جنیسیتها، بمحض تضعیف دستگاه تنبیه و مجازات. نه از حجاب حرمتی ماند و نه از اختلاط جنسیت، حیثیتی.

ویرانی های سیل اب های اخیر بیش از هرچیز به سوء "مدیریت،" بویژه از جانب دولت نسبت داده میشود. در اینجا نیز بار دیگر لازم است که بیاد داشته باشیم که در جامعه ای روحانیت، قشری که از گدایی به شاهی رسیده است و رویای ساختار مدینه فاضله را در سر میپروراند و حکومت خود را ادامه حکومت پیامبر اسلام می انگارد نیز، مدیریت نیز شکل دینی و یا اسلامی بخود میگیرد که لروما تابع قواعد و مقررات عقلانی و حقوقی نظام بروکراسی نوین نیست. آنچه در نظر هم گرفته میشود نه "ضوابط" بلکه روایت است، نه شایستگی و تخصص بلکه التزام و تعهد به نظام ولایت فقیه. یعنی کیفیت و مدارج علم و دانش و تخصصی در تعین و انتصاب مدیریت نقش چندانی بازی نمیکند اگر در مرکز پیشانی پینه ای مشاهده شود، پینه ای ضخیم نشان بر اطاعت و عبودیت، آنگاه براحتی میتوان بر راس سلسله مراتب مدیریت صعود نمود.

بگذریم که قشر مدیریت بویژه، مدیریت در سطح فوقانی نظام، یا از حوزه ها برخواسته از طلبگی آغاز و راه 
اجتهاد را پیموده اند و یا ضمن تحصیلات دانشگاهی درس طلبگی هم آموخته اند. اینان چون به علم و دانش الله که نهایتا ریشه بر گرفته از قران، کلام الله، اگاهی می یابند خود را واجد شرایط و شایسته هر مقامی در نظام مقدس اسلامی می بینند. مسلم است که مدیریت دینی بیشتر به مصاف توحید و طاغوت می اندیشد، تا نجات جان و مال مردم در شرایط بحرانی. پس چه تعجب اگر سیل آب فاجعه ببار آورد، اما، ولایت فقیه از مصاف "توحید و طاغوت"  و ایجاد "تمدن نوین" بر اساس "عبودیت الهی " و "مبارزه با کفر و طاغوت،" سخن بگویید، از مبارزه ای "اجتناب " ناپذیر، اما مبارزه ای که بدون هیچ تردیدی به "پیروزی جبهه حق بر کفر میانجامد. وی در ادامه اخیرترین خطبه اش، ضمن اینکه بعثت پیامبر اسلام را " جامع ترین، کامل ترین و ماندگارترین بعثت‌ها" توصیف نمود، میافزاید که:

امروز انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ادامه بعثت پیامبر اعظم(ص) است و وعده خدا، پیروزی جبهه حق در مصاف توحید و طاغوت است.

حضرت ولی فقیه البته که از سیل خانمان برانداز هم سخن گفت، اما، بگونه ای که حادثه ای بوقوع پیوسته و 
"مسئولین" نیز بوظائف خود نیز عمل کرده اند اگرچه هنوز "کارهای زیادی " باید انجام شود. وی در حالیکه از همکاری مردم تقدیر نمود اعلام نمود که به مسئولین تاکید کرده است به باز سازی ویرانی ها و جبران خسارات" بپردازند.

بعبارت دیگر، سخنان ولایت فقیه را میتوان بازتاب مدیریتی خواند بر خواسته از عقل اجتهاد و علم فقه و الهیات. ولایت فقیه مسئولین را موظف و مکلف میسازد و ظاهرا همه مسئولیتهای اجرایی را بآنها واگذار میکند. این در حالی ست که ولی فقیه، کسی که حرف آخر را میزند و تصمیمی نهایی را در تمامی امور داخلی و خارجی اتخاذ نموده و مسئولین رده های فوقانی نظام را خود برمی گزیند، چنان سخن میگوید که او دارای کوچکترین مسئولیتی نیست. بدرستی روشن نیست که اگر مسئولین از اجرای فرامین ولایت سرباز زدند، مردم باید یقه کدام مقام را بچسبند. مدیریت اسلامی، کارایی خود را در تقابل با سیل آبی که سراسر کشور را پوشاند، بخوبی بمنصه ظهور رساند. نه مرکزی و یا مراکز گوناگون با تشکیلات و سازمانها با وظایف مشخص و تعریف شده وجود داشت و نه همآهنگی و همکاری بین سازمانهای دولتی و نیروهای انتظامی و امنیتی، بویژه سپاه پاسداران و ارتش. دیدیم درگیریهای لفظی بین دولتی ها و سپاهی ها را.  ایران وایر، گزارش میدهد که تمامی نهادهای دولتی و نظامی و هر اداره و سازمانی در مدیریت بحران، ساز خود را کوک میکنند. البته که این غافلکیر شدن نظام، این ناتوانی با دوران بحرانی را باید ناشی از آن نگاهی دانست برخاسته از ادامه مصاف "توحید و طاغوت، " نگاه فرا گیردین  و لاجرم هیچ حادثه و یا پدیده ای در جامعه اسلامی نیست که واقع شده و یا بوجود بیاید و برنگ و بوی دین اسلام آلوده نشود.

روشن است که آنچه هم اکنون در پیش روی داریم نه تنها فاجعه سیلاب بلکه بحرانهای همزمان در مهمترین و حیاتی ترین عرصه های زندگی، همه را باید بازتاب راستین مدیریت و هبری ای دانست که از آن بوی گند دین، بوی گند دین اسلام بمشام میرسد. تردید مدار که تا آن زمان که تصور شود که بحرانها و مصیبت هایی که مردم را چنین به سیه روزی و تیره بختی دچار ساخته است، ریشه در سیاست و قدرت دارد و نه در دین و مذهب، حکومت آخوندی بر قرار خواهد ماند. بخاط بسپر این هموطن که نقد حکومت آخوندی، از نقد دین میگذرد نه از نقد قدرت و یا سیاست.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۸ فروردین ۹, جمعه



سوار
بر نیروی خشمگین طبیعت...!



این سیل، متاسفانه نظام ولایت را از جا بر نکند و با خود نبرد، اما، بر آن مهر باطل نهاد که شاید مرحمی باشد بر زخمهای عمیقی که این سیل بر جا گذشته است. این بدان معنا ست که این سیل نشان داد که نظام ولایت برغم ادعای ش بر حفظ امنیت کشور، امنیتی که برای تامین آن باید دست بآتش افروزی در منتطقه بزند، کوچکترین مسئولیتی در باره حفظ جان و مال شهروندان کشور احساس نمیکند. که این نظام بار دیگر نشان داد که حفظ جان و مال ملت در برابر پدیده های ویرانگر طبیعت، در برنامه ریزی ها و پروژه های نظام ولایت، هرگز دارای الویت نبوده و نیستند. همین بس که به بودجه ای که مدیریت بحران کشور در مقایسه با بودجه ایکه به مرکز خدمات حوزه های علمیه، در بودجه کشور تخصیص داده شده است، بنگریم. بنا بر گزارش ایران وایر " بودجه مرکز خدمات حوزه‌های علمیه؛ ۸۰ برابر بودجه مدیریت بحران کشور" در بودجه کشور منظور شده است. این بدان معناست که موسسات دینی و مذهبی کوچکترین و بی اهمیترینشان دارای  بودجه ای هستند چندین برابر بودجه مدیریت بحران( لیست ایران وایر از مقایسه بودجه سازمانهای مذهبی در برابر بودجه مدیریت بحران کشور را در پایان مطلب مشاهده کنید).*

درست است، سیل یک پدیده طبیعی است. همه و هر جایی ممکن است بوقوع بپیوندد. سیل مثل هر بلای طبیعی دیگری ممکن است ضعیف و کم ضرر و زیان و یا قوی و ویگرانگر و خسارتبار باشد. اما، سیل مثل هر بلای طبیعی دیگری جامعه بشری را یکسان تحت تاثیر ویراگر خود قرار نمیدهد. جوامعی که به خشم و خشونتی که ممکن است از طبیعت بر خیزد اندیشه نموده و خود را آماده مقابله با آن نموده و تدابیر لازم برای استقبال و بدرقه آن تدوین نموده بگونه ای که خسارات مالی و جانی را بحد اقل برسانند، کمتر دچار ویرانی و تلافات انسانی میشوند. نیازی بگفتن نیست که در جوامع پیشرفته صنعتی، جامعه ای که نهادها و سامانه های آن پیوسته بر اساس محاسبه پدیده های ویرانگر طبیعت بنا میگردند، خسارتهای جانی و مالی کمتر است. نه اینکه تدابیر و راهکارهای از پیش اندیشیده شده لزوما، همچون یک سپر دفاعی، جامعه را از هر گزند طبیعی مصون میدارد، اما، با اطمینان میتوان گفت که ضرر و زیان و از دست دادن جان و مال بسیار کاهش مییابد. چرا که طبیعی ست که آنجا که ساخت و ساز بر اساس قواعد و مقرراتی که بر اساس محاسبه نیروهای طبیعی از جمله باد و باران و طوفان و سیل و زلزله، صورت بگیرد، بهتر، مجهزتر و با نظم و ترتیب میتوانند از جان و مال خود محافظت نماید. مثلا، کد خانه سازی در آمریکا و اروپا و ژاپن را نمیتوان با کد خانه سازی در بنگالدش و کشورهای کمتر پیشرفته با بنیان ضعیف علمی و صنعتی را مورد مقایسه قرار داد، بهمین دلیل هر طوفانی در بنگالدش یک فاجعه عظیم و غمانگیز اشت.

  اما، جامعه ایکه بر اساس تفکر و اندیشه دینی بنیاد گذارده میشود، ذاتا از تفکر به وقوع پدیده های ویرانگر طبیعی در آینده ای نا معلوم، ناتوان است. چون محور تفکر دین پیشه، عالم و فقیه، گذشته است و آنچه که در گذشته بوقوع پیوسته است. افزوده بر این وقوع پدیده های مخرب طبیعی را در ارتباط با اقتدار و وعده هایی که خداوند یکتا و یگانه داده است مورد تعبیر و تفسیر قرار میدهند. آخوند علم الهدا درخطبه اخیر خود، اگرچه سیل مناطق مختلف استان گلستان و شیراز را قابل جلوگیری خوانده و مسئولین را متهم بکوتاهی در مدیریت میکند، با این وجود وقوع حوادث مخرب طبیعی را بخشی از وعده و وعیدهای خدواند میخواند. چنانکه خدا ابلاغ کرده است که اگر راه "زهد" و "تقوا" پبشه کنی، هم در این جهان سعادتمند شوی و هم در آخرت. طبیعی ست که هرچه از راه "مستقیم،" انحراف پیدا کنی، دست بکفر و منکر بزنی، هم در این دنیا به "ذلت و نکبت مبتلاشوی هم در آخرت. علم الهدا میگوید:

به ما بیان می‌شود (خدا مقرر داشته است) اگر مسیر زندگی ما در اجرای تقوای الهی باشد نتیجه این زندگی، سعادت است و نهایت به این سعادت، نائل خواهید شد و اگر بنا شد مسیر زندگی و حیات شما برخلاف تقوا و در غیر مسیر دستورات الهی باشد به این ذلت و نکبت در سرنوشت زندگی مبتلا می‌شوید.
چه ما این سخنان را جدی بگیریم و چه بسخره، واقعیت آن است که این گفتمانی ست که چهل سال بر کشور ما حکومت میکند. یعنی که مسئله فراتر از سوء مدیریت است. امادگی برای تقابل مفید و مکفی با پدیده های ویرانگر ناگهانی در آینده ای نامعلوم، از یک منظومی فکری بزرگتری ریشه میگیرد که همانا گفتمان دینی ست، گفتمانی که انسان را مقهور نیروی طبیعی میپندارد، نه موجودی توانا به مهار نمودن نیروهای طبیعی. بعبارت دیگر، دین نگری هم با عقل و خرد در ستیز و خصومت است و هم با آینده نگری. ویرانی جنگلها، تصاحب کوها و مراتع طبیعی، بفتواهای آیت الله های گوناگون از جمله حضرت ولایت فقیه، ناشی از رویکرد بآینده نیست بلکه بازتاب دیدگاهی ست رها از درک رابطه زندگی اجتماعی با پیرامون طبیعی.پرفسور کردانی استاد کویر شناسی در دانشگاه تهران اظهار میدارد که : 

 ه قدری در مدیریت شرایط بد‌ عمل می‌کنیم، این روزها نعمت خداوند برای ما عامل بدبختی و گرفتاری شده 
 است و به جای اینکه مشکل آب را کم کند، مشکل آب را بیشتر کرده است.
وی خاطر نشان نموده است که ااگر نظام به گسترش آبخیزی، ساده و کم هزینه در ارتفاعات کشور اقدام کرده
 بود تا حدود زیادی میتوانستند نیروی ویرانگر سیلهای اخیر را مهار نموده و از شدت ویرانی آن بکاهند.
برغم کوته اندیشی و کوته نظری نهفته در دیدگاه دینی، علم الهدی به مدیریت انقلابی سیل ویرانگر در نقاط مختلف کشور بوسیله سپاه پاسداران و نیروهای ارتش تحت فرماهدهی کل قوا، آخوند خامنه ای، بگردن خود مدال افتخار میآویزد و اظهار میدارد که:
:
باید واقع بین باشیم؛ این نظام، نظام انقلابی است و مدیر انقلابی می‌پسندد و می‌طلبد؛ این مردم در عمر 40 ساله انقلابشان، مدیر انقلابی را دیده‌اند و مدیر انقلابی را لمس کرده‌اند؛ چه در زلزله غرب کشور و چه در سیل گلستان آنکه وارد عملیات شد و مسائل را حل کرد یا سپاه بود و یا ارتش. مگر غیر از این است که این سپاه و ارتش تحت مدیریت فرماندهی کل قوا و مقام معظم رهبری هستند؟ این نظام مدیریتی که رهبری پیاده‌سازی کرده‌اند، شامل نیروهایی مخلص و فداکار است و اگر این نوع مدیریت عرصه قوه قضائیه و دولت را فرابگیرد آنها نیز از همین قبیل خواهد شد.
آری، تا زمانیکه ولایت فقیه بر مسند فرمانروایی تکیه زده است و مدیریت انقلابی کشور را بعهده دارد، ملت 
نباید هرگز غم و اندوهی بخود راه بدهد. این در حالی است که تا بامروز کمتر ویدیویی انتشار یافته است که نیروهای پاسداران و ارتش را نشان دهد که فعالانه به کمک سیل زدگان شتافته باشند، چنانکه گویی وارونه .
سازی حقایق پدیده  تازه ایست در حکومت اسلامی.
مسلم است که روزی خشم طبیعت بسر آید، اما، بر ماست که سوار بر نیروی خشمگین این سیل خانمان بر انداز، نظام ولایت فقیه را رهسپار لجنزار تاریخ نمائیم.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

*مرکز خدمات حوزه‌های علمیه : بیش از ۸۰ برابر
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم: تقریبا ۱۲ برابر 
شورای عالی حوزه‌های علمیه: بیش از ۲۳ برابر
سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی: بیش از ۱۷ برابر
سازمان تبلیغات اسلامی: تقریبا ۱۵ برابر
موسسه نشر آثار امام خمینی: بیش از دو برابر
حرم آیت‌الله خمینی: تقریبا دو برابر
نهاد رهبری در دانشگاه‌ها: تقریبا ۸ برابر 
سازمان اوقاف و امور خیریه: بیش از ۲۳ برابر



۱۳۹۸ فروردین ۲, جمعه

سال نو،
سال پیوند و همبستگی!



اول، سالی که گذشت، سال ادامه حیزش و فریاد بود از اواخر سال پیشتر، سال "فریاد" بود "از این همه بیداد،" سال  محنت و سختی بود  و درد و رنج بیشتر، فقرو فساد عمیقتر، اعتیاد و فحشای گسترده تر. سالی که گذشت، سال ویرانی محیط زیست بود غارت های بزرگ میلیاردی.
 سال که گذشت، سال بحرانهایی بود که همزمان گریبان نظام را برگرفته و تنفس را بر آن دشوار ساخت. سالی که گذشت، سال ادامه آتش افروزی نظام بود و پروردن رویای برافراشتن پرچم  کیش "اهریمنی" در منطقه، از عراق و یمن گرفته تا لبنان و سوریه با ابزار موشک پرانی  و فشفشه، بدست کسانی که  از کار گل بسرداری رسیده اند  و فرماندهی. سال گذشته همچنان سال افتخار نظام بود بر کوبیدن بر طبل تو خالی، سال مبالغه و یاوه گویی، سال لاف و گزاف و بر حسب معمول سال تداوم ریا وفریبکاری، مکر وخدعه الهی که این "دشمن" بد خیم، "شیطان" است مسئول همه نکبتها و مصیبتها، نه رهبران و روسا و وزیران و مدیرانی که همه علم و دانش و خود بر گرفته اند تنها از یک کتاب، کتابی آسمانی در بر گیرنده  همه آنچه تا کنون بشر آموخته است و در آینده خواهد آموخت. مهم نیست رئیس و مدیر عمامه بسر و یا پیرهن یقه کوتاه بتن دارد، مهم آن است که کلام الله را بکار گیرد در مدیریت، چه در عرصه عدالت و دادگستری و چه در عرصه افتصاد و دیپلماسی بین الملی، چنانکه گویی در قران "مقدس" هم درس حقوق بشری آموخته است و هم درس مملکتداری و صنعت و تکنولوژی و هم درس جاسوسی و خبرچینی.
  
سالی که گذشت، سالی بود که در دل مردم شک و تردید افتاد. شک و تردیدی که ولایت از آن سخت هراس داشته است و دارد. بارها خود در سخنرانیها و خطبه های ش اشاره کرده است که تولید شک و تردید در ذهن مردم  استراتژی دشمنان نظام است که بوسیله قدرتهای استعماری علیه نظام ولایت رهبری میشود. نظامی که یکه و تنها در برابر شان به مقاومت برخاسته  و در تمام نقاط دنیا سلطه شان را به چالش کشیده است. که دشمنان با ایجاد شک و تردید به ذهن مردم رخنه میکنند.  که نظام ولایت، تقلب میکند. دروغ میگوید. شلاق میزند. شکنجه میکند. مکرر بدار میآویزد. که آزادی بیان نیست و هرکس عقیده ای مخالف نظام داشته باشد به نیستی می پیوندد که  این تهمت های قدرت های استکباری ست برای ایجاد شک و تردید در وجود ملت، چنانکه گویی که مردم از ابزار بینایی و عقل و خرد محرومند، بنده و رعیتی بیش نیستند که مستقلا مشاهده کنند و بسنجند. که پایه های ولایت و یا معصومیت و شریعت در خون و دروغ ، بنیان گذارده شده است. نه می بینند، نه میشنوند و دریابند که معترضین و کارکران و معلمان و فعالان حقوق بشر را میگیرند و به بند میکشند، مطبوعات را می بندند، روزنامه نگاران، نویسندگان، خبرنگاران، فیلمسازان، هنرپیشگان، خوانندگان و نوازندگان را دستگیر و بدون اطلاع خانواده ها، روزها، هفته ها و ماه ها در سلولهای مجرد نگاهداری میکنند. رسانه های اینترنتی را ویران، سیستم مخابراتی را مختل نموده و در فضا پارازیت های خطرناک میاندازند که با توطئه ها و دسیسه های دشمنان دست و پنجه نرم کرده و از بروز شک و تردید در ذهن مردم جلوگیری کنند. در حالیکه کار از کار گذشته است و مردم قطرات خونی که از شمشیر ولایت میچکد با چشمان خود مشاهده نموده اند. سالی که گذشته سالی بود که در برابر «او هست بجز او هیچکس نیست،» «ما هم هستیم» ظهور یافت و مبانی توحید را به چالش کشید.

سالی که گذشت، سالی بود که زنان همچنان در صف اول، مبارزه با نظام اهریمنی را ادامه دادند، در انظار عمومی حجاب اجباری از سر بر گرفتند، بر سر چوبی آویختند و ناقوس افول نظام را بصدا در آوردند؛ و به چه قیمتی سنگین و پر بهایی. زنان شجاع و فرهیخته ای، همچون نسرین ستوده و نرگس محمدی، زنانی که تاج و تخت ولایت را تهدید میکنند به حبس های طولانی محکوم میکنند. چه بخوبی نظام بوی برده است که در دست توانای آنها و زنان بسیاری همچون آنان است که کلید رهایی و آزادی ملت نهفته است. بی جهت نیست که سالی که گذشت سالی بود  که نظام همچنان بزنان کینه ورزید  و پیوسته و بهر بهانه ای نسبت بآنان تبعیض روا داشت و آنها را مورد انتقام ستانی و خشم و خشونت قرارداد با گشت های مختلف "ارشادی" و انتظامی به بهانه بر قراری "امنیت اخلاقی."

وبعد. با ناخشنودی عمیق است که بگوییم سالی که در پیش است بسی بسیار سختر و آزار دهنده تر خواهد بود از سالی که گذشت. اما، چه باک در شرایط دشوار و نامناسب است که بذر رهایی و آزادی کاشته میشود. با این همه سال گذشته، سالی بود که درخشش اراده معطوف به رهایی و آزادی در دل تاریکی و خاموشی ادامه یافت، درخششی که از سال پیش تر آغاز یافته بود. از اینروی مردم یکدیگر را در یافتند و فهمیدند بر خلاف آنچه نظام سعی میکند که الغا کند، تنها و منفرد نیستند. که  هم درد هستند و غم و اندوه مشترک دارند. که تنها نیستند در احساس بندگی و رعیتی و محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق بشری.

در سال نو، بی تردید، دستگاه امنیتی رژیم هر آنچه که در توان دارد بکار گیرد تا بر حسب معمول همچنان رهبران و گردانندگان هر خیزش اعتراضی را شناسائی و سپس از صحنه مبارزه خارج نموده و آن خیزش را خاموش سازد. همه بخوبی آگاه هستند که چه بر رهبران کارگران و کارمندان و معلمان وهر خیزش اعتراضی دیگری رفته و هنوز هم  میرود و چه هزینه سنگینی برای رسیدن بحق و حقوق خود پرداخته اند. این شیوه نظام ادامه خواهد یافت.

اما، از آنجا که وضع موجود بوخامت گذارده و و پروژه دولت مبنی بر افزایش حداقل حقوق تا پانصد هزار تومان، نه تنها درد تامین معیشت کارکنان و زحمتکشان را تسکینی نمیدهد بلکه بر زخمهای مردم نمک هم می پاشد. چون افزایش حقوق همراه با افزایش عرضه کالاهای پایه ای نیست. افزایش حقوق تنها  بافزایش تقاضای بیشتر می انجامد و رقابت بین متقاضیان و صفهای طولانی تربرای بدست آوردن کالاهای مورد نیازی که پیوسته کمیاب تر میشود. یعنی که دولت ولایت با یک دست میدهد و با دست دیگر پس میگیرد. پس شکایتها، نارضایی ها و اعتراضات همچنان ادامه خواهد یافت و برغم خواست نظام رهبران جدیدی را در دامن خود پرورش میدهد و زمینه را برای پیوند و همبستگی بین خیزشهای اعتراضی بوجود آورده و در نتیجه وحدت کثرت، رمز پیروزی بر نظام را اجتناب ناپذیر مینماید.

بدین معنا که از آنجا که بحرانهایی که مردم را به چنین روز سیاهی نشانده است، قبل از آنکه از اقتصاد و یا سیاست برخیزد، در واقع از دین بر میخیزد، دینی که مظهر آن روحانیت است برهبری ولی فقیه. ولی فقیه است که حرف اخر را در اتخاذ هر  تصمیم مهم و حیاطی، میزند و حرف او اول از علم و دانش دینی او ریشه میگیرد و بازتابنده سیاستهایی است  بنفع تداوم و بقای حکومت روحانیت، نه رفاه و آسایش ملت. که گزینش ولی فقیه ارجح  است بر گزینش 80 میلیون آدم دیگر. چرا که ولی فقیه از تبار "معصومین" و "مظلومین" و خطا ناپذیران است، مطلقا پاک دست و پاک دامن است و بالاتر از همه، "پاک " دهان. چون از دستانش چیزی جز خون نریزد و ظلم بر نیاید و از دهانش چیزی جز کذب و نفرت به دیگری بیرون نریزد. چهل سال آمریکا ستیزی، محور تمام سیاستهای داخلی و خارجی از آغاز در جهت خدمت به نهادین ساختن ارزشهای دین و قواعد و مقرارت شریعت اسلامی بکار گرفته شده است. سالی که گذشت، سال استبداد سیاه بود، مثل دیگر سالهای دورتر، که تنها یک شخص است که حق  دارد بر گزیند.

بنابراین طبیعی ست که تا زمانیکه خیزش های اعتراضی، براندازی نظام ولایت فقیه را هدف استراتژیک خود قرار ندهد، کثرت بوحدت نخواهد رسید. البته که چنین امری هم اکنون بوقوع پیوسته و در شعارهایی همچون «حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم" و یا « توپ و تانک و فشفشه آخوند باید گم بشه» بعنوان نمونه بازتاب یافته است، تکرار و ادامه این شعارهاست که زمینه را برای پیوند و همبستگی تمامی اقشار مردم برعلیه نظام بوجود میآورد. پیوند و همبستگی کثرت است که "وحدت کلمه" را بچالش میکشد و کثرت در وحدت را جانشین آن ساخته و رهایی و آزادی را بارمغان آورد. به طلوع روشنایی باید امیدوار بود.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi





۱۳۹۷ اسفند ۲۴, جمعه


چگونه به اینجا رسیدیم!




 اینجایی که دوزخی ست برای "حقیقت،" برای راستی و درستی، برای عفاف و نجابت، اینجائی که "معصوم" و"مظلوم،" فریبکارترین اند و سفاکترین و بیرحمترین؟ اینجایی که امام، یزید میشود و یزید، امام؟
چگونه باینجا رسیدیم، اینجائی که بایدها و نبایدها، حرام ها و حلال ها، هم دینی اند و هم سیاسی، یکی بیانگر رابطه بین خداوند بی همتا، الله است و "بنده،" دیگری بازتابنده رابطه فرمانروا است و فرمانبر و نیز رابطه حاکم و محکوم. اما، هردو مشترکا، دین و قدرت، هیچ نجویند مگر "تسلیم" و "اطاعت" و فرمانبری.
براستی چگونه باینجا رسیدیم، باینجایی که جامعه ما تا بیخ و بن گندیده، ظلم و ستم، فساد و فحشا، فقر وتنگدستی، سراسر آنرا فرا گرفته و ناقوس خروج امام عج از غیبت را بصدا درآورده است.
به یقین از آن زمان که تسلیم و اطاعت در عبادت و عبودیت در برابر الله، خداوند یکتا، برضایت خاطر، تبدیل شد به تسلیم و اطاعت، بضرب تیغ و تازیانه، بضرب شمشیر و شلاق، بضرب زندان و شکنجه، بضرب اعدام و حد زنی در ملا عام، بضرب قتل عام ها چه در بیرون و چه در درون زندانها.
افزوده براین،"فرا فکنی" و "مسئولیت گریزی،" یکی از برجسته ترین ویژگیهای حکومت "مقدس" اسلامی، را باید یکی  از دلایل مهم رسیدن به تاریکی و ظلمت کنونی دانست که از راس، از جایگاه ولی فقیه و بیت رهبری آغاز و در تمامی دستگاها، سازمانهای دولتی، و زیرین ترین لایه های اجتماعی نفوذ کرده است. رهبر معظم انقلاب بارها یاد آوری کرده است که چه زودتر از اینها، پیش از آنکه باین ناکجا آباد دینی برسیم، در باره "فساد" اخطار کرده است و اگر "مسئولین" دستورات اورا باجرا در میآوردند، فساد اینچنین گسترش نمی یافت. بهمین سادگی ست که او از بدوش گرفتن مسئولیت میگریزد. آری، همه افساد بپایان میرسید اگر که مسئولین بفرامین او گردن مینهادند. واقعیت، اما، آن است که شمشیر ولایت نه تنها بر گردن مسئولین نامسئول فرود نمیآید، بلکه ارتقا می یابند که سرها را بر دار شریعت بر آویزند، زبانها را از حلقوم بیرون کشند و دهشت آفرینند. بنگر که چگونه طلبه ای، همچون ابراهیم رئیسی، با دستهایی خونین از گدایی بشاهی میرسد.
مسئله این است که حاج آقا، خدا خامنه ای با ایمانی که به خدای خود دارد، خام اندیش تر از آن است که بفهمد که فساد از فرا فکنی و مسئولیت گریزی آغاز میگردد، یعنی با شخص وی. اگر مسئولیت گریزی در دوران شاه از قدرت بر میخاست، از قدرت استتبدادی، یعنی قدرتی که پاسخگو نیست، در حکومت مقدس اسلامی، حکومت اخلاق و خدا محوری، فساد افزوده بر ریشه گرفتن از قدرت استبدادی به مراتب اولی از "دین،" از حکومت "شریعت" بر میخیزد، از قواعد و قوانین الهی که مظهر آن ولی فقیه است و نهاد "فقاهت." این بدان معناست که از استبداد مضاعف دین و قدرت، فساد مضاعف بر میخیزد. چرا که شریعت اسلامی ست که زمینه ساز همه افساد است، زمینه سازاصلی فرا افکنی و مسئولیت گریزی.
چرا که با ابزار "فتوا" و برساختن آنچه "کلاه" شرعی نامیده میشود،هیچ حرامی نیست که حلال نشود و هیچ حلالی نیست که حرام نشود. نیز هیچ تکلیف شرعی نیست که غفلت از آن جبران پذیر نباشد. همچنانکه درآمدی که ناشی از "ربا خوری" تولید شده است میتواند به درامدی حلال تبدیل شود. همین بس که بخشی از آن درآمد، طبق فتوای مجتهد، بعنوان "صدقه" در اختیار مراجع تقلید و یا نهادهای دینی قرار بگیرد. حتی اگر کسی در انجام تکالیف شرعی خود در هنگام زندگی غفلت ورزیده است، بستگان او میتوانند یا خود کمر بجبران غفلت او بپردازند و یا در برابر پرداخت وجوهی، ملایی را استخدام کرده که چندین سال در جبران مافات، نماز قضا بخواند و روزه ی قضا بگیرد. نقل میشود که برای اینکه آیت الله خمینی خوردن ماهی ازون برون را برای مسلمانان حلال کند، فلسی را بر نوک دم ماهی یافتند که شرعا بهانه ای شود برای صدور فتوای حلال شدن ازون برون. آری، انسان در برابر الله مسئول است نه در برابر انسانی دیگر.
بنابراین، چه باک از دروغ گفتن و پنهان ساختن و یا وارونه نمودن حقایق. چه باک از مال ربایی و رانت خواری و رشوه گیری. یکی را "تقیه" میخواند و دیگری را "غنیمت" الهی. چه در قاموس اسلام، مسئولیت در برابر خدای یکتا و یگانه ارجح است بر هرگونه مسئولیت دنیوی و مسئولیت در برابر جامعه بشری.
تا زمانیکه باورمند، خود را نسبت بخداوند خویش مسئول محسوب نماید، میتواند هر تعهد و قرارداری را بپذیرد و یا فسخ کند، بدون آنکه هیچ مسئولیتی را بپذیرد. چه باورمند، بویژه اگر از حوزه های علمیه، از نهاد فقاهت برخاسته، عمامه تقدس بسر و عبای تقوا به تن کرده باشد، همیشه و در همه حالتی بر حق است، حتی زمانیکه دست خود را بخون دیگری آغشته نموده و اموال دیگری را برباید. بعضا، اگر هم مورد سوال قرار بگیرند با ابزار رانت و رشوه از پاسخگویی میگریزند. در اینجا وجدان هیچ یک، نه رشوه دهنده و نه رشوه گیرنده، دچار شرم نمیگردد، چرا که آنها خود را در برابر خدا مسئول میدانند نه در برابر انسان همنوع. پس چه جای تعجب اگر  حکومت دین و اخلاق، در منجلاب فساد دغرق و نابود شود.
طبیعی ست که وقتی خیزش مردمی، بیش از یکصد شهر بزرگ و کوچک را فرا میگیرد، باید با چراغ دستی در پی مسئول بگردی، چنانکه گویی رفاه و آسایش و فراوانی ضروریات زندگی مادی و از همه مهمتر "آزادی" بوده است مسئول و یا همچنانکه مقتدرترین شخص کشور که بر راس نظام قرار گرفته است، بر طبق معمول، "دشمن" و یا "دشمنان" نظام را مسئول میخواند، دشمنان "فرصت شناسی" که هم سیاست دارند، هم ثروت و هم قدرت. این دشمنان نظام هستند مسئول تمامی تیره بختی ها و سیه روزی ها، مسئول اقتصاد ورشکسته، غارتهای میلیاردی و ویرانی محیط زیست و زوال انسان و پسروی اجتماعی، دشمنانی که هر بذری که نظام ولایت کاشته است از بیخ و بن بر کنده اند.
آری، این دشمنان نظام اند مسئول تمام بی کفایتی ها و ورشکستگی ها در تمام عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، نه سرکوب و منکوب کردن آزادی های فردی و اجتماعی نه نظام تبعیض جنسیتی و ستیز و خصومت با جهان بیرونی. اگر فحشا و روسبیگری، اعتیاد و مصرف مواد مخدره، گسترش یافته و اگر  خشم و خشونت، درغگویی و دو روئی، فردیت منقی و جاه پرستی و رقابت و برتری طلبی، زرق و برق و زینت گرایی، غیرتمداری و تعصب گرایی و نابینایی نهادین گردیده است، همه از دسیسه های دشمن برمیخیزد نه از حکومتی که بر دین و اخلاق بینان نهاده شده است.
فرمانروای خطه خراسان، حجت الاسلام، علم الهدا، فضای مجازی را مسئول وضع نابسامان کنونی و تظاهرات پی در پی مردم بشمار میاورد. حجت الاسلام پاک دهان بر آن است که فضای مجازی دروازه ای ست برای ورود "شیطان." در فضای مجازی، شیطان میتواند از "شگرد" های خود استفاده کرده با ابزار "آرایش " و "تزئین" دست بفریب جوانان بزند. خطبه گوی خراسان، هشدار میدهد که شیطان در صدد راه بندان است و اجازه نمی‌دهد انسان صراط مستقیم را انتخاب کند.
این بلاهت است که ما را باین روزسیه نشانده است. بلاهتی که از عقل "اجتهاد" بر میخیزد، عقلی که بر حلال و حرام، پاک و نجس، مستحب و مکروه،  تکیه میکند، عقلی که بریدن از خواسته های تن و پیوستن به نیازهای معنوی و روحی را تشویق و ترویج مینماید. حکومت دین و قدرت از بکارگیری عقل محاسبه گر ناتوان است. چرا که عقل محاسبه گر، ذاتا مادی اندیش است. حال آنکه عقل اجتهاد، نگران سود و زیان نه در این جهان بلکه در دنیای دیگر است. حسابرسی واقعی آنجا ست نه اینجا. آنجا باید جوابگو باشیم در پیشگاه پروردگار. این فریبکاری متولیان دین، برخاسته از بلاهت است که ما را در عصری چنین تاریک فرو برده است.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۷ اسفند ۱۷, جمعه

زن ایرانی نماد دیگری،
نفی نظام اسلامی!




تعبیر صریح و شفاف گفتمان لا الله الا الله، و یا گفتمان توحیدی، بویژه وقتیکه شکل آرمانی بخود میگیرد،  
چیزی نیست مگر نفی وجود "دیگری." گفتمان توحیدی بما میآموزد  که باید نیست و نابود سازی آن جنبنده را که خود داری نماید از اعتراف به این حقیقت نهایی که الله هست و بجز او نیست دیگری. لا الله الا الله اول و آخر جهان است، سخنی مطلق است و چون و چرا ناپذیر. هر انسانی از پذیرش این حقیقت سر باز زند و یا نسبت بدان شک و تردید نماید "دیگری" محسوب میشود و بدین لحاظ مورد خشم و کین خواهی باید قرار گیرد. همین بس که بیاد بیاورید که خمینی، نماد "تقدس" و "تقوا" چگونه دست بانتقام ستانی از کسانی زد که او از زمره "دیگران" تلفی میکرد. بعبارت دیگر، گزاره لا الله الا الله ظاهرا ساده و رها از زینتهای لفظی ست چنانکه  براحتی بر سر زبانها جاری میگردد. حال انکه، در واقع، میتواند بسیاری از کنشهای خشونتبار و تصمیم سازی های رهبران نظام را توضیح دهد، تصمیمها و کنش هایی که بعمل در آمده و نتایجی بس مصیبت بار ببار آورده است، کنشهای سیاسی.

از این مختصر، میتوان چنین نتیجه گرفت که باورهای دینی در واقع میتوانند بیانگر بسیاری از کنشهای کنشگران باشد بویژه آنان که بر مسند قدرت قرار گرفته اند. هم چنانکه ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی خاطر نشان ساخته است که با فهم معانی و مفاهیمی که کنشگر را به کنش وا میدارد، میتوان فهمید چرا کنشگر باین و یا آن کنش دست زده است. یعنی با فهمیدن آنچه در ذهن کنشگر میگذرد میتوان کنش فرد کنشگر را مورد فهم قرار داده و کنش عقلانی را از کنش های دیگر متمایز ساخت. بعنوان مثال، اگر خمینی  به لا الله الا الله باور نمیداشت هرگز بانتقام ستانی از کسانی که بزعم او خداناشناسان کافران و منافقین بودند، دست نمیزد. دیگری البته به کافران و منافقین، هرگز محدود نبوده است. چرا که دیگری در حکومت ولایت، فرد و یا افرادی محسوب میشوند که "التزام " بولایت نداشته باشند. چون باورمندی به لا الله الا الله بخودی خود به نفی و نابودی آنچه بیگانه با باور اوست می انجامد. او وجود دیگری را دشمن موجودیت خود میدان، خصم آشتی ناپذیر کلمه می پندارد.

همگان، هم اکنون آگاهند که "وحدت کلمه" بچه مصیبت و نکبتی کشیده شده است. «وحدت کلمه" مگر میتوانست ویا میتواند بازتابنده چیزی باشد مگر لا الله الا الله، مگر بازتاب یکتایی و یگانگی خداوند؟  بنا براین، روشن است که در حکومت اسلامی نه جایی برای سرخ است و نه سیاه و نه حتی «سبز». بلکه همه اینها و حتی چیزی بیشتر است که تبدیل شده است بدیگری.

این دیگری نه دسته ای است و نه گروهی، نه حزبی است و نه تشکیلاتی. این دیگری از همه آنانی بوجود آمده است که در پی کسب انسانیت خود هستند و رهایی از اسارت و بندگی. بر گزینند آنچه خواهند و نجویند چیزی مگر آزادی، رمز هستی و زندگی انسانی نه تنها برای الله که برای همه ی زندگان. دیگری، همچون دریایی است طوفانی که امواج خشمگین آن کشتی حکومت دین را به زیر برد و به زبر. ناخدا ی آن هراسناک سکان را از سویی بسوی دیگری میگرداند در این دریای متلاطم و خشمگین. بهر سوی که روی کند با امواج سهمگین تری برخورد کند. این است که وحشت بر او مستولی گشته است و هراس برش داشته است از ظهور دیگری.

نظام ولایت پیوسته کوشیده است که جامعه را بگونه این بنیان گذارد که بازتابی باشد از وحدت و تبلور لا الله الا الله، پروژه ای که هم اکنون شکست خورده است. البته که نه با نرمخویی و بشیوه رحمانی بلکه با بکار گیری ابزار خشم و خشونت و قهر و قدرت که همگان را یک جور و یک رنگ سازند، مطیع و فرمانبر. بدین منظور، بر طبق فرمان الله، پرهیز از "حرام" و تبرا از "گناه" را اجباری ساختند و تخلف از آنها را جرم و قانون شکنی سزاوار تنبه و مجازات اعلام نمودند، بعنوان مثال جدایی جنسیتها و حجاب اجباری تنها یکی از جرائم محسوب میشود.

بدین منظور رژیم دین، از همان آغاز تاکید را بر تحمیل« حجاب» بر زنان گذارد. چه حجاب بهترین ابزاری بود برای نابود سازی دیگری و نمایش  نماد وحدت و یکسانی همگان در جامعه ای بزرگ و پهناور، برغم اختلافات طبقاتی و جنسیتی، برغم اختلافات غنی و فقیر، کارگر و کارفرما، برغم انواع نابرابریها و رنگ وارنگی، تا جامعه بازتاب خداوندی شود که تنها ست و بجز او هیچ خدای دیگری نیست. چرا که حجاب یک سان سازد و یک رنک جامعه ی متکثر را  با نفی وجود دیگری. بدینترتیب مقررات و انضباط حجاب بر جامعه سلطه افکن گردید تا "امت" اسلامی پا بعرصه وجود گذارد.

خروج از حریم خصوصی بدون حجاب، بچنان تابویی تبدیل گردید که ضربه بدان هنوز همطراز "محاربه" با الله شناخته میشود . پس  بد حجابی شد جرم و هنجار شکنی. سلطه ی تام و تمام بر زن از آغازین لحظات ظهور رژیم دین، برنامه ای بود استراتژیک برای برقراری گفتمان لا الله الا الله و  یا نظام وحدت، بدون کثرت و وجود دیگری. یعنی که با ظهور دین بر مسند قدرت زن بی درنگ تبدیل شد به آن موجود دیگری، البته پیش از آنکه هیچ دسته و گروهی، مقام و جایگاه دیگری و یا جایگاه زن را بعنوان نفی کننده وحدت کلمه اشغال کند.

زن، در رژیم دین، بعنوان دیگری شناسایی شده است و میشود. دیگری مقامی بود که انقلاب اسلامی برای زن ایرانی بارمغان آورد. از اینروی گشت های گوناگون، از جمله گشت های ارشادی برای کنترل زنان به خیابانها گسیل داشتند. مباد که زنی موی افشان کند و خود را از بند و اسارت حجاب رها ساخته و بنیان نظام اسلامی را از بیخ و بن بلرزه درآورد.

بهمین دلیل از همان آغاز، زن گفتمان لا الله الا الله را به چالش کشیده است که من هستم و منم آن دیگری که از هم میگسلد زنجیر اسارت و بندگی. از این روی حجاب را بر حسب میل خود تغییر داده و تعریف کرده است. موی خود افشان نموده است و چهره خود آراسته، کوتاه و تنگ پوشیده است و اندام زیبای خود را نمایان ساخته است. بی جهت نیست که  زن، رها از حجاب، شده است، نماد انحراف و هنجار شکنی، یعنی نماد شهوت و بر انگیختن غرایز حیوانی. بی جهت نیست که پیوسته خشم و خشونت رژیم دین متوجه زن بوده است. بی جهت نیست که قلب ندا را نشانه رفتند. چون او بود نماد زیبایی، نماد هستی و زندگی و بر انگیخته بود نفرت حکومت اسلامی. باین دلیل او باید نابود میگردید تا نباشد دیگری. اما، دیگری نیست که نظام نابود ساخته است بلکه بعکس این دیگری، بویژه وجود زن است که پیوسته نظام را با خطر نابودی روبرو ساخته است. چه، همین بس که زن حجاب از سر برگیرد، موی افشان نموده و چهره زیبا نمایان سازد، آنگاه از اسلام نه نشانی ماند و نه شمشیری که فرود آید بر گردن بیگناهی. پس رهایی در حکومت وحدت کلمه از رهایی زن است که آغاز میگردد.

 فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ اسفند ۱۰, جمعه


نشاط،
معضلی در جامعه اسلامی!




ساختار نظام ولایت بر دو پایه  دین و قدرت  بنا گردیده است. در این نظام درآمیختن دین و قدرت، مرزهای 
تعریف شده را تقریبا در تمام عرصه های نظری و عملی مخدوش ساخته است، از جمله مرزهای "رحمت" و "رحمان،" با قهر و خشونت، معصوم و مظلوم با دزد و جنایتکار، جهاد و شهادت با جنگ و خونریزی، مسئولیت و آزادی با اطاعت و فرمانبری. هرگز با یقین نمیتوان گفت که حضرت ولایت، ریاست جمهوری، مراجع تقلید و یا امام جمعه ها به چه زبانی سخن میگویند، بزبان دین و یا قدرت ویا یا هردو را باهم ادغام میکنند و بزبان جدیدی سخن میگویند، همچنانکه بدرستی روشن نیست که وقتی که بر منبر روضه و وعظ و خطابه نشسته اند، از زبان دین سخن میگویند و یا بر منبر "امامت" نشسته و از زبان قدرت داد سخن گویند. بظاهر آنها که بنگری، ممکن نیست که در هویت و حرفه آنها به شک و تردید افتی. آنها عبای "زهد" به تن دارند و عمامه "تقدس" بسر و از میان طلبه های حوزه های علمیه کشور برخاسته اند، آنجا که بهزینه جامعه به آموختن و اموزش علوم الهی میپردازند و در نهایت به "اجتهاد" میرسند، همچنانکه وقتی بظاهر یک سرباز و یا سرهنگ و سرلشگر، مینگریم نه تنها در باره هویت آنها تردیدی احساس نمیکنیم بلکه میتوانیم مقام و مرتبه و حرفه آنها را شناسایی کنیم. البته که مقام و مرتبه طلبه ها را، از راس تا ذیل، نمیتوان با رجوع بدرجه و نشانهایی که نظامیان بر خود، نصب میکنند، شناسایی، نمود. چه از نقطه نظر ظاهر همه آخوندها، فقها، علما و طلبه های دون پایه، تفاوتی چندانی نمیتوان مشاهده نمود. اگر تفاوتی بین عبا و عمامه هست، در رنگ و جنس 
است.

هم اکنون، اما، بسادکی نمیتوان هویت آخوند های حاکم را شناسایی نمود. مثلا، نمیتوان یک طلبه جوان را با 
یک سرباز نظامی اشتباه گرفت. همچنانکه وقتی به ولی فقیه مینگریم، نمیتوانیم شاه را با تمام جلال و جبروتش در او مشاهده کنیم. حال آنکه ولی فقیه، برغم ظاهرش، حرفه و شغل اصلی او فقاهت نیست بلکه حکومت است و حکمرانی. اگرچه او بعنوان "آیت الله" "فتوا" صادر مینماید، ولی بر مقامی جلوس یافته است که از آن جایگاه فرمانروایی نموده، فرمان نموده و حکومت میکند. شاید، اگر نتوانیم حلول شاه را در مظهر تقدس، در مظهر دین، در خدا آخوند خامنه ای ببینیم، نیز نتوانیم فرمان نهفته در فتوا را دریابیم. یعنی که شکل وشمایل ظاهری فقها و علما ما را میفریبند. نمیتوانیم آیت الله های حاکم، حجت الاسلامها و یا امام جمعه ها را همانگونه که هستند مشاهده نماییم، کسانی که شمشیر برکف دارند و بر هرگردنی فرود آورند که عمود بماند و خم نشود.
پس شاید تعجب آور نباشد که در چنین نظامی، فرمانروای شمشیر بکف، مظهر قهر و خشونت، آخوند خامنه ای، بر جایگه فقیه بر نشسته همچون یک فقیه عالم و پر ز دانش، درس "اخلاق" بگوید. زمانی بود که فقها و علما درس اخلاق بگوش شاهان میخواندند. اما، هماکنون فقیه بر جایگاه شاه نشسته و درس اخلاق بگوش مسنولین میخواند. آیا میتوان گفت آخوند خامنه ای بزبان کدام یک سخن میگوید بزبان فقیه و یا بزبان شاه؟
در اخیرترین (5 اسفند 97) درس اخلاق خود، ولی فقیه، آخوند خامنه ای، در تفسیر حدیثی از امام صادق، مسئولین کشور را به "عاقبت اندیشی،" بدور ساختن "کم حوصلگی" و "نا امیدی" فرا میخواند، و بر ضرورت داشتن "نشاط" برای پیشبرد همه امور تاکید نمود و در ادامه میگوید

اگر میخواهید کار جمعی بکنید، با جماعت حرکت کنید، مسابقه بدهید، پیش بیفتید، باید بانشاط باشید؛ اینکه ما مرتّب میگوییم نشاط و در صحبتها و گفته‌ها مکرّر بنده تکرار میکنم نشاط، بعضی‌ها خیال میکنند که نشاط یعنی رقّاصی، که فلان برنامه‌ی موسیقی را یا فلان برنامه را فلان جا بگذاریم، در تئاتر بگذاریم، در تلویزیون بگذاریم تا مردم نشاط پیدا کنند! معنای نشاط این نیست؛ نشاط یعنی حوصله‌ی کار، نشاط کار، تحرّک، که دل انسان آماده باشد برای حرکت کردن، کار کردن، فعّالیّت‌ کردن؛ خسته و ملول و افسرده و مانند اینها نباشد؛ این معنای نشاط است. اگر این [جور] شد، آن وقت انسان، همکار هم پیدا میکند، دیگران هم می‌آیند دُور شما جمع میشوند، کار را پیش میبرید. بخصوص شما جوانها خیلی به این احتیاج دارید
.
ظاهرا، آخوند خامنه ای از زبان دین سخن میگوید، از زبان اخلاق، از زبان پند و اندرز، ازبان توصیه و 
سفارش، از زبان تشخیص خوب از بد، از زبانی که از حدیث امام معصوم و مظلوم، امام صادق، ریشه بر گرفته است. اما، بمنظور اینکه شبهه ای بوجود نیاید، به تبین "نشاط" میپردازد مبادا با مفاهیم دیگری از نشاط که بوسیله مسنولین، از جمله رئیس جمهور، حسن روحانی ارائه شده اشتبباه شود. وی وقتی به تعریف و تبین "نشاط" میپردازد و آنرا چیزی سوای "رقاصی" میخواند از حوزه دین و اخلاق خارج میشود و بزبان "سیاست" سخن میگوید. این سخن البته که از دهان یک روضه خوان ساده بیرون نمیآید بلکه از دهان کسی بیرون میآید که حرفش "فصل الخطاب" است. که حرف او، حرف اخر و نهایی ست. یعنی که درس اخلاق ولی فقیه در واقع ارائه یک برنامه سیاسی ست، سیاستی که نشاط برخاسته از رقاصی، از موسیقی و انتشار آنها در رادیو و تلویزون را محکوم میکند و آنها را گر مضر نخواند مغایر با نشاطی میداند که او در مد نظردارد، نشاطی که از "حوصله کار،" "نشاط کار... " بر میخیزد. طبیعی ست که نشاطی که از رقاصی و از موسیقی بر خیزد و در رادیو تلویزون انتشار یابد، در منظر فقیه از مقوله "لهو و لعب" است و کنشی است گناه آلود. 
نبودنش بهتر از بودنش است.

در پیروی از درس اخلاق ولی فقیه است که هنوز پس از گذشت چهل سال رادیو و تلویزیون ملی کشور از نمایش یک ارکستر موسیقی و یا یک ابزار موسیقی با نوازنده ش و پخش صدای دلنواز زنان خواننده، خوداری میکنند. در تبعیت از گفتار ولی فقیه استکه  ماموران انتظامی مبادرت به جلوگیری از اجرای کنسرتها، لغو یا بهم ریختن آنها و دستگیری کسانی که رقص خود را به نمایش در آورند مبادرت میکنند. اگر ولی فقیه در درس اخلاق خود به ستایش رقص و موسیقی بعنوان هنرهای متعالی برخاسته از زیباترین و زلاترین احساسات و عواطف بشری، میپرداخت، آیا هنوز ماموران نظام بدستگیری رقصنده ها و خواننده های زن ادامه داده و از برقراری کنسرتها جلوگیری میکردند.

از آغاز "رقص" و موسقی و رادیو تلویزیون و سینما، برغم مخالفت تاریخی و میل و اراده  فقها و علما و مراجع تقلید و "حرام" شمردن آنها، پا بعرصه وجود گذارده، رشد نموده و به پیش رانده است. یعنی که مخالفت روحانیت با این نوع فعالیتهای هنری چیز تازه ای نیست. و در این چهل سال نیز اگر این هنرها بشکوفایی رسیده اند، برغم سختگیریها و محدودیت و بر علیه خواست و اراده فقهای حاکم بوده است. در منظر متولیان دین،  مهم نیست که رقص و رقاصی، موسیقی و تاتر در چه مرتبه هنری قرار گرفته اند و چه غنا، مفهوم و معنایی بزندگی اجتماعی داده و چه نقشی در فرهنگسازی باز میکنند، ولی فقیه، بر شان و ارزش این هنرها هجوم میبرد و آنها را با "رقاصی" بعنوان یکه کنش منفی و دون پایه و شهوت برانگیز یکی جلوه میدهد  را از که آنها را از شکوفایی باز دارد.

تردید مدار که حضرت ولایت به رقص و یا موسیقی، بعنوان هنرهایی متعالی و حرفه هایی تخصصیی 
نمینگرد، هنرهایی که تبحر و بدعت، یا عینی نمودن آنچه ذهنی ست و یا بمنصه ظهور در آوردن احساسات و عواطف درونی، میسر نشود مگر با ممارست و تمرین مدام و خسته ناپذیر، استعداد و مهارتی که  در بحرکت در آوردن اعضای بدن و یا کشیدن آرشه بر تارهای ویلن، زخمه های تار و تلنگر انگشتان بر پوست تنبکب بازتاب میابد. چرا که نظام ولایت فقیه، نظامی که مظهر دین اسلام دوازده امامی ست، از تاریکی برخواسته است و بسوی سیاهی روان است. زیرا که به انسان همانگونه مینگرند که الله مینگرد، بعنوان یک "بنده" دارای توانائیها و ظرفیتهای محدود که باید کنترل شده و براه "مستقیم" هدایت شود. ولی فقیه بر آن پندار است که الله انسان را برای اطاعت و فرمانبری از امیال و اراده اش آفریده است. که انسان موجودی ست اساسا نیازمند "هدایت" ، و گرنه پیامبران از جمله پیامبر اسلام را بزمین گسیل نمیداشت. انسان نه میتواند بر خود چیره شود و نه برخود فرمانفرمایی کند. ولی فقیه از این نوع انسانها هراس در دل دارد. چرا که انسان تنها در آزادی ست که میتواند با نشاط باشد، آزادی در رقصیدن و نواختن و آوازه سر دادن است که نشاط میآورد، توانائیها و استعدادهای که صرفا انسانی ست و با هیچ فتوا و فرمانی نتوانی آن را ناپدید ساخت.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi