۱۳۹۶ خرداد ۱۲, جمعه

زنده باد کفر


تردید نباید داشت که ما در سرزمینی "مقدس" زندگی میکنیم که حاکمان بر آن مقدس اند. زیرا که در مدارس مقدس درس تقدس خوانده  و آموزش تقدس دیده و آموزگار تقدس گردیده اند. تقدس، از آگاهی بعلم و دانش بزبان مقدسی که آنرا بیان میکند بر میخیزد. بعضا، به رفیعترین مرتبه تقدس صعود کنند و "مرجع" شوند، مرجع تقدس، مرجعی که از آنان تقدس به "تقلید" فرا میگیرند. "مراجع تقلید،" که تبلور تقدس اند، جزء آن انگشمارانی هستند که نه مرتکب گناهی شده اند و نه خطایی از آنان سر زده است، پاک هستند و پارسا. هیچ "حرام" و "مکروه" و "نجاستی" دامن مطهرشان را هرگز آلوده نکند. آنها نه به حرامی به شیئی و یا چشمان دلربای انسانی منیکرند، نه دهان به حرامی بگشایند. نه کذب از دهانشان خروج یابد و نه حقایق را واروانه نمایند، مگر آنکه "مصلحتی" در کار باشد. مضاف براین مبرا از  تبعیض و نا برابری و بی عدالتی اند. آنها عاشقان دلسوخته بینوایان، ناتوانان و نادانانند. در بدست آوردن دل آنان از هیچ دریع نکنند، در دلشان نور امید میتابانند و بذر بیم و هراس میکارند. مقدسین حاکم نه به این دنیا دل می بندند و نه زرق و برق آن. "غنیمت " است که حلال است و از تقدس بر میخیزد. غارت های بزرگ و اختلاس های میلیاردی، قطعا غنیمت اند.
 حاکمان مقدس، پیوسته به آخرت میاندیشیند نه به جهانی که فانی ست، نه جهانی که هیچ چیز در آن پایدار نیست، "لذت" بویژه لذت تنی را را چندان نفی نکنند ولی "لذتجویی" را مذموم و فاسد کننده میانگارند، چون به "اباحیگری" و "ولنگاری" و "بی بند باری" و "عصیان" میانجامد. در کل میتوان گفت که مقدسین با آنچه در حال تغییر و گذار است، ذاتا در ستیز و خصومت اند. روشن است که هیچ چیز از زمان تغییر پذیرتر نیست. زمان است که زنجیز اسارت، فرمانبری و اطاعت را از دست و پای و ذهن انسان میگسلد و او را همچون پرنده ای آزاد در فضای بیکران پرواز میدهد. مقدسین بچیزی عشق میورزند که بوده اند که در سپهر زمان نه شده اند و نه میشوند. آنها عاشق داده شده ها هستند، نه آنچه بوی و عطر تازه را میدهد. آنها دلداده اخرت اند و مشتاق بازگشت بگذشته اند، نه چشم براه آینده.
این بدان معناست که در چه جامعه  ای با چه مشخصات اقتصادی و سیاسی زندگی میکنیم، یا جامعه ما به چه "مرحله ای" از تکامل مادی و رشد نیروهای تولیدی در صنعت و سرمایه داری رسیده و دارای چه نوعی از نظام سیاسی هستیم، چندان دیگر مهم نیست. آنچه دارای اهمیت است آن است که جامعه تحت حکومت مقدسین به چه مرحله ای از تقدس رسیده است. یعنی که از زمان روی کار آمدن مقدسین، جامعه ما پیوسته بسوی تقدس به پیش رانده است. طبیعی ست که تیره بختی و سیه روزی ای که هم اکنون بر جامعه ما سلطه افکند است، از حرکت جامعه بسوی تقدس و تقدس گرایی، انجامیده است. بعنوان مثال آیا میتوان گفت "حجاب احباری" جدایی جنسیت، نشان برجسته ی تقدس در جامعه نیست. آیا میتوان گفت نظام دادگری ما بر اساس اجرای مراسم مقدس "قصاص،" "سنگسار" و قطع اجزای بدن انسان ، بدارکشیدن مجرم با طناب شریعت، زدن "حد" و یا "شلاق" سازمان نیافته و از تقدس و دفاع از آن بر نخاسته است. حال اکر به هر عرصه ای در جامعه بنگری از نیروهای ارشادی و انتظامی و امنیتی، فرهنگی و هنری گرفته تا دانشگاه ها و مدارس و شبکه های اینترنتی، همه بگونه ای سازمان یافته است که بیش از هر چیز بازتاب تقدس بوده و در خدمت حفظ تقدس در جامعه بحرکت در آید. مثلا کدام کلام ممکن است بزبان رانده شود و یا کدام کتاب و یا نامه و سندی باز شود بدون ذکر مقدس الله؟
حال اگر بر جامعه ما تقدس سلطه افکنده است، تقدسی که مظهر آن آیت الله های مقدس هستند و بر زشترین، شریرترین و جنایتبارترین رفتار و گفتار خود لباس تقدس میپوشانند، "چه باید کرد؟" آیا باید همچون لنین به نیروی کارگری دل ببندیم و بر دوش آنها نظام "دیکتاتوری برولتاریا" و یا نظام "گولاک ها" را بنیاد نهیم. اگر استالین برای حفظ "کمونیسم" نزدیک بیک سوم مردم شوروی را به اردوگاههای کار اجباری فرستاد، مقدسین حاکم بر ما تمامی جامعه را به گولاک تبدیل کرده اند. اگر لنین بر نیروی کارگری بقدرت رسید که به منافع طبقاتی خود آگاهی داشتند، پیروان او امروز در سر زمین مقدس ایران بر نیروی کارگری باید نظام تقدس را واژگون نماید که خود بآن تقدس ایمان دارد.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که در نقال را از چهره کریه تقدس برگیریم. در انقلاب 1375،  گرایش ها، مکتب ها و ایدئولوژی ها قرن بیستمی که خواهان پیشرفت نظام اقتصادی بودند و بر قراری دیکتاتوری پرولتاریا، و هر دسته و گروه و یا سازمانی به شیوه ای خاص خود قصد رسیدن به هدف را داشتند، از جمله شیوه مبارزه قهر آمیز "خلق" علیه "امپریالیسم" جهانی برهبری حزب توده و چریک های اکثریت فدایی خلق، با تقدس  به مماشات برخاسته و به تف لیسان ولایت پیوستند بلکه بقدرت برسند. گرایشهای لیبرال و دمکراسی خواهی زودتر از حزب توده و چریکهای متحدش، بی اعتبار گردیده و احزاب و سازمانهایشان تار و مار گشت.
 بنابراین، تاریخ کوتاه انقلاب به تجربه به آیندگان آموخته است که به گرایش ها و شیوه های مبارزه که در قرن بیستم بوقوع پیوست، دیگر نمیتوان امید بست. امروز تضاد اصلی در جامعه ما تصاد تقدس است و آنچه که نافی آن است و آن نیز "کفر" است. چه در یک جامعه دینی، تضاد بین غنی و فقیر، کارگر و سرمایه دار و یا دهقان و ارباب نیست.
اگر نیک بنگری، سرمایه های کلان تحت انحصار "قدرتمداران ولایتمدار" و نهادهای مختلف دین و قدرت، که مظهر آن آیت الله های مقدس و پیروان آنان دانشگاهیان و کارشناسان و تکنوکرات ها و بروکراتها هستند، قرار گرفته است. یعنی که کسانی که در اکثر مواقع تقدس در وسط پیشانی شان نقش بسته است. نماد این قشر از جامعه که ظاهرا دل به دین باخته اند و قناعت و ژنده پوشی پیشه کرده و "ذاتا" اشراف ستیزاند، رئیس جمهور سابق محمود احمدی نژاد بود که به پاک دستی معروف بود، اما، خزانه ای که رئیس دولت جدید، حجت الاسلام روحانی خود یکی طلبه هایی است که بمراتب بلند تقدس رسیده است و گاهی تقدس خدا خامنه ای، رهبر معظم مقدسین را نیز به چالش میکشد. اما، حتی در زمانیکه بمناسبت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری دور دوازدهم، سخن میگفت، از مجیزگویی حضرت ولایت، مظهر تقدس، دست بر نداشت. چرا که رای ولی فقیه، به طلبه ای بود که در قساوت در راه دفاع از وحدت الله خون هزارن هزار جوان را بدلیل کفر، بر زمین ریخته و به مرحله ی رفیعی از تقدس رسیده بود.
در چنین شرایطی چه چیزی میتواند سلطه تقدس را به چالش بکشد؟ گرایشهای قرن بیستمی اعتبار خود را از دست دادند بآن دلیل که از روی در روی قرار گرفتن با تقدس خود داری کردند، چرا که از "کفر" هراس بدل داشتند و از اینکه "کافر " نامیده شوند حداقل در نزد "توده ها " احساس شرمندگی میکردند. ولی امروز پس گذشت نزدیک به چهار دهه تنها کفر است که تقدس حاکم را به چالش میکشد آنهم بطور روز مره توسط نسلی که در دامن تقدس پرورش یافته اند. کافر است که در برابر مومن قرار میگیرد. در زمانیکه از تقدس بوی گند بر میخیزد، از کفر، تردید مدار که بوی مست کننده "مشک"  میآید. چرا که از تقدس است که بوی خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی برمیخزد نه از کفر. از کفر است که آزادی بر میخیزد و شجاعت گفتن آنچه نباید گفت و کردن آنچه نباید کرد. پس از 38 سال تقدس ما را در تاریکی، در محرومیت، در محدودیت زندانی کرده است، اما، کفر هرگز بعقب رانده نشده است. راه رهایی از این زندان زدن به طبل شادی است و گرفتن جشن و سرور برای زندگی. کفر نه است به جهاد و شهادت. کفر نه است به تقدس، چون تقدس چیزی نیست مگر فریب و ریاکاری. مگر کفر رقص و آوز نیست، مگر کفر بی حجابی و نمایندن هدایای طبیعی، برجستگی ها و برآمدگی های تن زن نیست؟ این نگارنده زن نیست اما کافراست. آیا زمان تک خدایی ارثی بپایان نرسیده است؟ چاره من چیست اگر بچندین خدا ایمان دارم از جمله بخدای زیبایی و خدای عشق  و خدای مهربانی و به خدای آزادی. چاره من چیست اگر از تک خدایی بیزارم. آری، برای رهایی از اسارت و بندگی در دست تقدس باید هراس بخود راه  ندهیم و بدامن کفر پناه ببریم. زنده باد کفر.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۶ خرداد ۵, جمعه


انتخابات

و نیروی براندازنده "کفر"



آری، مردم بخت برگشته کشورما دلشان را خوش کرده اند که آنها نیز "انتخابات" دارند. به نامزدهایی که بزرگترها، عالمان و فقها، آنها که همه چیزدانند، برای آنها برگزیده اند رای میدهند و انگشت شان را مرکبی میکنند. رای دهنده اگر هم بداند رای ای که میدهد، تایید رای همین همه چیزدانها ست، چاره دیگری در پیش روی او نیست. چون تنها او آزاد است به نامزدهایی رای بدهد که برایش برگزیده اند. یعنی که آزادی رای دهنده محدود است و مشروط، همچنانکه آزادی یک زندانی محدود و مشروط است. این در حالی ست که زندانی نسبت به اسارت خود آگاه ست. به دیوار های بلند و سیم های خاردار بر فراز آن که او را از جامعه جدا میسازد آگاه است. اما، در زندانی که آیت الله های مقدس بنا کرده اند، نا آزادی ها محدودیت و محرومیت ها از ابتدایی ترین حقوق انسانی بیک امر عادی تبدیل شده است. همچنانکه اطاعت و فرمانبری در زندان دلبخواهی نیست.

درست است انتخاباتی که در کشورما بوقوع می پیوندد مثل انتخابات کشورهای دمکراتیک غربی، چیزی نیست مگر یک بازی که در آن رقابت است و حمله و دفاع و دارای برنده ای ست و بازنده ای. اما، داوری انتخابات، قانون و قواعد و مقررات ایالتی و ولایتی، ست. منتها، داور بازی انتخابات در جامعه اسلامی نه "قانون" که بازتابنده یک میثاق ملی ست بلکه نهایتا "ولی فقیه" است، کسی که از همه عالمان و فقهای کشور وجهان داناتر و عاقلتر و همه چیزدان تر است. کسی او را بر نمیگزیند. این الله، خداوند یکتا و یگانه است که او را بر میگزیند، همچنانکه محمد پیامبر اسلام را برگزیده است. اگرچه روایت میشود که فرشتگان آسمانی وقتی موفق به یافتن محمد میشوند که در مییابند که در میان صدها نفر یکی را هموزن او نمی یابند. سپس پس از شکافتن شکم او و پاکزدایی درونش از تمام کناهان و غریزه های شر و شهوت برانگیز، مهر رسالت را بر میان دو کتف او میکوبند. تا کنون روایتی مبنی بر فرود فرشتگان آسمانی بر زمین و رفتن درون ولی فقیه از تکبر وخود خواهی و نیز وجود مهر بین دو کتف او شنیده نشده است. روایاتی دیگری، اما، هست که نشان میدهد که او از تبار "رسالت " است و "امامت." چندی پیش بود که آیت الله سعیدی از مامائی که سید علی خامنه ای را از شکم مادرش بیرون کشیده است، شنیده بوده است که در هنگام ورود باین جهان فریاد زده است "یا علی." بهمین دلیل دیر زمانی ست که او جلوه الله است و تنها او ست که تصمیم گیرنده نهایی از خرد ترین امور تا درشترینها، از جمله شکل و شیوه انتخابات و تصدیق نامزدهای انتخاباتی. تا کنون در همه انتخاباتی که در زمان ولایت، خداوند خامنه ای بوقوع پیوسته است او بوده است که نقش اصلی را بازی کرده و میکند. تا کنون مهم نبوده است که کدام یک از نامزدها برنده میشود، این نظام اسلامی برهبری خدا خامنه ای بوده است که برنده شده است، حتی اگر فردی که خود ولی فقیه برای ریاست بزک کرده است شکست بخورد، حضرت ولایت اعلام میکند که پیروزی رقیب هم پیروزی نظام است. چه در اصل انتخابات چیزی نیست مگر "بیعت " با نظام که مظهر آن ولی فقیه ست. باین معنا که "امت" فرمانبر و اطاعت از ولایت را پذیرفته است. 
بعضا، بر آنند که انتخابات دیگر جا افتاده است و مردم باین بلوغ رسیده اند که صندوق رای، تنها مرجع حل اختلافات است وگرنه کار به خشونت میکشد، چنانکه اگر خشونت نبود، اگر بگیر و ببند نبود، اگر دستگیری و زندان و شکنجه، اگر برپا داشتن مراسم اعدام در ملا عام نبود مردم هرگز باین "خدعه " تن نمیدادند که باور کنند "صندوق رای مرجع حل اختلاف" است و نه بیعت با نظام ولایت و دمیدن نفس تازه در نظامی بر اساس تسلیم و اطاعت و فرمانبری. نظام ولایت برهبری خدا خامنه ای وقتی دچار بحران میشود که در نظم تسلیم و اطاعت و فرمانبری، اختلال ایجاد شود. انتخابات دوره دهم در سال 88 تاییدی ست بر این نظر. این فروپاشی نظام اطاعت و فرمانبری بود که بر دامن مقدس حکومت ولایت لکه ننگی نازدودنی نشاند. اگر شمشیر ولایت نبود، نظام اطاعت و فرمانبری، بنیان حکومت اسلامی از بیخ و بن بر کنده شده بود.
در انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری نیز حضور ولی فقیه بر جسته بود. او بر حسب معمول بیش از هرکس و زودتر از همه به افسانه انتخابات میپردازد. به نامزده هشدار میدهد که چه باید بگویند و از گفتن چه چیزهایی، بویژه آن چیزها که دشمنان را خوشحال میکند، اجتناب ورزند. اخطار میدهد که مباد فکر "فتنه" بسر کسی راه یابد و قصد "قیام" بر علیه نظام را در سر بپروراند، قدر و ارزش این "امنیت" را ندانند و آنرا بخطر بیاندازند.
بنا بر گفتار خدا خامنه ای، روشن است که اگر دشمن از اقتصاد ورشکسته، گرانی و تورم، گسترش فساد در لایه های مختلف اجتماع، بویژه در میان آموزگاران مقدس اخلاق و پاک زیستی، توسعه فقر مطلق و عقب ماندگی، تخریب زیست محیطی، آلودگی هوا و تبدیل سرزمینهای بکر بخشکزار، البته نباید چیزی بزبان آورد، چه دشمن به منسوخ بودن شریعت اسلامی به ناسازگار بودن اصل و اصول دینی که روحانیت برهبری ولی فقیه مظهر آن است، پی برده و آگاه میشود که اسلام در هر نوعش، دشمن آشتی ناپذیر زمان است. از تیره بختی و سیه روزی، خواری و حقارتی که جامعه ایران با آن دست بگریبان است، البته که نباید سخن گفت. "حقایق" را باید پوشاند. بعبارت دیگر، ولی فقیه نامزد ها را دعوت بسکوت و تشویق به دمیدن در شیپور فتوحات ونکات مثبت و افتخار آمیز نظام میکند. حضرت ولایت هرگز حرف نفد و نفی را بر نتابد. در واقع دوران مبارزات انتخابی چندان کوتاه بریده شده است که هرگز فرصتی برای آشکار شدن حقایق بوجود نیاید. کدام نامزد ریاست جمهوری میتواند در 20  روز به نقاط مختلف یک شهر یا دو شهر بزرگ سفر کند و حقایق را در باره خود و رفیبانش برای دهندگان آشکار کنند که با چشم های باز و وجدانی آسوده بکسی رای دهند که منافع مردم و جامعه را بر منافع شخصی ترجیح دهد.
انتخابات دور دوازدهم،  که میرفت به یک نمایش خمیه شب بازی بی مزه و ملال آور تبدیل شود، در چند روز پایانی و پس از مناظره سوم که نامزدها گوشه ای از نقاب های یکدیگر را بر داشتند، شور و هیجانی را در جامعه برانگیخت. اما، چه سود، بمحض آنکه نامزدها دست به یقه شدند و به نشاندادن چهره های کریه یکدیگر و هم چنین نظام ولایت پرداختند، روز رای گیری فرار رسید و مردم باید رای خود را بصندو ریختند. برچه اساسی و با چه انگیزه ای مردم رای خود را بصندوق ریختند بازار گمانه زنی داغ است. بیشتر بر این اعتقادند، که مردم از تجربه آموخته اند. دیگر فریب عوامفریبان و جنایتکارانی که لباس روحانیت به تن دارند نمیخوردند. گفته میشود که انتخاب دوباره روحانی نشان از آن است که بد را بر بدتر ترجیح داده اند. البته این گمانه زنی ها را برغم شباهتشان به واقعیت، نمیتوان چندان معتبر دانست چرا که در جایی که رای دهنده(اکثریت آنان) از گشودن دهان خود در باره رای ای که بصندوق ریخته است، بخود میلرزد، بسختی میتوان گفت مردم ایران بر چه اساسی رای میدهند. آنچه مسلم است، هرکسی به مهر رای در شناسنامه بنوعی احتیاج دارد. بنابراین، رای دادن در یک انتخابات قلابی نمیتواند قلابی نباشد. رای حامل توانمند سازی انسان فهمیده نمیشود، بلکه در نظامی که استبداد مضاعف است، رای برای روز مبادا بصندوق ریخته میشود، برای رفع اضطراب و نگرانی در مواجهه شدن با ماموران مختلف نظام و گذشتن از بعضی خطرات و موانع.
البته که جوانان کشور یکبار دیگر فرصتی بدست آوردند که در کوچه و خیابانها بپایکوبی و شادی و بزن و بکوب بپردازند، هنجارهای شریعتی را بر شکنند، از مرزهای قرمز "حرام" و "نجس" و "کفر" و "باطل" برای مدتی کوتاهی گذر کرده و شعارهایی همچو «حصر شکسته باید شود." یا "زندانیان سیاسی آزاد باید گردند." دختران حجاب ها را پائین کشیده و همراه پسران برقص و آوازه خوانی پرداختند. تصاویر و ویدوهایی که در فضای مجازی انتشار یافته است حکایت از یک شور و هیجان همگانی میکرد. آری، باید با رقص و آواز و پایکوبی بجنگ مقدسان رفت، با هنجار شکنی و گذشتن از مرزهای قرمز حرام و حلال داده شده در 14 قرن پیش از این. در دوران حکومت تقدس تنها کفر است که حقیقت دارد. اگر نظام را از کفر ترس واهمه ای نبود، آقای رئیسی در سه شب در 1367 بیش از 4000 زندانی که دوران محکومیت خود را میگذراندند باعدام محکوم نمیکرد. آنها که در پی آلترناتیو هستند، آیا هرگز به نیروی براندازنده کفر اندیشیده اند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi



۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۲, جمعه


مناظره روبه ان!






آنچه بیش از هر چیز دیگری در مناظره های انتخاباتی، بچشم میخورد، صحن و محیط سرد و بی جانی ست که نامزدهای ریاست جمهوری در آن ظاهر میشوند. همه چیز بطور ناشیانه، اگر نه احمقانه، مرتب و منظم و با تشریفات بسی بسیار کند و مودبانه ترتیب داده شده است. قواعد و زمانبدی مناظره خود بسی ملال آور ست و حوصله سر بر. زیرا بگونه ای طراحی شده است که امکان رو در رو قرار گرفتن و تصادم نامزدها با یگدیگر جلوگیری شود. اما، تنها صحنه گردانی نیست که آریه ای و مصنوعی و میان تهی ست بلکه گفتار و رفتار رقیبان انتخاباتی نیز همه مکانیکی، بی حال و بدون روح و احساس بیان میشوند، چنانکه گویی بازیگر نقش هایی هستند که از پیش تعیین شده اند. چرا مناظره های ریاست جمهوری بجای برانگیختن شور و هیجان- البته پس از مناظره های 88، یخ و بی مزه ودل آشوب کن از آب در میآیند، عمدتا ناشی از ساختار استبداد دین و قدرت است.
بکلام دیگر، چرا نامزدهای انتخاباتی عاری از اصالت و صداقتند، در کنش رفتاری و گفتاری از ماهیت "انتخابات" در نظامی برمیخیزد که نیازمند آلایش و پالایش و بزک چهره کریه زشت و خشونت بار خود است، پنهان ساختن استبداد مضاعف دین و قدرت که مظهر آن حکومت مطلقه ولایت فقیه ست. بنابراین، مناظره ها راه اندازی نمیشوند با آن هدف که مردم بتوانند آن نامزدی را برگزینند که داروی شفا بخش دردهای مزمن و آزار دهنده آنها را ارائه دهد بلکه باید بگونه ای برپا گردد بیانگر تمدن و فرهنگ اسلامی، نه پرخاشی، نه درگیری لفظی و نه برملا ساختن حقایق و ویژگیهای شخصیتی یکدیگر برعکس مثلا در کشورهای بی تمدنی و فرهنگ مثل آمریکا اتفاق میافتاد، رفتار و گفتاری که از نظر رهبر معظم پوشیده نمانده و در خطبه هایش بان اشاره میکند.
در مناظره های جمهور مقدس اسلامی، همه نامزدها با نزاکت و در اوج احترام بیکدیگر سخن میگویند، حتی وقتی که قصد حمله و تهاجم بیکدیگر را دارند. این مرز بندی های گفتاری و رفتاری که در راستای ارضای پیشوای مسلمین جهان، آیت الله مقدس، آیت الله خامنه ای، ترسیم میشود سبب گردد که نامزدهای انتخاباتی حکومت اسلامی، همچون آدمهای مصنوعی با توانائیهای محدود ظاهر شوند. هیچیک دست بگشودن کارنامه دیگر نمیزند، مبادا که محتویات کارنامه خود بر ملا گردد. دو نفر از نامزدهای اصلی برخاسته از حوزه های علمیه اند و اهل منبر و خطبه گوئی هستند که در این انتخابات با دو پا منبری همراه گردیده اند که بازی انتخابات به بازی دو با دو تبدیل شده و از قطبی شدن انتخابات جلوگیری گردد. دو  نامزد رزرو، بدون بو و خاصیت در کنار گود مناظره انتخاباتی حضور دارند که در صورت لزون دست امداد بسوی یکی از تیمها دراز کنند. از این دو تیم انتخاباتی، تیم رئسی و قالیباف، از تف لیسان سفت و سخت حضرت ولات اند و در شیپور او میدمند. به بیرون و نیروهای اهریمنی دل نمی بندند و مبانی اقتصاد مقاومتی را همانگونه که ولی فقیه پیش بینی کرده است بکار میگیرند و بر طبق نظر رهبر معظم انقلاب الویت را به حل معضل معیشتی مردم، نابودی فقر و فلاکت حاکم برجامعه و کاهش فاصله طبقاتی که چنان فاحش گردیده است که مایه شرمساری ست. یعنی که این تیم، تیم ولی فقیه است، تیمی است که انتظار میرود ولی فقیه در صورت لزوم فرمان بیرون کشیدن نام آنها را از صندوقهای رای بیرون آورند. بنابراین، طبیعی است اگر گفتار و رفتار این تیم مصنوعی و بی روح و جان بنظر آید. چون آنها در واقع بمانند عروسکهای خیمه شب بازی را میمانند، که بدست کارگردانی نامریی بحرکت در آمده و سخنان وی را تکرار میکنند. یعنی که اینگونه کنشهای گفتاری و رفتار ویژه ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت است، که اطاعت و فرمانبری را بالاترین پاداش دهد و بر رفیعترین جایگاه نشاند.
تیم روحانی- جهانگیری نیز به مرزهای قرمز نظام بخوبی آگاهی دارند. اگرچه آنها نیز عروسکهای خیمه شب بازی اند و بدست ولی فقیه بحرکت در میآیند، با این وجود، از خود جرعه ای استقلال نشان میدهند. چون تیم ولی فقیه آنها را به موضع دفاعی نشانده  و اساسا مسئول فقر و گرسنگی، گرانی و بیکاری، تخریب زیست محیطی و آلودگی هوای تنفسی، خشک شدن تالاب ها و رودخانه ها و دریاچه ها، طوفان ریزگردها، افزایش روز افزون فساد و حقوق های نجومی، فحشا و گسترش بی سابقه حاشیه نشینی و بسیاری دیگر از مسائل مادی و اجتماعی، و ناشی از سوء مدیریت. تیم روحانی-جهانگیری در دفاع از خود، بیشتر یار آقای رئیسی را مورد تهاجم قرار میدهند. با وجودآگاهی باین واقعیت که برافراشتن پرچم مقاومت در برابر ولایت فقیه میتواند رای اکثریت مردم را که بیزاری خود را از نظام ولایت بارها ابراز داشته اند، بخود جلب کند به نقد ملایم و محتاطانه سختگیریهای حکومت، ایجاد فضای امنیتی، بی اثر بودن تنبیه و مجازات در حل مسائل اجتماعی و تبعیضات جنسیتی دینی و محلی پرداخته و از بیان "حقیقت "      خود داری میکنند. در پاسخ به تیم رنیسی- قالیباف که از گسترش فقر و اقتصاد ورشکسته و پیشرفت خشکزاری چنان سخن میگویند که گویی در همین چهار سال گذشته بوقوع پیوسته است اجتناب میکنند. چرا که همه نامزدها آگاه هستند که شخصی که جلوه الله است، رفتار و گفتار آنها را نظاره میکند، در نتیجه نقشی را بازی میکنند که دلخواه اوست نه لزوما جلب کننده مردم. چه ولی فقیه است فرمانروای نهاییست. اوست که نهایتا تصمیم میگیرد. این روندی ست فرآیند استبداد مضاعف دین و قدرت.
بکلام دیگر، برغم اینکه ما در مناظره های انتخاباتی  شاهد بعضی حملات تیمها به یکدیگر هستیم، نامزدهای انتخاباتی از روی ضرورت، ناچار به رفتار و گفتاری آریه ای و دروغین اند. از آن تیم رزرو اگر سخنی بمیان نمیآید، بآن دلیل است که نه تنها نامزدهای جدی انتخاباتی نیستند بلکه با توافق ولی فقیه، در مناظره ها نه نقش خود بلکه نقشی دروغینی را بازی میکنند که وانمود کنند آنها نیز شایسته صعود بر مسند ریاست جمهوری اند.
حقیقت، اما، آن است که اگر هم اکنون باین روز نشسته ایم، اینگونه دچار فقر و گرسنگی، عقب ماندگی و گسترش عمیق فساد و فحشا شده ایم؛ اگر کشور ما چنین ورشکسته و ویران گشته و خوار و حقیر گشته است، ناشی از حکومت اسلام ناب محمدی، اسلامی که خون میریزد، بدار آمجازات میآویزد، قصاص و سنگسار میکند؛ انسان ها را به تخت شلاق میبندد و جامعه را از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم و انواع تبعیضات از جنسیتی گرفته تا قومیتی و دینی، که عدالت اسلامی را باجرا در آورد. وضع موجود ناشی از عدالت اسلامی برهبری ولی فقیه و آیت الله های مقدس است. اگر رهبری که عمامه تقدس بر سر دارد و در برابر نظامیان به عربده کشی میپردازد و خط و نشان میکشد، از آن هراس دارد که مبادا در این مناظره ها نقش جنایتکارانه ولی فقیه و تیم انتخاباتی او آشکار شود. این است که برسم دیکتاتورهای بزرگ به تف لیسان خود فرمان میدهد که چه بگویند و چه نگویند و مبادا چیزی از دهنشان به بیرون پرتاب شود که دشمن را شاد کند. مباد که بعضا، بار دیگر در فضای انتخاباتی بهره برگرفته به "قیام" برخیزند که بسختی تنبیه و مجازات شوند و "سیلی" بر صورتشان فرود آید. آری، ولی فقیه از تجمع انتخاباتی سخت می هراسد.
اوضاع کشور ما اسفناکتر از آنست که نامزدهای ریاست جمهوری گوشه ای از آنرا افشا کنند، چون خود آنها باعث و بانی وضع فلاکت بار امروز بوده و هستند. اگر تا کنون کشور از درون منفجر نگشته است، اگر کاخ دین و قدرت تا کنون فرو نریخته است بدلیل شمشیر شریعت ست که مظهر آن سپاه پاسداران است که بی مهابا بر هرگردنی فرود آید اگر بر افراشته شود. سپاه پاسداران، سپاهی ست از نوع سپاه تازیان که در 1400 پیش از این، سرزمین ما را مورد تاخت و تاز قراردادند تا "دین " خود را با زور شمشیر بر نیاکان ما تحمیل کنند، سپاهیانی که بهرکجا رسیدند، کشتند و تجاوز کردند و بغارت هرچه بود بردند و سلطه خود را بر سراسر کشور گستراندند، سپاه پاسداران نیر همچون سپاه تازیان کشور را باشغال خود در آورده  و حافظ و نگهبان سلطه حکومت "روحانیت" و یا تازیان بومی گردیده اند. اما، برغم سلطه حکومت دین با ابزار قهر و خشونت و آفرینش ترس و وحشت، هر آن بیم آن میرود که لشگر گرسنگان که هم اکنون چندین برابر لشگر "مستضعفان" و "پا برهنگان" شده است به قیام برخیزند. این واقعیتی ست که خواب را از چشم فریبکار فریبکاران، ولایت فقیه می رباید.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۶ اردیبهشت ۸, جمعه


رئیس جمهور چکاره ست؟



پس از چهل سال تحمل فریبکاری و خشونت و خاموشی، آیا زمان آن فرا نرسیده که از خود بپرسیم به راستی با وجود ولایت فقیه چه نیازی ست به گزینش ریاست جمهوری؟ آیا زمان پاسخگویی به این سوال فرا نرسیده است؟ مگر نه اینکه ولی فقیه از تبار "رسالت" است و "امامت" که بنا بر تعبیر پیروان امامت، در غیبت امام دوازدهم، حکومت ولی فقیه باید ادامه یابد تا "قیامت،" تا روز تسویه حسابها و جدا ساختن بهشتیان از دوزخیان؟ در چنین شرایطی چه نیازی ست به اجرای یک برنامه ی پرهزینه ای برای انتخاب رئیس جمهور، آنهم در زمانیکه فقیه اعظم، خود بیتی دارد گسترده و مخوف تر از دولت، حضرت ولایت پیشا پیش تعیین و مشخص میکند که  سیاست و اقتصاد و فرهنک و تمامی نیروهای سازنده کشور در کدام سو باید روان شده و به کجا باید برسند؟ مگر نه اینکه، رئیس جمهور باید از ولایت فقیه تمکین نموده و بدو  و نه مردمی که او را بر میگزینند،  ملتزم و متعهد باشد؟ معلوم است که اگر چنین نباشد، شورای نگهبانان نظامی که ولی فقیه بر راس آن قرار دارد، او را رد "صلاحیت" میکنند. یعنی که کوچکترین شک و تردیدی در التزام و تعهد و یا سر سپردگی مطلق نسبت به ولایت را بسنده است که بر ریاست جمهوری مهر باطل زده شود. مگر نه اینکه ولی فقیه است که تصمیم گیرندهر نهایی ست و سرنوشت 80 میلیون نفر بتفکر و تدبیر وی تعیین میشود. مگر حرف او حرف قانون نیست؟ مگر نه اینکه اوست که میگوید کشور و مردم بچه چیزی نیازمندند و بکدام سو باید روان شوند. مگر نه اینکه او ست که دوست و دشمن کشور را تعین میکند و  فرمان میدهد که مردم، زنان و مردان و جوانان چه باید بخواهند و چگونه باید باشند؟ مگر نه اینکه ولی فقیه دارای حق قیومت بر ملت است و فرمانروایی. در چنین شرایطی انتخابات بویژه انتخابات ریاست جمهوری دارای چه معنا و مفهومی ست؟ رئیس جمهور چکاره است؟ مهم نیست که رئیس جمهور چندین میلیون رای جمعآوری کند، رای مردم، اما، نه به رئیس جمهور منتخب، اقتدار می بخشد و نه استقلال و نه مسئولیت در برابر ملت. بدین ترتیب اگر رئیس جمهور هیچکاره نباشد، چندان کاره ای هم نیست، چه اقتدار از سلطه بر ابزار قهر و خشونت برمیخیزد که تماما در انحصار ولایت است. تا کنون هیچ رئیس جمهوری نتوانسته است در برابر میل و اراده ولی فقیه به مقاومت برخیزد.
مهمتر از همه رای گیری و رای دادن در مراسم انتخابات یعنی چه و به چه منظوری باجرا در میاید؟ برگزاری مراسم انتخابات در دمکراسی های غربی، چه در سطح پارلمانی و چه در سطح ریاست جمهوری، ابزاری ست برای واقعیت بخشیدن به حاکمیت اراده  مردم. در این معنا هر رای حاوی "قدرت" است. عزت و کرامت هر فرد تنها رای ای ست که فرد در صندوق آرا میریزد. هر فرد با رای خود قدرت خود را بمنصه ظهور میرساند، چون رای این توانایی را به فرد میبخشد که برگزیند آنچه را که با خلق و خوی و باورها و ارزشهای او همخوانی دارد(حداقل بطور نسبی) و با تجمع با دیگر آرا، اراده خود را حاکم بر جامعه میگرداند. در جوامع غربی مقام ریاست جمهوری بدانجهت از اهمیت و اقتدار برخوردار است که تبلور اراده و یا قدرت جمعی ست، در نتیجه زاییده آن و پاسخگو بدان است. رئیس جمهور بازتابنده اراده ملی ست نه اراده شخصی و یا ماورایی. حال انکه در حکومت اسلامی، ولی فقیه است که دارای اقتدار نهایی ست، اقتداری که منشا آن ماورایی ست. همچون پیامبر مقدس اسلام، او برگزیده الله، خداوند یکتا و یگانه است، نه برگزیده رای مردم. در نظام ولایت مردم رای نمیدهند که اراده خود را بحاکمیت برسانند بلکه مردم رای میدهند که از خود سلب حاکمیت کنند. مردم رای نمیدهند که اراده و قدرت خود را بمنصه ظهور درآورند. در واقع با دادن رای، مردم هم خود را انکار میکنند و هم واقعیت را،  درد مزمن محرومیت ها را، محرومیت  از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، محرومیت از سخن گفتن به آزادی و بیان درد بیکاری و گرانی، فقر و نگون بختی و تیره  روز ی، درد حقارت و خواری، درد فساد گسترده و غارتها و اختلاص های میلیاردی، درد آلودگی جوانان به مواد شیمیائی و روسپیگری. نه میتواند نه بگوید و رای نفی به صندوق بریزد و نه میتواند برگزیده ای را بر گزیند که نه بگوید.
آنچه انتخابات ریاست جمهوری را هر چه بیشتر از معنا و مفهوم، تهی میسازد آن است که نامزدهای ریاست جمهوری تعدادی کمتر از انگشت ها ی دو دست هستند که از میان صدها بلکه هزاران داوطلب بوسیله شورای فقاهت (نگهبان) که اعضای آن را ولی فقیه خود منصوب مینماید، برگزیده میشوند. آنان که میخواهند در مبارزات انتخاباتی و در رقابت کسب رای مردم شرکت جویند، باید اول از صافی تفحص و تفتیش عقاید فقهای شورای نگهبان گذر کنند. بنابراین آنها که وارد میدان مبارزات انتخاباتی میشوند، به لحاظ تعهد و التزام و وفاداری به حکومت ولایت فقیه هم وزن یکسان و برابرند. در چنین صورتی آیا بهتر نیست که شورای نگهبان بین آنان که رد صلاحیت نشده اند قرعه کشی نموده و یکی را بر گزینند و بدینوسیله از تحمیل یک هزینه سنگین بر مردم مسکین ایران خود داری کنند؟
در چنین شرایطی رای مردم به ریاست جمهوری، به آن معنا نیست که از میان رقیبان انتخاباتی کسی را برگزیده اند که در خدمت به ملت و به کشور برجسته ترین و درخشنده ترین بوده و توانسته است که رای و اعتماد شان را در مبارزات انتخاباتی کسب کند. رای دادن در بهترین وجهش، بقول ولی فقیه، یک تکلیف "شرعی" ست و در بدترین وجهش از سر ترس است و عواقب وخیمی که امتناع از رای دادن در بر دارد. چه برگزاری انتخابات نه در جهت تایید وضع موجود و ادامه آن بوسیله مردم است و نه متحول و دگرگون ساختن آن است، بلکه در سوی تزئین و بزک، آلایش و پالایش استبداد مضاعف دین و قدرت است، یکی از مخوف ترین نظام ها که تا کنون بشر بخود دیده است. با برگزاری انتخابات، نظام درپی آفریدن "حماسه" است. بنابراین، هر رای  که به صندوق ریخته میشود، تنها میتواند به معنای اطاعت و فرمانبری ست از ولایت فقیه و مشروعیت بخشیدن بحکومتی ست ناشروع، ضد بشر و جنایتکار.
از اینرو ریاست جمهوری در نظام اسلامی چیزی بیش از یک نماد میان تهی نیست. چرا که قدرت او علیرغم رای مردم، منشعب است از اقتدار فقیه اعظم. در حکومت اسلامی سلسله مراتب از الله آغاز میگردد که مسئولیت اجرای احکام الهی را بر دوش رئیس فقها گزارده است و وی نیز آن شخصی را مسئول میداند که مردم برای اداره امور فقیه برگزیده اند. یعنی رئیس جمهور نه نسبت به مردم بلکه نسبت به فقیه اعظم است که مسئول است. وی اگر از مسئولیت خود که اطاعت بی چون و چرا از فرمان فقیه اعظم است بهر عنوانی موجه و یا غیر موجه، سر باز زند میتواند بوسیله فقیه اعظم، اگر خلع نگردد، در انظار عموم خوار و حقیر و بی کفایت بشمار میآید. اگرچه اولین رئیس جمهوری که بدون نظارت استصوابی انتخاب شده بود، بوسیله ولی فقیه اول خلع گردید. در این راستا نیز سزاست که ریاست جمهوری حجت الاسلام محمد خاتمی رانیز بیاد بیاوریم، رئیس جمهوری که هم اکنون ممنوع التصویر و ممنوع الصد و منع الحضور در سخنرانی ها و محافل عمومی ست با 75% رای مردم به ریاست رسیده بود. برغم باز گرداندن ابرو حیثیت از دست رفته حکومت اسلامی در نتیجه کشتار و نابودی مخالفین رژیم در کشورهای اروپایی، ولی فقیه برنامه توسعه سیاسی در داخل و تعامل و دیپلماسی با کشورهای جهان رئیس جمهور را عقیم گذارده و دوره ریاست جمهوری وی را به یکی از جنایتبارترین دورهای ریاست جمهوری تبدیل نمود. قتل های زنجیره ای که در طی آن بهترین اندیشمندان و دگراندیشان، از جمله سعیدی سیرجانی، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را بخاک و خون کشیدند. در همان زمان سرکوب مطبوعات باوج خود رسید و جنبش دانشجویی 18 تیر با خشونتی بی مانند قلع وقمع گردید. فرمانده نیروی انتظامی که مدال افتخار انتقام ستانی از دانشجویان را به سینه خود آویخته است، محمد باقر قالیباف، غارتگر بزرگ ثروت شهر تهران هماکنون در طلب پادش، قصد صعود به مسند ریاست جمهوری را دارد. . رئیس جمهور پیشین، محمود احمدی نژاد با بوسه زدن بردست ولی فقیه، در چهار سال دوره اول خود چنان رفتار میکرد و سخت در  شیپور ولی فقیه میدمید، چنانکه گویی او یک "گماشته " است نه رئیس جمهور. در دور دوم ریاست خود، از رقصیدن بساز ولی فقیه اینجا و آنجا سر باز میزد و سر به چموشی برمیداشت. بهمین دلیل پرهایش یکی پس از دیگری قیچی گردید و او را از حلقه "منحرفین" درون دولت قلمداد نمودند و او را بگوشه غزلت نهادند. آز قدرت یکبار دیگر احمدی نژاد را بمیدان انتخابات کشاند، غافل از آنکه زمان مصرفش بپایان رسیده بود. حجت الاسلام دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری که با کلید تدبیر بر رقبای خود پیروز شد، قفل آن درهایی را که باید باز میکرد، همچنان مهر و موم مانده اند. قول و قرارهای انتخاباتی شکری ست بر میوه ای تلخ که بزودی آب شود تلخی بجای خود بماند.
بنابراین، کاندید های ریاست جمهوری همه، هم وزن یکدیگرند. اگرچه ممکن است یک یا دو نفر از آنان مورد نظر و پسند ولایت فقیه باشند. اما، مهم نیست که کدامیک از آنان و با چه سوابق و کارنامه ای وارد میدان مبارزات انتخابی میشوند، همه آنها در یک چیز با یک دیگر اشتراک دارند و شبیه به یکدیگر هستند: در تعهد و التزام به نظام ولایت فقیه. لذا رای به هریک از آنان رای به تداوم نظام تسلیم و اطاعت است و اعتراف به حقارت و خواری. در اینصورت، آنجا که ولی فقیه حکومت میکند، رئیس جمهور چندان کاره ای نیست.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi





۱۳۹۶ اردیبهشت ۱, جمعه


انتخابات را به خاکسپاری
رژیم جنایتکار تبدیل کنیم!





برغم خلایی که در برابر سلطه دین وجود دارد، نزدیک به چهار دهه است که حکومت آیت الله ها، شرایط استثنایی تاریخی را برای یک تحول و حرکت عظیم در جامعه بوجود آورده است، دینی که مظهر خشونت است و بیرحمی و انتقام ستانی، دین اسلام، واقعیتی که با تیرباران سران رژیم شاهی آغاز گردید و با قائله گروگانگیری و هشت سال جنگ پوچ و بیهوده ادامه یافت و با فاجعه قتل عام زندانیان سیاسی در زندانها باوج خود رسید و همچنان بطور روزمره دار مجازات در ملا عام برپا میگردد.

در این دوران، دین اسلام  چهره اهریمنی خود را نمایان ساخته است. رژیم اسلامی نه برای انسان ارزش و منزلتی قائل است و نه حق و حقوقی. با این وجود انتخابات بعداز انتخابات راه اندازی میکند گویی که برای انسان ارزشی قائل است. برای رژیم دین، انسان آن نیست و نبوده است که میشود و همیشه در حال شدن است و پیوسته بسوی کمال به پیش میرود، کمالی که حد و پایانی بر آن نیست. در منظر دینمداران حاکم ،انسان آمده است و رفته است. در گذشته بود شده است و به تعالی و کمال رسیده و حقیقت را آشکار ساخته است. آنان که بقله تعالی و کمال صعود کرده اند پیامبران بوده اند و امامان. انسان امروز گمراه است، "بنده" مادیات گردیده و شکمباره شده است. در عالمی دوگانه زندگی میکند در خلوت تنهاست و مستاصل و نا امید، در بیرون، اما، با چنگال های تیز و دندانهای برنده آماده است که گوی رقابت را از آن خود کند. هم اکنون انسان در قعر تباهی و ذلت و خواری سقوط کرده است. این استدل امید به ظهور انسانی والا در پیش از انقلاب 1357 را در بسیاری زنده ساخته و فریفته خود نمود، چنانکه فرهیخته ای شهیری همچون میشل فوکو(اندیشمند فرانسوی) نیز از دلبستگان انقلاب بود و فکر میکرد که بندهای مادی ایکه انسان را اسیر ساخته است از هم میگسد و در فرآیند انقلاب اسلامی انسان به تعالی و کمال میرسد.  

اما، پس از 38 کارنامه حکومت دین در پیش روی است. سراسر سیاهی ست. زندگی گله وار را بر جامعه تحمیل کرده است. زنان را از مردان جدا ساخته یکی را تابع دیگری نموده و هر دو را فرمانبر خویش ساخته است. نه آزاد به گفتاری و نه اندیشه، نه دیدن و نه شنیدن وگرنه به دیش های ماهواره ای حمله نمیکردند، از در و دیوار مردم بالا نمیرفتند که دیش ها را خورد و خمیر کنند و سپس دارنده آنرا بعنوان مجرم بدادگاه نمیبردند. نه اینکه این نوع تهاجمات لزوما "قانونمند اند،" خیر اقتدار آنها از قواعد و مقررات "شرع" و یا قانونمندیهای الهی  بر میخیزد. یعنی که قواعد و مقرراتی که شامل بر ممنوعیت ها و محرومیت ها و حلال و حرامها در تمامی عرصه های زندگی است، چنانکه گویی انسان حیوانی بیش نیست و تنها در اطاعت و فرمانبری ست که آزاد است. با این وجود، فروکاستن انسان به حیوان تنها ایراد وارد بر شرع نیست، چرا که قواعد و مقررارت آن متغییر است. آنچه امروز "حرام" است مجتهدی دیگری ممکن است آنرا "حلال " اعلام کند. بعبارت دیگر، شرع با مفتضیات زمان و بر حسب منافع گوناگون تغییر میکند. شرع به تعبیر دیگر همان زمین حاصلخیزی ست که در آن خودکامگی ، خود سری، ریا و فریبکاری میروید. چرا که هیچ نجوید و نخواهد شرع مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

جامعه کنونی، جامعه شریعتی، جامعه ایکه قواعد و مقررات شرع بر آن حاکم است، پیش روی ماست: یک زندان بزرگ، زندانی که "حجاب" زنان نماد اطاعت است و فرمانبری و نیز یکسانی و هماهنگی. همچنانکه اشاره شد زنان یکطرف و مردان در طرف دیگر، در اتوبوس، در تاکسی، در مترو، در عروسی و در عزاداری و در بیشمار مکانهای دیگر از جمله در دریاها. ولی محدودیت ها و ممنوعیت شرعی بسیار فراتر از مقررات جدایی جنسیتها میرود. قوانین شرع تمام فعالیت هایی که  در زمینه های صنعت تفریح و سرگرمی بوقوع می پیوست، ممنوع و از کنشهای حرام اعلام نمود، فعالیتهایی که در جهان امروز خود یک موتور اقتصادی بهره ساز و اشتغال زا محسوب میشوند، مثل رقص و آواز و عرضه آنها به عموم به شیوه حرفه ای. حتی در راه اندازی کنسرتهای رسمی، همچنین در حرم خصوصی مجاز نیستی که به پایکوبی و شادی و طرب بپردازی. حرامترین حرام ها کنشی نیست مگر کنش می خواری و شیدایی و مستی. متخلف شدیدا تنبیه و مجازات میشود از جریمه نقدی گرفته تا زندان و شلاق در ملا عام. به صد ها کنش دیگر میتوان اشاره کرد که در این مقال نمی گنجد. همین بس که یاد آوری کنیم، که این محدودیت های شرعی بر جامعه ما کماکان تا قبل از  انقلاب مشروطیت حاکمیت مطلق داشت. اگر چه انقلاب مشروطیت قانون اساسی را برای جامعه شریعت زده ما بارمغان آورد، اما قواعد  شرع که متولی آن نهاد کهن سال فقاهت بود در لایه ها و بافت های فرهنگ و جامعه بزیست خود ادامه داد و به مرور زمان نه تنها تضعیف نگردیدند بلکه همچنانکه دیدیم برتمامی جامعه سلطه خود را گسترش داد.

تجربه حکومت دین این واقعیت را بمنصه ظهور رسانده است که فریب و ریا کاری، نهفته است در نهاد فقاهت و یا طلبه گری. این اخلاق اسلامی ست که در جامعه  فراگیر شده و بسیار عمیق گشته است، همه هرچه هست خدعه است و نیرنگ هم دروغ است و فریبکاری. کیست که نداند، که این حکومت آیت الله ها ست که در منطقه نفیر سلطه افکنی برکشیده و آتش جنگ را یک بار دیگر در سوی خشنود سازی الله بر افروخته و سلطه کیش اهریمنی را  در منطقه در سر میپروراند. در تجربه است که دین نشان داده است که در عمل تنها میتواند آنچه در انسان اهریمنی و حیوانی ست بمنصه ظهور در آورد، نه آنچه انسانی است، لطافت و ذوق، همدردی و همبستگی. آنچه دین آموخته است چیزی نبوده است و نیست جز کین خواهی و انتقام جویی، جنگ طلبی و خونریزی و بیرحمی.

بعضا بر آنند که چنانچه در برابر دین به مقاومت و خیزش بپردازیم، تعصب و غیرت خفته را بیدار سازیم و ملت را هر چه بیشتر به سوی حمایت از رژیم دین سوق داده ایم. یعنی اگر چه بخوبی آگاه و با یکدیگر به توافق رسیده ایم که دین بوده است دلیل اصلی تداوم نظام استبداد در تاریخ و فرهنگ بومی، که دین بوده است بنیان استعمار داخلی و منشاء کوری و تاریکی، با این وجود باید در برابر سلطه آن سکوت اختیار کنیم  مبادا که خشم و خشونت دین خواهان را بر انگیزیم.

همچنین برخی نقش دین و نهادهای دینی را در پرورش و نهادین ساختن نظام استبدادی به فراموشی می سپارند. فراموش کرده اند که  پس از انقلاب مشروطیت، آیت الله ها بودند که فوقانی ترین مرتبه را در قانون اساسی برای خود تعبیه نمودند. و هم اینان بودند که نظام شاهنشاهی را ابقاء کردند. این آیت الله ها و حجت الا سلام ها بودند که از آزادی به هراس میافتادند. آنها نظام استبداد را پیوسته  سازگار و هماهنگ با منافع و منزلت خود در جامعه تلقی میکردند و از نفوذ خود در دستگاه های دیکتاتوری بخوبی آگاه بودند. اختلاف آنها با استبداد بر سرنا آزادی ها نبوده است بلکه بر کمی و ضعف  استبداد در برقراری و تقویت احکام و اخلاق دینی بوده است. آنها خواهان  استبدادی بودند که میتوانست مشت آهنین خود را بکار گیرد و حجاب دینی را اجباری نماید، از ساختن مدرسه و دانشگاه خود داری نموده و بجای آنها مکتب خانه ها و حوزه های علمیه بنا میکرد. که داروغه خانه ها را ابقا میساخت و دستگاهی بنام دادگستری را ویران مینمود. استبدادی که دروازه رادیو و تلویزیون و سینما را می بست و یا حداقل آنها را بر اساس فتاوی آیت الله ها و حجت الا سلامها بکار میگرفت. بساط شادی و طرب و تفریح و سرگرمی را بر می چید و مجالس وعظ و خطابه، گریه و مویه و شیون و زاری برپا میداشت، در غیر اینصورت از حوزه های علمیه مبنی بر حرام بودن آن نهاد ها صادر میگردید و آنها را منشاء انحراف و گمراهی، معرفی میکردند.

 این حوزه نشینان بودند که در برابر هرگونه تغییری در راه و روش سنتی  و نیز هر گونه برنامه ی اصلاحی به نفع پیشرفت جامعه به ستیز و مقاومت بر میخاستند. مخالفت آنها با قانون کاپیتالاسیون نه از سر دفاع از استقلال بلکه در جلوگیری از نفوذ غرب و لاجرم گسترش تجدد خواهی، بود. همین بس اگر میتوانستیم تصور کنیم اگر شاه اجازه میداد که پایگاه نظامی همدان در اختیار آمریکا قرار بگیرد. بدون شک کفن پوشان به کوچه و خیابانها میریختند. اما وقتی حکومت خدا، به روسها با آن کارنامه سیاه در پایگاه نظامی همدان اطراق گزیند از اتحاد دو کشور بر علیه دشمن مشترک خبر میدهند نه بخاک و خون کشیدن مردم سوریه.

 قیام 15 خرداد، قیامی بود به نفع استبداد نه به نفع استقلال و آزادی. در مخالفت با برنامه ی اصلاحات ارضی بدلیل نادیده گرفتن مالکیت اسلامی بود. از سر مخالفت با آزادی زنان و جایگاه آنان در جامعه و نیز مبازره با بیسوادی بود. درست است که این برنامه ها از بالا و بطور استبدادی پیاده سازی میشدند. اما این چیزی نبود که حوزه نشینان را نگران می ساخت. آنچه آنها را دچار تشویش و اضطراب می ساخت، گسترش تجدد و تمدن مدرن بود و تضعیف گرایش ها و اعتقادات دینی. آنها نوگرایی و تجدد خواهی  را با توسعه بی بند و باری یکی میدانستند و خواستار حکومتی بودند که نه تنها خود در حرکت بسوی تمدن مدرن و تجدد خواهی شرکت نکند بلکه آنرا شدیدا سرکوب سازد. هیچ حکومتی، حداقل پس از مشروطیت، نبوده است که به رضایت و خشنودی آیت الله ها و حجت الاسلام ها بی اعتنا بوده باشد. معروف است که آیت الله بروجردی وقتی  شنیده بود که شاه در نظر دارد که برنامه ای بنام اصلاحات ارضی راه اندازی کند، به شاه پیام فرستاده بود که تا من زنده هستم، بهتر است که از این امر خود داری کند.  تراژدی جنبش ضد استبدادی در آن است که رهبران آن، استبداد نهفته در ذات جنبش دینی را نادیده گرفته و با آن هم پیمان گردیدند. انقلابیون چپ و میانه و لیبرال نیمدانستند با کسانی عهد مودت بسته اند که دشمن اصلی آنها بوده اند. سازمانها و گروه های غیر دینی از این واقعیت که حوزه نشینان از دیر زمان علیه آنها تحت نام مادی گرایی و گرایشهای دنیا خواهی و الحادی در همدستی با استبداد، بمبارزه پرداخته بوده اند، اگر هم بدان آگاه بودند، در عمل به آن بهایی ندادند. شاید به آن امید خام که پس از پیروزی، آیت الله ها و حجت الاسلامها به حوزه و حجره های خود باز خواهند گردید.

اما، متولیان دین زیرک تر از آن بودند که هماغوشی با قدرت را ترک کنند و به حوزه ها باز گردند. با برگزاری انتخابات گوناگون کماکان بفریب مردم پرداختند. اما، در سال 88 ناقوس مرگ حکومت دین بصدا در امد و طوفانی برپا گردید که نزدیک بود بنیان نظام ولایت را از بیخ و بن برکند. هم اکنون نیز آیت الله های جنایتکار بار دیگر انتخابات شرم آور دیگری را تدارک دیده ان که چند صباحی به غارت و چپاول ثروت ملت ادامه داده و آزادی را بدارمجازات بکشند. ولی زمان بیداری فرارسیده است. طبق گزارشهای رسمی و غیر رسمی ولی فقیه نفسهای آخر را میزند. این انتخابات جانی ترین جانیان این رژیم قصد صعود بقدرت را دارند، باید بار دیگر به طوفانی سهمکین تر از 88 تبدیل کنیم و نظام ولایت را یکبار و برای همیشه بخاک بسپاریم. آری زما بیداری فرا رسیده است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi







۱۳۹۶ فروردین ۲۵, جمعه

!انتخابات خوب است



انتخابات خوب است. چه رای بدهی چه رای ندهی. چه آنرا تحریم و بایکوت کنی و چه تایید و تصدیق. چرا که در هر دو صورت یکی را برگزیده ای.

انتخابات خوب است، چون تنها در انتخابات است که باید تصمیم بگیری، که تحریم و بایکوت و یا تایید و تصدیق کنی. در این معنا در انتخابات شرکت نموده ای، چه بخواهی و یا نخواهی، چه نمایشی  باشد چه یک امر جدی. تحلیل گری که بر طبل تحریم انتخابات میکوبد، در واقع خود نقش مهمی را در فرآیند انتخابات بازی میکند. چرا که تحلیلگر، پای خوانندگان، شنودگان و یا بینندگان خود را به میدان انتخابات میکشاند. شاید تنها در فصل بسی بسیار کوتاه انتخابات است که از سر ضرورت، ساختار دین و قدرت اجازه دهند که نسیم آزادی وزیدن گیرد، تنها زمانی که ترس و وحشت فرو ریزد و مردم در بحثها و مناظرات سیاسی شرکت میکنند. هم اکنون رژیم دین در اهدای این آزادیهای مقطعی، پس از تجربه انتخابات 88 جانب احتیاط را در پیش میگیرد ونیروهای سرکوبگر را اماده باش نگاه داشته تا بسرعت هرگونه تجمعی را از هم فروپاشد. نظام شور و هیجان انتخابات را میخواهد تا ماهیت دمکراتیک حکومت اسلامی را به جهانیان نشان بدهد وحسرت آنان را برانگیزد، اما، اعتراض و تظاهرات را بر نتابد.

انتخابات خوب است، چون آئینه ای ست که میتوانی در آن بازی روبهان را مشاهده و مهارت و شگرد های آنها را ارزیابی و بر رسی کنی. انتخابات خوب است، چون به مردم اجازه میدهد که نظاره گر بازی روبهان باشند. انتخابات خوب است چون یک بازی تماشایی ست که برنده ای دارد و بازنده ای، هر چند این بازی از بیخ و بن جعلی و تقلبی باشد. هم اکنون رهبران نظام در یافته اند که انتخابات، مثل تیغ دو لبه است، اگرچه تا کنون بنفع تداوم استبداد مضاعف دین وقدرت تمام شده است، اما ظهور جنبش اعتراضی 88 که به جنبش سبز معروف گردید، بنیان نظام را بلرزه در آورد.هم اکنون نیروهای انتطامی و امنیتی خود را آماده مقابله با هر خیزشی ساخته و جلوگیری از بروز هرگونه تجمع و گردهمایی را آغاز کرده اند.

انتخابات خوب است، بآن دلیل که فرایندی نیست که آیت الله ها و حجت الاسلامها بدآن خوشآمد گفته بوده باشند. انتخابات امتیازی ست که پس از فروپاشی رژیم شاهی، روحانیت خود را ناچار میدید که به مردم اهدا نماید. این است که آنرا با بی میلی از غرب عاریه گرفته و تابع قواعد و قوانین شرعی نموده و فرا خور حال خود تدوین کرده اند. اول داوطلبان باید تحت نظارت "استصوابی " شورای نگبهان از صافی تفتیش عقاید و تمایلات نهانی عبورت نمایند. اگر در آزمایش و سنجش التزام و تعهد به دین اسلام و حکومت ولایت فقیه، موفق شوند و مورد تایید قرار گیرند، آنگاه پروانه ورود به میدان رقابت ها را صادر کنند. در پایان هم هر کس انتخاب شود باید حکم تنفیذ خود را از ولی فقیه در یافت کند و در خدمت وی زانو زده، بوسه بر دستش زند و قسم خورد که چشم اندازها و برنامه های حضرت ولایت را در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی به پیش خواهد برد. این بازی تنها میتواند بازی روبهان، باشد. با این وجود، در بازی انتخابات است که فریب و ریاکاری نظام مقدس اسلامی آشکار میگردد.  آگاهی از این ریاکاری است که میتواند انتخابات را از چنگال روبهان نجات بخشد و از فریب رهایش سازد.

 انتخابات، اما، همچون تیغ دولبه است. یک لبه آن ممکن است به نفع تحکیم و تداوم و تامین سلطه دین بکار گرفته شود. لبه دیگر آن اگر تیز شود میتواند ریشه حکومت دین را از بیخ و بن برکند  و جامعه را از سلطه قشر مفتخوار روحانیت رها سازد. چرا که در بازی انتخابات، تنها روبهان نیستند که نقش آفرینی میکنند.

اولین روز نامنویسی برای شرکت در انتخاب ریاست جمهوری، بیکی از روزهای تماشایی و تفریح تبدیل گردیده است. هزاران نفر به وزارت کشور هجوم میبرند. بعضا نطق انتخاباتی سردهند و از سوابق درخشنده خود سخن میگویند، بعضی دیگر هیکل درشت و سنگین خود را بنمایش میگذاردند و برخی دیگر لباس سه رنگ سبزو قرمز و سفید خود را برخ مردم میکشند.

خبرنگار بی بی سی در گزارش روز نخست نامنوسی، میگوید روز اول ثبت نام نویسی "جزو یکی از خنده دار ترین روزها در تقویم سیاسی  کشور درآمده است." سپس میافزاید که  در میان یک جامعه 80 میلیونی میتوان عده ای را یافت که یا از سر بیکاری یا توهم و یا مشکلات روحی روانی خود را مایه تمسخر خبرنگاران قراردهند.

خبرنگار بی بی سی، از "قضاوت" خود را در باره داوطلبان ریاست جمهوری گزارش میدهد نه مشاهدات خود. او بروانکاوی داوطلبان مپردازد و از انگیزه ها و توهمات آنان سخن میگوید. حال آنکه برپا دارنده "معرکه" نخستین روز نامنویسی، خود رژیم دین است. اگر رژیم از آن منتفع نمیشد بیدرنگ شرایطی را سازگار با عقل و درایت تصویب میکرد تا حرمت نهاد ریاست جمهوری حفظ شود. روشن است قانونمند سازی نامنویسی داوطلبان، قدری دست بلند نظارت استصوابی را کوتاه میکند. بی دلیل نیست که معرکه نامنویسی تکرار میشود. حکومت اسلامی از آن سود میبرد و نظارت استصوابی ادامه مییابد. چه در منظر آیت الله های حاکم هرچه که خوار و حقیر و مبتذل نشان دهد، نهادی را که برخواسته از تمدن غرب مثل نهاد ریاست جمهوری، بنفع نهادی ست برخاسته ازسنت و فرهنگ بومی، نهاد ولایت. یعنی ریاست جمهوری جایگاهی ست که میتواند بوسیله هر جاروکشی هم اشغال گردد که شده است. بعبارت دیگر، نهاد ریاست جمهوری عاری از هرگونه تقدسی ست، مرتبه ای بس فروتر از نهاد ولایت.

انتخابات خوب است، چوئ در باره انتخابات، برغم ماهیت ریاکارانه اش چه بحث ها که در نمیگیرد، چنانکه گویی جعلی نیست و واقعی ست. چه بر رسی ها و چه مقاله ها نگاشته نشود. رسانه های جمعی اخبار آنرا منعکس میکنند ناظران و ناقدان درباره آن می نویسند. بسیاری نیز از این گفتگو ها آگاه میگردند و خود نیز در باره آن اندیشیده و با نزدیکانشان به تبادل نظر میپردازند. همه ی این افراد در انتخابات شرکت میکنند و در آن تاثیر میگذارند. انتخابات تنها فرصتی نیست برای ادامه ریاکاری، بلکه میتواند فرصتی باشد برای دگر اندیشان و روشنفکران و ناقدان و فعالین سیاسی که نمایان سازند آنچه زیر عبا و عمامه و کابشن و شال سبز پنهان مانده است. انتخابات در حال حاضر تنها اهرمی است که میتوان در شرایط حفقان و تاریکی از آن  در بیرون راندن روبهان از میدان رقابت بهره گرفت و آنها را به لانه هاشان باز گرداند. انتخابات خوب است چون به غنی ساختن فرهنگ سیاسی مدد میرساند.

انتخابات خوب است، چون هم اکنون در این انتخابات ارزشهایی در ستیز و خصومت با فزیب و ریاکاری بوجود آمده است، از آن جمله است، اجتناب از دروغگویی،  صداقت، مسئولیت و پاسخگویی. آن روبهان که دچار آز قدرت هستند و میخواهند بر مسند ریاست جمهوری جلوس کنند، در برابر این ارزشها پا بگریز میگذارند. سکوت میکنند و طفره میروند و از  پاسخگویی سر باز میزنند. اولین بار در ا انتخابات 88، پس از گذشت 20 سال این سوال مطرح شد که مسئول قتل عام بیش از 4800  زندانی سیاسی در سال67، چه شخص و یا اشخاصی بوده اند؟ در آن سال میرحسین موسوی نامزد ریاست جمهوری بود که پیوسته مورد سوال دانشجویان قرار میگرفت که می پرسیدند چگونه ممکن است که مقام نخست وزیری را در اشغال خود داشته باشی، اما، از قتل عام بزرگ زندانیان کشور بی اطلاع باشی؟

با ورود حجت الاسلام، ابراهیم رئیسی به میدان مبارزه انتخاباتی، این سوال بار دیگر مظرح شده است. اگرچه هم اکنون همگان بخوبی آگاهند که آقای رئیسی، یکی از سه تنی بوده است که دستشان بخون زندانیان سیاسی آلوده است. چه چیزی ورود چنین شخصیتی که آیت الله منتظری "سفاک " و "فتاک" خوانده است، به میدان رقابتهای انتخاباتی توجیه میکند، کار حدس و گمان است. از خوبی انتخابات است، بویژه انتخاباتی که جنایتکاران، دزدان و دروغگوین در آن شرکت کنند، از ان جمله است نامنویسی رئیس جمهور سابق، آقای محمود احمدی نژاد که با پرونده طلایی زیر بغلش در ستاد انتخابات حضور یافت و بازی انتخابات را نه تنها پر از شور و هیجان نموده است بلکه آنرا با رمز و راز بسیاری آمیخته است.

 در این انتخابات و آنها که خواهند آمد باید نقاب فریب و ریاکار را از چهره روبهان، ازچهره جنایتکاران و دروغگویان، بر گیریم  و جویا شویم و بپرسیم که اگر جرم آن زندانیان سیاسی "کفر" بوده است و" محاربه" با خدا، پس چرا آنرا پنهان مینمایید؟ دادگری و عدالت پروری در ظاهر، خشم و خشونت، سنگدلی و بیرحمی، جنایت و انتقام ستانی در باطن؟ انتخابات خوب است، چون  فرصتی است که دورویی فرومایگانی که بر ما حکومت میکنند، آشکار گردد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۶ فروردین ۱۸, جمعه

حقیقت را باید
 !گفت




پس از چهار دهه حکومت دین، هنوز در هژمونی شریعت اسلام شک و تردید بخود راه میدهیم. بر آن تصور خام که دین میتواند از این معرکه ای که بپا کرده است نجات یابد بدون اینکه کوچکترین زخمی بردارد. آنچه کار تغییر و تحول اساسی را دشوار ساخته است آنست که بدون اینکه تحولی در دین و شیوه ی دینداری ایجاد گردد، بعید بنظر میرسد که هرگز به مرزهای  یک جامعه ی آزاد و دمکراتیک نزدیک شویم. جامعه ی ایران با دیکتاتوری بیرحم و سفاکی همچون  بشارالاسد و حزب بعث، روی در روی نیست.  حاکم بر جامعه ما، کسی است که جلوه ی الله است. روایت است که نشیمنگاه حضرت ولایت به زیارتگاه تبدیل شده است. این اغراق را ممکن است جدی نگیریم، اما، واقعیت این است که "حکومت" دین بر اساس باور ها و ارزشهایی بنا گردیده است که در وجود ما نهادین بوده است، ارزشهای دینی. قواعد و اصل و اصول شریعت اسلام، برای ما ارزشهای بیگانه ای نبوده اند که آنها را ندانسته و نفهمیده به زباله دان ارزشها افکنیم. آنها را در آغوش کشیدیم. امنیت و رفاه و آسایش و آزادی و استقلال را فکر میکردیم که در دامن دین اسلام خواهیم یافت. حال آیا ملت آماده است که با حقیقت روی در روی قرار گیرد و ارزشهایی را که به آن باور داشته مسئول شرایط موجود دانسته و تمامی سیه بختی و تیره روزی خود را به حکومت دین نسبت دهد و آنرا از اریکه ی قدرت بزیر آورد؟

مسلم است این آمادگی زمانی بوجود میآید که دین و نقش تاریخی دین را دور از ترس و تعصب مورد باز نگری قرار دهیم، آنگاه در خواهیم یافت که راه رهایی و آزادی از دین ستیزی و براندازی دین میگذرد. بمنظور رسیدن باین هدف نیازی نیست که اسلحه بر گیریم. قهر و خشونت داروی درد ما نیست. روشنایی و بینایی ست که ما را به هدف نزدیک میسازد. بدون تغییر و تحول در باورها و ارزشهایی که از یک نسل به نسل دیگر انتقال یافته و در سرشت ما کاشته میشود، ارزشهایی که تاج امامت را بر سر خمینی گذارد، نمیتوانیم هژمونی و یا سلطه ی مطلق دین در زندگی را به چالش بکشیم و براندازی آنرا هموار سازیم. آنچه باید تغییر دهیم آموزشهای دینی ست، آموزش هایی که در ما نهادین گشته است. بهمین دلیل هرگز آنها را زیر سوال نمیبریم. دین  بما میآموزد که نپرسیم و نجوییم مگر خدای یکتا و یگانه را. مبادا که به یکتایی الله، به قرآن، کلام الله، به رسالت و امامت، بخود کوچکترین شک و تردیدی راه دهیم. مشرک میشویم و مرتکب گناهی نا بخشودنی، گناه "کبیره." از سنین کودکی مفاهیم حلال و حرام و احکام عبادت را میاموزیم، و خوی خواری و حقارت ، تسلیم و اطاعت، خوی فرمانبری و فرمان برداری را در سرشت مان مینهند، چنانکه گویی کار طبیعت است. بعبارت دیگر،  ما به ارزشهایی خو میگیریم که ماهیتا استبداد پرور است. متاسفانه با تلخی بسیار ست که باید بخاطر بیاوریم که حتی در جنبش اعتراضی 88، در جنبشی که اساسا رای مردم را در مقابل رای ولایت فقیه گذارد بار دیگر دست بدامن الله شدیم و بر فراز پشت بام ها فریاد برآوردیم "الله اکبر،" "یا حسین " اما همین گوینده به محض اینکه فراخوان «ولایت باطل» بگوش ش رسید، میدان را ترک گفت.

هم اکنون نیروی پویا و بالنده کشور را جوانان تشکیل میدهند. آنها هستند که به مرض مهلک دین دچار نشده اند. چرا که آئین شریعت قبل از آنکه در نسل انقلاب درونی شده و در تارو پودشان ریشه دواند، از بیرون با ابزار تنبیه و مجازات، محروم و محدود و قدغن و حرام سازی، بر نسل پس از انقلاب تحمیل گردیده است.  تنها آن چیزی میتواند جوانان کشور را بسوی خود جلب کند که در آن رهایی ست، رهایی از قید و بند زائد و خفه کننده ، قواعد و مقرراتی که انسان را به حیوان تقلیل میدهد و نیروی آفرینندگی و اراده معطوف بقدرت را باسارت در آورد. رهایی از قواعد و مقرراتی که تبعیض زا، جدایی برانگیز و حقارت آور است.
این نیز میسر و شدنی نیست، اگر براندازی حکومت دین را که مظهر آن روحانیت است هدف خود قرار ندهیم. جامعه آبستن یک جنبش بزرگ فرهنگی ست، جنبشی که ارزشهای فرمانروایی را که بر بنیان مطلق گرایی و جزم اندیشی برقرار شده است در هم فرو ریزد و بر ویرانه های آن پرچم آزادی را بر افرازد. حکومت دین، حکومت بشارالا سد نیست که او را از اریکه ی قدرت بزیر فرو کشی، حکومت دین را تنها میتوان با دین ستیزی از میان برداشت، با بی اعتبار ساختن ارزشهای دینی. بعبارت دیگر، نه به آزادی رسی و نه هرگز روی دمکراسی بینی اگر به ستیز با دین اسلام، بعنوان دین قدرت، دین فرمانروایی و فرمانبرداری، نپردازی. دوران احترام به دین و مقدسات دینی بسر آمده است. دینی که آیت الله ها مظهر آنند باید به زباله دان ارزشها ریخت شود.

درست است صدها ایراد میتوان بر دین ستیزی وارد نمود. به سرنوشت خونبار احمد کسروی، سلمان رشدی، تیو وانگو و کاریکاتوریست دانمارکی اشاره کرد. واکنش ها و احساسات مردم عامه را سد بزرگی بر سر راه بر چندن بساط دین در نظر گرفت .تصاویر کفن پوشان در خیابانها، هنوز در ذهن زنده اند. اما کیست که از خطرات دین ستیزی آگاه نباشد.  هم اکنون باید تصمیم بگیریم که آنچه در باره دین خود احساس میکنیم و میاندیشیم، از ضمیر خود بیرون آوریم و با یک دیگر شریک شویم. آیا نباید حقیقت دین خود را به ملت خود نشان دهیم. آیا نباید بگوئیم که این دین چه نقشی در استمرار و تداوم فرهنگ و ارزشهای استبدادی بازی کرده است. حقیقت دین را همیشه با کمک شمشیر بوده است که پنهان ساخته اند. اما، این دوران بسر آمده است. دین هرگز دارای امنیت دیرینه اش نخواهد بود.

چرا که دین ستیزی، دین را به اصل خود باز گرداند، به ملجا و پناه گاه تمام نیازمندان عبادت و پرستش موجودی ماورایی و یا خدای یگانه. مگر نه این که دین امید نا امید ان است. مگر نه اینکه دین معنا میدهد به زندگی. اما جایگاه این دین، دل و درون است، نه بر فراز منبر، نه در لوله تفنگی که فقیه خطبه خوان در مشتش میفشرد و نه در سپاه دین و گشت های ارشادی. دین ستیز به آن امام جماعت نهیب میزند شرم آور است، تفنگ خود را بر زمین بگذار. از خشم و خشونت و انتقام جویی دست بردار، که این رفتار برازنده مرد خدا، زهد ورز و ریاضت کش نیست. دین ستیز چیزی جز حقیقت بزبان نمیآورد.

 هیچ دین ستیزی نیست که با پرستش خدا و ایمان به دین به خصومت بر خیزد. استاد مشیری در یکی از ویدیو های خود بهمین موضوع اشاره میکند و میگوید، یکی دلش میخواهد موش بپرستد، کسی باو کاری ندارد. این بدان معنا است تنها فرد است که میتواند تصمیم بگیرد که چه چیزی را بپرستد. چرا که  دین درونی ست نه بیرونی. این حق انسان است که خود بر گزیند آنچه را میپرستد.  اگر هنوز کسی باور میکند که امام حسین مظلوم بود و معصوم و بی گناه و هر سال میخواهد خود ش را بزند و خونین کند، کسی او را از این کار باز نمیدارد و نباید باز داشت. اما متقابلا آنکس که برای امام حسین حرمتی قائل نیست نیز، حق زندگی دارد.

 در شرایط کنونی، حکومت دین هر روز سلطه ی خود را عمیق و نهادین میسازد، بهترین راهکار برای تداوم ولایت تا قیامت. ضمن اینکه بحران زایی به عادتی نهادین تبدیل شده است، اخیر رژیم دین تصمیمی گرفته است که دعواها و بگیر و ببند درون حلقه ی حاکمه را نیز نهادین سازد تا خود را از خشکی و انعطاف ناپذیری و شکنندگی نجات دهد و  به سرنوشت نظام های دیکتاتوری دچار نشوند. بنابراین  زد و خورد ها درون حلقه حاکمه بنوعی بازتاب مییابد چنانکه گویی واقعی ست. در بالا، خصومتها چنان شدت میگیرند چنانکه گویی عنقریب قایق حکومت دین از درون متلاشی و در آبها متلاطم و طوفانی غرق میشود. رقابت بین ولایت و ریاست و بین ریاست و مجلس و قوه ی قضائیه، مچی گیری و بگیر و ببند و فرا افکنی در درون دستگاه حاکمه، دارای یک انگیزه بیشتر  نیست، تقلید دمکراسی بین نیروهای ضد دمکراسی برای حفظ و نگاهداری استبداد دین و قدرت.

بنابراین، حکومت دین با فریب و ریا و سحر و جادو از خود تصویری میسازد  نه مطلق گرا و استبدادی بلکه حکومتی چند صدایی. ریاست جمهوری حتی میتواند با رهبر در اختلاف باشد. در دستگاه حاکمه روزی نیست که دعوایی بر پا نشود، بسیار شبیه آنچه در کشورهای دمکراسی غربی بچشم میخورد. کاندید های ریاست جمهوری و یا پارلمان و کنگره بدترین اتهامات را بهم وارد میکنند. تلخ ترین زبانها را بکار میبرند. این کشورها همیشه در حال اصلاحات هستند تا جامعه بتواند در تناسب با نیازهای روز به گردش در آید. اما در حکومت دین هیچ آبی از آب تکان نمیخورد. بزرگترین غارت ها در بانک های کشور اتفاق افتاده است، حضرت ولایت به رسانه ها و مطبوعات توپ و تشر میزند که کشش ندهید. یک جنایتکار را از یک پست بر میدارند و به مقام بالاتری منصوب میکنند. آنهم بوسیله ی ریاست جمهوری که امروز گفتمان "امید و اعتدال" را به نفع ولایت مصادره نموده است.

اما شرایط به نفع دین ستیزی در حال تغییر است. ما از جامعه ای سخن میگوییم که نزدیک به 4 میلیون دانشجو و بیش از 15 میلیون دانش آموز به تحصیل اشتغال دارند و بر آن باید بیش از 15 میلیون تحصیل کرده های نسل های گذشته را افزود. آنها نه امید به دین بسته اند و نه بیم از دین دارند، اینان آزادی میخواهند و تنها زمانی آنرا بدست میآورند که با دین قدرت، دین اسلام، دین فرمانروایی و فرمانبرداری به ستیز بر خیزند. تنها با ستیز با دین است که میتوان آزادی بویژه آزادی  در پرستش را صرفنظر از ماهیت آن، بعنوان یکی از اساسی ترین حقوق بشر کسب و نهادینه سازیم. اگر دیروز مفهوم آزادی مجرد بود و انتزاعی، امروز خود را در ستیز با دین و آزاد سازی پرستش بیان میکند. چراکه حقیقت است که از دین ستیزی بر میخیزد. بیایید حقیقت را بگوش مردم برسانیم.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi