۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

حاکم یا محکوم،
کدامیک زور گیر است؟

زورگیری، کنشی ست جنایتکار انه که در دوران حکومت اسلامی و یا نظم و انضباط اجتماعی ناشی از شمشیر و شریعت،  رشد تصاعدی داشته است و با انتشار ویدیوی زورگیری هم اکنون به اوج خود رسیده است. بگذریم که زورگیری های جنسی بویژه در میان گروه مردان و جوانان، طبق گزارش های رسمی به رفتاری فراگیر تبدیل شده است. البته سیاست حکومت دین همیشه انکار واقعیت بوده و هست. بوی گند اخلاق و ارزش های شریعت، هرگز به مشام آیت الله ها و حجت الاسلامها نمیرسد. در حالیکه احساس همگان آن است که حکومت دین در حال غرق شدن است در لجنزار فساد و تباهی. اما پاک دینان، فرمانروایان بر جامعه، میپندارند که راه بهشت را برای فرمانبران خود هموار ساخته اند و عنقریب بدانجا میرسند. به نظم حجاب و جدایی جنسیت ها بعنوان یک اصل شرعی مباهات میکنند چه باک اگر لواط سراسر جامعه را فرا گیرد، رفتاری که بر طبق روایات و احادیث، یکی از نشانه های فرا رسیدن  آخر زمان و ظهور امام عج است.

اما ویدیوی زورگیری که در ماه آذر در رسانه های اینترنتی توجه بسیاری را بخود جلب نمود، مشت فریبکارانه نظام ولایت را گشود و وادار ساخت که به وجود زورگیری اعتراف کند، اما با بی میلی و نه به مثابه پدیده ای فرا گیر بلکه یکه و انحصاری. چرا که نظام بطور روزانه کسانی را که "قاچاقچی، "  "ارازل و اوباش " و یا   "اشرار " در ملا عام بدار مجازات میآویزد، که رفتارهای جنایتکارانه را از تکرار باز دارد. حال آنکه نمایش روزانه چنین خشم و خشونتی نه تنها تاثیری در کاهش  رفتارهای تبهکار انه در جامعه نداشته است، بلکه شواهد حاکی از آن است که بر رشد کمی و کیفی آن افزوده است. چه اگر نیک بنگری، در یابی که کنش جنایتکار انه زورگیری از درون حکومت دین زائیده شده است و به بلوغ و کمال رسیده است، برغم همه سخت گیری ها، بگیر و ببند ها و مبارزه پایان ناپذیر برای بر قراری حجاب و جدا نگاهداشتن جنسیت ها از یکدیگر. رفتار جنایتکارانه زورگیری، رفتاری وارداتی نیست بلکه برآیند  حکومت شریعت است. بی جهت نیست که نشانه های ظهور همه جا هویدا گشته و پایان انتظار فرا رسیده است.

اگرچه فرماندهان نیروهای انتظامی، فرا گیری و گوناگونی رفتارهای جنایتکار انه را ناشی از وجود شبکه های ماهواره ای میدانند- بخشی از حمله به دیش های ماهواره ای از زمین و آسمان، تحت جلوگیری رفتارهای جنایتکارانه صورت میگیرد. این البته در حالی ست که خود نماد رفتار و کنش تبهکارانه است و منشا نا امنی، وقتی نیروهای انتظامی به حریم خصوصی مردم شبیخون زده ه و به ویران ساختن آنتن های ماهواره ای  دست میزنند، اگر زورگیری، رفتاری همراه با خشم و خشونت، نیست چه میتواند باشد؟ رفتاری برای بر قراری امنیت؟ ادعایی برخاسته از ابلهی. مردم زورگیری را از شبکه های ماهواره ای نمی آموز اند، چون بهترین آموزگاران زورگیری، گشت های ارشادی، نیروهای انتظامی، بسیجیان، ماموران امر به معروف اند. با این وجود، حکومت شریعت مقدس اسلامی، سخت کوشش میکند که نشان دهد که   در جامعه ی اسلامی چیزی بنام زور گیری وجود ندارد و نظم و انضباط شریعت اسلامی اجازه ی بوجود آمدن زمینه ی مساعدی برای رشد و نمو رفتار تبهکارانه را نمیدهد. تنبیه و مجازات بویژه اجرای سریع و قاطع اشد مجازات، ریشه ی رفتار جنایتکارانه را میسوزاند. حال آنکه اعدام های پی در پی کسانی که فاقد هویت و شناسنامه و پرونده ی جنایی هستند و بدرستی معلوم نیست تحت چه قواعد و مقرارتی محاکمه و محکوم شده اند، در واقع بمنظور جلوگیری از تکرار و بازدارنده رفتارهای تبهکارانه نیست، بلکه وسیله ای است برای انکار رفتار غیر اخلاقی و غیر انسانی در یک جامعه ای که قرار است الگوی یک جامعه اخلاقی و انسانی، باشد جامعه ی اسلامی، تنها جامعه ای که انسان میتواند به کمال برسد. در چنین جامعه ای- مدینه فاضله ولایت، هر اعدامی پوششی ست بر حقیقت. که این طناب شریعت است که گردن محکوم را می فشرد و جان را از وجود انسانی دیگر خارج میکند. اعدام دو جوان زور گیر با سرعت و قاطعیتی بی سابقه نیز کوششی ست واهی در پنهان داشتن این حقیقت که زورگیر ان در دامن نظام ولایت پرورش یافته و به شباب و بلوغ رسیده اند. چه اگر محاکمه ای صورت میگرفت و حق دفاع به متهمین داده میشد، مردم متوجه میشدند که این حاکم است که زور گیر است و محکومین، زورگیری را در جامعه ای آموخته اند که بزرگترین معضل آن بدحجابی و جدایی جنسیت ها از یکدیگرند، آراستن ظاهر است و پنهان ساختن باطن.

 آیت الله صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه در باره حادثه زورگیری، میگوید:

" "وقوع این جنایات و انتشار فیلم آن موجب ناامنی است و هرچند در تمام دنیا این وقایع و حوادث وجود دارد، اما چنین اتفاقاتی در کشور اسلامی ما تکان‌دهنده است و نیروی انتظامی باید دور جدید برخورد با اشرار را آغاز کند."

از دهان آیت الله های مقدس جز "حقیقت " چیز دیگری بیرون نیاید: زور گیری، عمل جنایتکارانه ای ست که در کشور های دیگر رواج دارد. که این یک حادثه ای بود ه است یکه و منحصر بخود نه یک پدیده ی فرا گیر. تا کنون اتفاق نیفتاده است و پس از این هم اتفاق نخواهد افتاد. سرها که بر فراز دار رفتند،  چنین رفتاری دیگر تکرار نشود، رفتاری که در جامعه مقدس اسلامی، آنقدر غریب و غیر منتظره است که امری ست "تکان دهنده " برای امت اسلامی. انتشار فیلم زورگیری است که امنیت کشور را بخطر می اندازد. چرا که به جوانان زور گیری میآموزد. به همین دلیل برای حفظ امنیت باید هزینه ی آن را چنان بالا برد که دیگر کسی مرتکب این عمل شنیع نشود و مشت فریبکارانه ی رژیم دین را در اینترنت باز نکند. در نتیجه هرچه مجازات سریعتر و قاطع تر، احتمال تکرار رفتار جنایتکارنه و پرده برداری از آن در رسانه های اینترنتی کمتر.

در نتیجه اگر بپذیریم این واقعیت کلی را  که زورگیری کنشی ست ناشی از قدرت و تحمیل اراده است با ابزار خشونت بر دیگری تا اطاعت کند و کند آنچه را که قمه دار گوید، همچنانکه همگان ناظر آن در ویدیوی زورگیری با چشمان خود مشاهده میکنند، آنگاه در خواهیم یافت که شباهتی بسیار وجود دارد بین رفتار جنایتکارانه زور   گیر ان خیابانی و رفتار رژیم دین. که نزدیک به چهار دهه است که حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها برهبری ولایت، با شمشیر شریعت مردم را زور گیر کرده اند. یعنی که اراده خود را با بکار گیری شمشیر شریعت بر جامعه تحمیل نموده اند. نظام ولایت، در واقع دیر زمانی ست که شمشیر شریعت را بر گردن ملت نهاده است و ثروت و دار و ندار او را مورد چپاول گری و غارت قرار داده است. آیا میتوان غارتی از این عظیم تر یافت؟ حجاب اجباری و یا جدایی جنسیت ها، ممنوعیت تفریحات و سرگرمی ها لذت بر آور، حمله به آنتن های ماهواره ای، اجرای حد شرعی با زخمین ساختن تن و خوار ساختن آدمی و نهایتا اعدام خود، آیا رفتاری جنایتکارانه از نوع زور گیری نیست؟ همچنانکه اشاره شد، حکومت شریعت در واقع آموزگار زورگیری ست چون اسلام، دین کیفر دهی ست، دین تنبه و مجازات، دین انتقام ستانی، دین فرومایه گانی ست که از انسان نیرومند و مستقل کینه بدل میگیرند و در اعماق وجود خود، می پرورانند، از نوع همان کینه ای که پیامبر اسلام از قریشیان در دل گرفته بود و سرانجام توانست در بدر از آنان انتقام گرفته، آنها را زور گیر نموده و اموال شان را به غارت ببرد. یعنی که اگر خواسته باشیم قدری عمیق تر پدیده ی زورگیری را ریشه یابی کنیم، مشاهده میکنیم که رفتاری ست کاملا اسلامی و سازگار با قوانین شریعت، رفتاری که اگر چه در ذات ما نهاده شده است به ندرت در جامعه شاهی بوقوع می پیوست. اما رسید دین به قدرت و آغاز زورگیری با شمشیر شریعت، شرایط مساعدی را برای رشد بی سابقه ی رفتار تبهکارانه بوجود آورد.  

همچنانکه در ویدیو مشاهده میشود، زورگیری کنشی ست که از قدرت بر میخیزد و با تحمیل اراده، از جمله غارتگری همراه است. اگر در ویدیو، زور گیران قمه دار، پشیزی بیش به غارت نبردند، حکومت ولایت که تمامی ابزار قهر و قدرت و خشونت را در انحصار خود دارد، از جمله شمشیر شریعت، دست به غارت های بزرگ میزند، ارزش پول ملی را پائین میکشد. از دستمزد کار و رنج ملت یک شبه 50%  به سرقت میبرد. ملتی که زور گیر شده است، نمیتواند حتی ناله اعتراض بر آورد. چه شمشیر شریعت آماده است که بر گردنش فرود آید. سیر صعودی نرخ ارز و طلا و غارتگری های میلیارد تومنی و تمرکز ثروت های هنگفت در دست آیت الله ها و حجت الاسلام ها اگر زور گیری، رفتار جنایتکارنه نیست، چیست؟  زور گیری ای که مردم در ویدیو شاهد آن اند. بدون تردید کنشی ست انزجار آمیز اما خود ناشی از نهادینه شدن رفتارهای جنایتکارانه در فرهنگ و اخلاق شریعت اسلامی ست. مردم شاهد کنش کسانی بودند و هستند که در دامن شریعت اسلامی پرورش یافته اند. آنها خود محکومی بیش نبودند، فرو مایه ی ضعیفی که به تقلید از زور گیران حاکم، همانان که روزانه سری را بر دار مجازات میآویزند، دست به غارتگری زده بودند.

 اعدام زور گیران پس از محاکمه متهمین در دادگاهی های مخفی،  در واقع، دفاع از پدیده ی زورگیری و تداوم بخشیدن به آن است. چرا که زور گیری کنشی است انتقام جویانه، کنشی از سر بغض و کینه و از سر ضعف و ناتوانی. فرا گیر شدن پدیده زورگیری را باید از تبعات بر قراری نظم و انضباط شریعت، افزایش اعدام و خشم و خشونتی که نیروهای امنیت خود به معرض نمایش میگذارند، دانست. عادی شدن تنبیه و مجازات، خشم و خشونت، بیانگر رفتاری ست انتقام جویانه، رفتاری که از بغض و کینه بر خیزد نسبت به نا فرمانی،  از سر ضعف و فرومایه گی. ضعفا آنهایی هستند که دست به کشتار میزنند، میگیرند و میبرند و میزنند، یعنی که زورگیری میکنند و دست به خون ریزی میزنند که بگویند ما نیرومند و مستقل و پاک و منزه هستیم. که هیچ شیطانی نمیتواند دامن کبریایی اخلاق اسلامی، کین خواهی و انتقام ستانی را لکه دار نماید. آری انتقام ستانی در فرهنگ اسلامی به آن درجه از شدت رسیده است، که خشم و خشونت بر خاسته از احساس خیانت، به چاقو زنی، به انتقام ستانی در ملا عام میانجامد. حکومت اسلامی، می پندارد که با اعدام  زور گیران، میتوانند کنش زورگیری را کنشی غریبه و بیگانه در شریعت اسلامی، شناسایی نماید. چه خیال باطلی؟

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ دی ۳۰, شنبه

نظام ولایت،
نظام قانون گریز و قانون شکن

وضع موجود را بسیاری بحرانی توصیف میکنند. همه چیز در حال افت و خیز است و سیال و روان، از قیمت ارز و کالا گرفته تا گفتار و رفتار فرمانروایان و حاکمان؟ هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. یعنی که هیچ چیز را نه اعتباری مانده است و نه هیچکس را اعتمادی. همه چیز عاری از پشتوانه گشته است، از جمله پول ملی که میرود به تیکه کاغذی تبدیل گردد مفید تنها برای طهارت. نظام توزیع و تولید گویی بر پیچ گردنه ای صعب العبور متوقف و از پیشروی باز ایستاده است، چنانکه تا نفس آخر، لحظه ای بیش نمانده است. هوایی که مردم ایران تنفس میکنند، هر روز آلوده و کشنده تر میگردد. یعنی که سرطان زا و سبب امراض قلبی و مغزی میشود. یعنی که تحت حکومت آیت الله ها و حجت لاسلام ها برهبری ولایت، طول زندگی کوتاه گردیده است. متوسط سن برای سکته ی مغزی طبق آمار رسمی نزدیک به 55 سال است در جهان و در ایران به 45 سال رسیده است. عواقب امواج پارازیت به منظور قطع رابطه ی مردم با شبکه های ماهواره ای، افزاری خطرناکی ست در خدمت نظامی که به آینده مینگرد تنها به آن منظور که به گذشته رجعت نماید. ما اینجا از آلودگی در تمام عرصه ها زندگی مادی سخن میرانیم. هیچکس نیست که رنج نبرد و احساس محنت نکند. هر روز  بر تعداد آنانی که دست به خود کشی میزنند افزوده میشود، پدیده ای که هم اکنون  به یک امر عادی تبدیل شده است. گرانی و بیکاری و فقر و عقب ماندگی نیز واقعیتی روزمره گردیده است، واقعیتی که  بوده است قبل از این. اما در حکومت ولایت امری ست پذیرفته شده .مگر بجز پذیرش ملت چاره دیگری هم دارد؟ بجز سازش با شرایط موجود، چاره ی دیگر چیست؟

 منتقدین داخلی و خارجی شرایط بحرانی موجود را ناشی از سوء مدیریت دولت میدانند و مسئولیت را به ریاست جمهوری نسبت میدهند، رئیس جمهوری که مسئولیت ناپذیر است و قانون گریز. نقد و طنز در باره احمدی نژاد در مطبوعات اصلاح طلب فراوان است. هم اکنون که این گفتار به نگارش در میآید، آنچه توجه مطبوعات را بخود جلب کرده است، تصمیم آقای رئیس جمهور به سخنرانی در مجلس است. که چرا ناگهان هوس سخنرانی در مجلس به سرش افتاده است، رفتاری بی سابقه در تاریخ "جمهوری اسلامی " گمانه زنی در باره قصد و غرض احمدی نژاد دیر زمانی ست که آغاز گردیده است. البته  که چندین روزی بیش نیست که از انفجار بمب قبلی، نمیگذرد: صدور اجازه استخدام روی هم رفته چیزی نزدیک به 500 هزار نفر به استاندارهای استانهای کشور - هر استانی 1400 نفر را میتواند به استخدام دولت در آورد. یکی دیگر از آن رفتارهای شگفت انگیز و تحیر زا. آیا این تصمیمی ماورایی ست و یا برنامه ای ناشی از قانون گریزی و در ستیز با عقل و درایت و منافع ملی؟

 طبیعی ست که رسانه ها به این تصمیم های جنجالی واکنش نشان دهند و چگونگی شکل گرفتن آنرا مورد بحث قرار دهند و سوال کنند که روی چه حسابی و کتابی، احمدی نژاد به اتخاذ این تصمیم رسیده است. در این مورد جز به حدس و گمان نمیتوان سخنی مستند گفت، آنهم در باره آنچه که هنوز واقعیت نیافته است، نه آنچه هم اکنون یک واقعیت عینی و ملموس است، در باره قصد و نیت تصمیم گیرنده. میگویند خریدن یار است برای نامزد انتخاباتی خود بلکه بتواند دوست و راز دار و وفادار خود را به ریاست برساند و بدان طریقه خود را در صحنه سیاسی کشور همچنان ماندگار سازد. از یاد نبریم که آقای رئیس جمهوری کمی  زود تر یک بمب شیمیایی نیز منفجر کرده بود، بمبی که بوی بد و انزجار آمیزش مشام بسی بسیاری را سخت آزار داده و هنوز هم میدهد، آنهم اجرای فاز دوم یارانه ها ست که بر تنش دایمی قوه ی مجریه و مجلس افزوده است. منتقدین دولت شکوه میکنند که هزینه ی یارانه های فاز نخست هنوز بدرستی معلوم نیست که از کدام منبع تامین شده است، آقای رئیس جمهور، تا کنون در این باره سخنی نگفته است. بگذریم که یارانه های تولیدی هنوز پرداخت نشده است که خود سبب گردیده است که تولید کننده یا قیمت را بالا بکشد و یا در دکان را پائین آورد. یارانه های فاز دوم میلیاردها تومن قرض ببار میآورد و تورم 500 در صد ی- به نقل از ناظران و تحلیگران.

بعضا از نهاد ریاست جمهوری و یا حتی قوای مقننه و قضائیه همان انتظاری را دارند که از این قوا، بویژه ریاست جمهوری در کشورهای دموکراسی دارند، نظامی که عقلانی و قانونی خوانده میشود. بدان معنا که تمامی رفتار و گفتار افراد منتخب در تمام سطوح اداری، دفاتر و نهادهای سیاسی قانونمند است. قدرت ناشی از شخص و خصوصیات شخصی نیست بلکه ناشی از نهاد و یا موسسه ای ست که خود زاده ی قانون است. نظامی که به  دست آیت الله ها و حجت الاسلامها، علما و فقهای حوزه های علمیه، طراحی و معماری شده است، جامعه ای که آنرا "اسلامی " نامیده اند، جامعه ای مستقل از غرب و شرق، برتر و بالاتر از هر دو نظام، جامعه ای که تابع قانونمندی های شریعت اند، یعنی تابع قانون بندگی و عبودیت.

 در حکومت اسلامی رفتار و گفتار نمیتوانند قانونمند گردند، چون آنها ملتزم به شریعت اسلامی، قواعد، قوانین و احکام الهی اند.  تنها ریاست جمهوری نیست که از قانون میگریزد. آنکه تبلور قانون گریزی است کسی ست که خود را فرا قانون میخواند. ولایت فقیه وظیفه اش جلوگیری ست از چرخش نهادی های جمهوریت بر اساس قانون. نگاهی کوتاه به 8 سال زمامداری حجت الاسلام محمد خاتمی که قصد و غرض قانونمند ساختن نظامی به سر ش افتاده بود که ذاتا قانون شکن بود. شاهد بودیم که چگونه حضرت ولایت رئیس جمهور خاتمی را به "شاه سلطان حسین، " شاهی بی کفایت که تسبیح و سجاده را بر تاج شاهی ترجیح میداد، تبدیل نموده بود. ولایت هرگز افسار این قوا را از دست نمیدهد. مثال: چندی ست که احمدی نژاد به قانون و مقررات  ارائه ی بودجه ی کشور به مجلس، اعتنایی نشان نمیدهد. رئیس مجلس نامه ای شکایت آمیز از تاخیر ارائه بودجه به مجلس، به ولایت فقیه می نویسد) یعنی که رئیس مجلس برای رفع اشکال به دفتر قانون رجوع نمیکند. راهکار قانونی آنرا نمی جوید. او به ولایت التزام دارد. ولایت قانون است. ولایت مسئله را حل نموده  و مشکل را می گشاید. ما اینجا با رفتاری روی در روی هستیم که در التزام به اخلاق دینی شکل گرفته است.

چه اگر قوای سه گانه بر اساس قانون عمل کنند، در آن صورت مستقل خواهند بود از اراده ی ولایت و گفتار و رفتارهای قانونمند جانشین رفتار و گفتاری میشود ملتزم به قواعد و قوانین شریعت. در حال حاضر چون التزام بر شریعت اسلامی ارجح است بر التزام به قانون بشری ست، تمامی دولت ولایت از وز را، روسا، نمایندگان مجلس و قوه قضائیه، همه از بالا تا پائین قانون گریز اند. چون آنان از حضرت ولایت گرفته تا پاد وی احمدی نژاد، تابع قوانین و مقرراتی بالاتر و برتر اند، شریعت و اخلاق اسلامی . آنها خود را تابع احکام الله میدانند نه قانونی ناشی از عقل و اندیشه ی بشر. قانون ولایت فقیه که قانون اساسی کشور است، قانون گریز از قانون است، چون در تبعیت از شریعت، باز تابنده ی خواست و اراده الله، به نگارش در آمده است. تحت مصلحت سیاسی بوده است که به مصادره نهادهای دمکراسی پرداختند که در تحت انقیاد فقاهت و ولایت به چرخش در آیند. مردم ریاست جمهوری را بر می گزینند که حکم تنفیذ خود را از دست ولایت فقیه دریافت کند. این مراسمی ست ویژه ی نظام فرمانروایی و فرمانبری. چه در غیر اینصورت هیچ چیز نمیتواند بالاتر و برتر از اراده ی ملت قرار گیرد. در نظام ولایت، ملت محکوم است نه حاکم.

روشن است که  رفتار و گفتار ریاست جمهوری در التزام به باورها و ارزشهای نظام بندگی و عبودیت و فرمانبرداری شکل گرفته است. او و همقطاران ش بطور آگاهانه خود را بنده و فرمانبر صدیق الله میدانند.احمدی نژاد، قبل از آنکه به ریاست برسد، همچون هم نسل ان خویش، فرمانبری بیش نبود، هنوز هم فرمانبری بیش نیست. او فرمانبر امام بوده است و هنوز هم خاک پای امام است. بعد فرمان ولایت را اطاعت میکند. درست است که او به ریاست رسیده است، اما فرهنگ فرمانبری، اخلاق فرمانبری از سرشت او خارج نگردیده است. آنچه احمدی نژاد را آزار میدهد آن است که در ریاست هم باید فرمانبر باشد. او مثل همه ی دینمدار ان  در فضای تیره و گرفته، بهتر میتواند، شجاعت و جسارت خود را به معرض نمایش بگذارد. نه شمشیر شریعت را بدست ش سپرده اند، نه نعلین بپا دارد و نه چکمه های براق و نه بازوبند اس اس به بازو. حال آنکه گفتمان و  کنش وی نسخه ای از آنها است: خود سری و خود کامگی و خود شیفتگی.

احمدی نژاد، اما از همه آنها "زبل " تر است، چون او نمونه امامی را ارائه میدهد، امامی که حاضر است و جهان را اداره میکند. بهمین دلیل رنگ عوض میکند. از اینرو به آنرو میغلتد. حرف های بزرگ و بسی بلند بزبان میراند. برنامه های خیره کننده و بسیار سخاوتمندانه ارائه میدهد، تهدید و تحریک میکند. دشمن را خوار میسازد تا بخود غرور بخشد. با چاقو دست قطع میکند و چنان سیلی بگوش رقیب گردن کلفت مینوازد که در راه خانه گم و گور شود. این گفتمان تنها میتواند از یقینی بر خیزد، که وجود امام را در خود احساس کند. این گفتمان،  گفتمان رعیتی ست علیه ارباب، شورش ضعیفی ست علیه نیرومند. احمدی نژاد بواسطه فرمانبری از امام است که رویای مدیریت بر جهان را در سر میپروراند. که همه چیز را زیر نفوذ و تاثیر فنا ناپذیر خود در آرد. نه اینکه او فردی ست قانون گریز، خود سر و خود کامه، او مرده و عاشق امام است. بنا براین از عشق و دوستی سخن میگوید بلکه آن انزجار و تنفری که در درونش است، خاموش سازد، تنفری که کینه زا است. او بنده ای ست سراسر فروتن، چون نمیتواند تهی کند دل پر کینه و بغض را، نسبت به فرمانروای نهایی،  ولایت فقیه، جایگاهی که سخت غطبه اش را میخورد. اگر بدقت بنگری، کین خواهی وجه بر جسته ی کنش احمدی نژاد است. او از سر کین ستانی ست که دست به پیاده سازی برنامه هایی را میزند که تا کنون چیزی جز ضرر و زیان در آن نبوده است. از سر کین ستانی ست که هیچ باک ندارد که تا لبه پرتگاه هم برود و ملت را نیز با خود ببرد.

 نه اینکه این خصلتی ست ویژه ی احمدی نژاد، کین ستانی یک اصل اسلامی ست. همیشه کین آنکس که نیرومند تر و برتر از توست بدل بگیر، فرمانبر، کین فرمانروا را در دل دارد به آن دلیل که ضعیف است همچون او نیرومند نمیتواند باشد. نظام ولایت از راس تا زیر، میخواهند چیزی باشند که نیستند. مثلا حضرت ولایت میخواهد مثل آمریکا نیرومند و مستقل باشد ولی نیست. دوست دارد جهان حرف او را باور کنند که الله یکی است و بجز او کسی دیگری نیست. اما از ضعف خود با اطلاع ست. پس تنفر او را در دل میگیرد و همیشه در صدد است که او را کیفر دهد و از او انتقام ستاند. از آغاز ظهور اسلام بر مسند قدرت ما شاهد نفرین و لعنت بر آمریکا و انگلیس و اسرائیل بوده ایم. بر انگیختن نفرت و تنفر نسبت به نیرومند، نسبت به قوی تر محور گفتمان ولایت است. گردانندگان نظام به استقلالی مباهات میکنند که خود میدانند فاقد آنند. نیرومند، خود را نشان میدهند که ضعف خود را و خصومت و ستیز ذاتی شریعت اسلامی را با آزادی پنهان سازند. این ریاست جمهوری نیست که قانون گریزاست، قانون گریزی در نهاد قانون ولایت فقیه نهفته است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com



۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

تاج شاهی برسر
خداوند خامنه ای


اگر بگوئیم در شرایط کنونی یاس و نومیدی بر روح و احساس ایرانی غلبه دارد، سخنی به گزاف نگفته ایم. چرا که اکثرا به تغییر و تحول اساسی و فروپاشی حکومت دین امیدوار نیستند. نمیگوییم رهایی. دانسته و یا نا دانسته به شرایط موجود تسلیم شده اند. پذیرفته اند اما نه بر حسب اراده آزاد، بلکه از سر اجبار و ناچاری.

  واقعیت نیز آنست  که حکومت، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، علما و فقهای حوزه وی و دانشگاهی برهبری ولایت، توانسته است بر تمام وجوه زندگی سلطه افکند. هم زندگی بیرونی و اجتماعی را تحت نظارت و کنترل گرفته است و هم  زندگی درونی و خصوصی را در زیر نظر دارد. هم اندیشه و گفتار آدمی را تفتیش میکند و هم کردار و رفتار او را مدیریت میکند. حرف از احکام حلال و حرام، حیض و طهارت نیست. بلکه حرف از فرمانروایی و فرمانبری است. فرمان مبنی برا اینکه چه، چگونه و کی باید باشی. بار بدوش بگیر و ناله کن اما مبادا که پشت خمیده را بر افرازی و دهان به سخن بگشایی. آزادی مطلقا، بدون چون چرا، اما در اطاعت و بندگی.  

هرچه هست از ثروت و منابع طبیعی و انسانی، علمی و صنعتی، مالی و مادی، نهاد های فرهنگی، رسانه های جمعی، رادیو و تلویزیون و مطبوعات همه را در کنترل و مالکیت تام و تمام خود دارد حضرت ولایت، فرمانروا، مالک و ارباب نهایی. هرچه هست زیر انگشتان او، یعنی که بواسطه بیت رهبری میگردد. دستگاههای امنیتی و جاسوسی و انتظامی حکومت ولایت، بسیار وسیع تر و گسترده تر است از آنچه نظام شاهی را حفظ و نگاهداری میکرد. حکومت دین خود را در لایه ای پس از لایه ای دیگر از عوامل و سازمانهای رسمی و غیر رسمی امنیتی پیچیده است. وسعت و عظمت بیت رهبری، رمز و رازی ست نا گشودنی.   ظاهرا نیز نظام از حمایت توده های مقلد  و پیروان فرمانبر با ایمان و مومن و معتقد بر خور دار است. درست است که در برابر سختگیری ها و خشم و خشونت حکومت دین، از آغازین ترین لحظات استقرار، بخشی از زنان و دانشجویان هرگز تن به تسلیم نداده و مشروعیت نظام را پیوسته به چالش کشیده اند. اما با این وجود نمیتوان از سازمانی مخالف که در خور جانشینی باشد و مردم بدان علنی و یا نهانی دل بسته باشند، یاد نمود. گویندگان و نه گویان، آفرینند گان و سازندگان، بهترین و شجاع ترین ها، قهرمانان ملت را در زندانها قتل عام کردند و هم اکنون تحت آزار و شکنجه، خاموش نمود و به  اسارت و بندگی در آورده اند.  ادامه درگیریهای درونی، حتی اگر به بگیر و ببند و تلفات هم بکشد، در تداوم نظام نقش سودمندی ایفا نموده است. چرا که این انتظار را بوجود آورده است که همین امروز و فردا ست که رقابت بر سر قدرت به شمشیر کشیدن بر روی یکدیگر رسد و حکومت از درون گسیخته و ویران شود. چه رویای خوشبو و مطبوعی؟ حال آنکه عدم یک نیروی منسجم با آرمانی مشترک برخوردار از پشتیبانی بخشی از جامعه سبب گردیده است که حکومت آیت الله ها و حجت الاسلام ها تغییر ناپذیر جلوه گر گردد، گوئی که ولایت تا قیامت ادامه خواهد یافت. بگذریم که حکومت کنونی همان حکومتی نیست که مردم بر دوش خود گرفتند و بر اریکه قدرت نشاندند
 
نیست، اما، حقیقتی مگر حقیقت تغییر و دگرگونی، مگر شدن از چیزی به چیز دیگری. تاریخ شهادت دهد که آنچه روزی نیک و خیر بوده است و فضیلت، تبدیل شده است به شر و بدی و رذالت . هزاران سال شاهنشاهی پر جلال و شکوه بود و مایه افتخار ملت. اما بعد طاغوت شد و به زباله دان تاریخ پیوست. روزی مردم ایران سنی بودند و امام پرستان تقیه میکردند و در دخمه های تنگ و تاریک خود را پنهان می ساختند. امروز امام شیفتگی، راه رستگاری است و صراط مستقیم  بسوی الله، راه انبیا ست. روزی دین توی مساجد  بود و در حوزه های علمیه می زیست. مرحم روح بود و پناهگاه بی پناهان. امروز دین حکومت است و قهر و قدرت و خشم و خشونت. زمانی از دین خیر بر میخواست و نیکی، هم اکنون معشوقه ی قدرت است و بارگاه ظلم و ستم.

واقعیتی ست تاریخی که تغییر و تحول گاهی شدید است و ناگهانی، ظاهر میشود، همچون طوفان و زلزله  بدون آنکه انتظارش را داشتی باشی. میآید و همه چیز را درهم فرو میریزد. هست را نابود میکند و نیست را به هستی آورد. آنان که تحت دوران شاهی زیسته اند بخوبی میدانند که کمتر کسی بود که این اندیشه به مغزش خطور کند که نظام شاهی با آن دستگاه عریض و طویل امنیتی و نظامی، بر خور دار از حمایت قدرتهای جهانی، ظرف کمتر از شش ماه از هم فرو پاشد؟ آیا کسی میتوانست حدس بزند که حزبی که بدست لنین و استالین پایه گذاری شده بود و نیمه ای از جهان را تحت کنترل خود داشت، طی چند سال کوتاه بدون خونریزی و کشت و کشتار در هم فرو ریزد و اثری از امپراتوری اتحاد جماهیر شوری باقی نماند؟ آیا چائوسشکو را بخاطر دارید، رهبر پر قدرت کشور سوسیالیست رومانی. او در پیشگاه مردمی که به استقبال ش شتافته بودند، پا بگریز گذاشت. البته چیزی نگذشت که دستگیر شده و به جوخه اعدام سپرده شد. صدام حسین و حزب بعث روزی در عراق خدائی میکردند. بنگر که به چه سرنوشتی گرفتار شدند. بیشمارند، از این نوع تغییرات ظاهرا سریع و ناگهانی. تاریخ را تا کنون کسی از پیش نخوانده است. چه دیدی، شاید رسد روزی که نه عمامه ای به سر ماند و نه قبایی به تن. مجتهد و طلبه ناپدید شوند و به زیر زمین فرو روند و از آن گلدسته های خانه ارواح، مساجد "مقدس " بجای فرا خوان بسوی بندگی و عبودیت، آوای دلنشین رهایی و آزادی بکوش رسد.

با این وجود، چگونه میتوان حکومتی که برای گسترش و تداوم سلطه تام و تمام خود  بر سراسر زندگی  خصوصی و اجتماعی بر زور تیغ و تازیانه، خشم و خشونت، تکیه میکند، حکومتی پایدار، با ثبات و غیر قابل تغییر و دگرگونی خواند؟ حتی نمیتوان تعصب عمیق دینی و حمایت و پشتیبانی توده های فرمانبر و مقلد را شاخصی از مشروعیت و پایداری رژیم دانست. ممکن است ماهیت پو شالی بودن رژیم برای سالیان دراز پنهان بماند، همچنانکه در دوران شاهی ماند و یا در  جماهیر شوری و یا در رومانی و یا در عراق و نیکاراگوئه.  چرا که  واکنش توده های فرما نبری که در مراسم نماز جمعه،  یا در برپائی جشنهای انقلاب و یا در استقبال از خداوند خامنه ای و رئیس جمهور، ظاهر میشوند همیشه قابل پیش بینی نیست. درست است که ممکن است آنها را توده هائی دانست که حکومت خریداری میکند و بخشا آنان را از مناطق مختلف کشور با اتوبوس و مینی بوس به محل موعود انتقال میدهند. ولی این توده همان توده هائی هستند که روزانه با فقر و محنت و حقارت و خواری دست به گریبانند. حتی توده های متوسط لا حوالی هم که در این جشن و سرور ها و خوش آمد گویی ها هورا میکشند و پرچم و پلا کادر بدست میگیرند و یا زنانی که خود را سرتاسر در چادر سیاه پیچانده و در پیشا پیش مردان حرکت میکنند و ترس و وحشت در دل آفرینند. بگذریم که در این نوع سازماندهی ها نیز تغییراتی بوجود آمده است. همچنانکه اخیرا در میان سیه پوشان، زنانی با رو سری های قیطانی، موهای افشان و رخ های پالایش یافته و رنگین، دیده میشوند. شعار های مراسم نماز جمعه، بطور روز افزونی نامنظم و تهی از انسجام بگوش میرسند. کمتر کسی میداند که در درون آنها چه میگذرد و تا چه حدی تاب تحمل رنج فقر و درماندگی را دارند. فرزندان همین توده های فرمانبر حمایت گر نظام هستند که سربار خانواده های خود هستند و برای امرار معاش یا تن بخود فروشی دهند و یا برای گریز از زندگی محنت بار و حقارت انگیز، دست به جنایت و زورگیری  زده و یا به مواد مخدر پناه میبرند. نیز به دشواری میتوان حمایت مداحان و سینه زنان و زنجیر زنان سینه چاک و کفن پوشان جان نثار، از بسیجی گرفته تا پاسدار را مسلم فرض نمود. زمانیکه طوفان وزیدن میگیرد، اینان همه ناپدید شوند. آتش سرخ و سوزان از زیر خاکستر سرد و خاموش به بیرون جهد، همه هرچه سخت است ذوب شده  و به دودی تبدیل گردد. هم چنانکه نظام شاهنشاهی به اضمحلال نزدیک میشد، شاه پرستان همه یکی  پس از دیگری همچون قطره ای آب بزمین فرو رفتند. آنگاه انوع و اقسام گروه ها سازمانها و احزاب سیاسی و دینی از اعماق زمین جوشیدن گرفتند و پا بعرصه وجود گذاردند. اما  چیزی بطول نیانجامید که حوزه نشینان  برهبری آیت الله ها و حجت الاسلام ها و در راس آنها، امام خمینی، از حوزه های علمیه خروج یافتند و تمام رقبای خود را از میدان به بیرون راندند.

هستند افراد بسیاری که از سلامت کامل جسمانی برخوردارند و سرشار از شور زندگی اند. غافل از آنکه سلولهای سرطانی در وجود شان در حال رشد و گسترش بوده است بدون اینکه خود و یا حتی دکتر به وجود این سلول کشنده  که در درون بافتها بدن زندگی میکرده است، پی ببرد. اما وقتی به رشد ناگهانی و سریع آن آگاه میشوند که دیگر کار از کار گذشته است و جلوی گسترش و توسعه غده ی سرطانی را نمیتوان گرفت. آنگاه مریض متوجه میشود که در نبرد با مرگ او ست که مغلوب خواهد گردید.

منظم (البته نه چندان منظم) ارگان های درونی و سازمانهای بیرونی، غده های حکومت دین نیز علیرغم ظاهر سالم و تندرستی که دارا می باشد و چرخش سرطانی در بافت ها بدن ش در حال رشد و نمو است و خود از آن آگاه نیست. آن غده های سرطانی را حتی ممکن است ماشینها ام آر آی هم نادیده بگیرند. آنچه در این جا دارای اهمیت است، این است که غده های سرطانی تنها در ارگانهای قدرت نیست که در حال رشد هستند، بلکه بمراتب اولی در ارگانهای و اعضای مختلف دین است که در حال رشد و توسعه میباشند. چرا که این دین است که حاکم است. درست است که بسیاری از آیت الله ها و حجت الا سلام ها هنوز منبر وعظ و درس و خطابه را ترک نگفته اند و دامن کبریایی زهد و تقدس شان به ریا و حیله سیاست آلوده نشده است، ولی آنها را میتوان با سپهبد های دوران شاه مقایسه نمود که پس از شاه پر قدر ترین مقامها را در اشغال خود داشتند. تاج نامرئی شاهنشاهی بر سر ولایت فقیه امروز مرئی شده است. کیست نداند که او ست فرمانروای نهائی، شاه شاهان، خداوند روی زمین، جلوه الله. به فرمان او ست که همه چیز به گردش در آید و یا از چرخش باز ایستد. زمانیکه خداوند خود فریب شیطان را خورد و بر بارگاه قدرت جلوس یابد، بنیان دین را از بیخ بن به لرزه در آورد.

 افسانه های رسالت و امامت و اسطوره های جهاد و شهادت امروز موضوع شوخی و مزاح عمومی ست. زبان و گفتار و سخن اسطوره سازی از انحصار دینداران حرفه ای خارج شده است. امروز به دشواری میتوان سره را از نا سره تشخیص داد و گفت کدام یک از مجالس عزا داری و نوحه خوانی جدی هستند و کدامیک شوخی. کافی است که نیم نگاهی هم به وبلاگ های دینی بیندازید. کدامیک را باید جدی گرفت نیازمند تخصصی است که رفته، رفته کسب خواهد گردید. اما چرا راه دور برویم آقای، سید محمود حسینی دولت آبادی مخبر و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی به این حقیقت اعتراف میکند که: مداحان و سخنرانان به خرافات دامن می زنند. وی در ادامه سخنانش خاطر نشان می سازد که:

اشعاری که مداحان استفاده می‌کنند باید دارای محتوا باشد. در سخنرانی‌ها باید دقت شود روایات یقینی ذکر شود. سخنرانان باید مواردی را پیگیری کنند که اهداف سیدالشهدا(ع) را آشکار سازد.

بزبان دیگر محتوای مداحی همان نیست که مورد تایید حجت الاسلام باشد. او منظور خود را نه از روایات یقینی روشن میسازد و نه از اهداف سید الشهدا. پس اگر مداحان در باره این موضوعها مداحی نمیکنند در باره چیست که داستانسرائی میکنند؟ آیا نباید از همین مداحان هراس داشت؟ مگر این مداحان نیستند که احساسات و عواطف مردم را بجوش میآورند و آنها را وادار بخود زنی میکنند. آیا همین مداحان نیستند که میتوانند روزی مردم را بشورش بکشانند؟

همچنین آقای سيد جلال يحيي‌زاده نماینده مجلس شورای اسلامی در گفتگو با «فردا»، در خصوص عزاداری های ماه محرم اظهار میدارد که: عزاداری های محرم تحریف شده . وی نیز خاطر نشان ساخت که:

 باید معرفت دینی مردم را بالا ببریم. مسئولین باید در سخنرانی‌های خود، حکیمانه سخن بگویند. با توجه به آموزه‌های دینی صحبت کنند. آنچه که بوی ظاهرگرایی و خرافات دارد بر زبان نیاورند. در این صورت عزاداری‌ها خدشه‌دار نخواهد شد.

تعبیر و تفسیر این سخنان چیست؟ که دین سالم و تندرست است  که دچار هیچگونه مرضی نیست؟ سی سال از حکومت دین میگذرد، آیت الله ها و حجت الاسلام های زمامدار دهان باعتراض گشوده اند و مداحان را مسئول توسعه و ترویج خرافات اعلام میکنند و یا ادعا میکنند که عزا داری های محرم تحریف شده اند. که از کیفیت افسانه ها و اسطوره های دینی کاسته شده است.

بعبارت دیگر، این شکایات و اعتراضات که فقط نمونه ای از آنها این جا نقل شده است، تنها میتواند بیانگر رشد و توسعه آن غده های سرطانی باشد در ارگانهای مریض، علیرغم چهره سالم و بدنه ای تندرست. رمز این ظاهر فریبنده در اتحاد دین و قدرت نهفته است. چرا که این بنیان قدرت نیست که باید به سستی گراید بلکه این بنیان دین است که باید بسوی انقراض روی نهد. و آن زمانی ست که دینی نو  بر ویرانه های دین کهنه بنا گردد. یا مداحان را باید از مداحی دین انصراف داد و مداح انسان پرستی و ازادیخواهی از آنان ساخت و از اینطریق دین اسلام و یا دین افسانه و اسطوره را منقرض و دینی نوینی را بجای آن نشاند، دینی استوار بر اصل استقلال فردی و خود گردانی و  یا آنها که از الله برگشته اند و به انسان روی آورده اند، مداح رهایی و آزادیخواهی شوند.

حتی کار بدانجا کشیده شده است که خداوند خامنه ای اغلب برای تحریک و تجهیز توده های خریداری شده از واژه ملی استفاده میکند و به اعتماد به نفس ملی رجوع نموده و با تردستی واژه ملی را جانشین واژه اسلامی مینماید. روشن است که آنزمان که غیرت اسلامی شیفتگان دین را  تحریک و جنب و جوش ذر میآورد  گذشته است. این در حالی ست که حکومت دین، ملی گرایان را سالهاست که لعنت و نفرین میکنند و آنها را بزندان می افکنند. آیا میتوان این جا بچایی واژه اسلامی با ملی و گاهی نیز با ایرانی را دالی بر این واقعیت دانست که سکه دین رو به سیاهی نهاده است؟ بدون تردید. ولی باین واقعیت نیز باید اعتراف نمود که راه بسیار طولانی ست، بویژه زمانیکه بنیان قدرت است که هدف براندازی ست نه بنیان دین. در حالیکه باید در اندیشه ی ویرانی دومی بود تا اولی را مهار ساخت.

اما غده های سرطانی تنها در ارگانهای دین نیست که در حال رشد است. تورم و گرانی روز افزون، بیکاری و کمبود مسکن، فرار سرمایه ها، بازار پر تلاطم ارز و طلا و سقوط آزاد پولی ملی، وابستگی روز افزون به درآمدهای حاصل از نفتی که در بازار جهانی خریداری نمی یابد، تحریمات اقتصادی و افزایش فقرو محنت و اعتیاد و روسپیگری میان جوانان و بحران در روابط خارجی را باید همه  از عوارض رشد و توسعه غدد سرطانی در بدنه حکومت دین دانست.

اما همچنانکه کمی بیش از این اشاره شد غده های سرطانی ممکن است در ارگانها سالها برشد و نمو خود ادامه دهند. اگر چه این امکان نیز وجود دارد که رشد آن غدد را با تزریق داروهای شیمیائی به مریض تا حدی متوقف و یا حتی با حرکتی خصمانه تر چاقوی جراحی را بکار گرفت و غده را برید و بیرون کشید. اما هیچ تضمینی  وجود ندارد که غده های کشنده رشد و نمو خود را باز از سر نگیرند.

به دیگر زبان، علیرغم سلطه تاریکی، جای امیدواری بسیار است. اما این بدان معنا نیست که دست بروی دست بگذاریم تا غده های سرطان نظام ستمگر و ظالم را ار پا در آورد. نقد و بر رسی دین و قدرت ابزاری ست موثر در بر انداختن تاریکی و فراهم آوردن شرایط لازم برای کفن و دفن مریض. بعضا پند و اندرز دهند که نباید دچار تند روی شد، نمیتوان باورها و اعتقادات مردم را بباد انتقاد گرفت. حاصل آن چیزی جز جدائی از مردم نیست. مردم از دین خود دست بر ندارند. در پاسخ لازم است که یاد آوری نمود که پس از حمله اسلام چهار صد سال بطول انجامید که مردم باسلام خو گیرند. وانگهی ایرانیان سنی مگر شیعه نشدند.؟ اما ایرانیان امروز در زمانی دیگری زندگی میکنند. وسایل ارتباطی و اطلاع رسانی هر  راز و رمزی را آشکار ، هر خفته ای را بیدار و هر نامرئی را مرئی میسازد،  از جمله تاج شاهی را بر سر خداوند خامنه ای.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۱ دی ۱۶, شنبه

دین و یا قدرت،
کدامیک دشمن ملت ایران است ؟

 در دوران شاهی، دورانی که تجدد و دیکتاتوری در هم آمیخته بود، اگر اجناس گران میشدند و یا کمیاب، اگر  بیکاری افزایش می یافت، اگر قیمت نان و یا ایاب و ذهاب بالا میرفت، یعنی که اگر فقر و بدبختی و عقب ماندگی وجود داشت، همه را از ریز تا درشت، به پای شاه مینوشتند. آن واعظی به منزلت و اعتبار و به نام و نشانی و مال و منالی میرسید که با ایماء و اشاره به نفی و شکوه از شاه و نظامی که رهبری میکرد، سخنی چند میراند و از دعا به جان شاه و خانواده اش اجتناب میورزید. دیگر منتقدان نظام شاهی، طیفی طولانی از دانشگاه و دانشجویان و روشنفکران، بازاری و کاسب کار، گرفته تا احزاب و سازمانهای سیاسی از چپ تا راست نیز دستگاه شاهی را مسئول همه گونه استعمار و استثمار و خفقان سیاسی میدانستند. بعبارت دیگر، مخالفین و منتقدین سیاسی و دینی و  و نیز ملت، دشمن را شناسایی نموده بودند. درست. شاه دشمن ملت بشمار میرفت. هواداران و علاقمندان شاه، اگر موجودیت داشتند، خاموش بودند. شاه پرستی "عیب " بود، منع میشد. حال سوال این است که آیا دشمن خود را ملت شناسایی کرده است؟ ملت چه کسی را مسئول تیره بختی و سیه روزی خود میداند؟ دین و یا قدرت. ولایت و یا جمهوریت، هر دو با هم و یا آنچه آنها باهم مشترکاً بدان باور دارند؟ نگاهی سریع به گذشته بما میآموزد که زمانی نظام شاهی فرو ریخت که مردم مشترکاً دشمن خود را شناسائی نمودند.

در دوران شاهی، روحانیون اوضاع حاکم بر کشور را تیره و تار تفسیر میکردند، حتی در دورانی که روحانیت و شاه ظاهرا باهم اختلافی نداشتند و احترام متقابل بر قرار بود و گفتگوها و مذاکرات از زیر انجام میشد، بعضی از روحانیون همچنان از دستگاهی شاهی به تلخی یاد میکردند. بعضی وقتها رژیم شاه آماده بود که باج هم بدهد به روحانیون و میداد. ضارب احمد کسروی، تاریخ نگار و آغاز گر نقد کیش شیعی، را پس از چند روز از حبس آزاد ساختند. معروف است که شاه  به پند و اندرز آیت الله طباطبائی، رسما پیشوای شیعیان جهان، گوش فرا داد و برنامه اصلاحات ارضی را به بعد از مرگ وی موکول نمود.

پس از در گذشت، مرجع تقلید شیعیان جهان، نماد تقدس و رحمت الهی، آیت الله خمینی بر فراز منبر مقدس، شاه را علنا مورد سرزنش و نکوهش قرار داد  و با الفاظی تحقیر آمیز، وی را وطن فروش خواند و به مخالفت با برنامه اصلاح گری  شاه مبنی  بر تقسیم زمین میان دهقانان، آزادی زنان و اهدای حق گزینش و گسیل داشتن آموزگار ان سپاهی، در سطح روستا ها تا چشم فرزندان رعیت های سابق را به جهان باز نمایند و به آنها سواد بیاموزند و نیز سهیم نمودن کارگران در سود کارخانه ها، برنامه ای مترقی بر روی کاغذ از هر دیدگاهی که بنگری. پرخاش های روحانیت به قیام 15 خرداد به رهبری لومپن ها، باج بگیر ان و لات و لوت ها که خود را مرید روحانیت میدانستند، منجر گردید.

دوران خاموشی پس از کوتاه مدتی بسر آمد. روحانیون هشدار میدادند که جامعه بسوی فساد و تباهی و بی بند و باری به پیش میرود و عامل آن نیز شاه ست. شاه را متهم به وطن فروشی و عامل استعمار آمریکا و انگلیس میخواندند، مضاف بر این تحت رهبری شاه، میگفتند که مادی گرایی بیداد میکند.بازاریان نیز از شاه دلخوشی نداشتند. آنها در نفی دستگاه شاهی، وجوه هنگفت خود را به مراجع تقلید مخالف می پرداختند و با ثروت خود مدرسه و مکتب از جمله مدرسه معروف حقانی، را در حوزه های علمی تاسیس میکردند تا پیامبرانی نو برای هدایت جهان پرورش دهند.  نقد روشنفکری و چپ گرایان از رژیم شاه به لحاظ سیاسی هم سویی داشت با نقد روحانیت، بهمین دلیل بطور تاکتیکی و تحت مرجعیت خمینی، نفی و نفرت از مادی گرایان معوق ماند- تقیه. دیدیم که روحانیت چگونه بعدا شمشیر را بر گردن شان فرو آورد

چپ گرایان نیز از آغاز خواهان براندازی شاه بودند بآن دلیل که جامعه را بسوی سرمایه داری و امیال سود جویانه امپریالیسم جهانی به پیش میراند. پس از پایان دوران تقیه، دورانی که حلقه ی رهبری حکومت اسلامی در مدرسه حقانی به تحصیل "علم " پیامبری اشتغال داشتند؛ در همان زمان که روحانیت بر فراز منبر گستاخانه تخم نفرت و تعصب را می کاشتند و به تحریک و تهییج ملت می پرداختند؛  روشنفکران و چپ گرایان در زیر زمین میزیستند و صدا شان بگوش کسی نمی رسید. در اینجا قصد آن نیست که به چگونگی روابط روحانیت و روشنفکران و یا چپ گرایان و دیگر گروه ها و سازمان ها با شاه و یا با یکدیگر بپردازیم. غرض آن است که بگوییم درست و یا نا درست، هرچه تیره روزی بود و هرچه سیاهی و عقب ماندگی، به  یک شخص بر راس دستگاه شاهی نسبت داده میشد. آنکه در زیر میزیست اگر ببالا مینگریست، میتوانست، نماد استبداد و سرکوبگری، ظلم و ستمگری، شاه را مشاهده کند، گو اینکه شاه خود معمار چنین ساختار شکننده ی سیاسی بود. شاه بجای اینکه شاهی کند و در خدمت به مردم به شاهی برسد، دوست داشت مقبولیت و محبوبیت بدست آورد با تن زدن به تنه ی شاهان دوران باستان. تاج برسر خود نهاد و 2500 سال شاهنشاهی را جشن گرفت. که انزجار و و نفرت روحانیت را هرچه بیشتر بر می انگیخت، انزجار و نفرتی که به ملت از جایگاهی مقدس، ار فراز منبر به ملت منتقل میگردید.

روی هم رفته بیش از 37 سال بطول انجامید تا این انزجار و نفرت مشترک به بار بنشیند و نظام شاهی در هم فرو ریزد. اما هم اکنون نزدیک به چهار دهه از حکومت اسلامی میگذرد. در این دوران ما شاهد بر وقایع هولناکی بوده ایم که هرگز در زمان شاه رخ نداده است. خونین ترین روزی که به دستگاه شاهی نسبت میدهند، 17 شهریور 1357 است که در باره آن بسیار مبالغه شده است، بدون آنکه از اهمیت آن کشتار بکاهیم، بنا بر اطلاعات رسمی، رقمی مثل 120 تا 150 ذکر شده است. اما هرچه که بوده است آن واقعه ی غم انگیز، حتی اگر خونین تر از آنهم روزگاری بوده است در دوران شاهی، هیچیک با کشتار ی که بدست دستگاه حکومت اسلامی انجام گرفته است، قابل قیاس نیست..  شمشیر به دست روحانیت که افتاد چه سرها که بر زمین نغلتید، چه خونها که در غرب و جنوب و شمال، ریخته نشد. چه جوانان خوش باوری که به امید ورود در بهشت و زندگی ابدی در کنار حوریان بهشتی، در میدان مین گذاری جان شیرین را در کف نهادند و نیستی را بر هستی ترجیح دادند. حکومت فقیه هشت سال جنگ را ادامه داد برای هدفی پوچ و واهی: کفر و باطل، گفتمانی بجا مانده از دوران طفولیت بشر، جنگی که در طی آن بیش از نیم میلیون جوان جان خود را از دست دادند. امام خمینی، بدون کوچکترین احساس مسئولیتی میگفت جان فدای اسلام عزیز. او آماده بود که ملت را فدای اسلام نماید و دست به فجیع ترین جنایت بزنند. وقتی عرصه بر ا امام خمینی، امام معصوم و مظلوم، تنگ گردید فرمان قتل عام انقلابیون جوانی که دوران محکومیت خود را می گذراندند صادر نمود، جنایتی بس عظیم تر از کشتار "توابین: " اعدام پس از اعتراف به خیانت و توطئه علیه نظام در آغاز انقلاب و سرکوب "منافقین. "

بزودی روشن شد که حکومت آیت الله ها و حجت الاسلامها، علما و فقها، نهاد فقاهت برهبری ولایت فقیه چیزی نخواهد مگر تسلیم و اطاعت مطلق. حال براین جنایت ها باید برقراری نظم و انضباط شریعت و یا قواعد و مقرارت پادگانی را نیز افزود. باین معنا که یا همرنگ جماعت شوی و به همه ی محدودیت ها، از جمله محرومیت از حق برگزیدن، حق اساسی، تن دهی و بپذیری قواعد مقرارت شریعت را نه دلبخواهی و بر اساس اراده ی آزاد بلکه تحت شمشیر شریعت. مسلم است که بر شمردن زیان و خسران جبران ناپذیری که حکومت دین بر کشور ایران وارد ساخته است، هرگز در این مختصر نگنجد. همین بس که بگوییم، کیست که نداند که علما و فقها از گدائی به شاهی رسیده اند. فقیه ریاضت کش و بی اعتنا به زرق و برق دنیای مادی، هم اکنون در ثروت غرق گردیده است. اخیرا گذاردن وثیقه ده میلیارد تومنی هاشمی رفسنجانی برای آزادی موقت فرزندش، مثل توپ منفجر شد. مطمئنا این ملک ده میلیاردی که در دزا شیپ قرار دارد، شاید چندان هم بزرگ نباشد در برابر ثروت هنگفتی که هاشمی رفسنجانی در دوران حاکمیت دین، انباشته است. تنها هاشمی رفسنجانی نیست که از سرمایه داران بزرگ نظام است. همردیفان او مثل جوجه مجتهدانی همچون تف لیس معروف ولایت، حجت الاسلام حمید رسائی، نماینده مجلس، دیر زمانی ست که دارای یک پرونده ی غارتگری ست به مبلغ 8 میلیارد تومن، رقمی کوچک در برابر غارتگری های عظیم و غول پیکر سر دمدار ان نظام ولایت. بیچاره شاه. بیچاره هویدای چاپلوس.

 این بدان معناست که حکومت اسلام ماهیت خود را بظهور رسانده است. خشونت و کین خواهی، غارت و چپاول برخاسته از خبث و حرص و اراده ی معطوف به یکتایی و یگانگی الله، کنشی ست پسندیده. همچنانکه پیامبر اسلام، خود حرفه پیامبری را به فرمان الله با راهزنی بدر آغاز نمود. از آن پس الله یک چهارم از آنچه در جهاد به غارت میرفت و یا آنچه که در کتاب قرآن "غنیمت " خوانده میشود به رسول خود اختصاص داد. معروف است که کشنده  رستم فرخزاد، سردار ایرانی که در قادسیه از لشگر اسلام شکست خورد، خود و زره او را که به غنیمت با او رسیده بود به بیش از 60 هزار درهم بفروش میرساند. 

هم اکنون بر فراز منبر دین، آیت الله ها و حجت الاسلامها، علما و فقها در حالیکه مردم را بسوی پرهیز از مصرف و زیاده خواهی و کاخ نشینی فرا میخواند و مردم را به بریدن از این دنیا مادی و زودگذر و نفی خواهش و تمنای تن، تشویق میکنند، اما خود در ثروت غرق گردیده و برای حفظ دین بر مسند قدرت هر خونی را بر زمین میریزند. ریاضت کشی و نفی تن و در آغوش کشیدن نیست کجا، تاج و تخت شاهی کجا.

اگر آنچه آمد واقعیت دارد آنگاه این سوال مطرح میشود که  آیا به راستی میدانیم که دشمن ما کیست؟ کدامیک مسئول تیره روزی و سیه بختی ماست، دین و یا قدرت؟ اشتباه است که ولایت را نماد قدرت خواند. چرا که ولایت نماد دینی ست که قدرت در ذاتش نهفته است. خامنه ای بواسطه ی دین است که بر مسند قدرت نشسته است. بواسطه ی دین است که ماورا قانون قرار دارد و حرف آخر را میزند. حجت الاسلام مصلحی که مدیریت وزارت اطلاعات را بعهده دارد، در حوزه ها به تحصیل "علم جاسوسی نپرداخته است. او بواسطه ی اجتهاد است که واجد شرایط ریاست یک سازمان عریض و طویل خبر چینی را بدست گرفته است. مگر میشود بشر مرتکب عملی شود و الله از آن آگاه نباشد. علما و فقها از کتاب قرآن ، درس جاسوسی هم بیرون میکشند.

رئیس جمهور، آقای احمدی نژاد، برگزیده ی ولایت که در انتخابات به تایید و تصدیق مردم میرسد، بواسطه دین است که زیر بار قانون ولایت فقیه نمیرود و پشیزی برای مجلس قانون گزاری قائل نیست. بواسطه دین است که سهم بسزائی از "مکر " و حیله برده است. او درس اجتهاد را با درس دنیا آمیخته است. او با آن کسی در ارتباط است که دنیا را مدیریت میکند. این ارتباط با امام عج است که او را جسور و گستاخ و گردن کش ساخته  و به یک جوجه دیکتاتور تمام عیار تبدیل نموده است. نه اینکه مجیز ولایت را نگوید و یا از اطاعت سر پیچی کند، هرگز. احمدی نژاد اما اول به فرمان امام است. کند هر چه امام گوید. نه امام غایب، امامی که مردم چشم دیدن آنرا ندارند بلکه امامی که حضور دارد، امامی که احمدی نژاد می بیند و در ضیافت های رسمی در کنار خود می نشاند. او ملتزم به ولایت است چون خواست امام است، خواست کسی که جهان را مدیریت میکند. هیچ رفتار و گفتاری نیست که از احمدی نژاد سر بزند که بوی دین از آن به مشام نرسد. امثال احمدی نژاد بسیاراند و هم اکنون ساختار قدرت را به اشغال خود در آورده اند. بعضا، مجتهدین حاکم، اعم از  حوزه ای و دانشگاهی که بر سر قدرت اند، "دین فروشان " مینامند. یعنی که آنها در واقع دین ندارند چون ظاهرا بدان احتیاجی احساس نمیکنند  و به این دلیل آنرا به معرض فروش میگذارند. یعنی که دین، بد نیست این بدان هستند که دین را بد میکنند، فریبکار ان، دینی هستند و گرنه چه فریبی از دین بر میخیزد. اینان فراموش کرده اند که الله بندگان خود را از "مکر "خود خبر داده است.  که اساس دین فریب است. آیا میتوان گفت کسی که فرائض دینی را بجا میآورد، مراسم طهارت و وضو را مو به مو اجرا میکند و آنگاه خود می شکند و به قیام و  قعود و سجود میپردازد، فریب نخورده است؟

برغم این واقعیات است  که هنوز بدرستی روشن نیست که کیست دشمن ملت ایران، دشمنی که انزجار و نفرت ملت را بر انگیزد و مسئول تمام تیره بختی ها و رنج و درد عقب ماندگی شناسایی شود. در آمیختن دین و قدرت، شناسایی دشمن اصلی را دشوار ساخته است با این وجود، دیر یا زود مردم یا باید علی خامنه ای و احمدی نژاد و دارو دسته ی حوزه ای و دانشگاهی آنان را  سبب اصلی تیره بختی خود بدانند و یا نظام ارزشی ای که آنها بدان باور دارند و پیوسته مظهر آن بوده اند، دین اسلام؟ تا زمانیکه ملت از شناسائی دشمن خود سر باز میزند، حکومت ولایت همچنان ادامه دارد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com