۱۳۹۷ فروردین ۳۱, جمعه

رها یافتگان

 و افول نظام!



اگر آنچه در دی ماه سال گذشته، اتقاق افتاد و، آنچه در آن زمان کوتاه بگوشها رسید و، اگر
 شعارهای ضد روحانیت و ضد جمهوری اسلامی برهبری ولی فقیه، نیز واقعی بودند و نه برساخته ذهن و تخیل، میتوان چنین نتیجه گرفت که دوران برون رفت از "فریب" و یا دوران رهایی" آغاز گشته است، رهایی از غریزه دینی، رهایی از باید ها و نبایدها و از حلال و حرامهای شریعت اسلامی، رهایی از شریعتی که دیر زمانی ست که "شمشیر" بر گرفته، قواعد و مقررات خود را حاکم بر جامعه نموده است، قواعد و مقرارتی، بازدارنده هرگونه حرکت به پیش، هرگونه "بدعت" و نو آوری و تجدد، هرگونه آفرینش علمی و هنری، کشنده هر آنچه خوب و خیر و زیبا در انسان است، خصم زمان و دشمن آشتی ناپذیر آزادی، قواعد و مقرراتی که انسان را باسارت و بندگی میکشاند و عقل و خرد را از او میرباید. اگر روحانیت جرعه ای حرمت بانسان روا میداشت، او را چنین خوار و ذلیل در ملا عام به تخت شلاق نمی بست، زندانی نمیکرد و مورد تجاوز و شکنجه قرار نمیداد و به دار مجازات نمی آویخت.
درست است، آنچه در اوایل دی ماه بوقوع پیوست، تغییری را در ساختار دین و قدرت بوجود نیاورده است. اما، همچو زلزله ای مهیب، پس لرزهایش رژیم شریعت را هنوز دچار رعب و وحشت میکند. این پس لرزه های خیزش مردمی در دیماه 96 هستند که در واقع زمینه رهایی را بوجود آورده است. بازتاب این لرزه ها را میتوان در تغییر رفتار جوانان مشاهده نمود. مرزهای آهنین شریعت آغاز به فروریزی کرده اند. چه آنچه شریعت حرام و قدغن کرده بود از زیر زمین در حال بیرون جهیدن است. مردم با جسارت بیشتری به شادی و شیدائی، میپردازند. آشکارا کنند آنچه نباید کنند. مینوازند و میرقصند و میپوشند و مینوشند، می بینند و می شنود آنچه شریعت اسلامی حرام و مکروه و گناه خوانده است.
درست است که حجاب اجباری براندازی نشده است، اما، کم حجابی و بی حجابی بسیار زیاد شده است. اختلاط جنسیتی بیشتر از همیشه مشاهده میشود که خود بیانگر افزایش بی اعتنایی به اقتدار گشت های ارشادی و انتظامی ست. اخیرا خبرگزرای های رسمی از جمله خبرگزاری ایسنا، از باز داشت 60 زن و مرد در یک پارتی مختلط در مشهد خبر دادند. بنا براین گزارش قاضی حسین حیدری، اظهار داشته است که هماهنگی با "مامورین پلیس امنیت اخلاقی استان و ماموران قضایی با رعایت موازین شرعی و قانونی... تعداد 22 نفر مرد و 38  نفر زن که اغلب به صورت نیمه عریان در حال رقص بودند دستگیر شدند. وی میافزاید که: "مقداری مشروب الگلی کشف، دیجی و وسایل نورپردازی توقیف و تعداد 20 دستگاه خودرو به پارکینگ منتقل شدند."
آری، معماران حکومت اسلامی، میخواهند که این جوانان از آیت الله های "مقدس،" "تقوا" بیاموزند، از دلبستن به دنیای مادی اجتناب ورزیده، در کنج مسجد به قرات قرآن مشغول گردند و ظاهرا همچون آنان بر غرایز شهوانی و خواهشها و تمناهای نفس انسانی چیره شوند. چه در جامعه اسلامی، انسان از سر اخلاق با انکار طبیعت خود باید عبودیت خود را در برابر خدا بپذیرد. یعنی که در جامعه اسلامی باید خواری را بپذیری تا به تعالی برسی.
 در حالی که اعتراضات به حجاب اجباری ادامه دارد و رفتارهای هنجار شکن در حال گسترش است، نظام استبداد مضاعف دین و قدرت بر سرکوب و سختگیری افزوده است، چنانکه گویی جانوری ست زخم خورده، موها بر پشتش سیخ گردیده و شدیدا در پی کین خواهی ست و مسدود ساختن هر سوراخی ست برای برآوردن نفسی.
 در زمان نکارش این مطلب، ویدیوی کتک خوردن یک زن جوان بدست گشت  ارشاد، در فضای مجازی انتشار یافت که  وحشتناک و ارعاب آور است. بی بی سی گزارش میدهد که نیروی انتظامی ضمن تایید اصالت ویدئو، گفته است: پلیس به هیچ وجه چنین رفتارهایی را تایید نمی کند. و از زنان ایرانی خواسته است تا "شئونات" اجتماعی را رعایت کنند. تردید مدار که این نمونه ای از خروار است، چه بسا این نوع هنجار شکنی ها و سرکشی ها بکرات اتقاق میافتد بدون آنکه رسانه ای شوند. مسلم است، اگر شئونات اجتماعی که منظور نظر نیروی انتظامی است، تا کنون رعایت شده است بخاطر شمشیر بیرحم شریعت بوده است. شمشیر برگیر تمامی شئونات فروخواهد ریخت. اما، هم اکنون بدون آنکه شمشیر برگرفته شود، شئونات شریعتی در حال ریزش اند.
پاسخ رژیم دین به ظهور زمینه های مناسب برای رشد جنبش رهایی بخش، بدو شکل "نرم" و "سخت" بیان میگردد. منبرنشینان و خطبه گویان برهبری ولی فقیه، بر یاد خدا، بر "تقوا،" تحصیل رضای خدا و یا زندگی برای راضی ساختن خدا، وبر اجتناب از گناه، تاکید نموده و توصیه میکنند که علم بدون حفظ اعتقادات بدون رعایت مبانی اخلاقی در عمل، پوچ و بیهوده است. که افزایش گناه است سبب گرفتاری و تنگی معیشت و مانع رشد و توصیه میشوند. که باید مراقب موجوداتی بود که آنها را "نفوذی " مینامند که آنها دل با بیگانه دارند و دم از خدمت میزنند.
گویا کارشناسان زیست محیطی که از خارج بدعوت ریاست جمهوری بکشور رفته تا بر درد افزاینده بی آبی قبل از آنکه بکوچ مردم از روستاها بشهرهای برزگ بیانجامد، مرهمی بر نهند از همین نفوذی ها بوده اند. دیدیم که سید امامی کاووسی، استاد دانشگاه و مدیر عامل موسسه «حیات وحش میراث پارسیان،" باتهام جاسوسی ببند کشیده شد و او را با عارضه خودکشی از میان برداشتند. شاید یکی دیگر از آنانکه کمر خدمت به هموطنان بسته بود، نخبه دیگری، برنده چندین جایزه علمی، آقای دکتر مدنی بود که قبل از آنکه زیر چنگال مخوف بازپرس به جاسوسی برای بیگانه اعتراف کند، بدرستی فرار را بر قرار ترجیج داد. ایران وایر، گزارش  میدهد که "پرونده کاوه مدنی بپایان رسید، اما او تنها قربانی نیست."  این بدان معناست که جمهوری اسلامی، هرآنکس که صادقانه قصد خدمت بکشور را دارد، بغل و زنجیر میکشد. چرا که خدمت آنها به برچیدن بساط فساد و افشای غارتگران و چپاولگران داخلی میانجامد. چه آخوندهایی که جلوه اخلاق اسلامی اند بر آن تصوراند، اگر آنها فرصت یابند که بکار خود ادامه دهند، نابسامنی ها اقتصادی  و سوء مدیریت راه میاندازند تا باورهای مردم را تغییر دهند. آنها بمنظور جلوگیری از تغییر باور مردم دست به جنایات هولناکتری هم میزنند.
خطبه گویان معصوم و خطا ناپذیر که پرچم عدالت اسلامی را بدوش میکشند، و از تغییر باورهای مردم، هراسان گردیده اند  سختگیری و خشونت و بیرحمی را برای ایجاد ترس و ارعاب، باوج خود میرسانند؛ و جوانی 27 ساله را که دست بسرقت مسلحانه زده بدون آنکه مرتکب قتلی بشود، بدار مجازات میآویزند، نه بر اساس قانونی که خود نوشته اند بلکه بر اساس قانون نانوشته شریعت، قانونی که به سلیقه حاکم شرع وضع میشود.  البته پس از آنکه متهم، بهمن ورمزیار از کرده خود پشیمان شده، توبه نموده و اموال سرقت شده را به صاحب آن باز برگردانده،  رضایت او را نیز بدست آورده و خود را به پلیس معرفی میکند. جمهوری اسلامی، در واقع با بدار کشیدن بهمن ورمزیار، توبه و پشیمانی، صداقت و عدالت را نیز بدار مجازات میآویزد. از این پس، ندامت و پشیمانی از کردار بد، تهی از هر معنا و مفهومی ست. اگر پایان پشیمانی مرگ در ذلت و خواری ست، پس چرا بسرقت نبری و کسی را بر زمین نیافکنی و پا بگریز نگذاری. همچنانکه چندی پیش دوجوان را بجرم زورگیری و اخاذی مقداری ناچیز پول، برغم رضایت شاکی بدار آویختند، اینبار نیست نظام مقدس دست بیک جنایت دیگر میزند که آب طهارت بر سارقان و غارتگران بزرگ بریزند. جوانی که توبه کرده از گناه و اشتباه خود پوزش خواسته بدار مجازات آویخته میشود، اما، قاضی مرتضوی بجرم نه همه جنایاتی مرتکب شده است، بلکه جرمی سزاوار تنها دو سال زندان، هنوز نا پیدا است و نیروی قضایی از یافتن آن ناتوان است.
البته نظام مذبوحانه میکوشد که از روییدن جنبش رهایی بخش جلو گیری نماید. باین دلیل به مسدود کردن رسانه های اجتماعی از جمله تلگرام که دارای 40 میلیون کار بر است دست زده است. آنها فضای مجاری را بزرگترین خصم خود میشمارند، چون آنها را مسئول تغییر باورهای مردم میدانند. این فقهای مقدس، تغییر باور مردم را ناشی از شقاوت و خشونت و سختگیری، فقر و عقب ماندگی نظام استبداد مضاعف دین و قدرت نمیدانند. نگرانی و اضطراب نظام بجایی رسیده است که دست به تفتیش عقاید هم میزند و گلرخ ایرانی را به آتهام "توهین بمقدسات" و "تبلیخ علیه نظام" در داستانی که منتشر نشده، فیلمی که اکران نشده و مصاحبه ای که بچاپ نرسیده به 6 سال حبس محکوم میکند. وی هم اکنون پس از 60 روز اعتصاب غذا در کما بسر میبرد.
آری، نظام استبداد مضاعف دین و قدرت، بر این تصور است . که رها یافتگان از فریب را میتواند بار دیگر فریب دهد. ذهی خیال باطل. پیر جادوگر، غول را از آن شیشه جادویی به بیرون فرا خوانده است. بهوش باش ای فقیه که پایان نزدیک شده است و رهایی فرار رسیده است.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ فروردین ۲۴, جمعه

ولی فقیه:

!سقوط نظام تدریجی ست


براستی چگونه به اینجا رسیدیم، بجایی که بهرسو بگردی و از هر زاویه ای که  بوضع موجود
 بنگری، چیزی جز تیره بختی و سیه روزی، چیزی جز محنت و فلاکت، چیزی جز سقوط و زوال نبینی، چنانکه زمان به آخر خود رسیده است، آفتی هولناک بجان جامعه افتاده و به لب پرتگاه سقوط کشانده اش. وضع موجود، حاصل نزدیک به 40 سال حکومت "شریعت" اسلامی ست که مظهر آن ولی فقیه ست، فقیهی از تبار امامان "معصوم" و "مظلوم."
وضع موجود، ناشی از یک "توهم" بیش نیست، توهمی که فقها و علما برهبری ولی فقیه "اول،" و "دوم" امام خمینی و خامنه ای دچار آن بوده اند. این توهم که علم بر یک کتاب، قران، کلام الله، کلام خداوند یکتا و یگانه، یک علم "کافی" ست، در بر گیرنده آنچه بشر تاکنون و نیز در آینده دانسته و شناخته است. این را علما و فقها، حقیقتی بشمار میاورند، چند و چون ناپذیرو بدان باور یقین دارند. پس چه تعجب اگر برخاستگان حوزه های علمیه، از طلبه تا فقیه، آنان که عمر خود صرف آموزش علم کافی میکنند، با خود بیاندیشند که آنها دارای ابزار مناسب برای حکم رانی بر یک جامعه را در دست دارند. که از آنها شایسته تر چه کسانی را در جامعه میتوان یافت.
پس علما و فقها در آغاز برهبری امام خمینی"شمشیر" بر کشیدند که قواعد  و قوانین تغییر ناپذیر شریعت اسلامی را برای حکومت بر یک جامعه پیاده سازی نمایند. که الگویی از جامعه بجهانیان ارائه دهند، کامل و بدون نقص، الگوی اسلامی که فاقد تمام نواقصی ست که الگوهای شرق و غرب بدان مبتلا هستند.
وضع موجود چیزی نیست مگر حاصل این توهم بزرگ. بحرانهای پی در پی، بر وخامت اوضاع افروده است. برنامه امپراطور سازی نظام دوازده امامی، همچون یک کشتی فرسوده به لجن نشسته است نه میتواند آنرا ادامه بدهد و ساختار بزرگراه  جمهوری اسلامی- دمشق که از عراق و لبنان میگذرد، آغاز نماید و نه استطاعت آنرا دارد تا بشار اسد را بر سر قدرت نگاه دارد و بار حمایت مالی بحماس و حزب الله وشحد شعبی را بگردن بگیرد. این البته در حالی ست که نظام ولایت با شاخ و شانه کشی عربستان و اسرائیل و آمریکا، نیز روی در روی قرار گرفته
. وضع موجود، در کلامی خلاصه، تیره و تار است و همچنانکه به پیش میرویم، تیره و تار تر هم خواهد شد. این واقعیتی که آیت الله های حاکم خود بدان اعتراف میکنند، نه از سر پذیرش مسئولیت و، شکست و، خفت و خواری. بلکه از سر مسئولیت گریزی و فریبکاری، برخاسته از تحصیل "اجتهاد" آموزش علم الهی، "علم" کافی و یا یقین به حقیقت نهایی.
رهبر معظم انقلاب، در اخیر ترین سخنان خود در 20 فرودین امسال در دیدار با کارگزاران نظام، اظهارمیدارد که:
کلید حل مشکلات، « دعا، یاد خدا و اصلاح دل هاست» و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند.
حضرت ولایت، آدمی را در شرایط خاصی قرار میدهد که نمیداند باید بخندد و یا بزیر گریه بزند. ولی فقیه چنان سخن میراند گوئی که بر منبر دین نشسته است نه منبر قدرت. او به "دعا،" "یاد خدا" و "اصلاح قلوب" متوسل میشود که بروز مشکلات را به کمبود "تقوا" نسبت داده و و خود از زیر بار مسئولیت با نرمشی قهرمانانه بگریزد. این است که در ادامه سخنانش فروتنانه اعلام میدارد که "ما در جمهوری اسلامی به تعمیر قلب خودمان احتیاج داردیم." این در حالی ست که از آستین ولی فقیه و آخوندهای حاکم خون فرو میچکد و دستانشان همه آلوده بجنایت و خیانت به ملت ایران و بشریت است. این شکرد روحانیت حاکم بوده است، زبان چرب و نرم بکار گیرد تا سختتر از همیشه بر سر محکومان بکوبد.
ولی فقیه در ادامه سخنانش بمنظور آنکه نشان دهد چه نیروی کارآمدی در "قلوب اصلاح شده" نهفته است، بگذشته نه چندان دور و فعالیتهای انقلابی سالها 60 باز میگردد و خطاب به حضار میگوید:
یادتان هست احساسات خودتان در آن دهه را؟ یادتان هست رفتار خودتان در آن دهه را؟یادتان هست بی اعتنایی به مال را که در آن دهه داشتید؟ اهتمام به خدمت را که در آن دهه داشتید؟ یادمان میرود، این اشکال کار است.
دورانی که رهبر معظم انقلاب از آن یاد میکند، دوران خون و کشتار و سرکوب، گروه ها و سازمانهای سیاسی و قومی و منطقه ای بود که مشمول چند دوره قتل عام که بزرگترین آن در سال 67 در زندانهای کشور بوقوع پیوست که بیش از 4000 نسل انقلابی را از دم تیغ گذراندند. اما، وی در ادامه سخنانش به حقیقتی اعجاب آور اعتراف میکند که همانگونه که ارزشهای "ولای" 60 "بتدریج" بدست فراموشی سپرده شده است، "سقوط" نظام  نیز "بتدریج" بوقوع می پیوندد. چون تغییرات، تدریجی ست بدان خو گرفته و برایمان عادی شده است. این است که کارگزاران را به "مراقبه" فرا میخواند.
 کاهش سریع ارزش ریال، ارزش پولی ملی، پولی که بازتابند ارزش نیروی کار یک ملت است، در برابر دلار ضمن دامن زدن به تشویش و اضطراب در سطح جامعه، بر تنش بین بیت رهبری و دولت بریاست حجت الاسلام، دکتر حسن روحانی و طرفداران او  افزوده است.
واکنش یکی از مراجع تقلید، آیت الله مکارم شیرازی که به سلطان شکر هم شهرت یافته است و یکی از نگهبانان زبده و کار کشته شریعت اسلامی ست، به بازار پر التهاب ارز، سبب میشود که نقاب "تقدس" را از چهره کریه و فریبکار روحانیت حاکم بر گیرد. او برای برون رفت از بحران ارزی، از دولت میخواهد که بیدرنگ "مهره های اصلی دلالان ارزی به عنوان مفسد فی الارض محاکمه شوند،" چنانکه گویی "خشونت،" "بیرحمی" و "انتقام ستانی،" تنبیه و اشد مجازات، مردمی را که میخواهند ارزش ثروت خود را حفظ کنند و یا آنان که ورود در بازار آشفته ارز میکنند تا لقمه نانی بدست آورند، از خرید و فروش ارز منصرف میکند.
لازم به یاد آوری ست، آقای مکارم شیرازی، یکی از مراجع تقلید  است که فتوای "ارتداد" شاهین نجفی، خواننده رب و راک را صادر نموده و در عین حال استفاده از گوشی های با سرعت بالای تری جی را بدون زیرساخت های لازم برای کنترل حرام دانسته است. یعنی که مرجع تقلیدی با این سوابق درخشان  هنوز متوجه نیست همچنانکه حضرت ولایت فرمودند، سقوط نظام تدریجی ست و او خود یکی از مهمترین معماران این سقوط است.
اما، امام جمعه مشهد، فرمانروای خراسان، دست امداد بسوی حضرت ولایت دراز میکند و میکوشد که بار سنگین مسئولیت را از دوش وی بر گرفته بر دوش "شیطان" و توطئه دشمنان برنهد. لذا، بحران ارز را ناشی از بزمین گذاردن راهبردهای کاهش ارزش ارز که مقام رهبری در برنامه ششم پیش بینی کرده بود ارزیابی میکند. او معتقد است که:
آنقدر که بر سر این برجام لعنتی لابیگر کردند اگر سر دستور مقام معظم رهبری با کشورها لابیگری میکردند امروز دلار در کشور ما ارزش نداشت. در این صورت دلار آمریکا ، مثل خود آمریکا ذلیل بود و قیمتی نداشت. چرا وضعیت دلا را 4 سال پیش ساماندهی نکردید؟ رهبری پیش بینی کرده و راه چاره داد؛ ولی شما عمل نکردید. مظلومیت رهبر ما بی شباهت به مظلومیت موسی بن جعقر نیست. رهبری دستور میدهد، آنان عمل نمیکنند، بعد که سرشان به 
سنگ می خورد میگویند رهبری باعث این کار شده است.
فرمانروای خراسان نیز در تایید سخنان ولی فقیه مبنی بر فراموشی تدریجی ارزشهای انقلابی و در نتیجه سقوط نظام، اظهار داشت که مسئول این فراموشی "شیطان " است. شیطان است که "انسان را مبتلا به فراموشی مینماید و این یکی از مصادیق وسوسه شیطان است. سلطان خراسان نمیداند که دین وقتی میتوانست مردم را برخوت و تخدیر بکشاند و آنها را نسبت به سلطه و ستم بی اعتنا نمایند که دین به قدرت آلوده نشده بود که حد اقل دست دین بخون مردم آغشته نشده بود و شمشیر شریعت را بر گردن انسانها فرو نیاورده بود. گویا او نیز از حقیقتی که حضرت ولایت بیان نموده است بی خبر مانده است که سقوط نطام تدریجی است.
 فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ فروردین ۱۷, جمعه


از تسلیم و اطاعت و فرمانبری

تا استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی





سفر ولی فقیه، امام 12+2 هر سال در آستانه سال نو به مشهد، که دارای مفاهیم نمادین خود
 میباشد، از جمله کاهش ارزش و مقدار "نوروز" بازمانده از تمدن باستانی، همیشه همراه بوده و هست با یک خطبه خوانی در نخستین روز سال نو. خطبه ی سال نو ولی فقیه، بدون تردید یکی  از مهمترین خطبه هایی ست که وی در طی سال ایراد میکند. بهمین دلیل پوشش رسانه ای آن بسی بسیار گسترده است، نه تنها از رادیو و تلویزیون مستقیما در سراسر کشور پخش میگردد بلکه در راس اخبار مطبوعات نیز انعکاس مییابد. بر حسب معمول،  این خطبه ها با در آمیختن تبریک سال نو با تسلیت مرگ امامی که معرومف بامام "نقی" ست آغاز میگردد. خطبه امسال را حضرت ولی فقیه، به بررسی "کارنامه ی چهل ساله ی جمهوری اسلامی- چه در اصول بنیانی و شعارها و ارزشها و چه در عملکردها " اختصاص میدهد تا ترازنامه ای از بذری که جمهوری 
.اسلامی کاشته و محصولی که ببار آورده است، ارائه نماید.

کارنامه حضرت ولایت از شعارها و ارزشهای انقلاب بیش از صد در صد مثبت است. بستایش 
انقلاب میپردازد که همچون درختی تنومند ببار نشسته است و میوه هایی سراسر شهد و شیرینی تولید نموده است. که انقلاب بتمامی اهداف خود رسیده است و موجب رشک جهانیان گشته است. البته ، وی خاطر نشان نمود که چنانچه از "استعدادها و ظرفیتها" استفاده میشد، وضع موجود به از اینها بود. که هم اکنون باید دید چه موانعی در انجام چنین امری وجود داشته است، آنها را باید شناسایی نمود تا با سرعت بیشتری بتوانیم در تمام عرصه های علم و صنعت و تکنولوژی پیشرو باشیم(نقل بمضمون)، چنانکه گویی، بکار گیری استعدادها و ظرفیتها، کلید حل همه مشکلات مادی و معنوی ست، هوای آلوده و مسموم، پاک زدایی شده، آبهای بهدر رفته، بعمق زمین، یا دریاچه ها و روداخانه ها باز گشته و خشکزارها به مزارع پر نعمت و سبز تبدیل میشوند. مشکل گرانی و بیکاری حل شده و نیروهای تولید بار دیگر بکار افتاده، بازار دادو ستد رونق گرفته، سرمایه بانکها ترمیم یافته و چرخهای اقتصاد کشور را به گردش در آورده و ساخت و ساز و سرمایه گزاری آغاز میگردد. نه اینکه خود، ولی فقیه بزرگترین مانع استفاده از استعدادها و ظرفیت ها بوده است. که نخبگان کشور را فراری داده است و آنان که تن بماندن دادند بیزار از تخصص شدند و تفحص و تفکر.  با این وجود وی برای از بین بردن این کوتاهی، راهکاری که پیشنهاد میکند آنست که "یک مقداری به عیوب رفتاری خودمان واقف بشویم ببینیم چه چیزی موجب شده است که ما نتوانیم از این ظرفیت و سیع استفاده کنیم."  حضرت ولایت گویا فراموش کرده است که وی تنها یک منبر نشین نیست و تنها وظیفه او پند و اندرز نیست. که او تنها نماد تقدس نیست. که نماد قدرت هم هست. که او فرمانروای مطلق و نهایی ست، که بدون اذن وی هیچ تصمم مهمی اتخاذ نمیگردد، نه معاهده ای امضا میشود، نه معامله ای سر میگیرد و نه سری بدار آویخته مشود. با این حال، وی به دستاوردهای انقلاب تحسین نموده و اظهار میدارد:

"انقلاب امتحان خوبی در این زمینه پس داده است، یعنی ملت ایران توانسته است اصول
 بنیادین را و شعارهای اصلی انقلاب به همان استحکام اول، تا امروز حفظ کند."

سخنان ولی فقیه، در آغاز سال نو، در "کنار بقعه ی مطهر و مبارک" امام هشتم،  این سوال را
 مطرح میکند که آیا حضرت ولایت در دیماه 96 در کشور حضور داشته است یا در خواب بیغوله بسر میبرده است؟ در غیر اینصورت، باید دچار "توهم" شده باشد، آفتی که دیر زمانی ست ولی فقیه بدان مبتلا بوده است.. چرا که سخنان ولی فقیه بیانگر واقعیتی ست باور نکردنی. گویا ، صدای «مرگ بر دیکتاتور،» «مرگ بر ولی فقیه» و   « مرگ بر خامنه ای،»  «اسلام را پله کردید مردم را ذله کردید،» «حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم  و شعارهای بیشمار دیگری از همین دست که در بیش از یکصد شهر کشور طنین افکن گردیدند، بگوش ولی فقیه نرسیده است، همچنانکه صدای "بندگان" هرگز بگوش خداوند یکتا و یگانه، الله نمیرسد. آنگاه ولی فقیه 
شعارها و ارزشهای اصلی انقلاب را بدینترتیب بر میشمارد:

استقلال، آزادی، مردم سالاری، اعتماد به نفس ملی و خود باوری ملی، عدالت و بالاتر و برتر
 از همه اینها تحقق و پیاده شدن احکام دین و شریعت درکشور؛ این شعارها با همان طراوت اول حفظ شده است.

اگرچه، شعارهای "مردم سالاری،" "اعتماد به نفس ملی"  و "خودباوری ملی" را خود به
 شعارهای اصلی انقلاب افزوده است، با این وجود با اطمینان خاطر مبتوان گفت که وی در یک مورد عین "حقیقت" را بیان میکند که آن نیز تحقق و پیاده شدن احکام دین و شریعت درکشور، است. بیان این حقیقت است که کذب سخنان ولی فقیه را در مورد استقلال، آزادی و عدالت و بقیه شعارها، آشکار میسازد. چرا که "احکام دین" و "شریعت" اسلام،" قانونمندی "تسلیم" و "اطاعت" است و "فرمانبری" و یا "عبودیت " است و "بندگی" و هیچگونه سازشی با شعار استقلال و آزادی و عدالت ندارند، بویژه زمانیکه این مفاهیم در خدمت ساختار قدرت در آمده و در قوانین حاکم بر جامعه تبلور یابند.

علما و فقها، از جمله ولی فقیه، بخوبی آگاهند  که مفاهمی همچون استقلال، آزادی و عدالت،
 مفاهیمی هستند بیگانه در شریعت اسلامی، بویژه با مفهوم آزدی. در بهترین وجهش آنرا با "ولنگاری" و"اباحیگری" و بی بند و باری، بی حجابی و عریانی.  اما، این سبب نشود که این مقاهیم غریبه را که با آن هرگز سر آشتی ندارند، را بنفع کیش خود بکار نگیرند و به دین آلوده نکنند.یعنی که آیت الله های حاکم برهبری ولی فقیه، وقتی از آزادی سخن میگویند، منظور شان چیزی نیست مگر آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری، تضمین کننده نظم و انضباط اسلامی. اگر جز این بود، ولی فقیه باید ارزشهایی را نهادین میکرد و دستگاه و نهادهایی را بنیان مینهاد در خدمت نهادین ساختن استقلال و آزادی و عدالت. در حالیکه نظام ولایت ارزشهایی را نهادین ساخته و نهادهایی را بنیان نهاده است که دشمن آشتی ناپذیر استقلال و آزادی و عدالت اند. آیا میتوان گفت، ارزشهایی همچون "شهادت" و "جهاد" که 8 جنگ پوچ و بیهوده با تبلیغ و ترویج گسترده آنها ادامه یافت، درخدمت  حفظ و حراست استقلال و آزادی ست؟  آیا میتوان باور نمود که نهادهایی همچون سپاه پاسداران، لشگر بسیج ملی و نیروهای لباس شخصی، چاقوکشان و قمه زنان، جمیع اراذل و اوباش، پاسدار استقلال و آزادی و عدالت در کشوراند؟ برعکس، این ارزشها و نهادهای قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی اند و بمنظور حفظ نظام ولایت و سلطه شریعت اسلامی برجامعه تحمیل میگردد. بدون نیروی قهر و خشونت نمیتوان نظامی بر نهاد بر اساس تسلیم و اطاعت و فرمانبری. طبیعی ست که چنین نیرویی، ذاتا نیرویی سرکوبگر، تنها میتواند پاسدار ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت باشد که مظهر آن ولی فقیه است و نهاد فقاهت، نه نگهبان استقلال و آزادی.

در ادامه خطبه، حضرت ولایت به وضعیت استقلال میپردازد. بنا بر قول وی، کشور ایران در
 200 سال گذشته بازیچه دست این یا آن قدرت بزرگ بوده است و از "استقلال" بهره نبرده است. هم اکنون در جهان، کشوری وجود ندارد مستقل تر از حکومت اسلامی، چنانکه گویی نهاد "فقاهت،" مراجع دینی در 200 سال گذشته وجود خارجی نداشته اند، نه نفوذی در دربارگاه قدرت داشته اند و نه دستی در دست قدرتهای بزرگ. در واقع علت اصلی عدم استقلال 200 ساله چیزی نیست مگر "استعمار" داخلی که عامل آن تنها فقاهت بوده است که در اعصاری بسیار دورتر از 200 سال، زندگی میکردند و پیوسته نیرویی بوده است باز دارنده، نیرویی که در برابر هرگونه تغییر و تحولی در جامعه، رمز استقلال و "اعتماد بنفس مل". چگونه میتوان از قشری از جامعه که در تاریکی زندگی میکند نگهبان تاریکی ست انتظار داشت که بجنگ تاریکی برود و روشنایی و استقلال را بدست آورد. چرا که"حقیقت" بر فقیه و عالم آشکار گشته است و بهمین دلیل شک و تردید، بنیان کشفیات علمی، را منع و یکی از گناهان نابخشودنی بشمار میآورد. چگونه میتوان از آنان که خود را عالم و فقیه میخواند و بقواعد و مقررات غیرقابل تغییر، احکامی مستقل از زمان و مکان ایمان دارند، انتظار داشت، به نیازهای زمان آگاهی داشته و بآن پاسخ مثبت دهند تا بتوانند در حلقوم قدرتهای بزرگ فرو نرود. اگر پهلوی های اول و دوم نبودند، باید هنوز دانش آموزان خود را به مکتب خانه ها میفرستادیم. اگرچه، آنان نیز در دام مماشت با فقاهت گرفتار شدند.

بعبارت دیگر، وقتی با حاکم ساختن قواعد و مقررات شریعت، عقل و خرد یک ملت به تعطیلی
 کشیده میشود و از درون بوسیله قشری که خود را روحانی مینامد مورد استعمار قرار میگیرد، نه در دویست سال گذشته میتوانست استقلال خود را کسب کند و نه امروز میتوان از جمهوری اسلامی، بعنوان یک  کشوری مستقل یاد کرد. کشور مستقل باید دارای افرادی مستقل و خود آئین باشد. قدرتهای بزرگ کشورهایی را بزیر سلطه خود در میآورند که عموما، کم سواد و فقیر و عقب مانده هستند؟ در واقع، این نه شاهان، بلکه نهاد فقاهت بوده است عامل اصلی فقر و عقب ماندگی و لاجرم تداوم "وابستگی" بقدرتهای بزرگ و عدم استقلال. هم اکنون نیز برغم صنعت موشک سازی و تکنولوژی هسته ای، چگونه از استقلال میتوان سخن گفت وقتی که قیمت دلار از 7  تومن در پیش از انقلاب به بیش از 5000 تومان  در 40 سال پس از ان میرسد. سفوط قیمت ارز نشان از چیست اگر نشانی بر اقتصاد ورشکسته نیست، اقتصادی که وابسته بفروش نفت به کشورهای خارجی ست. کشوری که نتواند نیازهای خود را با رشد نیروهای تولید و تجاری، پاسخ بگوید، کشوری که گرانی و بیکاری، فساد و اعتیاد، فحشا و روسبیگری در آن بیداد میکند، نمیتواند روی استقلال را ببیند. بگذریم، که استقلال در دوران جهانی شدن تولید و تجارت، دارای همان مفهومی نیست که ولی فقیه بدان میاندیشد. نفوذ و رخنه نظامی در کشورهای منطقه، لزوما نشان استقلال نیست، بلکه بیانگر نیاز حکومت به دشمن سازی در بیرون مرزهاست تا بتواند درون را در سکوت و خاموشی نگاهدارد. تحت براه انازی بحران گروگانگیری و هشت سال جنگ، بود که نظام ولایت توانست، تمامی رقبای سیاسی خود را نابود و سلطه خود را تثبیت نماید. ترس از درون است که نظام در بیرون دست بماجراجویی میزند و پولی را که ندارد و متعلق بدو نیست، هزینه جنگ حوثی ها در یمن، فلسطینی ها در غزه، حزب الله در لبنان و حشد شعبی در عراق، میکند، تا بتواند ساختار استبداد دین و قدرت را از گزند 
درونی مصون بدارد.
ولایت فقیه، بحث استقلال را به بحث "آزادی"که یکی از شعارهای انقلاب بوده است میکشاند. البته که در این مورد نیز بخود تبریک میگوید. چرا که حکومت اسلامی توانسته است آزادی را در تمام عرصه ها از جمله عرصه های بیان و عقیده و انتخاب به مردم هدیه نماید. که تنها دشمنان هستند که بدروغ میگویند آزادی وجود ندارد، در حالیکه از نعمت آزادی هم برخوردارند. بدرستی معلوم نیست که بر اساس چه اطلاعات و اسناد و مدارکی ولی فقیه ادعا میکند:

امروز در کشور ما آزادی فکر هست، آزادی بیان هست، آزادی انتخاب هست؛ هیچ‌کس به‌خاطر
 اینکه فکرش و نظرش مخالف نظرِ حکومت است، مورد فشار و تهدید و تعقیب قرار نمیگیرد. هرکس ادّعا کند که «من مورد فشار قرار گرفته‌ام چون عقیده‌ام در فلان مسئله برخلاف عقیده‌ی حکومت بوده»، هرکس این‌جور ادّعایی بکند، دروغ گفته؛ چنین چیزی نیست. افراد متعدّد در رسانه‌های مختلف، افکارِ گوناگونِ ضدّ حکومت را -که عقیده‌شان است- ابراز میکنند و کسی هم با اینها کاری ندارد؛ بنا هم نیست که کسی متعرّض اینها بشود. آزادی بیان هم هست؛ میتوانند بگویند.

وارونه ساختن حقایق، ریا و فریبکاری اساسا از حرفه آخوندی بر میخیزد. همچنانکه زودتر
 اشاره شد، ولی فقیه و فقهای همدست وی، وقتی از آزادی سخن میگویند، از آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری ست که سخن میگویند. در غیر انصورت نه وزارتخانه ای وجود داشت بنام وزارت "ارشاد،" نه دستگاهی بنام «امران به معروف و ناهیان از منکر،» نه زندانی برای زندانیان "سیاسی و "عقثدتی" وجود داشت و نه حصری برای رقیبان انتخاباتی، نه شکنجه و اذیت و آزاری در کار بود و نه دار مجازاتی. آیا حجاب اجباری، نشانی ست بر آزادی و یا نماد اسارت است و بندگی، بنیان نظام شریعت اسلامی؟ آیا جدایی جنسیتها و نیروهای انتظامی و قضائی که بر حفظ و تداوم آن گمارده شده اند نشانی ست آز آزادی انتخاب و یا سرکوب طبیعترین غرایز انسانی؟ بنگر آزادی را و دستگیری و زندانی کردن دخترانی که به «دختران خیابان انقلاب» معروف گردیده اند، آیا اعتراض آنها به آزادی ست و یا به اظاعت و فرمانبری. وقتی کردهای سنی مذهب را چپ و راست بدار مجازات میآویزند، و زمانیکه بهائیان را دستگیر نموده که اگر از زیر دست دژخیمان، جان سالم بدر ببرند، باید سالهای طولانی را بجرم بهایی بودن در زندان بسر ببرند، آیا حکایت از آزادی درعقیده میکند؟ شاید فعالان حقوق بشر،  بلاگ نویسان و آن روزنامه نگارانی که در زندان بسر میبرند، دچار توهم اند چون در گفتار و برگزیدن عقیده ای مخالف با باورهای رژیم بر خوردار از آزادی مطلق اند. باید خلافی بزرکتر از آنها سر زده باشد و آنهم البته چیزی نیست مگر بر شکستن مرزهای تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

عدالت که از رشته های تخصصی علما و فعها، از جمله فقهای شورای نگهبان و مجلس
 "خبرگان،" هرگز در کشور دارای چنین وضعی اسفناک نبوده است. آنچه دستگاه قضائی را بیک گنداب عظیم و متعفن تبدیل کرده است آن است که قوانین مدنی را تابع  قواعد و مقررات شریعت نموده است. در حل و فصل دعواها، در تعین و تعریف تنبیه و مجازات بدرستی روشن نیست که از چه نقطه ای قانون آغاز میشود و از کدام نقطه شریعت اسلامی. حکم قصاص و سنگسار را یک نهاد مدنی صادر میکند و یا یک نهاد دینی. آنجایی که عدالت بدست شرع میافتد باید از فرآیند قانونی بمنظور حفظ حقوق متهم بگذری و بقواعد و قانونی تن دهی برخاسته از تفسیر و تعبیر حاکم شرع. روشن است که عدالت را نمیتوان با کیفر و تنبیه و مجازات، بمثابه باز دارنده افعال جنایتبار برقرار نمود. اگر چنین بود حکومت اسلامی هم اکنون باید جامعه بود رها یافته از جنایت و سرفت و قتل و ادام کشی و زورگیری و غیره. افزوده براین، دوقطبی شدن جامعه و تقسیم آن به غنی و فقیر خود ناشی از قواعد و مقررات شریعت است که روابط ایمانی و خانوادگی را بر قانونی برخاسته از میثاق ملی، رجحان نهاده است. ثروت و سرمایه در جامعه.اسلامی در دست کسانی تمرکز یافته است که جلوه دین و قدرتند.

در اینجا بمنظور اجتناب از اطول کلام، بحث سخنان ولی فقیه در آغاز سال نو را بپایان میآوریم.
 همین بس که بگوییم خطبه سال 97 نیز همچون خطبه های دیگر حضرت ولایت با وارونه سازی "حقایق" و مسئولیت گریزی آغاز و پایان میگیرد ویک سند تاریخی دیگر مبنی  بر ماهیت فریبکار ولی فقیه و همردیفان خود بجای میگذارد.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۷ فروردین ۱۰, جمعه


حقارت است و خواری
آنجا که آزادی نیست!





آنجا که آزادی نیست، نه راستی است و نه درستی، نه صداقت است و نه شرافت، هرچه هست، ظاهری ست و تزئینی، ریا است و فریبکاری. آنجا که آزادی نیست بیگانگی انسان با خود و همنوعش باوج خود میرسد. روابط اجتماعی بسی بسیار پیچیده و غامض میشود، بجای آنکه ساده و شفاف گردد. یعنی که اعتماد و اطمینان بین افراد و بین جماعت و نهادی های حاکم برجامعه تضعیف میگردد، بدبینی و سوءظن، همبستگی اجتماعی و درد مشترک را دشوار و متزلزل میسازد. تشریک مساعی بندرت بوقوع میپیوندد و  خود پرستی افسارگسیخته بسیار پر رنگ میگردد. تنش و عصبیت جای همکاری و همدردی را میگیرد.

  در چنین شرایطی چگونه میتوان به چیزی و یا کسی اعتماد نمایی؟ همه چیز اعتبار خود را از دست میدهد، وقتی که نتوانی به آزادی بپرسی و بجویی و یا بگویی آنچه که میخواهی بیان کنی، باید  سخن گویی از آنچه که حقیقت ندارد نه از آنچه که در ضمیر خود مکتوم داری. در هر کجا که آزادی نیست، چیزی نیست مگر حقارت و خواری. چرا که باید بنمایی آنچه که نیستی. یعنی که دو رویی و دروغگویی میشوند یک رفتار و گفتار نهادین و، برعکس، حقیقت میشود چیزی ناگفتنی، چیزی که آنرا نباید بیان کنی. چون هزینه ای بس بسیار سنگین دارد بیان حقیقت، پس حرفی را بزبان میرانی که نمیخواهی بیان کنی.   بر حسب عادت، حقیقت را تحریف میکنیم؛ فکر میکنیم که حقیقت را گفته ایم.

در بهترین شرایطی حقیقت را نصفه و نیمه و بریده ، بریده بیان میکنیم. یا به آن پیچش میدهیم، از بیان و یا اشاره بران طفره میرویم. پس هرچه گندیده است، گندیده تر میشود چون پنهان شود تا بویش بمشام کسی نرسد.  روی خود از حقیقت بسوی دیگر بر گردانیم، چنانکه گویی نابینا بوده ایم و از شنوایی محروم و، هرگز چیزی به گوش مان نرسیده است. این خصیصه ها که به ذات در آمده اند، خصیصه هایی هستند اشتراکی که در گفتار و رفتار مان بازتاب مییابد، سبب ترس و بزدلی و زبونی میشود بویژه در افرادی که در رده ها و مراتب ساختار قدرت  و ثروت و اقتدار و اعتبار قرار دارند  و نیز در آنان که در جستجوی حقیقت هستند، روشنفکران و نخبگان و فرهیختگان و متخصصان و کارشناسان  و خبرگان.

هر جا که آزادی نیست، توانایی ها و ظرفیت های «نه گویی » و «نه اندیشی،» نیرویی منفی که انسان را از حیوان متمایز میسازد، نمیتواند بروید. چه اگر بروید آنچه بر اساس فریب و ریاکاری، آنچه بر ساخته شده است بر بنیاد تسلیم و اطاعت، ترس و وحشت و، قهرو خشونت، فرو خواهد ریخت. بنیان موهومات و خرافات ویران میگردد. پس چه تعجب اگر آن کنش و یا فعلی که با نه آغاز میگردد بیرحمانه سرکوب گردد. چرا که فقط با نه گفتن، توانایی ای که خلص انسانی ست، میتوان حقیقت را از پس ابرهای تیره، بیرون کشید.

چنین توانایی را در چند هموطن میتوان یافت که دهان بگشایند و بگویند «نه» به نظام مقدس ولایت، دشمن آشتی ناپذیر آزادی، نه بگوید به خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی، ارزشهای اساسی اسلامی روایت است که صدام حسین، زبان گوینده «نه» را در انظار عموم با گاز انبر بیرون میکشید و آنرا از ته میبرید. ولایت به بریدن زبان راضی نیست، «نه» گویان را به اسارت میکشاند به زندان و به زیر شکنجه ، به زیر مشت و لگد بازجوی مومن، اگر جان بدر برند، بجرم "محاربه " با الله بدار مجازات آویخته میشوند. نظام ولایت «نه» گویان را قصابی میکند. به مسلسل می بندد. آنان  را در نیمه های شب، در کوچه های خلوت، می ربایند و جسد شان را به همان کوچه پس کوچه ها در تاریکی های شب. و یا از گورستان های گمنام از جمله خاوران سر در میآورند. سرکوب غریزه نه گویی را باید سبب اصلی بزدلی و زبونی شمرد. مهم نیست که در چه مقام و جایگاهی قرار داری، نه بگویی خسات ببار آوری، دوری از آن از محاسبات عقلانی برخیزد، محاسباتی که نتیجه اش به انفعال می انجامد. این نگارنده پینه های مرکز پیشانی مقامات فوقانی قدرت، از جمله دانشمندان علوم هسته ای را نشان گریز از این خصیصه ذاتی انسانی، نه گویی و نه اندیشی، میبیند، نشانی از دو رویی و فریب و ریاکاری. تاکنون شنیده نشده است که یک دانشمند هسته ای به برنامه غنی سازی هسته ای بهر قیمیتی نه بگوید، اگر چنین ندایی برخاسته است، تردید مدار، قبل از آنکه بگوش آدمیزادی برسد خاموش گردیده است.

در دوران استبداد شاهی دهان نه گویان را می بستند به آن دلیل که فریب قدرت را آشکار میساختند امروز نه گویان را به سیخ شکنجه میکشند به آن علت که ریا کاری دین و قدرت را افشا مینمایند.

به بیان دیگری، هر کجا که آزادی نیست انسان به حیوان تبدیل میشود. به چریدن و سواری دادن خو میگیرد. دهانش را نگشاید مگر به بع  بع کنان. محروم میشود از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، خوار و حقیر میشود، نمیتواند برگزیند که چه بپوشد و چه بنوشد و چه بشنود و چه ببیند. به زندان افکنده میشود مورد شکنجه و تجاوز قرار میگیرد، اما نمیتواند دهان خود را بگشاید و ناله کند. بچه کسی؟ به بازجو؟

 سعیدی سیرجانی ستاره درخشان دوران تاریکی، دوران جنگ و قتل عام جوانان انقلابی در زندانهای کشور، بعنوان اولین قربانی قتل های زنجیره ای، در نامه ای که به بازجوی خود نوشته بود او را "بازجوی عزیز " خوانده بود. کمتر کسی هست که سعیدی سیرجانی را بشناسند و نداند که در دست دژخیم بزرگ رژیم دین، رئیس تف لیسان بیت رهبری، حسین شریعتمداری، بر او چه گذشته است. شکنجه گر سنگدل را بازجوی عزیز خواندن، بیانگر آن حقیقتی ست که نمیتواند به زبان رانده شود. چرا که زبان او را باسارت کشیده بودند. که چاره ای نداشته است مگر بیان حقیقت بشکل وارونه اش.

آری، آنجا که آزادی نیست، آنچه از دین و قدرت بگوش میرسد باید وارونه ساخت تا به حقیقت دست یافت. مثل بیانات اخیر، هاشمی در سالمرگ امام خمینی مبنی بر عاری بودن برنامه های وی از هرگونه خشونتی. که امام خمینی نیز همچون پیامبر اسلام که رسالت خود و یا دعوت به تسلیم و اطاعت  را با مهر و محبت، آغاز نموده بود، امام خمینی نیز امامت خود را بر عطوفت و مهربانی بنیان نهاد، نه با شمشیر زنی و گردن زنی، نه با اعدام و خونریزی.

 احتمالا کهولت سن به آقای رفسنجانی اجازه نمیدهد که بخاطر آورد که در آغازین لحظات امامت خمینی، اعدام سران رژیم گذشته بر بام نشیمنگاه امام باجرا در میآمد. بی تردید صدای گلوله هایی که قلب محکومین به مرگ را منفجر میساخت بگوش امام و رفسنجانی هم که در کنار امام حضور داشت میرسیده است. اگر احساس آرامش نمیکردند، جلوی ارتکاب به جنایت را میگرفتند. آری امام خمینی جنایتکاری بود که چاقو بر گلوی معترضی نگذاشت، اما حکم اعدام هزاران هزار جوان را امضا نمود. کیست که بتواند بگوید رفنسجانی از کذب سخن میراند و یا حقیقت؟

مضاف بر این ویدویوی سخنان امام که هرگز پخش نشده بود و بمناسبت توجیه کشتار و سرکوب جنبش اعتراضی 88 ناگهان از زیر زمین به بیرون جهید، امام را در حال بیان سخنانی می بینیم که وحشت آفرین است. امام خمینی افسوس میخورد که انقلابی عمل نکرده است. چرا همچون انقلابهای دیگراز آغاز در و پیکر کشور را نبسته است و تمام آنهائیکه تمکنین نمیکردند و دست به اعتشاش و اعتراض میزنند، بخاک و خون کشیده بودیم، اینگونه هر روز نباید به سوک پاسداران خود بنشینم. امام خمینی در ادامه روضه خود خاطر نشان میسازد که رسول الله خود در یک روز گردن 700 نفر یهودی را که از تمکین خود داری کرده بودند، زده است و باید از پیامبر اسلام میاموخت چگونه سریع، قاطعانه و انقلابی عمل میکرد. گویا حتی ویدیوی سخنرانی امام  کافی نیست که نشان دهد که رفسنجانی از حقیقت نیست که سخن میگوید

بنا براین، هر کجا که آزادی نیست، سرکوب و سختگیری هم هست بویژه اگر محدودیت ها و ممنوعیت ها مضاعف گردیده و حرام و حلال ها و باید و نباید های دین را نیز باید تحمل کرد. در دوران شاهی محودیت ها بیشتر در عرصه سیاست و نقد قدرت وضع میگردید. ولی امروز بسیاری از کنش هایی سرکوب میگردد که از نیازها و غرایز طبیعی انسان بر میخیزند که نهایتا جامعه را به جامعه بیماران روانی تبدیل میکند. بنا بر گزارشات رسمی بیش از 12 میلیون مریض روانی در کشور وجود دارد که محروم از هرگونه معالجه اند که کارشناسان جامعه شناختی و روان شناختی اجتماعی متفقا بر آن باورند که ناشی از رخت بر بستن "شادی " و "طرب " از زندگی و غالب شدن هراس و اضطراب بر احساسات و عواطف مردم. بر افسردگی ناشی از سرکوب غرایز طبیعی انسانی باید . افسردگی گسترده ناشی از بیکاری و فقر و عقب ماندگی و توسعه بی سابقه فحشا و اعتیاد را نیز افزود. که خود یکی از دلایل بروز رفتارهای عصبی و نا امیدوارونه میگردد.

آری، دین با طرب و شادی سر و کار ندارد، بویژه اگر بر مسند قدرت بنشیند. چرا که آنجا که آزادی نیست، گریه و سوکواری، غم و قصه خوردن آن دنیا مطرح است و نه زندگی در این جهان. اما، دین بر آن تصور است که با بر کشیدن شمشیر، شریعت غالب گردد و رفتار مردم را مهار نموده و بسوی رستگاری هدایت میکند. خیالی خام و کودکانه، چنانکه گویی میتوان غرایز طبیعی انسانی را برای شادی و طرب، برای لذت بردن از زندگی و احساس سعادت و نیاز اختلاط جنسیتها را سرکوب و نابود ساخت. چه این غرایز راه خود را در زیر زمین می یابند. در زیر زمین است که فرهنگی شروع برشد میکند در ستیز و نفی، فرهنگ دینی و یا فرهنگ نا ازادی. پس باید که روی بر گیری از تمام بی عدالتی ها و ظلم و ستم گری ها، از جنایت و جنگ و خونریزی گرفته تا برپا داشتن دار مجازات در ملا عام، بطور روزانه. آنجا که آزادی نیست باید که بزیر زمین فرو روی تا بتوانی انسانیت خود را تجربه کنی وگرنه  چاره ای نیست مگر آنکه به نا آزادی ها و بندگی ت تن در دهی بر روی زمین.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi



۱۳۹۷ فروردین ۳, جمعه


تغیر نسل
بستر خیزش مردمی

چرا و چگونه خیزش مردمی در دیماه سال گذشته بوقوع پیوست و بسرعت به بیش از 100 شهر گسترش یافت و از چه بسترهایی گذر کرده است، سوالی ست که پاسخ آن اگر بر تمام عالم مجهول و ابهام انگیز باشد،  بر رهبر معظم انقلاب روشن بوده و هست: "فتنه" ای دیگر بر ساخته دست "دشمن فرصت شناس" که حضرت ولایت فقیه بر فراز منبر قدرت در باره آن بارها داد سخن داده است و هنوز هم میدهد. چه، اگر فتنه ای برساخته دست "شیطان" وجود نداشت، نظامی بنام نظام ولایت فقیه پا بر جا نمیماند، همچنانکه اگر شیطان نبود خدا هرگز معنی  نداشت. تا زمانیکه شیطان فتنه گر هست، در نظام اسلامی نه دردی هست و ناله ای، نه سفره ای خالی  و نه شکمی تهی، نه فسادی هست و انحطاط و تباهی، نه نابرابری و بی عدالتی و نه فقر و عقب ماندگی. همه چیز در حال پیشرفتهای شکفت انگیزاند، در تمام عرصه ها، بویژه در علم و صنعت و تکنولوژی.  مشکل البته همیشه وجود دارد. مثلا در مورد "عدالت" کم کاری شده است. اما، قابل رفع و رجوع ست. طبیعی ست که هرچه گمراهی و انحراف، هرچه اعتراض و مقاومت است وارداتی است. کار شیطان است.
متاسفانه، حضرت ولایت نمیداند که نمیداند. این در حالی ست که بخوبی آکاه است که وقتی از فتنه سخن میگوید، دست به فریبکاری میزند. او بفریبکاری خود آگاه است. در واقع، فریبکاری حرفه ایست که ولی فقیه در آن به "اجتهاد" رسیده است. اما، نمیداند که نزدیک به 40 سال، همه بی کفایتی ها و جهل و نادانیها، برخاسته از دانش تک کتابی، تمامی ظلم و ستم و بی عدالتی ها را در کار نامه شیطان نوشتن، اعتبار و تاثیر و مشروعیت خود را از دست میدهد و فریبکاری ولی فقیه آشکار میشود. یعنی که ولی فقیه، "رب العالمین" نمیداند که این بیرون خزیدن حقیقت از زیر ابرهاست که آغاز "رهایی" را هموار نموده است که در خیزش عمومی در دیماه سال گذشته جلوه گر گردید. رهبر معظم انقلاب، و دیگر سران رژیم دین همگان، برآنند که آنچه در دیماه بوقوع پیوست چیزی نیست مگر "اغتشاش" باید هم آنرا چنین بنامند، چون دشنه تنبیه و مجازات در آستین دارند.
حال آنکه این خیزش عظیم خود بخودی، بازتابنده اراده رهایی از آنچیزیست که ولی فقیه و نهاد 300 ساله ایکه "روحانیت" مظهر آن است: رهایی از دین، اسلام دوازده امامی + 2. رهایی از دین نه بمعنای بی دینی و عدم باور باصل و فروع دین و خدا و پیامبر، بلکه رهایی از دینی که قدرت است، دینی که بنده و عبد قدرت گردیده است. دینیکه تقدس خود را چنان بگند قدرت آلوده ساخته است که در حال غرق شدن در گنداب آز و طمع، خیانت وجنایت است. آنچه ولی فقیه اغتشاش میخواند باز تابنده اراده ایست معطوب به رهای از شریعتی که شمشیر است، که خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی ست، که "جهاد" است و "شهادت" که "تسلیم" و " اطاعت" است و فرمانبری. رهایی از دینی که خصم آشتی ناپذیر زمان است و آزادی، دینی که بجز سیه روزی و تیره بختی، بجز زیان و خسران، غارت و چپاول ثروت ملی و تخریب و ویرانی در داخل و کشتار و خونریزی و آورگی در خارج، چیز دیگری بارمغان نیاورده است.
 اگر شعارهایی همچون الله اکبر و یا حسین میرحسین و دیگر شعارهای دینی در خیزش مردمی در دی ماه گذشته هرگز بگوش نرسید، دلیل آن چیزی نیست مگر رهایی از فریب، فریب 40 ساله تقدس و تفقد و اقتدار دینی. چه در غیر اینصورت شعارهای مشترک «مرگ بر ولایت فقیه" و «مرگ بر خامنه ای" سر داده نمیشد. با این وجود، گویا پاسخ ولایت را به چند و چون و برپا شدن و گسترش خیزش مردمی در شهرها ظاهرا نتوانست، حجت الاسلام روحانی رییس جمهور را که هم از دانش حوزه ای بهره برده است و هم دانشگاهی، اقناع تماید. بدین لحاظ، بنابر قول   وزیر کشور رحمانی فضلی، دستور میدهد که:
 گزارش دقیق و جامعی از حوادث رخ داده، افرادی که در این درگیری‌ها کشته یا زخمی شدند، همچنین چرایی و چگونگی این رخدادها " تهیه نماید.
وزیر کشور در مصاحبه ای با گزارشگر «انتخاب» روشن میسازد که در این برنامه تحقیقی دقیقا در پی یافتن چه اطلاعاتی بوده اند. وی اظهار میدارد که:
در این گزارش عوامل، بسترها، زمینه سازها، شتاب دهنده‌ها، محرکین و مسببین، آثار و نتایج آن همراه با پیشنهادهای ما در حوزه‌های فوق آمده است. هدف ما تهیه و ارائه یک جمع بندی کامل، دقیق و واقع بینانه بود و در همین راستا حتی از افرادی که بازداشت شده بودند، نظرخواهی کرده و پرسیدیم دلایلشان، شرایطشان و خواسته‌شان 
چیست و چطور به صحنه اعتراض‌ها آمدند؟

پیشا پیش روشن است که تحقیقاتی که بدست قدرت انجام میگیرد اگر بیشتر از تحقیقات 
حرفه ای آلوده به "تعصب" و بازتابنده منافع گروهی و دیدگاهی خاص نباشد، کمتر هم نیست. بهمین دلیل نتیجه گیری ای که وزیر کشور ارائه میدهد بازتابنده رد "اتهاماتی" ست که بوسیله جناح اصولگرایان برهبری ولی فقیه به رئیس جمهور مبنی بر عدم توانایی دولت وی بر بهبود بخشیدن بوضع اقتصادی که قرار بود با عقد برجام با هجوم سرمایه گزاری های خارجی، بشکوفایی برسد؛ شکست خورد و نتوانسته است معضل تورم و بیکاری را گشوده و رفاه و آسایش بیشتری را برای مردم فراهم آورد. در تبین 
نتایج این گزارش "دقیق و واقع بینانه" وزیر کشور اظهار میدارد که:

در تحقیقات خود به‌ سازمان یافتگی اعتراض‌های دی ماه توسط یک جناح یا معاندین 
و ضدانقلاب‌ها نرسیدیم / اعتراض‌ها ظرف یکی دو شب به 100 شهر رسید و در 42 شهر درگیری داشتیم / مسئله فقط بیکاری و فشار اقتصادی نبود؛ 60 درصد کسانی که در اعتراض‌ها حضور داشتند، شاغل بودند / به صداوسیما گفتم اعتراض‌ها را پخش کنید؛ اول هم آتش‌سوزی‌ها را نشان دهید / درباره بازداشتی‌ها، از 700 تا 5 هزار نفر مطرح شده که همه درست است؛ برخی 3-2 ساعت بعد آزاد شدند.

شاید چندان نیازی به تحقیق و جستجو نبود که دریابیم که جنبش اعتراضی و خود بخودی مردم کار "یک جناح یا معاندین انقلاب" نبوده است. بعبارت ساده تری، دست شیطان بزرگ، همانگونه که ولی فقیه اعلام نموده است درکار نیست. همچنین، نمیتوان این نکته را تایید نکرد که "فقط بیکاری و فشار اقتصادی" نبود که به این اعتراض دامن زده بود چرا که بنا بر قول وزیر کشور 60 درصد آنان شاغل بوده اند. اما، این بدان معنا نیست که در فریب کاری تنها خداوند خامه ای باجتهاد رسیده است. البته که روحانی کمتر 
ورزیده تر و حرفه ای تر از خداوند خامنه ای در فریبکاری نیست.

 اما، وزیر کشور اگرچه لباس "روحانی" بتن ندارد، همچون رئیس خویش، هم فریبکار
 است و هم درغگو. در مورد تقاصای وی از صدا و سیما و "نشان" دادن "آتش سوزی ها" معلوم است که آقای وزیر بر آن باور بوده و هست که اعتراضات مردمی چیزی جز خسارت و تخریب ویرانی ببار نمیآورد و امینت کشور را نیز بخطر میاندازد، که تصویری منفی و ارعاب انگیزی در ذهن مردم ترسیم کنند، چنانکه هرگز کسی بآنان نپیوندد. یعنی که آقای وزیر بسیار علاقمند به شفافیت و نشان دادن واقعیت به مردم است، اما، وارونه. چه نیروهای مهاجم و خشونتگر، نیروی جانباختگان لباس شخصی و بسیج مستضعفین و گاردهای ضد شورشی و نیروهای انتظامی بودند. هم آنان بودند که با ضرب و شتم، مشت و لگد خیزشگران را دسته بسته بزندان میکشیدند. هم آنان بودند که حداقل 30 نفر از خیزشگران را بخاک و خون کشاندند. چرا که دهان باعتراض گشوده بودند که «اسلام را پله کردند ما را ذله کردند.»

 افزوده بر این، بسیاری از دستگیر شدگان هنوز در زندانهای کشور بسر میبرند و نه در
 چندان شرایط مناسبی. البته که وی فراموش میکند که از حمله خیزشگران به بعضی از اماکن دینی و به تعداد کشته شدن و یا آنها که در زندانها دچار خودکشی شدند، اشاره کوچکی هم نداشت. این در حالی است که در ادامه مصاحبه اش آقای وزیر از رئیس جمهور نقل میکند که گفته  است که نیروی انتظامی بدون اسلحه به خیابان آمد و 
آرامش را با خیابانها بازگرداند.

نیازی بگفتن نیستکه نه از دهان دین میتوان انتظار شنیدن حقیقت را داشت و نه از دهان
 قدرت. گزارش دقیق و واقع بینانه وزیر کشور، سراسر آکنده است از ضد و نقیض ها، حقایق وارونه و واقعیتهای تحریف شده. گزارش وی در باره "بستر" اعتراضات نمونه دیگری از ابهام گویی و لفاظی ست. بمعنای دیگر آقای وزیر سخن بسیار میگوید و در آن نیز مهارت بسیاردارد، اما، سخنان او بمانند سخنان دیگر سران نظام میان تهی و خالی از معنی ست گویی که طراحی شده است برای سر در گمی. وی میگوید یکی از بسترها مهم اعتراضات:

اول تغییر نسل است؛ بعد از 39 سالی که از انقلاب اسلامی می‌گذرد، با نسلی مواجهیم
که در چارچوب نظام و ارزش‌های دینی، سلایق، باورها، تفکرات، اعتقادات، روابط، خواست‌ها، مطالبات و نیازهای متفاوتی دارد که حتماً باید به آن توجه کنیم، عدم توجه به این موضوع، موجب انباشتگی نارضایتی می‌شود و سرخوردگی هم بالاخره خودش 
.را یک جا نشان می‌دهد. موضوع دیگر، تغییر سبک زندگی است

در اینجا آقای وزیر، بدرستی "تغیر نسل" و خواستها و مطالبات متفاوت آنها را یکی از
 بسترهای اعتراضات شناسایی نموده و تاکید میکند که در صورت عدم توجه بآنها سبب "انباشتگی نارضایتی" و "سرخوردگی شده " که اگر بآن توجه نشود جایی سر انجام سر باز میکند. اما، آقای وزیر سعی میکند که این تغییر نسل و باور ها و اعتقادات افراد این نسل را پر اهمیت جلوه ندهد. چرا که هرچند هم که متفاوت باشد هنوز در "چارچوب نظام و ارزشهای دینی"  واقع شده اند، تنها کافی ست که به آنها توجه شود. پس چندان 
.جای نگرانی نیست.

گویا شعار این نسل تغییر یافته «حکومت اسلامی، نمیخواهیم نمیخواهیم» بگوش اقای 
وزیر نرسیده است که در گزارش واقع بینانه خود منظور بدارد. آقای وزیر، درست میگوید که نسل تغییر کرده است، از تفاوت خواستها و مطالبات و بسیاری دیگر از تفاوتهای نسل جدید سخن میراند بدون آنکه کوچکترین اطلاعی از آن خواست ها و مطالبات ارائه داده و بگوید که چه هستند و از چه جنسی ساخته شده اند  و یا از کدام "سلایق" و "اعتقادت" بعنوان مثال، سخن میراند.

درست است نسل تغییر کرده است و بسیار متفاوت با نسل گذشته است. اما، گویا آقای 
وزیر فراموش کرده است که از نسلی سخن میراند که در دامن جامعه ای پرورش یافته اند که شریعت اسلامی بر ان  حاکم بوده است؛ حاکمانی که پیش از آنکه در اندیشه بهزیستی و رفاه و آسایش ملت باشند، بفکر ساختن یک آرمان شهر اسلامی هستند که بچه های شیرخواره و مونث را مقنعه بپوشانند. چندان بفکر پاک کردن جامعه از نجسی و گناه ها اند که کافه و کاباره ها، اماکن تفریح ونشاط را بستند. تولید و مصرف الکل را سخت به تنبیه و مجازات کشیدند، فاحشه خانه های رسمی را بآتش کشیدند هرگونه اختلاط جنسی را جرم محسوب نمودند. اما، این فعالیتهای "حرام" و رفتار های گناهبار، برغم تمام سختگیری ها و بکار گماردن گشت های گوناگون ارشادی و انتظامی و امنیتی نه تنها فعالیتهای حرام و رفتار گناهبار نه تنها ناپدید نگشتند بلکه بر تعداد آنان افروده گردیده و در زیر زمین شکوفا گردیدند.

نسلی که آقای وزیر از آن سخن میگوید در چنین شرایطی ببلوغ و جوانی رسیده است، در شرایطی که روحانیت حاکم بر جامعه، خواسته است که جامعه را براه مستقیم "هدایت" کند. جامعه ای که در آن هیچ امری  بالاتر از حفظ "حجاب" زنان نیست، چنانکه گویی، حجاب ناموس روحانیت است که چنانچه زن آنرا از سر بر گیرد ناموس روحانیت بر باد رفته است.

تفاوت این نسل البته با نسل گذشته در آن است که در نسل گذشته  ارزشهای دینی را ازنیاکان بارث برده و از بدو تولد تا طفولیت و دوران شباب و جوانی درآنها نهادین گردیده است. حال آنکه ارزشهای دینی بر این نسل تحمیل گردیده است. بعبارت دیگر، این نسل در دورانی پرورش یافته است که "تسلیم" و "اطاعت" در عبادت و عبودیت در برابر الله، خداوند یکتا، برضایت خاطر، تبدیل شده است به تسلیم و اطاعت، بضرب تیخ و تازیانه، بضرب شمشیر و شلاق، بضرب زندان و شکنجه، بضرب اعدام و حد زنی در ملا عام، بضرب قتل عام ها چه در بیرون و چه در درون زندانها. باین دلیل، است که تغییر نسل یکی از مهمترین بسترهای خیزش عمومی است، نه بآن دلیل که در چارچوب نظام و ارزشهای دینی، بوقوع پیوسته بلکه بعکس بدلیلکه بازتاب اراده معطوف برهایی از ارزشهای تحمیلی است که از زیر زمین جوشیده است و بارگاه ولایت را بلرزه درآورده است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi