۱۳۹۳ مرداد ۱۷, جمعه

اسلحه ات را بر زمین بگذار ای مومن!




تنها در قاموس دین، بویژه دین اسلام است که شکست شرم آور را میتوان پیروزی شگفت انگیز خواند، حقایق را وارونه ساخت و مردم را فریب داد. بازتاب این واقعیت را معلوم است که در چه رسانه هایی میتوان مشاهده نمود، در مطبوعات تف لیس ولایت، هم اصولگرا و هم اصلاح طلب، بویژه در کیهان، ارگان بیت رهبری. بازجوی سابق اوین، حجت الاسلام کت شلواری، رئیس تف لیسان ولایت، حسین شریعتمداری در سر مقاله کیهان، کشتار 200 نفر از فرماندهان عالیرتبه اسرائیل، نه سربازان عادی، را جشن میگیرد، به پایکوبی و سرور میپردازد و جنگ غزه را "بزرگترین پیروزی" میخواند. این در حالی ست که فرماندهان حماس همه صحیح و سالم، آماده از سر گیری جنگ با صیهونیسم و شکست نهایی اسرائیل هستند. یعنی که فرماندهان حماس همه جان سالم از معرکه بدر بردند. چنانکه گویی نه زیانی نه خسارتی، نه تخریب و ویرانی ببار آمده است نه خانواده ای آواره و درمانده. مسلم است که بزبان، مرد مقدس و پاکدینی، چون حجت الاسلام شریعتمداری، این "پیروزی عظیم تاریخی" بدون نقش هدایتگر ولایت امکان پذیر نبوده است. مگر تف لیسان ولایت میتوانند از شکست، یعنی از حقیقت سخن رانند؟ حقیقت را باید پوشاند. ضعف را باید قوت جلوه داد. این است سیاست رسانه ای رژیم اسلامی.

حال آنکه و اقعیت آن است که حماس در جنگ با اسرائیل نه تنها بعنوان یک نیروی نظامی، متلاشی گردیده است، بلکه  ورشکستگی دین اسلام بعنوان یک ایدئولوژی سیاسی را  نیز آشکار ساخته است. این جنگ بخوبی نشان داد که "جهاد " و "شهادت،" تخریب و و یرانی، ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش، بیرحمی و انتقام ستانی  بیانگر چیزی نیست مگر اراده معطوف به نیستی ویا نوشیدن شربت شهادت بامید زندگی ابدی در کنار حوریان بهشتی. چه پنداری؟ اما به چه هزینه ی گرانباری؟ از نظر زمانی خیلی که خوشبین باشیم باز سازی تنها آنچه در جنگ کوتاه اخیر، بین حماس و اسرائیل  تخریب و ویران شده است، حد اقل ده سال بطول میانجامد، به قیمت میلیارد ها دلاری که معلوم نیست از کیسه کدام سازمان، نهاد و یا کشوری پرداخت میشود. از پی تخریب و ویرانی، بی خانمانی و  آوارگی ، حقارت و خواری هم میآید. تنها تاسیسات تصفیه آب نوشیدنی در باریکه غزه، هدف گلوله های توپخانه های اسرائیل قرار گرفته است و مردم غزه را با مشکل برزگ بی آبی مواجه ساخته است، خساراتی شاید نه چندان مهم از منظر حماسیان و حسین شریعتمداری، تف لیس ولایت.

آری، حماس توانست با مظلوم نمایی و تخریب و ویرانی گسترده ای که بمب بارانهای بی امان اسرائیل ببار آورده بود، دلها رابسوزانند و اشک مردم را در آورند که یکی از کاربردهای موثر دین است، بمثابه یک نظام اخلاقی و نه یک نظام سیاسی بر اساس فرمانروایی و فرمانبری.

جنگی که حماس با راکت پرانی به استقبال آن شتافته است، نزدیک به دوهزار کشته و چندین هزار زخمی بجای گذاشته است. ده ها هزار ساختمان مسکونی و تجاری،  مدارس و بیمارستانها، زیر بمباران اسرائیل با خاک یکسان گردیده اند و هزاران هزار آواره و بی خانمان. اگر حماس در پاسخ به راکت پرانیها چیزی کمتر از ویرانی و کشتار گسترده از اسرائیل انتظار داشته است، هم بخود دروغ گفته است و هم به مردمی که در معرض توپ ها، خمپاره  ها و بمب های اسرائیل قرار داده اند. حال پس از این همه خسران و زیان جبران ناپذیر، این همه تخریب ویرانی، آوارگی و بی خانمانی، رهبران حماس آتش بس 72 ساعته را پذیرفته و با دشمن به مذاکره پرداخته اند، امری که حماس برای حفظ جان و مال مردم غزه و حتی نیروهای خود باید از آغاز بر آن اصرار میورزید و از هرگونه درگیری قهر آمیز با اسرائیل خود داری میکرد. اما تعصب و غیرت در مسلک حماسیان، به از هرگونه محاسبه عقلانی ست.

حال اگر هنوز حیرانیم که حماسی ها بر اساس کدام محاسبه، کدام عقل و تفکری دست به راکت پرانی میزنند، پاسخ را باید در اصل و اصولی یافت که بدان باور دارند، در دین اسلام، دینی که در فلسطین، حماسی ها، در دولت نوظهور عراق و سوریه، ابوبکر البغدادی و در ایران، ولی فقیه  مظهر آن است.
نگاهی کوتاه به تاریخ، نشان میدهد که ده سال دوران رسالت پیامبر اسلام تمام در جنگ و لشگر کشی گذشته است، بیش از 60 بار. گردن زنی های محمد افسانه ای ست. امام خمینی در سخنرانی ای که هرگز پخش نشد بدان اشاره میکند و افسوس میخورد که در رفتار با چپها و لیبرالها و حقوق بشری ها، از پیامبر اسلام تبعیت نکرده است. گذشته از آن گفتمان قرآن گفتمان خشونت است و بیرحمی و انتقام ستانی، گفتمان تنبیه و مجازات کسانی ست که به الله "نه " میگویند و ازتسلیم و اطاعت سرباز میزنند. یعنی که گردن نهادن به وظایف شرعی دیگر یک وظیفه عبادی نیست، بلکه وظیفه ای ست سیاسی و یا حتی عبارتی که قرآن مقدس با آن آغاز میشود، "بسم الله الرحمان و الرحیم،" عبارتی ست سیاسی چون معطوف به صدور فرمان است و فرمانبری.

 بی جهست نیست که همه ی اسلام گرایان، برغم گوناگونی درونی، پرچم لا الله الا الله را بر دوش میکشند. چرا که این پیام را مخابره میکند که «نه» نیست و نیز جای هیچگونه شک و تردیدی هم نیست. یعنی که پرچم لا الله الا الله، فرا خوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت، بسوی فرمانبری و به بیانی کمی نرمتر و عرفانی، بسوی عبودیت است و بندگی.  این هم در حکومت آیت الله ها مصداق دارد ، هم در طالبان و هم در نسل جدید اسلامیست ها مثل حماسی ها و داعشی ها. این فراخوان از زمان پیامبر با خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی همراه بوده است و هم اکنون هم هست. یعنی هرجا که پرچم اسلام بر افراشته گردیده است، مهم نیست چه فرقه و دسته ای، قهر بوده است و خشونت، بر قراری نظم شریعت بوده است بر اساس تسلیم و اطاعت. حماسی ها و سپاه پاسداران، لشگر ولایت، داعشی ها، النصره ها و القاعده ها خود را سر باز دین اسلام میخوانند. آنها با مفاهیمی همچون صلح و دوستی، مذاکره و مسالمت، بیگانه و غریبه اند.
تا قبل از ظهور وزیر امور خارجه کنونی که نرم  و آرام مینماید و خندان و خوشحال بنظر میرسد چنانکه گویی از یک جشن عروسی بازگشته است، تیم مذاکره کنندگان هسته ای چنان در محافل دیپلماتیک ظاهر میشدند گویی که آماده جنگ تن به تن بودند نه سازش و بده بستان. "رهبرمعظم" انقلاب اسلامی در سخنرانی اخیر نیز تاکید کرد که  راه نجات در مسلح کردن فلسطینی ها نهفته است و دولت های کشورهای مسلمان را به مسلح ساختن تمامی فلسطینی ها، حتی آنها که راه مذاکره را برگزیده اند، فرا خواند. البته که حکومت اسلامی، بدون شمشیر هرگز نمیتوانست شریعت را بر جامعه تحمیل کند. شمشیردر ذات اسلام است چون ابزار بر قراری نظام فرمانروایی ست و فرمانبری. شمشیر، نماد قهر و خشونت است و بیرحمی و انتقام ستانی که بدون آن، بدون ترس از  تنبیه و مجازات چه در این جهان و چه در آخرت شریعت اسلام هرگز پایدار نمیماند. همین بس به قوانین مجازات اسلام نگاهی بر اندازی، سراسر خشونت است و بیرحمی تنها راه بازداشتن از شر و واداشتن به خیر، شلاق و تیغ و تازیانه، قطع اعضای بدن، قصاص و سنگسار، نه تنها اوج قساوت است و بیرحمی بلکه توهینی بس بسیار بزرگ به انسانیت.

پس چه جای تعجب، اگر حماس همچون حکومت اسلامی با اصل مذاکره و صلح و مسالمت جویی، غریبه و بیگانه باشند. اگر نبودند، میتوانستند ابزار قهر و خشونت را زمین گذارده از راه صلح و صفا با دشمن وارد گفتگو شوند، نه در پایان یک جنگ یکطرفه و غم انگیز. مثلا به همان راهی بروند که گاندی در هندوستان و مارتین لوتر کینگ در آمریکا رفته اند. در چنین صورتی اسرائیل کدام راه را بر میگزید؟ توجیه اعمال خشونت بار اسرائیل همیشه پاسخ به خشونت حماس بوده است که نابودی اسرائیل را در مخیله خود میپرورانند. بهمین دلیل هم همیشه برای جنگ و درگیری، کشتار و خونریزی، و جهاد و شهادت آماده شده و میشوند. علما و فقهای اسلامی از جمله مرجع تقلید آیت الله مکارم شیرازی و مفتی لبنان نیز فتوای جهاد علیه اسرائیل را صادر کرده اند، یعنی مسلمانان را موظف ساخته اند به جنگ و خونری. یعنی که اگر بگوییم که خشونت در ذات اسلام که دین فرمانروایی و فرمانبری است نهفته است سخنی بگزاف نگفته ایم.
آری، مذاکره و صلح و دوستی با دشمن، چیزی نیست مگر شرمساری در آئین اسلامی. چه میشد اگر اسلام مومنین را به صلح و دوستی فرا میخواند و پرهیز از خشونت را وظیفه دینی، بشمار میآورد و الله، خدای یکتا و یگانه قتل فی سبیل الله، کشتار در راه خشنودی ا الله را  بجای تایید و تصدیق در قرآن مقدس منع و بعنوان جنایت علیه بشریت محکوم میکرد؟ هم اکنون داعشی و یا دولت اسلامی عراق و سوریه به رهبری کسی که خود را بخلافت برگزیده است، به پیش میرود و سر زمینهای جدیدی را بدست میاورد، هرجا که میروند خشونت را باوج خود میرسانند، میکشند، تجاوز میکنند و بغارت و چپاول دست میزند. داعشی در پیروی از رهنمود های دین اسلام است که دست به  قتل و جنایت میزند، همانگونه که رژیم آیت الله و سازمانهایی مثل حماس دست خود را به خشونت آلوده کرده و میکنند. حال اگر دین، همزیستی و مدارا با دشمن را توسعه میکرد، آیا حکومت اسلامی در 1367 دست به قتل عام در زندانها میزد، حماسی ها خود را برای جنگ با اسرائیل به راکت مسلح میساختند و داعشی ها از جنایت و تجاوز دست بر میداشتند؟ تردید مدار که  در جهانی بسیار متفات از جهان امروز زندگی میکردیم، اگر این نقش آفرینان به امر الهی ابزار قهر و خشونت را بر زمین میگذاردند روش مسالمت را پیشه خود میکردند.

چنین فرضی غیر عملی و غیر ممکن نیست، نه تنها میتوان با اسرائیل طرح دوستی ریخت و باید هم ریخته شود برغم تمام تجاوزاتی که مرتکب میشود، بلکه میتوان از اسرائیل و علم و تکنولوژی اسرائیلیها برای نوسازی کشورهای فقیرو عقب مانده عربی، بویژه سرزمین فلسطین صرفنظر از محدودیت های جغرافیایی، بهره بر گرفت. آیا در چنین صورتی اسرائیلی ها از هوا و دریا و زمین، غزه را بمباران خواهد نمود؟ چه میشد اگر حکومت اسلامی بجای گروگان گرفتن آمریکاییها، سرکوب و نابودی هرگونه صدای مخالفی در درون و بیرون مرزهای کشور و استقبال از تحریمات اقتصادی بامید شکوفایی اقصاد مقاومتی، طرج صلج دوستی و آشتی با غرب و آمریکا میریخت. مسلم است که چنین گرفتار استبداد مضاعف دین و قدرت نمیشدیم.

مخاصمات بین اسرائیل و فاسطینی ها هرگز از راه خشونت آمیز بجایی نمیرسد. ادامه ستیز و خصومت، فقر و عقب ماندگی فلسطینی ها را تشدید و عمیق تر میسازد. زمان آن رسیده است که حماس یونیفرم نظامی از تن برگیرد؛  چهره پوشیده با کلاه های سیاه سراسری که نماد قهر و خشونت مطلق است، آشکار نموده، لباس صلح و دوستی برتن وهمچون مردمان ساده و خوش قلب، دست دشمن متجاوز را بفشرد. شرمساری در جهان اسلام را بجان بخرد و رویای گذراندن زندگی ابدی در کنار حوری های بهشتی را از سر خارج سازند. جهاد و شهادت، خشونت زا است. زمان آن رسیده است که حماس آنرا به موره های تاریخ بسپرد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi


۱۳۹۳ مرداد ۱۰, جمعه

نه حماس، نه اسرائیل




هم اکنون بسیاری در اطراف و اکناف جهان، در واکنش به کشتار مردم غزه دست باعتراض زده اند که کمتر
 از این هم نمیتوان انتظار داشت. عموما، بدرستی، اسرائیل را مسئوول این کشتار سنگدلانه میدانند، بمباران مردم عادی از زمین و هوا و دریا و تا اینجا 1400 کشته، آخر این هم شد انصاف؟ بر سر انسانیت چه آمده 
.است، چنانکه گویی در جنگ نقل و نبات نذری پخش میکنند.

البته آنان که بخاطر معصومیت و مظلومیت مردم غزه اشک میریزند، فراموش میکنند که "حماس،" را محکوم و مسئوولیت ش را در ایجاد وضع موجود در غزه و شوربختی مردم اش، مورد تایید قرار دهند. حماس که یک سازمان دینی- سیاسی و یا بهتر است بگوئیم اسلامی است، پیوسته جنگ را بر صلح با اشغالگران اسرائیلی ترجیح داده است و دیر زمانی است که با رهبران سازمان آزادیبخش نیز در ستیز و خصومت است، بویژه پس از زمان پیروزی در انتخابات پارلمانی در 2006، حساب خود را از "ساف " برهبری یاسر عرفات جدا ساختند. اگرچه  در پیش مذاکرات یاسر عرفات با غرب از آغاز سنگ اندازی میکردند. عرفات برای خشنودی حماس و حفظ غرور انقلابی خود بود که  در سال 2000، از توافق نهایی با نخست وزیر اسرائیل، ایهود باراک بر سر تعیین مرزهای دولت فلسطین که گویا شامل بر 95% کرانه های غربی و صد در صد باریکه غزه میشد،  در دوران حکومت بیل کلینتون، رئیس جمهور آمریکا سر باز زد.

حماس بر خلاف ساف، هرگز حاضر نشده است، موجودیت اسرائیل را بپذیرد و رویای بازپس گرفتن اسرائیل را از سر بیرون سازد. در چنین صورتی چگونه میتوان از قدرت اشغالگر تا دندان مسلح و دارای یکی از پیشرفته ترین ارتشهای جهان، انتظار رحم و مروت داشت وقتی حماسی ها نشان داده اند که حاضرند که خود را نابود کنند تا تعدادی از مردم عادی ساکن سرزمینهای اشغالی را از پیرو جوان و کودک را بخاک خون بکشند. در پاسخ به ماموریت های خود نابود سازی ها بود که اسرائیل، دیوارهای بلند بنا کرد و رفته رفته فلسطین، بخصوص نوار غزه را که مقر حماس است بزندان تبدیل ساخته است. حماس در پی گشایش دروازه های زندان بزرگ غزه است که حداقل بخشا بار دیگر بتواند ماموران نابود سازی را بداخل اتوبسها،  کافه تریاها، دانشگاه ها، بازارها و محله های پر رفت و آمد به شهرهای اسرائیل گسیل دارد تا بتواند با کشتار مردم عادی از قدرت اشغالگر انتقام ستانی نماید. حماس بین قدرت اشغالگر و مردم عادی تفاوتی قائل نیست. در حالیکه اشغال گران بر چنین تفاوتی باور دارند. اما پنهان شدن حماسیها در میان مردم، و پرتاپ موشک ها از زیر بنا های مسکونی، مدارس و بیمارستانها، اشغالگران را مجبور ساخته اند همچون حماس این تفاوت را نادیده بگیرند. اسرائیل نقاطی را هدف قرار میدهد که راکت از آن پرتاب شده است، دیگر مهم نیست که بیمارستان است، یا مدرسه و یا یک یا چند خانوار در حال صرف شام. بی جهت نیست که کشته شدگان در غزه اکثرا مردم عادی هستند

شکست ماموریت های انتهاری در خاک دشمن و تبدیل باریکه غزه به یک زندان، جنگجویان سلحشور حماس را زیرکتر نموده  و بفکر ادامه مبارزه با اشغالگران از زیر زمین نمود و مصمم که از طریق حفر شبکه های تونلی در اعماق زمین به اشغالگران شبیخون بزنند. البته جنگ تا محو و نابودی اسرائیل از  چهره زمین، حماس را در کنار آیت الله های حاکم برهبری ولایت فقیه و بعضا شیخ نشین های ثروتمند قرار داده است و میدهد. حماس، پیوسته در پی ارتقا توانایی های خود بوده است. اسلحه، مهمات و راکت های سپاه پاسداران جمهوری اسلامی تا قبل از اختلاف بر سر سوریه، حماس را در ادامه جنگ با اشعالگران مجهز و آماده میساخت. مسلم است که افزایش نفوذ حکومت آیت الله ها در حماس، اشغالگران را سخت نگران مینمود. بی جهت نیست که اسرائیل اینبار بیرحمانه تر از همیشه میکوبد تا حکومت اسلامی را نیز خوار نماید.
سر باز زدن تا این لحظه از هر گونه آتش بس مشروط  بر اینکه اشغلگران دیوارهای بلند زندان غزه را از جا بر کنند، بآن امید که تشدید بمباران غزه و تخریب و به خاک و خون غلتیدن مردم بی گناه، اسرائیل را در انظار جهانی منفور جلوه دهد، تاکتیک بازنده ها ست. چه، حتی اگر هم پیروز شوند، زندگی را که به کشته گان باز نمیگردانند. خانه ها، مدارس، موساساتی که ویران شده اند، و بازار و کسب و کاری که به تعطیلی کشانده شده اند، مردم فقیررا فقیرتر میکند. نه شعلی، نه درآمدی، نه تولیدی و نه ساخت و سازی، عقب مانده تر میگردند و هرچه بیشتر محتاج و وابسته تر. این است سلحشوری اسلامی.

شاید بسی بسیار شرم آور تلقی شود اگر این سوال را مطرح کنیم که چه میشد حماس بجای گریز از زندان و حفر تونل های زیر زمینی، مسلح ساختن و توسعه لشگر اسلام، لشگری سخت ترسنک با پرچم های سبز لاالله الا الله بدوش، چهره پوشیده با کلاه های سراسری سیاه برای نابودی قدرتی که چنین آنها را خوار و حقیر ساخته است، مثل زندانیان واقعی دست به آفرینش و سازندگی میزدند؟ اگر غیرت و غرور اجازه دهد پذیرش حقیقت شرم نیست. که در زندان هم میتوان انسان بود. مکر نلسن مندلا نبود؟ چه میشد اگر حماس بجای آمادگی برای جنگ و خونریزی، دست به نوسازی جامعه میزدند. مردم را  به شرکت در نوسازی فرا میخواندند و بندهای اسارتبار شریعت اسلامی را از دست و پای آنها بر میگرفتند که  در "آزادی " هوش و ذکاوت خود بکار گیرند تا بتوانند با ارئه چیزی، مثل یک داروی دردی، یک تکنولوژی جدیدی و یا یک نوشتاری، داستانی برتابنده میل و اراده مردمی معطوف بزندگی و آزادی، راه خود را به  جهان  و بازارها جهانی بر بگشایند. و یا با بوجود آوردن شرایط مناسب سرمایه های خارجی را به غزه فرامیخواندند، تا جوانان بجای آنکه از سر فقر و تنکدستی به سپاه حماس بپوندند، به کارهای تولیدی و نو آوری در زمینه های مختلف علمی و ادبی و فرهنگی، بپردازند و به بهزیستی همشهریها بیاندیشند نه به طرح آدم ربایی و یا انفجار خویشتن.

پاسخ به این سوال روشن است که اگر حماس به  چنین تغییری در روش و بینش خود تن میداد  بعنوان یک نهاد دینی- سیاسی نقطه پایان را بر موجودیت خود مینهاد. ولی فقیه، دیگر نمیتواند خود را به شفیه بیاراید و روضه کربلا را برای فلسطینی ها سرد دهد، دل ها را بسوزاند و اشک ها را در آورد.
چرا که حماس قبل از آنکه با زندانبان خود دشمنی بورزد، بعنوان یک سازمان دینی- سیاسی، از جنس اخوان المسلمین، با "زمان " و"آزادی" خصومت و دشمنی ورزیده است. آنها به "جهاد " و "شهادت، " است که می اندیشند، مثل همه اسلامیست های پاک دین، چه شیعه، چه سنی، و یا القاده و داعشی. محور اندیشه آنان نابودی دشمن ست با نابودی خود. آنها میخواهند زندگی در این جهان را در خدمت زندگی درجهان واقعی، جهان حقیقی، جهان آخرت در آورند. این است هدف غایی حکومت شریعت اسلامی، اسارت، بندگی و عبودیت در این جهان، "رستگاری " در آن دنیای دیگر که چندان معلوم نیست که مشتمل بر آزادی هم میشود یا نه. شاید هم بهمین دلیل است که حماس هرگز در پی ساختن پناه گاه هایی برای حفظ جان مردم نبوده است با اینکه بخوبی آگاه اند هزینه پرتاپ هر راکتی به سرزمین، بمب های اسرائیلی ست. چون مثل هر اسلامیست دو آتشه ای، حماسی ها چندان ارزشی به زندگی در این دنیا نمیدهند. به "غیرت" و "غرور " است که بها میدهند. که خود یکی از دلایل تعصب و کوته نگری و انعطاف ناپذیری، اسلامیست هاست حتی اگر فارق التحصیل موسسه علمی ام آی تی در آمریکا باشند.

این بدان معنا نیست که حماسی ها در پی انباشت ثروت نیستند و مانند احمدی نژاد، رئیس جمهور سابق نظام ولایت در ایران، کفش خود را زیر سر گذاشته و بر روی زمین لخت، زیر یک لایه پتو به رویا فرو بروند. درست است، حضرت ولایت فقیه نمیتواند بنمایاند خود را بیش از آنکه هست، بینوایی ساده پوش و ساده زیست. اما، ثروتی که تحت کنترل او ست بارها بزرگتر و بیشتر از ثروتی ست که تا کنون در اختیار شاهان ایران بوده است. او بر فراز منبر قدرت است که در نفی و انکار زندگی مادی و فانی در این جهان، خطبه میخواند.  ولی فقیه اول هشت سال با کفر و باطل جنگید و سر انجام مظلوم شد و به شهادت رسید، اگرچه از گدایی به شاهی رسیده بود. جنگجویان سلحشور اسلام، حماسی ها نیز در غار ها و خانه های خشتی زندگی نمیکنند. رهبران حماس مثل همه حاکمان هم ثروت اندوزی میکنند و  در خانه های امن و مجلل زندگی میکنند.

حماسی ها بخوبی آگاهند که نه تنها نمیتوانند دروازه های زندان غزه را بگشایند بلکه خشم زندانبان را بر افزایید و او را به تنبیه و مجازات سخت تر و تخریب و ویرانی بیشتر وا میدارد. در گیری بین اسرائیل و حماس اینبار بدرازا کشیده است، اما نه بار اول است و نه آخر و هر بار اسرائیل حماس را بسر خط اول باز میگرداند، یعنی آنجائیکه مثلا 5 سال پیش یا حتی بیشتر بوده اند. در این درگیریها، حماس نه تنها چیزی بدست نیاورده چیزهای بسیاری نیز از دست داده است. شاید بخشی از آنرا دلارهای نفتی آیت الله ها در ایران و شیح نشین های ثروتمند عربی، بتواند جبران کند. اما، بدون تردید ، رهبران حماس را بر مسند قدرت نگاه دارد.

فیروز نجومی
Firoz  Nodjomi


۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه

شلاق
مجازات نا فرمانی و یا روزه خواری؟




همچنانکه به آخرین روزها ماه رمضان نزیدک میشویم به  گزارشهایی در روزنامه ها و سایت های اینترنت
 بر میخوریم مبنی بر برخودرد نیروهای انتظامی با روزه خواران.
 
رادیو فردا در 31 تیز از "شلاق خوردن پنج نفر در ملاء عام  به اتهام روزه خواری" در کرمانشاه خبر میدهد. از خبرگزاری مهر، نقل میکند که علی اشرف کرمی، "معاون دادستان و سر پرست اجرای احکام دادگستری" مسئوول تنبیه و مجازات این روزه خواران در پنج نقطه شهر بوده است. در ادامه خبر نیز میخوانیم که "فرمانده انتظامی استان فارس، نیز در 21 تیر اعلام کرده است که دونقر را به "اتهام تظاهر به روزه خواری به 80 ضربه شلاق محکوم شده اندو حکم در باره آنان اجراشده است." همچنین فردا میافزاید که خبرگزاری ایسنا "تصاویری از برخورد نیروی انتظامی با تعدادی از شهروندان تهرانی و 
."همچنین پلمب برخی از اغذیه فروشی‌ها منتشر کرده است."

بنابراین، طبق گزراش رادیو فردا تعداد روزه خواران نسبت به روزه داران در هیچ مقایسه ای نمی گنجد 5 نفر در یک شهر دو میلیونی؟ چه نسبتی ست؟ نسبت پانصد هزار به یک؟ آیا این بدان معناست که تقریبا تمام جمعیت شهر فرمانبراند بجز آن پنچ تنی که نیروهای انتظامی دستگیر کرده اند؟ و یا به عکس نافرمانی که در ماه رمضان بشکل روزه خواری بمنصه ظهور میرسد در حال افزایش است و برای بازداشت مردم از نا فرمانی مراسم شلاق زنی را براه انداخته اند تا همگان به هزینه گرنبار روزه خواری در ماه مقدس رمضان را بخاطر بسپارند و از انجام فرائض دینی در ماه رمضان سر باز نزنند. چه خود آزاری در منظر علما و فقهای بزرگ ضروری سرکوب غرایز و خواهشهای نفسانی ست. این نه یک گزینش سخصی بلکه اجباری ست، بویژه اکر از حوزه خصوصی عبور کنی و وارد عرصه عمومی شوی؛ اگر هم روزه دار نیستی باید وانمود کنی که روزه دار هستی. در حکومت دین، حکومتی که مظهر آن ولی فقیه است، همه باید جور باشند 
.یک ناجور هم نمیتواند وجود داشته باشد.

البته این بدان معنا ست که در ماه رمضان، ماهی که الله در بهشت را بر روی بندگان گشوده نگاه میدارد، جایی
 برای خطا مطلقا وجود نمیتواند داشته باشد. یعنی که در رمضان تعداد معدود پنج نفر در میان یک جمیت عظیم نمیتوانند همرنگ جماعت نباشند. نمیتوانند آنچه که میخواهند، باشند. یعنی در ماه مقدس رمضان کوچکترین جایی برای جنبیدن و تکان خوردن نیست. اگر روزه دار نیستی باید به روزه داری تظاهر کنی. یا باید دست از کار و کاسبی بکشی، بروی بخانه، بخوابی و یا در سرکار از گرسنگی چرت بزنی. در این معنا روزه داری مثل هر کنش عبادی دیگر مثل نمازگزاری روزانه بازتابی ست از خشونت و قدرت. ما به وظایف خود در برابر الله عمل میکنیم از سر ترس و هراس از تنبیه و مجازات در دوزخ. ما در رمضان باید خود را اذیت و آزار دهیم و تن را سختی، تا دین خود را به الله بپردازیم و او را خشنود و راضی سازیم. بهمین دلیل هم مردم نماز میگذارند. بهمین دلیل است که حاکمان بر جامعه بر منبر قدرت دایم فریاد بر میآورند که نماز ستون دین است. چون نماز گزاری چیز نیست مگر بازتاب ترس و هراس نماز گذار از 
.قدرتی لایزال، قدرتی توانا هم به پاداش و هم کیفر.

به عبارت دیگر، این نوع سخت گیری ها، این نوع تعدی و تجاوز بحق و حقوق انسان،  بیش از هرچیز
 نقاب ازچهره خشونت بار دین اسلام بر میگیرد و ماهیت خشک و انعطاف ناپذی وضد بشری آنرا آشکار میسازد. تن را زخمین مسازند و انسان را بخواری و حقارت مکشانند تا "کرامت" انسانی را گرامی دارند. چه از نوع خلافتی باشد و یا ولایتی و یا  انواع و اقسام دیگر فرقه های اسلامی، در هر کجا که شمشیر اسلام از قلاف بیرون آمده است، برای تسلیم و اطاعت بوده است و بر قراری نظام فرمانروایی و فرمانبری. آری، سر پیچی از فرمان الهی، روزه خواری و نا فرمانی است که لرزه با بنیان نظام مثدس ولایت اندازد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

اعتدال، خدعه ای اسلامی




نظامی که بر اساس فرمانروایی و فرمانبری، تسلیم و اطاعت بنیاد گذارده شده است، امروز در عرصه جهانی در پشت میز مذاکرات هسته ای با قدرت های جهانی به فرمانبری، تسلیم و اطاعت فرا خوانده شده است. حکومت اسلامی برهبری ولی فقیه، جلوه الله، ظاهرا بسی بسیار سعی نموده است که با دادن امتیازهای کوچک و بازپس گرفتن بخش کوچکتری از آنچه که در نتیجه نافرمانی و سرپیچی از تعهدات بین المللی از دست داده است، به این سرنوشت محتوم تن در ندهد و از تسلیم و اطاعت سر باز زند. یعنی که حتی در لباس "اعتدال " و نرمخویی چرب زبانی و لبخنده های ملیح و دلربای محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ولایت، کار ساز نشدند "توافق " نهایی حاصل نشد، چنانکه گویی که حکومت مقدس ولایت از مبارزه با 
.کفر و شیطان انصراف داده است.

واقعیت آن است که حکومت اسلامی قوانین بین المللی را چندان جدی نگرفته است و نمیگیرد. چرا که حاکمان
 بر جامعه ایران، در جهان دیگری میزی اند.  تنها به قوانین شریعت الهی گردن نهند نه آن قوانینی که برساخته دست بشری سرکش و سراسر کبر و غرور است، بشری که خدا را از زندگی اجتماعی بیرون رانده و بر جایگاه "شیطان " نشسته است. حکومت اسلامی، هنوز نتوانسته است دلایل قانع کننده ای برای پنهان نگاهداشتن فعالیت های هسته ای به جامعه بین المللی ارائه دهد. نیز، نتوانسته است بنای تاسیسات صلح آمیز هسته ای فردو را دردل کوه توجیه  نماید. مذاکرات هسته ای هم پس از 6 ماه سر انجام به موضوع اصلی  یعنی تعداد سانترفیوژ ها و غنی سازی تا کجا و چقدر، رسید. اما، بجای آنکه به پیش برود، از حرکت باز ایستاد. چرا که حضرت ولایت پای میز مذاکره نشسته بود که قدرت های جهانی را تسلیم اراده خویش بسازد نه اینکه به اراده آنان تسلیم شود و از حق خود چشم بپوشد. بازی گرفتن شیطان، هدف اصلی بود. همچنانکه حضرت ولایت بارها اشاره کرده است که از مذاکرات هسته ای زیانی نمیبرد. که در واقع سود بسیار هم برده است.

 اشتباه است اگر باور کنیم که ولی فقیه به شکل و شمایلی شیطان پسند، پای میز مذاکره نشست بدون خدعه و نیرنگی در آستین. ولی فقیه از آنجا که بر جایگاه الله نشسته است، جایگاه خداوندی که دانا و توانا به همه چیز است، از آعاز به نتیجه نافرجام مذاکرات آگاه بود، نتیجه  مذاکرات هسته ای که هنوز آغاز  نشده بود. فقیه بخوبی آگاه بود که با شیطان، عهد و معاهده نخواهد بست. چون هر توافق نهایی، اولین گامی خواهد بود بسوی صلح و دوستی با غرب و پایان ستیز و خصومت با آمریکا، شیطان بزرگ، که در آن صورت بقول ، سعید قاسمی، فرمانده سابق جنگ ولایت با کفر در عراق "باید با ولی فقیه خدا حافظی کنیم." چه اگر شیطانی نباشد، چگونه میتوانیم بوجود خدا باور کنیم.

هرگز نباید فراموش کنیم که ولی فقیه از طرف الله ولایت دارد.  که ولایت او همان ولایت رسول الله است. یعنی که این ولی فقیه بود که به واسطه ارتباط ماورایی، مذاکرات هسته ای با قدرت های جهانی را مدیریت میکرد. فرمول بازی برد برد هم تنها یکی از خدعه هایی بود که حضرت ولایت در آستین داشت. "نرمش قهرمانه " نیز یکی دیگر از آن خدعه ها بود، یعنی خدعه ای  از جنس خدعه های اسلامی. کمتر کسی میدانست که "نرمش قهرمانانه، " حرکتی بود مذبوحانه در خدمت دوام مذاکرات، به نفع حکومت اسلامی. نه اینکه ولی فقیه قصد خریداری زمان را برای ساختن یک بمب اتمی در سر میپروراند. خیر ولی فقیه آنقدر خام نیست که نداند، یک یا چند تا بمب اتم هم اگر داشته باشد، هنوز بلند نشده از سرزمین ایران چیزی جز یک کشور نفرین شده باقی نخواهد ماند. بلکه او خواستار ادامه مبارزه حق است با نا حق، مبارزه حکومت مقدس الهی با "شیطان رجیم " است، مصافی که اگر واقع نمیشد نه ولایت میماند و نه حکومت اسلامی. مبارزه ولایت با شیطان بزرک که از 35 سال پیش آغاز گردیده است، مثل مبارزه همه ی پیامبران، مبارزه ضعیف است علیه قوی، ضعیفی که از خاک سیاه بپا خاسته است، میخواهد جانی بگیرد و بر سر پای خود بایستد. ولی فقیه ترجیح میدهد که پرچم اسلام را به تبعیت از رسول الله تا قیامت بدوش بکشد حتی اگر چاهای نفت نیز بخشکند و از تولید ثروت باز ایستند. بنابراین، نتیجه مذاکرات از پیش برای حضرت ولایت روشن بود .بار ها درلفافه به پایان نافرجام آن در سخنرانی های خود اشاره کرده 

در واقع نیز قبل از آنکه مذاکرات هسته ای رسما به پایان برسد، حضرت ولایت پایان آنرا در دو شنبه 16 تیر در دیدار با جمعی از ولایتمداران وفادار و در حضور رئیس جمهور، حسن روحانی و رئیس شورای مصلحت نظام، هاشمی رفسنجانی، اعلام کرد و جزئیات محرمانه مذاکرات را هم فاش نمود.  روال عادی مذاکرات بسرعت تغییر یافت و تبدیل به مذاکراتی گردید بر سر تمدید مذاکرات هسته ای تا یک توافق نهایی.

بنابراین، تا اینجا ولی فقیه را باید برنده ی بازی ای دانست که خود معمار آن بوده است. درست است که
 تحریمات اساسی بر سر جای خود باقی خواهد ماند. ولی تحریمات اقتصادی حربه ای کاری نبوده اند و نیستند و هراسی هم در دل "رهبر معظم" نیاندازد. این آمریکا و غرب است که فکر میکنند با تحریمات میتوانند رژیمی همچون حکومت اسلامی را با خطر فرو پاشی روبرو سازند.  در 4 سال اخیر تحریمات اقتصادی، تجاری، مالی، تحریم از هر نوعی، باوج خود رسید. نه تنها حکومت دین تضعیف نشده است بلکه قوی تر و سبع تر و درنده تر گردیده است. درست است که به لحاظ اقتصادی دچار بحران است. که گرانی بیداد میکند و بیکاری فراگیر و موسسات تولیدی با مشکلات فراوانی روبرو گردیده اند. که ارزش پول ملی 70 درصد تنزل پیدا کرده است.  در اینکه بحران اقتصادی بسیار جدی است، تردیدی نیست. اما، واقعیت آن است که نه تحریمات و نه بحران های اقتصادی تا کنون هیچ رژیمی را به فروپاشی نکشانده است. حتی نمیتوان تنها تحریمات اقتصادی را مسئول پایان نظام نژادپرست در آفریقای جنوبی دانست.
اگر به تاریخ کوتاه حکومت دین به رهبری خداوندگار خامنه ای، بنگریم مشاهده میکنیم که دیر زمانی بوده است که نظام سعی کرده است مردم را برای روزگار سختری آماده نماید و آنها را به قتاعت و  کم خوری و ژنده پوشی و "همت مضاعف کار مضاعف " عادت دهد هم بعنوان تاکتیک و هم استراتژی مقابله و مقاومت در برابر شیطان بزرگ.  در این امر نیز موفق بوده است. ولایت فقیه ، محمود احمدی نژاد را بر گزیده بود که امور ولایت را مدیریت کند درست به آن دلیل که او را نماد ساده زیستی و ژنده پوشی میدید. ولی فقیه چنان به چشم ظاهر شود چنانکه گویی غرق در محنت و ریاضت بوده است. همچنانکه الله پیوسته در قرآن کریم ریاضت و تحمل سختی توصیه کرده و بدان منظور نیز یک ماه روزه داری را آفریده است. احمدی نژاد با کابش چرکین معروفش، جارو کشی را میماند که به ریاست جمهوری رسیده است، که از سر فروتنی میتوانست کفشهایش را زیر سر خود بگذارد با یک لا پتو روی زمین لخت بخواب فرو رود و امام عج را در رویاهای خود ملاقات کند.

دلیلی ندارد که رژیم دین از تحریمات و تشدید ستیز و خصومت با جهان غرب هراسی بخود راه دهد. ملت فقیر تر؟ چه بهتر، سر بزیر و آرامتر. بعید بنظر میرسد که صدای اعتراضی بگوش برسد اگر ارزش پول 30 درصد دیگر هم افت کند. فریاد رهایی و آزادی از گلوی خشک و شکم گرسنه هرگز بر نخیزد. اگر ناله ای هم بگوش میرسد برای سیری شکم است. مضاف براین، ولی فقیه تنها مظهر شریعت نیست بلکه مظهر خشونت هم هست، مظهر بیرحمی و انتقام ستانی، مظهر شلاق و حد شرعی و تنبیه و مجازات هم هست. از سر آموختن عبرت است و تحکیم و تداوم نظام فرمانراویی فرمانبری که در ملا عام دار مجازات بر پا میکنند و روزانه طناب شریعت را بر گردن، محکوم بی دفاع میاندازند.

 در چنین شرایطی که همگان دم فروبسته اند و همه جا سوت و کور گردیده است، محمد جواد ظریف در کمال لوندی و لودگی در مصاحبه با شبکه ان بی سی، حکومت اسلامی را یک حکومت چندین تا صدایی میخواند و میگوید هر فردی در بیان نظریات خود آزاد است، همچنانکه ولی فقیه در همان سخنرانی گفت اسلام یعنی اعتدال در حالیکه همه جا از شمشیر اسلام خون و خشونت و بیرحمی جاریست. اسلام در هیچ کجای دنیا با "کافر " و "منافق " و "مشرک" را میانه ای نیست. ادامه مذاکرات هسته ای سبب گردیده است "جهاد گران " از پوسته خود بیرون بجهند و به بهانه های گونا گون همایش های مختلف برپا نمایند و نفس ها را در سینه ها حبس نمایند. وقتی سردار جنگ اسلام با کفر در عراق، سر لشگر سعید قاسمی در "همایش قرمز" میگوید "خنده هاتان حیثیت ما را میبرد " آیا دعوتی ست به اعتدال و یا جهاد اسلامی.

فیروز نجومی
Firoz  Nodjomi

۱۳۹۳ تیر ۲۰, جمعه

"راه اندازی کلینک خشم در تهران"


راه اندازی کلینک خشم در تهران سرخط روزنامه شهروند در دوشنبه 16 دهم تیر است." البته در پیشوند
 این خبر که با قلم درشت به چشم میخورد این جمله را نیز میخوانیم که "خشونت به یک آسیب اجتماعی تبدیل شده است."
این خبر، نگارنده را سخت به تعجب و تامل واداشت. "راه اندازی کلینک خشم؟" چه فکر جالبیی؟ بکدام مغز متفکری چنین اندیشه ای راه یافته است؟ گویا آنچه "مسئولین " را به چنین فکر بکری باز داشته است این است که بنا بر گزارش شهروند  "دیر زمانی ست که خشونت به یک "آسیب اجتماعی تبدیل " شده است. یعنی که دیگر مسئله این یا آن فرد و یا تعداد معدودی از جمعیت کشور نیست که کم تحمل اند و اینجا و آنجا از کوره میزنند بیرون، یقه ی این و ان را میگیرند و بعضا ناگهان به آفرینش یک تراژدی ختم میشود. یک نفر در خون خود میغلتد و دیگری جان خود را از سر قصاص بر سر چوبه دار ازد دست میدهد. یعنی که پبدیده ای مثل درگیری و فحاشی، یقه یک دیگر را دریدن به زد و خورد پرداختن، کشیدن کار به پزشک قانونی و داده گاه و تشکیل پرونده همه بنا بر نظر آسیب شناسان و جامعه شناسان دال بر توسعه و گسترش «خشونت» در جامعه است. بنا بر گزارش شهروند:
پرونده نزاع‌های خیابانی در تهران و دیگر شهرهای ایران همیشه باز است. ممکن نیست اداره‌های پزشکی قانونی روزشان را بدون دست و سرهای شکسته و نوشتن گزارش‌های طول درمان شروع کنند و به پایان ببرند. تهران رکورددار نزاع‌ها و درگیری‌های خیابانی است و بعد از پایتخت هم براساس آماری که پزشکی‌قانونی اعلام می‌کند شهرهای بزرگ بیشترین آمار نزاع‌های خیابانی را دارند. براساس آمارهای مرکز آمار ایران سالانه دست‌کم ۶۰۰‌هزار ایرانی دعوا می‌کنند و سالانه به‌طور میانگین ۷۰‌هزار پرونده نزاع و ضرب‌وجرح در حوزه استحفاظی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تشکیل می‌شود. البته اینها آمار رسمی است و آمار غیررسمی دعواها و نزاع‌های خیابانی ثبت‌نشده خیلی بیش از این‌هاست.
کارشناسان و متخصیصین، همچنین مقامهای مسئول، به پدیده خشونت در گزارش شهروند  بگونه " سخن میرانند چنانکه گویی در یک کشوری مثل آمریکا و یا یکی از کشورهای اروپایی، زندگی میکنند. شیوه های جامعه شناختی آمریکایی را در جامعه ای بکار میگیرند که زیر سلطه قواعد و قوانین اسارت بار شریعت قرار دارد، جامعه شناسانی آمریکایی بر آن باور بودند که اساسا ساختار نظام سرمایه داری با روبنایی دموکراتیک، بیش از هر نظمی اجتماعی دیگری با طبیعت انسان همساز است، چون ریشه در آزادی فرد دارد. بهمین دلیل، بسی خوشبین و امیدوار نسبت به آینده کشورشان بودند. آنها بر این باور بودند که هم چنانکه آدمی گاهی به امراض مختلف مبتلا میشود و مورد معالجه قرار میگیرد، بعضی از امراض نیز  دامن جامعه را میگیرد که باید شناسایی  و راه های پیشگیری آن را نیز بر اساس تحقیق و تفحص علمی شناسایی نمود.
شاید گزارشگر شهروند  و کارشنانی که با آنها به گفتگو می پردازد نیز بر آن تصورند که نظم جامعه اسلامی هم ، مثل جامعه آمریکایی، ساختار درونی آن همچون فولاد  آسیب ناپذیر است. عارضه ها ظاهر میشوند و با یافتن رهکارهای آنان، جامعه بار دیگر  به سلامت خود باز میگردد و البته خشونت هم یکی از این عارضه هاست که باید مورد معالجه قرار بگیرد.
شهروند از معاون امور جوانان وزارت ورزش و جوانان نقل میکند که گفته است هدف راه اندازی کلنیک خشم، آنست که به مردم بیاموزیم اصلا خشم چیست و چگونه بر آن غلبه کنند. یعنی که خشونت عارضه ای ست شخصی و بر خاسته از "خشم " که با مشاوره با کارشناسان و متخصصین میتواند مورد مداوا قرار بگیرد. اما، شهروند خاطر نشان میسازد که جامعه شناس، مجید ابهری، بر آن است که راه اندازی کلینک  برای رشد و تکامل توانائیها و مهارتها مفید است، اما، بدون تغیر محیظ بعید بنظر میرسد که  موثر باشد- که حرف درستی هم میزند. کمی بعد میافزادید که «افزایش پرخاشگری ارتباط مستقیم با رفاه اجتماعی دارد.» که این خود نیز نیازمند رمزگشایی ست. آیا منظورآن است که وضع موجود خوب نیست؟ معلونیست این رابطه در همه جا صادق است؟هرجا فقر و بدبختی فراگیرتر، خشونت نیز بیشتر؟ اگر چنین باشد باید به معالجه فقر و یا علت اصلی افزایش خشونت پرداخت. یعنی که محالجه معلول، خشونت، گذاردن برچسب بر زخمی عمیق است و علاج ناپذیر.
اما جالب تر گفتگوی شهروند است با خانم فریبا ذاکری، جامعه شناس شهری. وی به راه اندازی کلینک خشم خوشآمد گویی میکند، و میگوید که نشانی ست بر این واقعیت که جامعه خشونت را بعنوان یک آسیب آجتماعی پذیرفته است که در اعمال خشونت بار تنها نیستند و بسیاری بدان مبتلا هستند. این فهم که خشونت عارضه ای  ست که بسیاری بدان مبتلا هستند،  شرم خود را از دست میدهد و مردم میتوانند به کلینک ها مراجعه نموده و مشاوره بگیرند. وی همچنین اشاراتی هم به ریشه های خشونت میکند که از نگاه به برنامه ها و فیلمیها ی پر خشونت داخلی و خارجی، ناشی میشود. چنانکه گویی خشونت مردم نسبت به یکدیدگر افزایش یافته است به آن دلیل که آنچه را که می بینند تمایل دارند که بعمل در آورند. مضاف بر این، وی به حقیقتی بس مهم اشاره میکند و میافزاید که
از طرف دیگر کمرنگ شدن باورهای دینی نقش مهمی در این زمینه دارد چرا که به‌عنوان اهرم اصلی کنترل رفتار شناسایی می‌شود. همان‌طور که براساس آموزه‌های دینی ما، فروخوردن خشم و عدم پاسخ به بی‌ادبی‌های دیگران جزو اصلی‌ترین رفتارهای انسانی قلمداد شده تا جایی که نقل است از امام علی(ع) که «بپرهیزید از خشم که آغاز آن جنون و فرجامش پشیمانی است.» اگر فقط همین یک جمله سرلوحه رفتار اجتماعی ما قرار گیرد بروز حوادث متوقف شده و شاهد جامعه‌ای آرام و بی‌خطر هستیم.
با خود میگویم مگر میشود؟ تازه داریم میفهمیم که امام علی، مسیح زمان بوده است. چه آموزش از سر بزرگی و بخشش، خشم خود را فرو بر و هیچ مگو. معلوم است که مردم به پند و اندرز شاه امامان، امام علی، نه تنها گوش فرا نداده اند بلکه سخت تر از همیشه بجان هم افتاده اند. آیا این تعجب آور نیست که در جامعه، در فرهنگ و راه و روش زندگی، امام آنقدر دارای افتدار باشد، اما مردم اصلا اعتناعی به پند و اندری چنین ارزشمند، نکنند و جامعه در منجلاب خشونت غرق نشود؟
متاسفانه این تحریفات و این افسانه سازیهای عوامفریبانه در باره امامان بخصوص، امام علی، تنها بر فراز منبرهای  و یا در حوزه های علمیه، تولید و باز تولید نمیشوند، بلکه هم اکنون نیز دانشگاهیان از جمله آسیب شناسان و جامعه شناسان، روشنفکران، بویژه دانشمندان و اندیشه ورزانی که  در دامن علوم اجتماعی و انسانی ناشی از دانش و یافته های غربی پرورش یافته اند در حفظ هژمونی شریعت اسلامی شرکت میکنند.
شاید درست بدلیل همین دروغپردازی هاست که مذهب، بقول خانم جامعه شناس، رنگ خود را در زندگی اجتماعی باخته است. چرا که امامی را آموزگار بزرگ اخلاق خوانده اند که  خود یکی از شمشیر زنان و عارتگران لشگر اسلام بوده است. ولی فقیه اول، امام خمینی در دیدار با وزنه بر داران ایران در اویل انقلاب خطاب به ورزشکار آن گفت که بایدهمچون امام علی پهلوان و نیرومند بود.  در مصاف با دشمنان با یک ضربت شمشیر آدمی را بدو نیم میساخت در حالیکه هر دو نیم هنوز جان داشتند. شاید تا کنون امام علی را هیچ کس بهتر از امام خمینی توصیف نکرده است. شمشیر زنی ماهر و بی رحم، خشونتی برخاسته از غریزه حیوانی که در دست فقها و پاکدینان، قدسی گردیده است.
 این حقیقت تاریخی را هیچکس نمیتوانست تا ظهور اینتنرنت ببزبان آود.که گفتمان اسلام، اساسا گفتمان خشونت است، مهم نیست که از چه جنس و فرقه ای باشد. خشونت در ذات اسلام است. هر جا که شریعت شمشیر را بر گرفت و پرچم «لا اله الا الله» بر افراشت، سرها از تن جدا ساخت تا نظام تسلیم و اطاعت را بر قرا و همگان را به قل و زنجیز قواعد و قوانین شریعت کشد.  از آن پس خشونت به اوج خود رسیده است. در کشور ما، حکومت اسلامی با کشتار و خونریزی آغاز گردید و با ابزار خیانت و جنایت ادامه یافته است.
این بدان معنا سات که مردم در واقع 35 سال است که به سخنان امام علی گوش فرا داده اند و خشم خود را فرو خورده اند. چرا که هیچکس نیست که به دیوارهای عظیمی که شریعت بنا کرده است بر نخورد و خشمگین نشود، از اینکه نتواند  بال بگیرد و پرواز کند. خشونت از اسارت بر میخیزد، از نظام تسلیم و اطاعت و فرمانروایی و فرمانبری، از ادبیات، از گفتمان، از آداب و رسومی بر میخیزد که چنین نظامی را دوام میبخشد. گفتمان اسلام، مگر چیزی بجز گفتمان خشونت هم هم هست، مگر چیز بجزی گفتمان تنبیه و مجازات، جهاد و شهادت، قصاص و سنگسار و قطع اعضای یک انسان مجرم، بیرحمی و انتقام ستانی چیز دیگری هم بوده است. بنگر به تاریخ کوتاه حکومت اسلامی در ایران و هرجا که اسلام به قدرتی رسیده است، از افغانستان تا نیچیریه، از داعشیها و النصره ها تا بوکو حرام ها، سراسر خشونت است و قساوت و بیرحمی. درکشور ما پس از 35 سال سرکوب، کشتار و خونریزی، هنوز روزی نیست که در حکومت اسلامی بر گردن یک یا چند انسان، طناب شریعت بر نیفتاد و در ملا عام بدار مجازات کشیده نشود. اعدام اوج خشونت است، خشونتی که هرچه انسانی است در انسانهای دیگر میکشد و هرچه زشت و خشونت بار است از آدمها بیرون میکشد. آن حیوان زشت را در درون آن ها بیدار میکند. این است که همه به هم نیش های درنده نشان میدهند و موی بر پشت خود سیخ میکند.  
این بدان معنا است 35 سال بکار گیری قهر و قدرت و سرکوب غرایز طبیعی مردم و حاکم ساختن قواعد و قوانین شریعت بر جامعه، ممکن است آرامش و امنیت به بار آورده است، اما، مردم را نه مهربانتر، نه با گذشت تر، نه بخشنده تر کرده است، بلکه آنها را به حیواناتی تبدیل کرده است که هر آن ممکن است که یک دیگر را پاره پاره سازند. همین چندی پیش دو ویدیو در فضای مجازی غوغا بپا کرد. در خیابانی در حالیکه عابرین به تماشا ایستاده بودند، مردی دشنه خونین بدست، جوانی دیگر را در خون خود غوطه ور ساخته بود. ضارب شتاب آمیز دور جسد بی جان جوان میگردید و سخنانی بر زبان میراند که حاکی بر آن بود که خود دست به قصاص زده است. ویدیوی دومی نظیر همین بود با این تفاوت که قصاص گیرنده زن بود که مردی را بر زمین افکنده بود و هر چند لحظه ای دشنه ی خونین را بار دیگر در جسم بی جان مرد فرو میکرد. در هر دوی این ماجرا مردم منفعلانه ناظر بر خشونتی بودند در اوج بیرحمی با این وجود نه آنها و نه نیروهای انتظامی حاضر از خود هیچگونه واکنشی از خود نشان نداند، چنانکه گویی لذت میبردند. کمتر از یک ماه قاتل ویدیوی اول را در همان محلی که جنایت را مرتکب شده بود بدار آویختند. مسلم است براه اندازی کلینک خشم در تهران، قطره ای بیش نیست در دریای عظیم، دکور و تزئین خوبی ست، اما علاج درد نیست. این دین اسلام است که باید  بر تخت جراحی خوابانده شود و خشونت را از بافت هایش بیرون کشید. در چنین صورتی بعید بنظر میرسد که اسلام از تخت جرای برخیزد و بار دیگر نفس بر آرد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۳ تیر ۱۳, جمعه

ما داعشی ها را خوب می شناسیم!



این روزها "داعش" نامی ست که بر سر زبانهاست، گروهی با اصل و تبار اسلامی که تا چندی پیس خود را "دولت اسلامی سوریه و عراق " میخواند. هم اکنون رهبر خود ابوبکرالبغدادی را "خلیفه مسلمین" نامیده است. یعنی که پس از گذشت 35 سال از احیای "امامت " در ایران، داعش در عراق اعلام میکند که "خلافت " را به زندگی باز گردانده است.
داعش شهرت خود را مدیون اجرای قواعد و قوانین شریعت اسلامی با بکار گیری حدا اکثر قهر و خشونت و بیرحمی ست، بویژه در مورد حجاب زنان، منع مواد مخدر، مشروبات الکلی و سیگار ، پدیده ای که ما ایرانیان بخوبی با آن آشنا هستیم و 35 سال است که آنرا تجربه کرده ایم. بسی بسیار زیرک تر شده ایم در پنهان کاری و خدعه و نیرنگ، فریب میدهیم و فریب میخوریم.
تصاویر و ویدیوهایی که داعش از خود در فضای مجازی منتشر ساخته است هر گونه تعبیر و تفسیری را در باره خونخواری های خود، مورد تایید و تصدیق قرار میدهد. نصویر ها بیان گر هجوم است و تسخیر و تخزیب ، بیرحمی و انتقام ستانی،  سراسر خون است و تن های پاره پاره، بازتاب خشم و خشونتی ناگفتنی، چنانکه گویی برخاسته است از ناخشنودی و نارضایی خالق یکتا و یگانه، الله، از آن جهت که نیست شمشیر اسلام حاکم بر جهان. در ویدیوها مردانی را میبینیم بسی ورزیده و قوی هیکل، مسلسل های سنگین و خمپاره اندازها بدست با چهره های پوشیده، تنها چشم ها و بینی و دهان پیدا. این مردان پوشیده چهره ، بر دوشن کامیونها سوار با پرچمهای سیاهی بر افراشته در ورای آنها که بر آن شعاری دیدیده میشود بسی مانوس و آشنا، شعاری که بر سر زبانها است. در تمام کشورهای اسلامی از صبح سحر بگوش میرسد تا فرا رسیدن شب:  «لا الله الا الله،» یکی از سحر انگیز ترین شعاری که تا کنون بگوش آدمی رسیده است، شعاری که که در امیخنه است در بافت ها و سلول های هر مسلمانی .
یعنی که آنها پرچمی را در جنگ با علویان در سوریه و عراق بر افراشته اند که تازیان مهاجم در 1400 سال پیش و تازیان بومی بار دیگر در  35 سال گذشته بر سرزمین ایران  بر افراشته اند، پرچم اسلام.
در یکی از ویدیو هایی که داعش خود منتشر ساخته است. "جهادگران " داعشی را میبینم مسلح و تعدادی دیگری از مردان که گفته میشود هفده نفربوده اند، از جمله پیرمردی همراه یک کودک ، نشسته برزمین، دستها بسته از پشت، سرها فرو افتاده در سینه، لحظه ای بعد یک جهاد گر تنومند ظاهر میشود و با شلیک یک گلوله مغز هر یک از آنها را متلاشی میسازد، در کمال خون سردی، بدون شک از سر عشق و علاقه و لذت جویی. چون ریختن هیچ خونی حلال و در نتیجه لذت بخش نیست مگر در راه رضایت الله ریخته شود.  داعشی ها خود را بدرستی "جهادگر" میخوانند و از تبار ابوبکر اولین جانشین پیامبر اسلام، نماد ختم دوران رسالت و آغاز خلافت.  داعشی ها نیز مثل پاکدینان امام تبار در کشور ما خود را مجری امیال و اراده الله میدانند نه امیال و اراده خویش. درنتیجه با یقین، اعتماد و نیرویی بیشتر شمشیر میزنند و سر بر زمین می افکند. اینست که قسی و بیرحمی را باوج خود میرساند، چه تنها از این طریق است که میتوانی پرچم اسلام را بر افرازی با آفرینش ترس و وحشت.
در مطبوعات و رسانه های رسمی و غیر رسمی از "داعش" چنان سخن میرانند گویی که پدیده ای است غریب و سخت ترسناک، به ناگهان ار زمین بر جوشیده و بر ما ظاهر گردیده است. نه به توسعه شیعه گری در منطقه ربطی دارد، نه به دیکتاتوری المالکی در عراق و نه کشتار سنی مذهبان بدست علویان در شوریه با حمایت پشتیبانی لشگر ولایت.
داعش را نیز یکی از گروه های تروریستی ای میخوانند که آمریکا برای فروپاشی نظم منطقه بوجود اورده است.. قربانی، تحلیلگر روزنامه مردم سالاری می نویسد:
آنچه که این روزها در عراق و سوریه اتفاق می‌افتد شاید حیرت بسیاری را بر انگیزاند و این سوال را در اذهان بسیاری از انسان‌ها در کشورهای دیگر ایجاد کند که آیا انسان در قرن ۲۱ هم می‌تواند تا این حد بی‌رحم و سفاک باشد؟
البته که پاسخ منفی ست مگر اینکه قسی مسلمان مومن و اصیل باشد، پرچم دار اسلام ناب محمدی.
بنظر میرسد اندیشه ورزانی همچون آقای قربانی فارغ از حافظه تاریخی اند. نمیتوانند بیاد بیاورند که قسی و بیرحم تر از خلافت گرایان، کسی نیست مگر ولایتمداران که در حاکم ساختن قوانین شریعت اسلام چه در دوران باستان و چه در دوران اخیر به جنایاتی دست زدند که قهر و خشونت داعشی ها در برابر آن رنگ می بازد. گویا قصابی فروهرها و شاپور بختیار و کشتار رهبران کرد را در آلمان بدست داعشی های بومی بیاد نمیآورند. مگر نه اینکه داعشی ها با نقاب سیاه سراسری قمه اسلام را بر گلوی شیعه میگذارند و سر او را از تن جدا میسازند؟  در چنین صورتی ما هر روز ماموران داعش را می بینیم که در مراسم اعدام در ملا عام، طناب شریعت را بگردن محاربین میاندازند- البته از سر لطف و عطوفت اسلامی.
 آیا کسی میتواند جنایاتی که بدست حجت الاسلام خلخالی، قاضی انقلابی برگزیده امام مقدس در سنندج در 1358 صورت گرفت، فراموش کند؟ آیا کسی میتواند تصویر رضا تقی را که از یکی  از اعدام های دسته جمعی برداشته است از ذهن خود پاک نماید، تصویری که در همان زمان در سراسر جهان پخش گردید .در آن تصویر  ده جوان برومند  در برابر جوخه اعدام چشم بسته ردیف شده اند. پیدا ست که یکی از آنان در نبرد زخم خورده است و  قادر نبوده است برپای خود ایستاده و گلوله های آتشین را در سینه خود جای دهد. بر روی برنکارد در حال خوابیده باید گلوله باران میشد. تنها یک جوان را قائم می بینیم در حالیکه دست شکسته به گردن آویخته است، دیگران یا در خون خود غلتیده اند و یا در حال غلتیدن اند.
 آری، تصاویر وحشتناک داعشی ها که فضای مجازی را آلوده ساخته است یاد آور خاطره تلخ هجوم تازیان بومی، مظهر دین اسلام، برهبری امام خمینی ست.
تحلیلگرانی که از قساوت و بیرحمی داعشی ها مینالند، آیا بخاطر دارند جوخه های اعدامی که بر پشت بام نشیمنگاه امام خمینی برپا شده بود. آیا بخاطر میآورند تصاویر سرها و سینه های سوراخ شده و چشم های از حدقه در آمده سران رژیم شاه را که در روزنامه های صبح انتشار مییافتند؟ اگر داعشی ها قساوت و بیرحمی خلافت اسلامی را عرضه میکنند، ما بیش از 35 سال است که تحت تجاوز و سرکوب امامت و ولایت اسلامی هستیم. هنوز داعشی ها به آنجا نرسیده اند که دست خود را بقتل عام بیش از 4000 هزار زندانی قهرمان ج آلوده نموده و آنها را در قبرهای جمعی بخاک بسپارند و یا قتل های زنجیره ای براه بیاندازند و نسل هرچه مخالف و دگر اندیش را نابود سازند. گویا ناظران داخلی حتی جنایاتی که در 88 بفرمان حضرت ولایت بوقوع پیوست از خاطر برده اند. نه در خون غلتیدن ندا را بخاطر دارند و نه تجاوز و شکنجه و کشتار در کهریزک را بیاد میآوردند.
آیا میتوان از تف لیسان ولایت، چه اصول گرا و چه اصلاح طلب انتظار داشت که حقیقت را بیان کنند، آنها قساوت و بیرحمی داعشی ها را به نقد میکشند چنانکه گویی اسلام با شمشیر و قهر و خشونت بیگانه است. درست است، داعشی ها، بسی بسیار خونخوارند، اما قساوت و بیرحمی هایی که از خود نشان میدهند هرگز به سطح آنچه از پیامبر اسلام نقل شده است، نمیرسد. محمد که پیامبری خود را عملا از غارت کاروان قریشی ها در بدر آغاز نمود، بقول امام خمینی برای پیشبرد رسالت، سر بیش از هفصد تن را در یک روز از تن جدا میکند. حرف خمینی آن بود که ما نیز باید از پیامبر تبعیت نمائیم و همچون او با قاطعیت عمل کنیم. داعشی ها نیز در بازگرداندن خلافت به زندگی ز در مکتب همان آموزگار، همان فرمانروای بزرگ پرورش یافته اند. قساوت و بیرحمی، خشونت و انتقام ستانی، جهاد و شهادت و یا رختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش، رمز پیروزی اسلام بوده و هست. هم ولایت را به پیش میراند و هم خلافت را.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi