۱۳۹۶ بهمن ۶, جمعه



دوران حکومت آخوندی
بسر آمده است


مرگ نظام بر دیوارها نقش بسته است، چه خیزشگران در خیابانها حضور یافته، بار دیگر دست رد بر سینه حکومت "مقدس" اسلامی،" و یا حکومت "آخوندی " بر نهند و چه خیزش دیگری دیر زمانی بطول بیانجامد. خیزش اخیر مردمی در بیش از یکصد صد شهر نسبتا کوچک کشور، شهرهایی که تا چندی پیش قصبه ای بیش نبوده اند، حرف آخر را زده اند، حرف آخری که در صدها شعار رهایی بخش بازتابیدن گرفت. شاید آن شعارها را بتوان در این پیام خلاصه کرد که پایان دوران حکومت دین، حکومت الله که مظهر آن ولی فقیه است، آغاز گردیده است. که حکومت فقیه و فقاهتی، چه"قلابی" باشد چه "اصیل" باخر خط رسیده است. چرا که از خود جز سیه روزی و تیره بختی، جز تخریب و ویرانی، جز خونخواری و خونریزی، جز جنایت و خیانت و یا آنچه در قاموس اسلام "جهاد" و "شهادت" نامیده مبشود، جز غارت و چپاول ثروت ملی، جز بیکفایتی و مسئولیت گریزی و نیز ضرر و زیانهای جبراناپذ به کشور و نسلهای آینده، چیز دیگری ببار نیاورده است. با گذشت هر روز، حکومت آخوندی بگور خویش نزدیکتر میگردد. بعضا، بر آنند که آنچه در اوایل دی ماه بوقوع پیوست پیش لرزه های یک زلزله ای خواهد بود بس بسیار و عظیم و مهیب، زلزله ای که از نظام اسلام جز ویرانه ای بر جای نخواهد گذاشت.
از آنجا که ولی فقیه بر جایگاه خدایی تکیه زده و از بیخ آسمانها حکمرانی کند، طنین این ناقوس را هم نخواهد شنید. مگر ناقوس مرگ خدا میتواند بگوش خدا برسد؟ حال انکه خدایی که سخنگوست، دارای گوشهای تیز و بسی بسیار شنواست، اما، فاقد زبان پاسخگو ست، اگر نه خدا نمی بود. اما، مردم صد شهر فریاد بر آوردند که دوران حکومت الله و ولی آن بپایان رسیده است. این خصیصه برجسته ای ست که خیزش اخیر مردمی را از هر جنبشی پیش از خود جدا و ممتاز میسازد. چه امید برون رفت از تاریکی و درخشش روشنایی، رهایی و آزادی را نوید دهد، از بیخ وبن برکندن نظام استبداد مضاعف دین و قدرت یکجا.
در پاسخ به خیزش مردمی، نظام بار دیگر راهکار برون رفت از بحرانی که دامنش را فرا گرفته است، به تبعیت از شریعت اسلامی، در تنبیه و مجازات، در انتقام ستانی و بکار گیری ابزار خشونت، یافت. بهمین دلیل و برحسب معمول، به اذیت و آزار، تحقیر و تجاوز و انواع شکنجه خیزشگران پرداخته و حتی چندین جوان را هم بخاک و خون کشاندند. البته گزارشات رسمی مبنی بر آن بود که آن جوانان در زندان دست بخودکشی زده اند، ادعایی که کمتر کسی آنرا جدی گرفته و میگیرد. کیست که دست آلوده بخون ولی فقیه وکارگزارانش را نبیند؟  
پس از آنکه نظام دندانهای درنده خود را نشان داد و چندین هزار جوانان بی باک و جسور را بجرم بیان خواسته های خود سرا زیر زندانها نمود، حضرت ولایت و نمایندگان وی آیت الله های حاکم بر فراز منبر قدرت، گفتمان فریبکاری را از سر باز گرفتند، به قرآن و احادیث و روایات پناه بردند که خیزش و غرش عظیمی که زمین زیرپایشان را بلرزه در آورده بود برای ساده باوران حساس و غیرتمند توضیح و تشریح و توجیه نمایند.
حضرت ولی فقیه، خدا خامنه ای،، خیزش مردمی را کار دشمنان "فرصت شناس خواند، دشمنانی که "منتظر فرصت برای ضربه زدن به ملت" هستند دشمنانی که صاحب "پول و اسلحه و سیاست،" اند. اگرچه لباس فریب و ریا را خیزشگران از تن او و همردیفانش کنده و شمشیری که بر گردن "فرمان نابران،" فرود میآورند آشکار ساخته اند، با این وجود، ولی فقیه بر آن باور است، که حکمرانان بیرحم و سفاک کسان دیگری بجز خود آنها هستند. لاجرم همواره روضه "معصومیت " و "مضلومیت" را سر داده وشرایط موجود را همچون صحرای کربلا رنگ آمیزی میکنند بآن امید که با توسل باعتقادات دینی مردم، بار دیگر آنها را فریفته و بحمایت خود وا دارند. غافل از انکه "حرمت" خود را از دست داده و مردم بخوبی آگاه گشته اند که دشمن اصلی آنها حکومت روحانیت برهبری ولی فقیه است، حکومتی که دشمن آشتی ناپذیر "حقیقت،" "زمان" و "آزادی" است، واقعیتی که در خطبه های امام جمعه ها، نمایندگان ولی فقیه در سراسر کشور و روحانیون بلند مقام باز تاب یافته و مییابد، مثل خصومت و دشمنی ایکه مشترکا نسبت به فضای مجازی و امواج ماهوره ای احساس نموده و آن را بستر اصلی خیزش مردمی میخوانند، بستری که باید هرچه زودتر مها و بکنترل در آید.
فرمانروای خطه خراسان، امام جمعه مشهد، حجت الاسلام ،سید احمد علم الهدا فضای مجازی را مجرای اصلی "رویدادهای" اخیر میخواند و اظهار میدارد که اگر از کنترل و مدیریت آن نکوشیم در اسارت آن خواهیم ماند. چرا که فضای مجازی دروازه ورود "شیطان" بکشور و فریب جوانان است. که
شیطان، پول و قدرت را در نزد جوان جلوه می‌دهد و برای وی جاده‌سازی می‌کند؛ مرحله دوم این است که راه‌بندان در مقابل انسان صورت دهد تا انسان به سمت کار خیر نرود و تلاش می‌کند از طریق توسعه منکرات و فحشا انسان را از راه راست باز بدارد.
آیت الله مکارم شیرازی، مرجع تقلید معروف به سلطان شکر، یکی از بزرگترین فریبکاران در تبیین خیزش اخیر مردمی میگوید:
 اکثریت شرکت‌کنندگان در تجمعات از فضای مجازی الهام گرفته بودند. اگر فضای مجازی اصلاح نشود، مشکل حل نخواهد شد. اینکه می‌گوید فلان پیام‌رسان را تا چند روز دیگر فعال می‌کنیم، اشتباه است. آیا فضای مجازی که تمام اختیار آن در دست دیگران است، عاقلانه است که 15 هزار شغل در آن وجود داشته باشد؟
اینکه فضای مجازی حکومت اسلامی را، حکومتی که فرومایه ترین قشر جامعه، روحانیت برآن سلطه افکنده است، بلرزه در آورده است در آن تردیدی نیست و نه در اینکه سرانجام باید به "اسارت" فضای مجازی تن بدهند. آیت الله ها و حجت الاسلامها از جنس مکارم و علم الهدا برآن تصوراند که با قواعد و مقررات شریعت میتوانند به ستیز و خصومت با فضای مجازی که نماد "زمان" در سیال ترین و سریعترین روند خود می باشد بپردازند و آنرا از پیشروی باز دارند. همچنانکه پس از قرنها "تقیه" در 1357 موفق شدند در کشور ما از شتاب زمان بکاهند و پسرفت را سرعت ببخشند. اما، زمان پسرروی بسر آمده است، اگر چه دیر زمانی ستکه نظام آخوندی با تمام ابزار و تکنولوژی اطلاع رسانی، چه در فضای مجازی و چه در امواج ماهواره ای به مبارزه  پرداخته است، اما، همچنانکه در بازداشت امواج رادیویی و پخش موسیفی شکست خوردند، اینبار نیز از فضای مجازی شکست میخورند. چون روحانی دشمن آشتی ناپذیر "حقیقت" هم هست. چرا که بجای قواعد و مقررات پوچ اسارتبار و سختگیرانه شریعت اسلامی را که جامعه را بیک زندان بزرگ تبدیل کرده است، بستر خیزش مردمی بخوانند، بار دیگر دست بفریبکاری میزنند و حقیقت را انکار میکنند که دوران حکومت آخوندی بسر آمده است. بگوش باش ای فقیه ناقوس حقیقت بصدا در آمده است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۶ دی ۲۹, جمعه

"کیش اهریمنی"



در بیست دوم بهمن 1357 دین اسلام و یا بقول رستم فرخزاد، فرمانده ارتش ایران در دوران باستان، "کیش اهریمنی،" برای بار دوم سر زمین ایران را مورد تاخت و تاز خود قرار داد. اگر در بار نخست در لباس بیگانه در مرزهای ایران ظاهر گردید و بر نظامی پوسیده و در حال از هم گسیختگی پیروز شد، در دفعه ثانی از درون شبیخون زد و حکومت شاهنشاهی را که به ضعف و سستی گراییده بود، در هم فرو ریخت. اگر در تاخت و تاز اول در چهارده قرن پیش از این(651 میلادی)، تازیان پرچم سیاه اسلام برافراشته و با سپاه ایران بفرماندهی رستم فرخزاد روی در روی گردیدند، در هجوم اخیر، تازیان بومی پرچم کیش اهریمنی را در پس بیرق آزادی و استقلال پنهان ساخته و موذیانه به سوی  کسب قدرت خزید ن گرفتند . از اینرو بر خلاف نخستین بار که سالیان دراز با نفرت و مقاومت ایرانیان روبرو شده بودند،  اینبار تازیان بومی نه تنها مقاومتی در برابر خود ندید بلکه با استقبال و خوشآمد گویی ملت از یکطرف و تسلیم سران سپاهیان شاهی از طرف دیگر روی در روی شدند. چه بختی؟

شاعر بزرگ، ابوالقاسم فردوسی، در قسمت آخر اثر جاودانه ی خود، شاهنامه، فروپاشی ساسانیان را بدست سعد وقاص سردار لشگر اسلام، به نظم در میآورد بعنوان یک واقعیت تاریخی نه افسانه ای بر ساخته ی تخیلات شاعرانه. فردوسی واژگونی نظام شاهنشاهی ایران و تغییر و تحولاتی که از پی آن بوقوع می پیوندد، چنین توضیح میدهد:

چو بخت عرب بر عجم چیره شد
همی بخت ساسانیان تیره شد
بر آمد ز شاهان جهان را قفیز
پنهان شد زر و گشت پیدا پشیز
همان زشت شد خوب و خوب زشت
شد راه دوزخ پدید از بهشت

اگر چه شاهنشاهی پهلوی را نمیتوان با شاهنشاهی دوران باستان از جمله دوران ساسانیان، مقایسه نمود، اما هم اکنون پس از گذشت چهار دهه از پیروزی کیش اهریمنی، تازیان بومی همان گندی را ببار آورده اند که پیشینیان عرب شان- همانگونه که فردوسی در بالا توصیف نمود. یعنی بار دیگر بخت کیش تازی، اسلام، و یا همچنانکه خواهیم دید، آنچه رستم فرخزاد، سردار ایرانی، "کیش اهریمنی " میخواند، بدست مزدور ان ایرانی بار دیگر بالا گرفت. ضمن اینکه دوران شاهی بسر آمد، هرچه زیبا و دل آرا بود، هرچه شادی و طرب و پایکوبی بود، هرچه آزادی، هرچند محدود و نسبی، مثل آزادی در پوشیدن و نوشیدن و معاشرت و آمیزش بین جنسیت ها، چیزی که تازیان بومی"فحشا " می نامند، همه به پایان رسید. گدایان ناگهان خود را بر فراز تخت شاهی دیدند. شریعت آوردند و بگیر و ببند و بزن. «نه گویان» و دگر اندیشان را راهی دوزخ نمودند و پیروان خود را برمسند قدرت و ثروت نشاندند.

فردوسی هجوم تازیان و ظهور کیش اهریمنی را از زبان رستم فرخزاد، یکی از برجسته ترین سرداران ایران، نقل میکند، سرداری  که فردوسی او را "خردمند و گرد و جهاندار" میخواند. شاهنشاه او را برگزیده بود  که لشگر سعد وقاص را از حمله به ایران باز دارد. وی در حالیکه آمادگی های سپاه خود را مدیریت میکرد، دو نامه  تحریر میکند. یکی را خطاب  به برادر خود می نویسد و دیگری را به سردار تازی، سعد وقاص.

از آنجاییکه رستم فرخ زاد  از دانش ستاره شناسی بهره ای بسزا داشت، و با "راز فلک آشنا بود، بنا بر قول فردوسی، " بیاورد صلاب و اختر گرفت." فردوسی واکنش سردار ایران را نسبت به آنچه در صلاب مشاهد میکند، چنین توصیف مینماید:  ز روز بلا دست بر سر گرفت. آری، سردار ایران، ستاره گان را در هم فرو ریخته و فرو شکسته دید، چنانکه از آینده ای شوم و تیره و تار حکایت میکرد، از وقوع روز بلا، روز فاجعه ای بس بزرگ. یعنی که  پیروزی تازیان و شکست و تار و مار شدن سپاه ایران بدست لشگر اسلام  را رستم  در جابجایی ستارگان در  آسمان بیکران نظاره کرده  بود.  از این روی ست که نامه به برادر مینویسد که درد نهان با وی بگوید که بر وی چه میگذرد و چرا آینده ای تیر و تار در راه می بیند، آینده ای که محتوم است. از احساس گناهی که سراسر وجود ش را گرفته بود، رستم برادر خود را آگاه نموده و ابراز افسوس میکند که اینبار تاج و تخت ساسانیان را نتواند نجات بخشد. از یکطرف خانه را تهی از پادشاهی میبیند و از طرف دیگر، با "اهریمن است،" نه هر دشمنی، که باید به جنگ به پردازد، با خدای شر و بدیها، خدایی که نتوان شکست داد باین سادگی ها.  چرا چنین سرنوشتی محتوم؟ رستم به برادر مینویسد که:

همان تیر و کیوان برابر شدست
عطارد به برج دو پیکر شدست

بی نظمی ستارگان حکایت از آمدن "گزند " میکند. وقتی تیر که ستاره ایست از فلکه دوم  با کیوان که در فلکه هفتم قرار دارد، برابر شود بیانگر اوضاعی شوم و شر انگیز است. زمانیکه عطارد هم که ستاره ایست در فلک دوم و معروف به دبیر فلک و نماد علم و عقل، در هم شکسته میشود، خبر از تیره روزی و سیه بختی میدهد. اگرچه، رستم فرخزاد  به راز آینده آگاه گردیده بود با این وجود  به برادر خاطر جمعی میدهد که سرداران و سپاهیان ایران آماده همه گونه جان فشانی اند در دفاع  از مرز بوم و "بجنگند با کیش اهریمنی." کمی بعد نیز میافزاید که:

بکوشیم و مردی بکار آوریم
بر ایشان جهان ننگ و تار آوریم

اما رستم، نمیتواند از بیان واقعیت، شکست اجتناب ناپذیر و آنچه در پی خواهد آمد خود داری کند و به برادر به تلخی اطلاع میدهد که:

کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان

تاریخ بر درستی پیشگویی سردار ایران، مهر تایید و تصدیق میزند. از پیشگوئی های دقیق و مشخص و جز به جز رستم است که میتوانیم به عمق آنچه که پیروزی کیش اهریمنی ببار میآورد پی ببریم.  چرا که زیان و خسارتی  که شکست از تازیان ببار میآورد گویی که ابدی میشود و غیر قابل جبران. چرا که تنها نظام سیاسی نیست که فرو میریزد، بلکه نظام ارزشی ایرانیان است که با ورود کیش اهریمنی، همچنانکه کمی زودتر بدان اشاره شد، از هم می پاشد. نقل  شمّه ای از تغییراتی که در آینده پس از پیروزی اعراب بوقوع می  پیوندد از زبان رستم فرخزاد که آکنده است از تلخی و غم و اندوهی بسیار، بر مطلب روشنایی بیشتری می بخشد. در اینجا البته از آینده ای سخن میرود که فردوسی خود زاده و نظاره گر آن بوده است.

چو با تخت منبر یکی شود
همه نام بوبکر و عمر شود
          ***
ز پیمان بگردند و راستی
گرامی شود کژی و کاستی
         ***
رباید همی این از آن، آن از این
ز نفرین ندانند باز آفرین
         ***
نهانی بتر ز  آشکارا شود
دل مردمان سنگ خار شود
           ***
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند به پیش

با این وجود چهارصد سال بطول انجامید که ایرانیان به کیش اهریمنی ایمان آورند و به انسانهایی پیمان شکن دو رو و ریاکار، متعصب و بیرحم و خشونتبار دگرگونی یابند. و البته هزار سال دیگر به درازا کشید که پیشگویی های  فردوسی و رستم فرخ زاد، قهرمان ایرانی که برای شهادت ش بدست تازیان مهاجم تا کنون اشکی نریخته ایم، صورت واقعیت بخود بگیرد و کیش اهریمنی سلطه ی خود را بر جامعه ایران مطلق و کامل سازد. چرا که از زمان شکست ایرانیان در قادسیه تا 1357، کیش اهریمنی خود را در پس ساختار قدرت  پنهان ساخته بود که بتواند عمیق تر در نهاد ایرانیان نفوذ نماید. بهمین دلیل،  شمشیر و ابزار قهر و خشونت را بدست شاهان ایرانی سپرده بود.

 امروز اما کیش اهریمنی، چهره  خود را آشکار ساخته است. تاج شاهی، خود بر سر نهاده به یک دست شریعت و در دست دیگر شمشیر مقدس. درست است که تازیان بومی به روش تقیه در امتداد صد ها سال در سوراخ و در لای درز دیوارها پناه گرفته و همچون موش و موریانه میزیسته اند. اینبار، اما، کیش اهریمنی شرایط را مناسب دیده، به بیرون جهید ه و چهره کریه خود را به ملت فریب خورده نشان داد. از همان آغاز چه سرها که بر زمین نیافکند، چه خونها که نریخت و چه ویرانیها که ببار نیاورد. بعبارت دیگر، اگر کیش اهریمنی پس از چهارصد سال سر انجام توانست به درون مردم رخنه کند به آن دلیل بود که شمشیر شاهان را در خدمت گرفته بوده است، شمشیری که در صیقل و برنده ساختن آن تازیان بومی مهارت خیره کننده ای داشته اند. گویا هم اکنون کیش اهریمنی رمز بقای خود را فراموش کرده است.

واقعیتی ست تاریخی که از زمان چیره شدن عرب بر عجم در یکهزار و چهار صد سال پیش از این تا 1357 ، شمشیر شاهان بود که بخون آغشته بود. این شاهان بودند که ظالم و ستمگر بودند. حال شمشیر بدست کیش اهریمنی که مظهر آن ولایت است، برگردن ملت فرود میآید. هم چنانکه شاهان با شمشیر خود گور خود کندند، چه دلیلی وجود دارد که باور کنیم که کیش اهریمنی  نیز گور خود را نکند. در واقع هرچه حکومت و سلطه اش  طولانی تر شود، کیش اهریمنی به گور خود نزدیکتر شود. چرا که آن روز دیر یا زود فرا خواهد رسید، اگر هم اکنون فرا نرسیده باشد که عجم بر شیفتگان کیش اهریمنی، بر تازیان بومی، پیروز شوند، آن روز که "پشیز " و "زشت " به زیر زمین فرو روند و ره   "دوزخ " ناپدید و بار دیگر راستی و درستی، شادی و زیبایی رخ نماید بوی عطر بهار از سر زمین ایران به مشام رسد. چرا که کیش اهریمنی ضعیف و تهی از افسون گردیده است. مردم به تجربه در یافته اند که کیش اهریمنی چه سخت است و خشک و منجمد، چه خشن است و خشمگین و کین خواه، تهی از توانایی برتابیدن زمان و آنچنانی بودن آن. هرچند هم سخت تر تازیان بومی حاکم در بوق و کرنای علم و دانش و کمال انسانی و نیز جهش های بزرگ در صنعت و تکنولوژی هسته ای میدمند، بیشتر حرمت و اعتبار خود را از دست میدهند و داده اند. امروز کیش اهریمنی با بحران "حرمت" از دست رفته روی در روی ست، بحرانی که ناقوس مرگ متولی آن، "روحانیت" را بصدا در آورده است.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۶ دی ۲۲, جمعه


اکنون بحال روحانیت
باید خون گریست!

ترسم، "امام"12+2 ، خداوند یکتا و یگانه، سید علی خامنه ای که چون بختکی بس بسیار سنگین و خبیث و خشن، بر سینه ملت ایران خود را سخت چسبانده و بر گلویش چنگ اندخته است، به مرگ طبیعی به "اسفل سافلین" واصل نشود و بسرنوشتی بسی بسیار ناگوارتر از سرنوشت پهلوی دوم، دچار گردد. آیا هرگز شاهنشاه آریا مهر فکر میکرد ملتی را که خود "پدر تاجدار" آن میدانست در آن وضعیت اسف بار ترک کند و پس از کوتاه مدتی سرگردانی، در کشوری بیگانه دفن گردد؟ گیرم اگر هم چنین نشود. اما، خاطر باید آسوده داشت، زمینی که خدا خامنه ای در آن دفن گردد، جا بجا خواهد شد. هماکنون، همگان از پیش بینی پیامبرگونه ولی فقیه، هنگامی که از گدائی عبور میکرد که بدست خبرگان روحانی، بشاهی برسد، بر زبان رانده است، آگاه و با خبراند. که او گفته بوده است "باید خون گریست" بحال ملتی که من رهبر آن بشوم.
 باید پذیرفت که انصافا، رهبر معظم انقلاب، پیشوای مسلمین جهان که در آن زمان طلبه ای بیش نبود و کسب اجتهاد را معلق گذارده که به "سیاست" بپردازد، چندان تمایلی در خود نمیدید که بشاهی برسد که بعدا، از آن عبور کرد و بخدایی رسید. این اصرار "خبرگان" روحانی، همه بر خاسته از حوزه های علمیه برهبری هاشمی رفسنجانی بود که طلبه خامنه ای را به مقام "ولایت فقیه" که در قانون اساسی ویژه مرجع تقلید و مجتهد جامع الشرایط، ذکر شده است؛ منصوب نمودند. یعنی که بحال ملتی باید خون گریست که تعداد انگشت شماری روحانی، بدون کوچکترین حب وطن در دل، بدون کوچکترین اندیشه به آینده و سر نوشت ملت،  فردی را بر تخت شاهی نشاندند که باعتراف خود نه بلحاظ شرع و نا از نظر قانون، شایسته و واجد شرایط اشعال مقام "ولایت" نبوده است، مقامی که حرفش بالاتر از قانون و حرف آخر است، مقامی که همگان بدو پاسخ گویند و او بهیچکس پاسخ نگوید. همگان در پیشگاه او مسئولند و او در برابر احدی مسئول نیست. بهمین دلیل این نگارنده او را "خداوند" نامیده است، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست. آری بحال ملتی که خدا بران حکومت کند باید خون گریست.
بصیرتی که خامنه ای در مقام طلبگی از خود بروز داد در مقام خداوندی آنرا از دست داد. ولی فقیه نمیتواند، با چشمان خود مشاهده کند که آنچه در طلبگی مبنی بر عدم لیافت و شایستگی خود بزبان رانده بود، پس از سه دهه حکومت مطلقه عینیت یافته است. که هم اکنون بحال این ملت باید خون گریست و سخت هم باید گریست چرا که ملت هرگز چنین دچار سیه روزی و تیره بختی نبوده است. جامعه ایران هرگز چنین شتابان بسوی انحطاط، تباهی و زوال اخلاقی، بسوی تاریکی و خاموشی حرکت نکرده است. درد دیگر تنها مادی نیست، درد گرانی و بیکاری، درد فقر و گرسنگی نیست از آن فراتر رفته است، درد تحقیر است، درد محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی است ازجمله بیان آزاد و تجمع آزاد.
مطلب خیلی ساده است. وقتی که حقوق کارگران و معلمان و یا کارکنان این یا ان موسسه پرداخت نمیشود، این زحمتکشان حق هیچگونه اقدامی را در این زمینه ندارند. حق ندارند از درد بی حقوقی بنالند و یا زبان بشکوه بگشایند و آنرا انتشار دهند. بیکار و مالباخته و کارگر و کارمند و سرمایه دار و کاسبکار امروز باین واقعیت پی برده اند، که محنت و تنگدستی که از ان دیرزمانیست، رنج میبرند ناشی از اراده، تصمیم گیریها و سیاستگزاریهای رهبری ست که هرگز، بنا بر قانون، شایستگی رهبری را نداشته است. این حقیقت را بیکار حق ندارد بزبان براند. او باید بشرایط موجود تسلیم شده و اطاعت نماید. اگر بگوید: «آقایی خدایی کند، ملت گدائی" ویا "سید علی حیا کن حکومت را رها کن" او را میگیرند، میبرند، میزنند، تحقیر میکنند، تجاوز میکنند، گاهی هم جان سالم بدر نمیبرد یا زیر شکنجه کشته میشود و یا بطور مشکوکی خود را بدار میآویزد.
وای بآن روزی که که خانمی حجاب از سر برگیرد، موها افشان، چهره زیبا و آلایش یافته، برآمدگی های پیکر نمایان در میان مردم ظاهر شود. آیا قیامت بپا نخواهد شد؟ مهم نیست شکمها چقدر گرسنه، دستها چقدر خالی، دلها چقدر تهی، روحیه ها چقدر مرده، باید نیرویی عظیم ارشادی و انتظامی باستخدام در آیند و ثروت ملت را هزینه امری پوچ و بیهوده کنند تا آن زنانیکه مقررات حجاب را بدرستی رعایت نکرده اند، باز داشت نموده و "ارشاد" نمایند، چنانکه گوئی زن رسته از حجاب، کودکی نفهم و بی عقل و خرد است. و هزاران وای دیگر اگر پسر و دختری همچون دو مرغ عاشق در دست یکدیگر در پیش چشم دیگران ظاهر شوند ویا بدتر از آن اگر بوی می بمشام عسس و گزمه اسلامی برسد، همه رفتاری کفر آمیز که مجازات و تنبیه آنرا شریعت تعیین میکند. اما، اگر اسید پاشان، بصورت زنان اسید پاشی کنند و پیکر آنانرا در اسید بسوزانند و یا اگر بزنان خانواده تجاوز شود بدلیل شرکت در طرب و پایکوبی خانوادکی؛ ویا اگر میلیاردها دلار از ثروت ملت غارت بشود، نه تنها تنبیه و مجازاتی در کار نیست، بلکه گاهی پاداش هم در یافت میکنند. بعنوان نمونه میتوان از پاداشهایی که به قصاب معروف تهران، سعید مرتصوی و بچه خور معروف، دوردانه ولی فقیه اشاره نمود. بی جهت نیست که هم اکنون ملت برخاسته است و میگوید: « اسلام را پله کردید ملت را ذله کردید.» البته که بحال این ملت باید خون گریست. ملت هر نفس که بر میاورد آلوده بسمومی گردد که هوا را آلوده و کشنده کرده است. مهم نیست که در آینده ای نزدیک تنها 6 استان دارای آب خواهند بود و سر زمین ایران بخشکزار تبدیل میشود. مهم دفاع از دخت پیامبر اسلام در شام است. مهم ابقای بشار اسد خونخوار و فربه ساختن جهادیست های غزه ای و حزب الله لبنان، است. بی جهت نیست که مردم بپا خواسته اند و فریاد برآورند که "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران،» و یا «سوریه را رها کن فکری بحال ما کن.» خیزشگران خدایی را مخاطب قرار میدهند، که قادر نیست به دورتر از بینی خود بنگرد. البته که بحال ملتی که چنین خدائی برآن حکومت میکند باید خون گریست.
براستی هم، چه خوب گفت آن طلبه، بحال ملت باید خون گریست، اما، نه تنها بآن دلیل که طلبه خامنه ای بخدایی رسیده است و چشم خود را بر روی تمامی ظلم و ستمها، بیعدالتیها و نابرابری، غارت و ها چپاولگری ها بسته، بلکه بآن دلیل که بحکومت فرومایه ترین قشر جامعه، قشری که به قشر "مفتخوار" معروف است و حرفه اش فریبکاری ست، تن داده است. مگر نه اینکه افراد همین قشر بودند که به سخن طلبه خامنه ای وقعی ننهادند و او را در اوج فریبکاری، حاکم بر جان و مال مردم ساختند. همین قشر فریبکار است که پیوسته جامعه را از نوگرایی و پیشرفت های مادی بازداشته و نسبت به آزادی بدبین ساخته و با حقنه احکام شریعت جامعه را بفساد و تباهی کشانده است. مرجع تقلید، معروف به سلطان شکر، آیت الله مکارم شیرازی، فضای مجازی را سبب خیزش و خروش مردمی میداند. او از فضائی که از کنترل نظام خارج است هراس بسیار بدل دارد. وی بر آن است که خیزشگران از این فضای مجازی الهام گرفته اند و هر گشایشی در آنرا محکوم نموده و اشتباهی بزرگ تلقی میکند. آگاهی باین حقیقت است، باین نگاه بسی بسیار مرتجانه است که درشعار «توپ تانک فشفشه، آخوند باید گم بشه» بدرستی بازتاب مییابد.
بااین وجود،حضرت ولایت بار دیگر دست به وارونه ساختن حقایق و فریب و ریاکاری میزند و خیزش جسورانه مردم در سراسر کشور را به "دشمن" نسبت میدهد،"دشمن فرصت شناس،" چنانکه گویی دشمن بو برده است که رفاه و آسایشی، پیشرفت و سرافرازی ای که خداوند خامنه ای برای مردم ایران بارمغان آورده است، مردم کشورهای مسلمان و همجوار را برانگیخته تا بر علیه حکمرانان خود برخیزند و جامعه ای در الگوی جامعه اسلامی بنیان نهند. حضرت ولایت گویا فراموش کرده است که در این چهار دهه دست استعمار پیرو جوان، دست امپریالیسم جهانخوار، دست "استبکار" را از کشور کوتاه کرده است و باین نمیاندیشد که چگونه این دست کوتاه میتواند به 80 شهر کشور برسد؟
گویا حضرت ولایت نیز خبر ندارد که بذر این خیزش مردمی را خود پاشیده است،  خیزشی که میرود به سیلی تبدیل شود که نظام اسلامی را سر انجام از بیخ و بن برکند. یعنی که روحانیت برهبری ولایت فقیه از آغازین ترین لحظاتی که منبر مقدس را به منبر قدرت تبدیل و بر فراز آن "ملت" را، صرفنظر از کثرت و گوناگونی اش به "تسلیم" و "اطاعت" فرا خواند و نظام فرمانروایی و فرمانبری را بنیاد نهاد، نطفه "دشمن" خود، رهایی و آزادی را در درون و درتضاد با خویشتن پرورش داد. معماران نظام ولایت بر آن تصور بودند که ولایت ادامه "رسالت" است و "امامت" و تا قیامت ادامه مییابد، بی خبر از آنکه دشمنی که در درون خود پرورش داده است، حضرت ولایت را از بیخ آسمانها بر زمین آورده، و نقطه پایان را بر دوران ولایت نهاده و روحانیت را یکبار برای همیشه به موزه تاریخ خواهد سپرد. اکنون بحال روحانیت باید خون گریست، روحانیتی که گرفتار شیطانی ترین وسوسه ها گردیده است، وسوسه قدرت.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۶ دی ۱۵, جمعه


اراده
معطوف برهایی و آزادی


آغاز یک پایان فرا رسیده و ناقوس مرگ نظام ولایت هم در سراسر کشور وجهان طنین افکن گردیده است. چرا که این خیزش خود جوش و ناگهانی دو عرصه را هدف قرار داده است، عرصه دین و قدرت. شعاری بهتر از "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" نمیتواند بازتابنده این واقعیت باشد. جرقه این آغاز و یا آتش فرا گیر، در خطه خراسان بوسیله حجت السلام علم الهدا، امام جمعه و فرمانروای مطلق شهر "مقدس" مشهد و متولی استان رضوی،  یکی از ثروتمندترین کنسرسیومها در  ایران و منطقه ، ابراهیم رئیسی، فرشته مقرب بارگاه خدا خامنه ای زده شد. بسی بسیار غره بخود، حجت الاسلامها، حتی نمیتوانستند حدس بزنند در کنار انبار باروت جرقه را میزنند و خرمن خشم مردم را بآتشی میکشند، آتشی که زبانه میکشد و بسرعت گسترش مییابد. چنین نیز شد. چیزی بطول نکشید که بعداز مشهد آتش، طبق گزارشهای رسمی، حدا اقل به 40 شهر کوچک، شهرهایی که در سه دهه پیش، قصبه ای بیش نبودند سرایت نمود.
 خداوند خامنه ای و همردیفانش حتی بمغز شان هم خطور نمیکرد که تخریب زندگی روستائی و افزایش جمعیت از 30 میلیون در 1357 به چیزی نزدیک به 80 میلیون در شرایط کنونی، بقای استبداد مضاعف دین و قدرت در معرض  خطر قرار دهد. چرا که نظام حاکم برهبری خداوند خامنه ای، باینده اندیشه نمیکند. آینده ملت و کشور در آنها اضطراب و تشویش ایجاد نمیکند. چون آنها سر در آخور گذشته دارند. این ماهیت نهاد فقاهت است. آنها با "علم" و "دانشی" سر و کار دارند که ریشه از دورانی برگرفته که بشر در دوران طفولیتش بسر میبرده است، دورانی که از انسان جز "تسلیم" و "اطاعت" و "فرمانبری" چیز دیگری نمیخواستند. حتی الله، خداوند یکتا و یگانه که دارای علم لایتناهی ست، از بشر شناختی ندارد. چه اگر داشت او را با صدور "احکامی" مستقل از زمان و مکان، ببند نمیکشید و باسارت در نیمآورد. نسلی که بپا خواسته است به تبعیت از روحانیون از گذشته روی بر گرفته و به آینده مینگرند.
در این چهار دهه نظام ولایت، چنان در اندیشه بازگشت بگذشته غرق بوده و هستند. هر گامی که بجلو بر داشته اند دوگام بعقب بازگشته اند. اسلامیست های ولایتمدار فکر میکردند و هنوز هم که زمان ساکن ایستاده است و یا بمیل آنها حرکت میکنند. حال آنکه تحولات و دگرگونی ها بطور ساختاری بوقوع می پیوندند بدون آنکه علما و فقها برهبری ولی فقیه بدان توجهی نشان دهند و یا به پی آمدهای آن بیاندیشند. مرجع تقلیدی که هنوز فکر میکند در اینترنت را باید مهر و موم کنند، از درک تبدیل یک قصبه به یک شهر و افزایش چندین برابر جمعیت در زمان کوتاهی، ناتوانند. در این شهرها  اکثرا جوانانی، دانا و آگاه و فارغ از هرگونه علائق دینی، مدرسه رفته و دانشگاه دیده اند و بیش از طلبه های حوزه های علمیه با تکنولوژی جدید آشنا و در بکارگیریشان مهارت دارند. آنها نه تنها با یکدیکر میتوانند ارتباط با یکدیگر بر قرار کنند، بلکه با گوشی هایی که در دست دارند با جهان ارتباط بر قرار میکنند. با مشاهده جهان بخود مینگرند و آنچه که دارند مقایسه میکنند با آنچه که میتوانستند داشته باشند، احساس محرومیت میتواند انگیزه ای باشد بس بسیار قوی برای بپا خاستن.
 آیت الله های حاکم بر جامعه، فکر میکنند، ایمان و باور بارزشهای دینی، جمعیت تازه پا بسن گذاشته را متحد طبیعی انها میکند. بعید بنظر میرسد که اسلامیست های حوزه ای و یا دانشگاهی، بتوانند به نیازهای مادی و معنوی نسل کنونی توجه نموده بآنها همچون یک انسان بنگرند و نه یک "بنده" و یا "رعیت،" انسانی که دارای حق و حقوق است، انسانی که می اندیشد، عقل و خرد بکار گیرد و بر خود فرمان راند، انسانی که از قید و بند دین و سنت رهایی یافته و عروس آزادی را در آغوش کشیده است.
در واقع نسلی که در دامن حکومت دین اسلام پرورش یافته، اگر دین "ستیز" نباشد از دین بیزاز است. چه این نسل، نسلی ست که دین را همچون نیاکانشان بارث نبرده اند. باورها و ارزشهای دینی در ذاتشان نهاده نشده است. چون دین همه جا بر سر راهش قد علم کرده است. آنها را مورد اذیت و آزار قرار داده است. نه تنها باجبار باید دروس علمی را بیاموزند تا مراحل مختلف تحصیلی را بگذرانند، بلکه دین بصورت نگهبان در دروازه های مدارس و دانشگاه ها به تفتیس و بازرسی دانش آموزان و دانشجویان میپردازند. نسل امروز بخوبی فهمیده است حکومت فقاهتی بزرگترین بازدارنده پیشرفت در تمام عرصه های علمی، هنری، صنعت و تکنولوژی ست، بویژه اگر فاقد استفاده تسلیحاتی باشند. نسل امروز چگونه میتواند با مرجع تقلیدی کنار بیاید و "مقلد" و یا فرمانبر او باشد وقتی برچیدن بساط اینترنت را توصیه نموده و با گوشی های جی 3 بخاطر عدم زیرساخت های لازم برای کنترل کاربر، بمخالفت بر میخیزد و ورود خانمها باستادیوم ورزشی را مقایر قواعد و مقررات شریعت اسلامی تعریف میکند.
 سن و سال خیزشگران و شعارهایی که سرمیدهند نشانی ست بر وجود اراده معطوف به رهایی و آزادی و نه لزوما از سر درد گرانی و بیکاری و فقرو گرسنگی. نه اینکه ورشکستگی اقتصادی دارای اهمیتی چندانی در زندگی نیست، خیر. بلکه در یک جامعه فراطبقاتی مطالبات اقتصادی لزوما به همبستگی و پیوندها اجتماعی نمیانجامد. کشور ونزوئلا دیر زمانی ست دست بگیران بحران سخت اقتصادی ست، مواد مصرفی بسیار نادر و کمیاب اند، با وجود اپوزسیون بسیار قوی هنوز نتوانسته اند نظام دیکتاتوری را براندازی نمایند، درحالیکه "مرگ بر دیکتاتور " و یا "مرگ بر خامنه ای،" شعارهایی هستند بازتابنده ماهیت فرا طبقاتی جامعه اسلامی. چه کسی خود را در مخالفت با «مرگ بر خامنه ای» می بیند. اگر هم اکنون طبقه ای در جامعه وجود دارد، بقول مارکس نه «طبقه در خود" است بلکه قشر روحانیت است که هم اکنون بشکل «طبقه ای برای خود» در آمده است با مناقع مشخص و تعریف شده. هم متشکل اند در سازمانها گوناگون در حفظ آن منافع قشری. بنا براین "مرک بر خامنه ای،" نه تنها شعاری استراتژیک است بلکه بیانگر احساساتی ست فرا طبقاتی و بنا براین میتوان گفت برخاسته از اراده ایست معطوف برهایی و آزادی.
اکر نسل امروز سر به قیام برداشته و دست به "کفرگویی" زده و فریا برآورد «مرگ برخامنه ای» در عمر کوتاه خود تجربه کرده است که در جامعه ای که خدا محور است مرز بندی های بین ظاهر و باطن، بین دروغ و حقیقت، بین فریب و صداقت، زهد و ریاکاری، آزادی و بیعاری، خود مختاری و بندگی  در هم ریخته شده اند. چرا که محور الله است نه انسان. پس همه چیز همراه است با ابهام و رمز و راز بدلیل ماهیت الهی شان. از سیاست پیشه و قدرتمدار میتوانی انتظار دروغ، فریب و ریا داشته باشی و دستان پاک شان را آلوده به کثافات ببینی. اما در این دوران، دیندار حرفه ای، آنکه عمر خود را صرف شناخت خداوند یکتا ویگانه، الله میکند، سیاستمدار و قدرتمدار شده است. نسل امروز، دروغ را از زبان کسی میشنود که مظهر دین است و بر فراز منبر زهد و تقوا، خطبه خوانی میکند. ثروت و قدرت را انباشته در دست کسانی مشاهده میکند که حرص و طمع، مادی گرایی و افزون خواهی را محکوم نموده و زاییده جوامع سرمایه داری میدانند، جوامعی که از راه خدا انحراف گشته، فریب شیطان را خورده اند. به تجربه نیز آموخته اند که  آموزگاران "مقاومت و سلطه ستیز،" خود از بزرگترین سلطه گران اند.
تا اینجا، خیزشگران جوان نشان داده اند که حاضر نیستند که اشتباهات نسل های گذشته را تکرار کنند، اینست آن چیزی را میخواهند که با طبیعت شان ساز گار است، اراده معطوف برهایی و آزادی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۶ دی ۸, جمعه

 

از جایگاه شیطان فرود آی،

 ای فقیه





از جایگاه شیطان فرود آی، ای فقیه. مصلحت اینست. امروز به فردا مینداز. با احترام و صلح و صفا از اریکه قدرت فرود آی که ابن مسند را جایگاه شیطان است نه جایگاه دین و دیانت. کمتر کسی را میتوان یافت که به پاریکه قدرت تکيه زند و به اعمال شنیع ضد بشری، برخلاف وجدان و اخلاق دست نزند. بی رحم و مروت سفاک و "فتاک" نشود. دروغگوئی، رياکاری و دو روئی نکند. ظلم و ستم روا ندارد. مرتکب خیانت و جنایت نشود. حرص نزند و طماعی نکند، غنی را غنی تر و فقیر را فقیرتر ننماید. دچار توهم نشودا و از دریافت واقعیت رویگردان نباشد و رویاهای خود را جایگزین واقعیت نکند. حرف حقیقت گوش هایش را آزار ندهد و از فکر رو در روئی با آن دچار کابوس نشود.
                                                                 
ای فقیه، تو نیز نه  تنها از اين قانون مستثنی نیستی، بلکه بیش از هر حاکم دیگری، قدرت پاک مست و مدهوشت ساخته است. بهوش نیستی که چه کنی و بسوی چه ناکجا آبادی روانی.

 حال، زمان آن فرا رسیده است که خوب گوش فرا ده ای فقیه. محمد رضا شاه را بخاطر دارید؟ شاهان پیش از او هم بدون تردید میتوانید به ياد آورید. هیچیک از آن حاکمان بنام دین و مذهب حکم نراندند. حکومت در اصل سیاسی بود. باين دلیل حاکمان در گذشته تنها گور خود میکندند، اما، تو ای فقيه هم گور خود کنی هم گور دين و آئین. آن حاکمان با اعمال خود زمینه ساز يک دگرگونی در ساختار سياسی شدند، ولی تو ای فقیه "مقدس" زمينه ساز يک انقلاب اجتماعی میشوید و خود از اين موضوع بی اطلاعيد. تنها اریکه قدرت نيست که در معرض خطر سرنگونی است بلکه منبر خطابه و موعظه  و دستگاه فقاهت و حق و حقوق ولايت است که در لبه پرتگاه قرار گرفته است. در انقلابی که بسرنگونی ولی فقیه و دستگاه ولایت خواهد انجامید، هر آنچه نهان ست لخت و عريان گردد. حرام و حلال، حجاب و مقنعه، امر به معروف و نهی از منکر همه بر چوبه دار آویخته شوند و کلام الهی بر سر نیزه ها رود، خر دجال ظاهر شود و امام عج از غیبت خروج یابد و شمشیر برکشد و سرها بر زمین فروغلتند. بساط فقاهتی از هم فرو پاشد و پايه های دين و مذهب اگر متلاشی و ویران نگردند، اعتبار و منزلت خود را از دست دهند و مساجد از خانه خدا به آبریزگاه عمومی تبدیل شوند. اگر جامعه به بی دينی نگراید، با چشمانی مظنون و مشکوک به دين و دینداری خواهد نگریست.

 مگر نه اینکه شما، ای ولی فقیه، نماینده دين و پیامبر و امام و الله ايد و بنام آنها حکم میرانید، بنابراین تنها نام خود نيست که با زشتی و پلیدی، با خشونت و بیرحمی یکی سازید بلکه نام دين و خدا و پیغمبر است که به رسوایی  میکشانید. اين دشمنان اسلام نبستند که اسلام را تهی از معنا و مفهوم انسانی کنند. چه نيازيست. چنین، هرگز کسی بهتر از شما، فقیه حاکم، نکرده است و نکند. اسلام را چنان ذلیل و خوار ساخته ايد که نیش انسانی ناچیز  در پیکر عظیم  و پهناورش لرزه افکند. اين چه بنائيست فولادين و ابدی ست کیش اسلامی که بسخن ناخوشی احساس فرو ریزی در بنيانش نشيند.

بسيارند آنان که اسلام را سبب فقر و عقب ماندگی و همسان تحجر و سکون، انجماد فکر و استبداد رای، قهر و قدرت، و خشم و خشونت پندارند، نیز دشمن رشد و تکامل و پیشرفت ارزیابی کنند. ادعائی که به سادگی نتوان بر آن مهر باطل زد و به دسیسه های شیطانی نسبت داد. چرا که شاهد زنده حکومت فقاهت است. آيا  ميتوان بدستآورد های انقلاب اسلامی برهبری خداوند خمینی و خامنه ای نگريست و چيزی جز پسروی ديد؟

 ای فقیه، عمامه خويش بالا بزن و منصفانه به قضاوت بنشین. آيا بجز قهر و قدرت، ستم و سرکوب، جنگ و خونريزی، تخریب و ویرانی، غارت ها و چپاولگریهای بزرگ، نهال دیگری هم       نشانده ايد؟ آيا بجز قساوت و درنده خوئی و خشم و خشونت, بذر دیگری هم کاشته ايد؟ با توسل به شمشیر و شلاق، مردم را خاموش و تسلیم و فرمانبردار ساخته و خاطر آسوده داشته اید که چرخ گردون پیوسته بر وفق مراد گردد. ذهی خیال باطل؟
            
از جایگاه شیطان فرود آی ای فقيه، برغم زیرکی و ذکاوت ذاتی ات، اين مردم را هنوز بجا نیاورده ايد، از مردمی  که به تسلیم و اطاعت واداشته اید، شناخت چندانی ندارید. مردم ایران از آن گونه اند که در لحظه تسلیم جان به جان آفرین، ناگهان بپا خیزند و شور بپا کنند. برگرده بار سنگین بسیار حمل کنند و نفسی به اعتراض نکشند. به اسارت تن دهند و تسلیم و فرمانبردار شوند. به کم راضی و به اميد نجات بانتظار نشينند. دست بسوی تقدیر برند، سوزند و سازند، و روزگار به آه و ناله سپری کنند، گوئی نفس آخر را امروز و فردا ست که برآرند، در اين لحظه است که کار ساز شوند. بپا خيزند و بساط ظلم و ستم از بيخ و بن برکنند. تاکنون  چندین بار بپا خاسته اند،هم اکنون نیز بار دیگر برخاسته اند و هر لحظه ممکن است      طومار دین و قدرت را در هم بکوبند و خواهند کوبید. 
        
از جایگاه شیطان فرود آی، ای فقيه. مصلحت اين ست،  پيش از آنکه دير شود و کار از کار بگذرد. مردم ايران بزرگوارند و بخشنده، اگر عذر گناه به فريب شيطان بخواهيد، خود را از صحنه سياست بيرون بکشيد، به مسند و منزلت روحانيت باز گرديد و مردم را به محبت و مهربانی با یکدیگر فرا خوانده، راستی و درستکاری را توصیه نموده و از امر و نهی دست بشویید. مردمان را آزاد گذارده به عقل و خرد آنها اعتماد داشته باشید. به مردمان نه مثل مقلد و نادان بلکه انسان و دانا بنگرید. بدعوت بپردازيد و از سر راه پيشرفت و ترقی کنار رويد. روحانی و نورانی شويد خدعه و فریبکاری بس کنيد. بيش از اين بجنایت و جنايت دست خود آلوده  و مهمتر از همه اسلام را بيش از اين که هست بد نام نکنيد.

زمان آن فرا رسیده است که ای فقیه از جایگاه شیطان برضایت فرود آئی. قدرت بسی فریبنده است و زیبا ، بهمین دلیل شیطانی ست. ای فقیه، فریب شیطان را نخور. زیرا که جبرئیل قرنهاست که باز نشسته شده است. انتظار نداشته باشید که آیه های شیطانی را از سر زبانت برگیرد. مصلحت بزرگ این است ای فقیه،  به رضا از اریکه قدرت فرود آی قبل از آنکه بارگاه فقاهت با خشم و خشونت در هم فرو ریزد همانگونه که بارگاه شاهی فرو ریخت. بخود غره نشو  و شیطان را از خود بدور بدار ای فقیه.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۶ دی ۱, جمعه

الله: اسطوره مهربانی
یا
خشونت و انتقام ستانی؟




درست است که الله در آغازین ترین کلام خود در کتاب "مقدس،" خویشتن را «الرحمان الرحیم،» به معنای فارسی بخشنده و مهربان توصیف و تعریف میکند. اما اگر در پی تایید و تصدیق باور خود به کلام الله، یعنی آنجا که  الله بزبان خود سخن میگوید، رجوع کنیم، خدا و یا الله هی را خواهیم یافت، که کین خواه است و انتقام جو. که او حاکم است و باز تابنده تابنده خشم و خشونت است و  قهر و قدرت. او مالک برجهانی ست، بسی بسیار سهمناک، سراسر تنبیه و مجازات، تا ابدیت شکنجه و آزار. بنابراین، خدایی که حاکم است، خدایی ست  دارای قدرت بازخوانی و بازخواستی و بازجویی، یعنی خدایی که ما را بزند گی باز میخواند و بحساب نیکی ها و بدی های ما در قیامت رسیدگی نموده،  کیفر خواست صادر کند و کیفر دهد، خدایی است با قهر و قدرت نامحدود و خشم و خشونت نا متناهی. آیا میتوان در سرشت چنین خدایی مهربانی و بخشند گی، عفو و گذشت یافت؟ اگر بتوانیم نشان دهیم که پاسخ منفی ست، سوال مهمتری که مطرح خواهد بود آنست که اگر خشم و خشونت و کین خواهی در ذات الله نهفته است، آیا میتوان از پیروان فرمانبردار او چیزی دیگری جز خشم و خشونت، تنبیه و مجازات و سرکوب و بیرحمی، انتظار داشت؟

اگر کلام الهی را همانگونه بخوانیم که معنی دهد نه آنگونه که به آن معانی خود را تحمیل کنیم، دریابیم که الرحمان و الرحیم  صفاتی هستند که الله برای وصف و توصیف نام خود بکار میگیرد، نه برای توضیح و تشریح افعال خود. الله چگونه هست خود را بیان میکند، نه چگونه می باشد  خود را.

استاد علامه محمد حسین طباطبایی، مولف تفسیرالمیزان،  در تاویل بسم الله الرحمان رحیم، صفت بودن الرحمان و الرحیم را تایید نموده و میافزاید که   هر دو دارای یک ریشه لغوی هستند و از کلمه «رحمت» مشتق میشوند. رحمت الله هم مصداق خصوصی دارد و هم عام از اینرو بوده است که الله صفات رحمان و رحیم را برای توصیف  خود بکار گرفته است که رحمت خود را هم جنبه عام بدهد و هم جنبه خاص.

استاد علامه میگوید، الله وقتی میخواهد رحمت خود را شامل عام سازد و همه انسانها اعم از مومن و کافر را در بر گیرد از صیغه مبالغه رحمان استفاده میکند. و وقتی می خواهد رحمت خود را بشکل خاص بکار گیرد الله از صفت مشبهه رحیم استفاده میکند که مخصوص مومنان دانسته اند که دارای استمرار و دائمی ست(20).

 این تاویل از نیت الله هرگز بدان معنا نیست که الله بخشنده گناه است و گناهکار و یا عفو کننده  خطا است و خطا کار. او دهنده رحمت است، نه بخشنده گناه، به معنی عطوفت و مهربانی، یعنی گذشت و خود داری از تنبیه و مجازات متهم به گناه و گناهکاری. چرا که الله بر کنار است از هر گونه حالات نفسانی و احساسات و عواطف انسانی. در هیچ کجای قرآن ذکری از عفو و چشم پوشی و گذشت الله و نادیده گرفتن خطا و گناه، نشده است. بویژه اگر آن گناه از شرک و یا کفر برخیزد. حتی زمانیکه صیغه مبالغه رحمان بکار گرفته میشود که نشان دهد رحمت خدا جنبه عام دارد، به دشواری میتوان باین نتیجه رسید که الله گناهکاران، خطا کاران از هر نوع و رقمی، بویژه کافران را مورد عفو و آمرزش خود قرار میدهد. چرا که کیفر دهی از خصایل برجسته الله است، در غیر اینصورت چه نیازی به دوزخ داشت. آنکه کیفر دهنده است باید که ضرورتا ابزار قهر و قدرت و خشم و خشونت را نیز در اختیار داشته باشد.

اگر به متن قرآن، یعنی آنجا که الله بزبان خود سخن میگوید، خدا و یا الله هی را خواهیم یافت، که کین خواه است و انتقام جو. او مالک سهمناک ترین جهانی ست سراسر تنبیه و مجازات، تا ابدیت شکنجه و آزار. بنابراین، خدایی که حاکم است و دارای قدرت بازخواندن مردگان برندگی برای باز خواست و بازجویی،تا بحساب نیکی ها و بدی های ما رسیدگی نموده،  کیفر خواست صادر کند و کیفر دهد، خدایی است با قهر و قدرت نامحدود و نا متناهی. آیا چنین خدایی میتواند مهربان و بخشنده باشد؟

 البته این بدان معنا نیست که الله مهربان و بخشنده نیست. بلکه نکته آن است که  بخشایش و مهربانی و عفو و عطوفت الله شمول عام ندارد و تنها شامل حال خواص و یا مومنین شود. الله ای که در قرآن زندگی میکند فرمانروای جهان است هرچند محدود و متناهی. تسلیم می طلبد و اطاعت. پرس و جو و چند و چون و سرپیچی را دوست ندارد. او نیکو کاران و مومنین را مورد رحمت خود قرار میدهد و آنها را پادش دهد. اگر نیکویی کرده باشی یعنی از ظواهر دنیا رسته و فریب دنیا را نخورده ، هرگز از اندیشه به بزرگی و عظمت الله و  اعتراف به خواری و حقارت خود در نماز های روزانه و سجده های طولانی، غافل نمانده بوده باشی، الله به بهشت  فرستد ت تا در کنار حوری های باکره از زندگی ابدی لذت برده و سعادتمند شوی.

در حالیکه موضوع مهربانی و بخشند گی الله در قرآن بسیار نادر است، وصف قهر و قدرت، خشم و خشونت الله فراوان است. قرآن مکرر باین موضوع اشاره دارد که الله کیفر دهنده ایست که به هیچ قیمتی حاضر به مصالحه و مذاکره نیست، بسیار سخت گیر است و انعطاف ناپذیر. اخطار میدهد که حتی رشوه و هدیه هم سبب نمیشود در کیفر گناهکاران و مجرمین، کوچکترین تجدید نظری کند. دو آیه در سوره بقره این موضوع را صریح و شفاف بدون هیچ ابهامی بیان میدارد:

در سوره بقره آمده است( آیه 48-123)  «از آن روز بترسید که هیچکس بجای دیگری مجازات نمیشود و وساطت و توصیه کسی  پذیرفته و هدیه و رشوه و جریمه و عوض از کسی گرفته نمیشود و در حق کسی کمکی بعمل نمیآید» (  طبقات آیات، خلیله صبری ص 838).

و در همان سوره(آیه 281) «از روزی بترسید که همه در آن روز بسوی خدا بازگشت میکنید و هر کس به نتیجه اعمال خود بی کم و کاست خواهد رسید و بکسی اندک ظلمی نمیشود و تبعیضی وجود ندارد» (همانجا ض 389).

الله همه را با یک نظر می بیند. الله شیفته عدل و انصاف خویش است و از تکرار آن در سراسر قرآن هرگز خسته نمیشود. ترازوی عدالت به دست او ست. نیکی ها و بدی ها را وزن میکند به همآن میزان پاداش و یا جزا دهد. وای اگر که گناهکار و خطا کار شناخته شوی، باید که راه دوزخ را در پیش گیری و تنبیه و مجازاتی دهشت آور از جمله سوختن در آتش را تا ابد پذیرا باشی، یعنی زنده شوی و بار دیگر بسوزی تا بی نهایت، یعنی نه یکبار بلکه هزاران بار مکرر. میزان تنبیه و مجازات الله بسیار سخت و شدید و بیرحمانه است، ماورای میزان و تصور بشری ست. فرمانروایی که در روی زمین زندگی میکند، میسوزاند یکبار و نابود  میسازد، بود را. اما الله، که در آسمانها می زیید، گناهکار و مجرم را میسوزاند تا ابد.  الله در آیه ای از سوره ابراهیم توضیح میدهد که در روز قیامت مثلا کسی که متهم به « لجاجت» شده است یعنی کسی که در شک و تردید نسبت به وجود و هستی الله، اصرار ورزیده است،  باید در انتظار چه عقوبتی بوده و چگونه تا ابد در آتش خواهد سوخت و کفاره اعمال زشت خود را به الله پس بدهد:

«وقتی روز قیامت باب محاسبه را باز میکنند هر فرد سر کش لجوج در آنجا سر افکنده و خوار میشود در پشت سرش آتش دوزخ شعله میکشد و آبی که می آشامد کثیف و لجن است. آن آب پلید را مرتبا می نوشد و لی بهیچ وجه تشنگی او را رفع نمیکند- از هر طرف علایم مرگ او را احاطه کرده اما برای آنکه همیشه عذاب بکشد نمی میرد باین ترتیب تا ابد درد و رنج اطراف او را فراگرفته است»(همانجا ص859)

چنین شکنجه ای را هرگز هیچ بشری قادر به تصور آنهم نیست. چرا که تنها الله است که میتواند، نا ممکن  را ممکن و نبود را بود کند. خشم و خشونت و کین خواهی الله پایان ناپذیر است. قهر او چنان سهمگین است که ترس و هراس را بر سراسر وجود آدمی مستولی نموده. اندیشه مقاومت را در ذهن مخلوق فرمانبر نابود میسازد.  الله در تنبیه و مجازات کسی که بر لجاجت اصرار ورزیده است کوچکترین گذشت و نر مشی از خود نشان نمیدهد، آنها را که ایمان آورده و خود را تام و تمام به امیال وی تسلیم نموده اند - یعنی مومنان را  پاداش میدهد و رهسپار بهشت میسازد، یعنی آنجا که زندگی ابدی در انتظارشان است بویژه اگر در راه و بخاطر تحصیل رضایش به جهاد و شهادت پرداخته بوده باشند. الله در سوره نساء در حالیکه وعده آرمیدن در بهشت در کنار زنهای زیبا را به مومنان میدهد بر  خشم و خشونتی که در انتظار گناهکاران، یعنی کافران است، تاکید میکند:

«آنان که بآیات ما کفر ورزیدند بزودی آنها را در آتش دوزخ سرنگون میسازیم هرچه پوست بدن آنها بسوزد بجای آن پوست دیگری ایجاد میکنیم تا سختی عذاب را کاملا بچشد- خداوند قادر و دارای حکمت است اما آنها که ایمان آوردند و رفتار نیکو پیشه کردند آنها را وارد در بهشت هایی میکنیم که جوی های آب در آن جاری است والی الابد در آن میمانند ودارای زنهای زیبا و پاکیزه ای هستند و در سایه ممتد مرحمت خدا میآرمند» نساء 56- 57( همانجاص،842).

اگر الله رحیم است به آن دلیل است که مومنان راه او را برگزیده اند و طبق میل او رفتار نموده اند.  رحمت و پاداش به آنها، به هیچ وجه  الله را بخشنده و مهربان نمیکند. اگر الله از جرم و خطا، گناه و انحراف، که کفر و شرک هم از بزرگترین آنها هست، گذشت، وصف الله نیز به فعل در خواهد آمد، نه تنها الله الرحمان و الرحیم و یا بخشنده و مهربان هست، بلکه رحمان و رحیم هم میشود. الله اما، همچنانکه در رجوع به متن قرآن در یافتیم، هرگز سر آشتی با گناهکار و خطا کار و منحرف،کافر و مشرک و منافق را ندارد. هیچ رحم و مروتی به آنها نشان نمی دهد. شفافیت و صراحت سخنان کلام الهی ماورا هر گونه شک و تردید یست. الله نه تنها از آنان در آن دنیا نمی گذرد و آنها را محکوم به سوختن در آتش سوزان دوزخ تا ابد میکند و از آنان انتقام میگیرد. الله هرگز فرمانی هم مبنی  بر بخشایش و آمرزش گناه گناهکاران و جرم مجرمین ویژه دنیای فانی نیز  در قرآن صادر نکرده است. در این دنیا نیز جرم و گناه را تعریف و  میزان تنبیه و مجازات را تعیین میکند. قصاص است و حد و تیغ و تازیانه، سنگسار است و گردن زدن با شمشیر، بویژه اگر مجرم، کافر و یا مشرک باشد. هدف الله البته تنها تنبیه و مجازات مجرم و گناهکار به منظور بازدارندگی جرم در آینده نیست، بلکه بر قراری نظامی است بر اساس فرمانروایی و فرمانبری، نظامی که تنها میتواند بر اساس رحمت و پاداش از یکطرف و قهر و خشونت از دیگر طرف.بر قرار گردد. مهربانی و بخشش از یکطرف، بیرحمی و کین خواهی از طرف دیگر. فرمانروایی الله تنها از طریق خشم و خشونت و بیرحمی ست که تامین میگردد. الله برای مجازات مجرم در این دنیا نه تنها به ابزاری متوسل میشود که عمیق ترین درد و صدمه را به جسم مجرم وارد کند بلکه به روح و جانش نیز صدمه زده و شخصیت او را به خواری و حقارت و تخریب میکشاند. حکم بریدن دست و پا به جرم دزدی و یا سنگسار بجرم زنا، نمیتواند بر فرضیه ای جز بر شرور بودن سرشت  انسان و عدم امید به بازگشت وی به درستی و صلح جویی و رستگاری، بنیان گذارده شده باشد. انسان متمرد و گناهکار را تا ابد نفرین و محکوم میکند. نیاز الله به تنبیه و مجازات، مثل نیاز فرمانروایی ست که نه در آسمانها بلکه بر روی زمین میزید. خدایی که شرارت در سرشتش نهاده شده نمیتواند بخشنده و مهربان باشد. در دینی که الله بر آن حاکم است، نمیتوان به رستگاری امیدوار بود.

مسلم است که این بحث قبل از آنکه یک بحث دینی باشد، ذاتا بحثی است سیاسی، یعنی بحثی است که ریشه دارد در قهر و قدرت و  انحصار و کنترل آن، بویژه در شرایط کنونی که نظام حاکم خود را به خدمت الله گمارده و مسئولیت اجرای فرامین او را بعهده گرفته است. یعنی بی دلیل نیست که کردار و گفتار فرمانرویان سراسر خشم است و خشونت. چرا که نظام کنونی چون بنا به خواست الله بر اریکه قدرت نشسته است چیزی نمیخواهد و نمی جوید مگر تسلیم و اطاعت مطلق. این نظام میخواهد گناه و گناهکاری را از جامعه ریشه کن سازد. کل و تمام جامعه با بانگ الله و اکبر و اعتراف به عجز و ذلت و خواری برخیزند و بخسبند. الله بشر را خلق کرده است که در راهی که او برایشان برگزیده است قدم نهند، نه اینکه خود مختار و آزاد باشند، آنگونه زندگی کنند که می اندیشند و در صلاح و مصلحت خود می بینند. این گمراهی ست و انحراف، به بی بند و باری و می خواری و بی عفتی، به مادیگری و دنیاپرستی یعنی شرک ختم میشود. نظام اسلامی بر آن است که راه کمال تنها از طریق تسلیم و اطاعت، و تقلید و تبعیت طی میشود. بنابراین خصلت نظام دین را نباید جدا از خصلت الله دانست. بزبان دیگر هر مباززه سیاسی ضرورتا باید مبارزه ای باشد دینی و بالعکس. یعنی که مبرا ساختن الله و دین الله از  خشم و خشونت و تمامیت خواهی حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها، هر گز راهی به آزادی و ازاد سازی اجتماعی نبرد.    


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi