۱۳۹۲ خرداد ۱۸, شنبه

گفتمان ولایت،
گفتمان تحقیر و توهین به ملت

سخنان حضرت ولایت فقیه، خداوند خامنه ای، در آخرین خطبه خوانی خود به مناسبت سال مرگ امام خمینی- که هنوز زنده و ناظر بر همه چیز است، در حالیکه کمتر از ده روز به انتخابات مانده است، نشان میدهد که تا چه حدی انتخابات، بویژه انتخابات ریاست جمهوری، حتی برگزاری آن به شکل فرمایشی و قلابی، در دل رئیس پاکدینان، "رهبر معظم انقلاب،" هراس میاندازد. چرا که انتخابات، صرفنظر از تحقیقات و تفحص ها و تفتیش ها که در باره هر نامزد اعمال میشود  و شیوه  برگزاری آن، تناقضات و تضادهای درونی حکومت دین را که مظهر آن، ولایت است، عریان میسازد: گسست و جدایی اراده ولایت از ملت، واقعه ای که در چند نوبت از جمله انتخابات 88 به منصه ظهور رسیده است، حقیقتی تلخ که رژیم ولایت، مثل هر رژیم استبداد دیگری، از پذیرش آن سر باز میزنند تا لحظه فروپاشی.

 چه، هر رئیس جمهوری، مهم نیست چقدر دستچین شده و از چه دالان های تنگ و تاریک تفتیش عقاید شورای نگهبان ولایت گذر کرده است، با اخذ رای مردم بر مسند ریاست می نشیند، بر مسند قدرت، قدرتی که واقعی ست و همه جای دنیا سرچشمه لایزال آن است، قدرتی که ریشه در اراده مردم دارد. اگرچه قدرت ریاست جمهوری در نظام ولایت، محدود است و کنترل نیروها، سازمانها و نهادهای امنیتی و انتظامی، اطلاعاتی و نظامی در دست ولی فقیه تمرکز یافته است، رئیس جمهور، بعنوان رئیس دولت از چنان قدرت وسیعی برخوردار است، که میتواند به شیوه شطرنج به ولایت کیش بدهد و او را مات نماید.

رئیس جمهور، رئیس دولتی میشود مجهز به شبکه های اداری، نهادهای علمی، صنعتی و تجاری و مالی گسترده در اقصا نقاط کشور؛ دولتی که ثروت و درآمد هنگفت سرزمین وسیع ایران را تحت کنترل خود دارد. دولتی که بزرگترین  ارائه دهنده خدمات گوناگون اجتماعی ست و تولید کننده کار است و اشتغال، دولتی که معاش بیش از 80 درصد از مردم بطور مستقیم یا غیر مستقیم به آن وابسته اند با ریشه ای عمیق و تاریخ طولانی. هیچ نامزدی به این زودی های زود قبل از آنکه به ریاست دولت انتخاب شود هرگز بتواند عظمت قدرتی را که در چنگالش تمرکز خواهد یافت، تخمین بزند. نمیدانند که باده قدرت آنهم قدرتی که ناشی از اراده مردم است، مستی آورد و مدهوشی و لاجرم سر پیچی و سرکشی. بیاد آورید که محمود احمدی نژاد دور اول ریاست خود را با بوسه بر دست ولایت آغاز نمود حال آنکه در دور دوم، هنگام دریافت حکم "تنفیذ " از دست ولایت، از شکستن خود امتناع ورزید و بر شانه ولی فقیه بوسه نهاد، تغییر و تحولی نمادین، ناشی از همخوابگی با عروس قدرت. وقتی احمدی نژاد، نماد اطاعت و سر سپردگی به ولایت، سر از خیمه انحراف و فتنه در آورد، هیچ تضمینی وجود ندارد که رئیس جمهور آینده تحت تاثیر قدرت دگرگونی نیابد و فرمانبری را دون شان خود نداند.

کنترل این قدرت است، کنترل ماشین عظیم دولتی است که نظم فرمانروایی و فرمانبری را میتواند مختل کند. بی جهت نیست که حضرت ولایت چنین نگران و مضطرب است. او مردم را به آفرینش یک حماسه بزرگ سیاسی میخواند، نه از جهت انتخاب رئیس جمهوری جدید با برنامه ای نو برای برون رفت از شرایط سخت و دشوار موجود- البته نه نجات از تیره بختی و سیه روزی، واقعیتی که ولایت نمی پذیرد. در منظر ولایت، این دشمن است که میخواهد شرایط را بحرانی جلوه دهد. بنگرید پیشرفت های خیره انگیز، به گلستان و بوستان عقل و خرد. یعنی که حضرت ولایت خیلی زیرکانه میخواهد که حماسه شورانگیز انتخابات را به پای  بیعت با ولایت بنویسند و تصدیق و تایید ملت. وی خاطر نشان میسازد که هر رای که به صندوق ریخته میشود، رای به نظام است. یعنی که مبادا که انتظاری جز تایید و تصدیق نظام فرمانروایی و فرمانبری، از برگزاری مراسم انتخابات داشته باشی. انتخابات یعنی برگزیدن آنچه که هست، وضع موجود که ناشی است از اراده ولایت فقیه، شرایطی که خود طراح و معمار اصلی آن بوده است.

بهمین دلیل، حضرت ولایت در آخرین خطبه خود دست به تحقیر و خوار سازی مقام ریاست جمهوری میزند. به رئیس جمهور آینده هشدار میدهد مبادا اندیشه گریز از فرمانبری به مخیله اش عبور کند. که از رئیس جمهور، هیچ انتظاری نیست مگر اطاعت و فرمانبرداری از ولایت بعنوان ولی و وصی و قیم ملت. که انتظارات ولایت از مقام ریاست جمهوری، یکی ست با انتظارات ملت. به نمایندگی از جانب ملت است که ولایت، نامزدهای ریاست جمهوری را 
کوچک و بیمقدرار میسازد.

حضرت ولایت، همچون پدری دلسوز که از فرزندش میخواهد قول بدهد  کجروی نکند، از رئیس جمهور آینده میخواهد که به مردم، نه به ولی فقیه، حاکم مطلق، قول بدهد که از "حاشیه سازی " اجتناب ور زد. مبادا که دست نزدیکان و قوم و خویش و یا یار غار  خود را در انجام امور باز نگاهدارند.. رهبر معظم انقلاب، به نامزد های  ریاست جمهوری توصیه میکند که در رقابت ها و مناظره های انتخاباتی باید مراقب گفتمان خویش باشند. مثلا  از دادن "وعده های نشدنی " خود داری ور زند. مرز بندی های نقد و انتقاد را برای کاندید ها رسم نموده و خاطر نشان میسازد که برای جلب رای مردم چه میتوانند بگویند و از گفتن چه چیزها باید دوری بجویند. مبادا که چیزی بگویند که از بازگویی آن احساس شرم کنند. انکار جهات مثبت گذشته، و نفی صعود به قله "علم " و غرور و عزت و زیر ساخت های عظیمی که دولتهای پیشین- بویژه در دوره نهم و دهم، بوجود آمده است،"سیاه نمایی " ست، نه نقد عقلانی.  که بهتر است که به مدیریت اقتصاد بپردازند و راهی بیابند برای حل مشکلات اقتصادی. اقتصاد مقاومتی را باید به پیش برانند و در برابر دشمنان ملت هرگز عقب نشینی نکنند.

پایگاه اطلاع رسانی بیت رهبری گزارش میدهد که:

"رهبر انقلاب اسلامي سپس از نامزدها دعوت کردند ضمن ارائه برنامه هايشان، چند قول اساسي به مردم بدهند: قول بدهند که با "عقل و درايت" و "پشتکار و ثبات قدم" عمل خواهند کرد.
قول دهند از همه ظرفيتهاي قانون اساسي براي انجام مسئوليت هاي بزرگ رياست جمهوري استفاده مي کنند و قول بدهند ضمن مديريت اوضاع کشور، به مسئله اقتصاد که به ميدان چالش تحميلي بيگانگان تبديل شده، توجه کافي خواهند کرد."

گفتمان ولایت، گفتمانی  تحقیر و توهین است به ملت و رئیس جمهوری که انتخاب میکنند.  او به رئیس جمهور منتخب مردم، اگرچه از برگزیدگان نظام بوده است، همچون گماشته و یا پادو ی خود مینگرد. بدین لحاظ او اظهار میدارد که کدام یک از هشت نامزد انتخاب میشوند، بحال او تفاوتی ندارد، چون از آنها یک انتظار بیشتر وجود ندارد، اطاعت و فرمانبری. بدین ترتیب ولی فقیه با تقلیل نقش ریاست جمهوری به یک فرمانبر صادق، ملت را نیز به فرمانبری و اطاعت فرا میخواند که بر گزینند آن نامزدی را که سخت و محکم قول میدهند که مجری اراده ولایت باشد
بدون تردید، از هم اکنون میتوان پیش بینی نمود که از آن هشت نفر آن فردی انتخاب میشود که قول های او را مبنی بر اجتناب از حاشیه سازی و رفتار و گفتار شبهه انگیز ، ملت  باور کرده است.

بازتاب گفتمان ولایت را بخوبی میتوان در گفتمان نامزدهای ریاست جمهوری بویژه در دومین مناظره تلویزیونی، مشاهده نمود. شش نفر از نامزدها با تفاوتهای ناچیزی گفتمانی را برگزیده بودند برخاسته از دفاع از وضع موجود و تمکین از ولایت. گفتمان آنها، گفتمان اطاعت بود و فرمانبری. معلوم بود که از "وعده های نشدی " خود داری میکردند و نشان میدادند که آنها اهل حاشیه سازی ( با همه معانی که ممکن است داشته باشد) نیستند. مسائل و آسیب های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را مورد توجه قرار میدادند. علی اکبر ولایتی، 16 سال وزیر امور خارجه سابق به اصلاح خانواده می پردازد که به بنیان نظام ولایت قوام بیشتری ببخشد. غلامعلی  حداد عادل، رئیس سابق مجلس شورای ولایت، بر آن است که جامعه به "تقوا و تدبیر " نیاز دارد. او در جامعه اسلامی با کمبود تقوا و تدبیر روی در رو قرار گرفته است. محسن رضایی،  فرمانده سابق سپاه پاسداران میخواهد اقتصاد را از دست دولتی ها( شناسنامه مجهول) خارج سازد و به تصاحب مردم در آورد. "فرمول ش " هم بلد شده است، معلوم نیست از کجا؟  بدرستی روشن نیست در قرآن الهام یافته  است و یا از ادم اسمیت انگلیسی آموخته است؟ محمد باقر قالیباف، رئیس پلیس سابق تهران دستآورد های دولت پیشین را مورد تایید و تصدیق قرار میدهد. در حال حاضر مسئله آن است که  "رضایت مند ی " کاهش یافته است که ناشی از اقتصادی ست که بدست مردم نمیگردد. غرضی نامزد منفرد، یکی از کهنه کاران رژیم، وزیر سابق نفت و پست و تلگراف بیش از هر چیز اهل توسعه است، توسعه جمهوریت و اسلامیت. اولی به معنی سپردن کارها به مردم، دومی یعنی جلوگیری از دست بردن در جیب فقرا. همچنانکه ملاحظه میشود از  گفتمان این نامزدها بوی حاشیه سازی به مشام نمیرسد.

دو نامزد دیگر، حسن روحانی و محمد رضا عارف با گفتمان اصلاح طلبی به میدان آمده بودند. آنها در گفتار خود کمتر با تکیه به عصا سخن میگفتند و اینجا و آنجا نیز به حاشیه میرفتند. از تمرکز زدایی سخن میراندند و سپردن کار ها به کاردان ها. روحانی تا آنجا پیش میرود که  شکستن فضای امنیت را مطالبه میکند. اگرچه با اغراق در ولایتمداری، عارف خود را تحقیر کرده است، اما جرقه هایی از حاشیه روی را میتوان در گفتمان وی ملاحظه نمود. شاید با توجه به آنها ست که میتوان گامی بسوی بر انداختن گفتمان ولایت، گفتمان تحقیر و خوار سازی ملت  برداشت و گفتمان رهایی را جانشین آن نمود.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۲ خرداد ۱۲, یکشنبه

حسن انتخابات و گفتمان ریاکاری



انتخابات خوب است. چه رای بدهی چه رای ندهی. چه آنرا تحریم و بایکوت کنی و چه تایید. چرا که در هر دو صورت یکی را برگزیده ای. انتخابات خوب است چون تنها در انتخابات است که باید تصمیم بگیری، که تحریم و بایکوت و یا تایید و تصدیق کنی. در این معنا در آن شرکت نموده ای، چه بخواهی و یا نخواهی، چه نمایشی  باشد چه یک امر جدی. بیش از سی سال است که از عمر حکومت اسلامی میگذرد و تا کنون 10 بار انتخابات ریاست جمهوری بر پا گردیده است. چرا؟ چون آیت الله ها و حجت الاسلام ها هر روز به ارزش آن در نهادین ساختن جدایی حکومت و مدیریت و تحکیم و تداوم نظام اسلامی بیشتر پی میبرند. به این معنا که انتخابات بهترین پوشش را برای شمشیر ولایت فقیه، فراهم میآورد. انتخابات خوب است چون آئینه ای ست که میتوانی در آن بازی روبه ان را مشاهده و مهارت و شگرد های آنها را ارزیابی و بر رسی کنی. انتخابات خوب است چون کشف ریاکاری را محتمل و ممکن میسازد. به مردم اجازه میدهد که نظاره گر بازی روبه ان شوند. انتخابات خوب است چون یک بازی تماشایی ست که برنده ای دارد و بازنده ای.

انتخابات چیزی نیست که آیت الله ها و حجت الاسلام به آن خوشآمد گفته باشند. امتیازی ست که پس از فروپاشی رژیم شاهی خود را ناچار میدیدند که به مردم اهدا نمایند. این است که آنرا تابع قواعد و قوانین خود نموده و فرا خور حال خود ساخته اند. اول از صافی تفتیش عقاید و تمایلات نهانی عبور ات دهند. اگر در آزمایش و سنجش التزام و تعهد به دین اسلام و حکومت ولایت فقیه، موفق شوی و مورد تایید قرار گیری، آنگاه پروانه ورود به میدان رقابت ها را صادر کنند. در پایان هم هر کس انتخاب شود باید حکم تنفیذ خود را از ولی فقیه در یافت کند و در خدمت وی زانو زده و بوسه بر دستش زند و چشم اندازها و برنامه های وی را در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی، به پیش ببرد. این بازی تنها میتواند بازی روبه ان، باشد. در بازی انتخابات است که ریاکاری آنها آشکار میگردد. تنها آگاهی از این ریاکاری است که میتوان انتخابات را از چنگ روبه ان نجات بخشید و از فریب رهایش ساخت.

اما انتخابات تیغ دو لبه است. یک لبه آن به نفع تحکیم و تداوم و تامین سلطه دین بکار گرفته میشود. لبه دیگر آنرا اگر تیز کنیم میتوانیم از آن همچون حربه ای برنده برای برکندن ریشه حکومت دین بهره بر گیریم و در رها ساختن آن از فریب و ریاکاری، بکوشیم . چرا که در بازی انتخابات، تنها روبه هان نیستند که نقش آفرینی میکنند. هر کسی در آن نقشی بازی کند. آنکه تحریم  میکند و از دادن رای خود داری جوید و یا آنکه دست به یک اقدام عملی میزند و و آنرا بایکوت کند یک نقش بازی میکند و آنکه بنا به دلیلی پای صندوق رای میرود و انگشت خود را در مرکب فرو میبرد نیز در آن نقش دیگری بازی میکند. در باره انتخابات، علیرغم ماهیت ریاکارانه اش چه بحث ها که در نمیگیرد. چه بر رسی ها و چه مقاله ها نگاشته نشود. رسانه های جمعی اخبار آنرا منعکس میکنند ناظران و ناقد ان درباره آن می نویسند. بسیاری نیز از این گفتگو ها آگاه میگردند و خود نیز در باره آن اندیشیده و با نزدیکان شان به تبادل نظر بپردازند. همه ی این افراد در انتخابات شرکت میکنند و در آن تاثیر میگذارند. انتخابات تنها فرصتی نیست برای ادامه ریاکاری، بلکه میتواند فرصتی باشد برای دگر اندیشان و روشنفکران و ناقد ان و فعالین سیاسی که نمایان سازند آنچه زیر عبا و عمامه و کابشن و شال سبز پنهان مانده است. انتخابات در حال حاضر تنها اهرمی است که میتوان در شرایط حفقان و تاریکی از آن  در بیرون راندن روبه ان از میدان رقابت بهره گرفت و آنها را به لانه ها شان باز گرداند. انتخابات خوب است چون به غنی ساختن فرهنگ سیاسی مدد میرساند.


انتخابات خوب است. چون در انتخابات است که گفتمان ریاکاری به اوج خود میرسد. گفتمان ریاکاری مثل شمشیر ی ست برنده و درخشان که ضربه آن بجای آنکه دشمن را هلاک کند، همچون نیشی بی ضرر سبب آزار او شود. در گفتمان ریاکاری، مهم آن نیست که چه گفته میشود. مهم آن چیزیست که ناگفته میماند. باین دلیل گفتمان ریاکاری در عین سادگی و روشنی، غامض و پیچیده است. گفتمان ریاکاری، گفتمان ستیز و سازش است. گفتمان دین و قدرت است.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

۱۳۹۲ خرداد ۱۱, شنبه


گفتمان انتخابات

و یا گفتمان فرمانروایی و فرمانبری؟


تردیدی نیست که  انتخابات از آغاز برای حکومت آیت الله ها و حجت الاسلام ها، طراحان و معماران حکومت اسلامی، مشکل آفرین بوده است. چرا که میدانیم، انتخابات ابزاری ست در خدمت بیان اراده افراد جامعه بطور مساوی و برابر که نهایتا در یک فرد، ریاست جمهوری، بازتاب مییابد. که انتخابات ویژه جامعه ایست، که فرد را فرمانفرما و خود مختار بشمار میآورد- هر چند خرد و ناچیز در برابر پروردگار و یا در جامعه بزرگ بشری. رای فرد بیانگر اراده ای ست معطوف به عقل و خرد و آزادی. فرد، فرمانفرما محسوب میشود به آن دلیل که در گزینش آزاد است. مجبور نیست که از کسی فرمان بگیرد. تسلیم اراده ای دیگری شود - هرچه قوی و زورمند - سر فرو آورده و اطاعت کند. دهان فرو بندد و سکوت اختیار نموده تن دهد مثل یک زندانی به  زنجیر اسارت و بندگی.

حال آنکه حکومت اسلامی، حکومت فرمانروایی است و فرمانبری، حکومتی ست که در پیروی از آموزش های قرآنی و سنت پیامبر اسلام معماری شده است، یعنی بر اساس گفتمان فرمانروایی و فرمانبری. در گفتمان اسلام، فرد هستی ندارد. فرد موجود ناچیزی ست از "امت "، جزئی از کل، تابع، و وابسته ،همچنانکه بنده به خداوند و رعیت به ارباب وابسته است.  هم چنانکه خداوند، الله، یکتا و یگانه است، فرمانروا نیز یکی است و بی همتا و بدنه جامعه، از بالا تا پائین، برغم اختلاف مرتبه در ساختار قدرت و ثروت و منزلت، و نیز اختلافات گوناگون دینی، قومی، محلی و منطقه ای ، طبقاتی و راه روش زندگی، همگان فرمانبر اند، یکسان، یک جور، همرنگ و همآهنگ. کثرت در وحدت حل و نا پدید میگردد، وحدتی که در فرمانروای یکتا و یگانه، بالاتر و برتر از دیگران تبلور مییابد. اینجاست که ولایت خود را با ملت یکی میپندارد.

در چنین صورتی انتخابات یعنی چه؟ فردی که امت وجود ش را نفی میکند، چگونه میتواند بر گزیند؟ چه نیازی به انتخابات است، در نظام فرمانروایی و فرمانبری، نظامی که بر اساس اراده و خواسته های یک فرد بگردش در آید؟ تردیدی نیست که بنیان گذاران نظام ولایت، انتخابات را اساس جمهوریت قرار داده اند نه بمثابه ابزاری در خدمت فرد، بمعنای انسانی خود فرمانفرما، مستقل، قائم به ذات و آزاد، بلکه بعنوان ابزاری برای تایید و تصدیق نظام ولایت و یکتایی و یگانگی او با ملت، که خواست و اراده ملت همان است که ولایت اراده میکند و میخواهد. انتخابات تجدید   "بیعت " با  نظامی ست بر خاسته از گفتمان پیامبر و شریعت اسلامی، گفتمان فرمانروایی و فرمانبری. 

در انتخاباتی که در نظام ولایت برگزار میشود، فرد نه استقلال و آزادی خود بلکه وابستگی و فرمانبری خویش را به منصه ظهور میرساند.  یعنی که رای ای که فرد به صندوق میریزد، وجود خویشتن را انکار میکند.  ریختن رای در صندوق، نشانی ست بر تسلیم و اطاعت به میل و اراده  ولایت، بعنوان یک فرمانبر. در گفتمان دین، انسان بنده فرض میشود، رعیتی با عقلی کوتاه و کوچک، ناتوان ار بر گزیدن. یعنی فرد موجودی ست بیگانه در آئین اسلامی. در منظر ولایت، فرد صغیر است، ذاتا نیازمند هدایت است و راهنمایی. با تسلیم و اطاعت از قواعد و قوانین تغییر ناپذیر شریعت است که بشر از حیوانی خروج می یابد و انسان میشود. در حالت حیوانی ست که انسان فرمان نمی برد، سر به عصیان برداشته و طغیان میکند. حیوان معنا و مفهوم فرمان را نمی فهمد، فقط انسان است توانا به معنا و مفهوم فرمان. فرد نا فرمان حیوانی ست وحشی که سر باز میزند از تسلیم و اطاعت از فرمانروا.

در نتیجه، گفتمان انتخاباتی در نظام ولایت، در واقع گفتمان فرمانروایی و فرمانبری ست، نه گفتمان دمکراسی و اراده معطوف به برگزیدن به آزادی. محور یکی انتقال قدرت، تبلور اراده ملت است، بدون جنگ و خون ریزی، محور دومی حفظ وحدت دین و قدرت، بازتاب یگانگی فرمانروا و فرمانبر است، بهر قیمتی، از جمله برگرفتن شمشیر و بر افکندن سرها بر زمین، به قیمت خشم و خشونت و بیرحمی. گفتمان فرمانروایی و فرمانبری، گفتمانی ست که باید تابع آن بود و از آن پیروی نمود.، گفتمانی ست ماهیتا دینی، گفتمان هدایت است و نشان دادن راه، راهی برگزیده برای فرمانبر بواسطه فرمانروا.  زیرا فرمانبر که خبره و یا نخبه نیست که بر اساس عقل اجتهاد بر گزیند و راه خود را بجوید.   گفتمان فرمانروایی، گفتمان مطلق ها ست، گفتمان نگاه داشت آنچیزی ست که باید قرنها پیش بخاک سپرده میشد. گفتمان تسلیم و اطاعت است، گفتمانی که ریشه در کلام الهی، قرآن مقدس دارد.

غرض آنکه گفتمان فرمانروایی در ستیز و خصومت است با گفتمان انتخابات، گفتمان تساوی و برابری، گفتمان قرار دادهای اجتماعی ، محدود به زمان و قواعد و مقررات، خود باز تابنده یک میثاق همگانی. جمع آن در یک زمان و مکان فرآیند وحدت دین و قدرت است و یا شمشیر و شریعت. پیامبر اسلام، پیش از آنکه شمشیر بر کشد و فرمانده لشگر و قشونی بشود، فرا خوان او را بسوی تسلیم و اطاعت به الله، و یکتایی و یگانگی او، نپذیرفتند، کسی را بجز تعدادی انگشت شمار را بخود جلب نگرد. چه از گفتمانی بر می خاست افسانه ای، باور نکردنی، گفتمانی که وقتی از زبان شمشیر بیان گردید، به حقیقت چون و چرا ناپذیر پیوست. که الله هست و نیست بجز او هیچکس دیگری. چاره ای نیست مگر تسلیم و اطاعت، نه بواسطه اراده آزاد، بلکه از سر ترس و هراس از تنبیه و مجازات و سوختن در دوزخ الله.

آوردن مثالی شاید روشنی بیشتر ببخشد به اصل قضییه: در 25 اردیبهشت، یعنی زمانی که هنوز معلوم نبود که چه کسانی از دستگاه تفتیش شورای ولایت عبور میکنند، و یا زمانی که هاشمی رفسنجانی بنیان گذار حکومت اسلامی و رئیس مجلس شورای مصلحت نظام و اسفندیار رحیم مشایی، یار و مشاور رئیس جمهور و مبتکر "اسلام ایرانی " رد صلاحیت نشده بودند، فرمانروای معظم، بر فراز منبر خطبه، بنا بر گزارش پایگاه اطلاع رسانی بیت رهبری، میگوید که:

"شورای نگهبان کسانی را که صلاحیت دارند به مردم معرفی خواهد کرد و "همه هم باید تابع قانون باشند."

همه چیز تمام. فرمانروا تکلیف همگان را، از بالا تا پائین، در برگزاری انتخابات روشن میکند. یکجا همگان را به فرمانبری، تسلیم و اطاعت فرا میخواند.  چنانکه گویی شورای نگهبان، نهادی ست مستقل از ولایت، خنثی و بی طرف، نه نهادی نگاه دار نظام فرمانروایی و فرمانبری. و یا  گویی که "قانون، " قراردادی است اجتماعی، ناشی از اراده افرادی خود فرمانفرما و خود مختار. او نمی گوید، قانون یعنی ولایت فقیه، فرمانروای نهایی. اگر حق و حقوقی نیز برای فرمانبر در نظر گرفته است قانون ولایت فقیه، از سر فریب بوده است و ریا کاری، در خدمت نهادین ساختن نظم و گفتمان فرمانروایی و فرمانبری، پوشنده چهره کریه خصم آشتی ناپذیر آزادی.

در همین خطبه وی "تأکید کرده است که "انتخابات امسال اهمیت مضاعف دارد " و باید کسی سر کار بیاید که اهل استقامت و ایستادگی باشد و با "زره پولادین " وارد میدان شود."

بدین سان مردم را فرا میخواند به تسلیم و تمکین و اطاعت. که بر گزینند فردی را که نشانه ها و مشخصات، صفات برجسته او را شناسایی میکند، یعنی فردی که "اصلح " است برای ریاست. طبیعی ست از فرمانبران انتظار میرود که اصلح را برگزینند. برغم این واقعیت که اصلح دیروز، ساده زیست و ژنده پوش و اشرافی ستیز، ابله امروز است. با این وجود فرمانروا از ایستادگی و استقامت و زره پولادین، چنان سخن میراند گویی که مفاهیمی تغییر ناپذیرند. شاید  به همین دلیل است که  نظام بدان نیازمند است. که  تاریخ بسازند بنا بر میل و اراده حضرت ولایت نه ملت. اما این واژه ها در گفتمان فرمانروایی دارای یک معنی بیشتر نیستند:  تسلیم و اطاعت، التزام مطلق به ولایت، به چشم اندازهای کوتاه مدت و بلند مدت او. چون ولی فقیه خود را نماد استقامت و ایستادگی می انگارد و در پس عبا و قبا و عمامه، به تن دارد زره پولادین. یعنی که ریاست جمهوری باید که نماد تسلیم و تمکین را به ملت و جهان عرضه نماید. که ریاست جمهوری انتخاب میشود نه برای  تغییر و دگرگونی شرایط بلکه برای فرمانبری و حفظ و ادامه راه ولایت.

یعنی که فرمانروا به فرمانبر حق بر گزیدن نمیدهد. نمیگوید بر گزین هر کس را که خواهی. حضرت ولایت به شورای نگهبان ولایت این فرمان را مخابره میکند که چیست شرط و معیار احراز صلاحیت. بی جهت نیست که هاشمی رفسنجانی و مشائی را همراه صدها کاندید دیگر رد صلاحیت کردند، یقینا، نه اهل استقامت بوده اند، نه ایستادگی و نه زره پولادین به تن داشته اند. چنانکه گویی استقامت و ایستادگی مفاهیمی هستند قابل اندازه گیری. چگونه میتوان تشخیص داد که یکی زره پولادین به تن دارد اما دیگری ندارد؟  آیا میتوان فردی را یافت بی باک و جسور امروز و هم اکنون، فردا، اما، پست و فرو مایه؟ استقامت و ایستادگی و زره پولادین، و یا ساده زیست و ژنده پوش و اشرافی ستیز الفاظی هستند حماسی، سودمند برای دین و قدرت در فریب و ریاکاری. گفتمان فرمانروایی و فرمانبری نیازی به منطق ندارد، سخت محتاج حماسه سازی ست با ابزار لفاظی.

از آنجا که فرمانروا در "علم " فقه مراتب اجتهاد را هم پیموده است، در توجیه توجیه ناپذیر تبحری خاص دارد. وی فرمانبران را از نگرانی خطا در انتخاب "اصلح " نجات بخشیده و بار سنگینی را از دوش آنان بر میگیرد و میگوید:

"چون برگزیدن و انتخاب کردن یک حجت شرعی ست  "چنانچه بعدا غلط هم از آب در بیاید، باز سرافراز است و می گوید من تکلیفم را عمل کردم."

بگذریم که در قاموس شرع انتخابات، مفهومی ناموجو و بیگانه استد، واقعیت، اما، این است که حضرت ولایت از تجربه سخن میگوید. برگزیدن احمدی نژاد هم، بدون تردید، یک تکلیف شرعی بوده است. فرمانروا، غلام فرمانبر را برگزیده بود، اما با حلقه ای قلابی بگوش. پس اگر در انتخابات غلط را بر گزیدی، چون از سر تکلیف شرعی بوده است، مرتکب خطا و گناهی     نمیشوی، تازه سر فراز هم باید باشی. گفتمان شریعت اسلامی ، خطا کار را از مسئولیت مصونیت می بخشد، بویژه اگر فرمانروا باشد.  آیا میتوان فرآیند رای پیشین ولی فقیه به احمدی نژاد را  بر کف ترازو گذارد و به سبک و سنگین کردن آن پرداخت؟ مگر در انتخابات گذشته، حضرت ولایت به ملت نگفت که بینش احمدی نژاد را نزدیک به بینش خود میداند؟ مگر او را اصلح شناسایی نکرده بود؟ هزینه 8 سال تنش و تشنج با خارج و سرکوب و خفقان در داخل را چه کسی باید پرداخت کند؟ غارت ها، چپاولگری ها و زورگیری های بزرگ را چه کسی پاسخگو ست؟ کاهش 70 درصدی پول ملی اگر غارت و زورگیری نیست، چه میتواند باشد. درد گرانی و بیکاری و فقر روز افزون را چه کسی سبب گردیده است؟ ملت به چه کسی میتواند پناه ببرد در زیر شمشیر فرمانروا؟  گفتمان فرمانروایی سوال پذیر نیست.چه جای سوال است. همه چیز به تسلیم ختم میشود و اطاعت.

پایگاه اطلاع رسانی بیت رهبری از همین خطبه نقل میکند که:

"آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران گفته است که "دشمن " در پی بحرانی نشان دادن وضعیت کشور و پیروزی کسی در انتخابات ریاست جمهوری است که کشور را به عقب بر گرداند."

آیا این پیامی به کاندید های ریاست جمهوری نیست که باید مراقب باشند که چه میگویند. مگر نه اینکه سخن از شرایط بحرانی ، سخن دشمن است؟ دشمن را چه نیازی ست که نظامی را به عقب باز گرداند که خود با سرعتی سرسام آور به آن سو روان است. واقعیت این است که دوران حکومت دین، دوران نظام فرمانروایی و فرمانبری، دیر زمانی ست که سپری شده است، اگر مانده است با ابزار قدرت بوده است و بکار گیری شمشیر. گفتمان فرمانروایی و فرمانبری، گفتمان توهمات هم هست. فرمانروا بر آن تصور است که تا دروازه های تمدن، قدمی بیش فاصله ندارد. اروپا و آمریکا غرق در بحران اقتصادی، منطقه در آشوب. حال آنکه نظام ولایت قله علم و تکنولوژی، بویژه در زمینه فن آوری های هسته ای، از جمله کامل ساختن چرخه غنی سازی را یکی پس از دیگری فتح کرده است.

تنها مردمی که در اسارت و بندگی بسر میبرند در برابر وارونه ساختن حقایق سکوت و خاموشی بر میگزینند. 34 سال حکومت اسلام، نشان داده است که هرگز سر آشتی با آزادی ندارد. چه فرد آزاد نه هرگز زیر سلطه رود و نه به عقب باز گردانده میشود. بحران موجود زائیده سرکوب بیرحمانه آزادی ست و تداوم آن با ابزار بیگانه ستیزی.

چه میشد اگر شاخص های دیگری هم میتوانستیم برای انتخاب اصلح بکار بگیریم ، شاخص هایی را که فرمانروا را خوش نیاید؟ آیا بنظر عقلانی نمیرسد که در پی فردی بگردیم که بند اسارت را از دست و پای ملت بگسلد، رهایی به ارمغان آورد و مردم را ببسوی آزادی رهنمون سازد؟ تنها  در آزادی ست که ملت میتواند این کشتی طوفان زده و زوار در رفته را به ساحل برساند. چه درد تورم و بیکاری، فقر و عقب ماندگی، بر قراری سکوت و خاموشی در داخل و تشنج و جنگ آفرینی در خارج، ناشی است از نظام فرمانروایی و فرمانبری، دستآورد وحدت و یگانگی دین و قدرت. بزبان دیگری، انتخابات لزوما دالی بر همساز بودن اصل و اصول اسلام با دمکراسی نیست، بلکه ابزاری ست در خور و سازگار با نظام فرمانروایی و فرمانبری. فرمانبر بر میگزیند، مثل یک شهروند در نظام های دمکراتیک، اما از میان آنانی که بر گزیده شده اند در تناسب با خواست و سلیقه و در خور نظام ولایت. متمایز ساختن گفتمان انتخابات از گفتمان فرمانروایی و فرمانبری، کوششی ست در جانشین ساختن آن با گفتمان آزادی.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

۱۳۹۲ خرداد ۶, دوشنبه


دلشوره انتخابات 





دلشوره گریبان حضرت ولایت فقیه، رئیس پاکدینان، علی خامنه ای را سخت فرا گرفته است. مبادا که دامن مقدس ش بار دیگر با لکه ننگ رنگین گردد. که ملت گوش بفرمان ولایت نه تنها به برگزیده ولایت نه بگویند، بلکه رای واقعی خود را از وی مطالبه کنن.  چه لکه ننگی، چه رسوایی بزرگی؟ در پاسخ به انتخابات ریاست جمهوری در دوره پیشین است که نظام ولایت سراسیمه گردیده است، مثل مار گزیده ای را که از ریسمان به وحشت افتد، آماده است که بهر قیمتی از تکرار تاریخ جلو گیری نمایند. غافل از آنکه آب رفته را به جوی نتوان باز گرداند.

آری، دهمین انتخابات ریاست جمهوری، در چهار سال پیش از این حقیقتی را آشکار ساخت که رژیم دین را وادار ساخته است که پیوسته آنرا وارونه نشان دهد: گسست ملت از ولایت. بگذریم که برگزیدگان مردم در انتخابات دوره پیشین از درون نظام بر خاسته بودند و قصد بازگشت به دوران طلایی حکومت امام خمینی را در سر میپروراند ند. اما، این اشتراک اهمیت خود را از دست میدهد وقتی که بیانگر اراده ملت میشود و  در برابر اراده ولایت قد علم میکند. بی جهت نیست که نظام ولایت به خشونت و کین خواهی بر خاست، دروازه های دوزخ را گشود و دار تنبیه و مجازات را بر پا نمود.

براستی از کاندید ها ریاست جمهوری دوره یازدهم، پس از 8 سال سکوت و مماشات با وضع موجود، آنان که از فیلتر شورای نگهبان گذشته اند، چه میتوان انتظار داشت؟ به مردم چه میخواهند بگویند؟ آیا برای بدست آوردن رای مردم، قولی و قراری هم میگذارند؟ آیا میتوانند بگویند چه رویایی برای چهار سال آینده در سر دارند؟ آیا توضیح هم میدهند که چگونه برنامه خود را به اجرا در میآورند؟ آیا میتوانند از تغییر و تحول و بیرون کشیدن جامعه از شرایط بحرانی موجود، از حقیقت تلخ، گسست ملت از ولایت هم سخنی به میان آورند؟ که تمدن نه در خشونت و کین خواهی، نه در تعارض و تهاجم، بلکه در رهایی ست و آزادی؟

انتخابات ریاست جمهوری در خدمت پنهان ساختن حقیقت است نه آشکار ساختن آن. که انتخابات ریاست جمهوری ابزاری بیش نیست برای تصدیق و تایید رای ولایت. مگر نه اینکه کسانی کاندید ریاست میشوند که التزام مطلق آنها با استناد به قانون و دلایل و مدارک در شورای نگهبان ولایت به ثبت رسیده و صلاحیت شان احراز شده است ؟ انتخابات ریاست جمهوری با وجود ولایت فقیه، در واقع مراسمی ست که در طی آن ملت اراده خود را با ولایت فقیه تسلیم میکند. چه در این مراسم ملت به آن افرادی میتوانند رای دهند، که نهایتا بر گزیده ولایت است نه برگزیده ملت. چه حقیقت تلخی. انتخابات در نظام ولایت، در خدمت استحکام و بقا ی نظام فرمانروایی و فرمانبری است، نظامی که باید قرنها پیش بخاک سپرده میشد.

کدام یک از نامزدهای ریاست جمهور جرات و جسارت دارد کارنامه هشت سال گذشته را به نقد بکشد و ورشکستگی و پس روی جامعه را در این دوران آشکار سازد؟ آیا میتوانند درد مردم را چاره جویی کنند؟ درد گرانی و بیکاری و فقر و محنت روز افزون را انکار نکنند و از انحطاط و تباهی و شرایط بحرانی سخن رانده راه برون رفت از آنرا ارائه دهند؟ هرگز، چه نفی هشت سال دستآورد های لومپن بی حیایی، همچون احمدی نژاد، بعنوان رئیس جمهور کشور، تبلور اراده ولایت است. آیا میتوانی بر آن تف اندازی، بدون آنکه ولایت را به لجن کشانی؟ چه هزینه سنگینی هم  برای برگزیده خود در انتخابات گذشته، حضرت ولایت پرداخت نکرد. نه تنها دروغ بزرگی گفت که در نظام اسلامی تقلب در کار نیست، بلکه چه جان های آزادی را که به خاک و خون نکشید.

برگزاری یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، بیانگر این حقیقت است که نظام فرمانروایی و فرمانبری از تجربه آموخته است. شمشیر شریعت آماده فرود آمدن بر گردنی ساخته ات که از اراده ولایت سر باز زند. برق شمشیر ولایت، امنیت و آرامش یک انتخابات پر شور را تضمین میکند. انتخاباتی که جهانیان را مات و مبهوت نموده و درس دمکراسی و آزادی ملت ها بویژه ملت مسلمان میآموزد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

صداقت هرگز نه از دین برخیزد و نه از قدرت
گفتگویی با
آقای هاشمی رفسنجانی


این روزها هاشمی رفسنجانی، همچون ستاره ای در آسمان سیاه و خاموش دین زده ایران، درخشیدن گرفته است. چه دنیای نکبت باری؟ بنگر که ملت ایران باید به دامن چه کسی پناهنده شود، تا از منجلاب انحطاط و تباهی نجات یابد، همان کسی که اکبر گنجی او  را "عالیجناب خاکستری پوش " نامیده است.

واقعیت، اما، این است که هاشمی  رفسنجانی دیر زمانی ست که روضه معصومیت را سر داده است و از مسند قدرت، دولت و حتی نظام را به نقد کشیده و جانب "اصلاحات " را گرفته است، شاید پس از  شکست در انتخابات دوره ششم مجلس شورای ولایت و  ناکامی در انتخابات 84 که عملا در دست احمدی نژاد از مستضعفین جدا گردید و به اشرافیت پیوست. بدین منظور در هر فرصتی زبان به پند و اندرز گشوده است و مکرر راهکار هایی برای برون رفت نظام از "بحران " ارائه داده است، از جمله پیشنهاد هایی که در آخرین خطبه نماز جمعه 88 پس از سرکوب جنبش اعتراضی 88 به "رهبر معظم انقلاب " ارائه نمود.

آنچه در زیر میآید، گفتگویی ای ست نقد آمیز و یا نامه ای ست سرگشاده به آقای رفسنجانی  در باره سخنانی که وی در گذشته ای نه چندان دور در همایش دولت و نظام اداری... ایراد کرده است. برغم گذشت زمان، شک و تردیدی و نا باوری ای  که نسبت به نقد  "عالیجناب " از قدرت در این گفتگو  بیان گردیده است، هم اکنون که وی آماده گردیده است که نسخه "رحمانی " اسلام را پیاده سازی نموده  و با مجوز از حضرت ولایت کمر به نجات ملت بسته است، در شناخت چهره واقعی او ، مصداق بیشتری یافته است، چهره ای که اگر بگوییم که مظهر دین و قدرت و یگانگی و یکتایی آنهاست، سخنی به گزاف نگفته ایم.

آقای رفسنجانی
  
چندی ست که سخنان جالبی و قشنگی از دهان زیبای تان به بیرون می جهد. مطمئنم که به دل مردمی که در زیر مهمیز استبداد مضاعف  دین و قدرت به اسارت و بندگی کشیده شده اند، نیز می نشیند. این نگارنده خود را یکی از شیفتگان شما میداند و سالهاست که به گفتار شما توجهی خاص دارد. سخنانی که در باره دموکراسی و آزاد گزاردن مردم که در گذشته ای نه چندان دور در همایش دولت، نظام اداری و چشم انداز ها، ایراد کردید، البته بیش از همیشه نظر حقیر را بخود جلب کرده است. بدون تعارف و چاپلوسی باید بگویم که نقص نداشت. بهتر از این حقایق را در باره آزادی و دموکراسی نمتوان ایراد نمود. شما یکی از رهبران حکومت دین بوده اید که تیرش همیشه توی خال خورده است. هیچ یک از آیت الله ها و یا حجت الا سلام ها هرگز آنقدر تند و تیز شاخکهایش بوزیدن باد مثل مال شما بارتعاش در نیامده است. هم اکنون نیز خوب تشخیص داده اید که باد از کدام طرف میوزد. این نگارنده از روی علاقه خاصی که نسبت به عالیجناب دارد، دعا میکند که مردم حرف شما را باور کنند. کیست که بتواند با شما موافق نباشد و پای منبر شما بسر و سینه خود تا جان دارد نکوبد وقتی که میگویید:

 اگر مردم در بالای سر خود شمشیری نبینند و در فضای امن فکر کنند و تصمیم بگیرند بسیاری از مسایل حل می شود.

اشکال کار این است که هنوز بسیاری از مردم شما را خوب به یاد میآورند که با چه مهارتی شمشیر دین را بکار میبردید. با چه سهولتی سر های مخالفین خود را ازتن جدا میساختید. حتی امام علی هم که بقول  حضرت خمینی شمشیرش چنان تیز و سریع فرود میآمد که آدمیان را از وسط بدو نیم میساخت، به پای شما نمیرسد. چرا که مدتی بس بسیار طولانی، بیش از سی سال است که شمشیر می زنید. بنظر میرسد که هنوز از پا نیفتاده اید.

اگر احمدی نژاد تازه سر از تخم بیرون آورده و هارت و پورت میکند، شما در شمشیر کشی استاد دهرید. شما مشاور و چشم و گوش امام بودید. حرف امام حرف خدا بود. کافی بود که اشاره کند. با اشاره او چه روزنامه ها و مجله ها که بسته و چه زبانها که از بیخ و بن کنده ننشد. آیا در گوش امام سیاست های رحمانی اسلام را زمزمه میکردید؟

شما میگویید و چقدر خوب و درست هم میگویید، حقیقت هم همین است که شما بدان اعتراف میکنید که: هر وقت زنجیرهای استبداد از دست و پای مردم باز شد، مردم خود جامعه را اصلاح کرده و پیشرفت کرده اند. اما اشکال کار دوباره در این است که شما خود از آن بازیگرانی بوده اید که زنجیر های استبداد را بر دست و پای مردم هرچه بیشتر محکمتر کرده اید. اگر در نظام شاهی محرومیت در بیان بود و فعالیتهای سیاسی در نظامی که شما پایه گذار آن بوده اید نه تنها آزاد بگفتن و فعالیت سیاسی نیستی بلکه باید آن باشی و آن نمایی و آن نوشی و آن کنی که حکومت دین مجاز داند. نه تنها آزادی بیان را سختر کوبیده اید بلکه ده ها محرومیت دیگر را بوجود آورده اید. شما جلوی ارتباط آزاد با دینا را میگیرید. ماهواره ها را جمع میکنید. اختلاط  زن ومرد را در جشن و سرور و در گردشگاهها ممنوع ساخته اید. جدائی مردان از زنان را اجباری نموده اید. انتشار ایده و عقیده در زمینه های مختلف هنر و ادبیات  سرکوب نموده اید. وزارت ارشاد، گشت های ارشادی و سازمانهای امر به معروف بوجود آورده اید و رادیو و تلویزیون را ملک انحصاری خود ساخته اید. حق پوشش و پیرایش و آلایش را هم از مردم سلب نموده اید.. نیروهای انتظامی بجای آنکه با متجاوزین بآزاد های فرد و اجتماعی به جنگ برخیزند، هر روز هزاران هزار مرد و زن را بجرم بدحجابی دستگیر نموده، ده ها کارگاه تولیدی و فروشگاه های پوشاک و آرایشگاه هار را پلمب میکنند. بدون اینکه نیازی به مجوز قانونی داشته باشد.

سخنان شما بسیار زیباست و باید گفت تا کنون هیچ یک از رهبران حکومت دین از آزادی و تاثیر معجزه آسای آن در پیشرفت وترفی جامعه، هزگز سخنی نگفته اند. آیا مطمئن هستید که در یکی از آن سجده های طولانی وحی الهی بشما نازل نشده است.؟کیست که نداند که شما اهل کوه و کوه نوردی نیستید که مثل محمد عرب وحی را در دل کوه ها دریافت کنید. با این وجود چنین بنظر میرسد که یک شبه میخواهید پدر شوید، پدر دموکراسی در ایران. نکند این روزها تاریخ آمریکا را زیاد مطالعه فرموده اید و تامس جفرسون  که اعلامیه استقلال امریکا را با قلم خود نگاشته است و پدر دموکراسی آمریکا نامیده میشود، حسابی شما را تحت تاثیر قرار داده است؟ البته چه بهتر از این که شما با تامس جفرسون برقابت برخیزید.  فکر نکنید که ما داریم با شما تعارف میکنیم و بقول تهرانی ها هندونه زیر بغلتان میگذاریم. شما در دموکراسی گوی سبقت را از جفرسون هم می ربایید وقتی میگویید که:

آزاد کردن مردم و اراده آنان و میدان دادن به مردم در امور سیاسی از مهمترین اقداماتی است که باید انجام داد.

این سخن زیباترین سخنی است که تا کنون از دهان شیرین گوی شما بیرون آمده است. جفرسون که سهل است پدر جفرسون هم نمیتواند چنین جمله ای را سر هم کند. تنها اشکالی که در کار است این است که شما سی سال است همه کاره این رژیم بوده اید و هنوز هم هستید. شما زمانی پرقدرترین رئیس مجلس بودید و در عین حال امام اختیارات فرماندهی کل قوا را نیز بشما سپرده بود. بعد قانون اساسی را بنا بر میل شما تغییر دادند و مقام ریاست جمهوری را بقواره شما بریده و شکل بخشیدند و هشت سال در آن مقام خدمت کردید. در همان زمانها بود که لقب اکبر شاه گرفتید.

بعبارت دیگر  شما خود پایه گذار و معمار اصلی این نظام هستید. هم اکنون نیز پستهای پر قدرت و حساسی را در اختیار دارید. بنابراین، سی سال است که دهان مخالفین را دوخته اید. اکبر آقا گنجی را بخاطر میآورید. بیچاره نزدیک بود توی زندان بپوسد چون او رد پای شما را در کشتارهای زنجیره ای یافته بود و اگر پا روی حق نگذاریم باید بگوئیم که گوله های خیلی گنده ای تو پاش داشت. بهمین دلیل خیلی دل و جرات افشای حقایق را دارا بود. در تمام مدتی که او رنج زندان را مردانه تحمل میکرد، شما کلید آزادی او را در دست داشتید. یکبار هم نه در حمایت او نه در حمایت هیچ یک از آنان که جرات و شهامت گفتن را داشته اند کلمه ای بر زبان خود نیاوردید.

آقای رفسنجانی فکر نکنید که اینجا قصد داریم که سوابق سیاه شما مبنی بر تحکیم زنجیر های اسارت بر دست مردم، علیه سخنان شما بکار گیریم و تهمت حیله و ریاکاری بشما بزنیم.؟اشکال کار در این نیست که چرا در گذشته آزادی را کشتید و هر دهانی که به نامش گشوده گردید با مشت آهنین کوبیدید. آشکال کار در این است که هم اکنون نیز وقتی میگویید که:اگر روح قانون اساسی اجرا شود مردم نیز می توانند همیشه در صحنه باشند و بر این اساس باید راهکاری برای پیاده کردن دقیق قانون اساسی بیابیم. بیشتر بوی دیکتاتوری از آن بمشام میرسد.

سوال ما از شما این است مگر این قانون همان قانون ولایت فقیه نیست که دیکتاتوری ولایت فقیه را قانونی میسازد؟ مگر این قانون حرف ولایت فقیه را ماورای خود و مساوی با حرف و امر خدا نمیداند؟ مگر این قانون شورای نگهبان را تعبیه نساخته است که بیشتر شباهت به پلیت بیروی  حزب کمونیست جماهیر شوری سابق دارد تا یک نهاد قانون اساسی. مگر رئیس جمهور و نمایندگان مجلس بدون آنکه به تایید شورای نگهبان برسند، میتوانند وارد مبارزات باصطلاح انتخاباتی بشوند؟ مضاف بر این وقتی میگویید اگر روح قانون اساسی اجرا شود، آیا بدان معناست که تا کنون اجرا نشده است و یا فقط روحش اجرا نشده است. اگر در سی سال گذشته روح قانون اساسی اجرا نشده است، چه تضمینی وجود دارد که در آینده اجرا شود و زنجیر های اسارت را از دست و پای مردم بگشاید و آنها را از زندگی محنت بار در جمهوری اسلامی نجات دهد؟

ملاحظه می فرمایید آقای رفسنجانی، شما مثل گذشته هم میخواهید از توبره نشخوار کنید و هم از آخور و یا یکی به میخ میزنید و یکی به نعل. شما میخواهید هم برای دموکراسی و آزادی باشید و هم وفادار و فدائی نظام و قانون ولایت فقیه. شما هرگز حاضر نیستید بپذیرید که قانونی که سی سال مردم را باسارت و بندگی کشانده است نمیتواند آرادیبخش و آزاد ساز باشد. باضافه شما برنامه آزادسازی و شرکت مردم را بخدمت رهبر معظم میخواهید ارائه دهید، حال آنکه اگر میخواهید پدر دموکراسی در ایران باشید باید برنامه تان را به حضور مردم عرضه بدارید. اگر بآنچه میگویید مبنی بر اینکه مردم آزاد بهترین را بر میگزینند پس چرا برنامه خود را به مردم ارائه نمیدهید. پیشنهاد ما بشما این است که شاید هیچ زمانی مانند زمان کنونی نیازمند شرکت مستقیم مردم در تصمیمات سرنوشت ساز کشور نبوده است. اگر کذب و ریا در کار شما نیست و میخواهید مردم سخنان شما را باور کنند. چرا  تصمیم غنی سازی هسته ای را به مردم ارجاع نمیدهید. مگر امر دیگری بیش از این میتواند در سرنوشت و آینده ی این ملت تاثیر داشته باشد؟ اگر روح قانون اساسی سازگار با دموکراسی است چرا خامنه ای باید همچون خدا فرمانروایی کند. آیا خداوند خامنه ای تا کنون به مخالفین هم اجازه اظهار نظر داده است؟ مسلم است که خداوند را هرگز سر سازگاری با آزادی ندارد. اما شما که به نقش آزادی در پیشرفت و ترقی ملت اعتراف دارید، چرا یکبار تا کنون حتی اشاره ای هم نکرده اید که غنی سازی، تصمیمی ست سرنوشت ساز و تنها با رجوع بآرای مردم است که میتواند اتخاذ شود.

 البته این فقط بعنوان نمونه خدمتتان عرض شد که تنها نشان دهیم که صداقت هرگز از قدرت بر نخیزد. واقعیت آن است که قدرتمداری را هرگز سر سازش با راستی نبوده است. قدرتمداری، ذرست مثل دینمداری همیشه و همه جا همراه بوده است با حیله و ریاکاری. این استکه یرغم سخنان زیبایی که در باره دموکراسی و نقش آزادی در پیشرفت و ترقی جامعه، اخیرا ایراد کرده اید، کمتر کسی باور میکند که در زیر کاسه نیم کاسه ای نباشد، نیم کاسه ای که انتخابات ریاست جمهوری نامیده میشود.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org
firoznodjomi.blogpost.com 




۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۱, شنبه

رویای شیرین آزادی


ما ایرانیان چه خوب میدانیم که فروپاشی دیکتاتوری لزوما به رهایی و آزادی از یو غ نظام فرمانروایی و فرمانبری، ختم نمیشود. حتی میتواند استبداد و خود کامگی  را استحکام و تداوم بیشتری ببخشد. تاریخ نویسان، از انقلاب 1357 در ایران بعنوان انقلابی سخن خواهند راند که نه تنها بندی را از گردن مردم بر نگرفت بلکه سخت به زنجیر شان کشید، زنجیر شریعت اسلامی.

پس از سپری شدن بیش از دوسال کمتر کسی میتواند بگوید که عاقبت و انجام جنبش های ضد دیکتاتوری در کشورهای عربی به کجا خواهد کشید. اما به جرات میتوان گفت هر سرنوشتی که مردم کشورهای عربی برای خود رقم زنند، نمیتوانند دچار سرنوشتی مشابه سرنوشت ما بشوند. چرا که در میان کشورهای مسلمان، تنها ایران است که قشری بنام "روحانیت " را  در دامن خود پرورش داده است، قشری که در امتداد صدها سال خود را حافظ و نگهدار دین خوانده است. در کشورهای عربی حتی اگر شریعت دین اسلام  رسما به قانون فراگیر جامعه، قانون اساسی تبدیل شود، واسطه ی آن قشری بنام "روحانیت،" مظهر دین و شریعت اسلام ، نخواهد بود که بر مسند حکومت جلوس نماید و استبداد مضاعف دین و قدرت را بر قرار سازد.

دانشگاه الا زهر مصر را نمیتوان با دستگاه اجتهاد و فقاهت یکی دانست. یکی زبان و ادبیات عربی، اقتصاد و روانشناسی و بسیاری از علوم دیگر از جمله علوم دینی میآموزاند، استاد و دانشمند تولید میکند و دیگری بر مبنای اجتهاد به گردش در میآید و مجتهد و فقیه ببار میآورد. این بدان معناست که اسلام گرایان کشورهای عربی را نمیتوان با آیت الله ها و حجت الاسلام های حوزه های علمیه، علما و فقها، مقایسه نمود. چرا که دستگاه فقاهت  تبار خود را به امامت و رسالت نسبت میدهد و ادامه ی آن دوران میداند تا قیامت. حتی در زمانی که روحانیون در حوزه ها و حجره های خود به غور و تفحص در اسطوره ها و افسانه ها اشتغال داشتند، خود را یک دولت نیمه رسمی می پنداشتند. با مشروعیتی افزون تر از مشروعیت دولت رسمی. چرا که مردم از روی رضایت به آنان وجوه میپرداختند و آنها را از تلاش برای کسب معاش از راه ارائه ی خدمتی و یا تولید و توزیع کالایی، نجات میداند. علما و فقها از راه مفت خواری بود که به نفی دنیا مادی می پرداختند و زهد و تقوا پیشه میکردند. روحانیون را بدین لحاظ حتی نمیتوان با "مجتهدین دانشگاهی،" مثل احمدی نژاد و اکثریت اعضای کابینه و قشر فوقانی دولت مقایسه نمود. چون آنان بعکس روحانیون از راه فروش نیروی کار و ارائه ی خدمات تخصصی ارتزاق میکنند.
   
مضاف بر این الا زهر به عنوان یک نهاد دینی هرگز رویای کسب قدرت را در سر نداشته و آنرا نیز آموزش نداده و نیز مستقل از دولت حاکم، نبوده است. در حالیکه روحانیت به رهبری مراجع تقلید، علما و فقها خود را یا شریک قدرت دانسته اند و یا با آن به رقابت پرداخته اند. بهمین دلیل صعود شان بر فراز منبر قدرت نباید اعجاب آور هم تلقی شود.

بر خلاف کشورهای عربی، مردم ایران در شرایط کنونی با یک نظام دیکتاتوری از قماش حسنی مبارک و یا   ذین العابدین بن علی، معمر قذافی و بشار اسد، روی در روی قرار نگرفته اند بلکه با نهادی باید به مقابله بر خیزند که در وجود آنان میزید، با نهاد دین که مظهر آن روحانیت است و دستگاه فقاهت. دین نهاد نیست بلکه نهادین است در وجود ما. در طفولیت در سرشت مان کاشته میشود و از نسلی به نسل دیگر انتقال میابد. میآموزیم که هستیم، چون به آئین اسلام باور داریم. بدون دین چگونه میتوانیم باشیم؟ دین است که  به زندگی نظم و معنی و مفهوم میبخشد.

مسلمان بیش از هر دین دار دیگری نسبت به دین خود تعصب دارد. چون به آنچه که باور و ایمان دارد مطلق است و یکتا و یگانه. مسلمان با مطلق «او هست بجز او نیست دیگری» پرورش می یابد. مهم نیست که الله کیست و چیست و چه میگوید، اما هنگام درماندگی فریاد بر آورد که او «اکبر» است. چنان شیفته ی اسطوره های دین میشود که چشمها را بر روی واقعیت موجود بسته نگاه میدارد. که دین چیزی ست فرا تر از خدا پرستی. که بیش از هر چیز دیگری همراه است با آموزش تسلیم و اطاعت، بندگی و عبودیت. انجام تکالیف و فرائض دینی، روزانه، ماهیانه و سالیانه، تکالیف و فرائضی که تنها میتوانیم بیاموزیم به تقلید و تبعیت، هم چنانکه پیامبر اسلام، محمد، نماز گزاری را از جبرئیل به تقلید و تبعیت آموخت. محمد اگر چه خود فرمانروا بود، اما در برابر الله، نماد فرمانبری بود
.
بزبان دیگر، اسلام، نظام فرمانروایی و فرمانبری را که از دیر زمان بقا یافته بود با مطلق ساختن و وحدت بخشیدن به الله، هرچه بیشتر استحکام بخشید، آنچنانکه در زادگاه محمد، عربستان صعودی، برغم درآغوش کشیدن مظاهر مادی تمدن مدرن بر ساخته بدست دین ستیز ان غربی، نظام فرمانروایی و فرمانبری بلا تغییر و دست نخورده باقی مانده است. اما، ایران با انقلاب 1357 با تاسیس نظام امامت و ولایت بعنوان ادامه رسالت- «ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله است،» همچنانکه پیشانی منبر(تریبون) خطبه خوانی در نمازگزاری جماعت جمعه، یاد آوری میکند- از صعودی ها نیز در استحکام و تداوم بخشیدن به نظام فرمانروایی و فرمانبری بر اساس اصل و اصول اسلامی، نظام تسلیم و اطاعت، سبقت جسته است..

واقعیت آن است که مردم ایران در 1357 به استقبال «آزادی» نشتافتند. چرا که آنها خوی و عادت دیرینه خود به نظام فرمانروایی و فرمانبری و یا نظام اخلاقی دین را ترک نکرده بودند. آنها رژیم شاهی را سرنگون ساختند  نه از برای رهایی از باور و ارزشهایی استبداد زا، تعصب آور و نابینا ساز، نه از برای رهایی از خرافات و موهوم پرستی نه از برای درآغوش کشیدن آزادی. اکثریت مردم ایران شیفته ی امام بودند. شیفته را نمیتوان عقل و خرد انتظار داشت. شیفته بنده احساس و عواطف ش است.  بهمین دلیل به استبداد از نوع اخلاقی آن روی آوردند، مطلق و مضاعف، نه  آن که در کاخ های شاهی بلکه در حوزه های علمیه پرورش یافته بود. غافل از آنکه نظام فرمانروایی و فرمانبری براساس باورها و ارزشهای دینی، عبودیت میآورد و بندگی، نه رهایی و نه آزادی.

. انقلاب ،1357 بیانگر این واقعیت است که آنان که آزادی را تجربه نکرده اند، نمیتوانند خود را از اسارت و بندگی رها سازند. بنده ای که در اسارت زاده میشود، چگونه میتواند خود را آزاد سازد؟ شعار کسب آزادی تحت حکومت اسلامی یا از سر خود فریبی بود و یا از سر کوته اندیشی. روحانیت، دیگر مجبور نبود که از درون حوزه های علمیه و حجره های تنگ و تاریک به توطئه علیه آزادی در جامعه بپردازد و با ابزار حرام و حلال به جنگ آن برود. حال توانایی آنرا یافته بود که شمشیر بر کشد و سر از تن آزادی جدا سازد و چنین نیز کرد. بی درنگ آزادی منشاء شر شد، سر آغاز شتاب بسوی انحطاط و تباهی. آزادی یک توطئه ی غربی بود و موجب بی بند و باری و افزایش تماس و آمیزش  بین زنان و مردان و دختران و پسران گردیده، منجر به "اباحی گر ی" میشود و شکستن هنجار های اخلاقی. سرکوب آزادی در واقع از همان آغازین لحظات ظهور دین بر مسند قدرت، شروع گردید. بر علیه عارضه ی مهلک آزادی و تبدیل جامعه به یک زندان عظیم بود که حجاب را اجباری نمودند. که حجاب نماد عفاف شود و یکسانی و یک رنگی که برقرار نمایند نظم و انضباط پادگانی. پایکوبی و شادی، لذت جویی  و خوش گذرانی، بی درنگ ممنوع گردید. حال نفسی هم که بر میآمد  تحت بازجویی قرار میگرفت و دهان ها را می بوئیدند مبادا که دهانی به نجاست الوده شده باشد.

برپا داشتن منبر وعظ و خطبه  در مرکز دانشگاه تهران را آیا میتوان به چیزی جز تسخیر دژ آزادی تعبیر نمود؟ جنگ با دشمن(صدام حسین) خارجی و امپریالیسم آمریکا، فریبی بود که تنها میتوانست در دست ریاکار ان حرفه ای، روحانیون و یا دین کاران، رهبری شود. چرا که اگر جنگ با امپریالیسم در پی کسب آزادی نباشد، به پشیزی نیارزد. با این وجود بسیاری از احزاب و سازمانها و گروه های چپ و لیبرال و دمکرات و ملی و مذهبی گرایان، بزودی در دام امام گرفتار آمدند و به نظام ولایت در سرکوب آزادی زیر پوشش جنگ با امپریالیسم، چه خدمات و امدادها که به نظام ولایت نرساندند. اما استعمار کهن سال بومی برهبری آیت الله و حجت الاسلام ها، خبره تر از این ها بود که دلبند وحدت با "مشرکین " و "منافقین،" بشوند. روحانیت حاکم چنان هراسی از آزادی بدل داشت که در پی فرصتی مناسب میگشتند تا سر تمامی مبارز ین راه آزادی را که در زندانهای رژیم دوران محکومیت خود را می گذراندند، یکجا بر زمین افکند و اراده ی معطوف به آزادی را خاموش سازد.

جنبشی که پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 به وجود آمد، برغم تمام رشادت و جسارتی که جوانان از خود در برابر سپاهیان سرکوب گر دین بمنصه ظهور رساندند، بیانگر این واقعیت است که مردم ایران، هنوز آمادگی  های لازم در سوی رهایی از استبداد مضاعف دین وقدرت و در آغوش کشیدن آزادی را کسب نکرده اند. چرا که اکثریت مردم در پی طلب رای خویش به اعتراض بر خاسته بودند، امتیازی ناچیز، اگر در نظر گیریم که این رای مردم نیست  که در نظام ولایت بر میگزیند بلکه رای شورای فقها است، شورای نگهبان، منتصبین شخص ولایت است که نامزدهای انتخاباتی را بر میگزیند. مردم با رای خود در واقع برگزیدگان فقها و اراده و امیال ولایت و نظام فرمانروایی و فرمانبری را مورد تایید و تصدیق قرار میدهند و به آن مشروعیت سیاسی میبخشند. یعنی که رای مردم و مراسم انتخابات را نمیتوان چیزی بیش از یک پوشش تزئینی برای نظامی کریه چهره بشمار آورد. یعنی حتی اگر آقای میر حسین موسوی و یا حجت الاسلام مهدی کروبی انتخاب میشدند، بعید بنظر میرسید تغییرات چندان عمیقی در ساختار قدرت بوجود میآمد. فریاد الله اکبر زیر مشک و لگد و باتوم و سر نیزه ی دژخیمان نظام ولایت و تنها ماندن ساختار شکنان در میدان مبارزه برای آزادی، نشان داد که تا رهایی فاصله ای بس طولانی در پیش روی داریم. چرا که تا زمانیکه به پاکسازی خود از ارزشها و باورهای استبداد زا برخاسته از دین و انجام تکالیف و فرائض شرعی، تعصب و غیرت نسبت به دین، بر نخیزیم، در آغوش کشیدن عروس آزادی را همچنان همچون یک رویای شیرین به نسل آینده انتقال خواهیم داد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۴, شنبه

کارنامه ولایت و یا ریاست جمهوری؟



انتخابات، انتخابات، انتخابات، بازهم انتخابات، همیشه انتخابات، چنانکه گویی سرنوشت کشور ایران بسته به انتخابات، انتخابات ریاست جمهوری. چنانکه گویی انتخابات هرگز چیزی جز فریب و ریاکاری هم بوده است و یا از آغاز به منظور دیگری هم خلق گردیده است؟ گویی که این رئیس جمهور است تصمیم گیرنده و معمار و مدیر نظام ولایت، مرتبه ای بس بلند پس از فقیه اعظم. در نتیجه از اهمیت انتخابات هرچه که بگویی، کم گفته ای. البته که طرحی ست هوشیارانه برای  تحکیم و بقای نظام استبداد مضاعف دین و قدرت، نظامی که شمشیر و شریعت بکار گرفته تا بتواند جامعه را بدوران صدر اسلام، دوران طلایی خلفای "راشدین " بازگشت دهد. اما نه بر دوش شتر بلکه بر دوش موشکهای حامل کلاهک های اتمی. انتخابات جنجالی نیست مگر پنهان ساختن کارنامه ولایت، سراسر خشم و خشونت، کین خواهی و انتقام جویی، گسترش بندهای اسارت آور شریعت، سخت گیری و سرکوب در داخل، تنش و تشنج بخشیدن به بیگانه ستیزی.

نشاندن احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری نیز یکی از اقلام برجسته کارنامه ولایت است. آری، احمدی نژاد دارای تمام خصوصیاتی بود که مورد پسند ولایت بود. مدیر و زیرک، زرنگ و پر ذکاوت، ساده زیست و دشمن اشرافیت، ار همه مهمتر گماشته و فرمانبردار ولایت. بعضا بر آنند رئیس جمهور گرفتار عشق قدرت گردیده است، وسوسه میشود و به "انحراف " میرود. همه افراد جعلی به دور او حلقه زده اند. در واقع دیر زمانی ست که بنظر میرسد که احمدی نژاد از ریاست دولت کناره گیری کرده است و یک تنه وارد میدان انتخابات شده و به مصادر نقش مخالف از بالا پرداخته است و قصد دارد که ساختار قدرت را که زیر پنجه های مرموز توطئه گران قرار گرفته است، نجات بخشد. سپس حرف هایی میزند و دست به اعمالی میزند، پر هیاهو و جنجال بر انگیز. رئیس جمهور، طبق قول منتقدین اصول گرا و اصلاح طلب و مستقل، چنان غرق در انتخابات گردیده است که فراموش کرده است که کارنامه هشت ساله  او ست که در انتخابات باید زیر سوال رود. اری، طبیعی ست که رئیس جمهور شانه از زیر بار مسئولیت خالی کند. این ولایت خود بوده است که او را برای پیشبرد "چشم اندازهای" خود برگزیده است. التزامات دینی و ضرورتهای اخلاقی او را رها از پذیرش هر مسئولیتی میکند. برخی بر این تصور اند که در نظام ولایت منفذ ی برای سرپیچی هم وجود دارد. ولایت به قصد و نیت برگزیده خود آگاه است.

اما، کیست که نداند که سرنوشت این کشور در دست کسی قرار دارد که مظهر شریعت است و شمشیر. که سلطه افکن است و مسئولیت ناپذیر. این کارنامه ولایت است که باید محور گفتمان انتخابات قرار بگیرد. کارنامه ریاست جمهوری خود بخش عمده ای از کارنامه ولایت است. از این ساده تر چه میتواند باشد، با وجود ولایت، جلوه الله، خداوند یکتا و یگانه، رئیس جمهور چکاره است؟ رئیس جمهوری که تبار ش بنا بر قول دکتر نقره ای به لات و و لوت های تهران میرسد،  زیرک  و زرنگ و با هوش ترین رئیس جمهور ها، تا کنون بیهوده سعی گرده است که نشان دهد که او خود جوجه پیغمبری ست و امام زمان همیشه در کنارش بوده است و به هیچ وجه گماشته و پادو ی ولایت نیست. از گفتمان تهدید و تحریک آمیز احمدی نژاد نه بوی اصالت که بوی فریب است که به مشام میرسد. در التزام او به ولایت و امامت نباید شک و تردیدی داشت. یاران اصول گرایی که به دشمنان ریاست جمهوری پیوسته اند، او را ترسو و زبون و ورشکسته میخوانند و به این ترتیب آنها نیز سعی میکنند که در داغ نمودن تنور انتخابات به احمدی نژاد امداد برسانند. تف لیسان ولایت و رئیس جمهور همه یک چیز میخواهند، انتخاباتی پر عظمت و خیره کننده جهانیان تا بتوانند بر رای مردم مبنی بر نفی رای ولایت در انتخابات 88، خط باطلی بکشند و جامعه را قانع کنند که رای منفی مردم "فتنه " ای بیش، بر ساخته دست بیگانگان، نبوده است. رئیس جمهور سخت میکوشد که رای منفی مردم را در دوره پیشین به رای مثبت در این انتخابات تبدیل کند. چه خیال خامی؟

درست است که احمدی نژاد، در حوزه های علمیه درس اجتهاد نخوانده است، اما او را باید از هر مجتهد ی در فریبکاری ورزیده و دانش آموخته تر خواند. او زبان تحریک و تهدید، زبان ایهام و اشاره را بکار میگیرد که بر انگیز اند و به پاسخگویی وا دارد و معرکه بپا کند، گویی که انتخابات صحنه مبارزه واقعی ست برای کسب قدرت. که شور و هیجان آفریند و آنچه قلابی و تقلبی است اصیل و واقعی جلوه دهد، تاکتیکی برخواسته از بینش عمیق امام زمانی او.

برگذار ی ده دوره انتخابات ریاست جمهوری به تجربه ثابت کرده است، که سرنوشت این کشور پهناور و مردم آن در انتخابات تعیین نمیشود. نباید انتخابات ریاست جمهوری را در نظامی که ولی فقیه، جلوه الله است و حکومت او حکومت رسول الله ، با انتخاباتی که باز تابنده اراده و امیال مردم است، یکی دانست و همان انتظار هم از آن داشت. در نظام دمکراسی های غربی، برگزیده مردم بر راس قدرت می نشیند، زیرا که او صلاحیت خود را در فعالیت های انتخاباتی احراز کرده است. انتخابات پروسه ای ست که کاندید ها با مردم وارد عهد و قرار داد میشوند. بهمین دلیل برگزیده مردم بالاترین مقام مسئول است. او ست که پاسخگو ست. وظائف و مسئولیت های وی را نیز قانون تعیین و تعریف میکند. یعنی که نمیتوانند بر اساس سلیقه های شخصی تصمیم بگیرند. رفتار و گفتار برگزیده مردم، رفتار و گفتاری ست قانونمند، نه از سر خود کامگی و قلدری. قسم میخورد که قانون را اجرا کند، قانونی که خود فرآیند یک قرار داد اجتماعی ست. حال آنکه در نظام ولایت، آنجا که شرع تعریف کننده قانون است، نهاد های قانونی، مثل قوای سه گانه جمهوریت در تبعیت از شریعت است که معماری شده اند. یعنی که کاندید های ریاست جمهوری و یا نماینده مجلس صلاحیت خود را از مردم کسب نمیکنند. قبل از آنکه انتخاب شوند و با مردم وارد عهد و قراردادی شوند باید با دستگاه ولایت وارد عهد و قرار داد گردند. چرا که التزام نه به مردم بلکه به مقام ولایت، مظهر شریعت است که مورد تفتیش قرار میگیرد. سنجش درجه التزام به ولایت به شورای نگهبان واگذار شده است که اعضای آن خود منتصب ولایت اند. در چنین نظامی آیا انتخابات ریاست جمهوری، میتواند چیزی بیش از به پا کردن یک معرکه باشد؟

چه معنایی میتوان برای انتخاباتی تصور نمود که در آن بدرستی روشن نیست، که رقیبان انتخابات چه کسانی هستند و یا کدام برنامه ای را برای حل چه مسئله و یا مسائلی ارائه میدهند؟ آنها که علاقمندی خود را برای شرکت در انتخابات اعلام داشته اند، از جمله علی اکبر ولایتی،هم اکنون مشاور بین‌الملل سید علی خامنه‌ای ،غلامعلی حداد، پدر همسر مجتبی خامنه ای، فرزند مشهور رهبر معظم، محمد بافر قالیباف، شهردار تهران، اعتراف کرده اند که تحت نظر و هدایت رهبر به مدیریت جامعه می پردازند، حتی اگر از کارنامه ولایت بوی گند ی بر خیزد که نسل های آینده ه را نیز مست و مدهوش سازد. آنها چه خوب میدانند که رای مردم به نام کاندید ی از صندوق های رای بیرون میاید که برگزیده ی ولایت باشد.  بنابر این چه نیازی ست به تبلیغات انتخاباتی و ارائه برنامه و رسیدن به هدف و آرمانی؟ چه نیازی ست به سفر ب شرق و غرب شمال و جنوب کشور؟  در نظام شریعت، اول ولایت است و آخر ولایت، رای مردم هیچ است و پوچ. این است تاریخ انتخابات در حکومت اسلامی از آغاز تا به امروز. تا کنون هیچ رئیس جمهوری نتوانسته است از پیروی نقشه ای که ولایت برای جامعه طراحی کرده است، سر باز زند. آیا میتوان انتظار داشت که کاندید ی ظهور کند، که کارنامه ولایت را بتواند مورد نقد قرار بدهد؟ نه به غنی سازی بگوید و تکنولوژی هسته ای را زیان آور و مضر بحال ملت بداند و بر طبل رهایی از بندهای اسارت آور شریعت بکوبد و به کین خواهی و بیگانه ستیزی، پایان  بخشد و راه تعامل و صلح مسالمت در پیش گیرد؟  نجات از تیره بختی و سیه روزی، بدست رئیس جمهور نیست، دولت، ولایت است و دولت، ولایت. این حقیقتی است که باید انکار کند، کسی که بر مسند ریاست نشسته است و یا آنکه رویای صعود به آن قله جادویی را در سر میپروراند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org
firoznodjomi.blogpost.com