۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

     
چند و چون در حکم حجاب

اگر بگوئیم حجاب اسلامی ترین نماد نظام ولایت است، درست است که چیزی به گزاف نگفته ایم، اما هرگز بقدر لازم و کافی نگفته ایم. زیرا که حجاب نه تنها نماد نظام است بلکه پایه و بنیان آنست. حجاب را  بر گیر، رژیم دین فرو خواهد ریخت.

راستی حجاب چیست که چنان نقشی دقیق و تعبن کننده ای در رژیم اسلامی بازی میکند؟ براستی پندار و بینش علما و فقها مظهر دین اسلام از حجاب چیست که یک نظام اجتماعی را بر آن اساس پی ریزی کرده ان؟

این سوالها را پاسخی ساده نیست. اگر چه حجاب خود معنائی ساده و تهی از پیچیدگی ست. چرا که ظاهرا حجاب چیزی جز یک پوشش نیست. اما وقتی ستون یک نظام ایدئولوژیک و زیربنای یک جامعه شد، باید ضرورتا آنرا بیشر از یک پوشش دانست.

حجاب قبل از هر چیز یک حکم است، حکمی که در آن نه چند و چون است و نه چون و چرا زیرا که حکم حجاب یک حکم مطلق قرآنی است. بهمین دلیل ماورای قانون است و قانون ناپذیر. در بینش اجتهاد، حجاب چیزی ست که نه تنها نباید از آن گریخت بلکه آنرا باید همچون خیر در آغوش کشید. حجاب زیبا و مظهر عفاف است و پاکدامنی. کرداری است بزرگ و پر پاداش.

در این معنا حجاب یک پوشش ساده نیست. حجاب پوششی است ویژه زن. پوششی است که رخ و موی و جسم زن را پنهان دارد از چشمهای ناپاک و هرزه مرد. حجاب چون زن را زیر پوشش خود پنهان سازد مرد را از وسوسه های شهوانی و شیطانی رها نماید و سبب شود که از یاد و ذکر ذات الهی غافل نماند. از "راه مستقیم " منحرف نشود، بیراهه نرود و در نتیجه مرتکب گناه نشود. بعبارت دیگر، در بینش فقاهت، حجاب بخودی خود حائز اهمیت نیست بلکه آن چیزی که حجاب زیر پوشش خود میبرد دارای اهمیت است: زن. این زن است که باید خود را در دنیای تاریک حجاب پنهان سازد. زیرا که زن در بینش فقاهت چیزی جز هوس و لذت و شهوت نیست. ماهیتا شر است و شرزا، غفلت است و بی خبری. زن سرچشمه گناه است.

به حکم حجاب، فقیه زن را وظیفه دار و مسئول حفظ مرد از وسوسه های شیطانی و شهوانی و جسمانی میکند. زن بدون حجاب در چشم فقیه چیزی جز شی ای فریبنده و گمراه کننده نمیتواند باشد. آنچه و جود حجاب را برای زن ضروری و واجب میسازد آنستکه وی  عامل معاصی و گمراهی است . با پوشاندن زن در حجاب فقیه در آن اندیشه است که با بدکاری و گنهکاری بمبارزه برخیزد و زن را همچون "مروارید در صدف "- چنانکه فقیه به تمثیل گوید-  حفاظت کند. بنا براین فرضیه هرچه پنهان تر هوس و لذت و شهوت یا زن، عفاف و پاکدامنی زن بیشتر، حجب و عفت فراوان تر. هرچه زن وابسته، مطیع و فرمانبردار بهتر. فقیه زن را زیر حجاب پنهان میکند تا تقوی و پرهیزکاری بر جامعه حاکم شود. حجاب وسیله ایست در دست آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم در خدمت کنترل عوامل شرزا، هوی و هوس، لذت و شهوت. باین ترتیب، یعنی با پنهان ساختن رخ و موی و جسم زن زیر دنیای تاریک حجاب شر را بخیر تبدیل میکنند، امری که در اندیشه علما و فقها بعنوان هدف نهائی تارخ بشریت است. اگر فقیه حکم حجاب را مطلق میکند بآن دلیل است که خود را عامل برقراری خیر میبیند. چون خیرخواه است. چون در پی  برقراری تقوی و پرهیزکاری و رستگاری ست. این وقتی به سر انجام خواهد رسید که عوامل شر، بویژه زن، در کنترل تام و تمام قرارگیرد اینست وجوب حکم حجاب.

اگر در حکم حجا ب چند و جون بیشتر آوریم، خواهیم دید که حکم حجاب دارای نقص بزرگتری ست بلحاظ علم الهی. حکم حجاب، بیانگر این حقیقت است که وجود و هستی زن بخودی خود هدفی ندارد. موجودیت ش در سوی رستگاری مرد است، نه رستگاری خویش.  هدف خلقت مرد است نه زن. هستی زن به لحاظ هستی مرد است که اهمیت دارد. گوئی که اراده بر آن بوده است که زن پنهان باشد و ملک خصوصی مرد.  خدمتگزار باشد و پنهان و  نا موجود. گوئی که عقل و خرد نهائی، شر(زن) را خلق کرده است که خیر آفریند. رستگاری امکان پذیر است اگر زن بمثابه ترکیبی از احساسات تند و آتشین و عواطف پرشور و سرکش، مهار شود.  بعبارت  دیگر، زن همچون حیوانی باید اهلی شود تا بتوان از آن بمنظور رستگاری و بر قراری خیر، سود جست.

در این معنا گذشته از آنکه حجاب بیانگر نابرابری زنان و مردان بلحاظ خلقت ا ند،  بلکه حکمی است شکننده قصد و غرض الهی در آغاز خلقت. اول هستی را بزن میبخشد بعد به نقص کار خود آگاه میشود. لذا با حجاب برآن پرده میکشد و کنترل آنرا باین طریق واجب میشمرد. همراه زن، حجاب را  نیز میآفریند که بوسیله آن مرد بتواند زن را اهلی سازد. در چنین صورتی آیا میتوان بآن اراده الهی و نهائی، عقل و خرد نیز نسبت داد؟ چرا که حجاب در واقع نقی هستی است. حجاب هستی زن را ناپدید نموده به نیستی تبدیل ش میکند. حجاب بیان نیستی زن است، نه هستی او. اگر زن دارای هستی است چرا و بچه دلیل باید پنهان باشد. تنها دلیل آن میتواند مرد و رستگاری او باشد. زن را در جمع زنان نیازمند حجاب نیست. در برابر مرد است که باید خود را پنهان سازد. زیرا که همه بدیها و نابسامانیهای اجتماعی از بی حجابی و بد حجابی برخیزد.

البته فقهای عالم، برآنند که حجاب هرگز مانعی بر تعالی مقام زن در جامعه نیست و با آن تضاد و تصادمی ندارد. حجاب هرگز راه ترقی و پیشرفت را بر زن نمی بندد و عقل و خرد را از او سلب نمیکند. که حجاب تنها پوششی است بر عفت زن. از او حق و حقوقی را نمیگیرد و بدین لحاظ نقشی در تعیین جایگاه اجتماعی زن ندارد.

با حکم حجاب، فقیه زن را از یکطرف تحلیل میبرد و ناچیز میکند و او را تا حد یک شی قابل استفاده جنسی تقلیل میدهد .  به بهانه حفظ پاکدامنی او را ببند میکشد و حجاب را بر او تحمیل میکند، از طرف دیگر بر او همه راههای ترقی و پیشرفت را میگشاید. از یکطرف بوسیله حجاب، هستی اش را نفی میکند؛ عقل و خردش را بآن اندازه ناچیز بشمارد که حق گزینش پوشش مناسب را از او سلب میکند و از طرف دیگر او را آزاد میگذارد که با مردان برای اشغال جایگاهی بهتر در جامعه به رقابت بپردازد. فقاهت مسئولیت پاکدامنی را بر دوش زن میگذارد، درست بآن دلیل که زن را موجودی یک بعدی میبیند: هوی و لذت و شهوت. اگر چنین نیست ، اگر در بینش فقاهت زن چیزی بیشتر از هوس و لذت و شهوت است، اگر در  نهاد ش عقل و خردی همچون عقل و خرد مرد بکار گرفته شده است، چه نیازی ست به زندانی کردن زن در دنیای تاریک حجاب؟ حجاب فقاهتی نشان بی خردی ست.

پاکدامنی ظاهری بواسطه حجاب اگرچه فاقد ارزش است اما در بینش فقاهت بالاترین ارزشها ست. اینست که هرآنچه این ارزش را زیر سوال برد و در نفی آن بکوشد در دستگاه عدل و عدالت ولایت مجرم و گناهکار شناخته میشود.  اما مجرمین زنان ا ند نه مردان که به حرا می بزن نگریسته اند. آلودگی در نگاه مرد است، اما فقیه حکم به دستگیری و مجازات و شکنجه؛ تنبیه و تادیب زن میدهد. فقیه وقتی زن را دستگیر میکند، او را به جرمی دستگیر میکند که خود در ارتکاب بدان بی گناه است. جرم زن وجود و هستی اش است. و جودی که بدید فقیه اگر پوشیده نشود، فساد انگیز است و سبب نادرستی و فحشا ست. زن بودن هستی زن است. در این، اراده از او نیست،  بلکه از نیروی هستی بخش است. زن یعنی  چیزی غیر مرد، چیزی ظریفتر و لطیف تر، چیزی دقیقتر و با بارد هی بیشتر. چیزی به کما ل نزدیکتر. اگر رخ و موی و جسم ش زیباست و سزاوار ستایش چرا گناه از او ست. آن دانای کامل و هستی بخش را نتوان چنین کوته خرد و کوته نگر، تصور نمود که هستی انسانی بزن دهد اما در نهاد ش بجای عقل و خرد، زشتی و شر بکارد و آنگاه او را مجرم و گناهکار و سزاوار تنبیه و مجازات بشمارد.

اما حجاب تنها بیانگر پستی و فرو زیستی زن نیست. حجاب نشان حقارت و خواری مرد نیز هست. درست است که فقیه بوسیله حجاب برتری مرد را بر زن تثبیت و پا برجا میکند، اما او را نیز ناچیز و خوار بشمارد. از یک طرف فقیه حافظ منافع مرد علیه زن است. او را  مجاز در تعدد همسر کند و زن را بلحاظ حقوقی و قانونی وابسته بمرد ، ولی از طرف دیگر او را موجودی تابع امیال و شهوت خود پندارد و ضعیف و ناتوان در عقل و خرد. با رویت زن از خود بی خود و مرتکب زشتی و معاصی شوند.  بدلیل این سستی و تزلزل است که مردان نیز باید مهار و محروم و کنترل شده  و به عقل و خرد نظام اسلامی تسلیم شوند. ولی فقیه زنان را زندانی کرده و هرگونه کوششی را برای رهائی از بند حجاب سرکوب نموده و مردان را بزندان بانی آنان گمارده است. حجاب تنها وسیله کنترل و سلطه بر زن نیست، بلکه وسیله تسلیم و اطاعت مرد نیز هست، تسلیمی که هم اخلاقی و مذهبی ست و هم سیاسی، اینست که تسلیم به فقیه تسلیمی است تمام و کامل.

بنابراین، اگر از حکم حجاب بمثابه یک حکم فقهی بگذریم، در شرایط کنونی، حکمی است سیاسی در خدمت حفظ و برقراری حکومت مطلق گرای اسلامی.  وسیله ایست برای سرکوب و کنترل اجتماعی. نظام ولایت نمیتواند از یکطرف انسان را آزاد فرض کند، از طرف دیگر احکامی را همچون حکم فقاهتی حجاب که در آن هزاران هزار چند و چون رواست، مطلق سازد. اجرای بدون چون و چرای حکم حجاب در جهت ثبات و تداوم نظامی ست متحجر،  مستبد و مطلق گرا. بمنظور گسترش کنترل و سلطه خود، حکومت ولایت در هر لحظه و شرایطی خود را آزاد میبیند که تحت نام حجاب بگیرد و ببندد و  تنبیه و مجازات کند. بنابراین نظامی که بر اساس حجاب بنا گردیده و سلطه تمام و کامل خود را بآن وسیله  بر جامعه تحمیل کرده است با برداشت حجاب نیز فرو خواهد ریخت.
فیروز نجومی
Firoz  Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.com

برخی از احکام قرآن در ارتباط با حجاب:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مومن را بگو تا چشم ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است


قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم ها .از نگاه ناروا بپوشند
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند

. فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.
.


































































۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

مدینه فاضله ولایت

22 بهمن 88، نشان داد که مدینه ی فاصله ی ولایت در لجنزار تباهی و انحطاط غرق گردیده است. زندانیان و اسیران خود را در حالیکه غل و زنجیر فریب را بر وجود خود میکشیدند، فراخوانده بود که سی و یکمین سال حکومت شریعت و شمشیر را جشن گرفته و به پایکوبی بر خیزند. از ملت و غرور ملی، از ایران و ایرانی ، از پیشرفت در علم و صنعت و تکنولوژی، بویژه فنآوری هسته ای و فضایی، از مدیریت جهان و سلطه بر آن، از خوشبختی و سعادت، از بهزیستی و رفاه مادی و معنوی که بدست آورده، از عدالت و برابری و از جایگاه رفیع نظام اسلامی در تاریخ بشریت، چه سخنان یا وه که نسرو ند و در بوق و کرنای رژیم دین، ندمیدند.

از گفتمان اسلامی خبری نبود. گفتمان، ایرانی شده بود. ترفند شریعت پس از سی سال کهنه و پوسیده گردیده بود. در 50 میلیون نفری که از سراسر ایران به تهران انتقال داده و در 40 کیلو متر گستر انده بودند( البته به تخمین بسیار محافظه کار انه رسانه های رژیم)، نه شوری وجود داشت و نه هیجانی و نه گوش شنوایی. چرا که آنها به تکلیف شرعی خود عمل نموده ، وجود خود را همچون رعیتی اجاره داده و برای دریافت دستمزد ی ناچیز و یا لقمه ی نانی و یک نوشیدنی، و یا از ترس انتقام رئیس و کار فرمای دولتی به بندگی خود گردن نهاده بودند. آیا این مردم از محرومیت خود، محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود آگاه بودند؟ آیا میتوان آن مردمی را که سر خود بزیر افکنده، کنند و گویند، و کور کورانه اطاعت نموده و فرمان برند، آگاه به حقارت و خواری خود دانست؟. آیا آنها را میتوانی چیزی بیشتر از رعیت با حق و حقوقی محدود و جابرانه  پنداشت؟ آیا آنها میدانند که از آنچه انسان را از حیوان جدا میسازد- یعنی آزادی و آگاهی بدان- محرومند؟ هرچه که هستند، همان انسان هایی هستند که مدینه فاضله ولایت به آنها می بالد. انسان آزاد و مستقل در ستیز و خصومت است با شریعت و نمیتواند در دوران ولایت پرورش یابد. مدینه ولایت به رعیت نیازمند است ،به کسی که در بند است و وابسته و نا آگاه باسارت خویشتن. نه انسانی مختار و متعقل. نمایش توده ی رعیت ها بود که به قول ولی فقیه جهان را در 22 بهمن 88، "مبهوت " ساخته بود.

مدینه ی فاضله ای که رژیم دین در تولد آن جشن و سرور بپا میکند، نظام ارباب- رعیتی  ست که تحت شریعت و شمشیر برهبری کسی، امام، موجودی مقدس و فرازمینی، زاهد و پاک و با تقوا، ظلم ستیز و بت شکن، معصوم و خطا ناپذیر، برپا نمود. امام نماد شریعت  بود و شمشیر. تحت فرمانروایی الهی امام خمینی، همه ی زهد ور زان و مومنین از حوزه های علمیه ، خروج یافتند که درختان سبز شریعت را در سراسر جامعه بکارند، رفتار و گفتار تمامی جامعه را تابع نظم و نظام شریعت در آورند و همگان را به رعیت یک ارباب با قدرت مطلق، مبدل سازند.

آیت الله ها و حجت الاسلام ها، علما و فقها، بی درنگ به تغییر و دگرگونه سازی تمام نهادهایی پرداختند که مارکسیست ها آنرا عرصه ی رو بنایی جامعه نامیده اند،  ازجمله باورها، ارزشها، عادات و رسم و رسوم و سنت، نهاد های سیاسی و یا قانونی و غیره. بدین منظور، نظام کیفر خواهی و انتقامجویی بر اساس شریعت بر قرار و " محارب " وارد نظام قضا گردید و بعد ها قصاص و سنگسار، شلاق و تازیانه، بازجویی و تجاوز و شکنجه بدان افزوده گردید، و بلحاظ ، خشونت و بیرحمی، ترس و وحشت آفرید، حتی در دوران کوتاه "بهار آزادی." بزودی سکوت و خاموشی بر قرار گردید.

 در 22 بهمن 57 در واقع برای اولین بار شمشیر شریعت از غلاف بیرون کشیده شد، آماده که برق آسا بر هر گردنی فرود آید. این بدان معنا بود که مردم باید شیوه زندگی خود را بر اساس قواعد شریعت تغییر دهند. بخودی خود روشن بود که مدینه فاضله نه بر اساس ارزشهایی نوین سازگار با طبع و نفس و عزت و آزادسازی بشر، بنا میگردد.  بلکه بر اساس ارزشهایی پی ریزی میشود که در ستیز و خصومت است با خصلت بشری: تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. یعنی زندگی گوسفندوار ی.

پس در آغازین لحظات پیروزی، شمشیر شریعت بر گردن "محاربان، " یعنی دشمنان حکومت الله فرود آمد و تصاویر وحشت بار آنان با چشمهایی منجمد در حدقه و طاق سر، دندانهای فشرده بهم جهید ه به بیرون از صورت، با حفره هایی خون آلود در پیشانی و یا در قفسه ی سینه، در مطبوعات کشور به چاپ رسید. یعنی که ساختار مدینه فاضله با ریختن خون محارب آغاز گردید. با وجود شریعت چه نیازی به قانون بود و پیمودن مراحل قانونی و اثبات جرم و در همان راستا تعییین میزان کیفر. در دفاع از شریعت الهی ریختن هر خونی مباح و حلال شد.

در همان هنگام حجاب یکی دیگر از ستونهای فولاد ین مدینه فاضله ولایت گردید. از اینرو حجاب را نیز بدون کوچکترین وقفه ای، اجباری ساختند تا زنان از نمایش وجود خود پرهیز نموده مردان را از وسوسه غریزه و انحراف از راه مستقیم الهی محفوظ بدارند. حجاب اساس جدایی زنان از مردان، گردید. حجاب شد نشان وحدت، نشانه آرمان الهی: جماعت همه یک رنگ و هم آهنگ، نه اختلافی نه تفاوتی، نه زیر و نه بالا، نه غنی و نه فقیر، نه قوی و نه ضعیف. یعنی که حجاب تنها نماد انقیاد زن نبود بلکه در واقع جامعه را در کل به انقیاد شریعت کشانده بود. حجاب، ابزاری بود برای یکسان سازی و انکار و نفی کثرت و اختلافات و تفاوتها  و نیز تضاد و ستیز منافع و جایگاه  های مختلف طبقاتی در جامعه. همگان از بالا تا پائین موظف و مکلف به رعایت مقررات و قواعد حجاب شدند. حجاب، عین شریعت بود و ماورا چند و چون.

 احزاب، سازمانها و گروه های  مخالف از جمله چریک های "فدائی خلق " که در برابر به پا ساختن مدینه فاضله ولایت به مقاومت بر خاسته بودند، اجباری ساختن حجاب را آنقدر کم اهمیت میدیدند که بحث در باره آنرا به آینده موکول میساختند. آنها مسائل عمده و بسیار جدی تری در پیش رو داشتند. در پی کسب قدرت بودند، نه دفاع از ابتدایی ترین حق و حقوق بشری. مردان انقلابی و دموکرات و لیبرال، سرنوشت زنان، تحقیر و محرومیت آنان را به سرنوشت خود پیوند نمیزدند. حال آنکه حجاب همراه با جرم محاربه، اساس سلطه ی شریعت و نظم و انضباط اجتماعی در مدینه ی فاضله ی ولایت گردیده بود.  نه تنها در کوچه و بازار، حجاب اجباری بود بلکه تمام نهاد های درون جامعه، از کوچکترین تا بزرگترین، خصوصی و یا دولتی، مجبور به تابعیت از مقررات حجاب گردیدند. چه شعار ها در ستایش حجاب بر دیوارها که نوشته نشد. حتی در کمر کوه ها و بر سر راه کوه نور دان، تابلوی "رعایت حجاب " را نصب نمودند. حجاب نماد سلطه ی اسلام بر جامعه گردید.

بنابراین، حجاب همراه بسیاری از باید ها و نباید های دیگر براحتی پذیرفته شد. زیرا که شریعت نظم و انضباط، و یا  قوانین و دستوراتی نوین و یا نا آشنا و بیگانه ای برای مدیریت زندگی اجتماعی عرضه نمیکرد. بلکه قواعد ی را بر جامعه حاکم میساخت که در سرشت ایرانی بدلیل انتقال از یک نسل به نسل دیگر نهادین گردیده بود. لذا آنچه تا کنون در باورهای ما وجود داشت و به رسم سنت در زندگی روز مره از آن پیروی مینمود یم، تحت نظام ولایت، اجباری و تحمیلی گردید. در نتیجه سلطه شریعت نمیتوانست با هیچگونه دشواری و مقاومتی از جانب عاملان آن و یا دین باوران، بر خورد نماید. باینترتیب، قواعد و نظم و انضباط شریعت سلطه خود را هر روز گسترش میداد، بدون آنکه ستیز و خصومت ش با حقوق بشری، جدی تلقی شود و مقاومت برانگیزد. چرا که از دیدن شمشیر در دست شریعت یا ناتوان بودیم و یا به وحدت و یگانگی شان  به رضا تن داده بودیم. اگر چه در روزهای جمعه بر فراز منبر، وحدت شریعت و شمشیر بطور نمادین به نمایش گذارده میشد. بر ان جایگاه مقدس امام جمعه را مشاهده میکردی که در حالیکه خطبه خوانی میکرد لوله تفنگی را دائما در دستش می فشرد. این بزرگترین تغییر و تحولی بود که در 22 بهمن 57 بوقوع پیوست. تا پیش از آن تاریخ، تصور آیت الله و یا حجت الاسلامی بر فراز منبر مسلح به سلاح گرم، هرگز به مغز هم خطور نمیکرد. اما واقعیت آن است که وحدت شریعت و شمشیر، اصلی ست که از دوران رسالت محمد بارث برده ایم. این شمشیر محمد بود که باور به اسطوره جبرئیل و نزول وحی الهی را وسعت بخشید. ادبیات ما آکنده است از حمد و ستایش خونریزی هایی که پیامبر اسلام  بنام دفاع از لا الله الا الله، بدان دست زده است. محمد 10 سال حکومت کرد و بیش از 60 بار به جنگ کفار رفت.  
.
در تثبیت سلطه ی حجاب، انواع و اقسام گشت های مبارزه با بد حجابی، هنجار شکنی و امنیت اخلاقی، بر گماشتند. چرا که بد حجابی فساد ببار میآورد و تباهی- یکسان بود و هست با بی عفتی و آلودگی. حجاب علیرغم اهمیت آن تعریف مشخص و هم طراز ی نداشت. تحت عنوان بد حجابی، هر زنی میتوانست مورد اذیت و آزار و تفتیش ماموران گشت های ارشاد قرار بگیرد و نیز میگرفت. اما، برغم سخت گیریها و بگیر و ببند ها، این زنان بودند که حجاب را تعریف و تفسیر میکردند و آنرا بر طبق نیازهای خویش تغییر میدادند. البته این یاد آوری لازم است که زنان به آن حجابی که شریعت اسلامی طلب میکرد یعنی چادر و چاقچور از آغاز  تن ندادند. اما به رو سری  و مانتو چرا، یعنی حجابی که موی زنان و برآمدگی و نقاط عریان مثل قوزک پا را بپوشاند. حجاب اما پیوسته در دست زنان دستخوش تغییر و تحول بود. رو سری ها هر چه بیشتر قیطانی و موها بیشتر نمایان شدند. مانتو ها کوتاهتر، و شلوارها تنگتر. آرایش ها هرچه بیشتر پر رنگ و غلیظ تر شدند. به این دلیل مبارزه با بد حجابی نیز یکی از بزرگترین مشغله رژیم گردیده بود. چرا که بد حجابی طبیعتا به هنجار شکنی منجر میشد که امنیت اخلاقی را در جامعه مورد تهدید قرار میداد و بنیان مدینه فاضله ولایت را به لرزه در میآورد.

در مدینه فاضله ولایت، کنترل زن اصلی است که مطلقا یک امر ضروری و شرعی ست. زن بدون حجاب بنیان شریعت را متزلزل میسازد. زن جایگاهی دارد در الگوی فاطمه، دخت پیامبر که فرزندانی مثل حسن و حسین به بشریت ارائه میکند. جایگاه او تسلیم و اطاعت است نه تنها نسبت بخداوند که یک تکلیف شرعی ست بلکه تسلیم به مرد و اطاعت از قوانین و مقرراتی که مردان به نفع خود وضع میکنند. بر اساس شریعت بود که صدای زن در زندگی اجتماعی بطور کلی ممنوع  گردید. خسارت و زیان این محدودیت را با هیچ خط کشی نمیتوان اندازه گرفت. چه استعدادها  خاموش و چه ستاره ها که هرگز بر آسمان زندگی به درخشیدن نرسیدند. آیا هرگز میتوان تصور نمود که خوانندگانی مثل قمرالملوک ، هایده ، مهستی و یا سوسن که با صدا و هنر خوانندگی خود به زندگی غنا می بخشیدند و آنرا عطر آگین میساختند، در مدینه فاضله ولایت، قدم به عرضه وجود بگذارند؟  مسلم است که  اندام و آوای زن طومار مدینه ولایت را در هم میکوبید. بهمین دلیل از آغازین ترین لحظه بنای مدینه فاضله ولایت، بر سرکوب و کنترل زنان نهاده شد. سلطه بر زنان، سلطه بر تمامی جامعه بود. بی جهت نیست که زنان در صف اول جنبش اعتراضی با مدافعان شریعت به نبرد می پردازند.

  مارکس، فیلسوف و انقلابی قرن 19 بر آن اعتقاد بود که: « بشر سازنده تاریخ خود می باشد، اما آن را به دلخواه خود خلق نمیکند. آنرا تحت شرایطی که خود بر گزیده اند بوجود نمیآورند بلکه آنرا در مواجهه با شرایطی که داده شده و از گذشته انتقال یافته است، میسازند. سنت تمام نسل های مردگان همچون کابوسی وحشتناک بر مغز زندگان سنگینی میکند (برو مر 18،1869).»

شریعت اسلام نیز کابوس وحشتناکی است که از مردگان به زندگان انتقال یافته و بر آگاهی و  شعور ایرانی قرنها است که سنگینی کرده است. مدینه فاضله ولایت بر اساس این کابوس بنا گردید. یعنی ما ایرانیان تاریخ خود را در حالی ساخته ایم که در بند و اسارت شریعت بوده ایم. امام خمینی نیآمده بود که ما را از بند های نظام ارباب-رعیتی رهایی بخشد. بلکه ماموریت الهی داشت که تمامی زندگی را به تبعیت از شریعت  در آورد. انقلاب 57 را باید تجلی این کابوس وحشتناک دانست. ما شیفته و شوریده به استقبال رهبری شتا فتیم که از دوران بدوی، دوران بادیه نشینی، دورانی که در تاریخ اعراب به دوران جاهلیت، به دوران ساحری و کاهن ی معروف است، آمده بود .او از دوران بعثت و رسالت، از موزه ی تاریخ ، سر بر کشیده بود. یعنی که تحت رهبری امام بدوران گذشته باز گشتیم.

بنابراین با ظهور شریعت بر صحنه اجتماعی، شیوه زندگی و رفتار و گفتار  بسرعت تغییر یافت و عرصه حق و حقوق بشری  هر روز محدود تر و تنگ تر گردید. در حالیکه انقلابیون سرگرم بازی سیاسی و وحدت تاکتیکی با آیت الله ها و حجت الاسلام ها، بودند. از همان آغازین لحظه ی بنای مدینه فاضله ی ولایت، تمامی فعالیت های شبانه، تفریحات و سرگرمی، می نوشی و می سازی، میخانه و میکده را از روی زمین برداشتند و در زیر زمین پنهان ساختند. بر طبق شریعت گناهانی همچون می گسار ی، نواختن و رقصیدن، شادی و پایکوبی، جشن و سرور، نرد عشق باختن و عاشقی، شنیدن موزیک و دیدن ویدیو،  به جرم تبدیل شدند و برای یافتن مجرم و مجازات گناهکار بر سر هر چهار راهی، گشت های تفتیشی و ارشادی گماردند تا وظایف شرعی خود را بجا آوردند. دهان ها را به بویند، بد حجاب ان، هنجار شکنان، می گساران و عشاق را دستگیر نموده تا قاضی شرع حکم شریعت و حد و مجازات آنان را تعیین کند. اتومبیل ها را مورد تفتیش قرار میدادند تا موز یکی و یا خوردنی و نوشیدنی حرام بدست آوردند. در تمام حوزه های زندگی، شریعت نفوذ خود را از درون به بیرون گستر اند. هیچ هنری نبود که از نفوذ و سلطه شریعت مصون ماند. از هنرهای تجسمی، نقاشی و مجسمه سازی، تا تولید موسیقی و تاتر و سینما، از نویسندگی و شعر گویی گرفته تا انتشار مجله و روزنامه نگاری و نیز راد یو و تلویزیون، تابع نظم و انضباط شریعت گردیدند. در تمام نهادها ی اجتماعی، چه خصوصی، چه دولتی، رعایت حجاب اجباری گردید- همانگونه که در کوچه و بازار بدون حجاب هیچ زنی هرگز نمیتوانست ظاهر شود.

در مدینه ولایت، آموزش شریعت در تمام دبستانها، دبیرستان ها، و دانشگاه ها اجباری گردید. در نتیجه جوانان دوران ولایت بر خلاف جوانان دوران شاهنشاهی، شریعت را به اجبار پذیرفتند، نه به دلخواه ی و یا در دامن خانواده. خیزش جوانان را باید واکنشی نسبت به آموزش اجباری شریعت دانست. آنها باید مفاد آنرا حفظ نموده و در امتحانات نمره قبولی تحصیل میکردند. مدینه ولایت ضرورتا و با اکراه بسیار به اختلاط دانشجویان زن و مرد در دانشگاه های ایران، تن داد اما هرگز آنرا با شریعت سازگار نمی دید. لذا پیوسته در صدد یافتن راهی بوده است که آنرا ملغی سازد. نظام ولایت خیزش اخیر دانشجویی را و نقش فعال آنانرا در جنبش اعتراضی 88،  به اختلاط جنس ها نسبت داده و باین دلیل  تک جنسی ساختن دانشگاه مدتها ست که تحت بر رسی  جدی ست. چرا که تک جنسی ساختن دانشگاه  برای حفظ امنیت و آرامش مدینه ی ولایت امری ضروری پنداشته میشود. حضور شجاعآنه و قهرمانانه ی زنان را باید قیام علیه جایگاه و مقام و منزلتی دانست که شریعت برای آنان تعیین و تعریف کرده است.
  
چیزی بطول نی انجامید که کیفیت زندگی اجتماعی و خصوصی، دگر گون گردید. خنده و شادی از زندگی خروج یافت و جای خود را به خوشآمد گویی به مرگ و نیستی و یا جهاد و شهادت داد. مگر میتوان مدینه فاضله ولایت را بنا گذارد بی اند با کفر و باطل برای رضا و خشنودی الله شمشیر بر کشی و منافق و کافر را بخاک و خون کشی؟ بهمین دلیل معماران مدینه فاصله ولایت، اول به جنگ با شیطان بزرگ شتافتند. اعلام نمودند که دشمن اصلی شریعت و مدینه فاضله ولایت، آمریکا و همدستان او ست. همه شر و خباثت، فساد و تباهی از آن ابر قدرت برخیزد. 444 روز 52 نفر آمریکایی را به گروگان گرفته و به خلع سلاح ایدئولوژیک انقلابیون چپ و ضد امپریا لیست و بیرون راندن آنها از میدان رقابت بر سر قدرت پرداختند. سپس 8 سال جهاد حق علیه کفر و باطل را آغاز نمودند. در این جهاد مقدس در پی تسخیر قدس از راه کربلا بود که کلید طلایی بهشت را به گردن جوانان کشور آویزان مینمودند و آنان را به میدانهای مین گذاری شده رهسپار میساختند.

اما جهاد بر علیه کفر و باطل باید که در داخل مرزها و بویژه زندانهای کشور سرشار از انقلابیون چپ و مجاهد، دموکرات و لیبرال و دگر اندیش نیز، به کمال میرسید. که این خود به قتل عام در زندان ها در سالهای 66-67 که تعداد آنان تا 4800 نفر تخمین زده شده است، منجر گردید. جهاد و شهادت بکار گرفته شد که خلق و خوی مردم را بطور عمیقی دگرگون سازند، به گونه ای که بتواند مسائل اجتماعی ناشی از تمدن غرب و سرمایه داری، شفا بخشد. انتظار بر این بود که مردم  جنگ را  بعنوان یک برکت الهی بپذیرند و با طیب خاطر فرزندان شان را به میدان جنگ رهسپار سازند. در چنین دورانی به زندگی و به رفاه و آسایش و فراورده های لذت بخش مادی، باید که کمتر توجه می نمودی و بیشتر به جلب رضا و خشنودی خدا اندیشه میکردی. پرهیز از مصرف، نه افزایش تولید پیوسته یکی از ضروریات مدینه فاضله ولایت بوده است. قناعت، کم خواهی و کو خ نشینی راه اجتناب از تورم و بحرانهای اقتصادی، تصور میشد. دوران جنگ دوران غم و اندوه بود. دوران تخریب و ویرانی، دورانی که تاریکی حاکم شده بود. در عین حال فرود آمدن شمشیر شریعت بر گردن دگر اندیشان ادامه یافت. قتل های زنجیره ای در زمانی اتفاق افتاد که اصلاح طلبان بفکر اصلاح مدینه فاضله ولایت افتاده بودند و دولت را در اختیار خود داشتند.    

بدین ترتیب مدینه فاضله ولایت، به یک زندان بزرگ تبدیل گردید، مکانی که کنترل و نظارت دائمی ست. ذره ای سرپیچی عقوبتی گران در پی دارد: تنبیه و مجازات. اطاعت و تسلیم اجباری ست، اجرای فرمان بی چون و چرا است. در جامعه ای که شریعت الهی جاری ست، از ابتدائی ترین حق و حقوق خود محرومی، مثل یک زندانی. حق گفتن نه، شنیدن نه، نوشتن نه را در جامعه اسلامی نداری. باید همرنگ و هماهنگ، و همقدم باشی، با آنان که بیگانه و نا آشنایی. وحدت اجباری ست. هویت یکی ست: اسلامی. مجرمی و حرمت نهائی ست اگر نه گوئی و نفی دین و شریعت کنی. بیرون شوی از این جهان بی نام و نشان و در گمنامی. نفی و مقاومت در برابر قدرت یکی ست با نفی و مقاومت در برابر ولایت و یا خداوند یگانه. اخلال در نظم اسلامی است و محاربه با ذات الهی. یک حرف، یک اندیشه، یک نگرش بیش وجود ندارد. آنهم حرف شریعت اسلامی ست، حرف ولایت، حرف نهایی.

اما بر دیوارهای عظیم و بلند این زندان، شکافی عمیق ظاهر گردیده است. بوی و طعم آزادی با جنبش اعتراضی به درون این زندان راه یافته است. از نظم ولایت و یا شمشیر و شریعت، تنها شمشیر است که مانده است. مسلم است که آماده است که در دفاع از شریعت سرهای بسیاری را بر خاک افکند. اما همچنانکه بساط شریعت بر چیده میشود شمشیر فولاد ین نیز همچون شیشه بشکند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org




۱۳۹۱ فروردین ۱۹, شنبه

 
تورم، گرانی و بیکاری،
خداوند است مسئول


آنچه برای این نگارنده هنوز نامعلوم و مجهول مانده است نقش دین و تدابیر اسلامی و حوزه ای بر اساس علم "کافی،"  علم " فقه الهی" در اداره امور اقتصادی کشور است. مگر جامعه ما یک جامعه دینی نیست؟ مگر جامعه ما بر اساس اصول دین اداره نمیشود؟ مگر نه اینکه اوامر و احکام لازم  را در باره آنچه بوده است و هست و خواهد بود خداوند بزرگ در کتاب لایزال قرآن صادر نگرده است؟ چرا راهکارهای مبارزه با تورم و گرانی را از آن با ابزار اجتهاد استخراج نمیکنند؟  چرا به رساله های توضیح المسائل آیت الله ها که بر اساس تطابق فرامین الهی با شرایط کنونی  بنگارش در آمده است، برای حل مسائل تورم و گرانی و فقر و درماندگی رجوع نمیشود؟ مگر نه اینکه اسلام برا ی همه مسائل هستی و نیستی پاسخ دارد؟

مگر نه اینکه مسئول جامعه دینی ما ولایت فقیه است. مگر نه اینکه ولایت فقیه ادامه حکومت رسالت و امامت است و حرف او حرف نهائی است و بالاتر از قانون ؟ آیا مطبوعات منتقد باین واقعیت آگاه نیستند که سیاست های داخلی و خارجی اقتصادی و سیاسی، همه باید به تایید و تصدیق ولایت فقیه رهبر معظم و هوشیار و با تدبیر و دور اندیش برسد؟ چرا آقای ولایت فقیه را مورد سوال قرار نمیدهند که چگونه فقر و محنت امت اسلامی را بدست فراموشی سپرده است؟ آیا در زمان شاه، بود فردی که هویدا را مسئول وخامت اوضاع بداند؟  گویا مطبوعات منتقد دچار کمبود حافظه نیز هستند که به یاد آورند که درست بعداز اعلام سیاست جیره بندی بنزین بود که در تیر ماه گذشته، آقای رئیس جمهور برای اخذ تایید و تصدیق و توشیح تدابیر و سیاستهای نجات بخشش بحضور رهبرمعظم، ولایت فقیه، آقای خامنه ای شرفیاب شدند. در آن  شرفیابی بود که  آقای ولایت فقیه نماینده خداوند بر روی زمین، بمردم ما و مردم جهان اعلام نمود که:  امروز كشور در همه عرصه‌ها در حال حركت رو به جلوست ؟ (رجوع شود بهمین بلاگ به مقاله ای تحت همین عنوان)

در همین بیانیه پر شور بود که رهبر معظم توصیه کردند که باید به الویتها توجه نمود. بر اساس فرمان ولایت فقیه مبارزه با گرانی و تورم هرگز جزء الویتها نبوده است، و آقای رئیس جمهور که کارگزار صدیق ولایق ولایت فقیه است پیوسته الویتها را در نظر داشته است. کیست که نداند بر صدر الویتها دست یابی به فن آوری هسته ای  و تبدیل کشور بیک ابر قدرت منطقه ای قرار داشته است. مبارزه با گرانی و تورم در واقع انحراف از الویتها بوده است. الویت نه استفاده از ثروت هنگفت و روز افزون حاصل از در آمد نفت بنفع بالابردن توان و بنیه تولید مادی جامعه و نجات مردم از فقزو محنت، تورم و گرانی، بلکه مسلح شدن باسلحه نهائی بمنظور رهائی بشراز سلطه و ستم فرعونیان و هدایت آنها بسوی راه انبیا، بوده است.

وجود گرانی و تورم، بیکاری و فقر و محنت بعضا نتیچه مستقیم شعار ولایت فقیه یا مرگ یا غنی سازی و هزینه های پیمایش راه انبیا بوده است که مطبوعات منتقد آنرا بطور کلی مورد چشم پوشی قرار میدهند. آنها فراموش کرده اند که به نقش موثرتحریمات اقتصادی و قظعنامه های شورای امنیت در ایجاد اختلال در روند اقتصادی کشور و در نتیجه کاهش سرمایه گذاری  و نهایتا گریز سرمایه ها از کشورو تضعیف روز افزون توان و نیروی تولیدی کشور، اشاره ای کنند. چرا که بنا بر فرمان ولایت فقیه، امت اسلامی بمنظور نجات بشریت باید آماده پذیرش هرگونه هزینه ای باشد. لذا بحث و مناظره در باره آن به سیاهچالها و لابراتوریهای شکنجه و مجازات اوین  ختم میگردید.  مشی اصلی آن بود که تورم و گرانی، کمبود مسکن، افزایش فقر و محنت تنها بخش کوچکی از جهاد و شهادت در راه رسالت انبیا باید تلقی میشد. گویا مطبوعات منتقد فراموش کرده اند که قطعنامه های شورای امنیت در منظر آقای رئیس جمهور کاغذ پاره ای بیش نبوده اند و پیوسته در سفرهای معروف استانی خود بمردم اطمینان داده است که شورای امنیت قطعنامه صادر کند اما ما به پیش میرویم. آیا این پیشروی ست یا فروروی در باطلاق فقر و بدبختی؟ مطبوعات منتقد حتی اشاره ای هم نمیکنند که تورم و گرانی بعضا نتیجه این لاف و گزاف و رجز خوانیهای تعزیه مانند دینی ولایت فقیه و کارگزارنش به رهبری رئیس جمهور بوده است. در حالیکه کشور ما بر گنجینه ای از ثروت نشسته است، مردم ما باید از فقر اقتصادی رنج ببرد. آیا جای آنی نیست که باستعمار خوشامدگویی کنیم؟ مگر نه اینکه پای استعمار و امپریالیزم را حکومت ولایت فقیه، حکومت مظلوم اسلام قطع کرده است؟ پس ثروت این مملکت بجیب کدام استعمارگر است که میرود؟

بیش از دوسال است که آقای رئیس جمهور باستانها سفر میکند که مردم را برای قبول هرگونه هزینه ای بمنظور دست یابی به فن آوری هسته ای آماده سازد. اما غافل از اینکه پولهائیکه بجیب مردم بیکاره و ساده دل و بعضا لومپن و یا لات و لوتها، میریزد که به استقبالش روند و مثل مورو ملخ از خود رو او بالا روند و در سخنرانیهایش هورا بکشند ممکن است تورم زا باشد. در حالیلکه در عمل اخلاق رشوه خواری و مفتخواری را ترویج میکند، در سخنرانیهایش برای گردن کلفتان داخل رژیم، برای رانت  خواران، زمین خواران خط و نشان میکشد و اخلاق افزون طلبی و حرص و طمع سرمایه داری را مورد سرزنش قرار داده، زشت و ضد دین و اخلاق الهی میخواند و سود بانکی را ربا خواری و خلاف شرع قلمداد مینماید. در یکی از آن سخنرانیها که قدرتهای جهان را به چالش می طلبید، آقای رئیس جمهور یکبار هم بدرد مزمن و کشنده جامعه، تورم و گرانی، افزایش فقر و بیکاری کسی بیاد ندارد حتی  اشاره ای هم کرده باشد. هرگاه نیز با سوالاتی از این دست روبرو شده است، دهان زیبایش را با لبخند تمسخر آمیزی می گشاید و می گوید چرا از محله های پر پول و ثروتمند که گوجه فرنگی را کیلوئی 3000 تومن میفروشند خرید میکنید، به محله ی ما تشریف آورید که همان گوجه فرنگی را 1200 تومن میفروشند.

واقعیت آنستکه در حکومت دین حسابرسی وجود ندارد. چرا که حسابرسی اصلی در روز قیامت است ، روزی که مردگان بزندگی بازگردند و در برابر خداوند حضور یابند که پاسخگوی اعمال خود  باشند؛ روزیکه خداوند تعالی دفتر خود را خواهد گشود و بحسابرسی خواهد پرداخت، حسابی که در آن دیگر نه تقلبی است و نه رشوه ای و نه رانت خواری و نه پنهانکاری. اینست که در حکومت دین نمیتوان فردی و یا مقامی را یافت که مسئول باشد. مطبوعات منتقد انتظار دارند و داشته اند که رئیس جمهور  مسئولیت اداره کشور را بدوش بگیرد، حال آنکه در حکومت دین مسئولیت در برابر مردم و جامعه تهی از معناست. فراموش میکنند که قدرتمداران دیندار در درجه اول و نهائی در برابر خداوند است که مسئولند نه در برابر ملت. آنها بخدا است که حساب پس دهند نه به ملت، ملتی که دین کور و کرشان ساخته است. در حکومت دین هیچ کس مسئول نیست زیراکه همه قدرتمدارند: ولی فقیه، مجلس شورای اسلامی ،شورای مصلحت نظام ،مجلس خبرگان، ائمه های جمعه، وزرا و مدیران، حوزه ها و آیت الله ها و حجت الاسلامها، مراکزی هستند که قدرت در آنها تمرکز یافته است و نه مسئولیت.  بعبارت دیگر وقتی مراکز قدرت بیشمار شدند، مسئولی وجود ندارد. چون همه ی قدرتمداران در برابر خدا و امام زمان است که مسئولند. متاسفانه مطبوعات منتقد این واقعیت را فراموش کرده اند که در حکومت دین مسئولی وجود ندارد، چون مسئول نهائی ذات الهی ست.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org


۱۳۹۱ فروردین ۱۷, پنجشنبه



  جنگ با آمریکا: 
تحصیل
 رضای خدا



هنوز بعید نیست که یکی از این روزها رویای حکومت دین،یعنی  درگیری با شیطان بزرگ، آزادسازی جهان از یو غ استکبار جهانی، توسعه دین و نجات بشر، بشکل و صورت واقعیت در آید. شیطان بزرگ با پای خود به سرزمین کربلا آمده ، مقدس ترین اماکن دین شیعه را به تصرف خود در آورده، حکومت طالبان را در سرزمین افغانستان بر انداخته است. ناوگان های هوا پیما بر خود را  با بیش از ده هزار جنگنده  و صدها بمب افکن در آبهای خلیج فارس مستقر ساخته است. پایگاههای خود را در سراسر آبهای دنیا بحال آماده باش در آورده است. از اینکه آمریکا در این منطقه حضور پیدا کرده است، حکومت دین بخود میبالد و به نوبه خود آماده میشود که ضربات مهلک و کشنده ای بر شیطان بزرگ وارد آورد، دهان او را خونین ساخته و گوش های بزرگش را قدری مالش دهد. میلیونها بسیجی  را آماده کارزار با دشمن ساخته است. لشگر های انتحاری در انتظار شهادت و سفر بسوی زندگی ابدی چمدان و بار و بندیل خود را بسته و هزاران قایق آماده حمله به قلب ناوگان های آمریکائی شده اند. نیروهای ضربتی دین را در منطقه مجهز ساخته و همه جا از جمله لبنان و نوار غزه  نظم موجود را به چالش طلبیده  و ، درسی فراموش ناشدنی به شیطان بزرگ  و عوامل ش در منطقه، از جمله اسرائیل و اخیرا سازمان الفتح، آموخته است. دینداران قدرتمدار بر آنند که شیطان بزرگ را به تله انداخته  و میتوانند گور او را در منطقه بکنند. بویژه که بزودی حکومت دین به فن آوری غنی سازی هسته ای دست خواهد یافت که خود بر نگرانی  شیطان بزرگ و یاران اروپایی ش افزوده است.

آقای آیت اله جنتی، فرشته ی مقرب، یکی از فقهای بزرگ شورای نگهبان چندی پیش در خطبه نماز جمعه خطاب به نماز گزاران گفت که الان شیطان بزرگ نزدیک ما شده است و خود را در تیر رس ما قرار داده است. بعبارت دیگر، حضور شیطان بزرگ نه تنها برای دینداران حاکم   هیچ گونه نگرانی ایجاد نمیکند  بلکه بآن خوشآمد هم میگویند. چرا که دینداران حرفه ای از جنگ و درگیری نمیتوانند رویگردان باشند. اگر ولایت فقیه جانشین خداوند و پیغمبر است و فرمان او فرمانی است مطلق و چون چرا ناپذیر و نیز  باید در پیروی از امام  از بیعت با یزید امتناع ورزد، صرف نظر از نابرابری نیروها و برتری نظامی شیطان بزرگ،  منطقه را باید به صحرای کربلا مبدل سازند. چرا که  واقعیت این است که خون شهیدان کربلا بود که دین را بارور و شکوفا ساخت. این وظیفه دینداران است که درخت سبز و تنومند دین را با خون شهدای جنگ با شیطان بزرگ،  آبیاری سازند. دینداران حاکم  بر آنند که  میتوانند نیروهای شیطان بزرگ  را در چند جبهه در گیر و چنان زمین گیر شان کنند که هرگز فکر آزادسازی و دموکراتیزه ساختن خاور میانه یکبار دیگر از مغز کوچک شان خطور نکند.

تردید نتوان داشت که استراتژی و تاکتیک حکومت دین اساسا آرمانی ست. نه اینکه از محاسبات عقلانی مبنی بر سنجش سود و زیان حاصل از یک درگیری نظامی با بزرگترین قدرت جهانی، سر باز زند، بلکه آنرا تابع دین و دینداری و احکام الهی – فقاهتی میسازد. در منطق فقها و مجتهدین حاکم و کارگزاران تکنوکرات و برو کرات شان، تازیان بومی، کیفیت روابط خارجی و بین الملل را دین و منافع دینی تعیین میکند نه منافع ملی. واضح است اگر ملت از روابط تنش آمیز و خصومت زا با قدرتهای جهانی رنج میبرد و هزینه های تحریمات اقتصادی را با رکود بازار، تورم روز افزون، بیکاری و کمبود مسکن و رشد و توسعه فقر و عقب ماندگی، می پردازد، زیان و خسارتهای گرانبار تری را در صورت درگیری با آمریکا باید تحمل کند. آنچه برای ملت و منافع  ملی ، خسران است و  تخریب و ویرانی، برای دین و دینداری آبادی است و عمران و شکوفایی.

حکومت دین خود را هم اکنون یک ابر قدرت منطقه ای میداند. دست نوازش بسر کشورهای کوچکتر میکشد و به کشورهای رقیب دندانهای تیز خود را نشان میدهد. اگر تاکنون تنش و روابط خصومت آمیز نقش اساسی را در تحکیم و تداوم حکومت دین بازی کرده است جنگ و در گیری بنیاد ش را فولاد ین خواهد ساخت.  حکومت ولایت با تکیه  بر شوق و اشتیاقی که در نیروهای دین برای جهاد و شهادت وجود دارد، وارد این کار زار میشود. بدون تردید فقیه اعظم  با خود میاندیشد زمانیکه امریکا پای بگریز بگذارد،  حکومت اسلامی پرچم عدالت و برابری را در سراسر دنیا به اهتزاز در خواهد آورد.

آنچه این در گیری را هر چه بیشتر محتمل میسازد، محاسبات آمریکا ست از نتایج لشکر کشی به عراق و افغانستان. دیگر در این تردیدی نیست که با این لشگر کشی  نه تنها تروریسم را شکست نداده است بلکه  دشمن دیرینه خود را به قدرتی تبدیل کرده است که همه جا سلطه اش را به چالش میکشد. آمریکا نیز خود را بر حق میداند. حمله به عراق و افغانستان را یک عمل دفاعی میداند، دفاع از منافع و امنیت ملی ست اساس توجیه حضورش در منطقه خاور میانه. تقویت حکومت دین با فروپاشی استبداد صدامی، کشورهای متحد آمریکا در منطقه  را، از جمله عربستان سعودی، مصر و اردن هاشمی و امیر نشینان خلیج فارس را نیز نگران و بسیار بدبین به قصد و نیت آمریکا ساخته است. آیا براستی آمریکا قصدش نابودی اسلحه کشتار جمعی بود و یا خلق یک ابر قدرت شیعه در منطقه؟ آمریکا نیز سود ش را بر افزودن تنش  روابط خصومت آمیز میبیند. چرا که حفظ حکومتهای متحد در منطقه و آماده سازی آنها برای پذیرش یک درگیری نظامی، جزئی از استراتژی ایزوله ساختن ایران و سپس حمله بآن است.

بنظر چنین میرسد که دولت بوش نمیتواند دوران ریاست جمهوری خود را در حالی به پایان  رساند که حکومت دین در ایران در پیشروی و گسترش در منطقه است. حکومتی که انتظار دارد عضویت ش در کلاب کشور های اتمی به رسمیت شناخته شود . چنین پیشرفتی را آمریکا در جهت عکس منافع خود میبیند. وظیفه خود میداند که   مانع رشد و نمو و توسعه قدرتی شود که  خود در خلق آن با سرنگونی صدام در عراق و براندازی طالبان در افغانستان بوجود آورده است.اگر آمریکا تلاش خود را  برای ایجاد خاور میانه نوین براساس دموکراسی غربی و اقتصاد بازار با شکست روبرو ببیند که در واقع نیز روبرو هم هست، حملات خود را از دریا و از هوا با هدف قرار دادن  تسهیلات اتمی و بخشی از نیروهای پاسداران آغاز میکند. تخریب و ویرانی حاصل از این حملات ده ها سال جامعه ایران را به عقب می نشاند.

 این ممکن است که یک پیروزی برای آمریکا محسوب گردد. ولی بعید است که آنرا شکست حکومت دین دانست. چرا که غایت دین نه صلح و پرستش دنیای مادی، بلکه مبارزه است در راه انبیا و وحدت با ذات الهی. فدای ملت و منافع ملی در راه تحصیل رضای خدا یک وظیفه دینی ست. جنگ در راه خدا، نفی مادی پرستی و دنیا خواهی ست. بنابراین چه ترسی و واهمه ایست از کشتار و تخریب و ویرانی. چرا که در واقع بزرگترین پیروزی چیزی نیست مگر تحکیم و تداوم حکومت الهی. اگر زندگی ابدی با پایان زندگی در جهان هستی آغاز میشود، شهادت و نابودی و نیستی میشود زندگی. حربه انتحار، نابودی خود بمنظور نابودی بسیاری،اساسا یک حربه دینی ست. این حربه است که حکومت دین را بخود غره ساخته است و امیدوار که با بکار گیری آن در همه جبهه های درگیری، آمریکا را از منطقه فراری دهد. واضح  است که در هر معامله ای اگر دو طرف فکر کنند که از آن سود و بهره میبرند، آن معامله به احتمال خیلی زیادی سر میگیرد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org





۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

مسئول کیست؟

       

مسئول کیست؟

بعضا بر این عقیده هستند که در شرایطی که مردم ایران با هر باور و ایده و عقیده ای، برخاسته و مشخصا با مطالبه آرای خود نشان داده که با خواستی دموکراتیک به میدان آمده اند، نباید و صلاح نیست که وارد نقد دین بشویم. حمله بر دین ماجرا جویی ست. مردم، دین باورند و نقد باور آنها خصومت و خشم بر انگیز است و صدمه ای ست به جنبش سبز. بهمین دلیل اغلب شرایط کنونی را به گونه ای تجزیه و تحلیل میکنند گویی که دین در بنای آن نقشی نداشته است و هنوز هم ندارد.

حتی بعضا دین را مبرا از خطا میدانند. که دین اسلام، خشم و خشونت و بیرحمی، و فریب و حیله و ریاکاری را بر نمی تابد. که شریعت را با شمشیر سر و کاری نیست. حساب قدرتمداران را باید از دین جدا ساخت. که شرایط کنونی آماده است برای قدرت ستیزی نه برای دین ستیزی. گویی که میتوان قدرت ستیزی را از دین ستیزی جدا ساخت. حال آنکه، زمانی میتوانی به ستیزه با قدرت بر خیزی  که آماده باشی که با دین رو در ور قرار بگیری. یعنی که در چهره ی واقعی دین و تجلیات آن در واقعیت عینی بنگری، از ولایت فقیه گرفته که دشمنان خود را "منافق " و "کافر " شناسایی میکند و نابودی آنها را بشارت میدهد، تا امام جمعه ای که بر منبر خطابه به رئیس قضات برای اعدام دو محکوم سیاسی دست مریزاد گفته و خواهان اعدام های بسیاری میشود تا اقتدار نظام اسلامی پایدار بماند. و نیز تا آن بازجویی که شکنجه و ضرب و شتم متهم را در نیم روز متوقف میسازد که به حمد و ستایش خداوند بشتابد.

 اگر آیت الله ها و حجت الاسلامها و طلبه ها، رئیس جمهور و کارگزاران و فرماندهان نظامی و امنیتی ولی فقیه، گشت های ارشادی و سازمانهای نهی از منکر و اماکن، تجلی دین نیستند، تجلی باور و ایمان به شریعت اسلام، نیستند، تجلی چه چیزی هستند؟  این پرسش از زندانیان سیاسی سالهای 66 و 67 مبنی بر آیا مسلمانی یا مارکسیست، تجلی چیست اگر تجلی شریعت اسلامی نیست؟  آیا این دین بود که به قدرت فرمان میداد که مارکسیست و مجاهد را به جوخه ها ی اعدام  بسپاری و بطور دسته جمعی در گودال های گمنام مدفون سازی؟ اگر آیت الله و حجت السلام و پاسدار دین به حق و حقوق و آزادی بشر در تفکر و اندیشه، باور و ایمان داشتند، آیا وجدان آنها را مجاز میساخت که دگر اندیشان و یا هر انسان دیگری را به مجازات و شکنجه بکشد و بجرم محاربه با الله به دار مجازات بیاویزند؟

در هیچ کجای کتاب آسمانی، قرآن مقدس، هرگز آیه ای مبنی بر بخشایش و گذشت منافق و مشرک و کافر، نخواهی یافت. شریعت اسلامی خون آنها را مباح نموده و جنگ با کفار را تکلیف و وظیفه مسلمانان ساخته است. جهاد و شهادت فرمان الله ست. او جهاد گران و شهادت طلبان را در بهشت هم آغوش حوریان میسازد و زندگی ابدی می بخشد. ولی فقیه مکرر معترضین را "منافق " و  "کافر " معرفی میکند. و قاضی، معترض را بجرم محاربه و یا جنگ علیه الله و یا نظام الهی، محکوم به اعدام میکند. آیا امروز میتوان دین را از قدرت مدار جدا ساخت؟ یکی را بشکنی بدون آنکه به دیگری لطمه ای وارد آوری؟ آیا میشود ولی فقیه را بجرم جنایاتی که علیه بشر مرتکب شده است به محاکمه بکشانی بدون آنکه شریعت اسلام را نیز محاکمه کنی؟ آیا میتوانی او را بجرم چیز دیگری جز عمل به تکلیف شرعی، یعنی جهاد و شهادت محکوم نمایی؟     

اکنون نمیتوانی قدرت را به چالش بکشی و در برابر آن به مقاومت بر خیزی،  اگر به درون خود عاری از تعصب باز ننگر ی و دین را از بافتها و سلولهای خود فرا نخوانی. و گرنه هرگز بر آلودگی آنچه مقدس پنداشته ای بینا نشوی. اگر هم اکنون در چنگال استبداد ولایت فقیه گرفتار آمده ایم به آن دلیل بوده است که به ظهور دین بر مسند قدرت، خوشآمد گفته ایم. بر این اندیشه که دامن امام پاک ترین دامن ها ست. وقتی که مردم ایران پذیرفتند که اسلام نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، نمیدانستند که در چنگال خشم و خشونت، باید در برابر الله تسلیم شده و از اراده و شریعت الهی  در زیر برق شمشیر در  تمام امور زندگی اطاعت کنند. این مهر دین، نهفته در دل مردمی که خود را مسلمان میدانستند، بود که آنها را به انفعال و تحمل و پذیرش سی سال حکومت جبار دین کشاند. 

اگرچه هم اکنون شرایط برای رویت چهره ی اصلی دین فراهم آمده است. با این وجود، دین را، یعنی آن چیزی را که مقدس میدانیم و می پرستیم، مسئول نمیدانیم، مسئول آنچه بر ملت و کشور ایران در طول تاریخ رفته است، مسئول تمام نگون بختی ها و سیه روزی هایی که ملت دچار آن شده است، مسئول تحکیم و تداوم فرهنگ استبداد پرور، نمیدانیم. هرگز نمیتوانی ساختار قدرتی را که بر دین بنیان گذارده شده است از جای خود تکان دهی و خود از غل و زنجیر شریعت رها سازی،  اگر بار مسئولیت را از شانه دین بر گیری. فهمیدید چه میگویم؟

فیروز نجومی
Firoa Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org
 

۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

  1. راه رهایی
    حرکت است بسوی آزادی و انسان پرستی

    انقلابی که در ایران در اواخر سالهای پنجاه به وقوع پیوست، در آغاز جنبشی بود سیاسی در سوی انقراض نظام استبداد شاهی. این جنبش بسیاری از گروهها، دستجات، گرایش ها  و ایدئولوژیها را در بر میگرفت. مقاومت در برابر خشم و خشونت قدرت مورد شک و تردید و چون و چرا نبود. هواداران نظام شاهی را یا خواب ربوده بود و یا در لانه های خود خریده، سکوت و خاموشی گزیده بودند. اما طولی نکشید که آیت الله ها و حجت الا سلام ها برهبری امام خمینی بر جنبش مردم سلطه افکنده و کنترل انحصاری خود را بر آن تحمیل نمودند. با ایجاد ترس و وحشت از آزادی و آزادیخواهی و مشارکت مردم در جنبشهای سیاسی ، آیت الله ها و حجت الا سلام ها و یا دینداران حرفه ای شور و جوششی در بر قراری حکومت دین بپا نمودند. این شور و جوشش را دینداران حرفه ای در مراسم عبادت و نیایش یا مراسم بازگشت به سنت و احیای افسانه ها و اسطوره های رسالت و امامت بر پا نمودند . شورید گان را دیگر نه چشمی ماند و نه عقلی. چرا که برای بازگشت به سنت، رسم و رسوم دیرینه نه به نیروی بینایی نیازمند بودند و نه به ابزار دانایی.

    شورید گان چنان فریفته و شیفته قدرت فقاهت در امر احیای مردگان و دمیدن روح در کالبد افسانه ها و اسطوره های  رسالت و امامت شده بودند که بی چون و چرا آماده جان بازی شدند در تداوم تحکیم  ولایت و فقاهت تا قیامت. آنهم به شیوه و رسم و رسوم دینداری، یعنی ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش، چرا که شیفتگان  دین مشتاق  شهاد ت اند  و زندگی ابدی.  چیزی که شیفته ی دین را بجنب و جوش و حرکت در آورد، بازگشت بدوران رسالت است و امامت، دوران پاکی و معصومیت و مظلومیت، دوران حاکمیت الهی، دوران جهاد و شهادت. شیفته ی دین آرزومند زندگی ابدی است در آن دنیا در نیستی، نه زندگی زود گذر در این سرای فانی. بز بانی دیگر، آئین شیفته دین، تسلیم و اطاعت است و تقلید و تبعیت.

    بر دوش شورید گان و شیفتگان دین بود که حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها برقرار و تخت شاهی  و منبر خطابه باهم یکی گردیدند. پس از کسب قدرت، طولی نکشید که نظام قهر و خشم و خشونت  بر پا شد و قلع و قم  رقیبان قدرت آغازیدن گرفت. اول سر سران و  قدرتمداران   طاغوت بر زمین غلتید. سپس نوبت به متحد ین کافر و بی دین رسید، از چپ ها انقلابی و سوسیالیست گرفته تا جبهه ای و دموکرات تا سلطنت طلب و لیبرال، از کرد و ترک گرفته تا ترکمن، همه را یکی پس از دیگری و به سرعت تار و مار ساختند. بمنظور تضمین سلطه دین بر جامعه، دادگاه های انقلاب اسلامی تحت فرماندهی آیت الله ها و حجت الا سلام ها بر پا گردید.  چه خونها که نریختند و چه سرها که بر زمین نیا فکندند. باین ترتیب حکومت اسلامی پا به عرصه وجود گذارد و یکه تاز میدان گردید.

    تردیدی نیست که در شرایط کنونی، پس از گذشت سه ده آتش جنبش اسلامی فرو نشسته است. اگر گاهی شور و جوششی هست، نه از درون است و خود بخودی، بلکه از بیرون است و تحمیلی. چرا که نظام ولایت برای تداوم و تجدید سلطه هژمونیک خود به رضایت و خشنودی همه اقشار و طبقات و شور و هیجان شان نیازمند نیست. چرا که حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها به رهبری ولی فقیه مؤثرترین ابزار قهر و قدرت را به منظور فرمانروایی و حفظ و تداوم آن، در اختیار دارند. به یک دست کلام الهی و یا کتاب قرآن را دارند، به دست دیگر تیغ و تازیانه. بی دلیل نیست که حکومت اسلامی کوچکترین سرکشی و سرپیچی را بر نتابد. نظم الهی بر قرار است بر اساس تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. نه فرصتی هست و نه محلی برای دگر اندیشی و نفی و نقد حکومت الهی. هرگونه بارقه ای از آزادی در هم کوبیده میشود با قهر و خشم و خشونت و بیرحمی.

    پس چه تعجب اگر تا کنون جنبشی ضد حکومت دین و بر اساس عشق و علاقه به زندگی و هستی، بوجود نیامده است. ملت نه در باره مقاومت خاطر جمعی دارند و نه در باره تغییر و تحول  و نه از چند و چون و چگونگی آن آگاهند. تحت شرایط خفقان و ترور، زندان و شکنجه و اعدام، بسیار ترسان از خیزش اند و سرکشی و سرپیچی. ناله و زاری بسیار کنند و نیز از سختی ها و نا ملایمات، از  نا راستی ها و نا درستی ها از فساد و تباهی ها، از کمبود و بیکاری و فقر و گرانی ها، بسیار شاکی و گریان اند، حتی گاهی هم اعتراض سر دهند . بعضا زنان و تا حدودی دانشجویان هرگز سر تسلیم فرو نیاورده و تسلیم نشده اند. اما بطور کلی ملت به شرایط موجود تن داده است. اگر نفسی در آورند و لقمه نانی به کف، شکر گویند و خشنودی کنند. احساسات شان هم به سادگی بر انگیخته نشود. نقش خود را در خلق شرایط موجود فراموش نموده، ترجیح میدهند به انتظار بنشینند تا ناجی فرا رسد. باور دیرینه شان مبنی بر نقش تعیین کننده  امپریالست های جهانخوار و توطئه های بیرونی تقویت بیشتری یافته است. بنا براین چه سود از جنب و جوش و خیزش و مقاومت. گردش گردون بدست قدرتهای بزرگ جهانی ست.

    اما بی میلی به خیزش و مقاومت را دلیل دیگری هم هست: عدم وجود چیزی بدیع و الهام بخش و تکان آور. باید اعتراف کرد که چیز دیگری جز رسالت و امامت، ولایت و ققاهت و یا به زبان ساده تری، دین و سمبل ها و سنت های دینی و یا در موارد خاص حب وطن، قادر نیست مردم را به سر ذوق و شوق آورد. در برابر سلطه ولایت چیزی  جز خلاء وجود ندارد. تاکنون چیزی به صحنه نیامده است که اصل و اصول رسالت و امامت، و ولایت و فقاهت، مبنی بر تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت، معصوم و مظلوم پرستی را نفی و گذشته نگری و مطلق گرایی را در هم فرو ریزد و آزادسازی جامعه را از فریب، آغاز کند. روشن است که تا چیزی سقوط نکند و یا فرو نریزد و نشکند، شورو جنب و جوشی هم بپا نشود.

    واقعیتی ست که نظامی که سوار بردوش جنبشی توده ای و نیروی شوریدگی و شیفتگی، احساسات و عواطفی متاثر از افسانه ها و اسطوره های دینی، قدرت را کسب میکند، تنها بهمان طریق یعنی برپا داری یک جنبش است که منقرض خواهد شد. هم چنانکه بازگشت به سنت و دفاع از آئین بیگانه و بیگانه پرستی، شور بپا کند و احساسات و عواطف را بجوش آورد، حمله به ارزشها، سنتهای کهنه و پوسیده شکستن و ویران ساختن آنها نیز میتواند سبب رشد و رویش جنبش عشق به زندگی و دوست داشتن هستی، شود. بدون رویش یک جنبش نمیتوان انتظار رهایی از یو غ حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها را داشت. اگر جنبش اسلامی را دفاع از آنچه مرده است و خشک و منجمد، به پیش میراند، تنها دفاع از آنچه زنده و نو و تازه است، شور بپا کند و لرزه بر اندام نظام فقاهتی افکند.

    شکی نیست که دفاع از آزادی و انسان پرستی و آینده جویی، عشق به زندگی و دوست داشتن هستی، دفاع از نو و بدیع به سادگی شور بپا نکند. چرا که بازگشت به سنت و گذشته و تکرار عادات و رسم و رسوم سبب دلهره و نگرانی جامعه نشود و جمع را هراسان نسازد. در سر زمینی بیگانه  و مرزهای نا شناخته شده، مجبور نیست که فرد و یا جمع قدم نهد، بیآ زماید و تجربه کند و به پیش رود. قدم نهادن برجای قدم پیشینیان موجب امنیت و آسایش روحی ست. لذتی که در فریفتگی و شیفتگی است در واقع بینی و حقیقت جویی نیست. یکی سبب سری و سردی عقل و خرد است و بر انگیختن احساسات و عواطف، دیگری برعکس سبب رشد و رویش بینایی است و دانایی و آگاهی. یکی موجب استحکام و تداوم نظام ولایت است براساس تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت، دیگری سبب ابداع است و استقلال و خود مختاری. بعبارت دیگر، همچنانکه گریز از آزادی شور بپا کند و شیفتگان دین را آماده جان بازی ، حرکت بسوی آزادی و انسان پرستی نیز میتواند سبب جنب و جوش شود. همین حرکت بود که در اواخر قرن هیجدهم سبب رویش جنبش روشنگر ایی بر اساس رهایی انسان از عقل و خرد الهی و کشف انسان و حق و حقوق انسانی در اروپا گردید. سیاهان آمریکا  را در 1960 و آفریقای جنوبی را در سالهای 1990حرکت بسوی آزادی و کسب حق و حقوق انسانی بشور و جوشش درآورد.

    درست است، هم اکنون در کشورمان نشانه ای مبنی بر وجود حرکت بسوی انسان پرستی و آزادی، در دست نیست، ولی چنین حرکتی به گونه ای نهانی همیشه وجود دارد. در پیس گیری و پیش بینی حرکت بسوی انسان پرستی و آزادی است که حکومت دین تلاش میکند که با ایجاد ترس و وحشت، و قهر و خشم و خشونت و اخیر مصادره این مفاهیم بوسیله رژیم،  توقف آنرا موجب شود. پیوسته مرثیه ها و نوحه های جان گداز معصومیت و مظلومیت سر میدهد که وا مصیبتا نظام مورد هجوم فرهنگی قرار گرفته است.. باین بهانه نیروهای سر کوبگر امنیتی و تبلیغاتی خود را تجهیز نموده که در برابر این هجوم و حمله های احتمالی به دفاع مقدس پرداخته و کوچکترین جنب و جوشی را بسوی انسان پرستی و آزادی در نطفه نابود سازد. چرا که عملا دین پرستی علیرغم ادعاهای پوچ بر نداشتن هرگونه خصومت و ستیزی با پیشرفت علم و صنعت، نه تنها سبب افزایش فقر مادی و نا برابری ها گردیده است بلکه  فقر معنوی و اخلاقی و فرهنگی را نیز فرا گیر ساخته است. قهر و خشم و خشونت ابزار اصلی حل مشکلات است.

     بعبارت دیگر، دین پرستی آنچه در انسان اهریمنی و حیوانی ست بمنصه ظهور آورد. دین پرستی نشان داده است که در عمل چیزی نیست جز کین خواهی و انتقام جویی، جنگ طلبی و خونریزی و بیرحمی.  دین پرست همیشه بر حق است. خدا را بر اعمال خود ناظر میداند. دین پرست همیشه جانب راستی و درستی و پاکی را دارد. او منزه از گناه است. زاهد است و با تقوا و پرهیز کار و سخت ریاضت کش. او میداند که چه کسی صالح است و التزام عملی بدین دارد و کی بی دین و کافر است. او خوب است و از آلودگی بر کنار است. هیچ امری وجود ندارد که دین پرست از توجیه آن عاجز و نا توان باشد. دروغ میگوید، نارو میزند، به قول و قرار ش وفادار نمی ماند، ولی چون خدا از قصد و نیت و آرمان یکتا پرستی او آگاه است، و چون سخت بسر و سینه خود برای امامان معصوم و مظلوم می کوبد و زار زار  اشک میریزد و آماده شهادت در راه امامت است، هرگز دچار عذاب وجدان نشود. دین پرست زندانها و شکنجه گاه ها، دار مجازات در معابر عمومی و جوخه های اعدام را برپا میدارد و از قصاص و سنگسار و قطع اعضای بدن مجرم هرگز باکی ندار، چون همه را در راه یکتا پرستی و برای جلب رضایت رحمان رحیم انجام میدهد، همه صواب است و سزاوار پاداش الهی.  برای دین پرست جهان هستی به دو نیم تقسیم شده است. یک نیم حلال است و دیگر نیم حرام. اما هرگز از ارتکاب به عمل زشت و بد رویگردان نیست چرا که امیدوار است که جبران کند زیان را با طلب  مغفرت و پرداخت صدقه، رفتن به زیارت امام و پذیرش هزینه و رنج سفر حج. حاجی ربا خور مصداق این موضوع است.دین پرست میتواند دست خود را بخون انسان دیگر آغشته سازد و دیه آن را بپردازد و مورد عفو خداوند قرار گیرد. موازنه بد و خوب در قیامت و روز حساب رسی است که وجدان دین پرست را بخود مشغول میدارد، نه پرهیز از اعمال زشت و اهریمنی. خدا پرستی پروانه ای ست برای تجاوز به حق و حقوق انسان و تحقیر و تکفیر دگر اندیش در کمال قساوت و سنگدلی.

    حال آنکه انسان پرست ذاتاً دوستدار انسانی دیگر است. انسان پرست طبعا نمیتواند درد و رنج انسان دیگری را بر تابد، وای بحال آنکه هم نوع خود را به غل و زنجیر اسارت کشد و یا سر او را با شمشیر بر زمین افکند. و یا او را بدار مجازات آویزد  و به جوخه اعدام سپرد. و یا پست تر و غیر انسانی تر از همه، انسان را تا نیمه  در گودال دفن نمایی و او را چشم بسته و دست بسته در کیسه ای فرو کنی و همراه دین پرست دیگر بر جسم و جان متهم پرتاب نموده تا جان را از او گیری. این یکی از حیوانی ترین مجازات انسانی ست.

    محدود ساختن حوزه فعالیت دین، جدا ساختن دین از سیاست بعنوان پروژه ای برای تغییر شرایط موجود، مفید و سودمند است اما نمیتواند کار ساز و خلاق باشد. چون خود به نوعی همزیستی با دین پرستی است. اگر پذیرفته باشیم که تجربه حکومت دین و دین پرستی جامعه ایران را به جامعه حیوانات نزدیکتر ساخته است، همزیستی با آن حکایت میکند از سیاست بازی و قدرت خواهی. درست است، سکولاریسم را هم میتوان نوعی آرمان خواهی شناخت، اما آرمانی ست آبکی. میداند که دین منشاء زشتی ها ست، بویژه دین اسلام، اما با آن میتواند بر سر حوزه نفوذ و قدرت، وارد مذاکره و گفتگو شود. آیت الله خمینی هرگز به امامت نمیرسید  اگر به حوزه ای اختصاصی برای دین رضایت میداد؟.

     انسان پرست دست خود را  بروی انسانی دیگر بلند نکند و پیوسته از قهر و خشم و خشونت، کین خواهی و انتقام جویی بپرهیزد. خدای انسان پرست خدایی ست مهربان و دوستدار انسان. بی نیاز است از حمد و ستایش و تعظیم و تکریم و سجده. او نه مجازات کند و نه پاداش دهد. او انسان را بدون شرط و شروط دوست دارد. خدای انسان پرست نه دارای دوزخ سوزان است و نه بهشت برای مردان تشنه ی حوریان باکره. خدای انسان پرست، انسان را آزاد و خود مختار خلق کرده است و طبع او را جدا از حیوان سرشته است. در او وجدان انسانی نهاده است و او را مسئول اعمال خود قرار داده است. تنها در آزادی ست که انسان میتواند به مرتبه انسان پرستی نائل آید.

    بدون تردید حکومت ولایت اسلامی، حرکت بسوی انسان  پرستی و آزادی، عشق به زندگی و دوست داشت هستی  را با غرب شناسایی میکند؛ که بنا بر فهم فقاهت در آن اخلاق و امیال الهی افول نموده، کفر و مادی گرایی، مصرف جویی و افزون خواهی، ابتذال و انحطاط و فحشا، هرج و مر ج جنسی حاکم گردیده است. بنا براین رژیم هر حرکتی را با حرکت بسوی غرب، شناسایی نموده و سپس سرکوب و مغلوب میسازد. حال آنکه حرکت بسوی انسان پرستی و آزادی، ضرورتا یک حرکت انسانی ست . رهایی از سنتهای کهنه و پوسیده است و افسانه و اسطوره پرستی. سرپیچی از نظم و نظامی است استوار بر اساس تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. رهایی از ارشاد است و حجاب و نهی از منکر و امر به معروف، رهایی از احکام فقاهتی است و قانونمند های اسارت و بندگی. این حرکت بسوی آزادی  ست و بلوغ و خود مختاری، انسان پرستی و انسان دوستی ست  که روزی شور برانگیزد و کاخ  ولایت را ویران سازد.
    فیروز نجومی
    Firoz Nodjomi
    fmonjem@gmail.com
    rowshanai.org




۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

به چه چیز
میتوان امیدوار بود؟

زندگی برای ایرانی بن بستی است تاریک که از آن گریزی نیست. رهایی در چشم انداز او نیست و به آنچه میتواند باشد و یا باید باشد اندیشه نمیکند. گذران زندگی روزمره مجالی به اندیشیدن ندهد. گیج و حیران و منتظر است. دردها، رنجها و تلخی های زندگی را به درون خود فرو می برد و روی دل تلنبار میکند. بغض گلویش را گرفته است. اندوهناک و افسرده است. خود را فقیر و ضعیف و ناتوان احساس میکند. علیرغم ادعا و بوق و کرنای رژیم مبنی بر پیشرفتهای شگفت انگیز در علم و صنعت، بویژه فن آوری هسته ای، حالت بیماری را دارد که از بروز ناله خود داری میکند، مبادا که خود را بشکند.

زندگی هرگز باین دشواری نبوده است. ایرانی هرگز آنقدر سخت زحمت نکشیده و عرق نریخته است. با این وجود بجای آنکه به رفاه و راحتی و آسایش برسد، عمیقتر در فقر و محنت فرو رفته است. حکومت دین چیزی جز دلت و خواری ببار نیاورده است استثنا البته آیت لله ها و حجت الا سلام ها طلاب حوزه ها و کارگزاران دیندار آنها هستند که منبر روضه  و خطابه را به ابزار قهر و قدرت تبدیل نموده ، مردم را به اسارت و بندگی کشانده، از ابتدائی ترین حقوق انسانی محروم شان ساخته و به چپاول و غارت ثروت و منابع ملی پرداخته اند.

برای رفع ابتدایی ترین نیازها مرد و زن هر دو باید کار کنند. بار دو یا سه شغل را در روز باید بدوش بکشند، باز هم کم دارند. حقوق های ماهانه حتی کفاف کرایه خانه را هم نمیدهد. پول زیاد است اما ارزشش پیوسته در حال نزول است. در حالیکه قیمتها پیوسته در حال صعود ند. زندگی چیزی جز تهیه مایحتاج اولیه نیست. مایحتاجی که هر روز دشوارتر بر آورده میشود. باید سریع تر و شدید تر برای امرار معاش بشتابند. گویی که در مسابقه دو میدانی شرکت دارند. لحظه های فراغت کمیاب و نادر است. و اگر هست تنها برای اندیشیدن به گذران زندگی مادی است. لحظه ای کوتاه هم برای اندیشه و تفکر نیست. بیکاری فراگیر و مسکن کمیاب است. اگر هست نه توانایی خرید است و نه توان پرداخت کرایه. جوانان بار سنگینی هستند بر دوش خانواده های شان. نه تنها از نداشتن درآمد و نبود استقلال رنج می برند، بلکه عدم توانایی ازدواج و تشکیل خانواده موجب ی است جدی برای یاس و نومیدی.


 جوان به چه چیز میتواند امیدوار باشد؟ به مشاغل پر درآمدی که در انتظار او ست؟ یا به ازدواج با معشوقی که از دل بستن به او محروم مانده است؟ یا به جهاد و نوشیدن شربت شیرین شهادت و پیوستن به نیستی بامید در آغوش کشیدن حوریان همیشه باکره بهشتی؟ جوان تحصیل کرده محروم از شغل و درآمد، محروم از استقلال و اعتماد به نفس گوشه گیر شده خود را از شرم در خانه پنهان سازد و یا برای گریز از زندگی  به مواد تخدیر کننده پناهنده میشود. این یاس و نا امیدی و نیاز به گریز از زندگی است که افزایش مصرف سرسام آور مواد مخدر و اعتیاد و روسپیگری را در سنین جوانی سبب شده است. بیش از چهار میلیون معتاد و چند میلیون بیشتر بیکار میتواند به سادگی افزایش مصرف مواد مخدره و شیوع فحشا و خود فروشی را توضیح دهد. جوان ایرانی امروز ترجیح میدهد نباشد تا بماند و روح و نیروی سرشار ش را در درون خود بدار نابودی بیاویزد. افزایش روز افزون تعداد انتحار در میان جوانان اعتراض بزند گی تحت یو غ حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها و حوزه های علمیه ست.

جوان باید امیال و غرایز انسانی را در وجود خود نفی کند. ارتباط  و تماس با جنس مخالف ممنوع است. عشق بیرون از عقد و نکاح نه تنها حرام و گناه بلکه جرم است. جوان استعداد ها و توانایی های خود را باید تابع ملزومات حکومت دین سازد. اگر مردی و در اداره ها و سازمانهای بویژه دولتی شاغلی باید که مواظب ته ریش و آستین بلند خود باشی و اگر زنی چه مامور اداره و یا بانک و شرکت های هواپیمایی و یا خانم خانه دار و یا محصّل و دانشجو باشی باید که حجاب عفت را بسر کشی، چه بخواهی چه نخواهی. باید همان باشی و همان نشان دهی که جامعه اسلامی انتظار دارد. جای چند و چون و  کم و زیاد نیست. اگر ظاهرت بر خلاف انتظار حاکم، مشکوک بنظر آید با پاسدار دین و تعقیب و دستگیری رو در رویی. اگر دهان بسخن گشایی و قلم بدست گیری باید زبان خود را به پایی و هرگز از مرزهای قرمز ممنوعه عبور نکنی. مهم نیست که حرفه ات سخن گفتن است یا نوشتن، خود سانسوری، یک قانون عام است.

بعبارت دیگر، فرد پویای جامعه ی کنونی پیوسته با سرکوب و نو آوری ها و نو اندیشی روبرو میشود. چه دلیل و موجبی، فرد میتواند برای زندگی بیابد وقتی  حتی مجاز به  آرایش و پیرایش خود نیز نمیتواند باشد. در این مورد چنانچه از خود سانسوری اجتناب نموده جسارت بخرج دهد به جرم مد گرایی و شکستن هنجارهای اخلاقی و یا بد حجابی و تهدید امنیت اجتماعی مورد تعقیب قرار میگیرد. اگر در دانشگاه ها به شرایط نامناسب تحصیلی و اخراج استادان گرانمایه و کیفیت غذا و خوابگاه ها و تجاوز و سوء استفاده های مقامات دانشگاهی  اعتراض کند شدیدا سرکوب میشود. وای به آنرو ز که ریاست جمهوری را مورد سوال قرار دهد و هزاران وای دیگر اگر او را دیکتاتور خطاب کند. جایگاه ش در سیاه چال ها و شکنجه گاه های اوین خواهد بود.

  ارزش هرچه انسانی و معنوی بوده است پوچ و نا چیز شده است. اگر سقوط ارزش پول به ورشکستگی اقتصادی کشور انجامیده است، سقوط ارزشهای اخلاقی  به انحطاط و تباهی منجر شده است و فساد روحی و معنوی. تظاهر بد دینداری  شرط اساسی و اصلی زندگی ست.  بهانه ایست برای زو مند ی و زور گویی، برای غنی سازی و فراخ زیستی. هیچگونه کاری نیست که انجام گیرد بدون ارتشاء و اخاذی و یا رانت خواری.  بر تعداد دزدها و باج بگیر ان رسمی و غیر رسمی هر روز افزوده میشود. بی دلیل نیست که فاصله بین غنی و فقیر، زورمند و ضعیف، کارگر و سرمایه دار و کارمند و کار فرما، عمیق تر گردیده است. کمتر اند آنان که با ارتشاء و اخاذی غریبه باشند.مستقیم و یا غیر مستقیم تجربه اش میکنند. یا دهنده هستند و یا دریافت کننده و یا هر دو باهم. اما چاره چیست؟ زندگی هزینه دارد. باری ست بر دوش که بر وزن آن روزانه افزوده میشود. فرد زنده، روزانه به غذا و پوشاک و مسکن نیاز دارد. درآمدها بائین هزینه ها بالا. ارتشاء و اخاذی و یا رانت خواری ابزاری ست مناسب برای پُر سازی این شکاف عمیق  و یا خود پروار ی و خود غنی سازی و یا حل مشکلات اداری و بانکی و حقوقی، اقتصادی و فرهنگی. ارتشاء حلال همه  مشکلات است. گریبا نت را آزاد سازد از دست بازرس و پاسدار و پاسبان. اگر جشن است و پایکوبی و یا عقد است و عروسی، اول باید چند هزاری در جیب کمیته چپان بریزی  پنهانی. اگر برای جمع آوری ماهواره ها، حریم خانه ات مورد تجاوز قرار گرفته است باید گوشه اسکناس را به مهاجمان بنمایی. اگر موفق نشوی در این مرحله، باید که در مرحله بعدی خسارت عظیم تری بپردازی. اگر فرزند ت بجرم بد حجابی (دختر یا پسر فرقی ندارد) به چنگ پاسداران دین افتاده است بهتر است با جیب پر به مراجع انتظامی و یا دادگاهها روان شوی. اگر بجرم خلاف رانندگی  مجبور به توقف شده ای با اسکناسی در لای تصدیق رانندگی ممکن است که گریبان خود را از دست مامور خلاص سازی. کلاه برداری و حقه بازی به یک امر عادی و جزیی از زندگی روزمره تبدیل شده است. حمد و ستایش، تحت استبداد دینی جایگزین تملق و چاپلوسی، رفتار های نهادین نظام دیکتاتوری، شده است.

در چنین اوضاع و احوالی به چه چیز میتوان امیدوار بود. نسل ها بامید ظهور امام ناکام از این دنیا رخت بربسته اند. سی سال است که معصوم و مظلوم به طاغوت و ملعون بدل شده و بزرگترین و پر قدر ترین مافیای اقتصادی را بوجود آورده است و امام اصلا توجهی ندارد. آیا باید منتظر صیهونیست ها بود؟ آیا ناجی ما اجنبی و بیگانه خواهد بود. آیا میتوان امید وار بود که روزی عمر خداوند خامنه ای بسر آید و   با مرگ خود  زندگی خدایان را نیز به پایان آورد؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org